سیره علوی در برخورد با غیرخودی‏ ها

نویسنده: سید حسین شفیعی دارابی

مقدمه: یكی از كارامدترین و برترین زمینه‏های الگوپذیری از حیات جاویدان و زندگی سراسر عزت امام علی علیه السلام، شناخت‏سیره آن امام همام در برخورد با «غیرخودی‏ها» – اعم از معاند و غیر معاند – می‏باشد.بی‏تردید بااشاعه فرضیه «تساهل و تسامح‏» و گسترش دامنه تلاش‏های غیرخودی‏ها در عرصه‏های گوناگون اجتماعی – اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی – پرداختن به این بخش از سیره امیرمؤمنان علیه السلام ضرورت بیش‏تری یافته است; زیرا گاه دیده می‏شود برخی اشخاص و احزاب با استناد به بعضی شیوه‏های آن بزرگوار در قبال مخالفان و نادیده‏گیری بخش دیگر، درصدد مشروع‏سازی بینش خویش در باب تساهل و تسامح می‏باشند.
ناگفته پیداست كه هدف اصلی این افراد و گروه‏ها این است كه از این طریق بتوانند فرهنگ غلط تواضع و تسلیم در قبال دشمنان معاند را توسعه داده و شیوه ناصواب «سازش‏» ذلت‏بار با غیرخودی‏ها را جایگزین اندیشه جاوید «ستیز با استكبار» نمایند.

آنچه می‏خوانید نیم‏نگاهی است‏به سیره علوی در برخورد با غیر خودی‏ها:

1.دشمن‏شناسی
اساسی‏ترین شروط موفقیت در عرصه‏های سیاسی و اجتماعی شناخت دشمن است.در خبری از رسول اكرم صلی الله علیه وآله نقل شده است: «آگاه باشید! عاقل‏ترین مردم كسی است كه خدایش را بشناسد و از او پی‏روی كند و دشمنش را نیز بشناسد و آن‏گاه نافرمانی‏اش كند.» (1)
در جای دیگری می‏فرمایند: «اگر مردم ده چیز را می‏شناختند، سعادت دنیا و آخرتشان تامین می‏شد; یكی از آن‏ها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش می‏باشد.» (2)
از جمله ویژگی‏های ممتاز و برجسته امام علی علیه السلام، دشمن‏شناسی است كه یكی از شاخه‏های علوم و معارف آن حضرت به شمار می‏رود..زیرا ایشان، كه «وارث علم انبیای الهی علیه السلام‏» (3) ، و «باب علم پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله‏» (4) می‏باشند، در آغاز خلافتشان خطاب به مردم می‏فرمایند: «ای مردم، پیش از آن‏كه مرا در بین خود نیابید، آنچه می‏خواهید از من بپرسید; زیرا دانش پیشینیان و پسینیان نزد من است.» (5)
در سال 38 هجری در مسجد كوفه فرمودند: «ای مردم، پیش از آن‏كه مرا نیابید، آنچه می‏خواهید از من بپرسید، كه من راه‏های آسمان را بهتر از راه‏های زمین می‏شناسم.بپرسید پیش از آن‏كه فتنه‏ها چونان شتری بی‏صاحب حركت كنند و مهار خود را پای‏مال‏نمایند و مردم‏رابكوبند و بیازارندو محفل‏ها را سرگردان كنند.» (6)
هشدارهای فراوان امیرمؤمنان علیه السلام در قالب خطابه، نامه و كلمات حكمت‏آمیز در نهج‏البلاغه و دیگر منابع حدیثی گویای آن است كه آن بزرگوار كاملا از حضور منسجم مخالفان معاند در بین خودی‏ها آگاه بودند.بدین‏روی، از سویی، می‏كوشیدند تاخودی‏ها را از وجود غیرخودی‏های معاند در بینشان‏آگاه سازند و به آنان‏می‏فرمودند: «ای‏بندگان خدا، شمارابه ترس‏از خدا سفارش می‏كنم و شما را از منافقان می‏ترسانم; زیرا آنان گم‏راه و گم‏راه كننده‏اند، خطاكار و به خطاكاری تشویق كننده‏اند، به رنگ‏های گوناگون ظاهر می‏شوند، از ترفندهای گوناگون استفاده می‏كنند، برای شكستن شما از هر پناهگاهی استفاده می‏كنند، و در هر كمینگاهی به شكار شما می‏نشینند.» (7)
از سویی دیگر، تلاش می‏نمودند تا خودی‏ها را به ضرورت شناخت مخالفان و باطل‏پیشگان و معاندان حق توجه دهند و به آنان می‏فرمودند: «بدانید كه رشد را در نمی‏یابید، مگر آن‏كه رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به كتاب خدا چنگ نمی‏زنید، مگر آن‏كه رهاكننده آن را چنان كه باید شناخته باشید.» (8)
گاه امیرمؤمنان علیه السلام از كثرت وجود مخالفان در بین امت اسلامی به درگاه ملكوتی پناه برده، در محضر ربوبی لب بر شكوه گشوده و عرضه می‏داشتند: «خدایا، دشمنی‏های پنهان، آشكار و دیگ‏های كینه درجوش است; خدایا به تو شكایت می‏كنیم از این‏كه پیامبر صلی الله علیه وآله در میان ما نیست و دشمنان ما فراوان و خواسته‏های ما پراكنده است.» (9)
نكته مهم در بحث دشمن‏شناسی امام علی علیه السلام این است كه نه تنها آن بزرگوار از وجود دشمنان موجود مطلع بودند و از شیطنت‏های آنان خبر می‏دادند، بلكه در خلال ده‏ها خطبه، از وجود دشمنان آینده و ستم‏های ایشان نیز خبر می‏دادند; از جمله این‏كه پس از حادثه تلخ جنگ نهروان در سال 38 ه.ق فرمودند: «آگاه باشید! ترسناك‏ترین فتنه‏ها در نظر من، فتنه بنی‏امیه بر شماست; فتنه‏ای كور و ظلمانی كه سلطه‏اش همه جا را فراگرفته و بلای آن دامنگیر نیكوكاران است و…به خدا سوگند، بنی امیه پس از من برای شما زمامداران بدی خواهند بود.آنان چون شتر سركشی كه دست‏به زمین كوبد و لگد زند و با دندان گاز گیرد و از دوشیدن شیر امتناع ورزد، با شما چنین برخوردی دارند، و از شما كسی باقی نگذارند، جز آن‏كه برای آن‏ها سودمند باشد…بلای فرزندان امیه بر شما طولانی خواهد ماند; چندان كه یاری خواستن شما از ایشان چون یاری خواستن بنده باشد از مولای خویش یا تسلیم شده از پیشوای خود: فتنه‏های بنی‏امیه پیاپی با چهره‏ای زشت و ترس‏آور و ظلمتی با تاریكی عصر جاهلیت‏بر شما فرود می‏آید; نه نور هدایتی در آن پیداست و نه پرچم نجاتی درآن روزگاران به چشم‏می‏خورد…»

2.حفظ هوشیاری و پرهیز از بی‏تفاوتی
با بررسی سیره سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام، به این حقیقت دست می‏یابیم كه غفلت و بی‏تفاوتی در قبال غیرخودی‏ها و دشمنان اسلام در قاموس زندگی آن بزرگوار بی‏معناست.
در متون تاریخی آمده است: آن‏گاه كه در سال 36 هجری، كسانی در مدینه از حضرتش خواستند: تا طلحه و زبیر، خودی‏های فریب‏خورده، را تعقیب ننماید و آنان را به حال خود واگذارد، خطاب به ارائه‏دهندگان این پیشنهاد فرمودند: «به خدا سوگند، من همچون كفتار نیستم كه با ضربات ملایم و آرام در برابر لانه‏اش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی كه در كمین اوست غافلگیرش كند. (من غافلگیر نمی‏شوم.)» (10)
زمانی هم كه از طریق نیروهای اطلاعاتی آگاه می‏شدند كه دشمن در نقطه‏ای خاص، درصدد اجرای توطئه است، با ارسال نامه‏ای به كارگزار خویش، وی را در جریان نقشه دشمن قرار می‏دادند: «پس از یاد خدا و درود، همانا مامور اطلاعاتی من در شام (11) به من اطلاع داده است كه گروهی از مردم شام برای موسم حج‏به مكه می‏آیند; مردمی كوردل، گوش‏هایشان در شنیدن حق ناشنوا و دیده‏هایشان نابینا كه حق را از راه باطل می‏جویند و بنده را در نافرمانی از خدا فرمان می‏برند، دین خود را به دنیا می‏فروشند و دنیا را به بهای سرای جاودانه نیكان و پرهیزگاران می‏خرند، در حالی كه در نیكی‏ها، انجام دهنده آن پاداش گیرد و در بدی‏ها، جز بدكار كیفر نشود.پس در اداره امور خود، هشیارانه و سرسختانه استوار باش; نصیحت دهنده‏ای عاقل، پیرو حكومت و فرمانبردار امام خود باش! مبادا كاری انجام دهی كه به عذرخواهی روی آوری! نه به هنگام نعمت‏ها، شادمان و نه هنگام مشكلات سست‏باشی!» (12)
امیرمؤمنان علیه السلام در جهت زدودن فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال دشمن، كسانی را كه از همراهی با آن حضرت، در مقابله و ستیز با معاندان كنار كشیده بودند و ایشان را تنها گذاشته بودند مورد ملامت و مذمت قرار داده، می‏فرمودند: «اینان حق را خوار كرده، باطل را نیز یاری نكردند.» (13)
با تاملی كوتاه در این‏گونه سخنان حكیمانه امام علی علیه السلام در خواهیم یافت كه همگان «خودی‏» محسوب نمی‏گردند و طرح مساله «خودی‏» و «غیرخودی‏» امری معقول و مشروع می‏باشد.بنابراین، نباید به بهانه پذیرش فرضیه «تساهل و تسامح‏» ، فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال غیرخودی‏های معاند را ترویج كرد و مرزبندی بین آنان و خودی‏ها را نادیده گرفت و همگان را مساوی و «شهروند» به حساب آورد، امام علی علیه السلام در نفی چنین باورهایی می‏فرمایند: «كسی كه بین ما و دشمن ما فرقی نگذارد، و ما را با آنان مساوی بداند، از ما نیست.» (14)
در خبری آمده است: «شخصی به حضرتش عرض كرد: من، هم با تو هستم و هم با معاویه.آن بزرگوار فرمود: یك چشم تو كور است; یا باید شفا یابی و چشمت را باز كنی و یا آن‏كه كاملا كور شوی.» (15)
در فرازی از نامه امیرمؤمنان علیه السلام به محمدبن ابی‏بكر آمده است: «امام هدایتگر و زمامدار گم‏راهی هیچ‏گاه مساوی نخواهند بود; چنان‏كه دوستان پیامبر صلی الله علیه وآله و دشمنانش برابر نیستند.» (16)
این‏گونه گفته‏ها و موضع‏گیری‏ها شاهد بر آن است كه نباید خودی را با غیرخودی برابر دانست و از كینه‏توزی دشمنان غافل بود و در قبال توطئه‏های آنان راه بی‏تفاوتی در پیش گرفت.بسیاری از حوادث تلخ رخ داده در تاریخ اسلام، معلول بروز خصلت ناپسند غفلت از دشمنان و بی‏تفاوتی در قبال آنان در بین مسلمانان بوده است.امیرمؤمنان علیه السلام از پیش آمدن چنین وضعیتی بسیار رنج می‏بردند و در ملامت آن می‏فرمودند: «به خدا سوگند، شما بد وسیله‏ای برای افروختن آتش جنگ هستید; شما را فریب می‏دهند، اما فریب دادن نمی‏دانید، سرزمین شما را پیاپی می‏گیرند و شما پروا ندارید، چشم دشمن برای حمله شما خواب ندارد ولی شما در غفلت‏به سر می‏برید. به خدا سوگند، شكست‏برای كسانی است كه دست از یاری یكدیگر می‏كشند. (17)
از جمله امتیازاتی كه حضرت برای خود برمی‏شمارند، حفظ هشیاری كامل در قبال دشمن معاند و عدم غفلت از حیله‏های وی، و پرهیز از بی‏تفاوتی در برابر توطئه‏های اوست; در فرازی از خطبه‏ای كه پس از شكست‏شورشیان خوارج در سال 38 هجری برای بسیج كردن مردم در مبارزه با شامیان، در نخیله كوفه ایراد نمودند، فرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پای ننشینم و پیش از آن‏كه دشمن فرصت‏یابد، با شمشیر آب دیده (18) چنان ضربه‏ای بر پیكر او وارد سازم كه ریزه‏های استخوان سرش را بپراكند و بازوها و قدم‏هایش جدا گردد و از آن پس خدا هرچه خواهد انجام دهد.» (19)
حضرت پس از حادثه ناگوار نهروان در سال 38 هجری، به ایراد خطبه پرداختند و در بخشی از این خطبه چنین فرمودند: «ای مردم، من بودم كه چشم فتنه را كندم و جز من هیچ كس جرات چنین كاری را نداشت، آن‏گاه كه امواج سیاهی بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید.» (20)
گاهی دیده می‏شد علی‏بن ابی‏طالب علیه السلام برای زدودن فرهنگ بی‏تفاوتی در قبال دشمنان و اثبات مشروعیت‏شیوه برخورد خویش با مخالفان معاند به ناچار به سیره پیامبر صلی الله علیه وآله استناد ورزیده خطاب به مسلمانان می‏فرمودند: «پیامبر صلی الله علیه وآله بدون سستی و كوتاهی، رسالت پروردگارش را به انجام رسانید و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشی جنگید.» (21)
حاصل آن‏كه حفظ هشیاری كامل در قبال غیرخودی‏های معاند و پرهیز از هرگونه غفلت در این زمینه، سرلوحه كاری امام علی علیه السلام قرار داشت.اكنون برماست كه همواره هشیاری خود را حفظ نموده، هیچ‏گاه دشمن را كوچك نشماریم; مولی علی علیه السلام می‏فرمایند: هرگز دشمن را كوچك مشمار، هر چند ضعیف باشد.» (22)
«از دشمن در امان نباش، هرچند از تو سپاس‏گزاری كند.» (23)
«كسی كه از دشمن غفلت كند، حیله‏ها و كیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.» (24)

3.مقابله با غیرخودی‏ها
با بررسی دوران درخشان حیات سیاسی امام علی علیه السلام، به خوبی در می‏یابیم كه آن حضرت در برخورد با غیرخودی‏ها از شیوه‏های متنوعی بهره می‏گرفتند. پیش از پرداختن به این شیوه‏ها، ذكر چند نكته لازم است:

الف.رعایت تقیدهای دینی در برخورد با دشمنان
امیرمؤمنان علیه السلام نه تنها در امور عبادی مقید به رعایت فرمان الهی بودند، بلكه در سایر عرصه‏ها و از جمله در عرصه پیكار و مقابله با مخالفان معاند نیز پایبند به دستورالعمل‏های دینی و آموزه‏های وحیانی بودند.بدین روی، همواره از اعمال سیاست نیرنگ و فریب پرهیز می‏نمودند و پیمان‏شكنی و نیرنگ با دشمن را ناپسند برمی‏شمردند.خود آن حضرت، یكی از امتیازهای خود را در برابر معاویه در همین موضوع می‏دانستند و در این‏باره می‏فرمودند: «به خدا سوگند، معاویه زیرك‏تر و سیاستمدارتر از من نیست.اما معاویه حیله‏گر و جنایت‏كار است و اگر نیرنگ و پیمان‏شكنی ناپسند و ناشایسته نبود، من زیرك‏ترین مردم بودم; ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی كفر و انكار است.روز رستاخیز در دست هر حیله‏گری پرچمی است كه با آن شناخته می‏شود.» (25)
با آن‏كه حضرت علی علیه السلام از راهكارهای كارامد منتهی به نیرنگ و فریب آگاه بودند، ولی هیچ‏گاه در حل مشكلات خود، از آن‏ها بهره نگرفتند; زیرا فرمان الهی را در این زمینه مانع می‏دیدند; می‏فرمودند: «چه بسا شخصی تمام پیشامدهای آینده را می‏داند و راه‏های مكر و حیله را می‏شناسد، ولی امر ونهی پروردگار مانع اوست و با این‏كه قدرت انجام آن را دارد، آن را به روشنی رها می‏سازد.اما آن‏كه از گناه و مخالفت‏با دین پروا ندارد، از فرصت‏ها برای نیرنگ‏بازی استفاده می‏كند.» (26)
متاسفانه برخی اشخاص ناآگاه عدم بهره‏گیری امام علی علیه السلام از سیاست نیرنگ و فریب را دلیل بر عدم آشنایی آن بزرگوار به سیاست تلقی نموده، غیرمنصفانه به مقایسه آن حضرت با معاویه پرداخته، در سیاست او را سرامد قلمداد نموده‏اند.
جورج جرداق مسیحی می‏گوید: «آن‏ها كه می‏گویند: علی سیاست را نمی‏شناسد، می‏خواهند علی همانند معاویه باشد و مثل او عمل كند، در حالی كه علی می‏خواهد علی بن ابی‏طالب باشد (و به شیوه الهی خود عمل كند.) (27)
به دلیل پای‏بندی امیرمؤمنان علیه السلام به فرمان الهی در تمام عرصه‏ها، مشاهده می‏كنیم كه حضرت رعایت اصول اخلاقی و آموزه‏های دینی را حتی نسبت‏به سرسخت‏ترین دشمنان و از جمله نسبت‏به قاتل خویش، عبدالرحمن بن ملجم، امری لازم شمرده به فرزندان عبدالمطلب توصیه نمودند: «اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یك ضربت‏بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید.من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم كه فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هرچند سگ دیوانه‏ای باشد. » (28)
آن بزرگوار در حین نیایش‏های خود، در آستانه جنگ با دشمنان، به خداوند عرضه می‏داشتند: «اگر بر دشمن پیروزمان ساختی، ما را از تجاوز بركنار دار و بر راه حق استوار نما.» (29)
حاصل آن‏كه، حضرت علی علیه السلام در همه عرصه‏ها از معصیت الهی پرهیز می‏نمودند و می‏فرمودند: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان (خاری سه شعبه كه خوراك شتران و سخت گزنده است) به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سویا آن سو كشیده شوم، خوش‏تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حالی ملاقات كنم كه به بعضی از بندگان ستم و چیزی از اموال عمومی را غصب كرده باشم.به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‏هاست‏به من دهند تا خدا را نافرمانی كنم بر این‏كه پوست جوی را از مورچه‏ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم كرد.» (30)
عهدنامه حضرت خطاب به مالك اشتر حكایت از آن دارد كه امیرمؤمنان علیه السلام وی را از نادیده‏گیری تقیدهای دینی برحذر داشته، به او هشدار داده‏اند كه نكند برای حل مشكلات خویش با دشمن راه حقه و تزویر و پیمان‏شكنی را در پیش گیرد. (31)

ب.مرزبندی بین مخالفان فریب‏خورده و دشمنان اصلی
بی‏تردید، با توجه به متفاوت بودن موضع‏گیری‏ها و عملكردهای دشمنان و مخالفان اسلام و قرآن، نمی‏توان همه آنان را یكسان دانست، بلكه در یك تقسیم‏بندی كلی، می‏توان دشمنان آن حضرت را چنین تقسیم‏بندی كرد: جمعی از فریب‏خوردگان بودند; یعنی كسانی كه مجذوب ترفندهای دشمن گردیدند و به دلیل دل‏باختگی به زرق و برق دنیا، فریب خوردند – و نقشی در رهبری توطئه‏ها و پیكارها نداشتند.اما گروهی دیگر از آنان كسانی بودند كه صحنه گردان و آتش برافروزان اصلی عرصه دشمنی بودند.این دو دسته را نباید مساوی دانست و با هر دو گروه به یك شیوه برخورد كرد. (32)
بدین‏روی امیر مؤمنان علیه السلام هنگام مواجه شدن با كسانی كه پس از ماجرای «حكمین‏» در صفین، در برابر حضرتش جبهه گرفتند و ایستادگی نمودند، خطاب به آنان فرمودند: آیا همه شما در جنگ صفین بودید؟ گفتند: بعضی بودیم و بعضی حضور نداشتیم.فرمود: به دو گروه تقسیم شوید تا مناسب با هر كدام سخن گویم.دو دسته شدند، آن‏گاه سخنانی طولانی ایراد نمودند. (33)
به دنبال این اقدام امام علی علیه السلام، كارگردانان اصلی توطئه هرچه كوشیدند تا نیروها را حفظ نمایند، موفق نشدند.امام علیه السلام با كسانی كه در صفین نبودند شروع به سخن كردند; جریان صفین را تحلیل كردند، آن‏گاه نیروها فهمیدند كه واقعیت چه بوده است، سپس امام منطقه‏ای را در نظر گرفتند و فرمودند: هر كس كه به كوفه برود، در امان است; هر كس به مدائن برود، در امان است; و هر كس به این نقطه برود در امان است.به دنبال این ماجرا، فروة بن نوفل اشجعی رو به طرفدارانش كرد و گفت: «به خدا قسم، نمی‏دانم برای چه با علی می‏جنگیم؟ ! من باز می‏گردم تا برایم روشن شود و آگاهانه وارد شوم; یا بجنگم یا اطاعت كنم.» (34)

ج.ارشاد و هدایت
با تفحص در برخوردهای امام علی علیه السلام با غیر خودی‏ها به وضوح درمی‏یابیم كه هدف اصلی آن حضرت در این عرصه مهم سیاسی و اجتماعی ارشاد و هدایت اشخاص و احزاب بود و نه استیلا و سلطه‏یابی بر آنان.به دیگر سخن، آن حضرت می‏كوشیدند تا اقشار گوناگون جامعه به سوی حق حركت كنند و بندگی معبود حقیقی را پیشه نمایند.
وجود 241 خطبه، 79 نامه و 408 گفتار حكیمانه از آن حضرت تنها در مجموعه نفیس و ارزشمند نهج‏البلاغه گواه بر این است كه آن حضرت همواره در پی اجرای این توصیه پیامبراكرم صلی الله علیه وآله بودند كه به وقت اعزامشان به یمن به حضرتش فرمودند: «به پروردگار سوگند، اگر خداوند یك نفر را به وسیله تو هدایت كند، از آنچه خورشید بر آن طلوع یا غروب می‏كند بهتر است.» (35)
آن حضرت به امید این‏كه كسی از مخالفان معاند هدایت‏یابد و راه ضلالت نپوید، از شتاب در صدور فرمان قتال و جنگ با دشمنان پرهیز می‏نمودند.همین شیوه برخورد از سوی امام علیه السلام موجب گردید تا پرسش‏هایی در ذهن سپاهیان و یارانشان مطرح گردد، مبنی بر این‏كه: اگر آنان دشمن هستند، پس چرا حضرت در صدور فرمان جنگ با آنان شتاب نمی‏كنند؟
خود آن بزرگوار در مقام پاسخ به این‏گونه پرسش‏ها می‏فرمودند: «این‏كه می‏گویید: خویشتن‏داری از ترس مرگ است، به خدا سوگند، باكی ندارم كه من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید، و اگر تصور می‏كنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند، هر روزی كه جنگ را تاخیر می‏اندازم برای آن است كه آرزو دارم عده‏ای از آنان به ما ملحق شوند و هدایت گردند.و در لابه‏لای تاریكی‏ها، نور مرا نگریسته، به سوی من بشتابند، كه این برای من از كشتار آنان در راه گم‏راهی بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهشان گرفتار می‏گردند.» (36)
لازم به ذكر است كه نه تنها آن حضرت به موضوع هدایت و ارشاد دشمنان اهمیت می‏دادند و آن را سرلوحه كار خود قرار داده بودند، بلكه از كارگزاران در حكومت‏خویش نیز می‏خواستند همانند امامشان عمل نمایند و برای برخورد فرهنگی اهمیت‏خاصی قایل باشند و آن را نسبت‏به برخورد فیزیكی و نظامی مقدم دارند; آن‏گاه كه معقل بن قیس ریاحی (از بزرگان و شجاعان كوفه) را با سه هزار سرباز به عنوان پیشاهنگان سپاه به سوی شام اعزام می‏داشتند، خطاب به وی چنین نوشتند: «مبادا كینه آنان پیش از این‏كه آنان را به راه هدایت فرا خوانید و درهای عذر بر آنان ببندید شما را به جنگ وا دارد.» (37)

4.شیوه‏های برخورد با غیرخودی‏ها
اینك به بررسی مهم‏ترین شیوه‏های امام علی علیه السلام در قبال غیرخودی‏ها می‏پردازیم:
الف.مكالمه و گفت‏وگو:
از جمله روش‏های مقبول و معقول در عرصه سیاست، روش مكالمه و گفت‏وگو و انجام مذاكره دو جناح مقابل است.چه بسا ممكن است‏با اعمال چنین سیاستی، دشمنی‏ها تبدیل به دوستی و وفاق گردد.سیره امیرمؤمنان علیه السلام گویای آن است كه آن حضرت از اجرای چنین تدبیری در برخورد با مخالفان خود ابایی نداشتند; زیرا گاه با اعزام نماینده‏ای ویژه به سوی مخالفان باب گفت‏وگو را به سوی آنان می‏گشودند (38) و گاه خود به طور مستقیم وارد گفت‏وگو با مخالف می‏شدند.در این نوشتار، تنها به ذكر دو نمونه بسنده می‏شود:
الف. «وقتی سپاه عایشه در بصره آماده رزم شدند، طلحه و زبیر (برای تحریك سپاه) مسلحانه به میدان آمدند.وقتی این دو به میدان شتافتند، امام علی علیه السلام جلو آمدند و آن‏قدر نزدیك شدند كه گردن اسبشان با گردن اسب طلحه و زبیر برخورد كرد (با این‏كه خطر كشتن آن حضرت وجود داشت) و بدون توجه به خطرات با آنان وارد مذاكره شدند.سپس به طلحه و زبیر فرمودند: آیا در گذشته من برادر دینی شما نبودم كه ریختن خون مرا حرام می‏دانستید و من هم ریختن خون شما را حرام می‏دانستم؟ پس چه حادثه‏ای اتفاق افتاده است كه ریختن خونم برای شما حلال شده است؟ !
طلحه گفت: تو مردم را علیه عثمان تحریك كرده‏ای!
امام در پاسخ طلحه آیه‏ای تلاوت كردند و فرمودند: «تو به خون‏خواهی عثمان برخاسته‏ای، خدا لعنت كند قاتلان عثمان را! ای طلحه همسرت را در خانه پنهان كرده‏ای، اما همسر رسول‏خدا صلی الله علیه وآله را برای جنگ به میدان آورده‏ای؟ ای طلحه مگر تو با من بیعت نكرده‏ای؟» طلحه گفت: از ترس بیعت كردم.
وقتی امام دیدند طلحه چنین به دروغ متوسل می‏شود و نشان می‏دهد كه قصد اصلاح و حل اختلاف ندارد، از او روی برگرداندند و رو به زبیر كردند و خطاب به او فرمودند: تو برای چه آمده‏ای؟
زبیر گفت: تو برای رهبری شایسته نیستی و از ما هم برتر نیستی!
امام فرمودند: «آیا پس از عثمان من شایسته نیستم؟ ما تو را از فرزندان عبدالمطلب می‏شمردیم تا این‏كه فرزندت بزرگ شد و بین ما جدایی انداخت.» سپس به او فرمودند: «یادت هست روزی در منطقه “بنی غنم” همراه پیامبر بودی، چشم پیامبر صلی الله علیه وآله به من افتاد و خندید و من هم خندیدم.تو به پیامبر عرض كردی: پسر ابوطالب غرورش را كنار نمی‏گذارد; پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: او غرور ندارد، ولی تو در آینده با او می‏جنگی، در حالی كه تو ستم‏كاری؟ !» زبیر گفت: خدای من، این سخنان درست است، به خدا سوگند، هرگز با تو نمی‏جنگم.و از سپاه كناره گرفت. (39)
ب.پس از صدور حكم حكمین، مردی به نام خریت‏بن راشد رهبر فرقه بنی ناجیه از گروه خوارج، نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد و عرض كرد: یا علی به خدا قسم، امر تو را اطاعت نكرده، به تو اقتدا نمی‏كنم و فردا از تو جدا می‏شوم!
امام علیه السلام كمی با او صحبت كردند و فرمودند: چرا چنین می‏كنی؟
گفت: زیرا تو حكمیت را پذیرفتی و آن‏گاه كه شرایط مناسب بود، در دفاع از حق خود قصور ورزیدی و به مردمی كه به خود ظلم كردند تكیه و اعتماد نمودی و من این را برای تو عیب می‏دانم و از آنان نیز نفرت دارم و بدین دلیل، از هر دو گروه شما جدا می‏شوم.
حضرت علیه السلام فرمودند: «بیا تا كتاب را به تو بیاموزم و در مورد سنت‏با تو بحث و گفت‏وگو كنم و حقایقی را برای تو روشن سازم كه من آن‏ها را بهتر از تو می‏دانم.شاید حقیقت آنچه را كه انكار می‏كنی، بفهمی و آنچه را كه نمی‏دانی و به آن آگاه نیستی، برایت روشن شود.» (40)

ب.پرهیز از توهین و دشنام
در عرصه سیاست، زیاد اتفاق می‏افتد كه طرفین متخاصم و دو جناح مقابل هم، از اهانت‏به یكدیگر و فحاشی كردن و بر زبان راندن سخنان زشت علیه یكدیگر امتناع نمی‏ورزند.اما در حكومت دینی، اعمال چنین شیوه‏ای، حتی نسبت‏به مخالف، ممنوع می‏باشد. (41) خدای منان خطاب به مؤمنان می‏فرماید: «آنان‏كه غیرخدا را می‏خوانند دشنام مدهید.پس دشنام دهند خدا را از روی ستم، بدون آن‏كه دانشی داشته باشند.» (انعام: 108) امام علی علیه السلام كه همواره در جهت اجرای فرمان الهی قدم برمی‏داشتند، در تمام مراحل زندگی، از اعمال این شیوه در برخورد با دوست و دشمن پرهیز می‏نمودند و یاران خویش را نیز از روی آوردن بدین شیوه و بهره‏گیری از آن نهی می‏كردند. بدین‏روی، آن‏گاه كه شنیدند گروهی از اصحاب ایشان در جنگ صفین، اهل شام را ناسزا می‏گویند، خطاب به آنان فرمودند: «من خوش ندارم كه شما دشنام‏دهنده باشید، اما اگر كردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو می‏كردید، به سخن راست نزدیك‏تر و عذر پذیرتر بود.خوب بود به جای دشنام آنان، می‏گفتید: خدایا، خون ما و آن‏ها را حفظ كن، بین ما و آنان را اصلاح نما و آنان را از گم‏راهی به راه راست هدایت كن تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند و آنان كه با حق می‏ستیزند پشیمان شده، به حق بازگردند.» (42)
ابن ابی الحدید در شرح این سخن امام علیه السلام می‏گوید: «آنچه امام علیه السلام آن را خوش نداشتند و آنان را نمی‏پسندیدند این بود كه به اهل شام سخنان شت‏بگویند، ولی از این‏كه آنان را لعن نمایند و یا از آنان اظهار برائت و بی‏زاری كنند، كراهتی نداشتند.» (43)
در خبری آمده است: روزی حضرت بر گروهی از اهل شام كه ولیدبن عقبه نیز در بین آنان بود، گذر كردند، آنان به امیرمؤمنان علیه السلام دشنام می‏دادند و ناسزا می‏گفتند: اصحاب امام علیه السلام از این روش نادرست‏شامیان خبر دادند: (و خواهان مقابله به مثل بودند) در چنین شرایطی، آن حضرت فرمودند: «با بزرگواری به جنگ با آنان بروید و در شما وقار اسلامی و آرامش و سیمای صالحان باشد.به خدا قسم، جاهل‏ترین مردم به پروردگار مردمی هستند كه رهبر و تربیت‏كننده آنان معاویه و و ابوالاعور سلمی (45) و ابن ابی محیط شرابخوار و حد خورده اسلام باشند.این‏ها هستند كه بر من عیب گرفته، به من دشنام می‏دهند و از قدیم با من می‏جنگیدند و به من فحش می‏دادند; روزی كه آنان را به اسلام دعوت می‏كردم و آنان مرا به بت‏پرستی می‏خواندند.الحمدلله، لا اله الا الله همیشه فاسقان با من دشمنی می‏كرده‏اند.این گرفتاری بزرگی است. (46)

ج.پرهیز از مصالحه سیاسی
غالبا زمام‏داران و رجال سیاسی، پس از دست‏یابی به قدرت و تصاحب كرسی حكومت، درصدد تطمیع مخالفان خویش برمی‏آیند و به اصطلاح، به «مصالحه سیاسی‏» روی می‏آورند و راه سازش را سرلوحه كارشان قرار می‏دهند.بدین‏روی، دیده می‏شود كه برخی از زمام‏داران در دفاع از چنین شیوه‏ای حاضر بودند برای تثبیت پایه‏های قدرت خویش، افراد ناباب و ناسالم را به كار بگمارند و آنان را شریك در حكومت كنند.با شكل‏گیری حكومت امام علی علیه السلام و وجود مخالفان در شهرهای گوناگون، برخی از اشخاص از حضرتش خواستند تا به مصالحه سیاسی روی آورند و به طور مقطعی هم كه شده است، سازش با مخالفان معاند را پیشه نمایند، اما آن حضرت، كه هیچ‏گاه در حق بودن راه خود و باطل بودن رسم و آیین دشمنان خویش تردید نداشتند، (47) از اعمال چنین سیاستی پرهیز می‏نمودند و به صورت شفاف و روشن، با در پیش گرفتن این شیوه، مخالف بودند; از ابتدای امر، مانع به قدرت رسیدن آنان شده و به هیچ وجه حاضر به مصالحه سیاسی نشدند.به چند نمونه تاریخی توجه نمایید:
1.در روزهای اول پس از انجام مراسم بیعت‏با امیرمؤمنان علیه السلام طلحه نزد ایشان آمد و عرض كرد: بصره را به من واگذار كن! در آن صورت، هر حركتی كه علیه تو به وجود آید، با سپاه به كمك تو خواهیم آمد.زبیر نیز گفت: كوفه را به من واگذار كن! در آن صورت، هر حركتی كه علیه تو به وجود آید با سپاه به كمك تو خواهیم آمد.حضرت فرمودند: باید روی این پیشنهاد مطالعه كنم و بعد هم حاضر نشدند این حكومت را به آنان واگذار كنند. (48)
2.ابن عباس می‏گوید: هنگام مرگ عثمان و بیعت‏با امام، من در مكه بودم.وقتی به مدینه آمدم، خدمت امام رسیدم.دیدم مغیرة بن شعبه از نزدش بیرون آمد.به او گفتم: چه كار داشتی؟ گفت: پس از بیعت، خدمتش رسیدم و به او پیشنهاد كردم: بگذار كارگزاران عثمان سركار بمانند تا اوضاع آرام گیرد و حكومت تثبیت‏شود و بعد هر كس را كه خواستی بركنار كن! در پاسخ فرمود: «لا اداهن فی دینی‏» ; در دینم اهل سازش نیستم و به حرفم توجه نكرد.امروز آمدم به ایشان پیشنهاد كردم، پیشنهاد اولم را نپذیرفتی، دست كم بگذار معاویه سركار بماند! در پاسخم فرمود: «لا والله، لا استعمل معاویة یومین‏» ; به خدا قسم، دو روز هم حاضر نیستم با معاویه كار كنم.
ابن عباس می‏گوید: به خدمتشان رسیدم و عرض كردم: گرچه به طلحه و زبیر نیز اطمینان ندارم، ولی خواهش می‏كنم: بگذار معاوبه باشد و پس از تثبیت، خودم او را بركنار می‏كنم.حضرت فرمود: «لا والله‏» ; به خدا قسم، امكان ندارد. (49)

د – برخورد قاطع با توطئه‏گران
از جمله شیوه‏های معقولی كه امام علی علیه السلام در برخورد با غیرخودی‏های معاند از آن بهره می‏جستند، شیوه قتال و پیكار نظامی بود.هر زمان و مكانی كه اعمال این شیوه به مصلحت‏بود، امیرمؤمنان علیه السلام بدون كم‏ترین درنگی، از آن استفاده می‏كردند.در چنین موقعیتی، هیچ‏گونه سستی روا نمی‏داشتند چنان‏كه خود می‏فرمایند: «سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق و آنان‏كه در گم‏راهی و فساد غوطه‏ورند، یك لحظه مدارا و سستی نمی‏كنم.» (50)
در جای دیگری نیز فرمودند: «به خدا سوگند، در این راه، هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم و خیانت نكردم و سستی در من راه نیافت.به خدا سوگند، درون باطل را می‏شكافم تا حق را از پهلویش بیرون كشم.» (51)
نكته‏ای كه نباید از ذكر آن غفلت كرد این‏كه اجرای این شیوه در عرصه مقابله با غیر خودی‏ها یك سیاست همگانی و فراگیر نسبت‏به همه مخالفان نبوده بلكه تدبیری است كه تنها در برخورد با طیف معاند غیرخودی‏ها و یا خودی‏های فریب‏خورده خطرآفرین اعمال می‏گردید.در منظر امام علی علیه السلام، ستیز با چنین اشخاص و احزابی در جهت اطاعت از فرمان الهی محسوب می‏گردد (52) و قتال با آن‏ها مشروع است. (53) بدین‏روی، به جنگیدن خود با آنان فخر می‏نمودند و از اقدامات خویش، در این عرصه به عظمت‏یاد می‏كردند. (54) و ایشان جنگ با این‏گونه معاندان دین را وظیفه خود می‏دانستند و در این‏باره می‏فرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پای ننشینم و پیش از آن‏كه دشمن فرصت‏یابد، با شمشیر آب دیده چنان ضربه‏ای بر پیكر او وارد سازم كه ریزه‏های استخوان سرش را بپراكند و بازوها و قدم‏هایش جدا گردد و از آن پس، خدا هرچه خواهد انجام دهد.» (55)
در جای دیگری، برخورد در سایه شمشیر با كسانی را كه از حق سرپیچی كنند، درمان باطل و یاری رساندن حق بر شمرده، می‏فرمودند: «اگر اینان از حق سرپیچی كنند، با تیزی شمشیر پاسخشان می‏گویم و این كار برای درمان باطل و یاری حق كفایت می‏كند.» (56)
موجه بودن این شیوه برخورد با مخالفان معاند و كینه‏توز موجب گردیده تا امیرمؤمنان علیه السلام به پیشنهاد آنان‏كه خواهان تغییر نظر در برخورد نظامی با معاویه بودند پاسخ منفی بدهند; چنان‏كه در كتب تاریخی می‏خوانیم:
آن‏گاه كه عقیل، برادر علی بن ابی‏طالب، پیشنهاد تغییر شیوه برخورد نظامی با معاویه را داد، آن حضرت طی نامه‏ای به این پیشنهاد پاسخ منفی دادند و خطاب به برادرشان نوشتند: «اما آنچه را كه از تداوم جنگ پرسیدی و رای مرا خواستی بدانی، همانا رای من پیكار با پیمان‏شكنان است تا آن‏گاه كه خدا را ملاقات كنم; نه فراوانی مردم مرا توانمند می‏كند و نه پراكندگی آنان مرا هراسناك می‏سازد.هرگز گمان نكنی كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت و یا در برابر ستم سست می‏شود و یا مهار خود را به دست هر كسی می‏سپارد و یا از دستور هر كسی اطاعت می‏كند.» (57)
به هر حال، حیات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام گویای آن است كه آن حضرت نه تنها از جنگ با مفسده‏جویان و معاندان با حق ترس و هراسی به دل راه نمی‏دادند، (58) بلكه آنان را به مبارزه دعوت می‏كردند.ایشان در بیانی، خطاب به معاویه چنین فرمودند: (59) «من علی بن ابی‏طالب، آن كسی هستم كه به جنگ تهدید نمی‏شوم و از مبارزه باكی ندارم.ای معاویه، اگر دوست داری، به مبارزه بیا!» (60)
آن حضرت در نامه‏ای كه به مخنف بن سلیم (61) نگاشتند، این‏گونه فرمودند: «جهاد با كسی كه با میل و رغبت از حق رو گردانیده و با اختیار، كوری و ضلالت را برگزیده، بر انسان‏های عارف و بیدار واجب است.» (62)
در فرازی از خطبه معروف به «قاصعه‏» نیز فرمودند: «آگاه باشید! خداوند مرا به جنگ با سركشان متجاوز، پیمان‏شكنان و فسادكنندگان در زمین فرمان داده.» (63)
آن بزرگوار كسانی را كه از ستیز و جنگیدن با این گروه از دشمن سرباز می‏زدند، مستحق نكوهش دانسته، در مذمت آنان می‏فرمودند: «بدانید! مردانی از شما به یاری من نیامدند، من آنان را عتاب و سرزنش كرده، این را بر آنان عیب می‏گیرم، آنان را ترك كنید و برای آنان سخنانی را كه خوش ندارند بشنوند، بگویید تا بدین‏وسیله، نكوهش گردند و تفاوت و امتیاز حزب‏الله روشن شود و حزب‏الله بدین وسیله شناخته شود. » (64)
حاصل آن‏كه كسانی كه از خشم خدا می‏هراسند نه تنها از مقاتله و پیكار با دشمنان خدا خسته نمی‏شوند، بلكه بر توانمندیشان افزوده خواهد شد; چنان‏كه در سخن امام علی علیه السلام آمده است: «آن‏كه دندان خشم در راه خدا بر هم فشارد، بر كشتن باطل‏گرایان توانمند گردد.» (65)

ه.عفو و گذشت
از دیگر شیوه‏های امام علی علیه السلام در برخورد با مخالفان، شیوه «عفو» و گذشت است.البته به كارگیری این شیوه نیز همگانی نبوده است; یعنی چنین نبوده كه امام در برخورد با هر مخالفی و بدون لحاظ هیچ قید و شرط و مصلحتی به اجرای این شیوه پرداخته باشد، بلكه عفو و اغماض آن حضرت نسبت‏به آن دسته از مخالفان بود كه در آغاز امر درصدد مقابله با نظام و حكومت اسلامی برآمده، توطئه در هت‏براندازی آن تدارك دیده و حتی وارد عرصه كارزار هم شده بودند، ولی سپس در مقام عمل دچار شكست می‏شدند و با فرجام عبرت‏آموزی مواجه می‏گشتند و پس از آن به حاشیه می‏رفتند و در گوشه‏ای، به ادامه حیات دنیوی روی می‏آوردند.
امیرمؤمنان علیه السلام تنها در مقام برخورد با این طیف از مخالفان، از شیوه عفو و اغماض بهره گرفتند و رفتار سوء گذشته آنان را نادیده می‏گرفتند.به چند نمونه توجه كنید:
1.مروان بن حكم، از كارگردانان اصلی جنگ جمل و از مخالفان سرسخت امام بودند، ولی پس از شكست‏سپاه عایشه، امام او را عفو كردند. (66)
2.عبدالله بن زبیر، خواهرزاده عایشه از دشمنان سرسخت امام بود و در ملاعام به امام ناسزا می‏گفت.درجمل همین كه امام در صحنه نبرد حاضر شدند، رو به سپاه عایشه، جمله‏ای درباره امام گفتند (كه ذكر آن بجا نیست) با شكست‏سپاه عایشه، او را اسیر كردند و نزد امام آوردند.امام تنها یك جمله به او فرمودند: «برو كه نبینمت!» (67)
3.سعید بن عاص از كارگردانان جنگ جمل بود كه پس از جنگ، به مكه گریخت.وقتی امام او را دیدند، اصلا به او اعتنایی نكردند و به او چیزی نگفتند. (68)
4.عایشه، با آن همه گرفتاری كه برای امام درست كرد پس از شكست، امام به دیدنش رفتند و او را احترام كردند. (69)
ابن ابی الحدید پس از نقل چندین نمونه درباره این‏گونه رفتار امام علیه السلام، چنین می‏گوید: «اگر اسم این موارد را “گذشت” می‏گذاری برای اثبات حسن رفتار كافی است و اگر اسم “دین‏داری” می‏گذاری، پس امام علی علیه السلام شایسته‏ترین فرد است كه این‏گونه رفتار كند.» (70)
ناگفته نماند كه شیوه امیرمؤمنان علیه السلام در برخورد با مخالفانی كه درصدد براندازی نطام نبودند ولی با امام هم – به هر دلیلی – میانه خوبی نداشتند نیز شیوه «عفو و اغماض‏» بود، در قبال این گروه از مخالفان هیچ‏گاه درصدد انتقام برنمی‏آمدند.

فرجام سخن
با تامل در آنچه آمد، این موارد قابل استنتاج است:
1.دشمن‏شناسی لازم، بلكه ضروری و اجتناب‏ناپذیر است.
2.بی‏تفاوتی در قبال توطئه‏ها و كینه‏توزی‏های دشمنان در منظر امیرمؤمنان شیوه‏ای است ناپسند و مذموم.
3.برخورد قاطع و ستیز و مقاتله با غیرخودی‏های معاند و خودی‏های فریب‏خورده مشروع و معقول است.حیات سیاسی امام علی علیه السلام با چنین شیوه‏ای آمیخته است.
4.شیوه ستیز و پیكار نظامی با مخالفان تنها شیوه علی بن ابی‏طالب علیه السلام در این عرصه نبوده; زیرا شیوه‏های دیگری همچون مكالمه و گفت‏وگو، موعظه و نصیحت، و عفو و گذشت نیز دراین زمینه، از آن حضرت به یادگار مانده است.

پی‏نوشت‏ها:
1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة‏الوفاء، 1403 ه.ق، ج 74، ص 179
2- شیخ عباس محدث قمی، سفینة‏البحار، بیروت، دارالمرتضی، ج 2، ص 179
3- مرتضی فرجپور، فهرس ملحقات احقاق الحق، قم، مكتبة آیة‏الله المرعشی النجفی، 1409 ه.ق، ص 394
4- همان، ص 391/محمد محمدی ری شهری، میزان الحكمة، بیروت، مؤسسة الاعلام الاسلامی، ج 1، ص 209
5- همان، ج 1، ص 221/شیخ مفید، الارشاد، ص 23
6 و7- نهج‏البلاغه، خطبه 189/خطبه، 194
8- همان، خطبه 147/همچنین ر.ك.به: كلمات قصار، ش 262
9 الی 11- همان، نامه 15/خطبه 93/خطبه 6
12- به شام، مغرب نیز می‏گفتند; چون در مغرب كوفه قرار داشت. «شام بزرگ‏» شامل سوریه، لبنان و فلسطین بود كه این مناطق در كنار دریای مغرب واقع است.ر.ك.به: همان 13- نهج‏البلاغه، نامه 33
14- همان، كلمات قصار، ش 18 و 262
15- ابن عساكر، تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 183
16- محمد بستانی، استراتژی نظامی امام علی علیه السلام، ترجمه حسن علی‏اكبری، سازمان تحقیقات خودكفایی بسیج، 1378، ص 11
17و 18- نهج‏البلاغه، نامه 27/خطبه 34
19- «ضرب بالمشرفیة‏» شمشیری آب‏دیده است كه آن را در یكی از شهرهای یمن (مشرف) می‏ساختند و معروف بود.
20- نهج‏البلاغه، خطبه 34
21 و 22- همان، خطبه 93/خطبه 116
23 الی 25- آمدی، فهرست موضوعی شرح فارسی غرر و درر، ص 240
26- نهج‏البلاغه، خطبه 200
27- همان، خطبه 41; “نهج السعادة فی مستدرك نهج‏البلاغه”، ج 2، ص 43 آمده است: «انافقات عین الفتنة، ولولا انا ما قتل اهل النهروان و اهل الجمل‏» 28- محمدجواد مغنیه، فی ظلال نهج‏البلاغه، ج 1، ص 258
29 و 30- نهج‏البلاغه، نامه 47/خطبه 171
31- همان، خطبه 234 و شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 11، ص 245
32- همان، نامه 53
33- برای اطلاع بیش‏تر ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه 122
34- ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 346
35- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 361 (با اندكی تفاوت در ج 19، ص 147) 36و37- نهج‏البلاغه، خطبه 55/نامه 12
38- همانند اعزام ابن عباس برای مذاكره با طلحه و زبیر، شیخ مفید، الجمل، ص 336 و 337 و نیز مذاكره با خوارج (نهج‏البلاغه، نامه 77) 39- ابن اثیر، كامل، ج 3، ص 239
40- نهج السعادة فی مستدرك نهج‏البلاغه، ج 2، ص 480
41- ر.ك.به: سفینة البحار، ج 1، ص 592
42- نهج‏البلاغه، خطبه 206
43- ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 11، ص 21
44- «ابن نابغه‏» نام عمروعاص است.مادرش نابغه بود; زن اسیری كه عبدالله جدعان او را خرید و چون فاسد و بی پروا بود، او را رها كرد.وقتی عمروعاص متولد شد، ابولهب، امیة بن خلف، هشام بن مغیره، ابوسفیان و عاص بن وائل، هر كدام ادعا داشتند كه عمرو، فرزند اوست.سرانجام، عاص كه از دشمنان سرسخت رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، او را برداشت; همو كه پیامبر صلی الله علیه وآله را «ابتر» نامید و خدا در سوره كوثر در جوابش فرمود: «ان شانئك هو الابتر» (همانا دشمن تو ابتر است) و آیه «انا كفیناك المستهزئین‏» درباره او و یارانش نازل شد.عمروعاص در مكه سر راه پیامبر صلی الله علیه وآله سنگ و خار می‏ریخت; او بود كه اشعار فراوانی بر ضد رسول خدا می‏سرود و بچه‏های مكه را تحریك می‏كرد با صدای بلند برای آزار آن حضرت بخوانند و او بود كه از طرف قریش مكه به دربار سلطان حبشه رفت تا مهاجران مسلمان را به مكه بازگرداند.ر.ك.به: نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص 141، به نقل از كتاب: ربیع‏الابرار زمخشری.
45- ابوالاعور سلمی، نامش سفیان بن عمر است.وی در جنگ صفین، در صف مقدم لشكر معاویه قرار داشت.در واقعه دل‏خراش كربلا نیز از فرمان‏دهان سپاه ابن سعد بود.ر.ك.به: سفینة‏البحار، ج 2، ص 288
46- نصر المنقری، وقعة صفین، ص 391
47- نهج‏البلاغه، خطبه 4 و 197، میزان الحكمه، ج 1، ص 225، ش 1089 و ص 236، ش 1095/بحارالانوار، ج 17، ص 225
48و 49- الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 196/ص 197
50- نهج‏البلاغه، خطبه 24
51- در این زمینه، ر.ك: نهج‏البلاغه، خطبه 33، نامه 45 و 62 و خطبه 10
52 الی 57- نهج‏البلاغه، خطبه 192/خطبه 172/نامه 10/خطبه 34/خطبه 22/نامه 36
58- همان، خطبه 5، 55، 104، 123، 156، 174، و نامه 28، 36، 45 و 62
59- نهج السعادة فی مستدرك نهج‏البلاغه، ج 5، ص 294
60- در همین زمینه، ر.ك: نهج‏البلاغه، نامه 10 و 8
61- وی فرماندار امیرمؤمنان علیه السلام در اصفهان و همدان بود.
62- وقعة صفین، ص 104
63- نهج‏البلاغه، خطبه 192
64- نهج السعادة فی مستدرك نهج‏البلاغه، ج 2، ص 261
65- نهج‏البلاغه، حكمت 174
66 الی 70- ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 22/ص 23/ص 23/ص 24

فصلنامه معرفت شماره 47 – سید حسین شفیعی دارابی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *