شرکتهای مادر (Holding Company) شرکتهایی هستند که با تاسیس یا خرید اکثر سهام شرکتهایی که ویژگی مشترک دارند علاوه بر اداره آن شرکتها با ایجاد زمینههای همافزایی یا تکمیل چرخهء کامل یک فعالیت، از تولید مواد اولیه، بازرگانی داخلی و خارجی برای خرید مواد اولیه، تولید کالا، توزیع و فروش و حتی خدمات، سعی در کسب سود تمام چرخه از طریق شرکتهای تخصصی فعال در اجزای چرخه میکنند. برخی از شرکتهای مادر، ممکن است در شرکتهای مختلف در یک فعالیت اقتصادی سرمایهگذاری کنند. مثلا سهامدار تمام یا اکثریت تعدادی شرکت تولید دارو یا مواد غذایی باشند تا در همهء انتخابهای مشتریان، سهم خود را به دست آورند. بنابراین شرکتهای مادر، مدیریت شرکتهای تحت تملک خود را دارند و کمتر مبادرت به فروش آنها میکنند. مگر اینکه سیاست جدیدی اتخاذ کنند و به همین دلیل برخی از شرکتهای خود را بفروشند. شــرکتهـــای مــدیــریت ســرمایــهگذاری (Investment Management Company)، شرکتهای سرمایهگذاری عمومی هستند که با تملک انواع شرکتهایی که تصور میکنند سودآوری مناسب خواهند داشت، به دنبال تحقق اهداف سودآوری هستند. این شرکتها، بدون آنکه به دنبال ایجاد چرخهء کامل یک فعالیت، هم افزایی در ادارهء چند واحد با فعالیت مشابه یا ایجاد انحصار نسبی باشند، به دنبال کسب سود هستند. میزان سهام شرکتهای مدیریت سرمایهگذاری در شرکتها، ممکن است به میزانی باشد که حداقل بتوانند یک عضو هیات مدیره در آنها تعیین و منصوب کنند. البته این میزان ممکن است تا صد در صد هم افزایش یابد. این شرکتها هریک از شرکتهای خود را در زمانی که منفعت خود را در فروش سهام مدیریتی متعلق به خویش بدانند، بدون درنگ آن را خواهند فروخت و دغدغه حفظ بلندمدت شرکتهای خود را ندارند. شرکتهای سرمایهگذاری عادی (Investment Company) به قصد دخالت در مدیریت، در شرکتها سرمایهگذاری نمیکنند و اصولا دیدگاه بلندمدت در خرید سهام ندارند. به محض آنکه سود مورد نظر خود را محقق یافته ببینند، سهام یک شرکت را میفروشند و سهام شرکتهای دیگر را میخرند یا در صورتی که در چشمانداز کوتاهمدت، کاهش ارزش سهامی را مشاهده کنند، آن سهم را خواهند فروخت. این نوع شرکتهای سرمایهگذاری، در پی به دست آوردن سود از نوسانات قیمت سهام در بازار هستند و قاعدتا باید فقط در سهام پذیرفته شده در بورس سرمایهگذاری کنند.در حال حاضر، اکثر شرکتهای سرمایهگذاری در ایران همزمان هر سه فعالیت شرکت مادر، شرکت مدیریت سرمایهگذاری و شرکت سرمایهگذاری را دارند. شیوه مدیریت شرکت مادر و نوع برخورد آن با شرکتهای تابعه با شرکت مدیریت سرمایهگذاری و شرکت سرمایهگذاری متفاوت است. در نتیجه گردآوری مجموعه ناهمگونی از فعالیتها موجب میشود که انرژی مدیریت شرکتها مصروف مسایلی شود که همجنس نیستند و در نتیجه تمرکز و تخصص حرفهای هم در یک بخش به سختی ایجاد میشود
تجزیه تحلیل در سطح هلدینگ:
اگر بپذیریم که هلدینگ یک شرکت چند کسبوکاره است، پس مدیران آن مدام باید پورتفوی کسبوکار خود را مورد ارزیابی قرار دهند تا کسب وکارهای کاهنده ارزش را از پورتفوی خود خارج و کسبوکارهای ارزش زا را توسعه دهند. بنابراین مدیران هلدینگ با تجزیه تحلیل شرایط حاکم بر کسبوکارهای خود میتوانند جهتگیریهای کلی کسبوکارهای خود را مشخص سازند. دو گروه تجزیه تحلیل در سطح هلدینگ انجام میشود و مدیران براساس نتایج این تجزیه تحلیلها نسبت به رشد، تثبیت و انقباض کسبوکارها از پورتفوی خود تصمیم میگیرند. نتایج این دو گروه تجزیه تحلیلها در استراتژیهای هدایتی هلدینگ (رشد،تثبیت و انقباض) ظاهر میشود.
الف- تجزیه و تحلیل پورتفولیو(استراتژی پورتفولیو-portfolio strategy):
کمبل، گولد و الکساندر نویسندگان کتاب «استراتژی شرکت، ارزشآفرینی در شرکتهای چند کسبوکاره» میگویند برای طراحی استراتژی در سطح هلدینگ باید به دو سوال اساسی پاسخ داده شود:چه کسبوکاری باید دنبال شود و چرا؟ چه نوع ساختار تشکیلاتی، فرآیندهای مدیریتی و فلسفهای میتواند متضمن عملکرد قابل ملاحظه شرکتهای تابعه(واحدهای تجاری استراتژیک) شود؟تجزیه و تحلیلهای پورتفولیو در تلاش برای پاسخگویی به پرسشهای فوق، جذابیت صنایع مختلف و مدیریت جریانات نقدی واحدهای تجاری استراتژیک را به گونهای که بهترین عملکرد تضمین شود، مد نظر قرار میدهد. در همین حال این نوع تحلیلها معمولا مصرف درآمد حاصل از فعالیتهای جا افتاده را برای سرمایهگذاری روی کسبوکار های جدید سودآور توصیه میکند. اما تجزیه تحلیل پورتفولیو صرفا از دیدگاه امور مالی به کسبوکارهای هلدینگ نظر دارد و هر کسبوکار یا واحد تجاری استراتژیک را یک فرصت مستقل برای سرمایهگذاری قلمداد میکند. به بیانی سادهتر تجزیه تحلیل پورتفولیو بر ارتباط و همکاری بین شرکتهای تابعه که منشا همافزایی هلدینگ است، توجهی نمیکند. به این ترتیب میتوان اینگونه نتیجه گرفت که تصمیمگیری مستقل در مورد تک تک شرکتهای تابعه، به استراتژی پورتفولیو معروف است.
ب- تجزیه تحلیل مادری(استراتژی مادری-parenting strategy):
تجزیه تحلیل مادری به دو سوال اخیر با در نظر گرفتن همافزاییهای احتمالی بین کسبوکار ها، پاسخ میدهد. این استراتژی چگونگی تخصیص منابع و نحوه مدیریت قابلیتها و فعالیت ها را در پورتفوی کسبوکار نشان میدهد. در حقیقت اگر تجزیه تحلیل پورتفولیو(استراتژی پورتفولیو) با ملاحظات همافزایی بین کسبوکارها انجام شود، میتوان آن را استراتژی مادری نام نهاد. بهطور کلی در استراتژی مادری موارد زیر ارزیابی و در خصوص آنها تصمیمگیری میشود:1. کدام کسبوکارها در اولویت تخصیص منابع قرار دارند؟ به عبارتی سادهتر کدامیک از واحدهای کسبوکار (شرکتهای تابعه) باید مورد توجه بیشتری قرار گیرند؟2. عوامل حیاتی موفقیت(Critical Success Factors-CSF) در هر کسبوکار چیست و شرکت به چه نحوی میتواند از آنها استفاده کند؟3. چگونه میتوان فعالیتها را در زنجیره ارزشی هماهنگ( Coordinate) کرد؟ به عبارتی به چه نحوی قابلیتها و توانمندیها در میان واحدهای کسبوکار مبادله میشود تا همافزایی به وجود آید؟4. تا چه میزان ادغام واحدهای کسبوکار مطلوب است؟تصمیماتی که در چهار حوزه اخیر اتخاذ میشود، استراتژی مادری (استراتژی هلدینگ) را شکل میدهد.
با استنباط از آنچه که گفته شد، میتوان عنوان کرد که با انجام تجزیه و تحلیلهای مادری، بهطور ضمنی تجزیه تحلیل پورتفولیو نیز صورت میپذیرد. به عبارتی سادهتر، تجزیه تحلیل مادری جامعتر از تجزیه تحلیل پورتفولیو است.ماتریس اشریج:در این قسمت به یکی از ابزارهای مهم تجزیه تحلیل مادری یعنی ماتریس «اشریج» (Matrix Ashrigde) پرداخته میشود.این ماتریس به تحلیل و بررسی پورتفوی کسبوکار هلدینگ (شرکت مادر) بر اساس تناسب میان مهارتها، منابع و ویژگیهای شرکت هلدینگ با فرصتهای مادری هر کسبوکار و عوامل کلیدی موفقیت هر کسبوکار (CSF)، میپردازد.
تجزیه تحلیل پورتفوی کسبوکارهای هلدینگ از طریق ماتریس مادری، نشان میدهد که کدام یک از واحدهای کسبوکار باید در اولویت جهتگیریهای هلدینگ قرار گیرند. این ماتریس گویای این است که اگر بین مهارتها، منابع و ویژگیهای شرکت مادر با عوامل کلیدی موفقیت در آن کسبوکار از یک طرف و بین مهارتها، منابع و ویژگیهای شرکت مادر با فرصتهای مادری در واحد کسب وکار از طرف دیگر، تناسب بالایی برقرار باشد، ارزشآفرینی در هلدینگ به طرز قابل ملاحظهای افزایش مییابد.منظور از عوامل کلیدی موفقیت، عواملی هستند که در موفقیت هر کسبوکار نقش تعیینکننده و کلیدی دارند. برای مثال ممکن است حجم بالای منابع مالی، یک عامل کلیدی موفقیت محسوب شده و منشا مزیت رقابتی باشد. منظور از فرصتهای مادری در هر کسب وکار، وجود خلا و فرصتهایی در شرکتهای تابعه است که شرکت مادر بتواند با اتکا به منابع و مهارتهای خود خلا را پرکند، برای مثال ممکن است یکی از شرکتهای تابعه از مهارت فروش ضعیفی برخوردار باشد که در اینصورت شرکت هلدینگ با انتقال نیروهای فروش متخصص خود از یک شرکت به شرکت تابعه دیگر میتواند خلا مهارتی را از بین ببرد. با مشخص شدن مفهوم عوامل کلیدی موفقیت و فرصتهای مادری، به اختصار خانههای چهارگانه ماتریس مادری تشریح میشود:قلمرو محوری(کسب وکارهای اصلی):از دیدگاه کمبل،گولد و الکساندر کسب وکارها یا شرکتهای تابعهای که در گوشه سمت راست ماتریس مادری قرار میگیرند باید محور اصلی آینده هلدینگ محسوب شوند. کسبوکارهایی که در این ناحیه قرار دارند برای شرکت مادر فرصتهایی را فراهم میکنند تا به اصلاح آنها بپردازد. به علاوه شرکت مادر هم عوامل کلیدی موفقیت در این کسبوکارها یا واحدهای تجاری را به خوبی میفهمد و راههایی برای پرداختن به آنها دارد. این کسبوکارها باید نسبت به دیگر فعالیتها در اولویت جهتگیریهای هلدینگ باشند.حوزه تعادل و آرامش:کسبوکارهای این ناحیه از نظر عوامل کلیدی موفقیت با منابع و مهارتهای شرکت مادر تناسب دارند، اما این شرکتها (به دلیل عدم رشد بازار) نمیتوانند فرصتهایی را برای شرکت مادر فراهم سازند که بتواند در آنها بهبود ایجاد کند. کسبوکارهای این ناحیه موقتا میتوانند به عنوان منبع نقدینگی هلدینگ قلمداد شوند، ولی از آنجا که ممکن است تغییرات محیطی این کسبوکارها را به دیار غربت سوق دهد، توصیه میشود که هلدینگ به محض دریافت قیمت بیش از ارزش مورد توقع جریانات نقدی آتی، نسبت به واگذاری یا فروش آنها اقدام کند.دیار غربت:کسبوکارهای این ناحیه برای شرکت مادر فرصتهایی را برای ارتقا یا بهبود فراهم نمیسازند. به علاوه بین مهارتهای شرکت مادر، و عوامل کلیدی موفقیت آنها تناسبی وجود ندارد، بنابراین جزو واحدهای کاهنده ارزش محسوب میشوند. این واحدها معمولا کوچک و باقیمانده برنامههای مدیران ارشد گذشته است، هرچند مدیران هلدینگ ناچسبی آنها را به مجموعه میپذیرند، اما احتمالا نداشتن خریدار، احساس تعهد مدیران هلدینگ نسبت به مدیران این واحدهای کسبوکار و مسائل متعدد دیگر، حفظ موقت آنها را توجیه میکند. از آنجا که ارزشآفرینی از طریق همکاری هلدینگ با این کسبوکارها متصور نیست، باید قبل از نابودی کامل واگذار شوند.دام ارزشی:کسبوکارهای واقع در این ناحیه فرصتهای خوبی را برای شرکت هلدینگ جهت توسعه و اصلاح آنها فراهم میکند، اما شرکت مادر نمیتواند عوامل کلیدی موفقیت این واحدها را درک کند یا درک نادرستی از آن عوامل دارد. در اینجاست که شرکت مادر دچار بزرگترین اشتباه خود میشود و راههای افزایش سوددهی و ارتقای جایگاه رقابتی این کسبوکارها را فرصتهای فراهم آمده از طرف شرکت تابعه تلقی میکند. برای مثال با توجه به اینکه شرکت مادر در تولید در سطح جهانی مهارتهایی تردید ناپذیر دارد، تلاش میکند تا شرکت تابعه را نیز به یک تولیدکننده با معیارهای جهانی تبدیل کند، غافل از آنکه این شرکت موفقیت اولیه خود را در اثر تولید برای یک بخش محدود بازار کسب کرده است و فعالیت در بخش کوچکی از بازار عامل کلیدی موفقیت این واحد است. شوق کسب سود فوری شرکت مادر را کور میکند و توان آن را در جهت نابودی ارزشهای واحد موفق به کار میگیرد.
استراتژی در سطح هلدینگ (corporate strategy):
بعد از اینکه تجزیه تحلیلهای پورتفولیو و تجزیه تحلیلهای مادری انجام شد، مدیران هلدینگ میتوانند جهتگیری کلی تفوی کسبوکار خود را از طریق استراتژیهای هدایتی به شکل ملموستری، مشخصسازند. در حقیقت تحلیلهای ماتریس مادری، مبنایی را بوجود میآورد که مدیران هلدینگ نسبت به رشد، تثبیت یا انقباض شرکتهای تابعه خود تصمیمگیری کنند. بهطور کلی استراتژیهای هدایتی (جهتگیریهای کلی)، در قالب سه گروه قابل انجام است که به اختصار به مفاهیم هرکدام پرداخته میشود:
· استراتژیهای رشد (growth strategies)
· استراتــــژیهای تثبیتـــی (stability strategies)
· استراتژیهای انقباضی (retrenchment strategies)
الف- استراتژیهای رشد:
استراتژیهای رشد در چهار گروه قابل طبقهبندی هستند
:1- استراتــژی ادغــام عمودی (vertical integration):در این حالت هلدینگ در زنجیره ارزش خود، شرکتهای تامینکننده مواد اولیه یا عرضهکنندگان نهایی محصول را به تملیک خود در میآورد. تملیک شرکتهای تامینکننده مواداولیه، استراتژی ادغام به پس(backward integration) و تملیک توزیعکنندگان یاسازندگان نهایی محصول را استراتژی ادغام به پیش (forward integration) مینامند
.2- استراتــژی رشـــد افقــی(horizontal growth):این استراتژی شامل توسعه محصولات موجود به سایر بخشهای بازار یا افزایش طیف محصولات مرتبط با محصولات قبلی به بازارهای جاری یا ترکیبی از هر دو است. در حقیقت در این استراتژی، توسعه بازار یا توسعه محصولات مورد تاکید است. تملیک رقبا نمونهای از استراتژی رشد افقی است
.3-استراتژی تنوع مربوط(related or concentric diversification): در این استراتژی، رشد شرکت در راستای صنعتی است که در آن فعال است و فعالیتهای خود را در صنایع مرتبط توسعه میدهد تا بتواند از مزیتهای تکنولوژی، مشتریان، کانالهای توزیع و سیاستهای دولتی حاکم بر صنعت فعال کنونی استفاده کند
.4- استراتژی تنوع نامربوط: (unrelated or conglomerate diversification): در اجرای این استراتژی، شرکت وارد کسبوکارهایی میشود که با کسبوکارهای جاری بی ارتباط است، کاهش رشد صنعت کنونی و پایان یافتن چرخه عمر محصولات کنونی و از طرفی انگیزه کاهش ریسک، دلایلی است که ورود به کسبوکارهای غیرمربوط را برای مدیران جذاب میکند. شرکتها یا از طریق منابع داخلی اقدام به راهاندازی خطوط جدید کسبوکار میکنند یا از طریق منابع خارجی و ایجاد شراکتها، ادغام و خرید سهام سایر شرکتها، وارد حوزههای جدید کسبوکار میشوند.ب- استراتژیهای تثبیتی: در برخی شرایط، حفظ موقعیت کنونی به جای اتخاذ استراتژی رشد مناسبتر است. بهطور کلی استراتژیهای تثبیتی سه نوع هستند
:1- استراتژی توقف و حرکت (pause and then proceed): در این حالت محیط از حالت تلاطم برخوردار است و پیشبینی محیط متغیر است، بنابراین نیازمند حرکتهای خرامان- خرامان است. در این حالت بهتر است الگوی هلدینگ با احتیاط و رعایت محافظه کاری حفظ شود تاتغییر یا شفافیتی درباره آینده محیط رخ دهد
.2-استراتژی عدم تغییر (no change): در این حالت محیط شرکت با ثبات است و تغییری در پورتفوی شرکت ضروری به نظر نمیرسد. درحقیقت پورتفوی کسبوکار موجود، رضایت بخش است
.3- استراتژی سود سوزآور(Grab profits while you can): بهطور کلی این استراتژی توصیه نمیشود چرا که در این استراتژی تلاش میشود وضعیت بد کسبوکارها و آینده تاریک شرکتهای تابعه از طریق سودهای مصنوعی، خوب جلوه داده شود. در این استراتژی مدیران چشم بر واقعیتها میبندند و با شگردهای متعدد و ترفندهای حسابداری، سودهای تصنعی ایجاد میکنند. این استراتژی کارکرد موقتی دارد و نهایتاسازمان را به مرز اضمحلال و نابودی تمام خواهد کشید. ورشکستگی شرکت انرون در آمریکا نتیجه اتخاذ استراتژی سود توسط مدیران آن شرکت بود. لازم به ذکر است که معاملات چرخشی در بورس اوراق بهادار تهران توسط شرکتهای تابعه هلدینگها میتواند مثال خوبی از استراتژی سود سوزآور باشد.ج- استراتژیهای انقباضی: این استراتژیها به حذف یا کاهش فعالیتهای پورتفوی کسب وکار مربوط است و چهار نوع میباشد:
1- استراتژی احیا (Turnaround): وقتی فروش شرکت سیر نزولی طی میکند مدیران در جهت کوچکسازی اقدام میکنند و با کاهش هزینهها سعی دارند روند منفی فروش و سودآوری را مثبت سازند. این استراتژی دو مرحله دارد مرحله اول، انقباض (contraction) است که شرکت سعی در کوچکسازی و کاهش هزینه دارد و مرحله دوم، تثبیت (consolidation) است که شرکت کوچک شده تثبیت شود تا مجددا وارد مسیر رشد و توسعه شود.
2- اســتراتـــژی اســـارت(captive company strategy): از مدیران هلدینگ نمیتوان انتظار داشت که در خصوص کسبوکار یا شرکت تابعی که در یک صنعت رو به افول و با جذابیت کم فعالیت میکند، از استراتژی احیا تمام عیار استفاده کند. اما اگر مدیریت کسبوکاری که در این موقعیت قرار دارد دست رو دست بگذارد، با کاهش فروش، زیان و نهایتا ورشکستگی روبهرو خواهد شد. صنعتی که با رشد آهسته، عدم رشد و رشد منفی مواجه است، برای نجات خود و ادامه زندگی به هر گریزگاهی روی میآورد، کاستن از قلمرو عملیات واحدهای وظیفهای مانند عملیات بازاریابی (برای کم کردن هزینهها) میتواند مفری برای شرکت باشد و تلاش برای یافتن گریزگاهی مناسب، آن را به صورت بنگاهی در اسارت یک یا دو مشتری قرار میدهد. در این حالت شرکت ضعیف به قیمت 70-80درصد وابستگی به معدودی خریداری قوی، برای خود اطمینان خاطری جهت ادامه حیات کسب میکند. شرکت صنعتی سیمون که یک تولیدکننده موتور اتومبیل در آمریکا است را میتوان به عنوان نمونهای از شرکتهایی که این نوع استراتژی را در پیش گرفتهاند، ذکر کرد. شرکت صنعتی سیمون در اثر درماندگی و برای آنکه بتواند به عنوان تامینکننده انحصاری موتورهای مورد استفاده شرکت جنرال موتورز عمل کند، به آن شرکت اجازه داد تا تجهیزات و حسابهای آنها را بازرسی و تواناییهای کارکنان را با مصاحبه و سایر آزمونها ارزشیابی کند. در مقابل، جنرال موتورز نیز طی چند قرارداد دراز مدت خرید حدود 80درصد از محصولات شرکت سیمون را تضمین کرد. در حقیقت در این استراتژی، شرکت زندگی ذلت بار را به امید بهبود اوضاع در آینده تحمل میکند.
3- فروش(sell out): شرکتی که دو استراتژی قبلی نیز برای حیات آن کارساز نیست؛ احتمالا تنها گزینه پیش رویش پیدا کردن خریداری خواهد بود که تمام یا بخشی از کسبوکار خود را بفروشد و خود را از کسبوکار خارجسازد.
4- انحلــال و ورشکســتــگی(Liquidation and bankruptcy): شرکتی که از طریق سه استراتژی قبلی همچنان ناموفق است، تنها گزینه پیش روی خود انحلال و اعلام ورشکستگی است. انحلال داوطلبانه نسبت به ورشکستگی از مزیت رعایت حقوق صاحبان سهام برخوردار است به این معنی که در استراتژی انحلال، هیاتمدیره به تدریج و از طریق فروش داراییها، دیون شرکت را پرداخت کرده و در صورت باقی ماندن وجه اضافی، به سهامداران پرداخت میکنند، اما در استراتژی ورشکستگی، داراییهای شرکت از طریق مراجع قانونی به فروش گذاشته میشود که ممکن است منافع سهامداران در قیاس با استراتژی انحلال به علت شرایط اضطراری، به خوبی رعایت نشود.
سبکهای تعامل هلدینگ با شرکتهای تابعه:
شرکت هلدینگ یا شرکت مادر باید شیوه تعامل و سبک رفتاری خود را با شرکتهای تابعه مشخص سازد. در حقیقت بعد از تعیین جهتگیری کلی هلدینگ، نحوه تعامل با شرکتهای تابعه از حساسیتهای بالایی دارد. شیوههای تعامل هلدینگ از این حیث مهم است که اطمینانی معقول از حسن انجام امور در شرکتهای تابعه و حرکت در راستای جهتگیری کلی هلدینگ در شرکتهای تابعه بدست آید.شرکتهای هلدینگ برای تعامل، ایجاد ارتباط و کنترل شرکتهای تابعه از سه سبک مختلف استفاده میکنند:
· برنامهریزی استراتژیک
· کنترل مالی
·کنترل استراتژیک
در اینجا به اختصار به بررسی هرکدام از سبک ها به صورت جداگانه پرداخته میشود
: 1- سبک برنامهریزی استراتژیک: در این شیوه تعامل، هلدینگ کاملا به صورت متمرکز عمل میکند و علاوه بر تدوین استراتژی کلی هلدینگ، استراتژی شرکتهای تابعه را نیز تدوین میکند. در حقیقت تفویض اختیاری به شرکتهای تابعه صورت نمیگیرد و کسبوکارهای تابعه باید براساس استراتژی مدونی که هلدینگ برای آنها تهیه کرده است، حرکت کرده و گزارش عملکرد خود را به ستاد فرماندهی (هلدینگ) ارائه کنند. هلدینگ با برگزاری جلسات متعدد بودجه و استراتژی، بر عملکرد اجرای استراتژی نظارت دارد. هلدینگهایی که از این شیوه استفاده میکنند باید از مدیران و کارشناسانی در ستاد مرکزی بهره بگیرند که از تخصص بسیار بالایی در حوزههای فعالیت شرکتهای تابعه برخوردار باشند. در این روش هلدینگ خود را مغز متفکر (thinkers) و شرکتهای تابعه را بصورت اجرا کنندگان محض(doers) قلمداد میکند. این سبک تعامل برای کسبوکارهایی که جدید هستند و مدیریت آنها شناخت کافی از شرایط کسبوکارها ندارد، احتمالا مناسب باشد. سبک برنامهریزی استراتژیک با سبک دستوری یا آمرانه در تئوریهای رهبری مترادف است.
2- سبک کنترل مالی: در این شیوه تعامل، هلدینگ به صورت کاملا غیرمتمرکز عمل میکند و تقریبا تمامی امور مربوط به تدوین استراتژی شرکتهای تابعه به خودشان تفویض میشود. البته شرکتهای تابعه باید استراتژی خود را در راستای جهتگیری کلی هلدینگ (استراتژیهای هدایتی) تدوین کنند. مدیران هلدینگ در این شیوه بر سودآوری کوتاهمدت تاکید دارند و از طریق بودجههای سالانه (action plan) بهطور مستمر نسبت به تحقق شاخصهای بودجه متناسب با استراتژی نظارت دارند. در این حالت ممکن است شرکتهای تابعه برخی از فرصتهای سودآور آینده را با منافع کوتاه مدت مبادله کنند و حتی وسوسه استفاده از استراتژی سود را نیز داشته باشند. این شیوه تعامل نشان میدهد که مدیران هلدینگ اعتقاد بسیار قوی نسبت به تخصص و مهارت مدیران شرکتهای تابعه دارند یا اینکه مهارتهای ستاد مرکزی را کمتر از مهارتهای شرکتهای تابعه میدانند. سبک کنترل مالی با سبک تفویضی در تئوریهای رهبری مترادف است.
3- سبک کنترل استراتژیک: ورود مبحث فازی به علم مدیریت موجب شده است که نگرشهای مدیریتی از حالت صفر یک خارج شده و شکل فازی و غیرقطعی به خود بگیرد. این سبک تعامل، نه کاملا دستوری و نه کاملا تفویضی است، بلکه در بین این دو قرار میگیرد. به عبارتی حالت مشارکتی دارد. در سبک کنترل استراتژیک، ستادی مرکزی هلدینگ و شرکتهای تابعه با هم مشارکت و به صورت تیمی کار میکنند.
در حقیقت در این شیوه تعامل، نگاه مدیران هلدینگ بر این فرض مبتنی است که مهارتها و تخصصها، صرفا در ستاد مرکزی نیست بلکه در سراسر هلدینگ و شرکتهای تابعه توزیع شده است. در این سبک شرکتهای تابعه شخصا استراتژی خود را براساس جهتگیری کلی هلدینگ تدوین میکنند و با برگزاری جلسات متعدد با ستاد مرکزی هلدینگ از استراتژی خود دفاع میکنند. در جلسات دفاعیه استراتژی، مدیران و کارشناسان هلدینگ براساس جهتگیری کلی هلدینگ با نمایندگان شرکتهای تابعه به بحث و گفتوگو میپردازند و با اعلام دیدگاهها و نظرات خود در یک فضای صمیمانه استراتژی پیشنهادی شرکتهای تابعه را مورد تایید قرار میدهند. البته برگزاری جلسات ممکن است چند جلسه طول بکشد. با تایید و تصویب استراتژی، شرکتهای تابعه مبادرت به اجرای آن میکنند و گزارشهای عملکردی خود را در حین اجرای استراتژی به هلدینگ ارائه میکنند که با تنظیم جلسات ارزیابی و با حضور نمایندگان هلدینگ و شرکتهای تابعه عملکرد ارزیابی و در صورت نیاز استراتژی بازنگری میشود. چنان که ملاحظه میشود این سبک تعامل مترادف با سبک مشارکتی در تئوریهای رهبری است. خلاصه مقایسه سه سبک تعاملی اخیر در جدول شماره 1 نشان داده شده است.
لازم به یاد آوری است که سبک کنترل استراتژیک از کاربرد بسیار بالایی در سطح شرکتهای هلدینگ برخوردار است و چنانچه مقایسه جدول نیز نشان میدهد، در این حالت احتمال همافزایی به مراتب بیشتری وجود دارد، اما نباید فراموش کرد که نمیتوان هیچکدام از سه سبک را بهترین سبک معرفی کرد و براساس نگرش اقتضایی در مدیریت، ممکن است هریک از سه سبک براساس شرایط محیطی وسازمانی بر دیگری ارجحیت یابد.
فرایندهای استراتژیک در سازمانهای هلدینگ:
از آنجایی که سازمانهای هلدینگ در رشته های مختلف کسب وکار فعالیت می کنند و با واحدها و فرایندهای گوناگونی سروکار دارند، برنامه ریزی، کنترل و هدایت این اجزا در راستای تحقق اهداف هلدینگ از چالشهای بسیار مهم این دسته ازسازمانها محسوب میشود. از طرف دیگر ماهیت وجودی سازمانهای هلدینگ ایجاد ارزشی مازاد بر مجموع ارزش تک تک واحدها و فرایندهای آن(هم افزایی) است. چرا که در غیر این صورت، با منحل کردن هلدینگ انتظار می رود عملکرد واحدهای تابعه بهبود یابد. بر این اساس، می توان طراحی و پیاده سازی فرایندهای استراتژیک را به عنوان یک گام اساسی در اداره سازمانهای هلدینگ قلمداد کرد. انواع فرایندهای استراتژیک در یک سازمان هلدینگ:
1-حوزه بین کسب و کار: فرایندهای این حوزه عبارتند از الگوبرداری، تقویت همکاری در زنجیره تامین، فروش بین واحدی، مدیریت دانش، مدیریت برند، مدیریت ادغام و مدیریت ارتباطات و فناوری اطلاعات. در ادامه به تشریح هر یک از فرایندهای مذکور میپردازیم.
1- 1- بنچ مارکینگ در سازمان هلدینگ به علت وجود چندین رشته فعالیت و تعداد زیادی واحدهای کسب و کار، می بایستی عملکردهای موفق در هر گروه شناسایی و بهترین تجارب کسب شده تسهیم شود. به این وسیله هم شیوه های کارآمد و تجارب موفق به دیگران منتقل می شود و هم برای هدفگذاری می تواند ملاک مقایسه قرار گیرد. فرایند بنچ مارکینگ از مراحل زیر تشکیل یافته است:
·شناسایی شرکتهای موفق داخلی؛
·تسهیم بهترین تجارب شرکتهای موفق؛
·تحلیل فاصله بین وضع موجود و وضع مطلوب.
1-2 – مدیریت دانش از آنجایی که شرکتهای زیر مجموعه هلدینگ نسبت به فرصتها، تهدیدات، نقاط قوت و ضعف خود آگاهتر از مدیران هلدینگ هستند، مدیران این واحدها از قابلیت بهتری برای تصمیم گیری در مورد واحد خود برخوردارند. بنابراین می بایستی دانش این پرسنل استخراج و به مدیران هلدینگ برای تصمیم گیری اثربخش منتقل شود.
1-3 – مدیریت نام تجاری موارد اساسی در مدیریت نام تجاری عبارتند از:
·تقویت نامهای تجاری شرکتهای تحت پوشش؛
·توسعه و عرضه محصولات تحت یک نام تجاری معتبر؛
·فروش نام تجاری.
1-4 – مدیریت زنجیره تامین هدف اصلی مدیریت زنجیره تامین هماهنگ سازی جریانهای مواد و اطلاعات بین واحدهای موجود است. اجزای سازنده زنجیره تامین در شکل 1 آورده شده است.
1-5 – فروش بین واحدی در یک شرکت هلدینگ فروش بین واحدی می تواند به عنوان استراتژی برای کلیه واحدهای تحت پوشش مطرح شود. به این ترتیب آنها ملزم به این خواهند بود تا در کنار محصولات خود محصولات دیگر واحدهای شرکت را نیز تاحد امکان عرضه دارند تا به این وسیله سهم سبد و هزینه مشتری از سازمان افزایش یابد. این فرایند از دو جزء اساسی تشکیل یافته است:
1. معرفی محصولات جانبی دیگر واحدها در کنار محصول اصلی؛
2. معرفی مشتریان یک واحد تابعه به واحد دیگر. معرفی محصولات در کنار محصول اصلی به این معنی است که می توان همزمان با ارائه محصولات یک واحد تابعه محصولاتی مرتبط از واحدهای دیگر نیز ارائه شود. مثلا در کنار فروش موتور سیکلت می توان کلاه ایمنی را نیز به عنوان محصول شرکت دیگر عرضه کرد. معرفی مشتریان به سایر شرکتها بدین ترتیب است که با ارائه لیست مشتریان یک واحد به واحدهای دیگر می توان سهم خرید هر یک از آنها را افزایش داد. مثلا یک واحد فروش محصولات لبنی می تواند مشتریان واحد فروش مواد غذایی را شناسایی و با فرستادن کاتالوگ محصولات خود را نیز معرفی کند.
1-6 – مدیریت فناوری اطلاعات و ارتباطات تسهیم خدمات، از جمله اطلاعات مورد نیاز در بین واحدهای یک سازمان هلدینگ به عنوان یکی از مهمترین اقدامات برای کاهش هزینه های دسترسی به اطلاعات مطرح است. مدیریتIT به عنوان بخشی از پورتفوی خدمات استراتژیک مطرح است. مدیریت فناوری اطلاعات و ارتباطات از دو جزء زیر تشکیل شده است: 1. تهیه و پردازش داده ها و ارائه اطلاعات مورد نیاز؛
2. تدوین نظام اطلاعاتی و پشتیبانی از سیستم های اطلاعاتی و شبکه.
1-7 – مدیریت ادغام از مزیتهای عمده مدیریت ادغام میتوان دستیابی به منافع مشترک از طریق هم افزایی و کاهش ریسک تجاری را نام برد. اهمیت این هدف از آنجایی مشخص میشود که بسیاری از ادغامها به علت نبود همسو سازی و تلفیق مدیریتها، فرهنگها، استراتژیها و سیستمهای اطلاعاتی شکست می خورند. در همین خصوص مطالعات مکنزی در خلال سالهای1990 تا2000 موارد زیر را نشان میدهد:
·تنها11درصد از 193 ادغام در خلال سالهای1990 تا 1997 توانستند رشد درآمدهای خود را در کمتر از یک سال محقق سازند. به طور متوسط ادغامها با 12درصد کاهش درآمد مواجه شدند.
·تنها 12درصد از ادغامهای سالهای1995 و 1996 توانستند رشد درآمدهای خود را در سه سال بعد نیز حفظ کنند. به طور متوسط این ادغامها دارای رشد 4درصد زیر متوسط صنعت بودند. ·علت اصلی این ناکامیها نارضایتی مشتری و کارکنان پس از ادغام انجام شده بود. بدین ترتیب مشخص می شود که مدیریت ادغام جزء حیاتی برای هلدینگ ها به شمار می رود تا بتوانند به گونه ای موثر واحدهای تحت پوشش خود را در راستای ایجاد هم افزایی تلفیق کنند.
2-حوزه مالی :فرایندهای این حوزه عبارتند از مدیریت سرمایه گذاری، مدیریت مالی، مدیریت ریسک و مدیریت سبد سهام. در ادامه به تشریح هر یک از فرایندهای مذکور میپردازیم.
2– 1 – مدیریت سرمایه گذاری شرکتهای هلدینگ دارای این مزیت هستند که می توانند با شناسایی چرخه عمر محصول ارائه شده و هدفی که در منظر مالی خود با توجه به این مورد تعیین میکنند، سود برخی از واحدها را برای سرمایه گذاری در واحدهای دیگر به کار برند. مدیریت سرمایه گذاری وظایف زیر را برعهده دارد: 1. شناسایی فرصتهای موجود؛ 2. مطالعات راهبردی و بررسیهای اقتصادی؛ 3. تهیه طرح تجاری.
2-2 – مدیریت ریسک جدای از رویکرد ادغام، فعالیتهای دیگری نیز مثل طراحی ابزارهای مالی برای کاهش انواع ریسک در شرکتها وجود دارد.
2-3 – مدیریت مالی تجزیه و تحلیل صورتهای مالی، مدیریت ورود و خروج سرمایه و وجوه نقد هلدینگ در این فرایند مد نظر قرار می گیرد.
2– 4 – مدیریت سبد سهام مدیریت سبد سهام یا مدیریت پورتفولیو با رویکرد خرید و فروش سهام به منظور کنترل واحدهای تحت پوشش (سهام مدیریتی) و همچنین سودآوری انجام می گیرد. متاسفانه در ایران اکثر شرکتهای هلدینگ از این فرایند برای سود دهی استفاده می کنند و خود را از قید و بند کنترل شرکتهای خود رها می سازند. اهم وظایف مدیریت سبد سهام عبارتند از:
1 – تجزیه و تحلیل های مالی-اقتصادی واحدهای تحت پوشش؛
2 – استفاده از مدلهای ترکیبی برای تعیین نوع سهامهای موجود در سبد بر اساس ریسک و بازده.
3-حوزه پشتیبانی:
فرایندهای این حوزه عبارتند از مدیریت حقوقی، مدیریت اداری و منابع انسانی،مدیریت برنامه ریزی و مدیریت تحقیق و توسعه. در ادامه به تشریح هر یک از فرایندهای مذکور می پردازیم.
3-1 – مدیریت حقوقی یکی از واحدهای ستادی سازمانهای هلدینگ می تواند واحد حقوقی باشد. بنابراین این فرایند نیز در منظر فرایندهای داخلی یک شرکت هلدینگ لحاظ شده است. فرآیندهای فرعی زیر جهت مدیریت حقوقی پیشنهاد می گردد:
1. حل اختلافات؛
2. طرح و اقامه دعاوی و دفاع از حقوق؛
3. دعاوی و قراردادهای بین المللی؛
4. نگهداری و حفاظت اسناد و پرونده های حقوقی.
3-2 – مدیریت اداری و منابع انسانی فرایند مدیریت منابع انسانی به عنوان یک فرایند پشتیبانی نه تنها در یک سازمان هلدینگ بلکه در بسیاری از شرکتها نیز مرسوم است. اما تفاوت این فرایند در هلدینگ با شرکتهای دیگر آن است که در هلدینگ ارائه این خدمات به تمامی واحدهای تحت پوشش به صورت یکپارچه انجام می گیرد. البته این بدان معنی نیست که مثلا وظیفه جذب پرسنل هر واحد تابعه بعهده هلدینگ می باشد. بلکه بیشتر سطوح مدیریتی را تحت تاثیر قرار می دهد. بعنوان مثال در شرکت هلدینگ جنرال الکتریک مدیران ابتدا در واحدهای کوچک سازمان مشغول می شوند به گونه ای که موفقیت و یا شکست در این واحدها روی سه رقم اول درآمد عملیاتی سازمان تاثیری ایجاد نمی کند. سپس با توجه به توانمندیهایشان به پستهای بالاتر و کلیدیتر دست می یابند.
3-3 – مدیریت برنامه ریزی فرایند برنامه ریزی در هلدینگ در نهایت به تهیه و تدوین برنامه های کلان سازمان و حداکثر تا سطح رشته فعالیت ها منجر خواهد شد. برنامه ریزی در سطح واحدهای تابعه توسط خود آنها انجام می شود، ولی در نهایت باید به تایید ستاد هلدینگ برسد. این فرایند می تواند شامل زیر فرایندهای ذیل باشد :
1. تدوین نظام سنجش عملکرد برنامه و بودجه؛
2. تدوین و تلفیق برنامه و بودجه؛
3. نظارت و کنترل بر اجرای برنامه و بودجه؛
4. تهیه و تدوین آیین نامه ها و دستورالعملهای تخصصی مورد نیاز؛
5. تدوین و بهسازی نظام بهره وری و نظارت کلان بر اجرای آن.
3-4 – تحقیق و توسعه تحقیق و توسعه در هلدینگ به منظور طراحی و ایجاد سیستم مدیریت تحقیق و توسعه در شرکتها،سیاست گذاری در خصوص نوآوری در محصولات و فرایندهای تولیدی و مدیریت تکنولوژی انجام می شود.
4 – حوزه مشتریان: فرایندهای این حوزه عبارتند از انتخاب،جذب،حفظ و رشد. در ادامه به تشریح هر یک از فرایندهای مذکور می پردازیم.
4-1 – انتخاب شناسایی مشتریان برای بنگاه، تنظیم ارزش قابل ارائه برای جلب این مشتریان و خلق تصویری از نام تجاری که مشتریان مورد نظر را به محصول یا خدمت شرکت جلب کند. 4-2 – جذب انتقال پیام به بازار، یافتن مشتری احتمالی و تبدیل آن به مشتری.
4-3 – حفظ تضمین کیفیت، تصحیح اشکالات و ارتقای رضایت مندی مشتریان.
4-4 – رشد شناخت از مشتری، ایجاد ارتباط با ایشان و بالا بردن سهم شرکت از خریدهای مشتریان هدف.در شکل شماره 2 فرآیندهای استراتژیک برای ایجاد هم افزایی در یک سازمان هلدینگ آورده شده است.
تعریف شرکت هلدینگ:
هلدینگ از واژهء لاتینHoldبه معنای نگه داشتن میآید. این مفهوم به معنای شرکتی است که مجموعهای از شرکتها، از لحاظ مدیریتی زیر نظر آنها فعالیت میکنند. در واقع شرکت مادر یا شرکت هلدینگ، شرکتی است که با هدف اعمال کنترل و مدیریت بر شرکتهای تابعه، اکثریت یا اقلیت سهام در یک یا چند شرکت را در اختیار میگیرد. باید توجه داشت که شرکت هلدینگ نوعا اکثریت سهام شرکتهای تابعه را داراست، ولی گاه به دلیل پراکنده بودن سهامداران، با مالکیت اقلیت سهام نیز کنترل شرکتهای تابعه امکانپذیر است. به این ترتیب، مشخص است که شرکت هلدینگ، مستقیما، محصول (کالا یا خدمت) عرضه نمیکند و داراییهای شرکت هلدینگ سهام شرکتهای تابعه است.در حقیقت شرکت هلدینگ ستاد فرماندهی شرکتهای تابعه است، بنابراین، باید دارای بینشی وسیع از کسبوکار شرکتهای تابعه باشد تا بتواند شرکتهای تحت فرمان خود را در مسیر ارزشآفرینی و همافزایی بهطور کارآمد هدایت و رهبری کند.
اصولا مقصود از تاسیس هر شرکتی ارتقای ارزش صاحبان سهام است. برخی از شرکتها با شناخت زنجیره ارزشی کسبوکارها و به تملیک درآوردن شرکتهایی که در زنجیره ارزشی قرار دارند، ضمن هلدینگ شدن، موجب کاهش ریسک و منجر به همافزایی میشوند. به اعتقاد «انسف» از چهرههای سرشناس مدیریت استراتژیک، چهار نوع همافزایی (همافزایی فروش، همافزایی عملیاتی، همافزایی سرمایهگذاری و همافزاییهای مدیریتی ) وجود دارد که هلدینگ با راهبری شرکتهای تابعه میتواند این هم افزاییها را ایجاد کند. البته در برخی موارد ممکن است اهداف دیگری همچون رشد کاذب شرکت و ایجاد حاشیه امنیت برای مدیران، انگیزه حرکت به سمت هلدینگ شدنباشد.
واقعیت این است که در شرکتهای هلدینگ امکان استفاده از منابع بین شرکتها (منابع آزاد) و به اشتراک گذاشتن توانمندیها، صرفهجویی در مقیاس و در عین حال قدرت انعطافپذیری بالا خصوصا در شرکتهای هلدینگ تخصصی، مزیتی است که در شرایط برابر، شرکتهای دیگر از آن بیبهرهاند. البته قدرت انعطافپذیری و واکنش در برابر تغییرات محیطی بستگی به سبک ارتباطی هلدینگ با شرکتهای تابعه دارد. پس میتوان عنوان کرد که هلدینگ همزمان دو هدف به ظاهر متناقض را دنبال میکند: هم دوست دارد بزرگ باشد و هم انعطاف پذیر.به عبارتی هم از مزیتهای سازمان بزرگ مانند منابع وسیع و هم از مزیتهای سازمان کوچک یعنی انعطافپذیری بالا، بهره میبرد.
ستاد هلدینگ شامل فرایندهایی چون برنامه ریزی ،کنترل ،نظارت و پشتیبانی است. شرکتهای تابعه(واحدهای کسب و کار استراتژیک) همان کارخانه ها و واحدهایی هستند که به صورت مستقیم به تولید و ارائه محصولات و خدمات می پردازند و به صورت مستقیم با مشتری سروکار دارند.
http://infotech88.blogsky.com/1392/01/18/post-25/
Understanding Holding Companies
Last Updated: July 28 2011
Article by June Rudderham
Nelligan O’Brien Payne LLP
A holding company is a company that owns shares in another company. If the holding company owns the majority of shares of another company, it is also referred to as a parent company. It generally does not produce goods or services itself. The sole purpose of a holding company is usually to own shares in another company.
The reasons for establishing holding companies are diverse. They may be created to operate for a short period of time or as part of a long-term plan. Whether it is better to form a holding company to hold your shares rather than you holding them personally requires significant consideration of your individual circumstances and proper advice from qualified professionals. Factors to consider include the nature and revenue of the business, the jurisdiction in which the business owner resides, and the business owner’s long term goals. In this article I have outlined some of the benefits and drawbacks associated with creating holding companies.
Advantages
Minimize Exposure to Risk
Holding companies may protect a business owner’s interests by minimizing exposure to risk and by keeping creditors at a distance all the while reaping the benefits of the operating company’s goodwill. Subject to certain rules, you can remove cash from an exposed operating company to a holding company on a tax free basis. Business owners can take risks through the operating company and limit risk to the operating company alone rather than exposing the holding company. This is because the holding company performs no transactions and therefore does not move cash and other assets around. The holding company is exposed to risk only to the extent of its investment in the operating company. If a holding company lends money to the operating company, it can secure the debt and become a secured creditor of the holding company. This gives the holding company priority when it is time for the debt to be repaid.
Tax Benefits
Depending on the percentage of outstanding shares held by the holding company in the operating company, the dividends paid to the holding company may be tax free.
For shareholders with a high marginal tax rate, a portion of tax on dividends from taxable Canadian companies may be deferred until dividends are paid by the holding company to the shareholders.
You may be able to locate the holding company in a province with a lower corporate tax rate.
Estate Planning
Holding Companies may help with succession planning by facilitating the transfer of wealth to the next generation. Shares in an operating company can be transferred to younger family members through a holding company by way of an estate freeze, structured to cap a person’s tax liability upon his or her death and transfer any future growth to family members.
Disadvantages
Set Up Costs
Holding companies require additional set up costs and these expenses can be ongoing, including the cost of preparing annual financial statements and corporate tax returns. Unless your shares are of significant value, a holding company may not be worthwhile.
No Tax Benefits or Negative Tax Implications
Any losses realized in a corporation are only available to offset other income earned by the corporation.
Holding companies are not eligible for the $750,000.00 capital gains deduction.
In some instances, if certain qualifications are not met, a holding company can introduce an additional level of tax in addition to any personal income tax on distributions from the holding company. This is due to corporate tax on the income earned by the holding company. Double taxation of the underlying income may result.
To avoid the negative tax consequences associated with the payment of funds from a holding company to a shareholder, tax efficient ways of distributing funds to shareholders should be considered. Mechanisms to mitigate or eliminate negative tax consequences include the repayment of shareholder loans and taxable dividends (which may result in a refund of corporate tax to the holding company). More such tax minimizing mechanisms may be available, depending on your circumstances.
With correct advice, holding companies may provide tax savings and help you reach your estate planning goals. Individuals interested in creating a holding company should first seek assistance from a lawyer, accountant and/or other qualified professional. These professionals will provide information and advice customized to assist you with your particular situation.
The content of this article is intended to provide a general guide to the subject matter. Specialist advice should be sought about your specific circumstances.
http://www.mondaq.com/canada/x/134060/Directors+Officers+Executives+Shareholders/Understanding+Holding+Companies