نویسنده: ریچاردهاینبرگ
چکیده:
دراوایل قرن بیستم، تولیدات کارخانهها برای پاسخگویی تقاضای روزافزون مردمی که تا آن موقع بیشتر روستایی و در تولید مواد غذایی خویش خودکفا بودند، مثل قارچ سر بر آوردند.به خاطر همین تقاضای زیاد، تولید کنندگان شروع به تبلیغات وسیع و گسترده برای فروش محصولات خود کردند. کار تلویزیون، دمیدن بر آتش سیری ناپذیر انسان در راستای سیستم کاپیتالیستی مصرف گرایی بود. زنان هم دیگر نقش و کارکرد سابق را نداشتند. آنان هم مصرف کننده دائمی تولیدات و هم کارگران تولید کننده همان محصولات بودند. این گونه بود که محصول جانبی کاپیتالیسم یعنی فمنیسم، با از بین بردن نقش قدیمی و سنتی زنان و جایگزینی آن با مصرف گرایی،پا به عرصه وجود گذاشت.
تقریباً همه از این شکایت میکنند که وسایل و ابزارهای فن آوری جدید، تبدیل به وسایل اغواکنندهای شدهاند که میشود به آنها لقب ساحرههای مدرن داد. گویی برای انجام هرکاری، به آنها نیاز داریم. آنقدر زندگی را بر خود سخت گرفته ایم که انگار ما ابزاری هستیم که در چنبره خیل عظیم ماشینهای غیرقابل کنترل گرفتار آمدهایم. ما اولین آدمهایی نیستیم که این احساس را داریم. نقد فن آوری، تاریخی طولانی دارد. در انگلستان قرن19، «لادایتها» (کارگران مخالف دستگاههای جدید صنعتی در قرن نوزدهم و مخالفان فن آوری به معنای عام ) اولین کسانی بودند که صدا و البته تیغ خود را بر روی تأثیرات انسان زدایانه مظاهر فن آوری بلند کردند. همانطور که صنعتی شدن از لامپهای برقی گذشته تا هواپیماهای جت و مسواکهای برقی حاضر، دهه به دهه گسترش یافته است، شتاب بی روح و ماشینی آن، روح انسان های اندیشمند و متفکر را آزرده است. طی قرن گذشته تا به امروز، نویسندگان بی شماری از لویس مامفورد، ژاک الول، ایوان ایلیچ، کرگ پاتریک سال، استفان میلز، کلیس گلندینینگ، جری ماندر، جان ژرژان، دریک یانسن و دیگران، تلاش کردهاند تا به نسل جدید بفهمانند، چطور و چرا ما توسط ماشینهای خود به اسارت گرفته شده ایم و تفکرات خود را مثل برنامه روزانه خود به آنها سپرده ایم.
این نویسندگان و متفکران به ما خاطرنشان میکنند که ابزار در اختیار ما، فقط به عنوان کمک بشر برای رسیدن به اهداف خود به کار می آیند. بنابراین هر وسیله ای، در واقع نیت اصلی مخترع خودش را درون خود نهفته دارد و بهترین استفادهای که از یک اسلحه رولور میشود، آسیب زدن به دیگران است، نه سوهان کشیدن روی ناخنها. تمام اسلحههایی که در دست مردم است، هر روز در خدمت پرخاشگریها و مجادلات روزانه همان مردمبه کار میآید. بنابراین از وقتی درگیریها بر سر اهداف انسانی، مناقشههای سیاسی و قومی را شکل بخشید، فن آوری آتش بیار این معرکه شد و در ضمن گسترش روزافزون کمیت وکیفیت خود، پای ثابت دشمنیهای انسان گردید. همان قدر که شکل گیری آینده اجتماع بشری باعث نگرانی میشد، فن آوری هم نگرانی هایی به وجود آورده بود.
در واقع این مناقشهها همه چیز، حتی خود انسانرا به دوران نوسنگی بازگرداند. مامفورد، در نوشتهای تأکید میکند که چطور فن آوری امروزی نماد بیرونی سیستمی است که ریشه در وضعیت بکر عصر برنز دارد.
مخترعان بمبهای هستهای، راکتهای فضایی و رایانهها،سازندگان اصلی هرم عصر کنونیاند. آنهایی که مغرور از افسانه قدرتی ناسالمند، مست قدرت علمی خود که هر لحظه بر آن افزوده میشود، هستند. اگر هم عقل کل نباشند، به این توهم و وسوسه گرفتارند و مخصوصاً معتقدند که این سیستم به هر قیمتی، باید گسترش پیدا کند.
ژرژان پا را فراتر از این میگذارد. او میگوید، این تمایل ذاتی بشر به تولید است که ریشه در تواناییهای انسان در ساخت ابزارهای مختلف دارد و همین امر سبب شده است که انسان از فطرت خود دور شده و در نتیجه میراث طبیعی خود را از دست بدهد.
نکته مهمی که نباید از نظر دور داشت این است که اخیراً مباحث پیرامون صدمات جانبی فن آوری افزایش یافته است. زیرا تأثیرات فن آوری که همچون مهمان ناخوانده وارد زندگیهای ما شده است، طی دو سده اخیر بسیار بیشتر شده است.
برخی منتقدان فن آوری درصدد اثبات این نکته هستند که گرفتار شدن بشر در چنبره فن آوری، ریشه در فلسفه دوگانه دکارتی و یا اقتصاد (کاپیتالسم) دارد. نکته تعجب برانگیز اینجاست که عده کمی از منتقدین هستند که نقشی برای سوختهای فسیلی در انقلاب صنعتی قائل هستند.آنها بیشتر روی تاثیرات ابزار فن آوری بر روی اجتماع و طبیعت و همچنین شرایط سیاسی که نظر آنها را تأمین میکند، تمرکز میکنند. آنها از این حقیقت که بیشتر ابزاری که طی دو سده گذشته اختراع شدهاند، در گذشته اصلاً وجود نداشتهاند، روی گردانند، چرا که یقیناً زور بازو در اختراع آنها نقش کمی داشته است و بیشترین نقش، متعلق به سوخت های فسیلی بوده است.
مامفورد، یکی از نویسندگان محبوب من، فقط یک سطر از یک صفحه از کتاب هفتصد صفحهای اش با نام «افسانه ماشین» را به زغال سنگ اختصاص داده است. فقط به زغال سنگ و نه نفت خام و نه هیچ چیز دیگری. کتاب خود من به نام «میثاقی دوباره با طبیعت» هم فاقد اشاره به این سوختهاست.
چیزی که به مرور زمان برای من آشکار شده این است که در موضوع فن-آوری و فهمیدن تأثیرات آن روی مردم و طبیعت، پرداختن به بحث انرژی، اهمیتی کمتر از مسائل سیاسی و فن آوری ندارد. به طور خلاصه، ما که خود را منتقد جامعه «فن آوری محور» میدانیم و در حال استفاده از تجزیه و تحلیلهای تاریخی هستیم، دست کم نیمی از راه را اشتباهی آمده ایم، چون اصلاً به بحث انرژی و تکامل تدریجی ابزار وفن آوری در سایه انرژیهای فسیلی نپرداخته ایم.
مقاله حاضر، سعی در بازشناسی این موضوع دارد. این مقاله همچنین به تولید انفجارگونه نفت میپردازد که با رونق بخشیدن به پیشرفت جامعه بشری، فرصتی تاریخی را پدید آورد که رابطه انسان با طبیعت و فن آوری را شکل دوبارهای بخشد.
ابزارهای پیشرفته
اگر بتوانیم راهی برای دسته بندی ابزارهای مورد نیاز خود بر اساس میزان ذخایر انرژی مان پیدا کنیم، بهتر می توانیم به اهدافمان برسیم. چهار مبحث ذیل که درکتاب من به نام partys over آمده است، نقطه عطفی در موضوع تکامل تدریجی اجتماعی هستند :
الف:ابزاری که برای تولید و بهره گیری از آنها فقط به نیروی بشری نیازمندیم. مثل بسیاری از ابزارهایی که ما در اطراف خود از آنها استفاده میکنیم همچون سرنیزه، سبد سنگی، ابزار آسیا و.. که خیلی از آنها از قدیم کاربرد داشتهاند.
ب: ابزاری که برای تولید به جز نیروی انسان به یک نیروی دیگر(خارجی) نیز نیاز دارند. مثلاً همه ابزارهای آهنی مثل چاقو، نیزه آهنی و سکه. این ابزار در جوامع کشاورزی مثل روم، مصر باستان و چین وجود داشتهاند.
ج :ابزاری که برای تولید فقط به نیروی انسان نیازمندند ولی توسط یک منبع انرژی دیگر (خارجی) مهار و کنترل میشوند. مثلاً ابزار شخم که توسط چهارپایان کشیده میشوند. قایق، آسیاب بادی و آبی نیز از آن جملهاند.
د:ابزاری که هم برای تولید و هم برای کنترل به نیروی دیگری نیازمندند. اسلحه، ماشینهای بخار، موتورجت، راکتور هسته ای، توربین برق آبی، توربین بادی و…. اینها مخصوص تمدن شهرنشینی جدیدند.
برای هزاران سال، بشر به دنبال مهار انرژیهایی بود که منبع اصلی آنها خود بشر نبود. بیشتر این انرژیها حاصل کار حیوانات برای انسان بود. تا همین اواخر یعنی سال 1850 درامریکا، شصت و پنج درصد اقتصاد بر دوش حیوانات بود. البته این درصد الان ناچیز است. به جای حیوانات، ماشین و سوخت برای انسان کار میکنند. بشر کم کم به این نتیجه رسید که با به بردگی گرفتن انسان هم میتواند کارهایی را که حیوانات انجام می دهند، انجام دهد. تا وقتی که ابزار برای انسان، ارزان تر از حیوانات و بردهها شد، برده داری وجود داشت.
در تمدن جدیدتر، بشر به فکر مهار انرژی خورشیدی برای کشت و زرع و کارهای دیگر است. در جوامع کشاورزی، انرژی خالص معمولاً دست نیافتنی است. این جوامع در واقع جور دیگران را نیز میکشیدند. در نود درصد مواقع، آنها باید کار میکردند تا غذا و پول کافی برای دیگران (در مواقعی چون جنگ) و یا برای جوامع حاکم تهیه کنند. استخراج زغال سنگ، مخصوصاً نفت وگاز طبیعی، بر باد دادن میلیون ها سال انباشت انرژی بود که انرژی خالص را به وجود آورده بود. با این سوخت فسیلی و فن آوری ماشینی مدرن،ت نها دو درصد جمعیت کشاورزی میکرد و بقیه میخوردند و این فرصت را در اختیار طبقه متوسط متشکل از استعدادهای گیج شده از فن آوری قرار دادند تا تواناییهای خود را شکوفا کنند.
شکوفایی استعدادهای بشری به شکوفایی ماشین ها (اختراع آنها) انجامید و علت اصلی آن هم سوخت بود. تولید کارگری افزایش یافت، نه به این دلیل که همه مردم بیشتر و سختتر کار میکردند، بلکه به این دلیل که ابزار جدید و قدرتمندتر به وجود آمده بود.
ابزار گروه «د»که قبلاً ذکر شد، بسیار جالب و هیجان انگیز بودند. هم برای کسانی که آنقدر پول داشتند که آنها را در اختیار داشته باشند و هم برای دانشمندان خلاق آن دوره. این ابزار به نوعی زنده هم بودند، نوعی سوخت ( غذا ) مصرف میکردند و متابولیسم درونی خاص خود را نیز داشتند. وقتی این ابزار کارآیی خود را برای جامعه بشری نشان دادند، پروژه بعدی، ساخت یک جامعه مصرفی بر پایه ماشین وکار بود. دیگر کار پر زحمت داشت به فراموشی سپرده میشد، چون ماشینها همه کارها را خودشان انجام میدادند.
فهم این که ماشین کار انسان را در چه حجمی انجام میدهد، بدون مثال مشکل است. فکر کنید باید ماشینی را که بنزین ندارد، بیست مایل هل بدهید. مقدار سوخت مصرفی این ماشین برابر با کار یک انسان در طول یک ماه است. مقدار سوخت مصرفی در امریکا در هر روز معادل بیست میلیون نفر/ سال کار است. مقدار انرژی که صرف ساخت هرم بزرگ در مصر شد، معادل ده هزار نفر برای بیست سال بود. در صورتی که با همین انرژی، البته با ماشینهای امروزی، میتوان صد هرم ساخت. خب معلوم است که ما چنین استفادهای از سوخت و ماشین نمیکنیم. به جای آن مثلاً میلیونها اتومبیل را روانه خیابان ها میکنیم.
حالابه کامپیوترها و فضای سایبر بپردازیم. بشر با مدیریت خود، به ماشین فقط جان نبخشید، بلکه به آن فکر و ذهن هم داد. ابزارها نه تنها میخورند (سوخت)، نفس می کشند و کار می کنند، بلکه فکر هم میکنند.در واقع، دیگر انسان به عنوان عنصر اصلی مطرح نیست، بلکه در حاشیه قرار گرفته است. اما دنیای بدون ماشین، برای انسان امروزی دنیای غیرقابل تصور و حتی وحشتناکی خواهد بود.
تبعات حذف ماشین از زندگی انسان بسیار زیاد است. حذف فن آوری معادل حذف هشتاد و چهار میلیون بشکه نفت در روزبه همراه میلیون ها تن زغال سنگ و سوخت های دیگر است. از نقطه نظر یک مصرف کننده، همه اینها مفت به دست آمده است و ارزش فکر کردن هم ندارد. ما راحت کلید برق را میزنیم، از گاز استفاده میکنیم و همین طور از چیزهایی دیگر؛ بدون اینکه به منبع تولید آن و مهم تر از همه، به تبعات زیست محیطی آن فکر کنیم.
با تمام پیچیدگیهایی که ماشین دارد، استفاده از آنها فوق العاده وسوسه برانگیز است. تا جایی که شانه به شانه شعبده بازی میزند. افراد کمی از طرز کار آن باخبرند. تا جایی که برای نگه داری و تعمیر هرکدام از آنها، کارشناسانی لازم هستند؛ اما چیزی که اهمیت بیشتری دارد و ما را از اجداد خود متمایز میکند، همین وابستگی شدید ما به فن آوری و ماشین است.
مسائل زیرساختی
فهمیدن اینکه ما انسان ها چطور از دیگر موجودات متمایز شدیم و همچنین چطور با کم کردن استفاده از نیروی جسمی خود برای انجام کارها، تاثیراتی جدی بر روی نسلهای جامعه خود گذاشتیم، میتواند تصویر درستی از انسان و فرهنگ او به دست دهد.
مطالعات تطبیقی در مورد جوامع انسانی، نشان دهنده این نکته است که این جوامع بر پایه اصل به دست آوردن غذا طبقه بندی میشوند: جوامع شکار محور، جوامع باغدار و کشاورز، ماهیگیر، چوپان و جوامع صنعتی. نکته اینجاست که فهمیدن عادات به دست آوردن غذا در یک جامعه میتواند درک بقیه عادات و سنت های اجتماعی آنان را راحت نماید. رسوماتی مثل تصمیم گیری، نگه داری و تربیت فرزندان، مراسم مذهبی و…
از نقطه نظر زیست شناسی، غذا، انرژی است و فهمیدن منابع انرژی به درک جوامع انسانی کمک میکند.
ماروین هریس انسان شناس به سه عنصر موجود در جوامع بشری اشاره مینماید :
ـ زیرساخت که شامل به دست آوردن انرژی لازم و مواد غذایی از طبیعت میشود.
ـ ساخت که تصمیم گیری در جوامع انسانی و تقسیم و توزیع مواد غذایی را نشان میدهد.
ـ روساخت که شامل آداب و رسوم، سنتها و افسانههای آنان میشود که درکل، جهان بینی آنها را تشکیل میدهد.
تغییر در هرکدام از موارد بالا، میتوانست موارد دیگر را تحت تأثیر قرار دهد. به عنوان مثال، پیدایش یک دین جدید یا انقلابی سیاسی، زندگی مردم را تغییر میداد. بیشتر تغییرات در سطح زیرساخت یعنی در سطح پیداکردن غذا اتفاق میافتاد. به عنوان مثال، اگر جامعهای از شکارگری به کشاورزی روی میآورد، این تغییر روی مسائل دیگری چون سیاست و مذهب آن نیز تاثیر میگذاشت.
یکی از این تغییرات مهم در زندگی بشر، تبدیل زندگی سنتی انسان به زندگی صنعتی طی انقلاب صنعتی بود. در این انقلاب، هر چیزی که به انسان مربوط میشد، تغییر کرد. این انقلاب از مذهب و یا سیاست نشأت نگرفت، بلکه چند اختراع مثل ماشین بخار ابتدایی و… باعث به وجود آمدن آن شد و باعث پیدایش نوع جدیدی از منابع انرژی نیز شد. منابعی چون سوختهای فسیلی، زغال سنگ، نفت و بعد گاز طبیعی.
مکاتب گوناگونی چون مارکسیسم، کاپیتالیسم،کالوینیسم، فلسفه دوگانگی و.. آنقدر که از انقلاب صنعتی برای گسترش یافتن بهره گرفتند، در پیشرفت صنعتی شدن هیچ نقشی نداشتند، زیرا الزامات انقلاب صنعتی و مجموعه اتفاقاتی که از آن سرچشمه گرفته بود، باعث شد آنها به نان و نوایی برسند.
مسئله هیدرو کربن
سئوال مهم این است که تأثیرات صنعتی شدن چه بود؟
طی صنعتی شدن، رابطه مستقیم انسان با زمین از بین رفت. در این دوران، کشاورزان با تراکتور و کمباین به کشاورزی مشغول شدند. اگر در قدیم مردم با شکار، غذای خود به دست میآوردند، ما هم با رفتن به فروشگاهها غذای خود را شکار میکنیم.
تکثیر بی رویه همه چیز، به خصوص درکارخانهها، باعث همه گیری آموزش و سپس ایجاد شغل شد. مسئلهای که برای مردم امروز بسیار ساده به نظر میرسد، برای جوامع غیرصنعتی آن دوران، بسیار عجیب، محدودکننده و تحقیر کننده بود.
با افزایش طبقه متوسط باسواد وتحصیل کرده، سیستمهای سلطنتی کم کم به حاشیه رانده شدند. هرچه به پایان قرن 18 نزدیک میشدیم، مسئلهای که خیلی میان جوامع صنعتی رواج پیدا کرد، مشارکت دمکراتیک در حکومت بود. البته این انتظار، خیلی زود توسط نخبگان تازه به دوران رسیده، ربوده شد. بعدها، استثمار اقتصادی کارگران که هر دو تمدن جدید و قدیم یعنی تمدن کشاورزی و صنعتی را در خود جای داد، هدف انقلاب صنعتی قرار گرفت. کارهای روزمره مردم حتی اموری که به فعالیتهای بدنی آنها مربوط بود، با ماشین انجام می-شد. در واقع این ماشین بود که انسان را پیش میبرد.
ما باید به خاطر داشته باشیم، صنعتی شدن برپایه تفکرات و اعمال استعمارگرایانه اروپاییها در قرونی اتفاق افتاد که اشغال و استعمار سرزمینهای دیگر رواج داشت. این گونه بود که قبل از اینکه انقلاب صنعتی اتفاق بیافتد، تفکر صنعتی خود را در اذهان طبقه بازرگان اروپایی جا کرد. پس از شروع انقلاب انرژی (سوخت) که باعث افزایش بی سابقه انرژی در جهان شد، تئوریهای اقتصادی شروع به نمایان شدن کردند. این نمایانی نه تنها برای تفسیر این رشد، به نفع «بازار» بود، بلکه برای نشان دادن این نکته بود که رشد برای بازارها ضروری، گریز ناپذیر و بدون محدودیت است. در اذهان صاحبان پول و قدرت، بازار جای مذهب و الهههای متعدد درگذشته را گرفت.
در اوایل قرن بیستم، تولیدات کارخانهها برای پاسخگویی تقاضای روزافزون مردم (مردمی که تا آن موقع بیشتر روستایی و در تولید مواد غذایی خویش خودکفا بودند) همچون قارچ به وجود آمدند. به خاطر همین تقاضای زیاد، تولید کنندگان شروع به تبلیغات وسیع و گسترده برای فروش محصولات خود کردند. تلویزیون هم آتش بیار معرکه شد. کار تلویزیون دمیدن بر آتش سیری ناپذیر انسان در راستای سیستم کاپیتالیستی مصرف گرایی بود.
زنان دیگر نقش و کارکرد سابق را نداشتند. آنان، هم مصرف کننده دائمی تولیدات و هم کارگران تولید کننده همان محصولات بودند. اینگونه بود که محصول جانبی کاپیتالیسم یعنی فمینیسم، با از بین بردن نقش قدیمی و سنتی زنان و جایگزینی آن با مصرف گرایی، پا به عرصه وجود گذاشت.
وقتی سوختهای فسیلی باعث تغییر روش های پیداکردن غذای انسان ها شدند، هر چیزی که مربوط به انسانها میشد، از به دنیا آوردن و تربیت فرزندان تا سیاست، افسانهها، سنت ها و آرزوهای شخصی، به مسلخ رفت.
البته بسیاری از این تغییرات، هم برای مردم و هم برای طبیعت فاجعه بار بوده است. به همین دلیل بسیاری از مناقشههای قرن 20 به خاطر قدرت و کسب منابع و ثروت بیشتر اتفاق افتاد. بیشتر این درگیریها هم از تلاش برای کنترل هر چه بیشتر تأثیرات تلخ فن آوریها نشأت میگرفت که همیشه مورد انتقاد منتقدان بودند، منتقدانی که هم ابزار و فن آوری را مقصر میدانستند و هم نوع نگرش مردم به فن آوریها را. چرا که بسیاری از سیاستهای فن آوری در چند چیز خلاصه میشود، سلاحها و قدرت هسته ای، آلایندههای زیست محیطی، از بین بردن لایه ازن، گازهای گلخانهای و مهندسی ژنتیک و…
این در حالی است که بیشتر منتقدان رادیکال فن آوری مثل استنلی دایاموند انسان شناس که هنوز از نسبی گرایی فرهنگی که در میانه قرن 20 مطرح بود الهام میگیرند، مشغول ستایش جهانی هستند که بر پایه شکار و شکارچی بود. مثلاً برای جان ژرژانکه یک فیلسوفِ انسانباستان شناس بود، همه فن آوریها، مخرب، فاجعه بار و عشرت طلبانه است و تنها راه بازیابی آزادی و بی قید و بندی انسان را بازگشت او به دوران اولیه و بدون فن آوری میدانست.
اما همه منتقدان فن آوری از ملایمترین تا سرسختترین آنها، برای دهههای طولانی این گونه فکر میکردند که بشریت مسیر ادامه دار تغییرات فن آوری را طی خواهد کرد. تنها چیزی که میتواند جلوی این اطاعت کورکورانه از فن آوری را بگیرد، بیداری بشریت است.
نفت زیاد و محدودیتهای فن آوری
با گسترش بیرویه تقاضای نفت که از اوایل هزاره جدید آغاز شده است، این ماده سوختی به یکی از فاکتورهای مهم در عرصه تکامل و رشد اجتماعی تبدیل شده است. ارزش نفت اگر از دیگر فن آوریها بیشتر نباشد،کمتر نبوده است. نفت حتی به اندازه مکاتب و مناقشههای سیاسی هم اهمیت دارد. کمبود یا محدودیت این منبع مهم انرژی، این نگرانی را دامن میزند که ممکن است تغییرات وسیعی حتی در عرصه فرهنگ رخ دهد. کمبود منابع انرژی حتی میتواند به اندازه مرامها و مکاتب مختلف، ایده و تفکرات روشنگرانه و حتی اختراعات جدید در عرصههای گوناگون تاثیرگذار باشد.
وقتی قیمت گاز و نفت افزایش پیدا کند و ناقوس آغاز تقاضای حداکثری نواخته شود و به تبع آن، سوختهای فسیلی نابود شود، باز هم ما شاهد رونمایی از نوآوریهایی مثل ای پاد یا نسل جدیدتر بمبهای اتمی، ابزارهای جاسوسی تازه و… خواهیم بود. البته شواهد نشان میدهد، جریان این اختراعات و تفکرات نو هم مثل جریان رو به اتمام نفت، درحالت ته کشیدن است.
جاناتان هوبنر که یک فیزیکدان در مرکز صنایع هوایی ناوال در کالیفرنیا است، چندین سال است که در مورد روند تغییرات فن آوری و اختراعات مطالعه میکند. گفتار «تاریخ علم و فن آوری»از اوست. طبق یافتههای او، میزان اختراعات و ابداعات تا سال 1873 به یکباره افزایش و بعد از آن کم کم رو به افول می گذارد. هوبنر طی یک شبیهسازی، وضعیت نوآوری و ابداعات امروزی را در هفت شاخه توسعه فن آوری مهم به ازای هر یک میلیارد نفر در هرسال، که به طور تقریبی با وضعیت حاکم در اروپای سال 1600 میلادی برابری میکند، مقایسه کرده است. اگر همین وضعیت تا سال 2024 ادامه پیدا کند، اوضاع به دوران تاریکی برگشته و میزان ابداعات از این هم کمتر خواهد شد.
با افول سوخت های فسیلی، ما دیگر شاهد چنین حجمی از نوآوری نخواهیم بود. در عوض باید شاهد کاهش مصرف انرژی و فرهنگ حفظ محیط زیست باشیم. این استفاده از فرهنگ زیست محیطی، شاید با برگشتن به روش های قدیمی حفظ آن امکان پذیر باشد. روش هایی که پیشینیان ما با حداقل انرژی موجود، بهترین بهره را میبردند و محیط زیست را نیز آلوده نمیکردند.
فراوانی نفت همانند انقلاب صنعتی و یا توسعه کشاورزی، نقطه عطف مهمی در عرصه فرهنگ به حساب میآید. البته تعداد کمی از صاحب نظران با این عقیده هم رأی هستند. آنها برای جلوگیری از افزایش قیمت نفت تلاش هایی انجام میدهند و میکوشند میزان هرج و مرج و آشفتگی حاصل از افزایش قیمت نفت را محاسبه نمایند. همیشه راه حل پیشنهادی، استفاده از جدیدترین فن-آوریهاست. استفاده از انرژیهای جایگزین مثل انرژیهای خورشیدی، بادی و کمی هم هیدروژنی برای سبزهای آرمان گرا. انرژی هستهای، گاز متان و و شنهای قیراندود و همین طور تبدیل زغال سنگ به مایع برای عمل گراها. دست آخر هم مغناطیس انرژی آزاد برای افراد ساده لوح که البته در اقلیتند.
با همه این پیشرفتها، فن آوری قادر به حل کامل مشکل سوخت های فسیلی که برآورنده همه نیازها وآرزوهای بشری باشد، نیست.
ما انسانها در حال ازدیاد جمعیت خود هستیم، سنت ها و محیط زیست خود را از بین برده ایم و چیزی که بر جای گذاشته ایم، نابسامانی جوی و تغییرات آب و هوایی است. آنچنان مثل خوره به جان منابع زیستی افتاده ایم که هیچ ابزار فن آوری و هیچ انرژی جدیدی قادر به تعدیل و بازسازی آن نیست. تنها راه پیش روی ما و دیگر موجودات روی زمین، کم کردن از همه فعالیتهای مخرب است. همین طور کم کردن جمعیت و کاهش مصرف. [بنده خدا: متأسفانه آثار منفیِ معنوی این تکنولوژی بر انسان از دید مؤلف مقاله، مغفول مانده است. آثار منفی ای که بشر را به ادنا مرتبه کفر و سر کشی در برابر معبود خود کشانده است.]
این عقب نشینی از مصرف منابع که در بالا گفته شد، چقدر دشوار است؟ کسی نمیداند. بستگی به میزان فروپاشی منابع مالی و مدیریتی و همچنین میزان پای بندی کشورها به میزان مصرف نفت و همین طور بستگی به جنگ و کشمکش ملت ها بر سر آخرین قطرات نفت و اینکه آیا این نبرد برندهای خواهد داشت یا همه بر سر آن از بین خواهند رفت دارد.
در بدترین حالت، ایده ژرژان مبنی بر بازگشت به دوران شکار و خوشه چینی قابل تأمل است. البته در این صورت، وضعیت خیلی خوب نخواهد بود و به ظالمانهترین شکل اتفاق خواهد افتاد.
اگر ابزارهای گفته شده درکلاس «د» که توسط سوخت ارزان تغذیه میشوند، باعث از بین رفتن کار پر زحمت شدند، بدون این سوخت، زندگی مستلزم کار بیشتر مخصوصاً برای تولید غذاست. بنابراین بازگشت دوران برده داری، دور از ذهن نخواهد بود. بدون وجود سوخت ارزان و در دسترس، بلایا و قحطیها، فقط با همکاری و کار سنگین است که از آن دوران دور خواهیم بود.
در میان مدت، چه کاری از دست ما بر میآید؟
واقعیت این است که امکان دارد ما شاهد بعضی از بدترین اتفاقات تاریخ بشر باشیم، اما فقط موردی و در بعضی از نقاط. فقط طی چند دهه، سیستمهای دولتی و شرکت هایی که چنین اعمال خلاف مقرراتی را مرتکب شده و این اتفاقات ناگوار را پدید آورند، به حکم کمبود سوخت به فروپاشی نزدیکتر خواهند شد.
تحت شرایط خاصی، ممکن است تلاش هایی برای توقف عجولانه صنعتیسازی صورت گیرد که به نظر من کاملاً بدون توجیه و غلط خواهد بود. پیامد چنین کار خطرناکی قطعاً متوجه طراحان خودش است. بهتر است به جای این کارها، تلاش بر استفاده بهتر از زمان و همین طور آمادهسازی مردم و جوامع متمرکز گردد. مردم باید یاد بگیرند، آمادگیهای خود را برای زنده ماندن افزایش دهند و مهارتهای لازم را فراگیرند. شاید یادگیری استفاده از وسایل عصر قدیم هم از آن دست اقدامات باشد. همچنین یادگیری زندگی بدون سوخت. [بنده خدا: مؤلف در این قسمت بسیار کوته نظری کرده و دنیا را بی صاحب گرفته است. لیکن حق آن است که باید بشر را برای تحولی شگرف آماده کرد، بشر را باید برای ظهور منجی آماده کرد. و بر ما مسلمانان لازم است به جای فراگیری چگونه زنده ماندن! به زمینه سازی جهانی برای ظهور آن منجی دست زنیم و با ایجاد تمدنی اسلامی در گوشه ای از جهان در مقابل تمدن غربی، ضمن ایجاد پایگاهی برای منجی آخر الزمان به احداث مأمنی برای انسان امروزی دست زنیم]
نسل بعدی قطعاً خود را در شرایط کمبود انرژی خواهد دید که میتواند از فراوانی سوخت فسیلی و سقوط آن درسهای خوبی بگیرد؛ البته شاید هم نتواند! این امیدواری وجود دارد که نسل آینده همانند سرخ پوستان امریکا که از انقراض دوران پلئیستوسین در زمان قحطی درس گرفتند، چیز بیاموزند و به جای اسراف کاری در منابع، به کم قانع شده و بدانند هر فن آوری، محدودیت و هزینههای خاص خود را دارد. امید دیگری نیز وجود دارد و آن این است که نسل بعد مثل اقوام گذشته که دست از خشونت و وحشی گری بی پایان و به دنبال منابع و سرزمینهای دیگر بودن دست برداشتند، آنها نیز به دنبال راه های مسالمت آمیز بگردند.
ما انسانها عادت داریم درس های سخت زندگی را همراه با تجربیات آزار دهنده فرا بگیریم و وقتی آنها را یاد گرفتیم، ابتدا خیلی هیجان زده و خوشحال میشویم. اما قطعاً تجربه ناخوشایند اعتیاد به سوخت های فسیلی و بعد از آن، گرفتاری در سرما و قحطی، خیلی هم خبر هیجان انگیز و خوشحال کنندهای نخواهد بود.
به نقل از: ماهنامه سیاحت غرب