نویسنده: وحيد اسلامي کرم شاهلو
تفکر ( برنده ، برنده ) تفکر شيري
نگرش سنتي حاکم بر روابط اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي بر پايه تفکر برد – باخت بنا شده است . در اين تفکر، تصور چنين است: براي آنکه من يا ما برنده باشيم ، لازم است فرد يا افراد ديگري بازنده شوند . امروزه گرايش فکري بشري، به سمت تفکر: برد – برد تمايل دارد .در اين انگاشت، براي برنده بودن يک طرف ، لزومي ندارد که طرف ديگر بازنده باشد . بلکه باور براين است که اگرچه راه حل: برد، باخت ساده ترين راه حل است ، ولي بهترين نيست .
براساس تفکر برد، باخت روابط خانوادگي و اجتماعي بر پايه تسلط يک فرد يا گروه تعريف مي شود. در خانواده يا بايد پدرسالاري باشد و يا مادرسالاري ويا حتي فرزند سالاري. دراجتماع بايد يا مردسالاري باشد و يا زن سالاري. در روابط اقتصادي يا بايد سرمايه داران حاکم باشند يا طبقه کارگر يا کشاورز ؛ چرا که اگر سرمايه داران برنده باشند، به گونهاي طبيعي کارگران وکشاورزان بايد بازنده باشند وبرعکس. در اقتصاد، رقابت، قانون بازي است. دوشرکت در يک کسب وکار رقيب يکديگرند و قانون بازي رقبا برد، باخت است . براي آنکه من در بازار بمانم بايد رقيب از صحنه خارج شود. در سياست، جنگ قانون بازي است . جنگ مرز دو همسايه را مشخص ميسازد. اگر من سرزمين گسترده تري بخواهم، به اين معناست که تو سرزمين محدودتري خواهي داشت . در برخوردهاي سياسي، اگر حزبي برنده باشد، لزوماً حزب ديگر بايد بازنده باشد . طبيعي است که فضاي حاکم بر چنين نگرشي، جنگ است . ستيز بر سر آنکه: چرا من بازنده باشم و تو برنده ؟؛ مي جنگيم براي آنکه طرفين معادله را جابه جا کنيم : من برنده، تو بازنده. اما پارادايم جديد ، گذار از نگاه برد، باخت به نگاه برد، برد است . در تفکر برنده، بازنده منابع طرفين صرف انهدام منابع يکديگر ميشود . تفکر برنده، برنده به دنبال راه حلهايي است که منابع در جهت کمک به ارتقا و توسعه طرفين به کار گرفته شوند. درتفکر برنده، برنده به جاي من کلمه ما وجود دارد. مديران اثربخش و موفق، از چارديواري تنگ من به در مي آيند، تا در ميدان وسيع وسبز وخرم ما پرواز کنند . در اين نوع نگرش، ديگر جايي براي رقابت ومقايسه وجود ندارد و به جاي آن همياري، همراهي و وحدت شکل مي گيرد. در اين نوع تفکر، افراد ، جوياي منفعتهاي متقابل و دو يا چند جانبه هستند ؛ به طور معمول صاحبان اين نوع تفکر، از ضرب المثل « حالا که سفره اي پهن شده،پس همه بيايند واز اين سفره بهره مند شوند » ، استفاده مي كنند. بنابراين در اين تفکر ، در خانواده و اجتماع مفهوم سالار به هميار تبديل مي شود. پدر، مادر و فرزندان در صدد سلطه بريکديگر نيستند، بلکه با همياري به توسعه خود وخانوادهشان ميپردازند. در اجتماع به جاي برخوردهاي حذفي، جو همکــاري حاکم ميشود. در روابط اقتصادي، رقابت (Competition ) جاي خود را به همکاري ( Operation – Co) مي دهد . از اين روست که امروزه مفهوم تازه اي در ادبيات مديريت و کسب وکار رواج يافته است، باعنوان همکاري رقبا ( petition – Co) . همکاري مشترک دو سازمان متفاوت ، دو سازمان رقيب واعتماد بين آدمهاي يکديگر، يعني: رقابت و داشتن همکاري در عين رقابت و اين مستلزم جور ديگر ديدن است که همان تفکر برنده، برنده است.
انواع تفکر در ارتباطات انساني
در تقسيم بندي تفکر براساس ميزان ملاحظه افراد و اعتماد به نفس آنها ، تفکرها به چهار دسته تقسيم مي شوند :
1. تفکر ( برنده ، برنده ) تفکر شيري؛
2. تفکر ( برنده ، بازنده ) تفکر ببري ؛
3. تفکر( بازنده ، برنده ) تفکر روباه گونه؛
4. تفکر ( بازنده ، بازنده ) تفکر گرگ مسلک ها.
حال داستاني از مثنوي آورده مي شود: که در اين داستان مولوي سه نوع تفکر شيري ، روباهي وگرگي را به زيبايي بيان كرده است.
يک روز صبح زود روباه و گرگ نزد شير رفتند تا هر سه با هم به شکار بروند . شير نيز پذيرفت . به طور معمول در اين گونه موارد، انسانهاي شير مسلک يا انسانهاي با تفکر برنده، برنده هر چند که خود قدرت به دست آوردن نيازهايشان را دارند، ولي براي کمک به اطرافيان واينکه بقيه نيز بتوانند در بازي زندگي برنده باشند، با آنها شراکت مي كنند. هر سه وارد دشت بزرگ و پهناور شدند . روباه وگرگ که فقط در فکر سير کردن شکم خودشان بودند، سعي داشتند که شير ، سريع تر شکاري را بگيرد وآنها بدون زحمت وارد گود شوند و از زحمتها وتلاشهاي شير، بدون رنج، بهره ببرند زيرا هرکه با شيرها وافرادي که داراي تفکربرنده، برنده هستند، همراهي کند ، هيچ وقت بازنده نخواهد بود . در اين زمان ، شير که ديد روباه وگرگ قدرت شکار کردن را ندارند ونمي توانند شکار کنند ، خود، وارد ميدان شد و يک گاو ، يک بز و يک خرگوش را شکار كرد. سپس شکارها را پيش گرگ و روباه برد. ولي ناگهان فكري از سرش گذشت و تصميم گرفت كه بيايد به روباه وگرگ درس تفکر برنده، برنده را بدهد. بنابراين، رو به گرگ کرد وگفت: « اي گرگ _ مي خواهم تو را امتحان كنم بيا واين سه شکار را به عدالت تقسيم کن. » گرگ که از امتحان بزرگي که در زندگي برايش پيش آمده بود بي خبر بود ، بدون تفکر و بدون هيچ گونه ملاحظه اي از اينکه اين شکارها را خود شير با زحمت به دست آورده و او هيچ گونه سهمي در اين شکارها ندارد، گفت: « اي شير بزرگ، اين گاو که از همه بزرگ تر است ، مال شما ، اين بز که ميانه است، مال من که کوچکترم واين خرگوش هم براي روباه که جثه اش از هر دوي ما کوچكتر است. در اين لحظه شير عصبي شده بود و ميخواست درس عبرتي به گرگ بدهد تا تمام انسانهايي که بعد از گرگ زندگي ميکنند، درس تفکر برنده، برنده را ياد بگيرند؛ گرگ را با چنگالهاي خود دريد. بعد از اين واقعه روباه چون سرنوشت گرگ را ديد، تازه فهميد وقتي کسي در کاري تلاش نکرده است ، نبايد توقع بيجا داشته باشد . بنابراين وقتي شير از او پرسيد که چگونه اين شکارها را تقسيم مي کني ، از روي ترس وتفکر بازنده، برنده که ديگر خودش بازنده باشد وشير برنده، گفت: اي شاه حيوان ها _ اين گاو وحشي خوراک صبحانه شما ، بز کوهي خوراک ناهار و خرگوش را هم شب ميل فرماييد . شير که لبخند رضايت بر لب داشت ودريافت که روباه از اين شکارها براي خودش سهمي نمي خواهد وهمه را پيشکش او کرده است و اين درس بزرگ را به خوبي ياد گرفته است، به اوگفت: من از اين شکارها هيچ کدام شان را نمي خواهم وهمه شکارها مال تو . در حقيقت ، شير که داراي انديشه تفکر برد، برد است از شکارها گذشت وآنها را به روباه بخشيد ودر اين جا بود که روباه ياد گرفت که در تفکر: برنده، برنده من و تويي به ما تبديل مي شود.
آقاي استفان کاوي در کتاب: هفت عادت مردمان موثر يکي از بزرگترين عادتهاي مردمان موثر را عادت تفکر: برنده ، برنده مي داند وتفکرها را به چهار دسته تقسيم كرده است که در جدول دوبعدي زير اين چهار نوع تفکر آمده است:
1. تفکر برنده ، برنده
صاحبان اين نوع تفکر، شير مسلکاني هستند که مايل اند در هر کاري، همه برنده شوند . خود ، سودشان را از کار مي برند ومايل هستند بقيه نيز بيشتر از آنها سود ببرند. برنده ، برنده فلسفه کلي کنش متقابل انسان هاست . چارچوبي از ذهن وقلب است که به گونهاي مداوم در تمام جنبه هاي ارتباطي درصدد جذب منافع دو جانبه است .
2. تفکر برنده، بازنده
مي گويند وقتي شير به شکار مي رود بعد از شکار ، اجازه مي دهد که بقيه حيوانات هم از باقي مانده شکار استفاده کنند. ولي ببر اين اجازه را به هيچ حيواني نمي دهد؛ انسانهايي با تفکر ببر، هميشه مايل هستند که خودشان در هر ميداني پيروز باشند و بقيه افراد براي آنها جايگاهي ندارند . در دنياي مديريت ، برنده، بازنده روشي مستبدانه و خودکامه است . با اين مفهوم ضمني که: من به مقصود مي رسم اما شما چيزي عايدتان نمي شود.
3. تفکر بازنده ، برنده
ذهن بعضي از مردم با: بازنده، برنده برنامه ريزي شده است:
– من مي بازم و تو مي بري .
– پيش برو و مانند ديگران مرا لگدمال کن و پشت سر بگذار.
– من بازنده ام ، هميشه بازنده بوده ام .
بازنده ، برنده از برنده ، بازنده هم بدتر است ؛ چرا که هيچ استاندارد ، تقاضا ، منفعت منطقي وبينشي در کار نيست . اين افراد براي ابراز اعتقادها و احساسهاي خود جرأت وجسارت کافي ندارند وبه راحتي از اثر قدرت ظاهري افراد خود را ميبازند.
4. تفکر بازنده ، بازنده
در داستان مثنوي ، گرگ ، بازنده داستان بود، انسان هاي گرگ صفت هميشه
منبع: تدبير