نویسنده: اسدالله افشار
اشاره:
ابوجعفر، امام محمدباقر (ع) پنجمين آفتابي است كه بر افق امامت، جاودانه درخشيد، زندگيش سراسر دانش و ارزش بود، از اين رو باقر العلوم ناميده شد، يعني شكافنده دشواريهاي دانش و گشاينده پيچيدگيهاي معرفت.خصلت آفتاب است كه هماره گام بر فرق ظلمت مينهد و در لحظههاي تاريك، بر افق زمان ميرويد تا ارزشهاي مهجور و نهان شده در سياهي جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشكار سازد. او نيز در عصر حاكميت جور و تشتت انديشههاي ديني امت اسلام، تولد يافت تا پيامآور معرفت و احياگر اسلام ناب محمدي (ص) باشد.
ضمن تبريك سالروز تولد آن امام همام به شيفتگان حضرتش، در ذيل نگاه كوتاهي به فرازهايي از زندگي پربار حضرتش خواهيم داشت؛
ولادت:
حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم (ع)، در شهر مدينه تولد يافت و براساس نظريه بيشتر مورخان و كتاب هاي روايي، تولد آن گرامي در سال 57 هجري بوده است. در روز و ماه ولادت آن حضرت نيز نقلهاي مختلفي ياد شده است؛
الف) سوم صفر 57 هجري.
ب) پنجم صفر 57 هجري.
ج) جمعه اول رجب 57 هجري.
د) دوشنبه يا سه شنبه اول رجب 57 هجري.
بيشتر محققان با ترجيح نظريه نخست، يعني سوم صفر، آن را پذيرفتهاند. اين نقل،با رواياتي كه نشان ميدهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خويش حسين بن علي (ع) در سرزمين طف حضور داشته و سه سال از عمرش ميگذشته است هماهنگي دارد.
امام محمدباقر (ع) از جانب پدر و نيز مادر به شجره پاكيزه نبوت منتهي ميگردد. او نخستين مولودي است كه در خاندان علويان از التقاي دو بحر امامت (نسل حسن بن علي و حسين بن علي عليهماالسلام) تولد يافت.
پدر: علي بن الحسين، زين العابدين (ع)،
مادر: ام عبدالله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبي (ع).
مادر گرامي امام باقر (ع) نخستين علويهاي است كه افتخار يافت فرزندي علوي به دنيا آورد. براي وي كنيههايي چون ام الحسن و ام عبده آوردهاند. اما مشهورترين آنها، همان ام عبدالله است. در پاكي و صداقت، چنان نمونه بود كه صديقهاش لقب دادند.
جامعيت امام باقر (ع):
زندگي امام، آينه تمام نماي حيات شرافتمندانه انسانهاي موحد و متعالي است. يكي از بارزترين ويژگيهاي امام، جامعيت اوست. توجه به علم، او را از اخلاق و فضايل روحي غافل نميسازد و روي آوري به معنويات و عبادت و بندگي، وي را از پرداختن به زندگي مادي و روابط اجتماعي و اصلاح جامعه باز نميدارد. در حالي كه انسانهاي معمولي در بيشتر
زمينه ها گرفتار افراط و تفريط ميشوند اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشهنشيني كشيده ميشوند و اگر به كار و تلاش روآورند از انجام بايسته وظايف عبادي و معنوي، دور ميمانند!
دوران امامت:
دوران امامت امام محمد باقر(ع) با اوج ستمها و شهوترانيهاي امويان واستفاده نارواي آنها از بيت المال مسلمانان مصادف شد. شدت اختناق و بيداد چنان بود كه خلفا آشكارا به دشمني با آل محمد(ص) ميپرداختند و نام آنان را از ديوان بيت المال حذف ميكردند. در زمان امام باقر(ع) نزديك به يك قرن از وفات پيامبر اسلام(ص) سپري شده و نسل جديد از احكام اسلام و عقايد، آگاهي درستي نداشت و تلاشهاي شصت ساله امويان در محو آثار دين و ايجاد شبهات اعتقادي به بار نشسته بود. در اين دوران حاكمان اموي به دليل تعارضات داخلي از نهضت عظيم علمي امام باقر(ع) غافل بودند، به همين دليل امام باقر(ع) تا حد زيادي موفق به نشر معارف اسلامي گرديدند. البته اوضاع خشونت آميز اين دوره به گونه اي بود كه امام باقر(ع) بارها تقيه ميكرد.
ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است: آن حضرت در سال 114 هجري در سن 57 سالگي زندگي را بدرود گفته كه از اين مدت سه يا چهار سال را در جوار جد بزرگوارش امام حسين (ع) و 34 سال و ده ماه يا
39 سال با پدرش و 19 يا مطابق قول ديگر 18 سال پس از پدرش زيسته است كه همين مدت، دوره امامت آن حضرت محسوب ميشود. امام باقر(ع) در طول سالهايي كه امامت شيعيان را عهده دار بود ، دوران خلافت وليد بن يزيد و سليمان و عمر بن عبدالعزيز و يزيد بن عبد الملك و برادرش هشام و وليد بن يزيد وبرادرش ابراهيم را درك كرد و سرانجام نيز بر سر تعارضات مبنايي با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسيد.
شخصيت علمي:
دانش همه امامان معصوم(ع) يكسان و همگي از سرچشمه وحي سيراب ميشوند. آنان آموزگاري نداشتند ودرمكتب بشري درس نخوانده بودند. دانش امام باقر(ع) نيز همانند ديگر امامان از سرچشمه وحي بود اما زمينه مراجعات وسيع دانش پژوهان و ابراز علم براي حضرت و فرزند گراميشان امام جعفر صادق(ع) فراهم گشت. تشكيل حلقههاي درسي سنگين، احتجاجات، مناظرات و مباحثات امام محمد باقر(ع) با دانشمندان ومدعيان يكه تازي در ميدان علم، همگان را به تواضع در پيشگاه علم آن حضرت وادار كرد.
” عبدالله بن عطاء مكي” ميگفت: هرگز دانشمندان را نزد كسي چنان حقير و كوچك نيافتم كه نزد امام باقر(ع) يافتم. ” حكم بن عتيبه” كه در چشم مردمان جايگاه علمي والايي داشت در پيشگاه امام باقر(ع) چونان كودكي در برابر آموزگار بود. شخصيت آسماني وشكوه علمي امام باقر(ع) چنان خيره كننده بود كه
” جابر بن يزيد جعفي” به هنگام روايت از آن گرامي ميگفت: ” وصي الوصياء و وارث علوم انبياء محمد بن علي بن الحسين مرا چنين روايت كرد…”
يكي ازعلماي بزرگ سني به نام ابن حجر هيثمي درباره او مي نويسد:” محمد باقر به اندازهاي گنجهاي پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته و حقايق احكام و حكمتها و لطايف دانشها را بيان نموده كه جز بر عناصر بيبصيرت يا بد سيرت پوشيده نيست و از همين جا است كه وي را شكافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خواندهاند.”
حضور امام باقر(ع) در جريان كربلا:
نكته ديگري كه در موقعيت امام باقر مهم است اين است كه او بازمانده جريان كربلا است . چنانچه ميدانيم او در حالي كه كودكي خردسال بود، در جريان اين حادثه به اسارت گرفته شد. او شاهد اين واقعه بود و حوادث را درك ميكرد وهمه آنها را به ياد داشت. از اين رو نفس و روح و خوني كربلايي داشت واين از مسائل بسيار مهم در شخصيت آن حضرت است، چرا كه او اين حادثه را درك كردواز جزئيات و خصوصيات آن آگاه گشت و بار درد و رنج آن را به دوش كشيد. اين مسئله از جايگاه ويژهاي نزد مسمانان برخوردار است چرا كه اين حادثه چنانچه تمام مسلمانان ميدانند به يك حادثه تاثير گذار در جامعه اسلامي مبدل گشته بود و فرقي نميكرد كه اين جامعه تن به حكومت بدهد يا ندهد. حتي خود يزيد هم از مواضع خود
عقب نشيني كرد و مجبور شد پشيماني خود را نسبت به اين حادثه نشان دهد و سپس با بازماندگان اهل بيت براين اساس رفتار كرد كه خطاي بزرگي رخ داده است. البته اين حادثه اشتباهي نبود، بلكه ظلم و ستمي بود كه اتفاق افتاد . اما اين واقعه به گونهاي بازتاب داشت كه حتي حكومت نيز چارهاي جز اين نداشت كه آن را محكوم كند و از آن بيزاري بجويد. اين حادثه از چنين جايگاهي در ميان مسلمانان برخوردار شده بود. به همين دليل هم هر كه بازمانده اين حادثه بود نقش واهميت بسزايي در ميان مسلمانان از جهت روحي ومعنوي داشت.
شاگردان مكتب امام باقر(ع):
شاگردان آن حضرت شخصيتهاي بزرگي همچون محمد بن مسلم ، زراره بن اعين، ابو بصير، وليد بن معاويه عجلي ، جابر بن يزيد، حمران بن اعين و هشام بن سالم بودند كه از درياي علم آن حضرت بهرهمند شدند. پيشواي ششم ميفرمايد: زراره ، ابوبصير، محمد بن مسلم و وليد بن معاويه عجلي، مكتب ما و احاديث پدرم را زنده كردند و اگر اين چهار نفر نبودند، كسي از تعاليم دين ومكتب پيامبر(ص) بهرهاي نمييافت.
گوشههايي از اخلاق فردي واجتماعي:
1- هميشه به ياد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زياد ميخواند و چون سر از سجده برميداشت، سجده گاهش ازاشك چشمش تر شده بود.
2- آن گاه كه به سفر حج ميرفت، چون به حرم ميرسيد، غسل ميكرد كفشهايش را در دست ميگرفت و مسافتي را پياده ميرفت و چون وارد مسجد الحرام ميشد به كعبه نگاه ميكرد و با صداي بلند مي گريست.
3- چون غمگين ميشد زنان وكودكان را جمع ميكرد، او دعا ميكرد و آنها آمين ميگفتند.
4- يارانش را به همدردي و برادري ونيز ياري مسلمانان سفارش ميكرد و ميفرمود: ” دوست داشتنيترين كارها نزد خدا اين است كه مسلماني شكم مسلماني را سير كند، غمش را بزدايد و دينش را ادا كند”.
5- با همه مهربان بود. حتي با كساني كه نسبت به او رفتار بدي داشتند از بدكاران در مي گذشت، اگر نيمه شب مهماني ميرسيد با مهرباني در به رويش بازميكرد و در باز كردن باروبنهاش به اوكمك ميكرد، در تشييع جنازه مردم عادي شركت ميكرد، لغزشهاي ياران را ناديده ميگرفت و ميفرمود : ” اصلاح امور زندگي و روش برخورد با مردم چون پيمانه پري است كه دو سوم آن زيركي ويك سوم آن گذشت است”.
6- از تحقير مسلمانان نهي ميكرد. در امر اصلاح جامعه و جلوگيري از فساد و تنبيه بدكاران ، تلاش ميكرد . يارانش را به كار و كسب تشويق ميكرد.
7- غذا را با ” بسم الله” آغاز و با “الحمدلله ” ختم ميكرد و آنچه را در اطراف سفره ريخته بود اگردر خانه بود برميداشت واگر در بيابان بود براي پرندگان وا مينهاد.
8- ميفرمود:” كمك به خانواده يك مسلمان و سيركردن شكمشان و بينياز كردن آنها از مردم برايم ازهفتاد حج بهتر است.” به سير كردن شكم مردم خيلي اهميت ميداد و سيركردن يك نفر نزد وي از آزاد كردن يك بنده بهتر بود.
9- هر روز جمعه يك دينار صدقه ميداد و ميفرمود: ” نيك و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان ميشود.” ونيز ميفرمود: “نيكي، فقر را ميزدايد و برعمر ميافزايد واز مرگ بد پيشگيري ميكند” . پيوسته يارانش را به همدردي و دستگيري يكديگر سفارش ميكرد و ميفرمود: “چه بد برادري است ، برادري كه چون غني باشي همراهت باشد و چون فقير شوي تو را تنها بگذارد”.
و ميفرمود:” برادري آن گاه كامل است كه يكي از شما دست در جيب رفيقش كند وهرچه ميخواهد برگيرد”.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.