نوآوری سازمانی در شرکت‌های کوچک و متوسط

نویسندگان: دکتر پيمان غفاري آشتياني – فاطمه پيرمحمدي

چکيده:
توسعه صنايع کوچک و متوسط، رمزتوسعه اقتصادي دهه آينده است.بررسيها نشان داده است که صنايع کوچک و متوسط از راه چهار مجراي کارآفريني ،نوآوري و تغيير فناوري پويايي صنعت و درنهايت ايجاد فرصتهاي شغليو افزايش درآمد براقتصاد جهاني تاثير گذارند.به علاوه، شدت يافتن رقابت جهاني، افزايش بي اطميناني و تقاضاي فزاينده براي محصولات متنوع باعث شده است که توجه به اين صنايع بيشتر شود .هرچند صنايع بزرگ به جهت داشتن مزيتهاي ناشي از اثر مقياس انبوه، دامنه توليد، تجربه و اثر سازماندهي، هنوز هم مورد توجه سياستگذاران اقتصادي هستند؛ اما مزيتهاي صنايع کوچک و متوسط به علت وجود اثر حمل و نقل، اندازه بازار، موثر بودن انتخاب و کنترل ،اين صنايع را در توليد اغلب کالاها به انتخاب اول مبدل ساخته است .دراين نوشتار، ضمن بررسي ويژگيهاي صنايع کوچک و متوسط به نقش نوآوري دراين شرکتها پرداخته ايم.

مقدمه
شرکتهاي توليدي کوچک داراييهاي نا محسوس قابل ملاحظه‌اي دارند ولي نوعاً از منابع و سرمايه محدودي براي توليد و بازاريابي برخوردارند. به علاوه بازار محصولاتشان دايم در حال تغيير و جهاني شدن است به گونه‌اي که توانايي آنها در به دست آوردن و اداره منابع کمياب به منظورحفظ بقايشان با وجود تمام اين محدوديتها، به نظر مي‌رسد نرخ شکست کسب و کارهاي کوچک نسبت به آنچه پيشتر تصور مي‌شد کمتر شده است.

شرکتهاي توليدي موفق
شرکتهاي توليدي موفق، داراي ويژگيهايي هستند که آنها را از شرکتهاي ناموفق متمايز مي‌کند و به آنها اجازه مي‌دهد که در محيط بازار به مدت طولاني‌تري دوام آورند.آنها در زمينه بهبود مستمر کيفيت محصولات، خدمت رساني به مشتريان، پرداخت دستمزد به کارکنان و آموزش کارکنان، ممتاز شده‌اند. شرکتهاي توليدي موفق به طور طبيعي از يک سيستم بازرسي پيش ، حين و بعد از فرآيند توليد استفاده مي‌کنند. به هر حال بنتلي (Bentley,2003) پيشنهاد مي‌کند که شرکتهاي کوچک بايد از تکنيکهاي توليدي مانند شش سيگما و ايزو9000 براي عملکرد موفق و بهبود کيفيت خود بهره برداري کنند. شرکتهاي توليدي موفق روابط دوستانه خود را با مشتريانشان گسترش داده، نسبت به شرکتهاي بزرگ، توانايي بيشتري به سازگار کردن خود با علايق مشتريانشان دارند. شرکتهاي توليدي کوچک موفق، داراي امتياز رقابتي هستند که به آنها اجازه مي‌دهد که موقعيت خود را دربازار با تغيير در آميخته محصولات، براي برآوردن نيازهاي مشتريان مستحکم کنند. پلهام (Pelham,2000) دريافت که شرکتهاي توليدي بازارگرا اجراکنندگان بهتري بوده‌اند؛ به خاطر اينکه به بازخوردهاي منفي مشتريان، تنوع فعاليتهاي رقابتي و مشتريان زودتر پاسخ داده‌اند. از يک جهت خدمت رساني خوب به مشتريان مهم است اما از طرف ديگر شرکتهاي توليدي بايستي با فراهم کردن مواد اوليه با کيفيت و اطلاعات موجود براي کارکنانشان، آنها را شاد و راضي نگه دارند.ارتباطات به اندازه عملکرد خوب شرکت، مهم است. دوسن هاچ (Dossenhach, 2005) نياز به روابط خوب کارکنان را تأييد مي‌کند و بيان مي‌دارد که موفقيت شرکتهاي توليدي، به وحدت نظر کل شرکت که از طريق ارتباطات باز، همبستگي و قدرتمندي کارکنان حاصل مي‌شود، بستگي دارد ((Kim et al,2006:129.

تعريف بنگاه‌هاي کوچک و متوسط
ادبيات مربوط به کسب و کار واحدهاي کوچک، بسيار گسترده است و اين گستردگي نيز باعث شده است که در کشورهاي مختلف تعريفهاي گوناگوني براي اين واحد ارائه شود؛ اين تعريفها با توجه به ساختار سني، جمعيتي، فرهنگي و درجه توسعه يافتگي متفاوت هستند.بنگاه‌هاي کوچک و متوسط در کشورهاي مختلف جهان داراي شباهتهاي بسياري هستند، اما با وجود اين، نمي‌توان تعريف واحد و يکساني از آنها به دست آورد؛ هر کشور با توجه به شرايط ويژه خود تعريفي از اين کسب و کارها ارائه کرده است. بيشتر اين تعريف‌ها بر اساس معيارهاي کمي، مانند تعداد کارکنان و ميزان گردش مالي مطرح شده‌اند (ملکي نژاد،141:1385).

ويژگيهاي شرکتهاي توليدي کوچک
ولش و وايت براين باورندکه: «يک شرکت کوچک مثل يک سازمان تجاري بزرگ عمل نمي کند، به همين دليل تفاوتهاي زيادي شرکتهاي توليدي کوچک و سازمانهاي تجاري بزرگ از نظر ساختاري، رويه سياست گذاري و استفاده از منابع وجود دارد. درآمريکا همان گونه که توسط بامک (Baumck, 1998) نشان داده شد، شرکتهاي بسيار بزرگ درابتدا کسب و کار کوچکي بودند که با سرمايه محدود شروع به کار کردند، ازآن جمله مي توان شرکتهاي مايکروسافت، اچ پي و فورد را نام برد. جدول (1) خلاصه اي از ويژگي‌هاي نقاط قوت و ضعف شرکتهاي توليدي کوچک را ارائه مي‌دهد. اکثر شرکتهاي توليدي کوچک سيستم‌ها و رويه هاي ساده اي دارند که، انعطاف‌پذيري، بازخورد فوري، فهم بهترو پاسخ سريعتربه نيازهاي مصرف‌کننده رادر بر دارد. کارمندان شرکتهاي توليدي کوچک اختيارها و مسئوليت‌هاي مشخصي درحوزه کاريشان دارند که باعث به وجود آمدن پيوستگي و بالابردن هدفهاي مشترک بين نيروي کار مي شود، که اين به نوبه خود باعث مي‌شود تا مطمئن شوند، که کاربه خوبي انجام شده است .همچنين در اين شرکتها کارمندان کمتري وجود دارد که تقريبا همديگر را مي شناسند، بنابراين روابط بين کارمندان بهتر است. ازسوي ديگرشرکتهاي توليدي کوچک ضعفهايي نيز دارند، که مي تواند موقعيت‌هاي نامناسبي ايجاد کند، همانند اينکه اکثرشرکتهاي توليدي کوچک، منابع مالي کافي و نيز دسترسي به وامهاي تجاري را ندارند، و چون بودجه کافي براي آموزش کارکنانشان فراهم نيست تلاشهايي که براي بهبود و اصلاح انجام مي شود با کاستي روبه‌رو مي‌شود. ازنظر منابع انساني، اين شرکتها معمولا باکمبود نيروي ماهر روبه‌رو بوده و مجبورند با نيروهاي ماهر شرکتهاي بزرگ رقابت کنند(شرکتهاي بزرگ قادرند که به کارکنانشان پيشنهاد دستمزد و شرايط کاري بهتري را بدهند).به علاوه شرکتهاي توليدي کوچک معمولا باکمبود پيوسته مواد خام روبه رو مي شوند و بايد هزينه بيشتري براي نوسان درقيمت مواد خام را پرداخت کنند. آنها قادر نيستند شرايط اعتباري مناسبي را براي خود فراهم ساخته و درمقايسه با کمپاني هاي بزرگ از قدرت چانه زني کمتري برخوردارند. موسسان شرکتهاي توليدي کوچک از آموزشهاي رسمي محدودي در رابطه با اصول و روشهاي نوين مديريتي بر خوردار بوده، در نتيجه تخصص و مهارت‌هاي کمتري دارند. در شرکتهاي توليدي کوچک مالکان همه چيز را کنترل کرده، مديريت ضعيف، نداشتن تجربه مالکان را نشان مي دهد. به علاوه اغلب اين شرکتها در مديريت مناسب زمان و سيستم مديريتي جريانهاي نقدي کاستي‌هايي دارند، که باعث تغيير‌پذيري زياد در نتايج کار و بروز مشکل در اطمينان بخشي از بازدهي وکارايي مي شود. در اين شرکتها تصميمهاي تجاري بسيار مهم، اغلب براساس روش شهودي بوده که گهگاه باعث تصميم گيري نادرست مي شود. شرکتهاي توليدي کوچک همچنين با ديگر مسائلي مانند کمبود آگاهي و دانش لازم درمورد تکنيکهاي بازاريابي، ضعف دسترسي به مجراهاي توزيع و اطلاعات بازاريابي، فشارهاي بازار همانند قيمت گذاري، پرداخت ديرهنگام وجوه از طرف مصرف‌کنندگان وناتواني براي تهيه محصولات با کيفيت، روبه‌رو هستند. همان‌گونه که توسط کري پرن ساک (Kraiporsak, 2002) و چي (Chee,1987) نشان داده شده، اکثر اين شرکتهاي برتکنولوژي قديمي، کارفشرده و روشهاي مديريت سنتي تکيه دارند. بعضي از شرکتهاي توليدي کوچک به تکنولوژي‌هاي جديد اعتماد نداشته، که اين موضوع درخيلي ازحالات باعث عدم کارايي وکمبود اطلاعات مي شود، مي‌توان نتيجه گرفت که تکنولوژي مناسب و سيستم توليدي کارآمد، نقش مهمي در شرح مزاياي نسبي و رقابتي شرکتهاي توليدي کوچک بازي مي کنند.Deros et al 2006:399, 401)).

نوآوري
نوآوري چيست؟ ازيک نظر: نوآوري يک نظام مديريتي است که بر رسالت سازمان تاکيد دارد، به دنبال فرصتهاي استثنايي است و تعيين مي‌کند که آيا مناسب مسير استراتژيک سازمان است ياخير، معيارهاي موفقيت را معلوم مي‌کند و نيز به دنبال فرصتهاي جديد است. دراکر براين باور است که نوآوري موفق مستلزم کارسخت متمرکز وهدفمنداست. نوآوري يک عامل اساسي درايجاد رقابت درسطح جهاني است که منجر به رشد سازماني مي‌شود ،موفقيت آينده را دربردارد و همانند موتوري است که به شرکتها اجازه مي‌دهد دراقتصاد جهاني از کارآيي مستمري برخوردارشوند. پورتر و استرن (Porter & Stern) بيان کردند که شرکتهابايستي بتوانند جرياني ازمحصولات و فرايندهاي جديد را ايجاد کرده، تا ازتکنولوژي بيشتري استفاده کنند و در عين حال در جهت ماندگاري و دوام خود گامي به پيش نهند. دراکر با تاکيد فراوان اظهار داشته که هرسازماني نياز به يک توانايي و مهارت اساسي دارد و آن نوآوري است. نوآوري يک ماجراي چند‌وجهي است. ماراولاکيس (Maravelakis) نوآوريهاي سازماني را براساس محصول، فرايند و نوآوريهاي اجرايي بررسي کرده است . پژوهشگران دريافتند که اکثر تحقيقات در زمين? نوآوري، برنوآوري محصول درشرکتهاي توليدي تاکيد دارند. ازديدگاه سازماني، موفقيت واقعي نوآوري دربازار اتفاق مي‌افتد. ايجاد معيارهـاي بازاريابي نوآورانه براي کمک به شرکتها در انتقال عقايد و محصولات خوب به سمت فروش و درآمد و عايدي مناسب‌، لازم و ضروري است. تغيير قوانين و مقررات مربوط به نوآوري استراتژيک، عامل کليدي موفقيت بسياري ازمديران بازار بوده است. به علاوه ، شرکتها بايد تلاش کنند تا فرهنگ مناسب، سـاختار، محرکها، سيستمها وفرايندهاي منـاسبي را که منجر به تسهيل نوآوري مي‌شـوند پديد آورند. گفتــني است که نــوآوري الزامـا منجر به فروش بيشتر شرکت نمي‌شود.
(Yeh-yun &Yi-chiy,2007:116)

نوآوري در شرکتهاي کوچک ومتوسط
انواع نوآوري، عبارتند از: تکنولوژيکي، بازاريابي، اجرايي و استراتژيک.نوآوري‌هاي تکنولوژيکي به عنوان ايجاد تغييرات در محصول، فرآيند يا خدمات معرفي مي‌شوند. نوآوريهاي بازاريابي شامل معرفي يک نام تجاري جديد، کسب بازارجديد و رويکردهاي جديد در فروش هستند. نوآوريهاي اجرايي به تغيير در ساختار سازمان يا فرايندهاي اجرايي مربوط مي‌شود و نوآوريهاي استراتژيک برمعيارهايي براي ايجاد يک مزيت رقابتي دائمي وتجديد قوانين رقابتي تاکيد دارند. گومينگز و پاراميتا (Cummings & Paramita) بيان کردند که هر اندازه يک سازمان بزرگتر باشد، کارآيي و اثر بخشي آن هم بيشتر است ولي با توجه به سن شرکت ،شرکتهاي جوانتر نوآورتر هستند. اما پژوهشگران گزارش کردند که شرکتهاي توليدي کوچک و متوسطي که به ثبت رسيده اند تمايل بيشتري به افزايش آگاهي درباره نوآوري دارند. همچنين گفته شده که سن سازمان عموما ارتباط مثبتي با عملکرد آن دارد (دراينجا منظور ازاندازه شرکت، تعداد کل کارکنان شرکت است). شرکتهاي توليدي کوچک و متوسطي که داراي سرمايه گذاري هاي خارجي بوده‌اند، عملکرد بهتري در رابطه با فروش داشته اند. رقابت، دريک محيط بين المللي باعث مي‌شود که شرکت براي داشتن خلاقيت و نوآوري بيشتري به چالش بيفتد، زيرا امروزه نوآوري کليد اصلي براي ماندن در صحنه رقابت است. جهاني شدن براي بعضي از شرکتهاي توليدي کوچک و متوسط که فاقد نيروي انساني کافي، منابع مالي، مهارت در زبان و چشم‌انداز بين‌المللي هستند، يک امر هولناک و دلهره‌آور است. هم ويژگيهاي مبتني براستراتژي و هم عوامل مرتبط با رقابت، تاثير مستقيم بر نوآوري سازماني دارند (Yeh-yun &Yi-chiy ,2007:119-121).
تصور مي‌شود ويژگيهاي استراتژيک خاص، قدرت نوآوري را افزايش مي دهند. به طور کلي فرض براين است که بازار مداري، آموزش و سياست تکنولوژي، رفتارنوآورانه شرکت را افزايش مي‌دهد.علاوه براين ويژگيهاي داخلي، عوامل محيطي هم به عنوان اجزاي اصلي رفتار نوآورانه شرکت مورد بررسي قرار مي‌گيرند. ويژگيهاي مربوط به رقابت، مانند: تمرکز صنعتي و موانع ورود به بازار به طور مستقيم برنگرش سازمان درمورد نوآوري محصـول تاثير مي‌گذارند.نوآوري سـازماني به طور کلي يک پديده تک بعدي است که تمايل شرکت را به ايجاد و اجـراي انواع مختلف نوآوريها، مانند تکنـولوژيکي، اجرايي، محصول و فرآيند بيان مي کند salavouet, al,2004:1093) ).

نتيجه گيري
پژوهشگران براين باورند که شرکتهاي توليدي کوچک و متوسط درزمينه نوآوري خلاق تر از شرکتهاي بزرگ هستند.مزاياي نسبي آنها درمقايسه با شرکتهاي بزرگ درزمينه نوآوري،قابليت انعطاف پذيري و سرعت واکنش آنهاست .درنتيجه اين شرکتها معمولا به خاطر قابليتهاي نوآورانه‌شان ،نقش اقتصادي و اجتماعي با ارزشي را ايفا مي کنند. شرکتهاي کوچک و متوسط مي تواننداز تمرکز سنتي براي محصول فاصله بگيرند و با به کارگيري تکنولوژي جديد در توسعه نوآوري محصول گام بردارند. به طور کلي شرکتهايي که در محيط هايي با رقابت بالا عمل مي کنند، تمايل دارند نوآوري بيشتري در محصولاتشان داشته باشند. اگرباديد وسيع تري نگاه کنيم، خواهيم فهميد که عوامل محيطي هم بر نوآوري سازمان اثرمي گذارند. بنابراين به نظرمي رسد که گرايش به سمت نوآوري‌هاي محصول به ساختار رقابتي که شرکت در حوز? خود عمل مي کند بستگي دارد . به اين ترتيب سياستهايي که در جهت کاهش تمرکز و برداشتن محدوديت ها اعمال مي شود، با توجه به عملکرد و نوآوري در شرکتهاي کوچک و متوسط، منجر به ارزش افزوده خواهدشد. جداي از استراتژي بازار مداري و ساختاري‌هاي رقابتي، ويژگيهاي شرکت هم نقش مهمي در به کارگيري نوآوري دارد. به طور کلي اندازه، سن، ميزان تملک بازار و مقدار توليد هم از جمله عوامل تعيين کنند? مهمي درنوآوري سازماني به شمار مي‌روند. شرکتهاي نوآور کوچکتر وجوان تمايل دارند در زمينه پذيرش خلاقيت محصول نوآورانه تر باشند. . نتايج حاصل از تحقيقات يه يون لين و يي چي چر نشان مي دهد که تمرکز استراتژيک بر ايجاد يک بازار قوي و مبتني بر آموزش در ارتقاي نوآوري محصولات در شرکتهاي کوچک و متوسط، با ارزش خواهد بود. بنا بر اين به منظور توسعه نوآوري محصول، تأکيد بر بازار وآموزش، به جاي تکيه بر به کارگيري تکنولوژي مناسب تر است.

منبع: ماهنامه تدبير-سال نوزدهم-شماره 199
منابع
ملکي نژاد، امير: تحليلي بر نقش صنايع کوچک و متوسط در توسعه اقتصادي، فصلنامه راهبرد ياس، شماره 8 ، زمستان 1385،ص141 .
2. علي احمدي عليرضا، فتحيان بروجني، محمد، حورعلي، منصوره، حورعلي، مريم: چالشها و راهکارهاي براي توسعه تجارت الکترونيکي بنگاههاي کوچک و متوسط ايران .فصلنامه مديريت فردا، شماره 5،6 بهار و تابستان 1383،ص99.
.3Deros, Baba md, Sha’ri Mohd ysof, and Azhari md salleh,(2006),”a Benchmarking implementation framework for automotive manufacturing SME “,Benchmarking An International Journal Vol. 13 No. 4, pp.396-430.
. 4Lin, Carol.Yeh-Yun and yi-chiy. Cher, Mavis,(2007), “Does innovation lead to performance? And empirical study of SMEs in Tawian”,Management Research News Vol .30 No.2,pp.115-132.
. 5Sylvie Chetty, Campbell-Hunt, Colin (2003),”Paths to internationalization among small to medium sized firms”,European journal of marketing Vol.37 No.5/6,pp.796-820.
.6Salavou, h., Baltasand, G. and Lioukas, s. (2004) ,”Organisational innovation in SME” ,Euroupean journal of marketing Vol. 38 No. 9/10, pp.1091-1112.
. 7Kim, kee ,s, Tami ,l.knotts, and Stephen c.jones, (2006), “Characterizing vaiability of small manufacturing enterprises(SME) in the market”, Expert systems with Applications 34(2008), pp.18-134.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *