نویسنده: جامعه المصطفی العالمیه
مقدمه
بخش عظيمى از دستورات دین مبین اسلام را نوع دوستى، نيكى به ديگران، حل مشکلات مردم، كارگشايى و … تشكيل مى دهد و از نكات برجسته زندگى هر يك از پيشوايان دين مبین، رسيدگى به محرومان و عزم جدی در جهت برطرف كردن مشكلات و خواسته های نيازمندان بوده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «مَن سَعى فِى حاجَةِ اخيهِ المُؤمِنِ فَكَانَّما عَبَدَاللّه تِسعَةَ آلافِ سِنَةٍ صائِماً نَهارَهُ، قائماً لَيلَهُ»[1] كسى كه در برآوردن حاجت برادر مؤمنش تلاش نمايد، مانند كسى است كه نه هزار سال خدا را عبادت كرده، در حالى كه روزها روزه و شبها مشغول عبادت بوده است.
امام حسين عليه السلام مى فرمايد: «انَّ حوائِجَ النّاسِ الَيكُم مِن نِعَمِ اللّهِ عَلَيكُم، فَلا تَمُلُّوا النَّعَم»[2] نيازهاى مردم به شما، از نعمت هاى الهى براى شماست، پس، از اين نعمت ها خسته و ملول نشويد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: «الخَلقُ عِيالُ اللّه فَاحبُّ الخَلقِ الِى اللّه مَن نَفَعَ عِيالَ اللّه و ادخلَ على اهلِ بَيتٍ سُرورا»ً[3] مردم، عيال خدا هستند؛ پس محبوب ترين مردم نزد خدا كسى است كه به عيال خدا سودى رساند و خانواده اى را شادمان سازد.
از امام على عليه السلام سؤال شد: «اىُّ النّاسِ احَبُّ الَيكُم؟ قالَ: انفَعُ النّاسِ لِلنّاسِ. قيلَ: فَاىُّ الاعمالِ افضَلُ؟ قالَ: ادخالُك السُّرُورِ عَلَى المُؤمِنِ. قِيلَ: وَ ما سُرُورُ المُؤمِنِ؟ قالَ: اشباعُ جُوعَتِهِ وَ تَنفِيسُ كُربَتِهِ وَ قَضاءُ دَينِهِ وَ مَن مَشَى مَعَ اخيهِ فِى حاجَةٍ كانَ كَصِيامِ شَهرٍ وَ اعتِكافٍ وَ مَن مَشَى مَعَ مَظلُومٍ يُعينُهُ ثَبَّتَ اللّهُ قَدَمَيهِ يَومَ تَزِلُّ الاقدامُ»[4]
چه كسى نزد شما از همه محبوب تر است؟ حضرت فرمودند: سودمندترين مردم براى ديگران. پرسيده شد: كدام يك از اعمال برتر است؟ فرمودند: خوشحال كردن مؤمن. پرسيده شد: خوشحال كردن مؤمن چگونه است؟ فرمودند: سير كردن شكم او و برآوردن حاجتش و ادا نمودن قرض هاى او، هر كس در به جا آوردن حاجت برادر مؤمنش قدمى بردارد، گويا يك ماه روزه گرفته و معتكف شده و هر كس در جهت يارى مظلومى قدم بردارد، خداوند قدمهايش را در روزى كه قدم ها لرزانند، استوار مى گرداند.
عمر به خوشنودى دلها گذار تا ز تو خشنود شود كردگار
سايه خورشيد سواران طلب رنج خود و راحت ياران طلب
درد ستانى كن و درمان دهى تات رساند به فرماندهى[5]
امام حسين عليه السلام مى فرمايد: «مَن قَضى لِاخيهِ المُؤمِنِ حاجَةً كَمَن عَبَدَاللّهَ دَهراً»[6] هر كسى نياز برادر مؤمنش برآورد مانند كسى است كه خداوند را در تمام عمر عبادت كرده است.
امام موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد: «مَن اتاه اخوه المؤمِن فى حاجةٍ فانَّما هى رحمةٌ من الله تبارك و تعالى ساقها اليه ..».[7] هر كس برادر مؤمنش براى حل مشكلى نزدش بيايد، پس آن رحمتى است از ناحيه خدا به سوى او.
احمد بن عيسى مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمودند: نيازمندى كه به من مراجعه كند، خيلى زود در رفع نيازش اقدام مى كنم، تا مبادا او بى نياز شود و اين كار نيك از دستم برود.[8]
اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام چنين روايت مى كند: هر كس يك بار به دور كعبه طواف كند، خداوند برايش شش هزار حسنه مقرر مى فرمايد و شش هزار گناهش را ببخشايد و شش هزار درجه اش عطا فرمايد تا آن گاه كه به محل ملتزم- بين ركن حجر و باب كعبه- برسد، كه هفت باب از درهاى بهشت بر او گشايد. پرسيدم جانم به فدايت آيا در طواف، اين همه فضيلت هست؟ فرمودند: آرى، و تو را آگاه كنم از كارى پرفضيلت تر از اين؛ (و آن اينكه) برآوردن حاجات مسلمانان برتر است از يك طواف و دو طواف و … شمردند تا رسيد به ده طواف.[9]
کلمات کلیدی: اخلاق اداری، ارباب رجوع، بیت المال، کارگشایی
آثار كارگشايى
1. رفع گرفتارى و اصلاح امور زندگى
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كسى كه هنگام سختى به فرياد برادر با ايمان خود برسد و گرفتارى اش را برطرف كند و او را در رسيدن به نيازش يارى كند، خداوند بزرگ از سوى خود، هفتاد و دو رحمت بر او واجب مى گرداند. يك رحمت زودرس است كه خداوند به سبب آن، امور زندگى او را اصلاح مى كند و هفتاد و يك رحمت ديگر را براى مواقف ترسناك قيامت، برايش ذخيره مى كند.[10] على بن يقطين، يكى از اصحاب امام موسى كاظم و امام رضا عليهما السلام در دستگاه خلافت بنى عباس، حساسترين پست حكومتى پس از خليفه، يعنى مقام وزارت را عهده دار بود. او پنهانى با امامان معصوم عليهم السلام ارتباط داشت و از حقوق شيعيان در دستگاه حكومت بنى عباس دفاع مى كرد. روزى امام رضا عليه السلام به او فرمود: «اگر يك خصلت را براى من متعهد شوى، من سه چيز برايت ضمانت مى كنم.» على بن يقطين گفت: «فدايت شوم! آن خصلتى كه من بايد تعهد كنم و آن سه چيز كه شما براى من ضمانت مى كنيد، چيست؟» امام فرمود: «آن سه چيز كه من ضمانت مى كنم، اين است كه تيزى آهن [كشته شدن] و فقر و زندان هرگز به تو نرسد» على بن يقطين پرسيد: «و آن خصلتى كه من بايد متعهد شوم چيست؟» امام فرمود: «هرگاه دوستى از دوستان ما نزد تو آمد، او را گرامى بدارى [و كارش را انجام دهى]». على بن يقطين پذيرفت. امام رضا صلى الله عليه و آله و سلم هم به ضمانت خود عمل كرد[11] و على بن يقطين هيچ گاه در دام دستگاه بنى عباس گرفتار نشد. با كمى دقت در اين حديث شريف، روشن مى شود كه اين وعده امام رضا عليه السلام تنها مخصوص على بن يقطين نيست و هر كس بخواهد گرفتارى هاى دنيوى مثل كشته شدن، فقر، نادارى و زندان از او دور شود، بايد در هر پست و مقامى كه هست، در حد توان خود، براى حل مشكلات مردم بكوشد. در اين صورت، اهل بيت عليهم السلام يار و ياور او خواهند بود و بسيارى از گرفتارى هاى دنيوى هم به خواست خداوند از او دور خواهد شد.
گره گشايى حتى ممكن است بسيارى از بيمارى ها و آفت ها را از آدمى دور كند. در روايتى از امام صادق عليه السلام چنين نقل شده است: برآوردن نياز مؤمن، بيمارى هاى جنون و خوره و پيسى را دفع مى كند.[12] اين حقيقت، نشان دهنده اثرگذارى مستقيم امور معنوى در امور مادى، افزون بر ارمغان آوردن سعادت اخروى است. افزون بر اين، داستان هاى فراوانى از زندگى امامان معصوم عليهم السلام و بزرگان در اثرگذارى نيكى به ديگران در رفع مشكلات و گرفتارى ها نقل شده است.
2. محبوبيت مردمى
همه انسان ها فطرتاً خواهان آن هستند كه جايگاه، احترام و شخصيت ويژه اى در جامعه و ميان مردم داشته باشند. هيچ كس دوست ندارد در نگاه ديگران، خوار و بى مقدار باشد، ولى پرسش مهم اين است كه محبوب بودن در ميان مردم چگونه به دست مى آيد؟ پاسخ اين پرسش را در كلام خداوند عزيز مى جوييم كه در قرآن كريم مى فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً»[13] آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادند، خداوند رحمان به زودى محبت آنان را [در دل مردم] قرار مى دهد.كارهاى شايسته، انواع گوناگونى دارد كه همه عبادت ها و كارهاى نيك را شامل مى شود و در اين ميان، يكى از كارهاى شايسته كه سبب عزت مندى فرد ميان مردم مى شود، گره گشايى و حل مشكلات آنهاست. پس زهى سعادت كه گره گشايى هم سبب محبوب شدن انسان در درگاه خداوند و نزد پيامبر او و اهل بيت عليهم السلام و هم سبب محبوب شدن ميان مردم مى شود.
3. احساس رضايت
شادكامى، مقامى بالاتر از خوشى دارد، زيرا در حقيقت، حالت عاطفى ويژه اى است كه براى شخص پس از موفقيت هاى واقعى و رسيدن به هدف هايش به دست مى آيد. شخص شادكام كسى است كه با به دست آوردن هدف هايش در زندگى، احساس رضايت خاطر مى كند. بنابراين، [شادكامى] از خوشى يك درجه برتر است. آنان كه تصور مى كنند نيكى و بخشندگى با شادكامى تفاوت دارد، هنوز به معناى واقعى شادكامى واقف نيستند. نيكى، راه گريز ناپذير رسيدن به شادكامى روح است. هدف هاى روان شناسى اگر با هدف هاى اخلاقى همراه نباشد، نمى تواند شخصيت كاملى به بار آورد، يعنى ما نمى توانيم بدون اينكه خوب باشيم، شادكام زندگى كنيم، زيرا در ميان غريزه هاى گوناگونى كه براى تكامل آدمى لازم است، غريزه بشر دوستى مانند غريزه مادرى يا غريزه خدمات اجتماعى، مهمترين هدف است. به همين سبب، شادكامى با خوشى به كلى تفاوت دارد، زيرا دومى بيشتر خودپسندى، يعنى ارضاى غرايز فردى است.[14] چنان كه مى بينيد، روانشناسى اين حقيقت را تأييد مى كند كه رضايت خاطر و شادمانى حقيقى در پرتو نيكوكارى، بشر دوستى و كمك به همنوع به وجود مى آيد، نه در سايه ارضاى خواسته هاى زودگذر حيوانى. نيكوكاران از عمل خود، احساس لذت، رضايت خاطر و آرامش روحى مى كنند. گفته اند: «لئيمان از طعام لذت برند و كريمان از اطعام»
ميل به نيكوكارى، گرايش فطرى و غريزى در نهاد هر انسان است. كه با ارضاى آن، انسان احساس رضايت مى كند. احساس لذت و آرامش روحى كه پس از سير كردن يك گرسنه، راهنمايى يك گمراه يا ارشاد يك گناه كار به انسان دست مى دهد، با هيچ چيزِ ديگر قابل مقايسه نيست.
4. رحمت ويژه الهى
يكى از آثار گره گشايى از كار مسلمانان، به دست آوردن رحمت ويژه الهى است. انسانها چه خوب يا بد و چه مؤمن يا كافر، همه از نعمت هاى الهى بهره مى برند، ولى عده اى از بندگان، به سبب شايستگى هاى ويژه اى كه از خود نشان مى دهند، رحمت ويژه خداوند شامل حالشان مى شود. يكى از جلوه هاى رحمت ويژه الهى براى بندگان شايسته اين است كه خداوند به آنها دلى نورانى مى بخشد و در زندگى، راه درست را از نادرست تشخيص مى دهند.[15] در آخرت نيز كه همه گرفتار و در گرو عمل خود هستند، ايشان اهل نجات و رستگارى خواهند بود. امام صادق عليه السلام از پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند: آن كس كه برادر مسلمانش را با كلمه اى احترامآميز، اكرام كند و گرفتارى اش را برآورد تا زمانى كه دست در اين كار دارد، در سايه سار رفيع رحمت خدا به سر مى برد.[16]
در روايتى ديگر مى فرمايد: در روز قيامت، خداوند عزوجل به چهار كس [با لطف و رحمت خود] نظر مى كند: كسى كه پشيمان شود از معامله اى را اقاله كند [يعنى معامله را فسخ كند] يا دادخواهى را فريادرسى كند يا بنده اى را آزاد كند يا مجردى را به ازدواج همسرى درآورد.[17]
5. آمرزش گناهان
يكى ديگر از آثار گره گشايى از ديدگاه اسلام، آمرزش گناهان است. بى شك، در زندگى، از همه ما گناهانى سر مى زند. حال راه رهايى از پيامد اين گناهان و دست يابى به رحمت الهى چيست؟ در معارف دينى، توبه بهترين راه معرفى شده است، ولى كارهاى نيك انسان هم در آمرزش بدى ها و گناهان او مؤثر است. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
«انَّ الحَسَنات يُذهِبنَ السَّيئات» نيكى ها، بدى ها را مى برد. كدام نيكى بهتر از اين كه انسان مهر و لطف خود را به بندگان خدا ارزانى دارد تا به رحمت خداوند دست يابد؟ حضرت على عليه السلام فرمود: «مِن كفّاراتِ الذّنوبِ العِظام اغاثة الملهوفِ و التنفيس عَنِ المَكروبِ»[18] از كفاره هاى گناهان بزرگ، فريادرسى درماندگان و گشايش كار گرفتاران است. فرشتگان براى كسى كه در رفع نيازهاى ديگران مى كوشد، دعا و طلب آمرزش مى كنند و اين گونه گناهانش بخشوده مى شود. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
در انجام كارهاى پسنديده با يكديگر رقابت كنيد و از اهل آن باشيد. همانا در بهشت، درى است به نام «معروف» كه از آن در، جز كسى كه در زندگى دنيا كار معروف انجام داده باشد، وارد بهشت نمى شود. همانا بنده خدا در پى برآوردن نياز برادر دينى اش گام برمى دارد، خداوند عزوجل بر او دو فرشته مى گمارد كه يكى از راست و ديگرى از چپ، بخشودگى گناهانش را از خداوند مى خواهند و براى برطرف شدن نيازش دعا مى كنند … به خدا سوگند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از برآورده شدن نياز بنده با ايمان، بيش از خودِ نيازمند، شاد مى شود.[19]
6. رفع اندوه و گرفتارى هاى قيامت
يكى ديگر از آثار گرهگشايى، رفع غم و اندوه در قيامت است. چنان كه مىدانيم روز قيامت، روز تجسم اعمال است و انسان در آن روز، حقيقت اعمال خوب و بد خود را به شكل مجسم مىبيند. اعمال نيك را به بهترين شكل و اعمال بد را به زشتترين و ترسناكترين صورت. گرهگشايى و شاد كردن قلب ديگران نيز مانند ديگر رفتارهاى نيكو، به بهترين شكل، مجسم مى شود و يار انسان در سختى هاى قيامت است.
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تا زمانى كه مؤمن به برادرش كمك كند، خداوند كمك كار اوست و هر كس يك گرفتارى از گرفتارى هاى دنيا را از برادر با ايمانش برطرف كند، خداوند هفتاد گرفتارى از گرفتارى هاى آخرت را از او برطرف مى سازد.[20] بى ترديد گرفتارى هاى آخرت، بسيار سخت تر و طولانى تر از گرفتارى هاى دنياست. در روايات ديگر، برآوردن حاجت برادران دينى، مايه ريزش گناهان و بالا رفتن درجه هاى اخروى و افزوده شدن ثواب ها شمرده شده است.[21]
امام صادق عليه السلام فرمود:
هر كس يك گرفتارى مؤمنى را برطرف كند، خداوند گرفتارى هاى آخرت او را برطرف مى كند و در روز قيامت با دل آرام از قبرش بيرون مى آيد.[22] از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده است: «هر كس كار نيك كند، مسلمان باشد يا كافر، خداوند به او پاداش مى دهد.» كسى پرسيد: «پاداش دادن (خدا) به كافر چگونه است؟» حضرت فرمود: «اگر فرد، صله رحمى كرده يا صدقه اى داده يا كار نيكى انجام داده باشد، خداى بزرگ به پاداش اين كارها به او ثروت و فرزند و سلامتى و مانند اين نعمت هاى دنيايى مى بخشد.» دوباره سؤال شد: «در آخرت وى را چگونه پاداش دهد؟ فرمود: «عذابى كمتر به او مى چشاند.» آن گاه اين آيه را تلاوت كرد: «خاندان فرعون را به سخت ترين عذاب ها درآوريد.»[23] مقصود حضرت اين بود كه بر اساس اين آيه، عذاب هاى دوزخ هم درجات فراوانى دارد كه كافر نيكوكار به سبب عمل نيك خود درجه هاى ضعيف تر عذاب را مى چشد.
7. تقويت همبستگى
گره گشايى از مشكلات ديگران با مال، توان و بيان، سبب نزديكى دلها و در نتيجه تقويت اتحاد و همبستگى مردم مى شود. در كلامى نورانى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم: دل ها بر دوست داشتن آنكه به آنها نيكى مى كند و بر دشمن داشتن كسى كه به آنها بدى مى كند، سرشته شده است.[24]
8. به دست آوردن خواسته ها
امام صادق عليه السلام فرمود:
«مَن قَضى لاخيهِ المُؤمنِ حاجَةً قَضَى اللّه لَه حَوائِجَ كثيرةً»[25] هر كس يك حاجت برادر دينى خود را برآورد، خداوند بسيارى از حاجت ها و خواسته هاى او را برآورده خواهد كرد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «مَن كانَ فِى حاجَةِ اخيه كانَ اللّهُ فِى حاجَتِه»[26] هر كس در پى برآوردن حاجت برادر خود باشد، خداوند نيز در تدبير نيازمندى هاى او است.
9. شادى و نشاط در دنيا و آخرت
امام كاظم عليه السلام به معمر بن خلاد فرمود: «ان لله عباداً فى الارض يسعون فى حوائج الناس هم الآمنون يوم القيامة و من ادخل على مؤمن سروراً فرّح الله قلبه يوم القيامة»[27] خداوند بندگانى در زمين دارد كه در تأمين نيازهاى مردم مى كوشند. آنها در روز قيامت ايمن هستند و هر كس مؤمنى را شاد كند، خداوند در روز قيامت دل او را شاد مى سازد.
10. دوام نعمت
كسى كه از موقعيت خود براى رفع گرفتارى ديگران استفاده مى كند، زمينه دوام موقعيت خود را فراهم مى كند.
امام على عليه السلام مى فرمايد: «يا جابر، مَن كَثُرَت نِعَمُ اللّه عَلَيه كَثُرت حَوائِجُ النّاس الَيهِ، فَمَن قامَ لِلّهِ فيها بِما يَجِبُ عَرَّضَها للدّوامِ و البَقاءِ و مَن لَم يَقُم فيها بِما يَجِبُ عَرَّضَها لِلزَّوالِ و الفَناء»[28] اى جابر، هر كس از نعمت هاى خدا بيشتر بهره يابد، نيازهاى مردم نيز بيشتر نزدش آيد، پس هركس در پاسخ آن نيازها به وظايفى كه بر عهده دارد، براى خدا عمل كند، زمينه ماندگارى و تداوم نعمت ها را فراهم ساخته است و هر كس به وظيفه اش در اين زمينه عمل نكند نعمت ها را در معرض نيستى و نابودى قرار داده است.
چند نكته
1. برخى از كارمندان مراجعات مردم را مزاحمت تلقى مى كنند، از اين رو فرار از دست مراجعه كنندگان، يا سرگردانى و سر كار گذاشتن و وعده هاى توخالى دادن را هنر و سياست خود به حساب مى آورند.
2. از روايات استفاده مى شود كه نعمت هاى خدا به شكل هاى گوناگون است و همان گونه كه پول و ثروت، نعمت است، مقام، منصب، اعتبار، آبرو، شهرت و هر چه حلّال مشكلات باشد نعمت خدادادى است و شكر آن، خدمت رسانى و بى توجهى به نيازمندان، كفران نعمت است.
3. آخرت، جاى حسابرسى و ثواب و عقاب است و دنيا، دار كار و عمل است. ولى برخى گناهان مثل كفران نعمت، آن قدر زشت است كه حتى در اين جهان هم تأثير شوم بر زندگى انسان دارد. و در اين باره فرقى بين مسلمان و كافر نيست، نظير ظلم كه حكومت را نابود مى كند. امام على عليه السلام مى فرمايد:
«سَبَبُ زَوالِ النِّعَمِ الكُفرانُ»[29] كفران نعمت، علت نابودى نعمت است.
خدمت به ديگران
يكى از ارزش هاى اجتماعى كه در فرهنگ اسلامى، بر آن تأكيد بسيار شده، خدمت به جامعه است. امام صادق عليه السلام فرمودند: مؤمنان، خدمتگزار يكديگرند. شخصى به نام جميل مى گويد: خدمت امام عرض كردم: چگونه مؤمنان خدمتگزار يكديگرند؟ حضرت فرمودند: به يكديگر سود مى رسانند.[30] از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سؤال شد: محبوبترين مردم در پيشگاه خدا كيست؟ حضرت فرمودند: كسى كه بيشترين سود و خدمت را به مردم عرضه نمايد.[31] امام خمينى قدس سره وقتى از پاريس به تهران تشريف فرما شدند، فرمودند: من آمده ام كه بزرگوارى شما را حفظ كنم.[32] و در جمله اى ديگر فرمودند: من آمده ام تا پيوند خدمتگزارى خودم را به شما عزيزان عرضه كنم؛ تا حيات دارم خدمتگزار همه هستم.[33]
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
«اخدِم اخاكَ فَانِ استَخدَمَكَ فَلا وَ لا كَرامَةَ»[34] خدمتگزار برادر مؤمنت باش، تا آن زمانى كه تو را مستخدم نداند و اگر از خدمت تو بهره گيرى كرد، خدمت تو ذلت است نه آقايى و بزرگوارى. خدمتگزارى، مفهوم وسيع و گسترده اى دارد و شامل تمام فعاليت هاى مثبت و مفيد انسان ها در زمينه هاى اجتماعى، اقتصادى، سياسى و فرهنگى مى شود. البته خدمتگزارى غير از انجام وظيفه است. كسى كه مسئوليتى بر دوش دارد- چه در بعد معنوى و چه در بعد مادى- و در ازاى كار خود مزد دريافت مى كند، خدمتگزار نيست، گر چه نتيجه تلاش او در جهت خدمت به خلق قرار گيرد. خدمتگزار، واژه اى است كه با چگونگى عمل و نيت فرد ارتباط دارد. البته اگر شخصى در انجام وظيفه اش كوتاهى نكرد و آن را به بهترين وجه انجام داد، همّ و غم خويش را در رفع نارسايى هاى زندگى مردم به كار گرفت و با وضع يك سرى مقررات خشك و دست و پا گير ادارى، راه خدمت را سد نكرد، عنوان خدمتگزار بر او زيبنده و شايسته است. كارمندى كه علاوه بر انجام وظايف خود با مراجعان همدردى مى كند، كارگزارى كه حتى در غير وقت ادارى به مشكلات مردم رسيدگى مى كند، مديرى كه خارج از بخشنامه و شرايط خاص زمانى و ملاحظات سياسى، به حل مشكلات كارمندان و مردم مى پردازد، شايسته لقب خدمتگزار است.
جلوه هاى خدمتگزارى
خدمتگزارى، با عناوين و تعبيرات گوناگون در منابع دينى مورد توجه قرار گرفته است، كه هركدام به گونه اى، مسأله خدمت به مردم را مطرح مى سازد و در اينجا به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:
الف) سودمندى و نفع رسانى: در بسيارى از روايات، خدمت به خلق و سودرسانى به عنوان عامل ارزشمندى انسان به شمار آمده است.
ب) برآوردن نيازها: گره گشايى، حل مشكل ديگران و برطرف نمودن نيازهاى مادى و معنوى مردم، جلوه هاى ديگرى از خدمتگزارى است كه مورد سفارش اسلام مى باشد.
ج) برّ و احسان: به معناى گستردگى انجام كار نيك است، هر گونه اقدامى كه در راستاى خدمت به مردم و جامعه قرار بگيرد و آنها را به سوى خير و نيكى فرا خواند، از مصاديق «برّ» است. برّ و نيكى اين نيست كه انسان وظايف فردى خود را به بهترين وجه انجام دهد و از سرنوشت ديگران بى خبر باشد، بلكه بايد علاوه بر وظايف فردى به وظايف اجتماعى و خدمت به ديگران نيز توجه نمايد.
امام صادق عليه السلام فرمودند: از نشانه هاى ايمان خالص، نيكى به برادران دينى و تلاش و جديت براى رفع مشكلات آنان، در تمام زمينه ها و در هر شرايطى است.[35]
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: «بر هر مسلمان لازم است كه هر روز صدقه بدهد.» برخى از اصحاب سؤال كردند: «يا رسول الله، چه كسى طاقت و توان اين كار را دارد؟» حضرت براى رفع ابهام و توضيح بيشتر فرمودند: «برطرف كردن عوامل اذيت و آزار از سر راه مردم، صدقه است. همچنين راهنمايى جاهل، به راه صحيح، صدقه است. عيادت بيمار، صدقه است. امر به معروف و نهى از منكر، صدقه است. پاسخ به سؤال، صدقه است.»[36]
كوتاهى در خدمت به مؤمنين
همان طور كه اسلام، كوشش در خدمت به مؤمنين را سفارش نموده، كوتاهى در خدمت به آنها را نيز، مورد مذمت قرار داده است. ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند: هر مردى از اصحاب ما كه از يكى ازبرادرانش كمكى بخواهد و او نهايت كوشش را در انجام آن به كار نبرد، به خدا و رسول خدا و مؤمنين خيانت كرده است.[37] ابوهارون مى گويد: گروهى در محضر امام صادق عليه السلام حاضر بودند. امام خطاب به بعضى از آنها فرمودند: چرا ما را سبك مى شماريد؟ مردى كه از اهالى خراسان بود برخاست و عرض كرد: پناه مى برم به خدا كه من شما را سبك بشمارم و احترامتان را حفظ نكنم. امام فرمودند: تو نيز از كسانى هستى كه ما را سبك انگاشتى؛ به ياد دارى كه فلان كس در جُحفه (يكى از ميقات ها كه حجاج در آنجا مُحرِم مى شوند) به تو گفت: مرا بر مركب خود سوار كن و به مكه برسان، كه به خدا قسم از پياده روى خسته و كوفته شده ام، اما تو با بى اعتنايى از او گذشتى و مقام او را كوچك شمردى؟! لذا كسى كه مؤمنى را تحقير كند احترام خدا را سبك شمرده است.[38]
امام كاظم عليه السلام و على بن يقطين
على بن يقطين نخست وزير هارون الرشيد (خليفه مقتدر عباسى)، اهل كوفه و ساكن بغداد، راوى حديث و از شيعيان مخلص و ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بود. امام هفتم، به او علاقه خاصى داشتند و بهشت و دورى از آتش جهنم را برايش ضمانت كردند. آن حضرت وقتى به حج مشرف شدند، فرمودند: در موقف حج به ياد على بن يقطين بودم و براى او دعا كردم. زمانى على بن يقطين به قصد سفر حج به مدينه آمد و به درب منزل امام رفت، حضرت اجازه ملاقات به او ندادند. لذا رفت و فردا آمد، مجدداً اجازه نيافت. ناراحت شد؛ همان جا ايستاد تا هنگامى كه حضرت به قصد (زيارت) حرم مطهر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و اداى نماز خارج شدند. على بن يقطين جلو آمد، سلام كرد، دست مبارك حضرت را بوسيد و گفت: يابن رسول الله، گناهم چيست كه اجازه ملاقات نداديد؟
حضرت فرمودند: به دليل اين كه ابراهيم جمّال، براى ملاقات تو، از كوفه به بغداد آمد و تو اجازه ملاقات به او ندادى. خدا عمل تو را قبول نمى فرمايد تا اينكه ابراهيم جمّال را از خودت راضى كنى.
گفت: يابن رسول الله! من عازم حج هستم و دسترسى ندارم تا او را راضى كنم، اينجا مدينه است و تا كوفه راه درازى است، اگر به كوفه بروم حجم از بين خواهد رفت.
حضرت فرمودند: اين چه حجّى است كه امامت از تو راضى نيست؟ امشب بدون اينكه غلامان و همراهانت متوجه شوند، به قبرستان بقيع برو، شترى زين كرده و آماده در آنجاست، بر آن سوار شو و بلافاصله خود را به كوفه برسان.
على بن يقطين، شبانه به قبرستان رفت و سوار بر شتر شد و به فاصله يك چشم بر هم زدن به كوفه رسيد[39] به درب خانه ابراهيم جمّال رفت و گفت: من على بن يقطين هستم و براى امر عظيمى به اينجا آمده ام. امام هفتم عليه السلام اجازه ملاقات به من ندادند، به خاطر اينكه من به تو اجازه ملاقات ندادم، و فرمودند بايد تو را از خود راضى كنم. بگو از من چه مى خواستى كه به بغداد آمدى؟
ابراهيم جمّال حاجتش را گفت و على بن يقطين همانجا نوشته اى به او داد تا نيازش را برطرف كنند، سپس پرسيد: از من راضى شدى؟
ابراهيم گفت: آرى، خداى متعال تو را بيامرزد.
على بن يقطين گفت: اين كافى نيست، من صورت خود را روى زمين مى گذارم و تو بايد پايت را بر چهره من بگذارى. ابراهيم ابتدا از اين كار امتناع كرد ولى چون با اصرار و سوگند او مواجه شد، پذيرفت. على بن يقطين در حالى كه صورت بر كف پاى ابراهيم مى ساييد، مى گفت: خدايا شاهد باش كه ابراهيم از من راضى شده است.
وجدان كارى
وجدان كارى يكى از ارزش هاى اسلامى است كه مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى در پيام نوروزى سال 1373 بر آن تأكيد نموده و برنامه اساسى آن سال قرار دادند.
وجدان كارى را مى توان در يك جمله خلاصه كرد: تعهد در برابر كار و درست انجام دادن آن، تقوى در عمل و خود را مسئول دانستن در برابر وظيفه.
پايه و اصول وجدان كارى
1. تلاش و تحرك عبادت گونه: اولين پايه وجدان كارى، كار و تلاش است.
اسلام به كار و تلاش به همان اندازه ارج مى نهد كه براى عبادت ارزش قائل است. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
كار و تلاش جهت تأمين زندگى، نوعى جهاد در راه خدا و كسب حلال، واجبى از واجبات است.[40]
امام صادق عليه السلام به ياران خود فرمودند:
از ما نيست كسى كه كار و تلاش مربوط به زندگى دنيوى را به خاطر پرداختن به امور اخروى رها سازد و يا فعاليت و كوشش مربوط به امور اخروى را به خاطر اشتغال به دنيا ترك كند. بدون ترديد عبادت هفتاد جزء دارد كه برترين آنها طلب روزى حلال است.[41]
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
كسى كه در پرتو دسترنج خود، زندگى خويش را تأمين كند در قيامت در صف انبياء قرار گرفته و پاداشى به سان پاداش آنان دريافت مى كند.[42]
2. آگاهى و تخصص: كسى كه انجام كارى را به عهده مى گيرد بايد احاطه علمى و تخصص لازم آن را دارا باشد و گرنه نتيجه منفى آن كمتر از آثار مثبت آن نيست. امام جواد عليه السلام فرمود: كسى كه بدون آگاهى، به كارى بپردازد پيامدهاى ناگوار آن، بيشتر از نتايج مطلوب آن خواهد بود.[43]
3. استحكام عمل: كسى كه از وجدان كارى برخوردار است مى كوشد كارى كه به او سپرده شده با نهايت استحكام انجام پذيرد و اين شيوه اى است كه پيامبر و ائمه عليهم السلام به ما آموخته اند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
خداوند دوست مى دارد هنگامى كه كارى را انجام مى دهيد آن را متقن و محكم انجام دهيد.[44] نقل شده است هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قبر فرزندشان ابراهيم را محكم و مرتب نيافتند، شخصاً به محكم كردن و مرتب ساختن آن اقدام كرده و فرمودند:
وقتى كارى را به عهده مى گيريد آن را اساسى انجام دهيد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هنگام خاكسپارى سعد بن معاذ، وقتى مشاهده فرمودند كه اصحاب، خاك ها را به طور نامنظم و سرسرى در قبر ريخته آن را پر مى كنند، ناراحت شدند و در كنار قبر آن افسر رشيد اسلام نشسته، خاك ها را با دست خود صاف و مرتب كردند و سپس فرمودند: من مى دانم كه اين قبر به زودى كهنه و فرسوده مى شود ولى خدا بنده اى را دوست دارد كه وقتى دست به كارى مى زند آن را صحيح و اساسى انجام دهد.[45]
4. پشتكار و استقامت در عمل: عيب اساسى بسيارى از كارهاى ما، ناتمام گذاردن كارها و نيمه تمام رها كردن آن است. چه بسا در برخورد با كمترين ناملايمى در كار، آن را رها مى كنيم در حالى كه وجدان كارى حكم مى كند كار استمرار داشته باشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
بهترين كارها نزد خدا، با دوام ترين آن است هر چند كم باشد.[46]
امام باقر عليه السلام فرمودند: استقامت بر كار، سخت تر و مهم تر از اصل عمل است.[47] علت اساسى نيمه تمام گذاشتن كارها، شروع كردن كار به صورت گسترده و بدون تدبير است. براى آنكه مبتلا به اين آفت نشويم بايد از همان ابتداى كار، دقت كنيم و ببينيم آيا از عهده آن برمى آييم يا نه؟ آن گاه كار را از جاى كوچك شروع كنيم و سپس گام هاى بعدى را برداريم. يكى از معايب بزرگ ما اين است كه كار را با سر و صدا آغاز مى كنيم و چنانچه با موفقيت روبرو نشويم، راه بازگشت را به روى خود بسته مى بينيم. در يادداشت هاى ناصرالدين قاجار آمده است كه وى مسافرتى به اروپا كرد. در بازديد خود از لندن با ملكه انگلستان تماس گرفت و علت موفقيت بانك انگليس را در ايران پرسيد- با اينكه ابتدا خيلى محدود بود- او گفت: ما مردم مغرب زمين، خصوصاً انگليسى ها هميشه كار را از جاى كوچك شروع مى كنيم تا اگر سودى نبرديم راه بازگشت برايمان باز باشد.[48]
5. استفاده از فرصت ها: از عناصر مهم وجدان كارى اغتنام فرصت هاست. چه بسا كارى را اگر امروز انجام ندهى، فردا خيلى دير باشد. امام على عليه السلام فرمودند:
خوشا به حال كسى كه دست به انجام عمل صالح زند، قبل از آن كه اسباب و زمينه هاى آن از دست برود.[49] و از فرمايشات آن حضرت است كه: وقتى در صدد كار نيكى برآمدى، به آن اقدام كن؛ زيرا نمى دانى كه بعدها چه پيش خواهد آمد.[50]
6. با نشاط انجام دادن كار: كارى مفيد است كه همراه با نشاط باشد. كارى كه با كسالت و خستگى روحى انجام پذيرد، از نظر كيفى چندان ارزشمند نخواهد بود. به همين جهت در روايات بر كار با نشاط و به دور از كسالت تأكيد شده است. امام على عليه السلام دورى از كسالت را يكى از ويژگى هاى مؤمن دانسته و مى فرمايند:
مؤمن، دير سست و خسته مى شود و دائماً با نشاط است.[51]
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسالت، به دين و دنيا ضرر مى زند.[52]
احترام به قانون
قوانين در هر جامعه اى به منظور حفظ منابع آن جامعه وضع شده تا در سايه آن، افراد جامعه در رفاه و آسايش زندگى كنند. متقابلًا شكستن قوانين و مقررات يك جامعه، رفاه و آسايش آن جامعه را به خطر مى اندازد و هرج و مرج و بى قانونى همه جا را فرا مى گيرد. حمايت از اجراى قانون، هميشه و در هر حال لازم است و به فرد يا زمان خاصى بستگى ندارد. بعضى از افراد تا زمانى كه اجراى قوانين موجود به نفع آنهاست، پايبند به آن هستند و اگر روزى همين قوانين به ضرر آن ها تمام شود، در صدد تغيير و يا شكستن آن برمى آيند.
ضمانت اجراى قانون از ديدگاه اسلام
انسان در تبعيت يا تخلف از قانون همواره با سه ناظر هوشيار و مراقب روبرو است كه با احساس حضور آنها، نسبت به رعايت قانون مقيّد مى گردد.
ناظر اول: خداى متعال است كه انسان هميشه در محضر اوست:
«أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى»[53] آيا نمى داند كه خدا مى بيند.
ناظر دوم: وجدان و فطرت آدمى است كه بر اعمال انسان نظارت دارد:
«بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»[54] بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است.
سومين ناظر بر انسان، حكومت است كه از طريق قوه قضائيه و مجريه جهت اجراى قانون، انجام وظيفه مى نمايد. در اينجا ممكن است سؤال شود كه چرا كشورهاى غربى در اجراى بعضى از قوانين از ديگر كشورها جلوترند با اينكه از نظر اعتقادات و فرهنگ بسيار ضعيفند؟ در پاسخ بايد بگوييم كه چندين عامل در انضباط اجتماعى آنها دخالت دارد:
1. بالا بودن سطح آگاهىهاى اجتماعى، به طورى كه توجه به قانون را در حد يكى از واجبات به حساب مى آورند. شخصى مى گفت در سفرى كه به يكى از كشورهاى اروپايى رفته بودم بليط مترو گرفتم. بعد از استفاده كه بليط را به زمين انداختم يكى از شهروندان آن را از زمين برداشت و درون سطل زباله انداخت و بار ديگر در مسير ديگرى نيز چنين اتفاقى برايم افتاد و يكى از شهروندان آن منطقه ته بليط را برداشت و درون سطل زباله انداخت و من به صورت عملى متوجه اشتباهم شدم.
2. نظارت كافى با وسايل و ابزارهاى پيشرفته بر اجراى دقيق قوانين و مقررات جامعه.
3. جرايم سنگين براى متخلفان.
و اگر چنين شرايطى براى ديگر ملت ها نيز فراهم شود، يقيناً توجه به قانون و اجراى آن افزايش مى يابد.
در اينجا لازم است به چند نكته اشاره شود:
الف) اجراى قانون بايد براى همه افراد جامعه يكسان و عدم تبعيض و حاكم بودن ضوابط بر روابط، محسوس باشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: هلاكت پيشينيان شما، از آن جهت بود كه دزد معتبر را رها مى كردند و دزد ضعيف را مجازات مى نمودند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسائل فردى و شخصى بسيار نرم و با گذشت بودند، اما در مسائل اصولى و اجتماعى از خود سرسختى و صلابت نشان مى دادند و هرگز گذشت نمى كردند. پس از فتح مكه و پيروزى بر قريش، از تمام بدى هاى قريش نسبت به خود گذشت كردند و همه را يكجا بخشيدند، اما همين پيامبر رحمت، آنگاه كه زنى قبيله از بنى مخزوم دست به سرقت زده بود و جرمش معلوم گرديد، بى درنگ دستور مجازاتش را صادر فرمودند. خاندان آن زن كه از اشراف مكه بودند و اجراى حدّ سرقت را توهين به خود تلقّى مى كردند، سخت به تكاپو افتادند كه رسول خدا از اجراى حد صرف نظر كند و بعضى از محترمين صحابه را به شفاعت برانگيختند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از خشم، برافروخته شدند و فرمودند: چه جاى شفاعت است، مگر قانون خدا را مى توان به خاطر افراد تعطيل كرد؟[55]
كمتر كسى است كه نام «سقراط» را نشنيده باشد. شهرت علمى او ما را از هر گونه توصيف بى نياز مى سازد. اين استاد عاليقدر نه تنها در علوم زمانه سرآمد روزگار بوده بلكه از نظر اخلاق و احترام فوق العاده به مصوبات كشور خود نيز بى نظير بوده است. ماجراى زير، گواهى بر درستى اين گفته است: مقام و شهرت علمى و احترام فوق العاده اى كه جامعه آن روز «يونان» براى سقراط قائل بود، سبب شد كه آتش حسد و كينه در قلوب دشمنان وى شعله ور گردد. در نتيجه بازيگران صحنه سياست، با پرونده سازى و اتهامات بى اساس كارى كردند كه حكومت وقت نسبت به او بدبين شود. سرانجام دادگسترى «يونان» او را به چند سال زندان محكوم نمود. استاد فلسفه و طب كه عمرى در آكادمى يونان باستان، تدريس كرده و شاگردان بزرگى تحويل اجتماع داده بود، با چهره اى باز، تسليم رأى ظالمانه دادگاه گرديد و با آرامش كامل وارد زندان شد. مردى كه هر روز، ساعت ها پشت ميز استادى قرار مى گرفت و حقايق را براى شاگردان خود مى گفت، امروز مى بايست يكه و تنها در اطاق نيمه تاريك زندان از اين سو به آن سو برود. شاگردان و همفكران متنفّذ استاد، وسيله فرار او را فراهم آوردند و رئيس زندان را راضى نمودند كه با گرفتن مبلغى، در نيمه هاى شب در زندان را به روى او باز كند، اما سقراط حاضر به ترك زندان نشد و ضمن ردّ پيشنهاد آنها گفت: هفتاد سال زير سايه قوانين اين كشور زندگى كرده ام، وجدانم اجازه نمى دهد قانونى را كه مدت ها حافظ جان و مال من بوده بشكنم و زير پا بگذارم. دشمنان سقراط كه به زندانى بودن او قانع نبودند به تحريك مقامات كشور پرداختند تا سرانجام دستور قتل او به وسيله زهر، صادر شد. سقراط خود جام زهر را به دست گرفت و نوشيد و بدين گونه مرگ را بر قانون شكنى ترجيح داد.[56]
ب) براى اينكه عمل به قانون در جامعه بيشتر شود، لازم است سطح آگاهى هاى اجتماعى نسبت به ضرورت وجود قانون، اهميت و عمل به آن بالا رود.
ج) از مهم ترين عوامل اجراى قانون، حسن نظارت بر آن است. هم نظارت مستقيم و هم نظارت غيرمستقيم به وسيله نيروهاى مخفى.
امام على عليه السلام به مالك اشتر فرمودند:
با فرستادن مأموران مخفى راستگو و باوفا، كارهاى آنان را زير نظر بگير، زيرا بازرسى مداوم پنهانى، سبب مى شود كه آنها به امانتدارى و مدارا كردن با زيردستان ترغيب شوند. اعوان و انصار خويش را سخت كنترل كن، اگر يكى از آنها دست به خيانت زد و مأموران سرّى تو متّفقاً چنين گزارشى را دادند، به همين مقدار شهادت، قناعت كن و او را زير تازيانه كيفر بگير و به مقدار خيانتى كه انجام داده او را كيفر نما، سپس وى را در مقام خوارى و مذلّت بنشان و نشانه خيانت او را بر او بنه و گردن بند ننگ را به گردنش بيفكن و او را به جامعه چنان معرفى كن كه عبرت ديگران گردد.[57]
د) تسليم بودن در برابر قانون خصوصاً آنجا كه تنها به خاطر رعايت مصالح ديگران باشد، وسيله اى براى استكمال نفس و نوعى مبارزه با نفس است.
ه) قانون در نظام اسلامى، همچون واجبات دينى، مقدس و لازم الاجراست و قانون شكنى يك گناه محسوب مى شود.
امانت و درستكارى
در رابطه با اين صفت نيكو، آيات و روايات فراوانى هست كه به بخشى از آنها اشاره مى كنيم. قرآن يكى از صفات مؤمنان را امانت دارى مى داند و مى فرمايد:
«وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ»[58] آنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مى نمايند. اين حقيقت به صورت خاصى در سرگذشت حضرت موسى و شعيب عليهما السلام در قرآن مطرح شده است. هنگامى كه حضرت موسى عليه السلام به دنبال مبارزه اى سخت با طاغوتيان زمانش، ناچار به ترك مصر شد و به سرزمين مدين در شام هجرت كرد، دست تقدير او را با خانواده شعيب پيامبر- پير مدين- آشنا ساخت. يكى از دختران شعيب به پدرش پيشنهاد كرد كه موسى را براى چوپانى گوسفندان و اداره امور اقتصادى خانواده برگزيند. او كه پرورش يافته خاندان وحى بود در پيشنهاد خود روى دو اصل قدرت و امانت تكيه كرد كه قرآن آن را با لحن موافق بازگو كرده است:
«يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»[59] اى پدرم! او را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى كنى، هم نيرومند و هم در خور اعتماد است.
بدون شك قدرت در اينجا تنها به معناى نيروى جسمانى و زور بازو نيست، بلكه هر گونه توانايى در مديريت را به تناسب كار، شامل مى شود و امانت نيز منحصر به امين بودن در حفظ اموال نيست و هر پست و مقامى نيز مصداقى از مفهوم وسيع امانت محسوب مى گردد. مثلًا اسرار هر تشكيلاتى، امانت آن تشكيلات است كه بايد در حفظ آن كوشيد.
امام على عليه السلام فرمودند:
كسى كه امانت دار نيست، دين ندارد.[60] امام على عليه السلام در نامه اى به يكى از فرماندارانش از مسئوليت و مقام، تعبير به امانت نموده و مى فرمايند: پُست و مقامى كه به دست تو افتاده، شكارى در چنگال تو نيست بلكه امانتى است كه بر گردنت سنگينى مى كند.[61]
همدردى با دردمندان
يكى از ارزش هاى والاى انسانى، همدردى با ديگران است. روح هاى كوچك، هميشه درد تن خودشان را احساس مى كنند و در پى درمان آن هستند و به درد ديگران كارى ندارند. اگر دردمندى به آنها مراجعه كند با كمال خونسردى مى گويند اين درد و مشكل شماست و ربطى به من ندارد. ولى روح هاى بزرگ، با وجود فراهم بودن همه امكانات، تنها به برطرف شدن مشكل خودشان قانع نيستند. روح آنها، روح همه بدن هاست و درد همه را احساس مى كنند و به قول سعدى:
من از بينوايى نيم روى زرد غم بينوايان رخم زرد كرد
روايات نيز جامعه انسانى را به يك پيكره تشبيه كرده اند. امام باقر عليه السلام فرمودند:
مؤمنان در نكويى و مهربانى به همديگر، همانند يك پيكرند كه وقتى يك عضو به درد آيد همه پيكر و تمام اعضا گرفتار تب و بى خوابى مى شود.[62]
و در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام فرمودند:
به خدا سوگند هرگز يك انسان مؤمن، راستين شمرده نمى شود مگر آن كه او و برادرش مانند يك پيكر باشند كه اگر رگى صدمه ببيند بقيه رگ ها نيز به درد مى آيد.[63]
اگر درد ديگران در كسى پيدا شد، از گرسنگى ديگران خوابش نمى برد بلكه گرسنگى براى خودش از گرسنگى ديگران آسان تر است. اگر خارى در پاى ديگران فرو رود، مثل اين است كه در پاى او فرو رفته است، درست مانند مادرى كه هر گونه رنج و سختى را به جان مى خرد، اما نمى تواند لحظه اى ناراحتى فرزند را تحمل كند.
قرآن كريم درباره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
«فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»[64] شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پى گيرى (كارشان) تباه كنى.
و در آيه ديگر مى فرمايد:
«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ»[65] قطعاً براى شما پيامبرى از خودتان آمده كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد …
امام على عليه السلام مى فرمايند:
آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود من امير مؤمنانم، اما با آنان در سختى هاى روزگار شركت نكنم؟[66]
امام على عليه السلام وقتى مى شنود كه عثمان بن حُنيف استاندار بصره در يك مجلس ميهمانى اشرافى شركت كرده كه از فقرا كسى در آن مجلس نبوده، در نامه اى به او مى نويسد: من باور نمى كردم كه تو دعوت بر سر سفره اى را بپذيرى كه تنها اغنيا را دعوت كرده باشند ولى فقرا را بدان راهى نباشد و آنها پشت در، مانده باشند. من اگر بخواهم، همه امكانات برايم فراهم است، بهترين خوردنى ها و نوشيدنى ها و پوشيدنى ها، اما استفاده نمى كنم براى اينكه شايد كسانى در كشور اسلامى باشند كه گرسنه بخوابند.[67]
حضرت على عليه السلام زنى را ديدند كه مشكى بر دوش گرفته و به خانه مى برد. نزد او رفته مشك را گرفتند و به خانهاش بردند. سپس از او پرسيدند: چرا خودت آب كشى مى كنى، مگر كسى را ندارى؟ زن گفت: شوهرم در ركاب على عليه السلام كشته شد و من چند بچه يتيم دارم. ناچار، خود آب كشى مى كنم. حضرت تا اين جمله را شنيدند سر تا پايشان به لرزه درآمد و بسيار ناراحت شدند. فرداى آن روز مقدارى نان و گوشت و خرما تهيه نموده و به خانه آن زن رفتند. پس از پختن غذا، بچه هاى يتيم آن زن را روى زانو نشانده، نوازش كردند و در حالى كه با دست خود، غذا در دهانشان مى گذاشتند، مى فرمودند:
از تقصير على كه از شما غافل مانده بگذريد.
سپس تنور را روشن كردند و صورت خود را نزديك آتش برده فرمودند:
على! حرارت آتش دنيا را بچش و آتش جهنم را ياد بياور تا ديگر از حال مردم غافل نمانى.[68]
راستى اى برادر كارمند! و اى مسئول محترم! تو با مشكلات و دردهاى مردم چگونه برخورد مى كنى؟
آيا مشكلات ديگران را مشكل خود مى دانى؟
آيا به فكر برطرف كردن مشكلات ديگران هستى؟
آيا راه حلى مناسب ارائه مى كنى؟
آيا براى يك بار هم كه شده حاضرى از آبرو و موقعيت خود براى برطرف شدن مشكلات ديگران به خاطر خدا سرمايه گذارى كنى؟
و اگرنه، چگونه خود را شيعه و پيرو على عليه السلام مى دانى؟
مردمدارى
احترام به افكار عمومى و مقدم داشتن جلب رضايت عموم بر رضايت خواص و اطرافيان، يكى ديگر از ارزشهاست. امام على عليه السلام در فرازهايى از نامه خود به مالك اشتر به اين مهم اشاره نموده و مى فرمايد: اى مالك! بايد رضايت و خوشنودى عامه مردم را در نظر بگيرى … چرا كه ستون دين و تشكّل جمعى مسلمانان و وسيله دفع دشمنان همان توده هاى مردمند، بنابراين بايد گوش تو، به سخنان آنها و تمايلت به سمت آنان باشد … اى مالك! بدان كه تو را به سوى منطقه اى اعزام داشتم كه در آنجا حكومت هاى متعددى پيش از تو عادلانه يا ستمگرانه حكمرانى نموده اند و مردم در رفتار تو دقّت مى كنند، همانند تو و دقت تو در رفتار حكمرانان پيش از خودت، و آنچه را كه تو درباره آنان مى گفتى يا انتظار داشتى، ديگران نيز از تو انتظار دارند و درباره تو مى گويند.[69] بنابراين بايد رفتار كارگزاران نظام مقدس جمهورى اسلامى با عامه مردم به گونه اى باشد كه موجب خوشبينى همگان نسبت به نظام و مسئولين گردد، نه اينكه بگويند در نظام اسلامى هم به دردهاى مردم ضعيف رسيدگى نمى شود. امروز عزت و عظمت اسلام و قرآن در گرو عملكرد كارگزاران نظام است.
دلسوزى و مهربانى
رابطه مسئولين و مردم بايد بر اساس مهر و لطف باشد نه از نوع رابطه ظالم و مظلوم.
امام على عليه السلام در نامه خود به مالك اشتر مى فرمايند:
قلب خويش را از مهر و محبت به رعيت سرشار ساز و براى آنان درنده اى خونخوار مباش كه لقمه از دهان آنها بگيرى، زيرا مردم دو دسته اند: يا برادر دينى تو هستند يا انسان هايى همانند تو.[70] بنابراين بايد يك مسئول در نظام اسلامى به مشكلات همه مراجعه كنندگان به خصوص توده هاى محروم و ضعيف رسيدگى و آنها را حل كند. امام على عليه السلام مى فرمايند: مكرر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمودند: هرگز امتى كه حق ضعيفان در ميان آنان پايمال شود، از قداست برخوردار نخواهد بود.[71] بايد توجه داشت كه رسيدگى به محرومان تنها به اين نيست كه آنان را مورد ترحم قرار دهند و زندگيشان را از بيت المال تأمين نمايند، زيرا اين يك كار عاطفى است نه احترام به آنان. حرمت محرومين به اين است كه به حقوق از دست رفته خود برسند. يعنى اگر در حق آنان ستم شد، فريادرسى داشته باشند تا برايشان احقاق حق كند. بنابراين مسئوليت كارگزاران نظام اسلامى در رابطه با تأمين امكانات و حقوق محرومان در دو چيز است:
1. استرداد حقوق از دست رفته آنها
2. تأمين نيازهاى مشروع آنان.
امام على عليه السلام فرمودند:
به پايين تر از خود رحم كن تا مافوقت به تو رحم نمايد. اشتباه و خطاى او را با گناه و معصيت خود در برابر پروردگارت و نياز او به محبت و مهربانى تو را با نيازى كه به رحمت خداوند دارى مقايسه كن. به همان اندازه كه مى خواهى خدا به تو رحم كند به ديگران رحم كن.[72] و در جاى ديگر فرمودند: نيكى كن تا به تو نيكى بشود و به ديگران رحم كن تا مورد رحم و دلسوزى قرار بگيرى.[73]
منابع و پیوندها
[1] بحارالانوار، ج 74، ص 315، روايت 72
[2] بحارالانوار، ج 74، ص 318، روايت 80
[3] غررالحكم، ص 312
[4] كافى، ج 2، ص 169، ح 13
[5] بحارالانوار، ج 74، ص 227
[6] غررالحكم، ص 312
[7] كافى، ج 2، ص 169، ح 13
[8] بحارالانوار، ج 74، ص 227
[9] من طاف بهذا البيت طوافاً واحداً ….؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 364، ح 21771؛ كافى، ج 2، ص 155، ح 8
[10] بحارالانوار، ج 71، ص 320
[11] مستدرك الوسائل، ج 12، ص 420
[12] وسائل الشيعه، ج 16، ص 360
[13] مريم/ 96
[14] روانشناسى و اخلاق، ژ. آ. هدفيلد، ترجمه على پريور، ص 147
[15] حديد/ 28
[16] اصول كافى، ج 2، ص 206
[17] اصول كافى، ج 72، ص 19
[18] نهج البلاغه،
[19] بحارالانوار، ج 71، ص 328
[20] بحارالانوار، ج 74، ص 312
[21] بحارالانوار، ج 71، ص 333
[22] بحارالانوار، ج 72، ص 22
[23] ميزان الحكمه، ج 2، ص 474، ح 2213
[24] دوستى در قرآن و حديث، محمدى رى شهرى، ص 92
[25] قرب الاسناد، ص 56
[26] بحارالانوار، ج 74، ص 286، ح 11
[27] كافى، ج 3، ص 282
[28] نهج البلاغه، حكمت 373
[29] غررالحكم، ح 5517
[30] كافى، ج 2، ص 167
[31] بحارالانوار، ج 73، ص 339
[32] صحيفه نور، ج 5، ص 19
[33] صحيفه نور، ج 10، ص 222
[34] بحارالانوار، ج 74، ص 178
[35] بحارالانوار، ج 71، ص 317
[36] بحارالانوار، ج 73، ص 50
[37] بحارالانوار، ج 75، ص 17
[38] روضه كافى، ص 102
[39] اين از معجزات امام هفتم عليه السلام بوده است
[40] ثواب الاعمال، صدوق، ص 399
[41] همان
[42] بحارالانوار، ج 103، ص 10
[43] بحارالانوار، ج 1، ص 208.
[44] ميزان الحكمه، ج 7، ص 29.
[45] ميزان الحكمه، ج 70، ص 29.
[46] ميزان الحكمه، ج 7، ص 18
[47] كافى، ج 2، ص 296
[48] رمز پيروزى مردان بزرگ، ص 58
[49] غررالحكم، ج 2، ص 207
[50] وسائل الشيعه، ج 1، ص 84
[51] غررالحكم، ج 1، ص 48
[52] بحارالانوار، ج 78، ص 26
[53] علق/ 14
[54] قيامت/ 14
[55] صداى عدالت، ش 3، سال 2
[56] مكتب اسلام، شماره سوم، ارديبهشت 1341
[57] نهج البلاغه، نامه 53
[58] مؤمنون/ 8
[59] قصص/ 26
[60] غررالحكم، ح 1108
[61] نهج البلاغه، نامه 53
[62] بحارالانوار، ج 74، ص 274
[63] بحارالانوار، ج 74، ص 274
[64] كهف/ 6
[65] توبه/ 128
[66] نهج البلاغه، نامه 45
[67] همان
[68] انسان كامل، تأليف استاد مطهرى، ص 87
[69] نهج البلاغه، نامه 53
[70] همان
[71] نهج البلاغه، نامه 53
[72] ميزان الحكمه، ج 4، ص 68
[73] بحارالانوار، ج 77، ص 283
لینک پیوند:
http://mobalegh.miu.ac.ir/index.aspx?fkeyid=&siteid=130&pageid=38371&newsview=55813