يك كارآفرين از جنبههاي مختلف باافراد اشتغالزا، سرمايهدار، هنرمند، مخترع و كاسب تفاوت دارد كه اين نوشتار كوتاه ابتدا بهاين تفاوتها اشاره ميكند و سپس به بررسي سه موج قدرتمند در پيشراندن كارآفريني ميپردازد.
تفاوت كارآفرين با…
اشتغالزا:
واژه كارآفريني كه ترجمه كلمه Entrepreneurship است. در جامعه ما كه بيكاري معضل بزرگ اجتماعي محسوب مي شود همه اذهان را متوجه اشتغالزايي مي كند. در حالي كه هر چند اين دو مفهوم هر دو با ارزش و با هم مرتبطند اما لزوماً منطبق بر هم نيستند. (اشتغالزايي ميتواند يكي از نتايج كارآفريني باشد)
پس تفاوت اين دو را مي توان چنين خلاصه كرد:
1) كارآفرين، يك شغل را ايجاد مي كند، در حالي كه اشتغالزا براي شغل ايجاد شده، جذب نيرو و تكميل ظرفيت مي كند.
2) كارآفريني بيشتر مربوط به بخش خصوصي است، اما اشتغالزايي در بخش دولتي هم مي تواند صورت پذيرد. چرا كه شاخصه اصلي كارآفرين پذيرش ريسك و تامين سرمايه به اميد منفعت زياد است. در حالي كه در مشاغل دولتي سرمايه گذاري و ريسك مشاغل لزوماً درآمد و منافع سرشاري براي مدير نخواهد داشت. دولت بيشتر مي تواند مشوق و زمينه ساز كارآفريني باشد.
3) كارآفريني، عرضه كالا يا خدمتي نوين از لحاظ زماني و مكاني است. در حالي كه اشتغالزايي لزوماً با نوآوري همراه نيست.
4) كارآفريني درك و بهره گيري از فرصتهاي حال يا آينده بازار به نفع خود و جامعه است، در حالي كه منافع اشتغالزايي ممكن است فقط متوجه جامعه باشد.
5) اشتغالزايي به توزيع ثروتهاي موجود كمك مي كند اما كارآفريني يك منبع ثروت جديد ايجاد(خلق ارزش) مي كند.
6) هنر كارآفرين گردآوري و در كنار هم قرار دادن مجموعه اي از منابع انساني و فيزيكي است كه ارزش مجموعه جديد نسبت به گذشته افزون شود. در حالي كه اشتغالزايي هميشه با بهره وري همراه نيست.
بههمين جهت آقاي دكتر احمدپور دارياني براي رفع اين شبهه، واژه ارزش آفرين را به جاي كارآفرين پيشنهاد مي كند.
سرمايه دار
تفاوت كارآفرين با سرمايه دار در اين است كه سرمايه دار لزوماً موسس يا گرداننده يك فعاليت اقتصادي نيست. در حالي كه كارآفرين علاوه بر تامين سرمايه و ديگر منابع لازم و ادغام آنها با يكديگر، عهده دار مديريت آن نيز ميشود.
هنرمند و مخترع
كارآفرين لزوماً هنرمند و مخترع به معناي متداول آن نيست، اما بزرگترين هنر وي اختراع يك روش براي ايجاد ارزش اقتصادي جهت توسعه و بهره گيري از هنر يا ابتكار ديگران است.
كاسب (Small Business Owner)
بسياري از مردم دو عبارت كارآفرين و كاسب را مترادف مي دانند. هر چند اين دو مفهوم نقاط اشتراك زيادي دارند، اما تفاوتهاي معني داري نيز در اين دو مفهوم ديده مي شود كه به مواردي از آن اشاره ميشود.
1) تفاوت ميزان ثروت (ارزش آفرين) كارآفرين با كاسب:
كسبه سنتي درآمد معمول و متوسطي دارند، اما درآمد يك كارآفرين موفق بيش از حد انتظار است.
2) سرعت ثروت آفريني
ثروت كاسب معمولاً طي مدت زمان طولاني جمع آوري ميشود. اما كارآفرين موفق همين ثروت را طي مدت كوتاه (مثلاً 3 تا 5 سال) كسب مي كند.
3) ريسك
اقدامات كارآفرينان ريسك بالايي دارد. در حالي كه اقدامات كسبه معمولي چنين ريسكي را ندارد. با اين وجود اين افراد به خاطر اطمينان از سود قابل توجه آتي و امكان از دست رفتن فرصتهاي طلايي دست به خطر مي زنند. با اين همه كارآفرين را نمي توان يك مجنون خطرپذير دانست. هنر كارآفرين توام با تخمين ميزان مخاطره فعاليتها و دست زدن به ريسك هاي ارزشمند، عقلائي و محاسبه شده است.
4) نوآوري
معمولاً قوه خلاقه يك كارآفرين در نوآوري بسيار فراتر از يك كسبه معمولي است و همين قوه خلاقه است كه قدرت ثروت آفريني (خلق ارزش) را در وي نسبت به كسبه معمولي فزوني مي دهد. قوه خلاقه كارآفرين مي تواند در توليد كالا، ارائه خدمت و يا فرايندها بروز نمايد.
سه موج در پيش راندن كارآفريني
تا دهه 1980 سه موج وسيع، كارآفريني را به جلو هدايت كرده است.
موج اول
انفجار عمومي مطالعه و تحقيق در قالب انتشار كتابهاي زندگي كارآفرينان و تاريخچه شركتهاي آنها، چگونگي ايجاد كسب وكار شخصي و شيوه هاي سريع خلق ثروت كه از اواسط دهه 1950 شروع شد.
موج دوم
اين موج شامل ارائه رشته هاي آموزش كارآفريني در حوزه هاي مهندسي و بازرگاني است كه از دهه 1960 بهپا شد.
موج سوم
اين موج شامل افزايش علاقهمندي دولتها به تحقيقات وسيعتر در زمينه كارآفريني و بنگاههاي كوچك، نشر آموزشها به شاخههاي ديگر علوم اقتصادي، روانشـناسي و مديريتي، تشويق رشد شركتهاي كوچك و انجام تحقيقات در خصوص نوآوريهاي صنعتي است كه از اوائل دهه 1980 آغاز شد.
* تدبیر
Meaning of entrepreneurship has evolved over the centuries
(The following one-page essay is taken from the U.S. Department of State publication, Principles of Entrepreneurship.)
What Is Entrepreneurship?
What is meant by entrepreneurship? The concept of entrepreneurship was first established in the 1700s, and the meaning has evolved ever since. Many simply equate it with starting one’s own business. Most economists believe it is more than that.
To some economists, the entrepreneur is one who is willing to bear the risk of a new venture if there is a significant chance for profit. Others emphasize the entrepreneur’s role as an innovator who markets his innovation. Still other economists say that entrepreneurs develop new goods or processes that the market demands and are not currently being supplied.
In the 20th century, economist Joseph Schumpeter (1883-1950) focused on how the entrepreneur’s drive for innovation and improvement creates upheaval and change. Schumpeter viewed entrepreneurship as a force of “creative destruction.” The entrepreneur carries out “new combinations,” thereby helping render old industries obsolete. Established ways of doing business are destroyed by the creation of new and better ways to do them.
Business expert Peter Drucker (1909-2005) took this idea further, describing the entrepreneur as someone who actually searches for change, responds to it, and exploits change as an opportunity. A quick look at changes in communications – from typewriters to personal computers to the Internet – illustrates these ideas.
Most economists today agree that entrepreneurship is a necessary ingredient for stimulating economic growth and employment opportunities in all societies. In the developing world, successful small businesses are the primary engines of job creation, income growth, and poverty reduction. Therefore, government support for entrepreneurship is a crucial strategy for economic development.
As the Business and Industry Advisory Committee to the Organization for Economic Cooperation and Development (OECD) said in 2003, “Policies to foster entrepreneurship are essential to job creation and economic growth.” Government officials can provide incentives that encourage entrepreneurs to risk attempting new ventures. Among these are laws to enforce property rights and to encourage a competitive market system.
The culture of a community also may influence how much entrepreneurship there is within it. Different levels of entrepreneurship may stem from cultural differences that make entrepreneurship more or less rewarding personally. A community that accords the highest status to those at the top of hierarchical organizations or those with professional expertise may discourage entrepreneurship. A culture or policy that accords high status to the “self-made” individual is more likely to encourage entrepreneurship.
This overview is the first in a series of one-page essays about the fundamental elements of entrepreneurship. Each paper combines the thinking of mainstream economic theorists with examples of practices that are common to entrepreneurship in many countries. The series attempts to answer: Why and how do people become entrepreneurs? Why is entrepreneurship beneficial to an economy? How can governments encourage entrepreneurship, and, with it, economic growth?