مقدمه: باور عمومى فقیهان مسلمان بر این بوده و هست که احکامِ شرعىِ بیان شده از سوى اسلام احکامى ثابت و غیر متغیرند که اختصاص به موقعیتى خاص ندارند. یعنى از جهانشمولى کامل برخوردارند. در حاشیه این باور،نکتهاى از نظر آنان مخفى نمانده و آن وجود برخى احکام متغیر و موقعیتى در شریعت است،که در دورهاى خاص اعتبار داشته و با گذشت زمان و تغییر شرایط از درجهى اعتبار ساقط شده است. در دوران معاصر با طرح مسئله ثابت و متغیر از سوى استاد مطهرى و»منطقة الفراغ در تشریع« از سوى شهید سید محمدباقر صدر و به ویژه »نقش زمان و مکان در اجتهاد«از سوى امام خمینى، فصل تازهاى در این بحث آغاز و توجه نوینى به جهان شمولى، یا موقعیتى بودن احکام و عناصر دینى پیدا شده است. طرح دقیق این مسئله بر تفسیر روشنى از مفهوم »دین«و تفکیک کاربردهاى مختلف آن، از یک سو و جایگاه عناصر جهانشمول و موقعیتى در دین، و نحوهى ترابط و تأثیر و تأثر آنها در هم، از سوى دیگر، متوقف مىباشد.
دین چیست؟
در تفسیر »دین« آرا و مطالب گوناگونى از سوى غربیان مطرح شده است(5). تنوع این تفسیرها به گونهاى است که اندیشمندان مغرب زمین را وادار کرده، اعتراف کنند: »اصطلاح دین داراى یک معناى واحد که مورد قبول همه باشد، نیست. بلکه پدیدارهاى متعدد فراوانى تحت نام دین گرد مىآیند که به گونهاى با هم ارتباط دارند. ارتباطى که لودویک ویتگنشتاین آن را شباهت خانوادگى(6) مىنامد.«(7)
در تعابیر قرآنى »دین« در دو مورد استعمال شده است:
1. هر گونه اعتقاد به قدرت غیبى، چه حق باشد و چه باطل: »لکم دینکم ولى دین«(8).
2. خصوص ادیان الهى: »ان الدین عندالله الاسلام«(9).
در این بحث، توجه ما به همان استعمال دوم لفظ »دین« است، که خاص ادیان الهى و داراى سطوح و مراحل مختلفى است:
أ. دین نفس الامرى: آنچه در علم الهى و مشیّت ربانى براى هدایت انسان به سوى رستگارى وجود دارد،دین نفس الامرى است.این نسخهى رستگارىِ بشر در لوح محفوظ، حقیقتى عینى و واقعیتى ثبوتى است.
ب. دین مُرسَل: آنچه از سوى خداوند متعال براى هدایت انسان به سوى رستگارى به واسطهى رسولان الهى ارسال شده است،»دین مرسل« را تشکیل مىدهد.
ج. دین مکشوف: آنچه از »دین نفس الامرى«، یا »دین مرسل« با مراجعه به عقل، یا نقل براى افراد آشکار مىگردد، »دین مکشوف« مىباشد.
د. دین نهادى: آن بخش از »دین مکشوف« که عمومى مىشودو نهادینه مىگردد و به صورت آیین گروهى از مردم در مىآید، »دین نهادى«است.
هر چند این نامها ناآشنا مىنماید،ولى توجه به حقیقت دین و آنچه در صحنهى تاریخ اتفاق افتاده، به سادگى وجود چنین مراتبى را آشکار مىسازد: خداوند که آدمى را خلق کرد، و از آغاز و انجامش آگاه بود، براى سعادت و فلاح این موجود راهى روشن داشت )دین نفس الامرى( که در هر زمان بخشى از آن نسخهى الهى را براى آدمیان به وسیلهى رسولان فرو فرستاد )دین مرسل( و مردم به کمک آنچه پیامبران بیان مىکردند)نقل( یا به کمک خرد و اندیشه خود)عقل( به عناصرى از آن نسخهى الهى پىمىبردند )دین مکشوف( و بخشى از این دانستهها عمومى و فراگیر مىشد و به صورت یک نهاد و رفتار عمومى در مىآمد و چهرهى یک آیین را پیدا مىکرد )دیننهادى(.
ما در کاربردهاى مختلف لفظ »دین« نیز مىتوانیم این مراتب را باز یابیم: هنگامى که از دین یگانهى الهى سخن مىگوییم وآن را اسلام مىدانیم )ان الدین عندالله الاسلام(، یا عقاید ناصحیح را از ساحت دین، خارج مىشماریم، به دین نفس الامرى توجه داریم. وقتى مىگوییم: دین حضرت ابراهیمعلیه السلام توحیدى بود. در دین حضرت موسىعلیه السلام احکام سختى وجود داشت. دین اسلام دین خاتم است، دین اسلام ناسخ ادیان گذشته است. در تمام این جملات مراد ما از دین، دین مرسل است. زمانى که دین اشخاص را مورد توجه قرار مىدهیم و دین صدرالمتألهین را با دین مجلسى مقایسه مىکنیم. به دین مکشوف آنها نظر داریم. و بالاخره وقتى با پدیدهى دین مسیحى در روزگار خود سروکار داریم و این دین را فاقد شریعت مىدانیم،یا اناجیل اربعه را منبع دین مسیحى معرفى مىکنیم، یا از دین یهود و آیین موجود آنها سخن مىگوییم، به دین نهادى توجه داریم.
بى توجهى به مراتب دین و کاربردهاى لفظ آن، گاه کژتابىهاى غریبى را در تفهیم و تفهّم به دنبال دارد. از این رو،ما تلاش خواهیم کرد با بررسى دقیق ویژگىهاى هر یک از مراتب دین نفس الامرى و دین مرسل به صورت جداگانه و تفکیک معانى مختلف دین در استعمالات گوناگون، مبانى کلامى »نظریهى اندیشه مدوّن« را تبیین کنیم.
دین نفسالامرى
1. آیا دین نفس الامرى متعدد است؟ آیا خداوند براى هر فرد، یا گروهى از افراد نسخهاى خاص براى رستگارى دارد؟ اگر آدمیان را حقایقى کاملاً متغایر با یکدیگر بدانیم که هیچ اشتراکى بین آنها نیست، یا چنین تمایزى را بین گروههایى از انسانها قایل شویم، مىتوانیم بپذیریم که خداوند براى هر فرد یا گروه، دینى خاص داشته باشد. ولى اگر افراد آدمى با تمام تفاوت هاى ظاهرى از گوهرى مشترک، طبیعت و فطرتى واحد برخوردارند، بدون شک »دین نفس الامرى« نیز یگانه خواهد بود.
ادلهى نقلى و عقلى گواه صادقى بر درستى نظر دوم است و شاید »ان الدین عندالله الاسلام« ناظر بر همین نکته باشد. به دیگر سخن، تحلیل عقلى از آدمى وجود گوهرى مشترک را ثابت مىکند که دلایل نقلى نیز بر آن مهر تایید مىزند: »فطرت اللّه التى فطرالناس علیها«(10)، »اِنّ الانسان خلق هلوعاً«(11) و بدون شک، دین نفس الامرى به همین گوهر مشترک نظر دارد و راه رستگارى را براى آن در بر مىگیرد(12). پس ناگزیر امرى یگانه و نسخهاى واحد است.
2. آیا عناصر دین نفس الامرى همگى جهانشمول و غیر وابسته به موقعیت و همه زمانى و همه جایى هستند؟ یا در بین آنها عناصر موقعیتى، وابسته به زمان و مکان و موقعیت خاص نیز وجود دارد؟
پاسخ این پرسش از بحث قبل آشکار است، زیرا اگر گوهر آدمى یگانه و ثابت و لایتغیّر و دین نفس الامرى ناظر به آن است،ناگزیر تمام آنچه در آن است )عناصر دینى(، جهان شمول و ثابت خواهند بود و در آن حقیقت عینى، نشانى از تغیّر و تبدّل وجود نخواهد داشت. یک مسیر یگانه براى تمام آحاد بشر در هر عصر و هر سرزمینى است.
3. چگونه مىتوان به ساحت دین نفس الامرى راه یافت و از آن نسخهى شفابخش آگاه شد؟ سه راه براى این امر متصور است:
أ. این که خداوند بخشى از آن را اظهار کند،که انبیا از این راه برخودارند و براى آنها بخشى، یا تمام این نسخه به شهود و وحى، عیان و آشکار مىگردد.
ب. آنچه از طریق اول آشکار شده، بیان شود و ما از طریق نقل به آن دست یابیم .
ج. عقل در پى کاوشهاى نظرى برخى از عناصر آنرا بیابد و بدان آگاه شود.
بنابراین، انسانهاى متعارف از دو راه: عقل و نقل مىتوانند به دین نفس الامرى پى ببرند و براى گروهى خاص راه وحى و شهود نیز گشوده است. بدون شک، طریق عقل و نقل امکان دارد با خطا مواجه شود، ولى وحى و شهود به معصوم مصون از خطا است.
دین مُرسَل
1. واقعیت تاریخى ادیان، به شهادت تاریخ و قرآن،گواه صادقى بر تعدد ادیان مُرسَل به تعداد رسولان الهى است. در اینجا مراد از رسول، »نبى صاحب شریعت و مأمور به ابلاغ آن« مىباشد.(13)
2. دین مُرسَل معلول نیازمندى بشر به پیام الهى است. از این رو، در گذشته طبق مقتضیات دورهها و زمانها این پیام تجدید مىشده است(14). با این وصف، هر چند منشأ دین مرسل و منبع آن، دین نفس الامرى است و دین نفس الامرى فاقد عناصر موقعیتى مىباشد، ولى دین مُرسَل، به تناسب مقتضیات نسلى که براى آنها ارسال شده است و موقعیت زمانى و مکانى مخاطبان، مشتمل بر عناصر موقعیتى، افزون بر عناصر جهانشمول است. از سوى دیگر، امکان دارد، دین مُرسَل در بر دارنده برخى از عناصر دین نفسالامرى باشد، همچنان که ممکن است، تمامى آن عناصر را شامل گردد.
3. راه کشف دین مُرسَل نقل معتبر است و اگر عقل چیزى را کشف کرد که در دلایل نقلى دین مُرسَل هم وجود داشت،امکان ارشادى بودن آن دلیل نقلى وجود دارد. در اینجا فرض بسیار بعیدى نیز قابل تصور است و آن این که عقل عنصرى از دین مُرسَل را که در دلایل نقلى وجود ندارد، کشف کند. به این معنا که دریابد چنین مطلبى به رسول آن دین ابلاغ شده و او آن را براى مردم بیان کرده، ولى در اثر عواملى، به ما نرسیده است. البته این مطلب که عقل عنصرى دینى را کشف کند، بعید نیست. ولى این که بتواند کشف کند حتماًبه رسول آن دین ابلاغ شده و او بیان کرده و به ما نرسیده است، بسیار غریب مىباشد. به هر حال، اگرچنین چیزى اتفاق بیفتد، مىتواند راهى براى کشف عناصر دین مُرسَل باشد.
4. دین مُرسَل چون از طریق انبیا به دست مردم مىرسد،به ویژگىهاى رسول، از حیث مراتب معنوى، و خصوصیات آن مردم و محدودهى زمانى و مکانى آن پیام بستگى دارد. هر چه رسول از مراتب بالاترى برخودار باشد، حظّى بیشتر از دین نفس الامرى به وسیله وحى نصیب او خواهد شدو هر چه مردم مخاطب پیام، داراى توانایى فرهنگى بالاتر و پذیرش افزونتر باشند،بهرهى بیشترى از دین نفس الامرى از طریق نقل به آنها خواهد رسید و هر چه گسترهى زمانى و مکانى دین افزونتر و براى مخاطبان بیشترى درزمانها و سرزمینهاى گوناگون ارسال شده باشد، دین مُرسَل در بردارندهى عناصر بیشترى از دین نفس الامرى خواهد بود.
با این وصف، دین خاتم، یعنى آخرین دین مُرسَل، که پیام آورش اَفضَل الُرسُل و مخاطبانش همهى مردم از عصر نزول تا روز قیامت است، مىبایست اَکمَل الأدیان باشد و تمام آنچه را که باید از دین نفس الامرى به وحى و نقل بیان گردد، در برگیرد و اگر چیزى از آن را شامل نشود، باید آن چیز به گونهاى باشد که عقل سلیم آن را دریابد و از یافت آن عاجز، یا در مسیر کشف آن راجل نباشد. با ارسال چنین دینى، راه بر هر دین مُرسَل دیگرى بسته مىشود و سلسلهى ادیان مرسل خاتمه مىیابد.
5. هر چند دین خاتم براى همیشهى تاریخ، در همه جا فرستاده شده و این امر، جهانشمولى و ثبوت عناصر آنرا اقتضا مىکند(15)، ولى چون نزول آن در زمان و مکان خاصى صورت گرفته،در برخى از بیانات آن ویژگىهاى زمانى و مکانى ملاحظه شده و در واقع عنصرى موقعیتى، بر اساس عناصر جهانشمول، ارائه گشته است. از سوى دیگر، سنت معصومانعلیهم السلام، به ویژه در رفتار،بسیار به موقعیت وابسته بوده و بر اساس آن، در بسیارى موارد شکل گرفته است . هر چند این عناصر موقعیتى نیز با تکیه بر عناصر جهانشمول و بر اساس آنها پیدا شده و هویت یافتهاند.
عناصر جهانشمول و موقعیتى در اسلام
اسلام به عنوان آخرین دین مُرسَل براى هدایت آدمیان تا قیام قیامت آمده است(16). براساس آنچه گذشت، خاتمیت آن اقتضا مىکند که کاملترین دین مُرسَل باشد و تمامى آنچه را که باید از دین نفس الامرى به وحى و نقل بیان گردد، در برداشته باشد.
از سوى دیگر،چون این دین در زمان و مکان خاصى نازل شده و با مخاطبان اولیهى خاصى مواجه بوده است، گاه عناصر دینى در آن با توجه به موقعیت ارائه شده است، و این امر به ویژه در سنّت معصومانعلیهم السلام و به خصوص در رفتار آنها، باید مورد توجه قرار گیرد. گنجینهى معارف اسلامى مملوّ از عناصر جهانشمول و موقعیتى است که از زمان بعثت رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم تا غیبت کبرى امام زمان )عج( بیان شده است.
تاکنون فقیهان و عالمان دین در برخورد با این مجموعهى گرانقدر شیوهاى جزءگرایانه و خردنگر را دنبال کردهاند و هر گاه با پرسشى مواجه شدهاند، با مراجعه به آن کوشیدهاند، پاسخى در خور بیابند. در این روش هیچگاه ارتباط عناصر جهانشمول با یکدیگر و رابطهى آنها با عناصر موقعیتى ملحوظ نبوده است. هر چه در دین یافت مىشده، به عنوان امرى ثابت و لایتغیر تلقى مىگشته است، مگر آن که نشانهاى بر خلاف آن یافت شود و در این صورت به عنوان حکم متغیّر محسوب مىشده و هیچ جستوجویى از حکم، یا احکام ثابتى که ریشهى آن را تشکیل مىدادهاند، نمىشده است.
این رویّه باعث شده است تا مباحث اسلامى فاقد نگرش کلان و نظاممند باشند و اجزاى ساختار اندیشهى اسلامى، بى هیچ آداب و ترتیبى، بدون تدوین مدوّن، کنار هم قرار گیرند. این کنار هم آمدن هر چند در نهایت نظمى را پدید آورده، ولى هیچ گاه ترابط منطقى اجزاى و نحوهى تأثیر و تأثّر آنها در یکدیگر مورد کاوش و دقت نظر واقع نشده است.
از سوى دیگر، به نحوهى پیدایش عناصر موقعیتى در نصوص دینى چندان توجّهى نشده و با تمام آنچه وارد شده، به عنوان حکم ثابت و عنصر جهانشمول برخورد شده است. و اگر در موردى آیات و نشانههاى تاثیر موقعیت آشکار و واضح بوده است، آن را عنصرى موقعیتى بر شمرده و به سادگى از کنار آن گذشتهاند، بى آن که پرسشى از زمینه و ریشهى آن مطرح کنند.
همین عوامل سبب شده تا ما در ارائهى نظامهاى اسلامى در زمینههاى گوناگون، مانند اقتصاد، سیاست، و…، ناتوان باشیم و نتوانیم تصویر روشنى از فلسفهى سیاسى اسلام، فلسفهى اقتصادى اسلام، …یا مکتب سیاسى اسلام، مکتب اقتصادى اسلام، …و مباحثى از این دست عرضه کنیم.
از سوى دیگر، نحوهى تاثیر زمان و مکان در عناصر دینى و چگونگى نقش موقعیت در آنها به وضوح تبیین نشده و ارتباط عناصر موقعیتى با عناصر جهانشمول به گونهاى منطقى واضح نشده است.
»نظریهى اندیشه مدوّن )نظاممند( در اسلام(17)» یک تئورى براى پاسخ به چنین پرسشهایى بر اساس مبانى مذکور در بحثهاى قبلى است.
نظریهى اندیشهى مدون)نظاممند(در اسلام
اسلام به عنوان دین خاتم، کاملترین دین مُرسَل و در بردارندهى تمام آنچه را که باید از دین نفس الامرى به وحى بیان گردد، مىباشد. از این رو، ما در هر حوزه از حیات انسان، خواه فردى و خواه اجتماعى، توقع داریم شاهد موضعگیرى اسلام و ارائهى رهنمود باشیم. این رهنمودها که در واقع عناصر تشکیل دهنده دین مىباشند، به دو دسته قابل تقسیم هستند:
1. عناصر دینىاى که نُمُود جهانبینى اسلام در یک حوزهى خاص، مانند سیاست یا اقتصاد، مىباشد و نسبت بین آنها و جهانبینى اسلامى، همان نسبت جزئى به کلى، یا صغرى به کبرى است. این گونه عناصر از قبیل قضایاى »هست« مىباشند و رنگ کلامى – فلسفى دارند، مانند بررسى سلطهى تکوینى خداوند در حوزهى مباحث سیاسى، یا مطالعه رازقیّت او در زمینهى اقتصاد. ما از این عناصر به عنوان »فلسفه« یاد مىکنیم. پس »فلسفهى اقتصادى اسلام« مجموعه عناصرى از اسلام در حوزه اقتصاد است که نُمُود جهانبینى و از جزئیات آن محسوب مىشود.
2. عناصر دینىاى که نتایج جهانبینى اسلامى و به خصوص فلسفهى آن – یعنى عناصر دسته اول – هستند. این عناصر از قبیل قضایاى »باید« مىباشند و جنبه اعتبارى دارند و به نوبهى خود به دو گروه تقسیم مىشوند:
أ. برخى از این عناصر جنبهى زیر بنا براى بقیه دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین مىکنند. این عناصر یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه مىباشند که از آن به »مبانى« یاد مىکنیم. ویا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص مىنماید که به آن »اهداف« مىگوییم. مجموعهى این مبانى و اهداف، »مکتب« را تشکیل مىدهند. پس »مکتب اقتصادى اسلام« همان مجموعهى مبانى و اهداف اقتصادى اسلام مىباشد.
ب. بر اساس مبانى موجود در یک زمینه، براى رسیدن به اهداف همان زمینه، مجموعه عناصرى در دین ارائه شده است که از آن به عنوان »نظام« یاد مىشود، و در واقع دستگاه نهادهاى جهانشمول مىباشد. همچنین چهرهى قانونى این عناصر در قالب حقوق و احکام ثابت ترسیم شده است. بنابراین، ما در هر ساحت از حیات بشر با چهار گروه از عناصر جهانشمول: فلسفه، مکتب، نظام و حقوق مواجه هستیم،که بین آنها ارتباط مستحکم و منطقى وجود دارد.
فلسفه
وقتى سخن از »فلسفه« در این بحث به میان مىآید، مراد متافیزیک و ماوراء الطبیعة نیست که در فلسفهى رایج اسلامى به آن توجه مىشود. بلکه مقصود مفهومى نزدیک به فلسفههاى مضاف، مانند فلسفهى ریاضى و فلسفهى هنر مىباشد. در فلسفههاى مضاف از سه امر بحث مىشود: أ. مبانى، ب. روش ها، ج. تاریخ تحوّل آراء و در اینجا مراد ما از »فلسفه« فقط مبانى برخاسته از اسلام و جهانبینى آن است. با این وصف، »فسلفه ى علم اقتصاد« یا »فلسفه ى اقتصاد«(18) از مبانى، روش ها و تاریخ تحوّل آراء در این علم بحث مى کند. در حالى که اگر ما در زمینهى اقتصاد به دنبال »فلسفهى اقتصادى اسلام« هستیم، در واقع امورى را جستوجو مىکنیم که نُمُود اعتقادات اسلامى در حوزهى اقتصاد محسوب مىشود و به عنوان مبنایى براى »مکتب اقتصادى اسلام« تلقى مىگردد. مطالبى مانند، مدبّریت و رزاقیت و مالکیت مطلقه ى خداوند متعال، محدودیت یا عدم محدودیت نیازهاى انسان و منابع طبیعى موجود در این جهان، که به نوعى در مبانى و اهداف اقتصادى تأثیرمى گذارند، در فلسفهى اقتصادى اسلام مورد بحث قرار مى گیرد.
مکتب
»مکتب« در یک زمینه مجموعهى مبانى و اهداف در آن حوزه است. و »مبانى« همان امور مسلمى است که در یک حوزه از سوى دین ارائه و به عنوان بستر و زیر بناى نظام در آن زمینه تلقى شده است. »اهداف« غایاتى است که دین در هر زمینه براى انسان ترسیم کرده است. بنابراین، »مکتب اقتصادى اسلام« شامل »مبانى اقتصادى اسلام« و »اهداف اقتصادى اسلام« مىباشد. امورى مانند مالیت و ارزش، آزادى فعالیت هاى اقتصادى و حدود آن، جایگاه دولت در اقتصاد و قواعد توزیع منابع طبیعى، ثروت و درآمد در زمره ى »مبانى اقتصادى اسلام« و عدالت اقتصادى، قدرت اقتصادى حکومت اسلامى، رشد، استقلال و خودکفائى، در عداد »اهداف اقتصادى اسلام« مى باشند.
نظام
اسلام در هر زمینه بر اساس مکتب خود مجموعهاى از نهادهاى جهانشمول را عرضه مىکند که با یکدیگر روابطى خاص دارند و دستگاهى هماهنگ راتشکیل مىدهند که بر اساس »مبانى« تحقق بخش »اهداف« خواهد بود. این دستگاه نهادهاى جهانشمول در هر باب را »نظام« مىنامیم. بنابراین، »نظام اقتصادى اسلام« همان دستگاه نهادهاى جهانشمول اقتصادى اسلام مىباشد.
نهاد
نهاد در یک نظام یک الگوى تثبیت شده از روابط افراد، سازمانها و عناصر دخیل در یک زمینه است، که از چهار ویژگى اساسى برخودار مىباشد:
أ. جهانشمولى: نهادهاى نظام وابسته به موقعیت و شرایط خاصى نیستند.
ب. قابلیت تحقق عینى: نهادهاى نظام مى بایست بر اساس مبانى مکتب،اهداف آن را در خارج محقق سازند. از این رو، بدون شک باید قابل تحقق عینى و وقوع خارجى باشد.
ج. بر پایهى مبانى، در راستاى اهداف: از آنجا که »نظام« تحقق بخش اهداف مکتب بر اساس مبانى آن مىباشد، نهادهاى آن از یک سو بر مبانى مکتب استوار واز سوى دیگر، در راستاى اهداف مکتب مىباشند.
د. سامان دهى به حقوق جهانشمول: احکام جهانشمول دینى در هرزمینه از یک سو نهادهاى جهانشمول را در آن ساحت شکل مىدهند و از سوى دیگر، روابط آنها با یکدیگر و با سایر نهادها را تعیین مىکنند. پس نهادهاى نظام سامانمند به حقوق جهانشمول هستند.
با این وصف، مىتوان نهاد در یک نظام را»برآیند عینى مبانى و اهداف مکتب بدون وابستگى به موقعیت و سامانمند به حقوق جهانشمول« تعریف کرد. این نهادها در قالب »یک رفتار تثبیت شده«، یا »یک سازمان انتزاعى« مىتوانند تجلى کنند.
برخى از نهادهاى اقتصادى اسلام عبارتنداز: نهاد سیاستگذارى اقتصادى، نهاد برنامهریزى اقتصادى، نهاد اموال و درآمدهاى دولتى در بخش غیر خصوصى و نهاد بنگاه هاى منفرد، نهاد بنگاه هاى مشترک، نهاد بازار در بخش خصوصى.
حقوق
در هنگام اجراى یک نظام با سازوکار خاص در جامعه اى مشخص، آنچه در مقام عمل راهنماى افراد قرار مى گیرد، قوانین یا احکام مى باشد. ما مجموعه ى این قوانین و احکام را »حقوق« مى نامیم.
حقوق نیز در هر زمینه )سیاسى، اقتصادى، تربیتى و…( به دو دسته تقسیم مى شوند:
1. حقوق ثابت: این حقوق به قوانین و احکام جهان شمول گفته مى شود که نهادهاى نظام را سامان داده و بر اساس مبانى و اهداف مکتب وضع مى شوند.
2. حقوق متغیر: به آن دسته از قوانین و احکام گفته مى شود که براى موقعیت خاص، از نظر زمان و مکان، وضع شده اند و با آنچه که سازوکار نامیدیم، مرتبط مى باشند. در منابع دینى، گاهى حقوق ثابت و متغیر جدا از یکدیگر بیان شده اند، ولى در اکثر موارد حکم ثابت با توجّه به موقعیت خاص تبیین گشته است، به گونهاى که بیان مزبور در بردارنده ى هر دو حکم به صورتى مخلوط و ممتزج مىباشد.
عناصر دینى و ساحتهاى حیات بشرى
آنچه اسلام در یک ساحت از حیات آدمى با خود به ارمغان آورده، با آنچه در سایر زمینهها مطرح کرده است، ترابطى وثیق دارد؛ زیرا فلسفهى اقتصادى اسلام مانند فلسفهى سیاسى آن، از جهانبینى اسلامى سرچشمه مىگیرد و مکتب و نظام اقتصادى بر مبناى آن سامان مىیابند. بنابراین، بین فلسفهى اقتصادى اسلام و فلسفهى سیاسى آن و همین طور بین مکتب اقتصادى اسلام و مکتب سیاسى آن، یا نظام اقتصادى اسلام و نظام سیاسى آن ارتباطى مستحکم وجود دارد، به گونهاى که مجموعهى این امور از نوعى وحدت و سازگارى کامل برخودار مىباشد.
عناصر موقعیتى و جهانشمول
قبلاً اشاره کردیم که هر چند دین نفس الامرى فاقد عناصر موقعیتى است، ولى دین مُرسَل به تناسب مخاطبان، چنین عناصرى را در بر مىگیرد، و حتى دین خاتم نیز فاقد اینگونه عناصر نیست.
هر عنصر موقعیتى از تطبیق یک یا چند عنصر جهانشمول، یا بخشى از یک عنصر، پدید مىآید. آنچه در اسلام به عنوان فلسفه یا مکتب وجود دارد، از تأثیر عوامل موقعیتى مصون است. زیرا این گونه عناصر دینى با توجه به جنبهى ثابت حقایق عالم و آدم شکل گرفتهاند. ولى نظام در هر موقعیتى به شکلى تجلى مىکند و در واقع دستگاه نهادهاى جهانشمول به تناسب موقعیت در قالب دستگاه نهادهاى موقعیتى، که ما از آن به »سازوکار« یاد مىکنیم، رخ مىنماید. به عنوان مثال، دستگاه نهادهاى سیاسى، یا اقتصادى که ما در صدر اسلام مشاهده مىکنیم، در واقع سازوکار اقتصادى، یا سیاسى اسلام در آن روزگار مىباشد، که توسط شخص نبى اکرمصلى الله علیه وآله وسلم شکل گرفته و عینیّت یافته است. و در هر زمان بر اساس موقعیت باید به طراحى این سازوکار مبتنى بر نظام اسلامى دست زد.
بنابراین، پس از استخراج نظام اقتصادى اسلام، مىبایست با توجه به مجموعهى عوامل اقتصادى روزگار خود به شکل دادن »سازوکار اقتصادى اسلام« در این زمان پرداخت، تا به روش مطلوب ادارهى امور اقتصادى دست یافت.
روش دستیابى به فلسفه، مکتب،نظام و سازوکار
براى دستیابى به فلسفه، مکتب، نظام و سازوکار در یک زمینه باید مراحل زیر را پشت سر گذارد:
1. استخراج و کشف عناصر دینى.
2. تفکیک عناصر جهانشمول از موقعیتى.
3. دست یابى به عناصر جهانشمولى که در وراء عناصر موقعیتى نهفتهاند.
4. طبقه بندى عناصر جهانشمول در سه گروه: فلسفه،مکتب و نظام.
5. هماهنگ سازى عناصر جهانشمول براى رسیدن به مجموعهاى سازگار.
6. طراحى سازوکار بر اساس عناصر جهان شمول.
کشف عناصر دینى
گنجینهى معارف اسلامى مملو از گوهرهاى گرانقدر در زمینه هاى گوناگون حیات بشر است، که با داشتن سؤال مناسب و مراجعه به آن در پرتو روشهایى که معصومانعلیهم السلام بنیانگذارى کرده و در طول سدهها توسط شاگردان و اصحاب و فقیهان حفظ و پالایش و رشد یافتهاند، مىتوان پاسخ مناسب را یافت. پس مراجعه به نصوص دینى )کتاب و سنت( و بهرهگیرى از شیوهى فقه سنتى راه اصلى دستیابى به عناصر دینى است. از سوى دیگر، عقل نیز مىتواند برخى از عناصر را کشف کند که باید با مراجعه صحیح به آن در حوزهى مورد پذیرش شرع به استخراج چنین عناصرى پرداخت.
افزون بر این، روابط ثبوتى بین جهانبینى و فلسفه، فلسفه و مکتب، مکتب و نظام، فلسفه و نظام… مىتواند راههاى غیر مستقیمى را براى دستیابى به عناصر دینى پیش پاى ما بگذارد. به این معنا که از طریق یک عنصر مربوط به جهانبینى به کشف عنصرى مثلاً در حوزهى فلسفهى اقتصادى اسلام نائل شویم. یا از راه برخى عناصر در فلسفهى اقتصادى اسلام،برخى عناصر مکتب اقتصادى اسلام را کشف کنیم.
با این وصف دو راه: مستقیم و غیرمستقیم، براى کشف عناصر دینى وجود دارد و راه مستقیم خود به دو شیوه: مراجعه به نصوص دینى با بهرهگیرى از شیوهى فقه سنّتى، و مراجعه به عقل، قابل تحقق است.
تفکیک عناصر جهانشمول از موقعیتى
…
البته این نکته صحیح است که شأن دین بیان عناصر جهانشمول مىباشد، زیرا دین مُرسَل از دین نفس الامرى نشأت گرفته که عارى از عناصر موقعیتى است. ولى باید توجه داشت که دین مُرسَل هر چند از یک سو مرتبط به دین نفس الامرى است و این امر ثبات عناصر آن را اقتضا مىکند، اما از سوى دیگر، براى مخاطبان خاصى نازل شده و در هنگام تبیین و توضیح با توجه به خصوصیات مخاطب بیان گردیده، یا در مقام عمل تطبیق شده است، و نتیجهى این امر وابستگى آن به موقعیت است. از این رو، دین مرسل آمیزهاى از عناصر جهان شمول و موقعیتى است که براى جدا کردن آنها از یکدیگر توجه به چند امر ضرورى مىباشد:
أ. شأن دین مرسل که از یک سو به دین نفس الامرى و از سوى دیگر به مخاطبان مرتبط است.
ب. شئون نبى اکرمصلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصومعلیهم السلام که افزون بر شأن رسالت و رساندن پیام الهى، یا امامت و تبیین احکام الهى، داراى شأن ولایت و ادارهى جامعه، و شأن قضاوت و رفع خصومات، و شأن عادى و طبیعى نیز مىباشند.
ج. زمینههاى آن عنصر دینى در ادیان گذشته که آیا در آنها نیز وجود داشته، یا اختصاص به اسلام دارد؟
د. قابلیت تحقق آن عنصر دینى در فرض تحقّق حکومت جهانى اسلام، یا حصول جامعهى مطلوب اسلامى.
ه. خصوصیات تاریخى، اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، مرتبط به هر عنصر.
براى روشن شدن تأثیر هر یک از این امور در تعیین جهانشمولى یا موقعیتى بودن یک عنصر دینى، مىبایست توضیح هر چند مختصرى در مورد هر یک، ارائه شود.
…
طبقه بندى عناصر جهانشمول
پس از تفکیک عناصر جهانشمول دینى از عناصر موقعیتى آن، مىبایست عناصر جهانشمول را طبقهبندى کرد. در این کار ابتدا آنها را بر حسب حوزهى مرتبط به آن )سیاسى، اقتصادى، تربیتى،…( تقسیم و سپس بر اساس این که آیا تکوینى هستند، یا تشریعى – یعنى از قبیل قضایاى »هست« مىباشند، یا قضایاى »باید« – به فلسفهى سیاسى، فلسفهى اقتصادى، و غیر آن طبقهبندى مىکنیم. آنگاه عناصر تشریعى را که از قبیل اصول مسلم، یا اغراض هستند، از غیر آن تفکیک و در قالب مکتب و نظام گروهبندى مىنمائیم.
هماهنگ سازى عناصر جهانشمول
وقتى ما عناصر جهانشمول دینى مرتبط به یک حوزه مانند اقتصاد، را در قالب فلسفهى اقتصادى، مکتب اقتصادى و نظام اقتصادى طبقه بندى کردیم، باید هماهنگى این بخشها را بر اساس روابط آنها، که در گذشته به آن اشاره شد، مورد توجه قرار دهیم و با اصلاح و بازنگرى عناصر، موارد محتمل ناهماهنگى را بر طرف کنیم تا به مجموعهاى کاملاًسازگار دست یابیم. در این حال، فرایند دستیابى و طبقه بندى عناصر جهانشمول دینى در یک حوزه پایان مىپذیرد.
پس از انجام همین امور در سایر حوزههاى حیات آدمى، مى بایست مجموعههاى به دست آمده با یکدیگر مقایسه و موارد ناهماهنگى محتمل بین مثلاً عناصر سیاسى،و عناصر اقتصادى را برطرف کرد، تا در نهایت به تصویرى جامع و هماهنگ از مجموعهى عناصر دینى جهانشمول دست یافت.
طراحى سازو کار
پس از دستیابى به فلسفه، مکتب و نظام اسلامى در یک زمینه، مانند سیاست یا اقتصاد، باید سازوکار متناسب با روزگار معاصر را بر اساس آن طراحى کرد.
در حالى که استنباط عناصر جهانشمول و رسیدن به فلسفه، مکتب و نظام اسلامى،به شیوهى فقهى و تحلیلى صورت مىگیرد، براى طراحى سازوکار توجه به دانشهاى بشرى در زمینهى مرتبط به ساحت مورد بحث ضرورى مىباشد.
اگر در صدد طراحى »سازوکار اقتصادى« هستیم، باید به »علوم اقتصادى« توجه داشته باشیم و با بهرهگیرى از آن و سایر دانشهاى مرتبط به اقتصاد، مانند جامعه شناسى، مردم شناسى، روانشناسى اجتماعى، عناصر دخیل در شکلگیرى نهادهاى اقتصادى روزگار خود را تشخیص دهیم و بر اساس فلسفه، مکتب و نظام اقتصادى اسلام به طراحى سازوکار اقتصادى اسلام در روزگار خود بپردازیم.
بنابراین، براى طراحى سازوکار افزون بر آگاهى از عناصر جهانشمول دینى، به علوم بشرى نیز نیاز داریم و ارزش یک سازوکار در کارایى عینى آن قابل ارزیابى خواهد بود. پس سازوکارى مقبول است که در عین سازگارى با عناصر جهانشمول دینى، از کارایى خارجى برخودار باشد.
علوم بشرى و جایگاه آن در نظریه ى اندیشه مدوّن
علوم طبیعى و علوم اجتماعى دو شاخه ى مهمّ از علوم بشرى هستند. »واژهى لاتینى scientia در وسیعترین مفهوم به معناى آموزش یا دانش است(27) و امّا واژهى انگلیسى scienceبه عنوان اصطلاحى کوتاه شده براى علوم طبیعى به کار مى رود.(28)» هدف علوم طبیعى شناخت جهان طبیعت و نظم هاى موجود در آن است. در مقابلِ علوم طبیعى، علوم اجتماعى وجود دارند که به تحلیل و تبیین رفتارها و پدیده هاى اجتماعى مى پردازند.(29) تبیین جایگاه علوم اجتماعى در نظریه ى اندیشه ى مدوّن، از اهمیت بسزایى برخوردار است. زیرا از این رهگذر به مقدار زیادى رابطه ى علم و دین و وظیفهى فقیه و عالمِ علوم اجتماعى روشن مىشود، و محدوده ى کاربرد روش استنباط فقهى از روش تبیین در علوم اجتماعى متمایز مى گردد.
پیشتر گفته شد که استنباط عناصر جهان شمول و دستیابى به فلسفه، مکتب و نظام اسلامى به شیوه ى فقهى صورت مى گیرد و کار فقیه است. ولى در طرّاحى سازوکار، علم و عالمان علوم اجتماعى نقش مهمّى دارند. تبیین واقعیت موجود، و ارائه ى سازوکار متناسب با آن و پیشنهاد روش هاى کارآ براى پیاده کردن سازوکار در عالم خارج، از وظائف عالمان علوم اجتماعى قبل از تحقق سازوکار در جامعه است و پس از تحقق نیز کنترل کارکرد آن در راستاى اهداف نظام و جلوگیرى از انحراف آن به وسیلهى پیشبینى آینده، از رسالت هاى علوم اجتماعى مى باشد.
البته در این مرحله نیز استنباط شیوه هاى ثابت از نصوص دینى براى تحقق عناصر سازوکار در عالم خارج بر عهده ى فقیه است. همچنین مدیریت تطبیق عناصر جهانشمول نظام اسلامى بر موقعیت هاى خاص زمانى و مکانى و نظارت بر آن در زمره ى وظایف فقیه مى باشد.
کتابنامه
1) مجموعه مقالات پنجمین کنفرانس تحقیقاتى علوم و مفاهیم قرآن کریم، قم، دارالقرآن الکریم، تابستان 1375، صص 426 – 330.
2) مجموعه آثار کنگره بررسى مبانى فقهى حضرت امام خمینى)س(، نقش زمان و مکان در اجتهاد، مجلد سوم؛ اجتهاد و زمان و مکان، زمستان 1374، صص 441 – 401.
3) مهدى هادوى تهرانى، ولایت فقیه)مبانى، ادلّه و اختیارات(، تهران، کانون اندیشهى جوان، چاپ اوّل، بهار 1377، صص 64 – 13.
4) مهدى هادوى تهرانى، مبانى کلامى اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، قم، مؤسسهى فرهنگى خانه خرد، چاپ اوّل، 1377، صص 404 – 381.
…
تهیه و تنظیم: پایگاه مقالات مدیریت www.SYSTEM.parsiblog.com