فرآیند مدیریت تكنولوژی

 

مقدمه
رشد علم و دانش از يك سو به معناي عميق تر شدن و گسترش يك حوزه دانشي و علمي است و از سوي ديگر مي تواند به معناي ظهور شاخه هاي جديدتر علمي و دانشي باشد. به اين ترتيب پيدايش رشته هاي علمي و دانشي جديدتر خود شاخصي از رشد و گسترش علمي و دانشي است.
شاید زمانی علوم و دانش‌های موجود در جهان از مرز دانش‌های طبیعی و دانش انسانی فراتر نمی‌رفت، اما امروز می‌توان فهرستی طولانی از رشته‌ها و حوزه‌های دانشی تهیه نمود. رشد علم و دانش غالبا از دو مدل فرایندی متفاوت تحقق می‌یابد:
در مدل اول پیدایش حوزه‌های علمی و دانشی ناشی از تخصصی شدن علوم است، به این ترتیب که یک حوزه دانشی به صورت مرتبط تخصصی‌تر شده و حوزه‌های جدیدتری از آن پدید می‌آیند، به عنوان مثال شاید زمانی اقتصاد یک رشته دانشی بود اما امروزه خود اقتصاد چنان حوزه‌ی وسیعی گشته است که از دل آن رشته‌هایی علمی نظیر اقتصاد توسعه، اقتصاد سنجی و… پدید آمده است.
در مدل دوم پیدایش حوزه‌های علمی و دانشی در اثر ادغام و ترکیب دو یا چند حوزه دانشی متفاوت پدید می‌آید. به این ترتیب تلاش‌های علمی جداگانه‌ای که در حوزه‌های مختلف علمی انجام گرفته است، با یکدیگر ادغام می‌شود و در یک حوزه دانشی جدیدتر تجلی می‌یابد. رشته یا حوزه‌ی دانشی مانند مکاترونیک مثالی از این مدل دوم است، چرا که مکاترونیک از ادغام دو حوزه‌ی دانش مهندسی الکترونیک و مکانیک پدید می‌آید. مدیریت تکنولوژی بدون شک دانشی است که در اثر مدل دوم فرایند رشد و توسعه حوزه‌های علمی دانشی پدید آمده است.
در این معنا مدیریت تکنولوژی تخصصی بین رشته‌ای است که علوم پایه، مهندسی و دانش و روش‌های مدیریت را یکپارچه می‌کند.

پیشینه تاریخی
اقتصاددانان از زمان آدام اسمیت تاکنون سعی داشته‌اند تا مدلی ارایه کنند که بوسیله این مدل بتوان عوامل تولید ثروت در یک کشور را در مقیاس کلان شناسایی نمود. آدام اسمیت خود به عنوان یکی از متقدمین این تلاش‌ها بر عامل سرمایه در تولید ثروت تاکید نمود. وی در کتاب “ثروت ملل” تحلیلی از این موضوع را ارایه نموده است.
شومپیتر یکی دیگر از مشاهیر حوزه اقتصاد “نوآوری” را به عنوان عاملی در خلق ثروت معرفی نموده است.
در مدل‌های کلاسیک اقتصادی رشد اقتصادی تابعی از سرمایه و نیروی کار در نظر گرفته می‌شود.
رابرت سولو تحقیقات گسترده‌ای را در این خصوص انجام داد. وی توانست نشان دهد که پیشرفت تکنولوژی به عنوان یک عامل مهم و به بیان دیگر مهم‌ترین عامل رشد اقتصادی است. تحقیقات وی که اقتصاد آمریکا را در خلال سال‌های 1909 تا1949 بررسی می‌کرد، موید این ادعا بود. وی به خاطر این یافته خود، جایزه نوبل اقتصاد را در سال 1987 به خود اختصاص داد.
مطالعاتی که در سایر کشورها و توسط پژوهشگران دیگر انجام گرفت بیانگر آن بود که پیشرفت تکنولوژی مهم‌ترین عامل رشد اقتصادی بود. از آن جمله می‌توان به پژوهش بوسکین و لائو که در مورد کشورهای فرانسه، آلمان، ژاپن و انگلستان در سال1992 انجام گرفت اشاره نمود.
این مطالعات تکنولوژی و نقش آن در رشد اقتصادی کشورها و اهمیت تکنولوژی را پر رنگ ساخت.
از سویی دیگر رقابت‌پذیری و فضای رقابتی در جهان باعث گردید تا بنگاه‌ها به دنبال توانمندی‌های غیر از توانمندی مالی و توانمندی بازاریابی باشند، توانمندی‌هایی که بتواند آنان را در این فضا رقابت‌پذیرتر کند، و توانمندی تکنولوژی این فرصت را در اختیار آنان قرار می‌داد.
مدیریت تکنولوژی در چنین فضایی و در دهه‌ی1980 میلادی توسعه یافت. تاثیر تکنولوژی به عنوان یک منبع کسب مزیت رقابتی برای صنایع تولیدی، امروزه به عنوان موضوعی مورد پذیرش دولت و بازیگران این حوزه است، به این ترتیب درک تکنولوژی و چگونگی مدیریت بر آن به موضوعی کلیدی تبدیل می‌گردد.
درک تکنولوژی و مدیریت بر آن به توسعه حوزه‌ی دانشی جدید یعنی مدیریت تکنولوژی انجامید.

فرآیند مدیریت تکنولوژی
مدل مورین
یکی از قدیمی‌ترین و در عین حال شناخته شده‌ترین مدل‌هایی که در مورد فرایند اجرای مدیریت تکنولوژی ارایه گشته است، متعلق به مورین است، در این مدل4 فعالیت ذیل، به عنوان 4 گام اصلی در مدیریت تکنولوژی طرح می‌شود:
1. شناسایی تکنولوژی‌ها: در این بخش تکنولوژی‌هایی که مرتبط با فعالیت سازمان هستند شناسایی شده، یا نیازهای تکنولوژیکی سازمان شناخته می‌شود.
2. ارزیابی تکنولوژی: در این گام تکنولوژی‌های شناخته شده مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. پیش‌بینی تکنولوژی‌ها و شناسایی دوره‌ی عمر آنها نیز در این گام صورت می‌گیرد.
3. بهبود و توسعه‌ تکنولوژی: در این گام تکنولوژی انتخاب شده، کسب می‌گردد و توسعه و بهبود آن در داخل سازمان انجام می‌گیرد.
4. استفاده بهینه: در این گام از تکنولوژی بهبود یافته یا به عبارت دیگر با سازمان سازگار شده استفاده بهینه انجام می‌گیرد.
فرایند مدیریت تکنولوژی مورین
مدل گریگوری
در ادبیات مدیریت تکنولوژی مدل گریگوری مورد توجه بسیاری قرار گرفته است، و فعالیت‌های بسیاری حول این چارچوب فرایندی انجام گرفته است.
گریگوری در سال 1995 در مورد فرایند مدیریت تکنولوژی فرایند عام و 5 مرحله‌ای را ارایه نمود. این 5 مرحله عبارت بودند از:
مدل گریگوری
1- شناسایی تکنولوژی‌هایی که برای کسب و کار حائز اهمیت هستند یا می‌توانند باشند.
2- انتخاب تکنولوژی‌هایی که باید توسط سازمان پشتیبانی گردند.
3- جذب تکنولوژی‌هایی که انتخاب شده‌اند.
4- بهره‌برداری از تکنولوژی‌ها برای تولید منفعت
5- محافظت از دانش و خبرگی که در محصولات و سیستم تولیدی وجود دارد.
مدل فال و همکاران
فال و همکاران وی از مدل گریگوری استفاده کرده و با توسل به دو مفهوم دیگر آن را بسط دادند، این مدل به صورت شماتیک در شکل زیر آمده است. این دو مفهوم عبارت بودند از:

فرایند مدیریت تکنولوژی فال و همکاران
1. تفاوت استراتژی بنگاه و استراتژی تکنولوژی.
بسیاری وظیفه اصلی مدیریت تکنولوژی را یکپارچگی میان استراتژی‌های حالت قابلیت محوری بنگاه شناسایی شده و سپس سایر استراتژی‌های بنگاه مانند انجام یک فعالیت یا واگذاری آن به پیمانکاران انجام می‌گیرد. در بسیاری از بنگاه‌ها تفکیک این استراتژی‌ها باعث می‌گردد تا پشتیبانی اثربخش از استراتژی‌ها کاسته شود.
به این منظور در مدل فال دو نوع دورنمای تجاری و تکنولوژیکی مطرح گشته است. که این دو دورنما از طریق فرایند مدیریت تکنولوژی با یکدیگر ارتباط می‌یابند.
2. فرایند مدیریت تکنولوژی را می‌توان در 3 سطح جای داد.
الف- سطح استراتژی: این سطح بیشتر به دورنمای کلی و تجاری بنگاه است و بیشتر منطبق بر استراتژی بنگاه است. شناسایی تکنولوژی در این سطح جای دارد گرچه انتخاب و محافظت از تکنولوژی نیز تا حدی مرتبط با این استراتژی کلی است.
ب- سطح نوآوری: این سطح مابین دو سطح استراتژی و عملیاتی است و گام‌های انتخاب و محافظت از تکنولوژی بیشتر در این سطح طرح می‌شوند. در بسیاری از شرکت‌ها در میان فعالیت‌های نوآورانه به نوعی گام‌های انتخاب و محافظت مشاهده می‌شود.
ج- سطح عملیاتی: در این سطح از فعالیت‌های یک بنگاه که بیشتر بر اساس دورنمای تکنولوژیکی و تحت تاثیر عوامل تکنولوژیکی طراحی می‌گردد، جذب و بهره‌برداری از تکنولوژی‌ها انجام می‌پذیرد.
همان گونه که در شکل نشان داده شده است، این سطح و هر دو دورنمای تجاری و استراتژیک متاثر از محیط سازمان و خود سازمان هستند.
3. کشش تقاضا در مقابل فشار تکنولوژی فال از این مفهوم نیز به منظور تقویت چارچوب فرایندی خود بهره گرفت. مطابق این چارچوب، کشش تقاضای که از دورنمای تجاری به دست می‌آید، بر دورنمای تکنولوژیکی تاثیر می‌گذارد. به این ترتیب استراتژی تکنولوژی بنگاه تحت تاثیر تقاضا قرار می‌گیرد. از سویی دیگر تکنولوژی و استراتژی تکنولوژی باعث می‌گردد تا دورنمای تجاری از دورنمای تکنولوژی تاثیر گیرد و به این ترتیب فشار تکنولوژی ایجاد شود.
در مجموع مدل شماتیک فال و همکاران به خوبی می‌تواند چارچوب فرایند مدیریت تکنولوژی را در بنگاه تصویر کند. مطابق این مدل، بر گفتگو و تعامل میان عوامل بازرگانی و عوامل تکنولوژیکی در یک کسب و کار به منظور پشتیبانی اثربخش از مدیریت تکنولوژی تاکید می‌گردد.
مدیریت تکنولوژی صحیح مستلزم ایجاد جریان دانش میان دو منظر بازرگانی و تکنولوژیکی در شرکت به منظور دستیابی به تعامل میان کشش بازار و فشار تکنولوژیکی می‌باشد. طبیعت این جریان‌های دانش هم وابسته به بافت داخلی و هم وابسته به بافت خارجی است و به عنوان مثال می‌توان به اهداف کسب و کار، پویایی بازار و فرهنگ سازمانی اشاره نمود.

سایر مدل‌ها
سایر فرایندهایی که در خصوص مدیریت تکنولوژی طرح گشته‌اند را نیز به صورت مختصر مرور می‌کنیم.
وانگ در سال1993، فرایند مدیریت تکنولوژی را فرایندی مشتمل بر4 مرحله‌ی ذیل دانست:
1. برنامه‌ریزی: این گام به منظور توسعه توانمندی‌های تکنولوژی سازمان انجام می‌پذیرد.
2. شناسایی: در این گام تکنولوژی‌های کلیدی برای بنگاه و حوزه‌های مرتبط با توسعه شناسایی می‌گردند.
3. کسب تکنولوژی شناسایی شده: در این گام مشخص می‌گردد که تکنولوژی شناخته شده در گام دوم چگونه کسب شود. کسب تکنولوژی می‌تواند از طریق خرید تکنولوژی یا ساخت آن همکاری با سایر بنگاه‌ها یا سایر موارد دیگر انجام پذیرد.
4. توسعه توانمندی تکنولوژیکی: در این گام تلاش می‌شود تا یک مکانیزم نهادی مناسب برای جهت‌دهی و هماهنگی توسعه توانمندی‌های تکنولوژیکی راه‌اندازی شود، همچنین سیاست‌های سنجش و کنترل این توسعه توانمندی طراحی گردد.

سامنت و سامنت در سال 1996 مدل 5 مرحله‌ای زیر را در این خصوص ارایه دادند:
1- آگاهی از تکنولوژی‌هایی که برای سازمان اهمیت دارد
2- جذب تکنولوژی
3- سازگاری با سازمان
4- ارتقاء تکنولوژی‌ها
5- رهاسازی تکنولوژی‌هایی که باید سازمان از آنها دل بکند.

ژولی نیز در سال 1997 فرایند 5 مرحله‌ای ذیل را از تکنولوژی‌ طرح می‌سازد:
1- تصویر سازی
2- رشد
3- نمایش
4- ارتقاء
5- نگهداری
این مدل‌ها غالبا مرتبط با نواوری و فرایند توسعه محصول طراحی شده است. اسکیلبک و کرویکشنک در سال 1997 مدل گریگوری را با فعالیت‌های تجاری مرتبط ساختند.
در مدل بسط داده شده آنها 3 سطح سازمانی شناسایی گردید که در این 3 سطح مدیریت تکنولوژی اعمال می‌گردد، این3 سطح عبارت بودند از:
1- سطح شرکتی (دیدگاه شبکه‌ای): چگونه تکنولوژی را در بخش‌های مختلف مدیریت نمود؟
2- سطح تجاری (دیدگاه بیرونی): چگونه به وسیله تکنولوژی مزیت رقابتی کسب نمود؟
3- سطح عملیاتی (دیدگاه درونی): چگونه استفاده از تکنولوژی را به حالت بهینه رساند؟

*http://aiandehpedia.tridi.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *