نویسنده: مهرداد زارعی
چکیده
اگر شما فرهنگ را هدایت نکنید ، فرهنگ شما را هدایت می کند . فرهنگ به معنای ارزشهای مشترک میان افراد یک گروه است.این گروه میتواند یک خانواده ، یک سازمان ویا یک کشور باشد.تاثیر فرهنگ در سطح ملی ، دیر زمانی است که شناخته شده است . ولی واژ ه فرهنگ سازمانی ، واژه بسیار جوانی در ادبیات مدیریت است . نکته قابل توجه این است که فرهنگ خوب یا بد مفهوم ندارد. مدیران باید هوشیار باشند که فرهنگ سازمانی با ماموریت و استراتژی های سازمان هم خوانی داشته باشد. بنابراین ملاک قضاوت در مورد یک فرهنگ ، میزان هماهنگی آن با وظایف آن سازمان است.فرهنگ سازمانی شمشیری دو لبه است . ازیک سو بستری است که دستیابی به اهداف سازمانی را تسهیل می کند . لبه دوم فرهنگ سازمانی می تواند سدی باشد بر سر اعمال تغییرات در سازمان. تغییر اصولی و منطقی فرهنگ سازمان (در صورت لازم بودن ) تا حد بسیار زیادی در گرو آموزش تیم تغییر دهنده می باشد.
1- مقدمه
فرهنگ سازمانی موضوعی است که به تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. به دنبال نظریات و تحقیقات جدید در مدیریت، فرهنگ سازمانی دارای اهمیت روزافزونی شده و یکی از مباحث اصلی و کانونی مدیریت را تشکیل داده است. جمعیتشناسان، جامعهشناسان و اخیراً روانشناسان و حتی اقتصاددانان توجه خاصی به این مبحث نو و مهم در مدیریت مبذول داشته و در شناسایی نقش و اهمیت آن نظریهها و تحقیقات زیادی را بهوجود آورده و در حل مسائل و مشکلات مدیریت به کار گرفتهاند. با بررسی که توسط گروهی از اندیشمندان علم مدیریت به عمل آمده فرهنگ سازمانی بهعنوان یکی از مؤثرترین عوامل پیشرفت و سازمانها شناخته شده است. بهطوریکه بسیاری از پژوهشگران معتقدند که یکی از دلایل موفقیت ژاپن در صنعت و مدیریت توجه آنها به فرهنگ سازمانی است.
فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از باورها و ارزشهای مشترک بر رفتار و اندیشه اعضای سازمان اثر میگذارد و میتوان نقطه شروعی برای حرکت و پویایی و یا مانعی در راه پیشرفت به شمار آید. فرهنگ سازمانی از اساسیترین زمینههای تغییر و تحول در سازمان است نظر به اینکه برنامههای جدید تحول بیشتر به تحول بنیادی سازمانی نگاه میکند از اینرو هدف این برنامهها تغییر و تحول فرهنگ سازمان بهعنوان زیربنا به بستر تحول است.
2- مفهوم فرهنگ
فرهنگ واژهای است که علمای علم اجتماع و پژوهشگران رشته مردمشناسی آن را به کار میبرند و این واژه از گسترش وسیعی برخوردار است و آنچنان مفید واقع شده که آن را در سایر علوم اجتماعی نیز به کار میبرند. فرهنگ در قالب بحث تخصصی خود در حدود اواسط قرن نوزدهم در نوشتههای علمای مردمشناسی پدیدار شد و کاربرد علمی کلمه فرهنگ در اواخر قرن مذکور توسط تایلر (1917ـ1832) مردمشناس انگلیسی صورت گرفت. یکی از مبانی اساسی علوم رفتاری با رشته انسانشناسی آغاز میشود و یکی از رشتههای فرعی انسانشناسی، انسانشناسی فرهنگی است که با مطالعه رفتار سازمانی ارتباط نزدیک دارد. انسانشناسی فرهنگی با رفتار مکتسبه انسانها که از فرهنگ آنها تأثیر میگیرد و نیز با فرهنگ متأثر از این رفتار سر و کار دارد. در واقع بدون فهم عمیق ارزشهای فرهنگی جامعه نمیتوان رفتار سازمانی را به درستی فهمید. نقشی که فرهنگ در رفتار انسان ایفا میکند، یکی از مهمترین مفاهیمی است که در علوم رفتاری وجود دارد.
به صورت خیلی کلی مفهوم فرهنگ عبارت است از، کیفیت زندگی گروهی از افراد بشر که از یک نسل به نسل دیگر انتقال پیدا میکند. به عقیده ادگار شاین فرهنگ را میتوان بهعنوان یک پدیده که در تمام مدت اطراف ما را احاطه کرده است مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به نظر وی هنگامی که فردی، فرهنگی را به سازمان یا به داخل گروهی از سازمان به ارمغان میآورد میتواند به وضوح چگونگی به وجود آمدن، جای گرفتن و توسعه آن را ببیند و سرانجام آن را زیر نفوذ خود درآورده، مدیریت نماید و سپس تغییر دهد. پژوهشگران مسائل فرهنگی، کاربرد فرهنگ را در دو زمینه بیان میکنند:
فرهنگ در گستردهترین معنی میتواند به فرآوردههای تمدن پیچیده و پیشرفته اشاره داشته باشد که در چنین معنایی به چیزهایی مانند ادبیات، هنر، فلسفه، دانش و فنشناسی باز میگردد.
در زمینه دیگر فرهنگ از سوی مردمشناسان و دیگر کسانی که انسان را بررسی میکنند به کار میرود در این معنی به آفریدههای اندیشه، عادات، اشیاء عادی اشاره دارد که در پی انباشت آنها سازگاری پیچیدهای بین انسان و محیط طبیعی وی پدید میآید.
3- تعریف فرهنگ
فرهنگ در زبان فارسی معانی مختلفی دارد که مهمترین آنها ادب، تربیت، دانش، مجموعه آداب و رسوم، علوم، معارف و هنرهای یک جامعه است. از دیدگاه علمی تعاریف متعدد و متنوعی از فرهنگ ارائه گردیده که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
در فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ عبارت است از دانش، ادب، علم، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت.
فرهنگ لغات وبستر، فرهنگ را مجموعهای از رفتارهای پیچیده انسانی که شامل افکار، گفتار اعمال و آثار هنری است و بر توانایی انسان برای یادگیری و انتقال به نسل دیگر تعریف میکند.
به عقیده هافستد فرهنگ عبارت است از: اندیشه مشترک اعضای یک گروه یا طبقه که آنها را از دیگر گروهها مجزا میکند و در جایی دیگر، فرهنگ بهصورت مجموعهای از الگوهای رفتار اجتماعی، هنرها، اعتقادات، رسوم و سایر محصولات انسان و ویژگیهای فکری یک جامعه یا ملت تعریف میشود.
4- ویژگیهای فرهنگ
با بررسیهای زیادی که از فرهنگهای مختلف به عمل آمده، چنین به نظر میآید که علیرغم تفاوتهای موجود، همه فرهنگها دارای ویژگیهایی هستند که تعدادی از آنها را میتوان به شرح زیر معرفی کرد:
فرهنگ آموختنی است. فرهنگ خصوصیتی غریزی است و ذاتی نیست. فرهنگ نظامی است که پس از زاده شدن انسان در سراسر زندگی آموخته میشود.
فرهنگ آموخته میشود. انسان میتواند عادتهای آموختهشده خود را به دیگران منتقل کند.
فرهنگ اجتماعی است عادتهای فرهنگی، ریشههای اجتماعی دارند و شماری از مردم که در گروهها و جامعهها زندگی میکنند در آن شریک اند.
فرهنگ پدیدهای ذهنی و تصوری است. عادتهای گروهی که فرهنگ از آنها پدید میآید بهصورت هنجارها یا الگوهای رفتاری، آرمانی ذهنی میشوند یا در کلام میآیند.
فرهنگ خشنودیبخش است. هر فرهنگی که نتواند از عهده تعیین هدف اعلای زندگی برآید از برآوردن آرمانهای عالی حیات نیز ناتوان است. عناصر فرهنگی تا زمانی که بر افراد یک جامعه خشنودی نهایی میبخشد میتوانند پایدار بمانند.
فرهنگ سازگاری مییابد. فرهنگ دگرگون میشود و فرا گرد دگرگونی آن همراه با تطبیق و سازگاری است.
فرهنگ یگانهساز است. عناصر هر فرهنگ گرایش به آن دارند تا پیکری یکپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند و این سازگاری به زمان نیاز دارد.
5- تعریف سازمان
این موضوع که باید سازمان را بهعنوان نوعی فرهنگ به حساب آورد یعنی سیستمی که اعضای آن استنباط مشترکی از سازمان دارند یک پدیده نسبتاً تازه است. در گذشته تصور بر این بود که سازمان یک وسیله یا ابزاری منطقی است که میتوان با استفاده از آن یک گروه از افراد را کنترل و کارهای آنها را هماهنگ کرد. این سازمان دارای سطوح عمودی، دوایر، سلسله مراتب اختیارات و از این قبیل ویژگیها بودند. ولی واقعیت این است که یک سازمان بیش از اینها ست و مانند یک فرد دارای شخصیت است .هنگامیکه یک سازمان بهصورت یک نهاد درمیآید دارای نوعی حیات و زندگی میشود که با زندگی اعضای آن متفاوت است و به خودی خود دارای ارزش میشود. از اینرو هنگامیکه سازمان بهصورت یک نهاد درمیآید الگوی خاصی از رفتار مورد قبول همه اعضای سازمان قرار خواهد گرفت که در همه جای سازمان به چشم میخورد.
سازمان عبارت است از فرایند های نظام یافته از روابط متقابل افراد برای دست یافتن به هدفهای معین. این تعریف از پنج عنصر تشکیل شده است:
سازمان همیشه از افراد تشکیل میشود.
این افراد به طریقی با یکدیگر ارتباط دارند و بین آنها روابط متقابل برقرار است.
این روابط متقابل را میتوان نظام بخشید.
کلیه افراد در سازمان دارای هدفهای مشخصی هستند و بعضی از این هدفها در عملکرد آنها اثر میگذارند. هر فرد انتظار دارد که از طریق همکاری در سازمان به هدفهای شخصی خود نیز نایل شود.
این روابط متقابل همچنین نیل به هدفهای مشترک سازمان را میسر میکند و اعضای سازمانها برای دست یافتن به هدفهای فردی، حصول هدفهای مشترک سازمانی را دنبال میکنند. با توجه به تعریف فوق، سازمان چیزی جز روابط متقابل بین افراد نیست و ساختار سازمانی این روابط متقابل را که شامل تعیین نقشها، روابط بین افراد، فعالیتها، سلسله مراتب هدفها و سایر ویژگیهای سازمان است، منعکس مینماید.
6- مفهوم فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی موضوعی است که بهتازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. فرهنگ از دیرباز برای شرح کیفیت زندگی جامعه انسانی به کار برده میشود. ولی درباره فرهنگ سازمانی آنچه مربوط به کار و رفتار مردمان در سازمان است کمتر سخن گفته شده است.
از ترکیب دو واژه فرهنگ و سازمان اندیشهای تازه پدید آمده است که هیچیک از آن دو واژه این اندیشه را در بر ندارد. سازمان یک استعاره برای نظم و تربیت است درحالیکه عناصر فرهنگ نه منظم هستند و نه با نظم. فرهنگ کمک میکند تا درباره چیزی جدای از مسائل فنی در سازمان سخن گفته شود و باعث میشود نوعی از روان همراه با نوعی رمز و راز پدید آید. بنابراین میتوان گفت فرهنگ در یک سازمان مانند شخصیت در یک انسان است.
فرهنگ سازمانی پدیدهای است که در سازمان است و همه اعضاء اتفاق نظر دارند که یک دست ناپیدا افراد را در جهت نوعی رفتار نا مرئی هدایت میکند. شناخت و درک چیزی که فرهنگ سازمان را میسازد، شیوه ایجاد و دوام آن به ما کمک میکند تا بهتر بتوانیم رفتار افراد در سازمان را توجیه کنیم.
7- تعریف فرهنگ سازمانی
مقصود از فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر میشود. کریس آرجریس، فرهنگ سازمانی را نظامی زنده میخواند و آن را در قالب رفتاری که مردم در عمل از خود آشکار میسازند، راهی که بر آن پایه بهطور واقعی میاندیشند و احساس میکنند و شیوهای که بهطور واقعی با هم رفتار میکنند تعریف میکند. میتوان گفت که همه افرادی که در این زمینه مطالعه نمودهاند همگی توافق دارند که فرهنگ؛
کلی است که از مجموع اجزای آن بیشتر است.
تاریخچه سازمان را منعکس میکند.
به مطالعه انسانشناسی مانند رسوم و نهادها مربوط میشود.
توسط گروهی از افراد که یک سازمان را تشکیل دادهاند شکل گرفته است.
حرکت آن کند و سخت است.
تغییر آن به سختی صورت میگیرد.
با توجه به تعریف عنوانشده به این نتیجه میرسیم که تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از ارزشها، باورها، عقاید، فرضیات و هنجارهای مشترک حاکم بر سازمان یاد میکنند. در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است که بهعنوان یک پدیده درست به اعضای تازه وارد آموزش داده میشود و آن بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است.
8- ویژگیهای فرهنگ سازمانی
در صورتیکه فرهنگ را سیستمی از استنباط مشترک اعضاء نسبت به یک سازمان بدانیم، یک سیستم از مجموعهای از ویژگیهای اصلی تشکیل شده است که سازمان به آنها ارج مینهد یا برای آنها ارزش قائل است. این 10 ویژگی عبارتند از:
خلاقیت فردی: میزان مسئولیت، آزادی عمل و استقلالی که افراد دارند.
ریسکپذیری: میزانی که افراد تشویق میشوند تا ابتکار عمل به خرج دهند، دست به کارهای مخاطرهآمیز بزنند و بلند پروازی کنند.
رهبری: میزانی که سازمان هدفها و عملکردهایی را که انتظار میرود انجام شود، مشخص مینماید.
یکپارچگی: میزان یا درجهای که واحدهای درون سازمان به روش هماهنگ عمل میکنند.
حمایت مدیریت: میزان یا درجهای که مدیران با زیردستان خود ارتباط را برقرار میکنند، آنها را یاری میدهند و یا از آنها حمایت میکنند.
کنترل: تعداد قوانین و مقررات و میزان سرپرستی مستقیم که مدیران بر رفتار افرادی اعمال میکنند.
هویت: میزان یا درجهای که افراد، کل سازمان (و نه گروه خاص یا رشتهای که فرد در آن تخصص دارد) را معرف خود میدانند.
سیستم پاداش: میزان یا درجهای که شیوه تخصیص پاداش (یعنی افزایش حقوق و ارتقای مقام) بر اساس شاخصهای عملکرد کارکنان قرار دارد نه بر اساس سابقه، پارتیبازی و از این قبیل شاخصها.
سازش با پدیده تعارض: میزان یا درجهای که افراد تشویق میشوند با تعارض بسازند و پذیرای انتقادهای آشکار باشند.
الگوی ارتباطی: میزان یا درجهای که ارتباطات سازمانی به سلسله مراتب احتیاجات رسمی محدود میشود.
جیمز پرسی همین ویژگیها را با اندکی تفاوت به شرح زیر بیان میکند:
هویت یا شخصیت افراد
اهمیت کار گروهی
نگرش کارکنان
یکپارچگی
کنترل و سرپرستی
ریسکپذیری
میزان پاداش
میزان تضاد
میزان حمایت و راهنمایی مدیریت
نگرش سازمان (در مورد اهداف)
نتایج مطالعاتی که به منظور میزان تعهد کارکنان و تعیین ارزشها عقاید اساسی آنان در برخی از سازمانهای موفق صورت گرفته است، 10 ویژگی فرهنگ سازمانی را با توجه به درجه اهمیتشان به شرح ذیل اعلام گردیده است:
عملکرد
صداقت
رقابت
روحیه کار گروهی
روحیه سازمانی
نوآوری
حمایت مدیریت
موفقیتهای فردی
وفاداری
سابقه تاریخی سازمان
در صورتیکه فرهنگ سازمانی از زاویه این 10 ویژگی مورد توجه قرار گیرد، تصویر کاملی از آن به دست میآید. این تصویر بهصورت اساسی درمیآید که منعکسکننده نوع احساسات اعضاء، استنباط مشترک آنان، شیوه انجام امور و نوع رفتار آنان است.
9- عوامل و اجزاء فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمان از دو لایه اصلی تشکیل شده است. نخستین لایه،( ارزشها و باورها) لایهای است که نمایشگر نمادهای ملموس مانند طرز پوشش، رفتار، مراسم، تشریفات، اسطورهها و افسانههاست. لایه دیگر فرهنگ سازمانی، لایه پایهای و یا شالوده اساسی فرهنگ سازمان است که به ارزشهای زیربنایی، مفروضات، باورها و فرآیندهای فکری افراد و گروههای سازمانی اشاره دارد. این لایه در واقع فرهنگ راستین سازمان را تشکیل میدهد. عوامل تشکیلدهنده فرهنگ سازمان عبارت اند از: هنجارها ، سنتها و تشریفات ، و مفروضات .
در این قسمت در مورد هریک از عوامل ذکرشده توضیح مختصری داده میشود:
ارزشها: ارزشهای فرهنگ سازمان معمولاً بازتابی از ارزشهای جامعه و محیطی است که سازمان در آن قرار دارد. در واقع ایدهها و تمایلات و نظراتی هستند که عمدتاً بهعنوان راه حلهای معتبر برای مشکلات پذیرفته شدهاند.
باورها: مردم باورها یا اعتقادات گوناگونی دارند مثل اعتقاد به خدا، اعتقاد به کارایی گروههای کاری و یا جمع شدن در کنار آب سرد کن برای پچپچ کردن و پی بردن به ماجراهای اداری محیط کار. بعضی از باورها مربوط به نکات جزئی زندگی روزمره و بعضی از آنها در حوزه مسائلی است که از نظر فرد، سازمان و یا جامعه اهمیت زیادی دارد. بهطور کلی باورهای شکلدهنده تصمیمات بلندمدت و کلان سازمان را باورهای راهبردی (استراتژیک) و باورهای مشترک اجراکنندگان تصمیمات را باورهای کاربردی (عملیاتی) مینامند. همسو نمودن این دو دسته باور به همافزایی فرهنگی و توفیق سازمان در تحقیق اهداف خود کمک میکند. در غیر اینصورت انرژیها صرف خنثی کردن یکدیگر و باعث اخلال و مانع حرکت سازمان بهسوی هدفهای خود خواهد شد. باورهای راهنما، جهت حرکت باورهای روزمره را تعیین میکنند .در واقع باورهای راهنما، تعیینکننده روشی است که هر کار باید بر اساس آن انجام شود و باورهای روزمره روشی است که کارها عملاً بهطور روزانه انجام میشوند. باورهای راهنما مانند قوانین بنیادی بهندرت تغییر میکنند درحالیکه باورهای روزمره، به رفتار روزمره مربوط میشوند و متناسب با شرایط تغییر میکنند.
فرآیند اجتماعی سازمان: عامل دیگری که در ایجاد و تکوین فرهنگ سازمانی مهم است، فرآیند اجتماعی سازمان است از طریق این فرآیند افراد جای خود را در سازمان باز میکنند. یاد میگیرند که چگونه جذب سازمان شوند، با هنجارها و استانداردهای سازمان آشنا شوند و رفتار مناسب را فرا گیرند. فرآیند اجتماعی در سازمانها بهصورت آموزشهای توجیهی و قبل از خدمت و آموزشهای حین خدمت میباشد و یا گاهی افراد خود بهتدریج هنجارها و رفتارهای مناسب را تشخیص میدهند و بهتدریج به آنها خو میگیرند. که در حالت اول آموزش به شکل رسمی و در حالت دوم به شکل غیر رسمی میباشد .موفقیت فرآیند اجتماعی سازمان ارتباط زیادی به ماهیت فرهنگ سازمان و نوع هنجارهای غالب در سازمان دارد.
سنتها و تشریفات: سنتها الگوهایی هستند که در سازمان شکل گرفته و بهصورت عادت پایدار شدهاند. تأکید بر الگوها، رفتارهای ویژه در مراسم عمومی، نوع برخورد با کار، افراد و ارباب رجوع، تشویق به گردهماییها پیروی از شعارها و نمادهای ارتباط (هر شیء، عمل، رویدادی که برای انتقال معنی به کار میرود)، همگی بیانکننده انتظارهای سازمان از افراد و همینطور انتظار متقابل آنها از سازمان است.
اسطورهها: نمونهای از تاریخ گذشته سازمان است که موفقیتها و کارهای برجسته مؤسسات و یا مدیران در گذشته را بهصورت الگو بازگو میکند و هدف آن انگیزش کارکنان و پیروی آنها از آن الگوهاست. به طوریکه در کارکنان دلبستگی ایجاد کند و باعث شود آنان از عضویت در سازمان احساس غرور کنند و به خود ببالند. پژوهشگر دیگری اجزای فرهنگ سازمانی را از لحاظ قابلیت مشاهده و تغییر و تداوم آن به دو سطح تفکیک میکند. به طوریکه در سطح عمیقتر که کمتر قابل مشاهده است. شامل ارزشهای مشترکی میشود که حتی اگر اعضای گروه هم تغییر کنند در سازمان باقی خواهند ماند. که در واقع این ارزشها رفتار گروه را شکل میدهند. در این سطح فرهنگ به سختی قابل تغییر است در این تفاوت افراد در سازمانها از لحاظ توجه به مسائل مالی، نوآوری و یا عملکرد مشخص میشود. در سطح دیگر که قابل مشاهده است، فرهنگ الگوهای رفتاری را نشان میدهد که کارکنان تازهوارد بهطور خودکار از کارکنان قدیمی میآموزند. فرهنگ در این سطح قابل تغییر است.
10- چگونگی شکلگیری و تداوم فرهنگ سازمانی
معمولاً، هر سازمان ابتدا بهصورت یک واحد کوچک تأ سیس میشود. در شروع فعالیت سازمان، فرهنگ در آن با توجه به عوامل مختلفی بهسرعت شکل میگیرد. شکلگیری فرهنگ بستگی دارد به دلایل به وجود آمدن سازمان و جایگاه آن در جامعه و عوامل موفقیت آن از قبیل کارایی، مر غو بیت کالا، کیفیت ارائه خدمات به ارباب رجوع یا مشتریان، ابداع و نوآوری، تلاش زیاد و وفاداری نسبت به سازمان. وقتی سازمان متولد میشود تلاش زیادی از طرف کارکنان برای موفقیت سازمان صورت میگیرد. در حقیقت فرهنگ نشانگر درجه تلاش و تصویر کارکنان از کار خود و آینده سازمان است. بهتدریج که سیستمهای پاداش سیاستها، خط مشیها و قوانین حاکم بر کار تدوین مییابند، مجموعه این عوامل بر شکلگیری فرهنگ اولیه سازمان تأثیرات عمیق میگذارد. این عوامل از طرف سازمان رسمی مشخصکننده نوع رفتار و طرز برخوردهایی هستند که برای موفقیت سازمان مهم خواهند بود.
بنیا نگذاران و مدیران ارشد، نقش اساسی در این شکلگیری ایفا میکنند. اصول اعتقادی، ارزشها، اهداف و رفتار بنیانگذار سازمان مشخصکننده نوع انتظارات حال و آینده سازمان بوده، این اعتقادات و رفتارها توسط دیگر مدیران سازمان به زیرمجموعه منتقل میشود. کارمندان رفتار مدیران را پیوسته زیر نظر دارند و هر واقعه مهمی که نتیجه عمل مدیریت است را به خاطر میسپارند. عدالت، عجله، تکبر، محبت و دیگر خصایص مدیران در شکلگیری فرهنگ سازمان تأثیر دارد. افراد آنها را به خاطر میسپارند. این رفتار نشانگر این است که سازمان واقعاً از آنها چه میخواهد. چه چیزهایی در ارتقای کارکنان مهم است، چگونه باید مسائل را حل کرد. همه اینها مجموعه قوانین ننوشته رفتاری در کار را تشکیل میدهند. گروههای کار این قوانین را بهعنوان هنجارهای کار پذیرفته و آنها را یاد میگیرند و به افراد تازهوارد میآموزند و به این ترتیب یک فرهنگ تداوم مییابد.
11- فرآیند تغییر فرهنگ سازمانی
گام اول: درک محیط و نیروهای دیگر تاثیر گذار در استراتژیهای اینده: بازنگری در نیروهای داخلی و خارجی تاثیر گذار بر شرکت .
گام دوم: شناسائی وتعیین ارزشهای بنیانی شرکت:گام اساسی در تغییر فرهنگ ،تعیین ارزشهای بنیانی و همیشگی است .
گام سوم: ایجاد دیدگاه مشارکتی از آنچه که شرکت می خواهد بشود. این پرسش که چه نوع فرهنگ ، ارزشها وساختار سازمانی نیاز است تا بتوانیم به توسعه واستقرار استراتژی و تطابق با محیط جاری وآینده پرداخته شود. آیا نیاز به سرعت عمل بیشتری است ؟ آیا نیاز به ارتباط نزدیکتری با مشتریان است؟
گام چهارم: ارزیابی فرهنگ موجود وتعیین عناصری از فرهنگ که نیاز به تغییر آن است. تغییرات فرهنگی معمولا با تشخیص فرهنگ موجود و ارزیابی از اهداف استراتپیک آینده شروع می شود. اگر چه کار مشکلی است ، زیرا وقتی شما درون سازمان هستید دیدن فرهنگ سازمانی مشکل تر است.
گام پنجم: تعیین اینکه چه تغییراتی بایستی انجام شود تا فاصله بین دو استراتژی پر گردد. آیا عناصر موجود ( ارزشها ، نرمها ، ساختارها ، سیستمها و ….) در راستای اهداف آینده می باشند.
گام ششم: تعیین مدیران ارشد در هدایت تغییر فرهنگ . تیم رهبری عامل کلیدی موفقیت برای تغییر فرهنگ است . اگر تیم از افرادی گوناگون وقوی باشند تاثیر بسیار خوبی خواهد داشت . رهبر گروه باید مطمئن باشد که افراد بر اهداف در نظر گرفته شده اشراف و تمرکز لازم را دارند .گروه باید قادر باشد در کلیه سطوح سازمان ایجاد اعتماد واطمینان کند . تیم می بایستی گروههای زیادی را راه اندازی کند. همچنین نیاز است که دیگران را برای تصمیم گیری وعملیاتی که منجر به نغییر گردد، توانمند سازد.
گام هفتم: استقرار برنامه اهداف و افق زمانی . هنگامی که فاصله بین فرهنگ جدید و موجود سازمان شناسائی شده ، برنامه عملیاتی بایستی توسعه پیدا کند . اولویتها کدامند ؟ چه منابعی مورد نیاز است ؟ توالی اقدامات چگونه است ؟ چه مدت زمان نیاز است ؟ مسئولیتهای بخشهای مختلف به عهده چه کسانی است ؟ اصول اساسی مدیریت پروژه بایستی اجرا وپیگیری گردد تا پروژه پیچیده تغییر فرهنگ با موفقیت به انجام برسد.
گام هشتم: برقراری ارتباط و ایجاد انگیزه در میان تمامی ذینفعان . تغییر در فرهنگ سازمانی نیاز مند برقراری ارتباطی دقیق و متقاعد کننده دارد. بایستی با پرسش از تمامی کارکنان آنها را در حلقه زنجیر به طیقی که نیاز به تغییر را درک کنند ، قرار داد. آنان باید بدانند که چگونه تغییر به نفع آنان است و چگونه فرصتهای جدیدی را ایجاد خواهد کرد. رهبری تغییر به منزله هدایت کننده ، تسهیل ساز وتوانمند کننده کلیه نیروها ،برای پشتیبانی از تغییر است .
گام نهم: شناسائی موانع و منابع مقاومت وتوسعه استراتژی برای رفع آنان . افراد در مقابل تغییر عکس العملهای متفاوتی از خود بروز می دهند. اگر در تمام سطوح تضاد و چالشها برطرف نشوند مقاومت قطعا سخت تر خواهد بود. برای مقابله با ترس و از دست دادن کار ، اقداماتی بایستی انجام داد . ترس را می توان با ارائه اطلاعات واشتیاق مدیریت به شنیدن صدای کارکنان کاهش داده و علاقه مندی آنان را افزایش داد.استراتژی دیگری که می تواند به دیگر کارکنان برا تطبیق با تغییر کمک کند ، این است که تغییر را به گامهای کوچکتری تقسیم کنند . به علاوه مدیریت نیاز دارد که افراد را به درک فرصتها و فواید شخصی که از تغییر حاصل می گردد ، ترغیب نماید .
گام دهم: نهادینه سازی والگو سازی در جهت تقویت تغیییر فرهنگ . رهبری تیم نقش حیاتی در الگو سازی ، تقویت و پاداش تیم دارد. هنگامی که رفتار مدیریت و تصمیمات او مطابق با تغییرات است این به منزله ارسال پیامهای انگیزشی برای پشتیبانی از تغییر است. به علاوه مدیریت باید پاداش رفتار ونتایج ناشی از تغییر را تضمین کند. وی باید این اطمینان را بدهد که سیستم پاداش و رفتار در حین عمل تشخسص داده خواهد شد و گام به گام مورد تحلیل قرار می گیرد.
گام یازدهم: ارزیابی از فرهنگ سازمانی و نهادینه کردن نرم یاد گیری وتغییر شکل . باید به خاطر داشت که تغییر یک فرآین دینامیک است که نیاز به بازخورد مستمر وارزیابی دائم دارد . همچنان که محیط سازمانی تغییر می کند فرهنگ بایستی وفق داده شود . راه حلی که زمانی در یک سازمان مشکلی را حل کرده است ، مطمئنا برا ی همیشه کارساز و موثر نمی باشد .
12- آموزشهای مورد نیاز
با توجه به مطالب ارائه شده و همچنین فرآیند تغییر فرهنگ سازمانی عناوین و موضوعات برخی دوره های آموزشی که می تواند باعث تسهیل و افزایش احتمال موفقیت تغییر فرهنگ سازمانی گردد ، به شرح ذیل پیشنهاد میشود .
مدیریت استراتژیک
برنامه ریزی و کنترل در مدیریت
مدیریت تغییر
مدیریت تعارض
مدیریت مشارکتی
اصول وفنون مذاکره
تصمیم گیری
تیم سازی
برگزاری جلسات موثر
مدیریت انگیزش
مدیریت پروژه
مدیریت رضایت مشتری
تحلیل داده ها
شیوه های موثر نظر سنجی
13- سیلابس آموزشهای موردنیاز
مدیریت استراتژیک:
اصول ومفاهیم مدیریت استراتژیک
تاثیر محیط سیاسی بر مدیریت استراتژیک
تاثیر محیط اجتماعی وفرهنگی بر مدیریت استراتژیک
تاثیر محیط اقتصادی برمدیریت استراتژیک
جایگاه واهمیت منابع انسانی در مدیریت استراتژیک
طرحریزی وبرنامه ریزی مدیریت استراتژیک
وظایف ومسئولیتهای مدیران ارشد
برنامه ریزی و کنترل در مدیریت:
تعاریف و مفاهیم برنامه ریزی
آشنائی با نظریه سیستمها
انواع برنامه ریزی
فرآیند برنامه ریزی و عناصر حاکم بر آن
جایگاه برنامه ریزی
مسائل اجرائی برنامه ریزی
تکنبکها و شیوه های متداول برنامه ریزی
مدیریت تغییر:
تصویر سازی تغییر
روشهای اجرائی تغییر
دلائل شکست تغییرات
پاسخ به پرسشهای کارکنان
زیانهای احتمالی ناشی از تغییرات
مدیریت تعارض:
مفهو م تعارض
نگرشهای سنتی و نوین در مورد تعارض
علل تعارض
راههای کنترل و کاهش تعارض
مدیریت مشارکتی:
مفهوم مشارکت
نقش مشارکت در مدیریت ورهبری
تاثیر مشارکت در تعارضات سازمانی
مشارکت و نظام ارتباطی
تاثیر مشارکت برکنترل وقدرت سازمانی
عوامل مهم بر افزایش کارکنان
مشارکت کارکنان والگو سازی
اصول و فنون مذاکره:
فعالیتها و اقدامات قبل از شروع مذاکرت
شرایط و ویژگیهای مذاکره کننده خوب
تدابیر و اقدامات ویژه هنگام مذاکره
اقدامات وفعالیتهای پس از پایان مذاکره
درسهائی از برخی مذاکرات
تصمیم گیری:
تئوریهای تصمیم گیری
فرآیند تصمیم گیری عقلانی
تصمیم گیری فردی
تصمیم گیری گروهی
تصمیم گیری و شیوه های رهبری
مباحث ویژه
تیم سازی:
شناخت مبانی ذهنی خلاقیت
طراحی کار خلاقه فردی
سازماندهی برای کار خلاقه گروهی
مشکل گشا ئی به صورت کار خلاق گروهی
ایده ها ئی برای مسائل
تجزیه و تحلیل راه حلها
برگزاری جلسات موثر:
دستور جلسه
انتخاب شرکت کنندگان
بحث و گفتگو
جلوگیری از حاشیه ها
نظر خواهی از شرکت کنندگان
زمانبندی
جمع بندی جلسه
مدیریت انگیزش:
چگونگی ایجاد تعهد
ایجاد محیط مناسب برای بروز استعدادها
تشخیص توان کارکنان
انگیزه کار گروهی
تفویض اختیار
مدیریت پروژه:
تعریف پروژه
وظایف مدیر پروژه
روشهای مختلف برنامه ریزی
روش بحرانی و انجام محاسبات
برقراری ارتباط بین فعالیتها
مرتب سازی فعالیتها
پیگیری پیشرفت پروژه ها
مدیریت رضایت مشتریان:
نگرش سیستمی به مشتری مداری
نگرش استراتژیک به مشتری
تحول در نگرش به مشتری
تبیین ماموریت بر پایه نیاز مشتری
نگهداری و حفظ مشتری
14- نتیجه گیری:
سازمانها ، امروزه با افزایش سرعت ، شدت و عمق در شرایط داخلی و خارجی مواجه هستند. متناسب نمودن اهداف سازمان ، دیدگاه کارکنان ، نگرش مدیران ، استراتژیها ، فعالیتها و… از مهمترین وظائف مدیر ارشد میباشد. بی شک رعایت مراحل وگا مهای تغییر ونیز آماده سازی فضای داخلی سازمان و اندیشه کار کنان جهت این مهم ، کاهش تعارضات درون سازمانی ، کاهش هزینه ها ، و سرعت متناسب را در مواجه با تغییرات به دنبال خواهد داشت.در این میان آگاهی از آموزشهای مناسب و متناسب و ضروری و اجرای آنها نقش بسیار مهمی در تحقق این وظیفه دارد.
مراجع
مبانی تئوری وطراحی سازمان ، ریچارد ال .دفت ، ترجمه علی رضائیان و سید محمد اعرابی ، دفتر پژوهشهای فرهنگی ، چاپ هفتم
مدیریت تغییر ، رابرت هلر، ترجمه خدایارابیلی ،سعید علیمیرزائی،انتشارات سارگل ،چاپ دوم
ارتباط موثر ، رابرت هلر ، ترجمه سعید علیمیرزائی، انتشارات سارگل ، چاپ دوم
مدیریت تغییر سازمانی، دنیس تی جف ، ترجمه بهزاد رمضانی ، نشر دایره ، چاپ اول
مدیریت استرس، کنت بلانچارد، ترجمه بهزاد رمضانی ، نشر واحدی ، چاپ اول
فرهنگ سازمانی ، ادگار شاین ، ترجمه محمد ابراهیم محجوب ، نشر فرا ، چاپ اول