نویسنده: نیل پستمن[1]
چکیده:
تکنولوژى محصول نگرشى است که وجود نظم و معناى تعالى بخش در آن انکار شده است و لذا کامپیوتر که امروزه نقش اساسى و عظیمى در اداره جوامع انسانى دارد، نه تنها قادر به پاسخگویى معضلات جدى ما نمى باشد، بلکه عملاً باعث تشدید و تقویت ضعف هاى معرفتى و اخلاقى بشر شده است. اشتغال به امر فراگیر و پرهیاهوى اطلاعات، باعث غفلت بشر از توجه به امور مهم و جهت بخش به حیات دنیوى او گردیده است. پستمن در سخنرانى خود در جمع متخصصان کامپیوتر، سعى در متوجه ساختن آن ها به چنین مشکلاتى دارد.
خیلى پیش تر، نمایش نامه نویس و فیلسوف اجتماعى سرشناس انگلیس، «جورج برنارد شاو» گفته بود که تمامى مشاغل، توطئه اى علیه توده مردم هستند. منظور وى این بود که آن دسته افرادى که به صاحبان فن، فیزیکدان ها حقوقدانان ها، معلمان و دانشمندان مهم متصل هستند، با ابداع اصطلاحاتى که براى عموم مردم قابل فهم نیستند، موقعیت ویژه خودشان را حفظ مى کنند. چنین شیوه اى، دیگران را از درک این واقعیت که این شغل، هم اکنون چه چیزى را انجام مى دهد و چرا، باز مى دارد و هم چنین اعضاى این شغل را از بررسى و انتقاد دقیق مصون مى دارد. به تعبیر دیگر، مشاغل، حصارهاى ترسناکى از اصطلاحات قلمبه و سلمبه تکنیکى پدید مى آورند که ناظران بیرونى و جستجوگر نمى توانند واقعیت را ببینند.
بر خلاف «جورج برنارد شاو»، من به خاطر این که خودم را اهل حرفه معلمى مى دانم و به اندازه دیگران حرف هاى قلمبه سلمبه تکنیکى مى دانم، هیچ اعتراضى در مورد، مشاغل ندارم، ولى اگر گه گاهى هم اشخاص مهم که رموز حرفه من را نیز درک نمى کنند، بتوانند وارد عمارت مرکزى آن شوند تا دیدگاه هاى مکتب ندیده شان را بیان کنند، ممکن است بعضى مواقع، عقیده درستى را عرضه کنند و حتى متوجه مسائلى شوند که متخصصان به آن ها توجه نکرده بودند.
من در مورد تکنولوژى کامپیوتر چیزى بیش تر از افراد معمولى نمى دانم ـ که آن هم چیز زیادى نیست ـ و درک اندکى از آن چیزى که برنامه ریزان یا دانشمندان کامپیوترى را به هیجان مى آورد، دارم و در بررسى ویژگى هاى هر کدام از سخنرانى ها در این کنفرانس، هر کدام را مبهم تر از دیگرى یافتم. بنابراین واضح است که بنده در اینجا در حد یک بیگانه صلاحیت دارم.
فکر مى کنم چیزى که شما در اینجا بدان نیاز دارید، صرفا حضور یک فرد غربیه نمى باشد، بلکه حضور کسى است که داراى دیدگاهى باشد که براى اعضاى مجموعه سودمند باشد. بدین علت است که بنده دعوت به این سخنرانى را پذیرفتم. تصور مى کنم که من مى توانم موارد مهمى را در مورد این که تکنولوژى چه رفتارى با فرهنگ دارد و یا حتى معلوماتى در این باب که در چه مواردى تکنولوژى در حیطه فرهنگ عمل نمى کند، در اختیار شما قرار دهم. بسیارى از متخصصان در مورد مزایایى که کامپیوترها به همراه خواهند آورد، صحبت مى کنند. به غیر از یک استثنا به نام جوزف، من اصلاً از هیچ کدام از آن ها نشنیده ام که به طور جدّى و جامع در مورد مضّار تکنولوژى کامپیوتر که باعث قرار گرفتن بنده در موضع مخالف شده است، حرف بزند و این باعث حیرت من است که این حرفه در حال پنهان کردن بعضى از امور بسیار مهم مى باشد. تکنولوژى هاى جدید بعضى مواقع بیشتر از آن که نابود کنند، خلق مى کنند و بعضى مواقع به جاى خلق کردن، ویران مى کنند و هیچ وقت به صورت یک طرفه نبوده است. اختراع ماشین چاپ یک مثال برجسته است. [دستگاه] چاپ، ایده مدرن فردیت را گسترش داد، ولى نگرش قرون وسطایى و یکپارچگى اجتماعى را از بین برد. چاپ، نشر ادبى را رونق بخشید، ولى شعر را صورت غیرمتعارف و نخبه گرایانه اى از بیان معرفى کرد. [ماشین] چاپ باعث تحقق علم مدرن شد، ولى ماهیت شعور مذهبى را صرفا به انجام خرافات تغییر داد. [دستگاه] چاپ همین طور که به رشد دولت ـ ملت کمک کرد، باعث شد که وطن پرستى را ـ اگرنه در قالب یک انگیزه مرگبار ولى حداقل نکبت بار ـ نمایش دهد.
به بیان دیگر، گرایش تکنولوژى جدید به این سمت است که یک بخش از مردم را مورد توجه قرار دهد و به گروه هاى دیگر آسیب وارد کند. به عنوان مثال: احتمالاً در طى یک دوره طولانى، معلمان مدرسه با وجود تلویزیون [و اینترنت] مهجور واقع خواهند شد. به عبارت دیگر، تحولات تکنولوژیک همواره یک سرى برنده و بازنده خواهد داشت.
در خصوص تکنولوژى کامپیوتر، هیچ مناقشه اى نیست که کامپیوتر باعث ازدیاد توان بخش عظیمى از سازمان ها نظیر مؤسسات نظامى، شرکت هاى هواپیمایى، بانک ها و آژانس هاى جمع آورى مالیات شده است. همچنین این مطلب، امروزه مسلّم است که استفاده از کامپیوتر، امرى اجتناب ناپذیر براى انجام تحقیقات سطح پیشرفته فیزیک و سایر علوم طبیعى شده است، اما تکنولوژى کامپیوتر تا چه حد براى توده هاى مردم سودمند بوده است؟ به غیر از کارگران صنایع فولاد، صاحبان مغازه، سبزى فروش ها، معلمان، تعمیرکنندگان اتومبیل، نوازندگان موزیک، نانواها، بناها، دندان پزشکان و مشاغلى از این دست، مشاغل بسیارى وجود دارد که کامپیوتر هم اکنون بر آن ها تحمیل شده است! امورات خصوصى امروزه مردم بیشتر در دسترس و تحت کنترل نهادهاى قدرتمند قرار گرفته است. با استفاده از این تکنولوژى، آن ها راحت تر، ردیابى و کنترل مى شوند و بیش تر به عنوان سوژه مورد بررسى قرار مى گیرند. به خاطر تصمیماتى که در نتیجه این بررسى ها اتخاذ مى شود، وضعیت آنها به طرز روزافزونى دچار پیچیدگى شده است و غالبا به اشیاء صرفا قابل شمارشى تقلیل یافته اند که حضورشان توسط آگهى هاى پستى پنهان شده است. آنان، اهداف آسان و قابل دسترسى براى آژانس هاى تبلیغاتى و سازمان هاى سیاسى هستند. در مدارس نیز به جاى آموزش مطالب سودمند و قابل استفاده، به دانش آموزان مى آموزند که براساس سیستم هاى کامپیوترى عمل کنند.
در یک کلمه، به خاطر این که تقریبا هیچ تغییرى در نوع نیازهاى بازندگان رخ نمى دهد، آن ها را بازنده مى خوانم. از طرفى، برندگان، مثل بیش تر سخنرانان حاضر در این کنفرانس، بازندگان را تشویق خواهند کرد که به تکنولوژى کامپیوتر، مشتاق و علاقه مند باشند. این روش برندگان است و لذا آن ها در بعضى مواقع، به بازندگان چنین مى گویند که با وجود یک کامپیوتر شخصى، یک فرد معمولى مى تواند دسته چکى را به نحو استادانه اى تراز کند و روش بهترى را در برنامه ها به اجرا بگذارد و لیست خرید منطقى ترى را ارائه کند. آنان همچنین به بازندگان مى گویند که مى توانند رأیشان را در خانه بدهند و خریدشان را در خانه انجام دهند و تمام اطلاعات مورد نیازشان را در منزل به دست آورند و لذا نهایتا زندگى اجتماعى براى آن ها غیرضرورى مى شود. آن ها هم چنین به بازندگان مى گویند که زندگى شان با کارآمدى افزون ترى پیش خواهد رفت، در حالى که به شکل محتاطانه اى از گفتن این که بهایى که براى این کارآمدى مى پردازند چه قدر است، اجتناب مى کنند.
در صورتى که بازندگان دچار شک و تردید شوند، برندگان آنان را با ارائه شاهکارهاى فوق العاده کامپیوتر بهت زده مى کنند؛ ولى واقعیت این است کامپیوتر نه تنها نقش برجسته اى در زندگى آنان ندارد، بلکه صرفا داراى یک نقش حاشیه اى است. البته نهایتا بازندگان دست از مقاومت خواهند کشید. بخشى از این حالتِ تسلیم، بدین علت است که آن ها بر این اعتقادند که دانش تخصصى اساتید تکنولوژى کامپیوتر، صورتى از خردمندى مى باشد. (البته خود اساتید این حوزه بدین امر معتقدند) نتیجه این مى شود که یک سرى سؤالات شفاف مطرح نخواهد شد، نظیر این که کامپیوتر، چه کسانى را قدرتمند خواهد کرد؟ و قدرت و آزادى چه افرادى را تضعیف مى کند؟
من مى توانستم تمام این امور را به گونه اى وانمود کنم که مثل یک توطئه از قبل طراحى شده به نظر برسد، بدین صورت که برندگان از قبل کاملاً بر این امر مطلع باشند که چه چیزهایى از دست خواهد رفت و چه کسانى برنده خواهند شد؟ ولى این بیانگر آن چه واقعیت دارد نمى باشد؛ چرا که برندگان هیچ گاه نمى دانستند که الان دقیقا در حال انجام دادن چه کارى هستند و این روند به کجا ختم خواهد شد؟
به عنوان یک مثال تاریخى: «جوهان گوتنبرگ» ـ که بنابر تمام نقل هاى تاریخى، یک مسیحى متعصب بود و از شنیدن سخنان مارتین لوترِ مرتد و منفور، هراسان بود ـ چنین اعلام کرد که دستگاه چاپ بزرگ ترین لطف الهى است، چرا که منجر به تکثیر و ترویج کتاب انجیل شده است. وى بر این اعتقاد بود که اختراعش زمینه رشد واتیکان رم را فراهم مى کند، در حالى که فى الواقع، این امر سبب وقوع انقلابى شد که مرجعیّت و انحصار کلیسا را [در تفسیر و تبیین کتاب مقدّس] از بین برد.
این کاملاً به جاست که از خودمان بپرسیم: آیا مواردى وجود دارد که على رغم خدماتى که تکنولوژى کامپیوتر براى ما فراهم کرده است، ما و اساتید کامپیوتر روزى از وجود این تکنولوژى ابراز تأسف کنیم؟ من بر این اعتقاد هستم که چنین مواردى وجود دارد. همان طور که عنوان سخنرانى ام [رو به نیستى مى رویم ]حکایت از آن دارد، در فرصت باقى مانده، تلاش خواهم کرد توضیح بدهم که چه امر نگران کننده اى در مورد کامپیوتر وجود دارد و چرا؟ و امیدوارم که شما به اندازه کافى صراحت داشته باشید تا آن چه را که مى خواهم ارائه کنم، مورد توجه دقیق قرار دهید. فکر مى کنم که الان مى توانم بحثم را در این زمینه با ذکر تجربه کوچکى براى شما شروع کنم. برخى افراد هستند که چنین تجربه اى را دغل کارى و استثمار قلمداد مى کنند ولیکن من بر ذوق و قریحه شوخ طبعى تان که باعث همراهى شما با من مى شود تکیه مى کنم. این تجربه به این شکل بود که روزى یکى از همکارانم را دیدم، چنین به نظر مى رسید که او شماره نیویورک تایمز آن روز را ندارد. پرسیدم که آیا تایم امروز صبح را خوانده است؟ اگر پاسخ همکارم مثبت بود، آن روز امکان انجام این تجربه برایم وجود نداشت و اگر پاسخ وى منفى بود، آزمایش شروع مى شد. گفتم: حتما صفحه بیست و سه آن را ببین، در آن، مقاله جالبى در مورد مطالعه اى که در دانشگاه هاروارد انجام شده است، چاپ کرده اند. پاسخ معمول وى این بود که واقعا؟ موضوعش چیه؟ و گزینه اى که من در اینجا مطرح کردم صرفا متکى بر تصورات ذهنى ام بود. توانستم چیزى شبیه این را بگویم: در واقع، آن ها مطالعه اى را انجام دادند تا بفهمند که مصرف چه غذاهایى بیشترین تأثیر را بر کاهش وزن دارد؟ نتیجه مطالعه این بوده است که مصرف شکلات خامه اى، روزانه به میزان شش بار، آسان ترین راه براى بهبود تعادل رژیم غذایى است. چرا که به نظر مى رسد در نان خامه اى، ماده غذایى مخصوص ـ به نام دیوکسین اکونومیکال ـ وجود دارد که عملاً کالرى ها را با سرعت غیرقابل باورى مصرف مى کند!
مى خواهم نتیجه گیرى کنم که به قول «اچ.ال منکش»: مزخرف ترین عقاید ممکن را مى توان نزد دانشمندان معتقد بِدان مشاهده کرد. گرچه چنین گفته اى بیشتر یک تهمت است تا توضیح یک واقعیت، ولى به هرحال با این که تجربیات من در مورد افراد معمولى انجام شد، تقریبا به نتایج مشابهى رسیدم. نتیجه دیگرى نیز توسط «جورج اورول» مطرح شده است. او گفته بود که انسان هاى متوسط امروزى تقریبا به همان زود باورى انسان هاى متوسط قرون وسطى هستند. در قرون وسطى، مردم به حاکمیت همه جانبه مذهبشان تحت هر شرایطى اعتقاد داشتند و امروزه ما هم به حاکمیت همه جانبه علم تحت هر شرایطى معتقد هستیم.
گرچه فکر مى کنم، در مورد نکته اى که اورول مطرح کرده است، هنوز یک نتیجه بسیار مهم تر وجود دارد که مى خواهم آن را موشکافانه تر بیان کنم. من بدین واقعیت رهنمون مى شوم که جهانى که ما در آن زندگى مى کنیم، براى بیشتر ما غیرقابل فهم است. تقریبا هیچ حقیقتى ـ اعم از خیالى یا واقعى ـ که ما را براى مدت مدیدى به حیرت وادار کند، وجود ندارد؛ چرا که ما هیچ تصویر قابل فهم و منسجمى از جهان نداریم. ما همه چیز را مى پذیریم، چرا که هیچ دلیل اجتماعى، سیاسى، تاریخى، متافیزیکى، منطقى و معنوى براى عدم پذیرش آن وجود ندارد. ما در جهانى زندگى مى کنیم که بخش قابل توجهى از آن، هیچ درکى، حتى درک تکنولوژیک را، به ما عرضه نمى کند.
ممکن است بتوانم با این قیاس، اندکى به موضوع مورد علاقه ام نزدیک تر شوم. اگر شما یک دسته ورق بازى دست نخورده را باز کنید و به ترتیب، کارت ها را پشت و رو کنید، شما به راحتى مى توانید نظرتان را در مورد نظم [طریقه چیدن] آن ها بیان کنید ولذا اگر 9 بار پشت سر هم ورق تک خال بردارید، آن وقت شما انتظار دارید که کارت دهم هم تک خال باشد، اما اگر در عوض، پشت سرهم سه کارت خشت براى شما پیشامد کند، شما در مورد کیفیت مطلوب دسته ورقتان شک مى کنید. ولى اگر من به شما دسته ورقى را بدهم که بیست بار مرتبا به هم زده شده است و شما یکى یکى کارت ها را برگردانید، انتظار شما از این که سه بار خشت به طور متوالى تکرار شود و یا ده بار تک خال بیاید، یکسان خواهد بود؛ چرا که شما هیچ مبنایى براى پذیرفتن یک نظم مفروض ندارید و هیچ دلیلى براى این که اظهار ناباورى کنید و یا حتى نسبت به این که چرا کارت ها به صورت خاص تکرار مى شود، تعجب کنید، ندارید. نکته این است که در جهان فاقد نظم معنوى و یا عقلانى، هر امرى را مى توان قبول کرد، چرا که هیچ چیز قابل پیش بینى وجود ندارد، ولذا نمى توان از وقوع امرى شگفت زده شد.
در حقیقت جورج اورول در مورد انسان هاى قرون وسطى، قدرى غیرمنصفانه برخورد کرده است. سیستم اعتقادى قرون وسطى تقریبا شبیه دسته ورق آکبندى است که داراى یک نظم خاص و جهان بینى قابل فهمى مى باشد که با اعتقاد به این که تمام فضائل و معارف از جانب خدا افاضه مى شود، شروع مى شود. چیزى که کشیشان در مورد عالم مى گفتند از منطق الهیات آن ها به دست آمده بود. آن ها از مردم نمى خواستند که به یک سرى عقاید من درآوردى [سلیقه اى] معتقد باشند.
اعتقاد به این که انجیل پیام وحیانى از سوى خدا مى باشد و عالم محل سکونت ملائکه است، یک شعور کاملاً رضایت بخشى را ایجاد مى کرد. مطمئن باشید که جهان قرون وسطایى رمزآلود و مملو از شگفتى بود، ولى چنین چیزى بدون وجود درکى از نظم ممکن نیست. ممکن بود که مردان و زنان معمولى به طور دقیق نتوانند چگونگى سازگار بودن واقعیات خشن زندگى شان را با طراحى باشکوه و خیرخواهانه عالم درک کنند، ولى آن ها در این که چنین طرحى وجود دارد و عالمان دینى آن ها به خوبى قادرند آن را با استنتاج از یک سرى قواعد محدود، (اگر نه همیشه به صورت معقول)، ولى منسجم ارائه دهند.
موقعیتى که ما الان در آن به سر مى بریم [با گذشته] تفاوت زیادى دارد و مى بایست اعتراف کنم که غم انگیزتر و گیج کننده تر و قطعا مرموزتر مى باشد. این وضعیت کمابیش شبیه کارت هاى ورق بازى به هم خورده است که من بدان اشاره کردم. مفهوم منسجم و یکپارچه اى از هستى که بتواند به عنوان مبنایى به کار گرفته شود تا بناى اعتقادى ما بر آن قرار گیرد، وجود ندارد ولذا به یک معنا، ما خام تر و مضطرب تر از کسانى هستیم که در قرون وسطى به سر مى بردند؛ چرا که ما به شکلى درآمده ایم که به هیچ چیز اعتقاد نداریم.
البته ما در ایجاد این وضعیت مقصر نیستیم. اگر بخواهم خردمندانه بگویم، مى توان گفت: «کوتاهى از جانب ما نبوده است بلکه تقصیر ستارگان است.» موقعى که گالیله تلسکوپش را به سمت آسمان نشانه گرفت و به کپلر این امکان را داد که به طور کامل به مشاهده بپردازد، آن ها غیر از نقش و نگارهاى هندسى و معادلات ریاضى، هیچ افسون و قدرت دیگرى در آنجا ندیدند و خداوند را بیشتر یک استاد بزرگ ریاضى دان تصور کردند تا یک فیلسوف اخلاق. چنین کشفى، باعث ایجاد انگیزه و نیرو براى توسعه فیزیک شد و غیر از این که به الهیات آسیب وارد سازد، کار دیگرى انجام نداد. قبل از گالیله و کپلر، اعتقاد به این که زمین مرکز عالم است و از این رو خداوند توجه ویژه اى به امورات ما دارد، امرى مستحسن بود؛ ولى بعدا که زمین به آواره اى تنها و واقع در یک کهکشان گمنام در گوشه اى از جهان تبدیل شد، ما هم به حال خودمان رها شدیم. پس ممکن است خداوند اصلاً توجهى به ما نداشته باشد. جهان قابل فهم و نظام مند قرون وسطى، به خاطر این که مردم دیگر چهره یک دوست را در ستارگان نمى دیدند، به ورطه نابودى گذاشته بود. یک سرى امور که روزگارى دوست ما بودند، به دشمن ما تبدیل شدند. اطلاعات منبعى بود که به ابناى بشر کمک مى کرد تا مسائل خاص و ضرورى محیط زیست شان را حل کنند. این کما بیش درست است که در قرون وسطى کمبود اطلاعات وجود داشت ولى این فقدان جدّى باعث شده بود که اطلاعات موجود مهم و مفید باشد. از اواخر قرن پانزدهم که آهنگرى به نام «گوتنبرگ»، اهل ماینز، دستگاه کهنه آب انگورگیرى را به دستگاه چاپ تغییر داد، این وضعیت شروع به تغییر کرد و در نتیجه آن، چیزى که ما آن را انفجار اطلاعات مى نامیم، آغاز شده بود. پنجاه سال پس از آن، در صد و ده شهر از شش کشور جهان دستگاه چاپ وجود داشت. پنجاه سال بعد، بیش از هشت میلیون کتاب چاپ شده بود و تقریبا تمام آن ها از اطلاعاتى انباشته شده بود که قبلاً در دسترس انسان هاى معمولى نبود.
هیچ چیز نمى تواند گمراه کننده تر از این تفکر باشد که تکنولوژى کامپیوتر را شروع کننده عصر اطلاعات بدانیم. شروع کننده چنین عصرى، دستگاه چاپ است و ما تاکنون از آن رهایى نداشته ایم؛ اما چیزى که به صورت یک جریان آزادى بخش شروع شده بود، طوفانى از آشوب ها را به دنبال داشت.
اگر من به عنوان مثال کشور خودم را در نظر بگیرم، چنین وضعى مشهود است. در آمریکا، 000/260 تابلوى تبلیغاتى، 11520 روزنامه، 11556 نشریه ادوارى، 27000 نمایندگى ویدئو کلوپ براى اجاره نوار ویدئو، 000/000/362 دستگاه تلویزیون و بیش از 000/000/400 رادیو وجود دارد. سالانه چهل هزار عنوان کتاب جدید منتشر مى شود (در کل جهان 000/300 نسخه جدید) و روزانه چهل و یک میلیون عکس در آمریکا گرفته مى شود و متجاوز از شصت میلیارد آگهى هاى پستىِ تبلیغاتى به صندوق هاى پست ما ریخته مى شود. همه چیز، از تلگراف و عکس قرن نوزدهم گرفته تا تراشه هاى سیلیکونى قرن بیستمى، هیاهوى اطلاعاتى را گسترش داده است. امروزه ابعاد گسترده اى از اطلاعات پیش روى افراد معمولى ایجاد شده است که دیگر عملاً هیچ ارتباطى با حل معضلات آنان ندارد. رابطه بین اطلاعات و عملکردها قطع شده است. اطلاعات هم اکنون به صورت کالایى درآمده است که هم مطالبه مى شود و هم به فروش مى رسد. یا به صورت شکلى از سرگرمى مورد استفاده قرار گرفته است و یا به صورت لباسى است که پوشیده مى شود تا منزلت فرد را ارتقا ببخشد. تکنولوژى همچون اسب افسار گسیخته اى که در هیچ مسیر ویژه اى هدایت نمى شود و هیچ هدف و کمالى را در نظر ندارد، به پیش مى رود. ما از اطلاعات اشباع شده و در آن غرق شده ایم. هیچ کنترلى بر آن نداریم و نمى دانیم که با آن چه مى بایست بکنیم. دو دلیل در مورد این سردرگمى وجود دارد. اول آن که، همان گونه که قبلاً گفته بودم، ما هنوز یک مفهوم منسجم از خودمان، از جهان و از روابطمان با آن نداریم. ما هنوز برخلاف قرون وسطى، نمى دانیم از کجا آمده ایم و به کجا مى رویم و چرا؟ بدین علت است که ما نمى دانیم به چه اطلاعاتى نیاز داریم و کدام اطلاعات زائد است. دوم این که ما، تمام انرژى و استعدادمان را در راستاى اختراع ماشین آلاتى قرار داده ایم که غیر از افزایش عرضه اطلاعات کار دیگرى نمى کنند. در نتیجه، مقابله ما با اشباع شدگى اطلاعاتى بى نتیجه مانده است. در حالى که سیستم ایمنى اطلاعات ما در حال اجرا است، ما نمى دانیم که چگونه آن را فیلترگذارى کنیم؛ و نمى دانیم که چگونه حجم آن را کاهش دهیم؛ و یا حتى چگونه از آن استفاده کنیم. ما از نوعى ایدز فرهنگى رنج مى بریم.
حال، در چنین وضعیتى کامپیوتر عرضه مى شود. همانگونه که مى دانیم، کامپیوتر خصلت جهان شمولى دارد، نه صرفا بدین خاطر که موارد استفاده آن تقریبا بى نهایت متنوع مى باشد، بلکه بدین علت که کامپیوترها عموما در ساختار سایر ماشین آلات گنجانده شده اند؛ لذا این کار ابلهانه اى است که من علیه هر نوع استفاده قابل تصور از کامپیوتر هشدار بدهم. گرچه این امر قابل انکار نیست که بیشترین استفاده هاى مهم از کامپیوتر مربوط به اطلاعات مى شود. هنگامى که مردم در مورد علوم اطلاعاتى صحبت مى کنند، در حقیقت آن ها مشغول صحبت از کامپیوترها مى باشند که چگونه اطلاعات را ذخیره مى کند؟ و چه طور آن را مجددا بازخوانى و نظام مند مى کند؟ در حقیقت، کامپیوتر پاسخى بدین سؤالات است که چگونه من مى توانم اطلاعات بیشترى را سریع تر و در شکل قابل استفاده ترى به دست آورم؟ به نظر مى رسد که این سؤالات، معقول هستند، ولى الان من مى توانم سؤالات دیگرى را براى شما مطرح کنم که به نظر من معقول تر مى باشند. آیا عراق به خاطر کمبود اطلاعات، کویت را اشغال کرد؟ آیا علت مرگ کودکان قحطى زده اتیوپى، به خاطر کمبود اطلاعات است؟ آیا تداوم نژادپرستى در آفریقاى جنوبى، به خاطر فقدات اطلاعات مى باشد؟ آیا جنایت کاران ولگرد در خیابان هاى نیویورک سیتى، به خاطر فقدان اطلاعات دست به جنایت مى زنند؟
یا اجازه بدهید که سؤالات خود را در سطح مسائل شخصى و خصوصى مطرح کنم. اگر شما و همسرتان متفق القول از زندگى ناراضى هستید و رابطه زناشویى تان را در نهایت با طلاق خاتمه مى بخشید، آیا چنین چیزى به خاطر کمبود اطلاعات، اتفاق مى افتد؟ اگر فرزندتان بدرفتارى کند و باعث شرمندگى خانواده شما شود، این امر نتیجه فقدان اطلاعات است؟ اگر بعضى از اعضاى خانواده شما داراى اختلال عصبى باشند، آیا این امر نتیجه فقدان اطلاعات مى باشد؟
من معتقدم که شما اعتراف خواهید کرد که آن چه ما را رنج مى دهد و در دو سطح شخصى و فرهنگى، زمینه ساز بیشترین درد و مصیبت براى ما شده است، هیچ ارتباطى با چگونگى مرتب کردن اطلاعات که به وسیله کامپیوتر میسّر شده است، ندارد. کامپیوتر و اطلاعات موجود در آن، نمى توانند به هیچ کدام از دغدغه هاى بنیادین زندگى ما جواب داده و آن را معنى دار و انسانى کنند. کامپیوتر قادر به ارائه یک چارچوب اخلاقى نظام بخش نیست و نمى تواند به ما بگوید که چه سؤالاتى ارزش پرسیدن دارند و غایت وجودى ما چیست و چرا با یکدیگر مى جنگیم و چرا در زمانى که ما بیش ترین نیاز را به حفظ وقار و متانت داریم، غالبا آن را از دست مى دهیم. به یک تعبیر، کامپیوتر سرگرمى جذابى است که ما را از مواجهه با چیزهایى مانند خلاء معنوى معرفت نفس، ایده هاى مفید در مورد گذشته و آینده که نیاز به رویارویى با آن ها داریم، منحرف مى سازد. آیا کسى مى تواند کامپیوتر را نکوهش کند؟ البته که خیر. چرا که على رغم تمام این ها، کامپیوتر یک ماشین است. هر چند که بعضا یک منجى تکنولوژیکال به ما معرفى مى شود.
عده اى مى گویند که از طریق کامپیوتر، ما تحصیلات، مذهب و خط مشى سیاسى را بهبود مى بخشیم و دانش خودمان و مهم تر از همه، خودمان را ارتقا مى بخشیم. البته این حرف بى معنا است و تنها افراد جوان یا جاهل و ساده اندیش مى توانند آن را باور کنند. همان طور که گفتم، کامپیوترها را نباید نکوهش کرد. هم چنان که ما فیل را به خاطر اشتهاى زیادش یا یک سنگ را به خاطر سخت بودنش یا ابر را به خاطر پوشاندن خورشید نکوهش نمى کنیم؛ چرا که این طبیعت آنهاست و ما چیزى غیر از این از آن ها انتظار نداریم ولیکن کامپیوتر هم داراى طبیعت خاصى است. کامپیوتر یک دستورالعمل مشخص و یک پیام غیرقابل تردید دارد. پیام این است: «به وسیله اطلاعاتِ هر چه بیشتر و عرضه هر چه آسان تر و انتقال هر چه سریع تر آن، ما راه حل مشکلاتمان را پیدا خواهیم کرد.» لذا تمام جوانان باهوش، اعم از زن و مرد که به چنین مطلبى اعتقاد دارند، در پى ابداع چیزهاى بدیعى هستند که براى کار کامپیوتر مناسب باشد و امیدوار هستند که ما با این روش، خردمندتر، برازنده تر و شریف تر بشویم. چه کسى مى تواند آنان را سرزنش کند؟ متخصصین در این تکنولوژىِ شگفت آور، پرستیژ و قدرت به دست مى آورند و حتى برخى از آن ها زبانزد همگان خواهند شد. در جهانى که افراد آن بر این اعتقادند که از طریق اطلاعاتِ هر چه بیشتر، بهشت موعود دست یافتنى مى شود، متخصصان کامپیوتر شهریار هستند، ولى من بر این اعتقادم که همه این ها اتلاف گسترده و خطرناک استعداد و توان انسانى است. تصور کنید که اگر این استعداد و انرژى متوجه فلسفه، الهیات، هنر، ادبیات تخیلى یا تعلیم و تربیت بشود، چه چیزى به دست خواهد آمد. شاید بتوان فهمید که چرا جنگ ها، گرسنگى، بى خانمانى، بیمارى اعصاب و خطرات دیگر وجود دارد.
در وضعیت کنونى، قابلیت تکنولوژى کامپیوتر، به ما در پروژه جنگ ستارگان کمک مى کند و به سؤالات ما در مورد جنگ هسته اى پاسخ مى دهد. این تکنولوژى، به ما هوش مصنوعى را هدیه مى کند و به ما مى گوید که راه خودشناسى از این مسیر است. این تکنولوژى، ارتباطات جهانى را به صورت لحظه اى در اختیار ما مى گذارد و درک متقابل را به گونه اى که خود مى خواهد، ترسیم مى کند. همچنین واقعیت مجازى را به ما جاى پاسخ به فقر معنوى قالب مى کند. و این روشِ یک دلال واقعیت و یک معتاد هروئینى به اطلاعات و یک فرد ابلهِ تکنولوژیکال مى باشد. سخن من همان است که «هنرى دیوید تورو» به ما مى گفت: «تمام اختراعات ما جز توسعه ابزارهایى در خدمت اهداف غیر مترقى نیست.» و همان گونه که «گوته» مى گفت: «هر کس مى بایست هر روز سعى کند اندکى آواز بشنود، یک شعر زیبا بخواند، یک منظره دلنشین ببیند، و در صورتى که امکان داشته باشد اندکى با کلمات معقول سخن بگوید.» و یا به گفته سقراط: «زندگى تجربه نشده، ارزش زیستن ندارد.»
و همان طور که میکائیل پیامبر به ما گفته بود: «آن چیزى که خداوند از شما انتظار دارد این است که منصفانه عمل کنید و عاشق گذشت و رحمت باشید و متواضعانه با خداى خودتان همراه شوید.»
و اگر من وقت داشته باشم (گرچه شما همگى مى دانید که بنده هنوز به طور کافى وقت دارم) این را مى توانستم به شما بگویم که آن چه کنفوسیوس، عیسى، یهودا، محمد[ص]، بودا، اسپینوزا و شکسپیر به ما گفته اند، همگى مثل هم اند که: هیچ گریزى از خودمان نداریم. معضلات انسانى همیشه یکسان بوده است و ما با پنهان ساختن خودمان در پناه جلال و جبروت تکنولوژیکى، نتوانسته ایم هیچ کدام از مسائل بنیادین خودمان را حل کنیم. حتى معمولى ترین شخصیت هاى کارتونى نیز این را مى دانند.
من مى خواهم سخنانم را با ذکر مطلبى از پیر فرزانه اى به نام «یوگو» به پایان برسانم. من کلمات وى را نزد تمام آرمان گرایان و ناجى هاى تکنولوژیکالى که در اینجا حضور دارند به امانت مى گذارم که گفت: «ما با دشمن مواجه شده ایم و آن دشمن خود ما هستیم.»
منبع:http://www.mat.upm.es
منبع سیاحت غرب/ شماره هفتم
بر گرفته از پایگاه علمی-تحلیلی عصر گذار «www.asregozaar.ir»