مرزهای کسب و کار

اشاره
برقراري مرزهايي شفاف و واضح بين کارکنان، اعضاي خانواده، پدر و مادر و خواهر و برادر مسير تصميم گيري صحيح و حرفه اي ما را هموار و آسان مي کند. رابرت فورًست شاعر امريکايي مي گويد؛ «پرچين هاي نيکو، همسايگان خوب را در پي دارد.» در کسب و کارهاي خانوادگي اعضاي يک خانواده، مالک و مدير کسب و کار نيز هستند، ايفاي نقش در سه قالب مدير، مالک و عضوي از خانواده به طور ثمربخش در گرو شناخت تمايز و مرزبندي بين اين نقش ها است. مرز يا محدوده، نقطه اتمام يک چيز و شروع چيزي ديگر است.

در نظر بگيريد خانواده اي متشکل از پدر، مادر و پسر مشغول غذا خوردن هستند. ارتباط آنها با هم، ارتباطي غيررسمي، همراه با تفنن و شوخي است. حال اينگونه فرض کنيد که اين سه نفر به عنوان سهامداران يک کسب و کار نگران سلامتي و ثمربخشي کسب و کار هستند، حال شرايط چه تغييري مي کند؟ در چنين موقعيتي، آنها در وهله اول نه پدر، مادر و پسر بلکه سه شريک با منافع و سهمي مساوي هستند. موضوع را کمي پيچيده تر مي کنيم، فرض کنيد پدر و مادر با حفظ مالکيت خود، اخيراً از فعاليت در اداره سازماني که تاسيس کرده اند کناره گرفته و پسر خود را به عنوان مدير عامل منصوب کرده اند.

در اين حالت آيا پدر و مادر اجازه دارند پسرشان را در جريان فعاليت شغلي امر و نهي کنند؟ بدين ترتيب، سرمايه گذاري عاطفي و ارتباطات عاطفي آنها با پسر که هنوز به وي به عنوان مردي جوان و وابسته مي نگرند وارد جريانات کسب و کار مي شود. مسلماً اين جريان هاي عاطفي موجب سردرگمي کارمندان، شکست تصميمات منطقي و سرکوب کردن نوآوري هاي لازم خواهد شد.من اخيراً با چنين خانواده اي کار کرده ام. هنگام صحبت کردن، آنها نمي دانستند که از چه جايگاهي و در قالب چه نقشي گفت وگو مي کنند. والدين تلاش مي کردند که پدر و مادري دلسوز باشند و از طرفي، پسر سعي داشت که به عنوان مديرعامل کسب و کار والدينش را از خود خشنود سازد. به عنوان موسسان کسب و کار، پدر و مادر احساس مي کردند که مي توانند آزادانه وارد محيط کار شده و به کارمندان امر و نهي کرده و پيشنهادات خود را ارائه دهند و کارمندان نمي دانستند که چگونه بايد نسبت به خواسته هاي آنها عکس العمل نشان دهند. اين يکي از بهترين نمونه هايي است که نشان مي دهد نابساماني و اختلال مرزبندي ها چگونه مي تواند باعث نابساماني و حتي فلج شدن يک کسب و کار خانوادگي شود. اين سه نفر در يک فرآيند آموزشي آموختند که با رعايت چند اصل اساسي، به ايجاد مرزبندي هاي شفاف و حفظ آن بپردازند. در جلسات گفت وگو، بايد معين مي کردند که از کدام جايگاه صحبت مي کنند؛ جايگاه مالک، پدر، مادر، پسر يا مدير. همچنين ملزم شدند که حيطه کاري هر نقش را به وضوح مشخص کنند. در حقيقت، مديريت تنها بر عهده پسر خانواده بود و پسر خانواده مي بايست از اختيار کافي براي فعاليت به عنوان مديرعامل برخوردار شده و ديگران حق نداشتند تفکرات خود را به تصميمات وي ترجيح دهند. البته مالکان کسب و کار از اين حق برخوردار بودند که مدير عامل را عزل و نصب کنند، در چنين حالتي فعاليت آنها به عنوان مالک موجه مي نمود. پدر و مادر مي بايست به پسر خود نه به عنوان يک بچه نيازمند به راهنمايي، بلکه به عنوان مديري جوان و سهامداري برابر در کسب و کارشان، توجه کنند و البته به عنوان پدر و مادر آنها مي توانستند تصميم بگيرند که سهام متعلق به خود را به فرزند خود يا هر شخص ديگري واگذار کنند.

تعيين مرزبندي
براي کمک به تعيين مرزها و نقش ها، مجموعه اي از قوانين مديريتي براي آن سه نفر، به عنوان اعضاي هيات مديره، تعيين شد که مشخص مي کرد پسر خانواده، به عنوان مدير عامل در چه مواردي مي تواند مختارانه عمل کند و در چه مواردي بايد نظر هيات مديره را در تصميمات دخالت دهد. همچنين محدوديت هايي براي فعاليت هاي اعضاي هيات مديره مشخص شد، براي مثال آنها نمي توانستند بدون اطلاع پسرشان با کارمندان گفت وگو کنند و تصميمات وي را ناديده گرفته و نظر شخصي خود را به کارمندان تحميل کنند. هدف يک مرزبندي موفق در کسب و کار خانوادگي، تعيين شفاف نقش ها، انتظارات، اختيارات و رفتارهاي اعضاي خانواده است در آن هنگام که ايشان در نقش هاي مختلف ظاهر مي شوند. هرچند بيان اين مطلب که ملاحظات خانوادگي نبايد در کسب و کار تاثيرگذار باشد، بسيار ساده است اما واقعيت چيز ديگري است و خانواده اي که بخواهد کسب و کار را نسبت به خانواده در اولويت اول قرار دهد، مي بايست در ذهن و نگرش خود اين مرزهاي شفاف و واضح را ايجاد کند. مرزبندي هاي مناسب در ابعاد ديگر خانواده نيز ضروري است. در برخي موارد، اعضاي خانواده همواره مباحث کسب و کار را بر سر ميز شام مطرح مي کنند يا موارد خاصي را خارج از محيط کسب و کار به اعضاي خانواده گوشزد مي کنند تا مبادا از قلم بيفتند. بعضي از خانواده ها براي تقويت مرزبندي ها زمان هاي مشخصي را براي گفت وشنودهاي حرفه اي اختصاص مي دهند. همچنين مرزي بين والدين و فرزندان وجود دارد. موارد به خصوصي که والدين صلاح دانسته و انجام مي دهند، در حقيقت دخالت در امور شخصي فرزندان محسوب مي شود. اگر پدر يا مادر در محيط کسب و کار به موضوعات زناشويي فرزندانشان بپردازند يا مثلاً هرگاه دختر خانواده نارضايتي خود را از عملکرد برادرش که شريک کاري اوست، در محيط خانه براي مادرش بيان کند، خانواده با نابساماني در مرزبندي ها روبه رو خواهد شد.

در خانواده هاي صاحب کسب و کار، اعضاي خانواده زمان بيشتري را نسبت به ساير خانواده ها با يکديگر سپري مي کنند. اين موضوع باعث مي شود که افراد درباره زندگي ديگري اطلاعات زيادي داشته باشند. نوجواني که عضو خانواده صاحب کسب و کار باشد، مجبور است بخش بسيار زيادي از وقت خود را به معاشرت با اعضاي خانواده بگذراند.

دختري که مدير کسب و کار نيز هست، ممکن است با مردي ازدواج کند که به خانواده علاقه داشته و به آنها احترام مي گذارد، اما مي خواهد خانواده مستقل خود را داشته باشد. براي افراد جوان خانواده، مرزبندي در ايجاد محدوده در امور شخصي و ملزم نشدن آنها براي انجام تمام موارد زندگي همراه خانواده، معنا مي يابد. هرچند ممکن است پدر و مادر ايجاد چنين مرزبندي اي را از جانب فرزندان نوعي توهين و بي ادبي تلقي کنند و اين امر باعث کدورت شود.

ايجاد هويت شخصي و عدم وابستگي به عنوان بخش کوچکي از يک خانواده بزرگ، بخشي از فرآيند رشد و استقلال است. وقوع اين امر در خانواده هاي صاحب کسب و کار که افراد متعلق به نسل هاي مختلف در آن شريک کاري يکديگر محسوب مي شوند، دشوارتر است.

به عنوان نوع ديگري از مرزبندي، مي توان به مرز بين مالکان و کارمندان در محيط کار اشاره کرد. اطلاعاتي درباره وضعيت مالي خانواده وجود دارد که نبايد با ديگران به اشتراک گذاشته شوند. به فرزنداني که در خانواده هاي صاحب کسب و کار رشد مي کنند بايد آموخته شود که مرزهايي در امور خانواده وجود دارد همچون جزئيات شخصي خانواده يا موضوعات کاري و مالي، که در اشتراک آنها با دوستان و کارمندان بايد دقت کرد. آنها بايد محدوده هاي امور شخصي را بياموزند. به عنوان افرادي که در محيط کسب و کار خانوادگي رشد کرده و از امور مربوط به آن آگاه مي شوند، بايد بياموزند که نبايد چنين اطلاعاتي را به افراد نامناسب انتقال دهند. در بسياري از مواقع موضوعات خانوادگي را با کارمندان قديمي، که ديگر از دوستان ما به حساب مي آيند، در ميان مي گذاريم. در کسب و کاري، دو برادر که مديران سازمان نيز بودند، درباره جدول زمان بندي توسعه محصول جديد گفت وگو مي کردند، اما در مورد جدول زماني به نتيجه اي دست نيافتند. آن دو نزد يکي از کارمندان کليدي رفتند و ارزيابي و نظر وي را در اين مورد جويا شدند.

وقتي دو نفر – در اينجا دو برادر- بر سر موضوعي به توافق نرسند و موضوع را به نفر سوم که در اين باره از تضاد کمتري برخوردار است انتقال دهند، مثلثي تشکيل شده و به اصطلاح ارتباط مستقيم شکسته مي شود. در نتيجه اعتماد به نفر سوم، دخالت و ارتباط مستقيم آن دو نفر در تصميم گيري کاهش مي يابد. اين گونه مثلث ها به تعداد فراوان موجود بوده و به راحتي از مرزها و محدوده هاي کسب و کار خانوادگي عبور مي کنند. به يک مثال واقعي توجه کنيد؛ مدير عامل و پسر خانواده با شوهرخواهرش که مدير يکي از بخش هاي کسب و کار خانوادگي بود به بحث و مشاجره پرداخت، در نتيجه شوهرخواهر استعفا داده و سازمان را ترک کرد. وي پس از مراجعت به منزل به همسر خود، يعني خواهر کوچک مديرعامل، گفت که برادرش او را اخراج کرده است. خواهر، موضوع را با مادرش در ميان گذاشته و مادر به شوهر خود درباره آنچه پسرشان بر سر خواهرش آورده، اطلاع مي دهد. تنها سه ساعت بعد، پسر خانواده پيغامي را از پدر خشمگين خود که مديرکل و مالک اصلي کسب و کار است، دريافت مي کند مبني بر اينکه بهتر است براي حل اين موضوع هرچه سريع تر اقدام کند. در هر خانواده اي انبوهي از داستان هاي خنده دار درباره زير پا گذاشتن مرزبندي ها وجود دارد و البته ما نيز آنقدر منطقي هستيم که بدانيم چنين مواردي در کسب و کارهاي خانوادگي اجتناب ناپذير هستند. پس يک خانواده براي ايجاد مرزبندي هاي مفيد و کاربردي با توجه به اين واقعيت که آنها اعضاي خانواده و کسب و کار هستند، از چه راهکاري بايد استفاده کند؟

ابتدا آنها بايد به وجود چنين مرزهايي پي برده و به عنوان عضوي از خانواده به اين موضوع آگاه شوند که نقش هر فرد در موقعيت هاي متفاوت تغيير مي کند. هنگام گفت وگو با افراد، از ايشان درباره جايگاهشان سوال کنند و مطمئن شوند که مخاطب در نقش عضوي از خانواده است يا يک همکار.

دوم، خانواده مي تواند بيانيه اي شفاف براي نسل هاي جديدي که وارد فضاي کسب و کار مي شوند، تهيه کند که قوانين مناسب مالکيت و مديريت کسب و کار در آن به وضوح بيان شود. اين بيانيه موارد را شفاف ساخته و به افراد در فهم رفتار مناسب هر نقش کمک مي کند.

و سرانجام و دشوارترين مورد، اعضاي خانواده مي توانند بياموزند که چگونه از ديدگاه هاي متفاوت به خويشاوندان خود در نقش هاي مختلف نگاه کنند و احساسات خانوادگي، همچون چشم و هم چشمي، حسادت و رقابت را از آنچه با نقش و رفتارهاي مالکيت و مديريت کسب و کار تناسب دارد، متمايز سازند.

منبع : روزنامه شرق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *