مديريت تطبيقی

نویسنده:دكتر عباس منوريان
تلخيص: ناصر گندمی پور

مدیریت تطبیقی:
مديريت تطبيقي چيست؟بطور كلي مديريت تطبيقي به شباهت ها و اختلافات موجود ميان سيستم هاي مديريت و كسب كار درزمينه هاي مختلف تاكيد دارد.اين مقايسه مي تواند بين سازمان هاي بزرگ و كوچك،كشورهاي موفق وناموفق و كشورهاي پيشرفته ودرحال توسعه انجام شود.مطالعه مديريت تطبيقي از طريق گسترش دامنه متغيرهايي كه براساس آنها يك پديده خاص مديريتي يا سازماني مي تواند مورد مطالعه قرار گيرد .
ظهور ورشد مطالعات تطبيقي :
قبل از كنار گذاشتن اصول اداره،فرض درآن بود كه عوامل فرهنگي تاثيري درمسايل اداري ندارند،چرا كه اصول درنهايت اصول هستند.مثلا دراين رابطه،وايت در سال 1936درمورد اصول اداره عنوان داشت كه(يك اصل اداره به همان ميزان درفعاليت امور اداري عمومي روسيه سودمند است كه در امور بريتانياي كبير،به همان ميزان در امور اداره عراق مصداق دارد كه در امور داراي ايالت متحده،ولي انديشمندان بعدي خاطر نشان كردند كه عوامل فرهنگي مي توانند امور اداري عمومي دريك بخش از جهان را به چيزي كاملا متفاوت از اموراداري عمومي درديگر سوي جهان تبديل سازند.
درنتيجه اين تجديد نظر فكري،دوره هايي دررابطه با امور عمومي تطبيقي دركاتا لوگ هاي دانشگاه ها مطرح شد ودر اوايل دهه 1950انجمن علوم سياسي آمريكا،جامعه امور اداري عمومي آمريكا و موسسه تهاتري امور اداري عمومي اقدام به تشكيل كميته هاي خاص يا برپايي كنفرانس در رابطه با مديريت تطبيقي نمودند.انگيزه اصلي در اين رابطه درسال 1962وزماني مطرح شد كه گروه مديريت تطبيقي (CAGكه درسال 1960تشكيل شده بود)وابسته به جامعه امور اداري عمومي آمريكا از بنياد فورد كمك مالي بالغ بر 500هزار دلار دريافت كرد.
مديريت تطبيقي در بخش دولتي،پنج زمينه عمده را به عنوان قلمرو فكري خود مورد توجه قرار مي دهد:
1- جستجو براي نظريه2-تمايل نسبت به كاربردهاي عملي3- كمك ضمني به زمينه گسترده تر سياست تطبيقي 4-علاقه پژوهشگران آموزش ديده در رشته حقوق اداري 5- وتحليل تطبيقي مشكلات مبتلا بامور اداري عمومي.
امور اداري عمومي آمريكا ،از ابتداي پيدايش تلاش داشت تا مجري –محور بوده وبا دنياي واقعي درگير شود ،در حالي كه مديريت تطبيقي از ابتداي مطرح شدن تلاش داشت تا نظريه – محور بوده و دانش را براي دانش بدست آورد.
مديريت تطبيقي و بازرگاني بين المللي :
مديريت تطبيقي كاملا با بازرگاني بين المللي متفاوت است.درحالي كه مديريت تطبيقي شباهت ها و تفاوت هاي كامل و نظام هاي مديريتي كشورهاي مختلف را بررسي مي كند.اما بازرگاني بين المللي مسائل و مشكلات شركت هاي چند مليتي را مورد مطالعه قرار مي دهد البته اين مفهوم (مديريت تطبيقي و بازرگاني بين المللي)باهم تداخل و ارتباط دارند بگونه اي كه مدير بين المللي از مطالعات ناظر به مديريت تطبيقي بهره مند مي شود.
بررسي تاريخي :
پژوهشگران مسائل اقتصادي و سازماني از نظر تاريخي در جستجوي قوانيني هستند كه جنبه ي جهاني داشته باشد.تا اين اواخر،محققان مذبور نقش محيط وفرهنگ را ناديده گرفتند و برخوردشان با آنها نسبتا سطحي بود.
نگرش هاي مختلف نسبت به مديريت تطبيقي:
ديدگاه هاي عمده در ادبيات مديريت تطبيقي را مي توان به چهار دسته كلي تقسيم كرد:1-نگرش توسعه اقتصادي 2- نگرش محيطي 3- نگرش رفتاري وديدگاه سيستم باز.
1- نگرش توسعه اقتصادي:
مديريت در رسيدن به توسعه سريع اقتصادي و صنعتي اساسا يك نگرش كلان محسوب مي شودودر آينده بهبود مديريت به بررسي انحرافات مي پردازد.
نگرش محيطي:
اثر بخشي مديريت تابعي است از عوامل محيطي بيروني نظير عوامل فرهنگي،اجتماعي،سياسي،حقوقي،اقتصادي و تعليم و تربيت است.
نگرش رفتاري:
فرضيه اساسي اين نگرش آن است كه عمليات مديريت و اثر بخشي،به متغيرهاي فرهنگي نظير گرايش ها،اعتقادات نظام هاي ارزشي ،الگوي رفتاري ،فلسفه هاي مديريت و غيره بستگي دارد.
ديدگاه سيستم باز:
اين نگرش از مدل سيستم باز براي شناخت سازمان و تعامل آن با محيط استفاده مي كند نگاندي در سال 1973سه نوع محيط را مشخص كرد:سازماني،وظيفه اي و اجتماعي .محيط سازماني با متغيرهايي نظير اندازه سازمان تكنولوژي جوسازي ومنابع مالي و انساني سروكار دارد تا حد زيادي تحت كنترل مديران محيط وظيفه اي :شامل عرضه كنندگان،توزيع كنندگان ،كارفرماها،مشتريان ،سهامداران ،دولت و جامعه است.محيط اجتماعي براساس چارت فارمد و ريچمن يك محيط كلان بشمار مي رود.
استراتژي هاي توليد دانش:
استراتژي هاي جمع آوري يا توليد دانش را مي توان به دوشيوه طبقه بندي كرد:
1- انديشه نگاري درمقابل قانون مداري.
2- قوم گرا،اقليم گرا و جهان گرا.

استراتژي انديشه نگاري در مقابل استراتژي قانون گرايي:
نخستين استراتژي كه توسط انديشمندان سازماني و دانشمندان مديريت تطبيقي به كار گرفته شده نگرش جهان گرايي يا قانون مداري بود نظريه پردازان اقتصادي به طور كلي نقش فرهنگ را ناديده گرفته اند و توجه خود را به متغيرهاي مانند تكنولوژي ،منابع مالي،منابع انساني،مواد و مشتريان و ثبات محيط معطوف كرده اند.
استراتژي قوم گرا ،اقليم گراوجهان گرا:
امروز بيشتر تئوريهاي مديريت ،قوم گرا هستند يعني در آنها محيط فرهنگي مسلم و بديهي فرض شده است .آنچه مانياز داريم حساسيت فرهنگي بيشتر در تئوريهاي مديريت است.چنين نتيجه اي را مي توان در انسان شناسي سازماني يا انسان شناسي مديريت بناميم .
نظام اقتصادي ايالات متحده:
آمريكايي ها به بازار آزاد و نظام سرمايه داري اعتقاد دارند در حالت ايده آل همه8 ابزار توليد بايد در اختيار بخش خصوصي باشد.اما اطلاعات موجود چيز ديگري مي گويند.به عناون مثال بررسي هاي اخير نشان مي دهد كه بخش دولتي آمريكا در مقايسه با آلمان غربي و انگلستان بخش بيشتري از اقتصادرا در اختيار دارد.مشخصه اصلي اقتصاد آمريكا اتكاي آن به اصول سرمايه داري است ولي با دقت بيشتر مي توان دريافت كه اقتصاد اين كشور اقتصادي مختلط ويا آميزه اي از بخش هاي خصوصي يا دولتي است در نتيجه بيشتر شركت هاي بزرگ آمريكاي جهت گيري محلي (يابومي)دارند.و اين ديدگاه پيامدهاي اقتصادي شديدي دركل اقتصاد كشور دارد.به عنوان مثال :دردودهه گذشته شركت هاي خارجي در آمريكا (نظير شركت هاي تويوتا ،هوندا؛سوني وپاناسونيك)حضور فعال داشته اند وبه بي اعتباري اقتصادي واجتماعي آمريكا دامن زاده اند.دريك نتيجه گيري كلي بدست مي آيد كه ايالات متحده آمريكا نسبت به تفكر خلاق و عملكرد مديريت ،نقش انحصاري ندارد كه اين موضوع درس دردآوري براي امريكاي هاست كه بايد آن را آموخته باشند . رويكرد آمريكايي در زمينه مديريت امري جهاني نيست ، آنچه در آمريكا بنحوي عمل مي كند ، ممكن است در سايه كشور ها مفيد نباشند عكس اين نيز صادق است . درك ارزش ها و ديدگاه هاي فرهنگي هر كشور ، در درك جامع تر رويكرد كشور در زمينه مديريت و نحوه عملكرد سيستمهاي فرعي اجتماعي ، قانوني و اقتصادي آن ، نقش اساسي دارد .
در نهايت به بررسي دلايل پرداختن به مطالعات مديريت تطبيقي مي پردازيم :
نخست ما در دنيايي به هم وابسته زندگي مي كنيم
دوم ، نگرش تطبيقي ، ضروري است . ما هر چيزي را در رابطه با چيزي خاص ( خواه يك ايده آل ضمتي يا استاندارد)‌اندازه مي گيريم و ارزيابي مي كنيم .
سوم : مطالعه نظام يا فرهنگهاي مختلف فهم و درك ما را بيش از زماني صيقل مي دهد كه درك ما تنها از فرهنگ خودمان ناشي مي شود .
چهارم ،‌مطالعه مديريت تطبيقي از طريق گسترش دامنه متغيرهايي كه براساس آنها يك پديده خاص مديريتي يا سازماني مي تواند مورد مطالعه قرار گيرد . باعث گسترش مباني دانش و آگاهي مي شود و مورد آخر اينكه مهمترين دلايل مطالعه مديريت بين فرهنگي يا تطبيقي آن است كه اين مطالعات به فرد كمك مي كند تا فرهنگ و محيط خود را ارزيابي كند .

نام كتاب : مديريت تطبيقي
تاليف : راگونات
مترجم : دكتر عباس منوريان
ناشر : موسسه كتات مهربان نشر
چاپ : دوم 1387

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *