پدیدآورنده: دکتر علی رضائیان
آنچه از نظر خوانندگان گرامی میگذرد، چکیدهای از مباحث آقای دکتر علی رضائیان، رییس دانشکده معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام در همایشی است که به همت دانشکده معارف اسلامی و مدیریت برگزار شده است. بحثی که این جلسه به آن خواهیم پرداخت، خود مدیریتی یا Sef management است. تجربه نشان داده است که اگر کسی بر رفتار خود نظارت و کنترل نداشته باشد، نمیتواند دیگران را مدیریت کند. توصیههای اولیه در خود مدیریتی شامل مواردی چون بالا بودن قوت اراده، مقاومت در مقابل دسیسههای شیطانی، کمک خواستن از خدا و … میباشد؛ اینها همه نصیحتهای خوبی است، اما برای عمل به خود مدیریتی کمتر کار شده است. دانشمندان علوم رفتاری تلاششان این بوده است که با گذشت زمان دستورهای کاربردی – عملیاتی ارائه دهند تا انسانها بر رفتار و عملکرد خود مدیریت داشته باشند. این نکته هم، قابل توجه است که میزان اعتماد ما به افراد، گروهها و سازمانها متناسب با میزان پیشبینی رفتارهایشان است؛ یعنی هر قدر بتوانیم رفتار افراد وسازمانها را پیش بینی کنیم، میگوییم آن افراد، گروه و یا آن سازمان قابل اعتمادترند و برعکس. مدیریت بررفتارهایی که به صورت عادت درآمده، دشوار است، حتی در ضرب المثل هم داریم:«ترک عادت موجب مرض است» .
خود مدیریتی برای ایجاد قدرت در افراد برای مدیریت بر رفتار وعملکردشان از سه طریق عمل میکند:اول، محرکها؛ دو دسته عامل وجود دارد که رفتارهای ما را شکل میدهد. دسته اول، عوامل درونی و دسته دوم عوامل بیرونی است.عوامل بیرونی همان محرکها هستند. پس وقتی ما میخواهیم رفتار خود را اصلاح و کنترل کنیم نخستین کار این است که بتوانیم محرکهای محیطی را تحت کنترل خود درآوریم. دوم، بحث حالات درونی است. عوامل درونی شامل نیازها، انگیزهها و … میباشد تا این عوامل در انسان شدید نشوند رفتار را شکل نمیدهند و رمزشان در شدّتشان است. آنچه در شدّت این عوامل تأثیر دارد، توقع و انتظار است که این توقع و انتظار جمع معرفت ما تا به امروز و به بیان دیگر فراگردهای شناختی ماست. بنابراین ما باید فراگردهای شناختی خود را نیز تحت کنترل درآوریم، تا بر شدت انگیزه و نیازها و سپس بر رفتار خود مدیریت داشته باشیم. سوم، نتایج است. در الفبای مدیریت میگوییم ما باید پیش زمینهای را فراهم کنیم تا رفتاری شکل بگیرد. ادامة این رفتار در گرو نتایجی است که حاصل میشود؛ پس ما باید این نتایج را هم اقتضایی کنیم و سعی کنیم مطلوبیت این نتایج برای ما بالا باشد. پس برای اینکه بتوانیم بر رفتارها و عملکرد خود مدیریت داشته باشیم از سه طریق: مدیریت محرکهای محیطی، فراگردهای شناختی و نتایج اقتضایی به دست آمده عمل میکنیم.
در گذشته وقتی میخواستند به اصلاح رفتار بپردازند، سعی میکردند شخصیّت، نگرشها و ارزشهای افراد را تغییر دهند؛ اما در خود مدیریتی این گونه نیست. خود مدیریتی به دنبال تغییر نگرش و شخصیت نیست، بلکه میخواهد رفتار را تحت کنترل در بیاورد و اگر لازم باشد تغییراتی را در آن ایجاد کند؛ به عبارت دیگر خودمدیریتی از معرفت پذیری اجتماعی نشأت میگیرد.
برای ارائه الگوی خود مدیریتی،ابتدا چند مفهوم رفتاری را مرور میکنیم:
مفهوم اوّل، ادارک از خود؛ شناخت هر کس از شخصیّت خودش محدود است؛ یعنی هیچ انسانی تمام زوایای وجودی خود را نمیشناسد. انسانها در تعاملات اجتماعی به تدریج خود را میشناسند. میزان شناخت هر کس از شخصیّت خود را ادراک از خود میگویند.
دوم؛ احترام به خود؛ اصولاً یکی از نیازها، نیاز به احترام است. نیاز به احترام دو بعد دارد: یک بعد درونی، و یک بعد بیرونی. بعد درونی نیاز احترام به خود بر سه قسم است:
1- احترام به خود Sef respect 2- اعتماد به نفس Sef confidence 3- آزادی و استقلال فردی. اگر احترام به خود را بر روی یک نمودار در نظر بگیریم، دو بعد یا دو نهایت دارد.اولاً چه وقت نیاز به احترام در انسانها شدید میشود؟ مطالعات نشان میدهد: نیاز به احترام وقتی تشدید مییابد که توان فرد از حد متوسط بیشتر باشد. اگرانسانی توانش از حد متوسط بالا رفته باشد، به تواناییهای بالفعل و بالقوة خودش شناخت پیدا کرده است. این آگاهی او از تواناییهایش ممکن است موجب عزت نفس او شود که این بُعد مثبت احترام به خود به شمار میآید. ،اما بعد دیگر مغروریت است. این بعد، بعد منفی احترام به خود است که در رفتار شخص نمود پیدا میکند.
سوم، احترام به خود ناشی از سازمان؛ سه عامل در این میان تأثیر دارد: یک عامل، احترام مدیریتی است؛ یعنی هر چه مدیر در سازمان به منابع انسانیاش بیشتر احترام بگذارد، این باعث میشود، احترام افراد آن سازمان به خودشان بیشتر شود. عامل دوم، ساختار سازمان است؛ گاهی ساختار سازمانها شخصیت انسان را خدشه دار میکند؛ لذا ساختار سازمان باید به گونهای طراحی شود که انسانها در آن احساس کرامت و احترام به خود متناسب با شئونات داشته باشند. عامل سوّم، پیچیدگی شغل است.اینکه گفته میشود، مشاغل باید چالشی باشند و شغلها متناسب با توان فرد طراحی میشوند، یکی از نتایج آن همین احترام به خود است.
چهارم، کامیابی فرا خود است؛ نگرش مثبت ما به دیگران موجب میشود خودآگاه و ناخودآگاه به گونهای رفتار کنیم که زمینة موفقیت دیگران هم فراهم شود.
پنجم، نگرش مثبت از خودمان است؛ یعنی اگر ما پیامهای مثبت به ذهنمان بدهیم، زمینه موفقیت برایمان فراهم میشود و اگر پیام منفی بدهیم، زمینه شکست را در خود ایجاد میکنیم.
عواملی که سبب فرستادن پیامهای مثبت یا منفی به ذهن میشود عبارتند از :
1- تجربیات گذشته؛ تجربههای گذشته بر باور ما در کامیابی خود تأثیر میگذارد.
2- الگوهای رفتاری دیگران؛ یعنی با الگو قرار دادن رفتار مثبت دیگران انگیزه انجام کار در ما تقویت میشود،
3- تشویق دیگران؛ برخی افراد توان انجام کار را دارند، اما هنوز اعتماد به نفس نداشته و تشویش دارند، لذا با تشویق میتوان به فرد اعتماد به نفس داد تا از عهدة انجام آن کار برآید.
4-ارزیابی حالات احساسی – جسمی خود؛ در اینجا شخص با ارزیابی این عامل میتواند تأثیر به سزایی در رفتار وعملکرد خود داشته باشد. به کمک این چهار عامل، فرد میتواند پیام مثبت به ذهن خود بفرستد و در انجام عمل موفق شود. مفهوم بعدی، معرفتپذیری اجتماعی است. میزان خود کنترلی هر کس بستگی به بازخورهایی دارد که از محیط میگیرد. پس رابطة فرد با محیط، خود کنترلی را تشکیل میدهد؛ مثلاً اگر ما حرفی بزنیم که محیط از حرف ما استقبال کند، تشویق میشویم که دوباره آن حرف را تکرار کنیم.
حال در ادامه ، به بحث اصلی میپردازیم:
گفتیم که در خود مدیریتی در سه حوزه کار میشود: یکی محرکهای محیطی، دوم فراگردهای شناختی ودیگری نتایج است.
در الگوی مربوط به خود مدیریتی، ابتدا به محرکهای محیطی پرداخته میشود؛ یعنی هر کس برای خودش باید بعضی از محرکها را ایجاد کند؛ مثلاً برای فراموش نکردن موضوعی، آن را روی دست خود مینویسید ی وقتی یک مدیر نمودار گانت میکشد، این نمودار، نقش یک یادآوری کننده را برای مدیر دارد، چون هر روز به مدیر این موضوع را یادآوری میکند که آیا از برنامهاش جلو یا عقب است. پس این یک محرک است؛ لذا ما باید سعی کنیم از این نوع محرکها برای موضوعات مهم استفاده کنیم. حتی دقیق دیدن و زاویة دید عمیق، محرک خوبی برای ماست. یکسری محرکهای منفی هم وجود دارد. ما باید سعی کنیم از این محرکهای منفی اجتناب کنیم. هر چیزی که باعث ایجاد انحراف از کارهای مهم و حساسی که میخواهیم انجام دهیم شود، باید از آن دوری کنیم. برعکس، باید به دنبال محرکهای مثبت که به ما انگیزه میدهد، برویم؛ مثلاً هدفگذاری فردی برای کارهای روزانه،خود محرّک بسیار خوبی برای ماست. با هدف گذاری دقیق در کارها، فعالیتهای ما جهت دار و انجام صحیح آن عمل تضمین میشود. توصیة دیگر برای ایجاد محرّک در خود قرارداد با خود یا مشارطه است؛مثل شما میگویید تا این کتاب را تمام نکنم، به سراغ کار دیگری نمیروم. این قراردادی با خودتان است که با ایجاد انگیزه به شما کمک میکند به سراغ کار دیگر نروید و در خواندن کتاب پافشاری کنید؛ یعنی با بستن قرارداد با خود وقتهای تلف شده و بدون استفاده را به وقتهای مفید تبدیل میکنید.
درخصوص فراگردهای شناختی، هر کس دنیای خارج را در ذهن خود به شکل خاصی منعکس میکند که به آن «نقشه ذهنی» میگویند. مطالعات نشان میدهد که بعضی انسانها دنیای ذهنی خود را با تصاویر ترسیم میکنند. به این افراد، انسانهای پدیداری میگویند؛ با این افراد از طریق نمودار، تصویر و … بهتر میتوانیم ارتباط برقرار کنیم. یا انسانهایی هستند که دنیای ذهنی خود را با اصوات ترسیم میکنند، به این افراد انسانهای شنیداری میگویند.
لذا برای خود کنترلی و مدیریت بر خود ابتدا باید بافت ذهنی خود را شناسایی کنیم و ببینیم که از کدام دسته از افراد هستیم، چون پیامهایی که میخواهیم به ذهن خود بفرستیم باید متناسب با آن باشد. دوم اینکه بعضی تمرینهای ذهنی را انجام دهیم.
اگر قبل از اینکه کاری را شروع کنیم، در ذهنمان تمرین کنیم و کنشها و واکنشهای ممکن را در ذهن مرور کنیم، حتماً موفق خواهیم شد. به زبان ساده باید بگوییم اول فکر و بعد عمل کنیم. این یک اصل است. پس قبل از پرداختن به کار و وارد شدن به صحنة واقعی باید فکر کرد که با چه واکنشهای احتمالی مواجه خواهیم شد و در مقابل هر کدام از اینها چه واکنشی باید نشان دهیم. نکتة بعدی در این حوزه، گفتگو با خود است.دراین جا شما پیام کلامی به ذهن خود میدهید واین سوای تلقین است. این گفتگو با خود سبب میشود که شما پیامهای مثبتی به ذهنتان بدهید که سبب موفقیت در کار شود. پس با روشهایی که ذکر شد، میتوانیم کنترل فراگردهای شناختی خودمان را در دست گیریم.
حال به بخش رفتار میرسیم؛ دستهای از رفتارها جاذباند ولی ممکن است لازم نباشند و ما باید آن را با رفتارهای ضروری جایگزین کنیم؛ مثلاً کارکردن بر طبق جدول زمانی لازم، ولی غیر جذاب است؛ چون برای افراد، غیر مطلوب و غیر جذاب است که خودشان را در قالبی خاص و محدود تنظیم کنند. یا مثلاً آماده سازی خود برای پذیرش تغییر، چندان جاذب نیست، چون یکی از نیازهای ما استقلال و آزادی است و انسان به طور طبیعی دوست ندارد که تحت کنترل دیگران باشد.
پس مهم است که تشخیص دهیم که چه رفتارهایی غیر جاذب، ولی ضروری است تا آنها را در خود تمرین کنیم.
و اما حوزه سوم در خود مدیریتی، مدیریت نتایج است. ما باید سعی کنیم درخود مدیریتی، به خودمان باز خور مثبت بدهیم و کارهایی انجام دهیم که ماهیت انگیزشی دارند. لذا باید هدف گذاری ما به گونهای باشد که بر شایستگیهای ما بیفزاید، وقتی شایستگیها زیاد شد انگیزه نیز به طور خودکار ایجاد میشود. روش دیگر برای کنترل رفتارهای خود، این است که از افراد دیگر به خصوص دوستان خود باز خور داشته باشیم؛ یعنی افرادی باشند که دائم رفتار ما را ارزیابی کنند.
با توجه و عنایت به سه حوزهای که ذکر شد، به راحتی میتوان به سطح مطلوبی از خود مدیریتی رسید.
پايگاه حوزه
در گذشته وقتی میخواستند به اصلاح رفتار بپردازند، سعی میکردند شخصیّت، نگرشها و ارزشهای افراد را تغییر دهند؛ اما در خود مدیریتی این گونه نیست. خود مدیریتی به دنبال تغییر نگرش و شخصیت نیست، بلکه میخواهد رفتار را تحت کنترل در بیاورد و اگر لازم باشد تغییراتی را در آن ایجاد کند؛ به عبارت دیگر خودمدیریتی از معرفت پذیری اجتماعی نشأت میگیرد.
برای ارائه الگوی خود مدیریتی،ابتدا چند مفهوم رفتاری را مرور میکنیم:
مفهوم اوّل، ادارک از خود؛ شناخت هر کس از شخصیّت خودش محدود است؛ یعنی هیچ انسانی تمام زوایای وجودی خود را نمیشناسد. انسانها در تعاملات اجتماعی به تدریج خود را میشناسند. میزان شناخت هر کس از شخصیّت خود را ادراک از خود میگویند.
دوم؛ احترام به خود؛ اصولاً یکی از نیازها، نیاز به احترام است. نیاز به احترام دو بعد دارد: یک بعد درونی، و یک بعد بیرونی. بعد درونی نیاز احترام به خود بر سه قسم است:
1- احترام به خود Sef respect 2- اعتماد به نفس Sef confidence 3- آزادی و استقلال فردی. اگر احترام به خود را بر روی یک نمودار در نظر بگیریم، دو بعد یا دو نهایت دارد.اولاً چه وقت نیاز به احترام در انسانها شدید میشود؟ مطالعات نشان میدهد: نیاز به احترام وقتی تشدید مییابد که توان فرد از حد متوسط بیشتر باشد. اگرانسانی توانش از حد متوسط بالا رفته باشد، به تواناییهای بالفعل و بالقوة خودش شناخت پیدا کرده است. این آگاهی او از تواناییهایش ممکن است موجب عزت نفس او شود که این بُعد مثبت احترام به خود به شمار میآید. ،اما بعد دیگر مغروریت است. این بعد، بعد منفی احترام به خود است که در رفتار شخص نمود پیدا میکند.
سوم، احترام به خود ناشی از سازمان؛ سه عامل در این میان تأثیر دارد: یک عامل، احترام مدیریتی است؛ یعنی هر چه مدیر در سازمان به منابع انسانیاش بیشتر احترام بگذارد، این باعث میشود، احترام افراد آن سازمان به خودشان بیشتر شود. عامل دوم، ساختار سازمان است؛ گاهی ساختار سازمانها شخصیت انسان را خدشه دار میکند؛ لذا ساختار سازمان باید به گونهای طراحی شود که انسانها در آن احساس کرامت و احترام به خود متناسب با شئونات داشته باشند. عامل سوّم، پیچیدگی شغل است.اینکه گفته میشود، مشاغل باید چالشی باشند و شغلها متناسب با توان فرد طراحی میشوند، یکی از نتایج آن همین احترام به خود است.
چهارم، کامیابی فرا خود است؛ نگرش مثبت ما به دیگران موجب میشود خودآگاه و ناخودآگاه به گونهای رفتار کنیم که زمینة موفقیت دیگران هم فراهم شود.
پنجم، نگرش مثبت از خودمان است؛ یعنی اگر ما پیامهای مثبت به ذهنمان بدهیم، زمینه موفقیت برایمان فراهم میشود و اگر پیام منفی بدهیم، زمینه شکست را در خود ایجاد میکنیم.
عواملی که سبب فرستادن پیامهای مثبت یا منفی به ذهن میشود عبارتند از :
1- تجربیات گذشته؛ تجربههای گذشته بر باور ما در کامیابی خود تأثیر میگذارد.
2- الگوهای رفتاری دیگران؛ یعنی با الگو قرار دادن رفتار مثبت دیگران انگیزه انجام کار در ما تقویت میشود،
3- تشویق دیگران؛ برخی افراد توان انجام کار را دارند، اما هنوز اعتماد به نفس نداشته و تشویش دارند، لذا با تشویق میتوان به فرد اعتماد به نفس داد تا از عهدة انجام آن کار برآید.
4-ارزیابی حالات احساسی – جسمی خود؛ در اینجا شخص با ارزیابی این عامل میتواند تأثیر به سزایی در رفتار وعملکرد خود داشته باشد. به کمک این چهار عامل، فرد میتواند پیام مثبت به ذهن خود بفرستد و در انجام عمل موفق شود. مفهوم بعدی، معرفتپذیری اجتماعی است. میزان خود کنترلی هر کس بستگی به بازخورهایی دارد که از محیط میگیرد. پس رابطة فرد با محیط، خود کنترلی را تشکیل میدهد؛ مثلاً اگر ما حرفی بزنیم که محیط از حرف ما استقبال کند، تشویق میشویم که دوباره آن حرف را تکرار کنیم.
حال در ادامه ، به بحث اصلی میپردازیم:
گفتیم که در خود مدیریتی در سه حوزه کار میشود: یکی محرکهای محیطی، دوم فراگردهای شناختی ودیگری نتایج است.
در الگوی مربوط به خود مدیریتی، ابتدا به محرکهای محیطی پرداخته میشود؛ یعنی هر کس برای خودش باید بعضی از محرکها را ایجاد کند؛ مثلاً برای فراموش نکردن موضوعی، آن را روی دست خود مینویسید ی وقتی یک مدیر نمودار گانت میکشد، این نمودار، نقش یک یادآوری کننده را برای مدیر دارد، چون هر روز به مدیر این موضوع را یادآوری میکند که آیا از برنامهاش جلو یا عقب است. پس این یک محرک است؛ لذا ما باید سعی کنیم از این نوع محرکها برای موضوعات مهم استفاده کنیم. حتی دقیق دیدن و زاویة دید عمیق، محرک خوبی برای ماست. یکسری محرکهای منفی هم وجود دارد. ما باید سعی کنیم از این محرکهای منفی اجتناب کنیم. هر چیزی که باعث ایجاد انحراف از کارهای مهم و حساسی که میخواهیم انجام دهیم شود، باید از آن دوری کنیم. برعکس، باید به دنبال محرکهای مثبت که به ما انگیزه میدهد، برویم؛ مثلاً هدفگذاری فردی برای کارهای روزانه،خود محرّک بسیار خوبی برای ماست. با هدف گذاری دقیق در کارها، فعالیتهای ما جهت دار و انجام صحیح آن عمل تضمین میشود. توصیة دیگر برای ایجاد محرّک در خود قرارداد با خود یا مشارطه است؛مثل شما میگویید تا این کتاب را تمام نکنم، به سراغ کار دیگری نمیروم. این قراردادی با خودتان است که با ایجاد انگیزه به شما کمک میکند به سراغ کار دیگر نروید و در خواندن کتاب پافشاری کنید؛ یعنی با بستن قرارداد با خود وقتهای تلف شده و بدون استفاده را به وقتهای مفید تبدیل میکنید.
درخصوص فراگردهای شناختی، هر کس دنیای خارج را در ذهن خود به شکل خاصی منعکس میکند که به آن «نقشه ذهنی» میگویند. مطالعات نشان میدهد که بعضی انسانها دنیای ذهنی خود را با تصاویر ترسیم میکنند. به این افراد، انسانهای پدیداری میگویند؛ با این افراد از طریق نمودار، تصویر و … بهتر میتوانیم ارتباط برقرار کنیم. یا انسانهایی هستند که دنیای ذهنی خود را با اصوات ترسیم میکنند، به این افراد انسانهای شنیداری میگویند.
لذا برای خود کنترلی و مدیریت بر خود ابتدا باید بافت ذهنی خود را شناسایی کنیم و ببینیم که از کدام دسته از افراد هستیم، چون پیامهایی که میخواهیم به ذهن خود بفرستیم باید متناسب با آن باشد. دوم اینکه بعضی تمرینهای ذهنی را انجام دهیم.
اگر قبل از اینکه کاری را شروع کنیم، در ذهنمان تمرین کنیم و کنشها و واکنشهای ممکن را در ذهن مرور کنیم، حتماً موفق خواهیم شد. به زبان ساده باید بگوییم اول فکر و بعد عمل کنیم. این یک اصل است. پس قبل از پرداختن به کار و وارد شدن به صحنة واقعی باید فکر کرد که با چه واکنشهای احتمالی مواجه خواهیم شد و در مقابل هر کدام از اینها چه واکنشی باید نشان دهیم. نکتة بعدی در این حوزه، گفتگو با خود است.دراین جا شما پیام کلامی به ذهن خود میدهید واین سوای تلقین است. این گفتگو با خود سبب میشود که شما پیامهای مثبتی به ذهنتان بدهید که سبب موفقیت در کار شود. پس با روشهایی که ذکر شد، میتوانیم کنترل فراگردهای شناختی خودمان را در دست گیریم.
حال به بخش رفتار میرسیم؛ دستهای از رفتارها جاذباند ولی ممکن است لازم نباشند و ما باید آن را با رفتارهای ضروری جایگزین کنیم؛ مثلاً کارکردن بر طبق جدول زمانی لازم، ولی غیر جذاب است؛ چون برای افراد، غیر مطلوب و غیر جذاب است که خودشان را در قالبی خاص و محدود تنظیم کنند. یا مثلاً آماده سازی خود برای پذیرش تغییر، چندان جاذب نیست، چون یکی از نیازهای ما استقلال و آزادی است و انسان به طور طبیعی دوست ندارد که تحت کنترل دیگران باشد.
پس مهم است که تشخیص دهیم که چه رفتارهایی غیر جاذب، ولی ضروری است تا آنها را در خود تمرین کنیم.
و اما حوزه سوم در خود مدیریتی، مدیریت نتایج است. ما باید سعی کنیم درخود مدیریتی، به خودمان باز خور مثبت بدهیم و کارهایی انجام دهیم که ماهیت انگیزشی دارند. لذا باید هدف گذاری ما به گونهای باشد که بر شایستگیهای ما بیفزاید، وقتی شایستگیها زیاد شد انگیزه نیز به طور خودکار ایجاد میشود. روش دیگر برای کنترل رفتارهای خود، این است که از افراد دیگر به خصوص دوستان خود باز خور داشته باشیم؛ یعنی افرادی باشند که دائم رفتار ما را ارزیابی کنند.
با توجه و عنایت به سه حوزهای که ذکر شد، به راحتی میتوان به سطح مطلوبی از خود مدیریتی رسید.
پايگاه حوزه