انگيزهء اين جزوه – كه نخستين بار در سال 1358 و پس از پيروزى انقلاب منتشر شد – پاسخ گويى به جريان هاى مخالف ولايت فقيه بود اما در ضمن حاوى نكاتى مهم و روشن گر دربارهءولايت مطلقهء فقيه است. در اين جا به رئوس نظريهء ايشان در اين مورد اشاره اى مى كنيم.
اهميت ولايت فقيه
مرحوم آيه الله نجابت, انگيزهء نگارش اين كتاب را نقدنظر برخى روحانيون كه مى خواهندولايت فقيه متعهد مسئول را محدود كنند, ذكر نموده و سپس در باب اهميت ولايت فقيه چنين آورده اند:
اما ولايت فقيه از اهم مسائل اسلامى وانفع مسائل سياسى – اسلامى است, زيرا در عصر غيبت كبرا صحت عبادات و معاملات و قضاوات امت اسلامى بستگى كامل به ولايت فقيه دارد و خاتم انبيا(ص) و ائمهء معصومين(ع) اين بستگى را به اذن خداوند برقرار فرمودند.2
ولايت فقيه مسئله اى كلامى – فقهى
ايشان سپس اين احتمال را ابداع مى نمايند كه:
ممكن است ولايت فقيه اصلا از مسائل فقهى نباشد بلكه از مسائل علم كلام باشد ـ اگر توليت راجع به عقيده باشد – والا مسئله فقهى است, زيرا توليت فعل شخص فقيه مى باشد.
بدين ترتيب در ولايت فقيه دوبعد و جنبه از يكديگر قابل تفكيك است:
1ـ بعدكلامى – اعتقادى 2ـ بعد فقهى – علمى . اصل عقيده به ولايت فقيه نظير مسئلهء امامت قابل استدلال عقلى است, چراكه نصب عام فقها نيز از مصاديق فعل لطفى خداوند است, لذا مى توان آن را در زمرهء مسائل علم كلام دانست اما از آن جا كه ولايت فقيه بر شخص فقيه, واجبى از واجبات كفايى بوده و بر امت نيز اطاعت از او واجب شرعى است و از طرفى اين ولايت, احكام و وظايف و حقوقى متقابل را بين فقيه و امت برقرار مى كند, مسئله اى فقهى قلمداد مى شود.
ادلهء ولايت فقيه و اطلاق آن
مرحوم آيه الله نجابت در اين بخش براى اثبات اصل ولايت فقيه و بسط يد او و نيز اطلاق اين ولايت, به ده دليل نقلى(ششآيه و چهار حديث) استنادنموده اند كه آن ها را خلاصه وار به ترتيب طرح ادله در كتاب, ذكر مى كنيم:
1ـآيهء اعتصام:((واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا واذكرو نعمه الله عليكم.))
ضمن تفسير آيه و تحقيق در دو مفهوم اعتصام وحبل الله و تسرى اولى در جميع امور حتى سياست و حكومت و سازش يا مقاومت با دشمن و برآورد آثار مختلف وى(حبل الله) ازجمله, نفى طاغوت و اعلاى كلمه الله با تشكيل حكومت چنين آورده شده:ريسمان در عصر غيبت كبرى, فقيه متعهد و مسئول است و عصمت در طرف حبل لازم نيست3 چراكه ائمهء معصومين(ع) نيز نايبانى داشته اند كه معصوم نبوده اند.
سپس ادله و شواهدى دربارهء تطبيق حبل الله بر فقيه ذكرمى شود ازجمله اين كه: در كلمات ائمهء طاهرين(ع) بر فقيه, تطبيق خليفهء رسول الله(ص) وحجتى وامين الله وقرى ظاهره ومحى الدين و داعى الى الله وحفاظالدين شده و اين از باب دلالت التزامى ملازم با حبل الله بودن ايشان است4 و اما دلالت آيه براطلاق ولايت فقيه را مستند به اطلاق هيئت اعتصموا ولاتفرقوا نموده اند.
2ـآيهء اطاعت اولوالامر:((اطيعواالله واطيعواالرسول واولى الامر منكم.))5
در شرح و تفسير اين آيه به نكته اى مهم درباب مناصب رسول الله(ص) و ائمه(ع) اشاره نموده اند كه مى توان سخنان ايشان را بدين سان جمع بندى نمود: در نبى اكرم و ائمه(ع) دوجهت ولايت موجود است كه موجب اطاعت ايشان مى گردد:6 1ـ ولايت تكوينى كه ناشى از جهت وحى و الهام و علم حضرات به افعال و اسما و اوصاف ربوبى و نيز احاطه و تصرف تكوينى ايشان بر عالم به اذن الهى است 2ـ ولايت تشريعى كه ازطريق نصب از جانب خداوند به ايشان واگذار شده است7.حال اين ولايت تشريعى, خود دوجنبه دارد: 1ـ حكومت وحيانى(مبتنى بر وحى) و تبليغ احكام و امر و نهى و در مواردى قضاوت به امر خداوند و مستند به وحى الهى 2ـ حكومت عرفى كه لازمهء اجراى احكام و فصل خصومات است.8
اطلاق آيه مورد بحث, هردو جنبهء حكومت وحيانى و حكومت ظاهرى عرفى را دربرمى گيرد و تكرار اطيعوا نشان امرى غير از شان تبليغى و وحيانى و غير از حكومت وحيانى پيامبراكرم(ص) است و عدم تكرار آن براى سومين بار براى اولوالامر نشان آن است كه غير از طريق وحى, حكومتى تشريعى و ظاهرى و عرفى نيز براى نبى اكرم و ائمهءاطهار(مبتنى بر سنت نبوى) و براى نايبان خاص يا عام ايشان(اولوالامر) برقرار شده است.9
ولايت تكوينى, با تهذيب و علم و عمل و طى طريق و سلوك راه الهى قابل تحصيل است و جعلى و قراردادى نيست اما اين حكومت عرفى با جعلى مستقل(سواى اصطفا و برگزيدن به نبوت يا امامت) توام است و شاهد اين مطلب نيز حديث غدير است. توضيح آن كه: ولايت تكوينى در آن زمان حتى توسط بسيارى صحابه ـ تا چه رسد به عوام مردم ـ تعقل نمى شد و ظهور فرمايش پيامبر(ص) در غدير نيز اعطاى حكومت تشريعى و بيان اولويت اميرمومنان نسبت به امور مردم از خود ايشان ـ به سان نبى اكرم(ص) ـ مى باشد و اعطاى اين حكومت عرفى و تشريعى به معصوم نيز به جهت افضليت معصوم از ديگران بوده10 نه به جهت عصمت ايشان وگرنه(اگر ملاك حكومت, عصمت مى بود) ائمه خود, امور را به نايبان خاص يا عام تفويض نمى فرمودند چنان كه مويد اين معنا, نصب بسيارى افراد براى امارت يا قضاوت و توسط نبى اكرم(ص) و اميرموءمنان(ع) است.11
3ـ مقبولهء عمر بن حنظله: در اين مقبوله, راوى احاديث اهل بيت(ع) و صاحب نظر در احكام حلال وحرام به عنوان حاكم بر مردم نصب شده است و اطلاق ولايت فقيه نيز در اين حديث از عبارت لم يقبل منه استفاده مى شود.12 ايشان احتمال اختصاص مفاد مقبوله به قضاوت و حكم بين متنازعين را در غايت ضعف تلقى نموده و مورد بحث را مخصص ندانسته اند13(مورد, مخصص واقع نمى شود). مدرك ديگر, اطلاق كلمهء خلفايى بر راويان حديث و علما است, چراكهمنصب خليفه همان حكومت ظاهرى بين مردم است, زيرا خلافت در آن عصر, ظاهر در حكومت بين مردم بود و بزرگ ترى در خلق.14
4ـ توقيع دربارهء حوادث واقعه: توقيع شريف بقيه الله الاعظم(عج) چهارمين مستند ولايت مطلقه فقيه است:
((واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه احاديثنا فانهم حجتى عليكم.))
بدين بيان كه حوادث واقعه و مسائل مستحدثه بيش تر مربوط به امور نوظهور در عرصهء سياست و اقتصاد و مسائل اجتماعى و جارى مسلمانان است نه احكام عادى و عبادى به عبارت ديگرحادثه حتما راجع به موضوعات است, زيرا احكام حادث نيست بلكه احكام را خاتم انبيا(ص) بيان فرموده اند, غايه الامر در موضوعات جديد تطبيق حكمش به عهدهء فقيه جامع الشرايط است.15
5- حديث امام باقر(ع) در تبيين مراد از اولوالامر و تفسير آن به صاحبان عقل و علم به مدد حديث العلماء ورثه الانبياء.16
6- مفاد نامهء اميرالمومنين(ع) در لزوم توانايى استنباط اولوالامر در موارد اختلاف بين امت با استناد به آيهء شريفهء183 سورهءنساءولو ردوه الى الرسول والى اولوالامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم. از اين استدلال واضح مى شود كه علم در اولوالامر شرط است نه عصمت.17
7ـ آيهء معيت با صادقان:
ياايها الذين آمنوا اتقواالله وكونوا مع الصادقين.18
بدين تقرير كه فقيه متعهد از جملهء صادقان است و معيت با وى ملازم با تبعيت از او در امور شرعى و عرفى است(چراكه شان او صدور فتوا و انشاى حكم است) و اطلاق معيت نيز دال بر اطلاق ولايت است19 و رواياتى كه در آن ها صادقين بر معصومين(ع) تطبيق شده, مصاديق كامل و اولى و احق را بيان مى كنند و مفيد حصر نيستند.20
امر مذكور به موافقت با فقيه امر ارشادى است و حكم اصلى در اين باب به عهدهء عقل است و مخالفت حكم مزبور مستلزم ضرر و محروم شدن متخلف است.21
8- آيهء هدايت به حق: ((افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لايهدى الا ان يهدى فمالكم كيف تحكمون.))23 بنابراين براى مطاع بودن فرد, آگاهى به حق و حقوق فرد وجامعه و راه نمايى بدان ضرورى است كه اين وصف فقيه است.23
9ـآيهء دخول در اسلام: ((يا ايهاالذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافه ولاتتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين)) به مدد روايات وارده در ذيل آيه.24
10ـآيهء امر به معروف و نهى از منكر:
((ولتكن منكم امه يدعون الى الخير ويامرون بالمعروف وينهون عن المنكر واولئك هم المفلحون.)) بدين تقرير كه دعوت به خير و امر به معروف و نهى ازمنكر بر همگان به نحو وجوب كفايى, واجب است و تشكيل حكومت مقدمهء اين واجب و لازمهء عقلايى آن است:اگر قيام و دعوت, مستلزم تشكيل حكومت و وزرا شد تمام وضع تشكيل حكومت اسلامى من باب مقدمهء واجب, واجب است.25 در زمينهء دعوت به خيرات نيز بايد مراتب چهارگانهء دعوت به توحيد را مدنظر داشت, بدين ترتيب :26
1ـ دعوت به توحيد در مرتبهء اولى فعل خداوند عالم است:((والله يدعوا الى دارالسلام.))27
2ـ در مرتبهء ثانيه فعل و وظيفهء خاتم انبياء(ص) است:((ادع الى سبيل ربك بالحكمه والموعظه الحسنه.))28
3ـ در مرتبهء ثالثه وظيفهء معصومين است: ((قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيره انا ومن اتبعنى.))29
4ـ در مرتبهء چهارم مومنين, داعى الى الله مى باشند: بر حسب آيهء شريفهء محل بحث.
حال سخن در اين است كه دعوت الى الله و امر به معروف كار هر مومنى نيست و از هر فردى ساخته نيست بلكه انجام موفقيتآميز و كامل آن شرايطى دارد ازجمله: 1ـ علم يقينى به قرآن و اطلاع تفصيلى به احكام آن(كه اكمل انحاى آن اجتهاد است)
2ـ قدرت و تشكيلات و نيروى اعمال امر به معروف و دعوت الى الخيرات.30
چند نكته
الف – مقصود از اطلاق ولايت: همان طور كهاطلاق در مباحث حكمت, از حيث سعه وضيق مراتبى دارد همانند اطلاق لابشرط قسمى و مقسمى, اطلاق در مبحث ولايت مطلقهء فقيه نيز برحسب اقوال مختلف سعه وضيق پيدامى كند: گاه اطلاق ولايت دربرابر تقييد آن به امور حسبيه و برخى واجبات كفايى امت مطرح مى شود(بدون لحاظ سعه و ضيق آن نسبت به ساير ابعاد) و گاه اطلاق ولايت دربرابر تقييد آن به احكام اوليهء شرع و گاه دربرابر تقييد آن به احكام شرع اعم از اوليه و ثانويه و گاه دربرابر تقيد به هرگونه قانون و مرزى(چنان كه حكومت مطلقهء استبدادى براى پادشاهان درصدر مشروطه و دربرابر مشروطيت بدين معناى اخير لحاظ مى شد.)
مرحوم آيه الله نجابت در ناحيهء حكومت عرفى و بشرى, هيچ حقى را معادل و معارض با ولايت فقيه نمى دانند, چراكه حق حاكميت ولى فقيه به اذن خداوند توسط ائمه(ع) تفويض شده است اما حقوق ديگر ازجمله حق حاكميت ملت ازجمله حقوق موضوعهء بشر است به هرحال اولى در صورت فرض تعارض بر دومى مقدم و وارد و حاكم است. سخن ايشان چنين است:31هيچ حقى از حقوق بشر قدرت معارضه با ولايت فقيه را ندارد حتى حق حاكميت ملت, عندالمزاحمه بر تقدير صحت مدرك حق حاكميت ملت, جاى معارضه نيست و منحصرا مورد ورود و حكومت و نظر است نه معارضه.
اما براى درك مقصود ايشان از ولايت مطلقهء فقيه بايد به نكته اى توجه نمود, چرا كه ايشان حد ومرز ولايت فقيه را احكام قرآن وسنت پيامبر(ص) و ائمه(ع) مى دانند و بسط يد او را در تمام شئون كشور در حيطهء حكومت عرفى و رتق وفتق آن دانسته اند, نه احوال شخصى مردم به نحوى كه مزاحم حقوق مشروع ملت باشد و نه در زمينهء بيت المال به نحوى كه داراى امتيازى ويژه از اين لحاظ باشد(چنان كه هردو مورد در قانون اساسى نيز منعكس شده است). عبارت ايشان چنين است: فقيه هيچ كارى با بيت المال ندارد الا به مقدار يك مسلمان فقير تمام هم فقيه قطع يد طاغوت صفتان مى باشد به هيچ نحو مزاحم ملت نيست, البته مزاحم دزدى, سلطه جويى و مطلق فواحش مى باشد چون اين ها از اوصاف طاغوت است و به هرحال هرگاه خلاف قرآن و خلاف سنت قطعيهء پيغمبر(ص) عمل نمود, اولا: ساقط است ثبوتا ثانيا: نزد مردم ساقط مى شود اثباتا ثالثا: بر همهء مردم لازم است كه تنها فقيه را اطاعت نمايند در آن چه راجع به قرآن وسنت قطعيه است و در غير اين اصلا حقى بر گردن مردم از طرف خداوند ندارد.32 و از همين جا تفاوت اطلاق ولايت فقيه با اطلاق ولايت معصوم(ع) و نيز سر اشتراط عصمت در ولايت معصومين و عدم اشتراط آن در فقيه واضح مى شود, چرا كه در جانب حكومت عرفى و تشريعى كه حيطهء آن نه جعل حكم بلكه انطباق حكم بر موضوع است, عصمت شرط نيست.
ب – حيطهء اطاعت از ولى فقيه: از نظر آيه الله نجابت همان طور كه ولايت فقيه از جانب او مطلق است تبعيت از ولايت او از جانب مكلفان نيز مطلق است33 چنان كه در توقيع شريف نيز آمده:الراد عليهم كالراد علينا. تنها موردى كه به لحاظ ثبوت و به تبع معنايى كه از اطلاق به عنوان استثنا مطرح نموده اند, مسئلهء علم قطعى به خطاى ولى فقيه است كه آن هم جنبهء ثبوتى(فرضى) دارد نه اثباتى, چراكه خود, استبعاد مى نمايند كه در امور مهمه از ولى فقيه مسئول و متعهد كه واجد كمال هوشيارى و عقل ممتاز و عمل صحيح و هوا وهوس مغلوب است خطا ديده شود.34 مضافا اين كه در اين مقام به برهان لطف نيز تمسك نموده, چنين آورده اند:
ثانيا: از لطف حضرت احديت بعيد فى غايه البعد است كسى كه ملجا مسلمين گشته و صدق نيت داشته, خداوند بگذارد در اين موقع حساس اشتباه نمايد و اگر اشتباه نمود حفظش ننمايد: وكان حقا علينا نصر المومنين.35
شايد بتوان اين معنا را بدين صورت تفسير نمود كه: با دقت درشان ولى فقيه و تفاوت بين ولى فقيه با مرجع تقليد واضح مى شود كه شان ولى فقيه حكم نمودن دربارهء مسائل كشورى, سياست و مصالح مسلمين است و شان مرجع تقليد فتوا دادن در عبادات و معاملات. وهمان طور كه مى دانيم, فتوا از سنخ اخبار(از حكم شارع و لوح محفوظ) است و لهذا قابل صدق و كذب و تصديق يا تكذيب, اما حكم از سنخ انشا(جعل) كه البته اين انشا مبتنى بر رعايت مصالح امت است. لهذا در حكم, از آن حيث كه حكم است, تصديق و تكذيب راه ندارد اما به لحاظ مبناى آن, كه مصلحت سنجى براى امت است, حكم, يا مفيد و يا بلافايده تشخيص داده مى شود و تشخيص مصلحت نيز از آن جا كه امرى است ظريف و در مواردى پيچيده و مربوط به موضوع شناسى كه خود نيازمند مشورت با كارشناسان و افراد خبره كه همگى مددكار ولى فقيه نيز هستند. بنابراين به ندرت و كم اتفاق مى افتد كه شخصى يقين كند در اين مورد خاص, موضوع را بهتر از كليت نظام و دستگاه هاى ادارى آن تنقيح و تجزيه وتحليل نموده است. و برفرض حصول چنين يقينى در ناحيهء نظرى ملزم به تغيير راى خود نيست و در ناحيهء عملى نيز از باب النصيحه لائمه المسلمين و نقد و انتقاد سازنده, مى تواند نظر و راه حل هاى خود را ارائه دهد اما در نهايت نبايد وفاق امت و تبعيت عمومى را عملا خدشه دار كند.
ج – تفكيك ولايت تكوينى از ولايت تشريعى در ولايت فقيه: وجه ديگر تفاوت بين ولايت فقيه با ولايت معصوم آن است كه ولايت و اولويت معصوم, ريشه در ولايت تكوينى و علم او به اسما و اوصاف و افعال الهى و قدرت او بر جهان هستى و بالاخره عصمت او دارد. اما منشا ولايت فقيه ملكهء استنباط و عدالت و مديريت وى است,هرچند حصول ولايت فقيه براى يكى از اولياءالله هيچ بعدى ندارد و چنان كه به صريح سخنان ايشان, در حضرت امام خمينى ـ قدس سره – اين دو بعد درحد اعلا جمع شده بود, اما لزوما چنين نيست كه در هر زمان مقرب ترين ولى خدا, بهترين مدير جامعه نيز باشد(سخن در غيرمعصوم است) يا در طى قرون هركس به عنوان رياست عامهء مسلمين يا ولى فقيه برگزيده شد, لاجرم مقرب ترين فرد به حق متعال باشد.36 اما در هرحال حكم ولى فقيه بر همگان حتى بر اخص اولياى الهى جارى و لازم الاتباع است.
نكتهء ديگر اين كه به عقيدهء ايشان هرچه حيطهء وجودى ولايت فقيه وسيع تر باشد, اختيارات و احاطهء او نيز گسترده تر مى شود(هرچند به كيفيت و نحوهء ارتباط اين دو جنبه و طرح مدون آن اشاره اى ننموده اند).
جاى جاى اين اثر ارزنده حاوى نكات مهمى است كه در اين معرفى مختصر نمى گنجد و مطالعهء آن به محققان و دانش پژوهان توصيه مى شود.
پى نوشت ها:
1. مرحوم آيه الله نجابت از مروجان ولايت و مرجعيت حضرت امام – قدس سره – بود. وى رفيق و همرزم شهيد آيه الله دستغيب و از خطدهندگان اصلى مبارزه در شيراز محسوب مى گرديدند. ايشان از زمرهء شاگردان برجستهء مرحوم سيدعبدالهادى شيرازى و مرحوم آيه الله خوئى بودند كه از سال 1342 همگان را به تقليد امام فرا خواندند. وى در بعد عرفانى از شاگردان محضر عرفانى آيه الله قاضى طباطبائى و آيه الله جواد انصارى بودند. ابعاد مختلف حيات علمى, عرفانى و سياسى ايشان, درخور مقاله يا رسالهء جداگانه اى است كه در اين زمينه به منابع ذيل ارجاع داده مى شود:
ـ كتاب دعا و توسل از آيه الله سيدعلى محمد دستغيب شيراز,(انتشارات فلاح 1374).
ـ جزوهء سخنرانى و مصاحبهء حجه الاسلام والمسلمين سيدعلى اصغر دستغيب (انتشارات حوزهء علميهء شهيد نجابت, 1372).
ـ كلمهء حق: متن سخنرانى حجه الاسلام كاكايى(همان انتشارات,1375).
2. ولايت مطلقهء فقيه(چاپ دوم, 1371) ص2و3.
3. همان, ص4.
4. همان, ص6.
5. نساء(4) آيهء59.
6. اين مطلب خود ناشى از وجود دوجنبهء مهم و دو دستگاه خداوندى در موجودات و بالاخص در انسان است: 1ـ دستگاه خلق كه على رغم دقت و استحكام, فانى و زايل است 2ـ دستگاه امر, كه موثر حقيقى و منبع هر علم و قدرت و كمال در موجودات است. اين عالم, مقوم عالم خلق است و سلطنت خداوند عالم اولا و بالذات در اين عالم است و دائما در تمام موجودات نازل و موجب حيات جديد و كمال مى باشد(ولايت مطلقهء فقيه ص32و33). چنان كه در آيهء112 از سورهء طلاق مى خوانيم:
ان الله الذى خلق سبع سموات ومن الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شى ء قدير وان الله قداحاط بكل شى ء عليم. نيز ر.ك: شرح دعاى رجبيه از آيه الله نجابت ص5-15.
7. همان, ص13.
8. همان, ص12.
9. همان, ص12و13.
10. همان, ص14ـ16.
11. همان, ص17.
12. همان, ص18.
13. همان, ص20.
14. همان, ص20.
15. همان, ص21.
16. همان, ص22.
17. همان, ص22و23.
18. توبه(9) آيهء 119.
19. همان, ص25.
20. همان, ص26.
21. همان, ص27.
22. يونس(10) آيهء35.
23. ولايت مطلقهء فقيه, ص27.
24. همان, ص30.
25. همان, ص37.
26. همان, ص37و38.
27. يونس(10) آيهء25.
28. نحل(16) آيهء125.
29. يوسف(12) آيهء108.
30. ولايت مطلقه فقيهء, ص37.
31. همان, ص8.
32. همان, ص 8 و 9. در جاى ديگر فرموده اند: ملت درمقابل حكومت مطلقه فقيه حق قيام با معارضه را ندارند مگر آن كه از فقيه متعهد و مسئول خلاف قرآن يا سنت اتفاقى(قطعى) پيداشود همه در هر لباس بايد اطاعت وى را قبول ننمايند. (همان,ص40)
33. ولايت مطلقهء فقيه, ص12و18.
34. همان, ص18و19.
35. همان, ص19.
36. چنان كه در زمان شيخ اعظم انصارى(ره) كه رياست عامهء مسلمين بدو رسيده بود, افرادى از اولياى خداوند ازجمله سيدعلى شوشترى و ملاحسينقلى همدانى مى زيستند كه مرحوم شيخ به شاگردى ايشان افتخار مى نمود.
فصلنامه حكومت اسلامى شماره 4