نگرش به حکومت و مدیریت از منظر امام علی(ع)

نویسنده:علیرضا اعرافی

مقاله حاضر حاصل یک سخنرانی است که توسط آقای محمد داوری بازنویسی شده است.( ریاست پژوهشکده حوزه و دانشگاه) – چکیده: در دیدگاه حضرت علی(ع)، نگرش مدیران به «مدیریت» چگونه باید باشد؟ برای پاسخگویی به این سؤال سعی شده است با استفاده از سخنان ایشان در نهج‏البلاغه اصول کلی حاکم بر نگرش مدیران و وظایف کلی آنان در یازده اصل بررسی گردد:

1. امانت بودن مسؤولیت و مدیریت؛
2. ارزش ابزاری حکومت و مدیریت؛
3. نگرش اخلاقی به مدیریت؛
4. سلسله مراتب و مشارکت در مسؤولیت‏ها؛
5. مسؤولیت فرصتی اخلاقی و معنوی؛
6. عمران و آبادانی در کنار وظایف فرهنگی؛
7. ضرورت استفاده از تجارب تاریخی در مدیریت؛
8. حقوق و وظایف متقابل؛
9. نگرش مثبت و کرامت‏مدار به انسان‏ها؛
10. توجه به قدرت و نظارت الهی؛

11. توجه به مشارکت و نقدپذیری در مدیریت.
_______________________________
مقدمه
نهج‏البلاغه مجموعه‏ای از خطبه‏ها، نامه‏ها و کلمات قصار امام علی(ع) است که به همت سیدرضی جمع‏آوری وتنظیم شده است. در بخش نامه‏ها، مجموعاً 79 نامه ذکر شده است که آن‏ها را از نظر موضوعی می‏توان به سه‏دسته تقسیم کرد: دسته اول نامه‏های اخلاقی و تربیتی است که مفصل‏ترین آن‏ها، نامه 31 (توصیه‏های ایشان به فرزندش امام حسن یا محمد بن حنفیه) است؛ دسته دوم مکاتبات حضرت با معاویه؛ و دسته سوم (تقریبا 39 نامه) مواردی است که امام درباره مسائل حکومت و مدیریت، به مناسبت‏های مختلف، خطاب به کارگزاران کشوری و لشگری بیان فرموده‏اند. در واقع می‏توان ادعا کرد که نیمی از نامه‏های نقل شده از علی(ع) در نهج‏البلاغه، به مباحث حکومت و مدیریت اختصاص دارد. بیشترین توجه ایشان در این منشورها، عهدها و نامه‏های ابلاغ شده به کارگزاران و مدیران، به مسأله نوع، الگو و شیوه حکومت و مدیریت بوده است.
هرچند نمی‏توان ادعا کرد که تمامی مباحث مدیریت یا علوم انسانی در متون و منابع دین اسلام مطرح شده است و نیازی به عقل و تجربه بشر نیست، می‏توان ادعا کرد که الگویی از مبانی ارزشی و نظری در باب مدیریت در متون و منابع دینی، از جمله نهج‏البلاغه، ارائه شده است که در علوم اجتماعی و از جمله مدیریت تأثیر فراوانی دارد. بنابراین، سؤال اساسی در این مقاله این است: «در دیدگاه حضرت علی(ع)، نگرش یک مدیر به «مدیریت» خود چگونه باید باشد؟»
پاسخ این سؤال را می‏توان با مطالعه و بررسی مکتوبات و نامه‏های حضرت، به خصوص عهدنامه مالک اشتر1 ـ مفصل‏ترین و جامع‏ترین منشور حکومتی و اداری علی(ع) ـ به دست آورد. ایشان در این نامه‏ها بیش از 200 دستورالعمل در زمینه‏هایی مانند چگونگی ارتباط کارگزاران با مردم، ـ دوست و دشمن و نظیر آن ـ ذکر کرده‏اند که تجزیه و تحلیل این دستورالعمل‏ها ما را به اصول لازم در نگرش مدیر به مدیریت راهنمایی می‏کند.
تذکر این نکته ضروری است که همه فعالیت‏های انسان در مقام کنش‏های اجتماعی مسبوق به نگرش است؛ بدین‏معنا که تمام این فعالیت‏ها در صحنه عمل، بر اساس نوع نگرش قبلی شخص تنظیم می‏شود و هنگام اشتغال مدیر به خدمت و فعالیت اداری، عملکرد، نوع ارتباط با دیگران و همه رفتارهای مدیریتی وی مسبوق به نگاه او به مسؤولیت و مدیریت خواهد بود. درواقع، نگرش مدیر بر اساس پاسخ به پرسش‏هایی مانند این‏که: «این کار ارزشمند است یا خیر»، «این عمل چه مقدار ارزش دارد»، «این رفتار چه سهمی در زندگی وی دارد» و «مردم دارای چه منزلت و مرتبتی هستند»، شکل می‏گیرد و نوع این پاسخ‏ها نقشی تام در شکل‏گیری نوع و روش مدیریتی وی دارند. بدین‏ترتیب مواضع ما در پشت صحنه مدیریت، تعیین‏کننده نحوه عمل و فعالیت ما در صحنه مدیریت است. در روان‏شناسی گفته می‏شود که فعالیت و کنش انسان، مبتنی بر نوع نگرش و انگیزش اوست و چون انگیزش بر نگرش تکیه دارد، نقش نگرش بنیادی‏تر است و در واقع، نگرش، مولد انگیزش و گرایش است، هرچند نمی‏توان از منشأ غریزی برخی انگیزه‏ها غافل بود که نگرش فرد نمی‏تواند تأثیر مستقیم در آن انگیزه‏ها داشته باشد. ازاین‏رو در مقام عمل نگرش جایگاهی مهم دارد و این قانون و قاعده‏ای روشن است که عقل و تجربه درونی نیز آن را تأیید می‏کند.
با مراجعه به کلام علی(ع) در بحث از مدیریت، می‏توان دو نوع سؤال مطرح کرد: اول، رفتار یک مدیر در مقام اجرای وظایف مدیریتی چگونه باید باشد؟ پاسخ این سؤال را می‏توان ازدستورالعمل‏هایی که حضرت در نامه‏های مختلف بیان کرده‏اند، به دست آورد. اما سؤال عمیق‏تر این است: از دیدگاه امام(ع)، نگرش مدیران به حکومت و مدیریت باید چه نوع نگرشی باشد؟ و توصیه‏های حضرت در این زمینه چیست؟ به عبارت دیگر، از دیدگاه علی(ع) چگونه باید در پشت صحنه مدیریت، به نگرش‏ها و انگیزش‏ها سامان بخشید تا آن دستورالعمل‏ها و توصیه‏ها در جای خود تحقق یابد؟ در این صورت، فهم دیدگاه حضرت در باب مواردی از قبیل کار، مسؤولیت و مدیریت و… ــ که پشت صحنه عمل مدیریتی افراد را مشخص می‏کند ــ ضرورت دارد.
به عبارت دیگر در مدیریت توصیه‏ها و توصیفها داریم، و علی‏الاصول توصیه‏ها و تجویزهای اداری و اخلاقی مبتنی بر توصیفها است، و مبنای بایدهای مدیریتی هستیها و واقعیتها است؛ یک بار می‏توان از آن توصیه‏ها سؤال کرد و بار دیگر از توصیفها و نگرش و باور به آن‏ها.
محور اصلی بحث در این مقاله، یافتن پاسخ سؤال اول (حوزه کنش‏ها و رفتارهای مدیران) نیست، بلکه پاسخگویی به سؤال دوم (نگرش‏ها) است. در سطور آتی بر اساس کلمات نقل شده از حضرت علی(ع) در نهج‏البلاغه، اصول کلّی حاکم بر نگرش مدیران و وظایف کلی آنان را در یازده اصل بررسی خواهیم کرد.

1. امانت بودن مسؤولیت و مدیریت
«نگرشِ امانتی» در پذیرش حکومت و مدیریت، اصلی بنیادی و قاعده‏ای فراگیر در بینش اسلامی و قرآنی است؛ زیرا در منطق دینی همه نعمت‏ها ودایع و امانت‏های الهی‏اند. البته این نعمت‏ها از نظر درجات و مراتب، در یک رتبه قرار ندارند؛ برخی از نعمت‏ها به دلیل شمول و فراگیری و کارآیی و اثرگذاری بیشتر، و نیز به لحاظ ارتباط وظایف و تکالیف برتر با آن‏ها، امانتی خاص تلقی می‏شوند. بنابراین در فرهنگ دینی، امانت دو کاربرد دارد: نخست در معنای عام که شامل همه نعمت‏ها و عنایت‏های الهی است؛ دوم در مورد نعمت‏ها و الطاف ویژه الهی. برای مثال مقصود از آیه شریفه امانت (اِنّا عَرَضنا الامانَةَ عَلی السّمواتِ وَ الاَرْضِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَها وَ حَمَلَهَا الاِنْسانُ اِنّهُ کانَ ظَلُوما جَهُولاً)2 معنای دوم، یعنی امانت‏های ویژه است. البته در تعیین مصداق این امانت اختلاف وجود دارد؛ برخی آن را توحید و معرفة‏الله، و گروهی امامت و ولایت دانسته‏اند.
«امانت»، در لغت از ریشه «اَمْن» به معنای آرامش و آسایش خاطر است؛ و در اصطلاح، ودیعتی است که کسی آن را به دیگری می‏سپارد و به او در نگهداری از آن، اعتماد می‏کند. ازاین‏رو امانت دارای چند رکن است: امانت سپار، امانت‏پذیر، مورد امانت، و شرایط و وظایف امانتداری.
براساس این اصل، زمامداری و مدیریت، به عنوان مظاهر و مراتب ولایت و امامت، از امانت‏های خاص است. مدیران و حاکمان قبل از هر چیز باید به این اصل باور داشته باشند و نگرش خود را بر این بنیاد استوار سازند.
نکته شایان یادآوری این است که نگرشِ امانتی در باب زمامداری و مدیریت، هم به دلیل اثرگذاری گسترده آن و هم از جهت مسائل روان‏شناختی مربوط به آن، از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیرا حبّ ریاست از غرایز سرکش و از دام‏های شیطانی و وسوسه‏های رهزن است و از سوی دیگر، قدرت می‏تواند زمینه‏ساز تولید آسیب‏ها و آفت‏های فراوان فردی و اجتماعی شود. حضرت علی (ع)در این خصوص خطاب به مالک اشتر می‏فرماید:
مگو من مأمورم و مسؤولیت دارم، امر می‏کنم و باید اطاعت شود؛ زیرا این کار موجب دخول فساد در قلب و خرابی دین و نزدیک شدن تغییر و تحوّل در قدرت است.3
بدین‏ترتیب در این نگرش الهی تأکید بر نفی اصالت ریاست و طرد برداشت مادی از آن است.
نکته مهم دیگر این است که امانت در نگرش امام علی با امانت در نگرش‏های مادی متفاوت است؛ در نگرش مادی ممکن است مدیریت صرفا امانتی اجتماعی تلقّی بشود، اما این امانت در بینش الهی سه ضلعی است: امانت خدا، امانت مردم و امانت حاکمان در سلسله مراتب اداری، که در نهج‏البلاغه و سخنان حضرت علی(ع) به هر سه امانت اشاره شده است. البته این امانت‏ها طولی و ترتبی است و ریشه آن، امانت الهی و به دنبال آن، امانت اجتماعی و مردمی و سپس امانت از سوی فرادستان در سلسله مراتب مسؤولیت است.
بدین‏ترتیب نخستین اصل در نگرش مدیران به مسؤولیت در دیدگاه حضرت علی(ع) این است که مدیر باید مسؤولیت و منصب پذیرفته شده را امانتی تلقی کند که بر اساس سلسله مراتب، از خدا به ولی و از ولی به او واگذار شده است؛ و تمام کوشش او در جهت ادای این امانت باشد.
حضرت خطاب به یکی دیگر از کارگزاران خود، مسؤولیت حکومت را امانت معرفی می‏کند و او را در این امانت سهیم می‏داند:
اما بعد، من تو را شریک در امانتم (حکومت و زمامداری) قرار دادم.4
و هنگامی که احساس کرد وی در حوزه مدیریت خود خیانت کرده است به او فرمود:
عهد و پیمانت را نسبت به پسر عمت دگرگون ساختی… با خائنان نسبت به او خیانت ورزیدی؛ نه پسر عمت را یاری کردی و نه حق امانت را ادا نمودی.5
سپس او را به علت این‏که فعالیتش در جهت به دست آوردن دنیا و خیانت به امانت مردم بوده است سرزنش می‏کند و می‏فرماید:
گویا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام نداده‏ای… گویا تو با این امت برای تجاوز و غصب دنیایشان حیله و نیرنگ به کار می‏بردی و مقصدت این بود که این‏ها را بفریبی و غنایمشان را در اختیارگیری؛ پس آن‏گاه که امکان تشدید خیانت به امت را پیدا کردی تسریع نمودی.6
حضرت علی(ع) در این خصوص در نامه‏ای خطاب به اشعث بن قیس (استاندار منطقه بزرگ آذربایجان) می‏فرماید:
کاری که به عهده توست نانخورش (طعمه) نیست؛ بلکه امانتی است بر گردنت. آن که تو را بدان کارگمارده، نگهبانی از امانت را به عهده‏ات گذارده، تو را نرسد که آنچه خواهی به رعیت فرمایی، و بی دستور به کاری دشوار درآیی.7
حضرت در این کلام به صورتی زیبا دو مقوله «طعمه» و «امانت» را در باب مسؤولیت و مدیریت مقابل هم قرار داده است. واژه «طعمه» دارای معنایی عام است که می‏تواند شامل همه اموری شود که انسان برای ارضای نیازهای شخصی مادی و دنیوی به کار می‏گیرد. بدین ترتیب حضرت خطاب به استاندار خود تذکر می‏دهد که نباید چنین تصوّری از مسؤولیت داشته باشد، بلکه تلقّی او باید «امانت شمردن مسؤولیت اجتماعی» باشد؛ امانتی که از طرف خدا و مردم بر دوش او گذاشته شده است.
حضرت در نامه‏ای خطاب به یکی دیگر از کارگزاران کشوری خود متذکر می‏شود که اگر هدف حاکم از مسؤولیت امانتداری نباشد ـ بلکه هدفش برآوردن حوایج شخصی باشد ـ این انگیزه حاکم را از اجرای عدالت باز می‏دارد:
فَاِنّ الْوَالِی اِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِکَ کَثِیراً مِنَ الْعَدْلِ.8
برخی «اختلف هواه»را بدین گونه معنا می‏کنند: «جَری تَبَعَاً لِمآرِبِه الشَّخْصِیَة»؛ یعنی این‏که فرد دنبال خواسته‏های شخصی خود باشد. بدین‏ترتیب معنای کلام این است که وقتی حاکم و مدیر به دنبال خواسته‏های شخصی و تبعیض‏های بیجا در نگرش به افراد و گروه‏ها باشد و نگاه او به حکومت و مدیریت، برآوردن حوایج شخصی باشد، این نگرشِ منفی او را از بسیاری از موازین عدل دور می‏دارد؛ زیرا توجه خاص به خواسته‏های شخصی سبب ترجیح خود بر دیگران می‏شود و این حالت، انسان را از برخورد مساوی در استیفای حقوق مردم باز می‏دارد.بدین سبب حضرت در ادامه می‏نویسد:
پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد.
بدین‏ترتیب مدیر باید خود را از این نگرش منفی که مدیریت و کار را طعمه بداند و آن را صرفاً وسیله‏ای برای ارضای نیازهای شخصی قرار دهد، بپرهیزد و با مردم به عدالت و مساوات رفتار کند.
به علت امانت بودن مدیریت، حضرت کارگزارانی را که وظایف خود را به خوبی انجام نمی‏دادند، به عنوان خیانت کنندگان در امانت، نکوهش کرده است. برای مثال ایشان درباره یکی از کارگزاران خود می‏نویسند:
درباره تو خبری به من رسیده است که اگر چنان کرده باشی پروردگار خود را به خشم آورده باشی، امام خویش را نافرمانی کرده، و امانت خود را از دست داده‏ای.10
و در مقابل، کارگزارانی را که وظایف مدیریتی را به خوبی ادا کرده‏اند، به عنوان امانتدار،تشویق نموده است. امام(ع) در این خصوص خطاب به عمر بن ابی سلمه مخزومی (زمامدار بحرین) – هنگامی که او را برای همراهی خود، در جنگ با دشمن فراخواند و فرد دیگری را به فرمانداری آن‏جا منصوب کرد- می‏فرماید:
اما بعد، من نعمان بن عجلان زرقی را فرماندار بحرین قرار دادم، و اختیار تو را از فرمانداری آن‏جا برگرفتم، بدون این‏که این کار برای تو مذمّت و ملامت دربرداشته باشد؛ چرا که تو زمامداری را به نیکی انجام دادی و حق امانت را ادا نمودی… .11
نکته‏ای که توجه به آن شایسته است آن‏که با تحلیل مفهوم امانت، به دو رکن و عنصر دیگر می‏توان دست یافت: نخست، وظایف امین وشرایط امانتداری؛ دوم، مسؤولیت و بازخواست الهی است، و این دو عنصر در نگرش مدیران باید هر دو با هم، مورد عنایت قرار گیرد. از سوی دیگر امانت با خلافت انسان ربطی وثیق دارد و البته تحلیل و تبیین آن به مجالی دیگر نیاز دارد.
2. ارزش ابزاری حکومت و مدیریت
از مجموع بسیاری از تعالیم اسلام و آموزه‏های امام علی(ع) به وضوح برمی‏آید که پذیرش هر گونه مسؤولیت و مدیریت، ارزش ذاتی ندارد و نگرش مدیران به آن مسؤولیت‏ها باید به گونه‏ای باشد که این مناصب برای آنان ابزاری برای اجرای عدالت و احکام الهی باشد؛ بدین‏معنا که حکومت و مدیریت ابزاری برای دست‏یابی به آرمان‏های الهی و تحقق موازین عدل و قوانین الهی است. در این راستا ایشان حکومت خود را وسیله‏ای می‏دانند برای اجرای احکام الهی، نه ابزاری در جهت سلطنت:
… خدایا! تو می‏دانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیای ناچیز، خواستن زیادت. بلکه می‏خواستیم نشانه‏های دین را به جایی که بود نشانیم، و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستمدیده‏ات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده‏ات اجرا گردد.12
حضرت در جای دیگر خطاب به ابن عباس می‏فرماید:
به خدا این کفش پاره را از حکومت بر شما بیشتر دوست می‏دارم مگر آن‏که حقّی را برپا سازم یا باطلی را براندازم.13
بر این اساس، حضرت در خطبه شقشقیه پذیرش مسؤولیت از طرف علما را «عهدی الهی» و وسیله احقاق حق و دفع ظلم از مظلومان تلقّی می‏کند:
و اگر نبود عهد و مسؤولیتی که خداوند از دانشمندان هر جامعه گرفته که در برابر شکمخوارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می‏ساختم و از آن صرف نظر می‏کردم… .14
و در جای دیگر خطاب به مالک اشتر می‏گوید:
باید محبوب‏ترین کارها نزد تو اموری باشد که به حق و عدالت موافق‏تر است.15
و نیز می‏فرماید:
آنچه بیشترْ دیده والیان بدان روشن است، برقراری عدالت در شهرها و میان رعیت دوستی پدید شدن است.16
حضرت حکومت را ابزاری برای احقاق حق می‏دانند و خطاب به یکی از کارگزاران، که از ریاست برای به دست آوردن منافع شخصی استفاده کرده بود، می‏فرماید:
… به خدا! اگر حسن و حسین چنان می‏کردند که تو کردی، از من روی خوش نمی‏دیدند و به آرزویی نمی‏رسیدند تا حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده بود گردانم. و سوگند می‏خورم به پروردگار جهانیان که آنچه تو بردی از مال مسلمانان، اگر مرا روا بود، شادم نمی‏نمود که به دستش آرم و برای پس از خود میراث بگذارم.17
و در جای دیگر در این خصوص می‏فرماید:
مرا فرمان می‏دهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟! به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید، و ستاره‏ای در آسمان پیِ ستاره‏ای برآید.18
و نیز می‏فرماید:
همانا بر امام نیست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده؛ کوتاهی نکردن در موعظت، و کوشیدن در نصیحت و زنده کردن سنت؛ و جاری ساختن حدود بر مستحقان و رساندن سهم‏های بیت‏المال به در خورِ آن.19
3. نگرش اخلاقی به مدیریت
نگرش به مدیریت در نظام مدیریتی اسلام، ترکیبی است از علم و اخلاق و نمی‏توان این دو مقوله را از هم جدا کرد. البته در بُعد علمی (روشی و فنی) قابلیت تحول و انعطاف بالایی وجود دارد؛ بدین‏معنا که، به اصطلاح فقهی، در قسمت روش‏ها حوزه «منطقه الفراغ» گسترده‏تر است؛بدین سبب باید در گذر زمان از تجارب جدیدِ بشر استفاده کرد. امّا در بُعد «اخلاق مدیریتی» ثبات بیشتری وجود دارد؛ به این معنا که برای نظام ارزشی و اخلاق حکومتی و اداری بر اساس رسالت دین، توصیه‏ها و معارف مبسوط و دامنه‏داری وجود دارد که غالبا از ثبات و ماندگاری برخوردارند.
حضرت علی(ع) گاهی در باب جنگ، جمع‏آوری مالیات، و دیگر فعالیت‏های مدیریتی، توصیه‏های روشی، مهارتی و فنی ارائه می‏کنند، که مدیر مسلمان ملزم به رعایت آن‏هاست؛ و گاهی نیز توصیه‏هایی اخلاقی و ارزشی در باب مدیریت و حکومت ابراز داشته‏اند. این دو نوع مباحث، ما را به این مطلب رهنمون می‏سازد که یکی از اصول حاکم بر نگرش مدیر در مدیریت آن است که وی، همان‏قدر که به علم و فن در مدیریت اهمیت می‏دهد، به توصیه‏های اخلاقی و رعایت آن نیز توجه داشته باشد. علی(ع) در این خصوص کارگزاران خود را ملزم به رعایت اصول اخلاقی نموده‏اند. برای مثال حضرت خطاب به شریح بن هانی (یکی از فرماندهان لشکر خود) می‏فرماید:
در هر صبح و شام از خدا بترس، و از فریب دنیا به خود بیم دار، و هیچ‏گاه دنیا را امین مشمار! و بدان که اگر خود را باز نداری از بسیارِ آنچه دوست می‏داری به خاطر آنچه ناخوش و زشت می‏شماری، هوس‏ها تو را بدین سو و آن سو کشاند و زیان‏های بسیار به تو رساند. پس نفست را باز دار و در پی هوس رفتنش مگذار و چون خشمت سرکشد، خردش ساز و بکوبش و برانداز.20
و در جای دیگر خطاب به مأموران اخذ مالیات می‏فرماید:
او را می‏فرمایم که از خدا بترسد در پنهانش آن‏جا که جز خدا نگرنده‏ای نیست و جز او راه برنده؛ و او را می‏فرمایم تا آشکارا طاعت خدا را نگزارد و در نهان خلاف آن را آرد. وهر کس کردار و گفتار او دو گونه نبود، امانت را گزارده و عبادت را خالص به جای آورده.21
حضرت خطاب به محمد بن ابی‏بکر ـ هنگامی که او را به سرپرستی لشکر مصر انتخاب کرد ـ در خصوص توجه به مسائل اخلاقی، می‏فرماید:
بدان که من تو را سرپرست بزرگ‏ترینْ لشکرم، یعنی لشکر مصر، نمودم. پس بر تو لازم است که با خواسته‏های دلت مخالفت کنی و از دینت دفاع نمایی؛ گرچه یک ساعت از زندگانیت بیش نمانده باشد. و هرگز خداوند را به خاطر رضایت احدی از مخلوقش به خشم نیاوری؛ چرا که خداوند جای همه کس را می‏گیرد و کس نمی‏تواند جای خداوند را بگیرد.22
حضرت کارگزارانی را که به اصول اخلاقی پای‏بند نبودند، نکوهش و توبیخ نموده است و آنان را برای تصدی امور مدیریتی لایق نمی‏داند. ایشان خطاب به منذر پسر جارود عبدی می‏فرمایند:
پارسایی پدرت مرا درباره تو فریفت و گمان کردم پیرو پدرت هستی و به راه او می‏روی، لیکن آنچه درباره تو به من خبر داده‏اند این است که از فرمانبرداری هوایت دست برنمی‏داری، ذخیرتی برای آخرتت نمی‏گذاری، دنیای خود را آبادان می‏کنی با ویران کردن آخرتت، و با خویشاوندانت می‏پیوندی به قیمت بریدن از دینت. اگر آنچه از تو به من رسیده درست باشد، شتر خویش و تبار، و بندِ پای‏افزارِ تو از تو بهتر است و آن که چون تو باشد، درخور آن نیست که پاسداری مرزی را تواند یا کاری را به انجام رساند یا رتبت او را برافرازند، یا در امانتی شریکش سازند.23
و در خطاب به یکی دیگر از کارگزاران می‏فرماید:
…حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودی دینت اصلاح مکن که از زیانکارترین افراد خواهی بود.24
حضرت به علت اهمیت ویژگی‏های اخلاقی در نگرش مدیریت، واگذاری مناصب مدیریتی را ـ به خصوص در سطح کلان ـ به افرادی که صلاحیت اخلاقی ندارند، جایز نمی‏دانند
… شما می‏دانید که سزاوار نیست کسی که بر نوامیس، خون‏ها، غنائم، احکام و امامت مسلمانان ولایت دارد بخیل باشد تا در جمع‏آوری اموال آنان برای خویش حرص ورزد و نباید جاهل و نادان باشد که با جهلش آن‏ها را گمراه کند و نه جفاکار تا پیوندهای آن‏ها را از هم بگسلد و به نیازهای آن‏ها پاسخ نگوید؛ و نه ستمکار که در اموال و ثروت آنان حیف و میل نماید، و گروهی را بر گروه دیگری مقدم دارد و نه رشوه‏گیر در قضاوت تا حقوق را از بین ببرد و در رساندن حقّ به صاحبانش کوتاهی ورزد… .25
4. سلسله مراتب و مشارکت در مسؤولیت‏ها
یکی از اصول حاکم بر مدیریت اسلامی این است که مسؤولِ مافوق در عملکرد مدیران و کارمندانِ سطوح پایین‏تر مشارکت دارد و باید جوابگوی تخلفات آنان باشد. نشانه تأکید بر این اصل، آن است که امیرمؤمنان(ع) بر مدیران و کارگزاران خود نظارت بسیار دقیقی داشته است و در موارد مختلف از نهج‏البلاغه، در باب گزارش از عملکرد مدیران خود می‏فرماید: «مأموران من درباره عملکرد تو گزارش آورده‏اند»، یا «گزارش‏های مردمی دریافت شده است». حضرت بر اساس این گزارش‏ها، گاهی از تخلفِ مدیر مطمئن شده و نامه‏ای عتاب‏آمیز به او نوشته‏اند و در موارد دیگر که احتمال خطا بوده است، به مدیران هشدار داده‏اند. برای مثال حضرت در این خصوص به عبدالله بن عباس (عامل بصره)، که شخصیت برجسته‏ای بود، می‏نویسد:
به من خبر داده‏اند با تمیمیان درشتی کرده‏ای و به آنان خشن سخن گفته‏ای!… پس، ابوالعباس! خدایت رحمت کند، در آنچه بر زبان و دست تو جاری گردد، خوب باشد یا بد، کار به مدارا کن که من و تو در آن شریک خواهیم بود.26
بنابراین در عین حال که مسؤولیت به صورت سلسله مراتبی توزیع شده است، ولی مسؤولان فرادست نیز در قبال عملکرد فرودستان سهیم‏اند و در صورت کوتاهی مورد بازخواست قرار می‏گیرند.
حضرت در خصوص سلسله مراتبی بودن مدیریت، خطاب به مالک اشتر می‏فرماید:
… از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنان عطا کن که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت کند، زیرا تو مافوق آن‏ها و پیشوایت ما فوق تو، و خداوند مافوق کسی است که تو را زمامدار قرار داده است.27
و در جای دیگر حضرت مالک را مسؤول تخلفات زیردستان می‏دانند و می‏فرمایند:
به خوبی باید بدانی هر عیبی در منشیان تو یافت شود که تو از آن بی‏خبر باشی شخصا مسؤول آن خواهی بود.
حضرت علی(ع) خود را در مقابل تخلفات زیردستان خود مسؤول می‏داند و از مردم می‏خواهد که اگر از آن‏ها شکایت دارند به او مراجعه کنند تا آن‏ها را به سزای اعمال بدشان برساند:
… من خود پشت سرِ سپاه در حرکتم. شکایات خود را پیش من آورید و در مواردی که آن‏ها بر شما چیره شده‏اند و شما قدرت دفع آن را جز با کمک خداوند و من ندارید، به من مراجعه کنید؛ که من به کمک خداوند آن را تغییر می‏دهم و دگرگون می‏سازم.29
5. مسؤولیت؛ فرصتی اخلاقی و معنوی
یکی از نقاط برجسته نظام اخلاقی و سیاسی اسلام، پیوند تکالیف اجتماعی و اخلاقی و دینی است؛ بدین‏معنا که با عمل به رسالت اجتماعی، می‏توان روح را پرورش داد و خود را به عالی‏ترین درجات معنوی و عرفانی رساند. بدین‏جهت در دیدگاه حضرت علی(ع)، تلقی مدیر از مسؤولیتِ خود، باید انجام دادن نوعی تکلیف شرعی باشد که از طریق آن، بتواند به رشد معنوی برسد و در قبال آن، ثواب الهی نیز دریافت دارد. بر این اساس، مسؤولیت باید نعمتی الهی و فرصتی برای دست‏یابی به مدارج معنوی و اخلاقی به شمار آید. حضرت در نامه‏های نهج‏البلاغه ـ به خصوص در مواردی که در آن، دستورهایی به مأمورانِ مالیات‏گیر داده‏اند ـ به زیبایی، فنون و ارزش‏های اخلاقی مدیریت را بیان کرده‏اند. ایشان در نامه 51 می‏فرمایند:
کسی که در اندیشه آینده خود و قیامت نباشد امروز برای آن توشه بر نمی‏گیرد.
یعنی هر فرد باید فعالیت‏های خود را به گونه‏ای تنظیم کند که توشه‏ای برای آخرت او باشد و فعالیت‏های مدیریتی نیز یکی از مصادیقِ آن است. حضرت سپس با تأکید به این نگرش مدیر، خظاب به مأمورانِ خود می‏فرماید:
بدانید آنچه به عهده شماست، اندکْ مقدار است و ثوابِ آن بسیار.
بدین‏معنا که تکلیف شما در کار و مدیریت، با همه سختی آن، در برابر ثواب و توشه عرفانی و معنوی که از آن برمی‏گیرید اندک است. به بیان دیگر، این فرصت و نعمتی است برای شما، که شکرش واجب است و می‏توانید از آن، نه تنها برای رشد و ارتقای جامعه، بلکه برای ارتقای روحی و اخلاقی خودتان نیز بهره برگیرید.
بنابراین اصل، خدمت نه فقط فرصتی است برای فعالیت اجتماعی و عمران و آبادانی، بلکه زمینه‏ای است برای تعالی روحی و کمال اخلاقی و معنوی خود شخص.حضرت خطاب به مالک اشتر، ضمن دستور به این که بهترین اوقات خود را برای عبادت با خدا قرار دهد، متذکّر می‏شود که در صورت انجام دادن شایسته وظایف حکومتی، تمام اعمال او عبادت خواهد بود:
… و برای آنچه میان تو و خداست نیکوترین اوقات و بهترین ساعات را بگذار، هرچند همه کارها در همه اوقات برای خداست؛ اگر نیت درست باشد و رعیت را از آن آسایش بود.
حضرت در جای دیگر خطاب به اسود بن قطبه (رئیس سپاه حلوان از نواحی فارس) می‏فرماید:
و از جمله حق‏ها بر تو این است که نفس خود را بپایی، و به اندازه توانت در کار رعیت کوشش نمایی، که آنچه از این‏کار به دست می‏آری بهتر است از آنچه بذل می‏داری.
6. عمران و آبادانی در کنار وظایف فرهنگی
نگرش جامع به مدیریت، یکی از نگرش‏های اساسی است؛ به این معنا که مدیر ـ به خصوص در مدیریت کلان ـ نباید خود را به توسعه و آبادانی دنیای مردم محدود نماید، بلکه علاوه بر آن، وظیفه دارد که به امور معنوی و فرهنگی مردم نیز توجه داشته باشد.حضرت در این خصوص می‏فرماید:
مردم! مرا بر شما حقی و شما را بر من حقی است: بر من است که خیرخواهی خود را از شما دریغ ندارم، حقی را که از بیت‏المال دارید بگزارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید.
علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر، در بیان وظایف زمامدار، هردو بُعد معنوی و دنیوی را مطرح کرده‏اند:
این عهدی است که به مالک سپردم، هنگامی که او را بر مصر گماشتم، و او را بر چهار مسؤولیت موظف کردم: تا مالیات‏های آن سرزمین را جمع‏آوری کند؛ با دشمنان آن کشور بجنگد؛ به اصلاح اهل آن همت گمارد؛ و به عمران و آبادی آن مناطق بپردازد.35
بدین‏ترتیب حضرت همه این وظایف را بر عهده مدیر و حاکم می‏گذارد. البته هنگامی که مدیریت‏ها تقسیم شوند، اوضاع اندکی متفاوت می‏شود، ولی روح داستان این است که مدیریت در نظام اسلامی و با نگاه علی(ع) مدیریتی است که فرد نمی‏تواند
بگوید من فقط به عمران و آبادانی می‏پردازم و به بُعد فرهنگی و معنوی و اخلاقی کاری ندارم یا به عکس.
ممکن است بر اثر تقسیم مسؤولیت‏ها، این وظایف تقسیم شود، امّا در هر حال نگرشِ مدیرِ اسلامی، نگرشی ترکیبی از «آبادی معنوی و دنیوی» است.
امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر در باب آبادانی دنیوی می‏فرمایند:
… کوشش تو در آبادی زمین بیش از کوشش در جمع‏آوری مالیات باشد؛ زیرا مالیات جز با آبادانی به دست نمی‏آید، و آن کس که بخواهد مالیات را بدون آبادانی مطالبه کند، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود می‏سازد، و حکومتش بیش از مدّت کمی دوام نخواهد داشت.
حضرت در کنار این، به او دستور می‏دهد که به مسائل عبادی مردم نیز توجه خاص داشته باشد:
از جمله کارهایی که مخصوصا باید با اخلاص انجام دهی، اقامه فرایض است که ویژه ذات پاک اوست. بنابراین بدنت را شب و روز در اختیار فرمان خدا بگذار، و آنچه موجب تقرب تو به خداوند می‏شود به‏طور کامل و بدون نقص به انجام رسان، اگرچه خستگی جسمی و ناراحتی پیدا کنی. هنگامی که به نماز جماعت برای مردم می‏ایستی باید نمازت نه نفرت‏آور باشد و نه تضییع‏کننده؛ چرا که در بین مردمی که با تو به نماز ایستاده‏اند، هم بیمار وجود دارد و هم افرادی که کارهای فوری دارند.37
بدین‏ترتیب در دیدگاه امام علی(ع) هیچ‏کس نمی‏تواند چیزی از دین را به بهانه اصلاح دنیا رها سازد:
مردم چیزی از امور دینشان را برای اصلاح دنیایشان ترک نمی‏کنند مگر این‏که خداوند زیانبارتر از آن را بر روی آن‏ها خواهد گشود.
حضرت سیره خود را در جامعه دینی، هدایت معنوی انسان‏ها می‏دانند و متذکر می‏شوند که آنچه در آن بیم داشته‏اند، غلبه گمراهان و انحراف مردم است:
… بر راه حقّ ایستادم و آن را از راه‏های گمراهی جدا کردم و به شما نشان دادم، درحالی‏که می‏پوییدید، و راهنمایی نمی‏دیدید، چاه می‏کندید و به آبی نمی‏رسیدید و این اشارت است که گویاتر از صد مقالت است…. بیم موسی نه بر جان بود که بر مردم نادان بود، مبادا گمراهان به حیلت چیره شوند و بر آنان امیر.
7. ضرورت استفاده از تجارب تاریخی در مدیریت
یکی دیگر از اصولی که در کلام علی(ع) بدان اشاره شده، نگاه به تاریخ و تجربه تاریخی حاکمان و مدیران پیشین است. حضرت خطاب به مالک می‏فرماید:
بدان که من تو را به شهرهایی می‏فرستم که دستخوش دگرگونی‏ها گردیده؛ گاه داد و گاهی ستم‏دیده. و مردم در کارهای تو چنان می‏نگرند که تو در کارهای والیان پیش از خود می‏نگری، و درباره تو آن می‏گویند که درباره آنان می‏گویی.
بنابراین باید حکومت و مدیریت را به عنوان فرایندی تاریخی و تجربه شده نگریست و آن را واقعیتی دارای قوانین و قواعد مشترک و قابل ارزیابی و مورد توجه و نظارت دیگران دانست و با این نگرش به عبرت‏آموزی و بهره‏گیری از تجارب پیشینیان اهتمام ورزید. امام(ع) در پایان عهدنامه، به مالک می‏فرمایند:
بر تو واجب است که همواره به یاد حکومت‏های عادلانه پیش از خود باشی. هم‏چنین توجه خود را بر روش‏های خوب یا اثری که از پیامبر رسیده، و یا فریضه‏ای که در کتاب خداوند آمده است، معطوف دار و به خطوطی که در روش من مشاهده کرده‏ای، اقتدا کن… ..
8. حقوق و وظایف متقابل
نگرش انسان به مدیریت و مسؤولیت، بر حقوق و وظایف متقابل مبتنی است. از افتخارات روش حکومتی و مدیریتی امام، ذکر شده در نهج‏البلاغه ـ که الگویی بسیار زنده و پاسخگوی نیازهای انسان در گذر زمان است ـ نگاه حق و وظیفه متقابل است. امیرمؤمنان(ع) در موارد مختلف به این حقوق و وظایف متقابل اشاره کرده است:
کسی را حقی نیست جز آن‏که بر او نیز حقی است؛ و بر او حقی نیست جز آن‏که او را حقی بر دیگری است.
بدین‏معنا، حق چنان است که به نفع کسی نخواهد بود مگر آن‏که به گونه‏ای به زیان وی نیز خواهد بود و حق به زیان وی جاری نخواهد شد جز آن‏که در مواردی دیگر به سود او تمام می‏شود. حضرت سپس بر این نکته تأکید می‏ورزد که حتی خداوند هم، که صاحب حق مطلق است، با عنایت و لطف خود برای دیگران نسبت به خود، حق متقابل مقرر داشته است:
و اگر کسی را حقی بُوَد که حقی بر او نَبُوَد، خدای سبحان است نه دیگری از آفریدگان؛ چه، او را توانایی بر بندگان است و عدالت او نمایان است در هر چیز که گونه گون قضای او بر آن روان است.لیکن خدا حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در اطاعت، دو چندان یا بیشتر نهاده، از درِ بخشندگی که او راست و افزون دهی که وی را سزاست.
ایشان در مورد حق متقابل شهروندان و مسؤولان می‏فرمایند:
همانا خداوند بر شما برای من حقی قرار داده، چون حکمرانی شما را به عهده‏ام نهاد؛ و شما را نیز حق است بر من، همانند حقّ من که بر گردن شماست.
امام(ع) در ادامه این خطبه ـ که در جنگ صفین ایراد کرده است ـ بر اهمیت و منزلت برتر حق متقابل مسؤولان و مردم تأکید می‏کند و کاربست آن را مایه عزت و اعتلای جامعه می‏داند:
بزرگ‏ترین حق‏ها که خدا واجب کرده است، حقّ والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، که خدای سبحان آن را واجب نمود، و حق هر یک را بر عهده دیگری واگذار فرمود، و آن را موجب برقراری پیوند آنان و ارجمندی دین ایشان کرد. پس حال رعیت نیکو نگردد جز آن‏که والیان نیکو رفتار باشند؛ و والیان نیکو رفتار نگردند، جز آن‏گاه که رعیت درستکار باشند. پس چون رعیت حقِ والی را بگزارد، و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگ‏مقدار شود. و راه‏های دین پدیدار و نشانه‏های عدالت برجا و سنت چنان‏که باید، اجرا. پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد، و نشانه‏های جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار. راه گشاده سنّت را رها کنند، کار از روی هوا کنند،و احکام فرو گذار شود و بیماری جان‏ها بسیار، و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرو نهاده شود یا باطلی سترگ انجام داده. آن‏گاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگ مقدار.
یکی دیگر از حقوق جامعه بر مدیران، از دیدگاه حضرت این است که منصب، آنان را به مردمان نزدیک‏تر و عطوفت و خدمتگزاری آنان را به مردم افزون کند:
بر والی است که اگر به زیادتی از مال رسید یا نعمتی مخصوصِ وی گردید، موجب دگرگونی او نشود و آنچه خدا از نعمت خویش نصیبش کرده، بر نزدیکی وی به بندگان خدا و مهربانی او به برادرانش بیفزاید.
امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر متذکر می‏شوند که هر یک از طبقات و گروههای اجتماعی بر حاکم حقی دارند.
در دیدگاه امام مردم موظف‏اند این حقوق را از مسؤولان و مدیرانشان مطالبه کنند و در مقابل، حقوق حکّام و مدیران را ادا نمایند:
سپس این دستورها را از امیران خود بگیرید و فرمان آنان را ـ چندان‏که خدا کارتان را بدان سازوار می‏دارد ـ بپذیرید.
این کلام بدین معناست که مردم باید، هم حق خود را طلب کنند و هم خود را بدهکار حکومت و نظام بدانند و در واقع به هر دو سو پای‏بند باشند.
9. نگرش مثبت و کرامت مدار به انسان‏ها
حضرت علی(ع) یکی از نگرش‏های مدیر را توجه به ارزش انسان‏ها ـ به طور عام، از هر قبیله و نژاد یا دین و مذهب که باشند ـ می‏دانند و متذکر می‏شوند که زمامدار به عنوان مدیر اسلامی باید حافظ حیثیت، آبرو، مال و جان انسانها باشد. حضرت در این خصوص در نامه‏ای خطاب به مأموران مالیات‏گیر می‏فرماید:
هیچ‏کس را از خواسته‏های مشروعش باز ندارید… و نیز به خاطر گرفتن درهمی، کسی را تازیانه نزنید؛ هم‏چنین به مال احدی ـ چه مسلمان و چه غیرمسلمان که در پناه اسلام است ـ دست نزنید.49
امام(ع) در سیره خود، در برابر افرادی که خویشتن را کوچک وکم ارزش جلوه می‏دادند،واکنش نشان می‏داد و آنان را از این کار منع می‏کرد. برای مثال ایشان از همراهیِ فردی که پیاده در حال حرکت بود با خود که بر مرکب سوار بودند، ممانعت کردند و فرمودند:
باز گرد؛ چرا که پیاده حرکت کردنِ شخصی مانند تو در رکابِ مثلِ من، مایه غرور برای والی و ذلت و خواری برای مؤمن است.
نگرش حضرت به انسان‏ها، به خصوص مسلمانان، چنان است که ارزش و احترام آنان را از تمام مقدسات بالاتر می‏دانند:
و حرمت مسلمان را از دیگر حرمت‏ها برتر نهاده، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و یگانه پرستی پیوند داده است. پس مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او آزاری نبینند، جز آن‏که برای حق بود؛ وگزند مسلمان روا نیست جز در آنچه واجب شود.51
بدین‏ترتیب، نگرش مدیر مسلمان به مردم باید حاکی از احترام خاصِ او به آنان باشد، به گونه‏ای که از ناحیه مدیریت او هیچ نوع بی‏احترامی و آزاری به مسلمانان نرسد؛ چنان‏که باید به مردم محبّت کامل داشته باشد.
حضرت در این باره خطاب به مالک اشتر می‏فرماید:
قلب خویش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبّت و لطف کن و نسبت به آن‏ها همچون حیوان درنده‏ای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری! زیرا آن‏ها دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینی تواند، و یا انسان‏هایی همچون تو.
هم‏چنین خطاب به ابن‏عباس ـ هنگامی که او را به فرمانداری مصر منصوب کرد ـ فرمود:
با مردم گشاده‏رو باش؛ آن‏گاه که آنان را بینی، یا درباره آنان حکمی دهی یا در مجلس ایشان نشینی.
ایشان رفتار نامناسب با غیرمسلمانان را نیز نمی‏پذیرند و خطاب به یکی از کارگزاران خود- که با مردم غیر مسلمان تحت قدرت خود بد رفتاری کرده بود – می‏فرمایند:
اما بعد، دهقانانِ شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتی می‏کنی و سختی روا می‏داری، ستمشان می‏ورزی و خردشان می‏شماری. من در کارشان نگریستم و دیدم چون مشرک‏اند نتوانشان به خود نزدیک گرداند، و چون در پناه اسلام‏اند نشاید آنان را راند. پس، در کار آنان درشتی و نرمی را با هم‏آمیز. گاه مهربان باش و گاه تیز! زمانی نزدیکشان آور و زمانی دورتر.54
10. توجه به قدرت و نظارت الهی
چنان که گذشت، قدرتِ همراه با مدیریت، آسیب‏هایی مانند عُجب و کبر و فساد در انسان تولید می‏کند. بدین‏سبب علی(ع) متذکر می‏شوند که راه علاج این امراض روحی آن است که مدیر نگرش خود را به مدیریت بدین‏گونه شکل دهد که با در نظر گرفتن عظمت، قدرت و سلطنت الهی به کوچک بودن خود وعملش پی ببرد.در این صورت مدیریت و ریاستی که از این مدیریت برای او حاصل شده است، نمی‏تواند باعث خودبزرگ‏بینی او شود. حضرت در این خصوص خطاب به مالک اشتر می‏فرماید:
آن‏گاه که در اثر موقعیت و قدرتی که در اختیار داری، کبر و عُجب و خودپسندی در تو پدید آید، به عظمت قدرت و مُلک خداوند که مافوق تو است، نظر افکن! که این تو را از سرکشی پایین می‏آورد و تیزی تو را فرو می‏نشاند و خِرَد رفته ات را به جای باز می‏گرداند. از همتایی در علوّ و بزرگی با خداوند برحذر باش و خود را از تشبّه با او در جبروتش برکنار دار؛ چرا که خداوند هر جبّاری را ذلیل و هر فرد خودپسند و متکبّری را خوار خواهد ساخت.
و در جای دیگر از عهدنامه می‏فرماید:
هرگز حاکم بر خویشتن نخواهی بود، جز این‏که فراوان به یاد قیامت و بازگشت به سوی پروردگار باشی.
حضرت برای کنترل درونی افراد، نظارت الهی را به یاد آن‏ها می‏آورد و می‏فرماید:
از معصیت خدا در خلوتگاه‏ها بپرهیزید؛ چرا که همو شاهد و همو حاکم و دادرس است.
هم‏چنین می‏فرماید:
آن روز [قیامت] همراهِ هر کس گواه و سوق دهنده‏ای است، که تا صحنه قیامت او را می‏راند و شاهدی که به اعمال او گواهی دهد.58
امام(ع) در مورد نظارت الهی خطاب به محمد بن ابی‏بکر ـ هنگامی که حکومت مصر را به او داد ـ می‏فرماید:
با آنان فروتن باش و نرمخو، و هموار و گشاده‏رو، و به یک چشم به همگان بنگر؛ خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمعِ ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالت مأیوس نگردند؛ که خدای تعالی می‏پرسد از شما بندگان، از خرد و درشتِ کارهایتان و از آشکارِ آن و نهان.59

http://rasoolnoor.com/modules.php?name=Maghaleh&pa=showpage2&pid=532

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *