مديريت اخلاقی درجامعه اسلامی

ارائه دهنده: فاطمه احمدی

مقدمه:
امروزه که قويِِاموضوع تجديد وتعديل وضعيت سازمان هاي دولتي وسازمان هاي قوي وغني نهادهاي موجودمطرح است.صرفا با ايجاد تغييراتي در ساختارهاي سازماني و طراحي نمودارهاي جديد تشکيلاتي به مقصودخود نايل نخواهيم شد.به عبارت ديگر لازمه تجديد سازمان اصولي صرفا تغيير ساختار سازماني نميباشد بلکه مهمتر از اين ايجاد تغيير و تحولات کيفي و کمي در مديريت و مناسبات انساني سازمان و تغيير فرهنگ حاکم بر سازمانها و سوق انها به جهت فرهنگ اسلامي و رعايت اصول اخلاقي ميباشد.به عبارتي بايد مدير با شناخت اصول اخلاقي انها را در سازمان خود اجرا کند کارکنان خود را با اين اصول اشنا سازد.هدف در مديريت اخلاقي عبارت است از رشد انسانها بطوريکه انسانيت جايگاه ويژه خود را در جان انسانها و اجتماعات بيابد.در قلمرو مديريت چه بسا اتفاق مي افتد منافع شخص مدير با مصالح مديريت تضاد پيدا کند در اين شرايط نفس خودخواه و ازمند مدير فکر و انديشه او را با منافع خويش همسو مي سازد در حاليکه مدير امين و متعهد نه تنها به دنبال منافع سازمان خود بلکه به دنبال منفعت تمام افراد جامعه است.

مديريت اخلاقي از ديدگاه ارزش هاي اسلامي
براي مديريت تعاريف گوناگوني ارايه شده است که عمدتا براساس ساخت و بافت ذهني و بنيانهاي انديشه اي افراد از مديريت بوده است.نمونه هايي از اين تعاريف به شرح زير است
پيش بيني فعاليتها براي نيل به هدف معين و مشخص
همکاري دو يا چند نفر براي رسيدن به هدف معين و مشخص
توانايي شخصي در رسيدن به هدف مشخص به وسيله افراد ديگر
اما انچه در دهه هاي اخير به عنوان تعريفي جامع تر از مديريت مطرح شده و بيشتر تعاريف فوق را شامل ميشود عبارت است از
هنر کشف استعدادها و فرايند تجهيز تنظيم و هدايت نيروها در جهت اهداف يک نظام در ابعاد مختلف همانند يک محور و مدار و قطب عمل کند.
اصول و مباني مديريت اخلاقي در اسلام
1-تعيين هدف
اصول و پايه اساسي در مديريت عبارت است از تعيين هدف نهايي بطوريکه نتيجه نهايي بطور راهبردي مطرح ميشود و بقيه عوامل از جمله مديريت جزء ابزار براي رسيدن به منظور ميشود.
هدف در مديريت اخلاقي عبارت است از رشد انسانها بطوريکه انسانيت جايگاه ويژه خود را در جان انسانها و اجتماعات بيابد.بر اين اساس تشکل ها و تجمعها تاسيسات و تشکيلات بايد گردونه هايي باشند که با هدايت مدير صالح انسانها را به رشد يرسانند.
2-دانشمندي و بينش
دانشمندي و بينش دو عنصر تفکيک ناپذيري هستند که يکي از مباني مديريت اخلاقي را تشکيل مي دهند.در زمينه ضرورت تجهيز مديريت به عقل سياسي و اجتماعي انبوهي از تعاليم وجود دارد که به طور اختصار به نمونه هايي اشاره ميشود.
امام صادق مي فرمايند:
اقدام کننده بي بينش,راهي بيراهه را ماند که شتاب حرکت و سرعت سيرش خبر دوري از مبدا و مقصدش بيفزايد.
3-رهبري و مديريت
الگوي مديريت اخلاقي در اسلام رسالت و امامت است. بنابراين وظيفه مديريت در هر سطحي ارشاد و هدايت است,مدير مرشد و هادي است و در کار هدايتگري و ارشادش مسيوليتهاي زير را دارد:
الف-کشف و شناخت استعدادها.
ب-پرورش و ايجاد زمينه هاي شکوفايي عقل.
ج-سمت دهي و جهت بخشي به انگيخته ها.
د-تعميم نسبت به افراد حوزه اداري.
ه-تجهيز و تحريک نيروها,مستند به تکنيک تاکتيکهاي تشکيلاتي به سمت هدف هاي مطلوب.
ويژگي هاي عمومي مديريت اخلاقي در اسلام
مديريت به صورت کلي از دشوارترين و در عين حال از ظريفترين کارهاي انساني است که براي خود ويژگي هايي دارد.چه بسا فقدان يکي ز اين خصوصيات ,مايه رکود کار و نابساماني اوضاع قلمرو مديريت مي گردد.
1-ايمان به ارزش کار
کشش دروني و علاقه باطني به هر کاري که انسان تصدي ان را بر عهده مي گيرد از عوامل بزرگ موفقيت انسان است,زيرا عشق و علاقه به کار مانع از ان ميشود که خستگي بر روان انسان بنشيند.نه تنها احساس خستگي نميکند بلکه دوري از کار در او ايجاد خستگي ميکند.
عشق و علاقه به کار روح ابتکار و نواوري را در انسان زنده مي کند و در پرتو کشش دروني مشکلات را بر طرف مي کنددر حاليکه کار از روي بي ميلي و بي رغبتي نه تنها پيش نمي رود بلکه در جاهم ميزند.
در انتخاب مدير بايد ايمان اورا به ارزش کار به دست اورد و از طريقذوق ازمايي و استعداد سنجي وجود اين ويژگي رادر او کشف کرد.پيامبران,مديران عمومي جامعه بوده و از طريق هدايت مردم کار خود را اغاز نموده و در سخت ترين شرايط موفقيت هايي به دست اورده اند.يکي از علل موفقيت انان هرچند در قلمرو محدود ايمان انها به ارزش کار خود بوده است و لذا قران به هنگام توصيف پيامبردرباره او چنين ميگويد:«پيامبر به انچه از سوي خدا بر او نازل شده ايمان اورده است»
2-امانت و تعهد
هيچ گروه و صنفي نمي تواند ارزش پاکي نفس و وارستگي روح و روان را انکار کند.علو روح و طبع بلند,از ويژگي هاي مردان باهدف است که هرگز هدف را فداي تمايلات شخصي خود نمي سازند.
درقلمرو مديريت چه بسا اتفاق مي افتد منافع شخص مدير با مصالح مديريت تضاد پيدا ميکند در اين شرايط نفس خودخواه و ازمند مدير فکر و انديشه او را بالمنافع خويش همسو ميسازد:در حاليکه مدير امين و متهعد,کفه ترازو مقابل را سنگين تر مي نمايد و به خاطر منش عالي که داردبا خود ميگويد:«مديريت لقمه چربي براي من نيست,بلکه امانتي است از طرف مردم در دست من و خيانت در امانت کار قبيح و زشتي است».
امروزه براي کنترل کارها مسئله اي به نام نظارت و بازرسي مطرحاست که تا حدي مفيد و سودمند مي باشد ولي بايد توجه نمودکه گروه نظارت کننده تافته جدابافته نيستند.انان نيز از همان تمايلاتي که سرپرست برخوردار است,برخوردار مي باشند و اگر در اين گروه,علوبلندو به تعبير صحيح تر تربيت ديني و حالت خداترسي نباشد چه بسا با ارائه چراغ سبزي از طرف مدير,تمام مسائل حل گردد:حسابسازي جاي حسابرسي را پر ميکند تا انجا که که با صورت سازي خاصي خائن مدال مي گيرد.
از اين جعت هر چه بهتر بايد به دنبال مديرهاي امين,متعهد,منطقي و پرهيزگار رفت و ريشه فساد را سوزاند.ولي متاسفانه در نظام ماديگري بيشتر به تخصص ابزار علاقه ميشود,در حالي که تعهد نيز بايدبه ان ضميمه شود,تادو رکن بزرگ مديريت,دوشادوش,کارساز باشد.
وظيفه ديني و وجداني انسان که مقام مديريت را م پذيرد,اين است که قدرت و توانايي روحي را در برابر تمايلات شخصي که با قلمرو و مديريت در تضاد است بسنجد.اگر خود را انسان با ارادهو پابرجا نشکن يافت,باتوجه به عنايت الهي اين موقعيت سنگين را بپذيرد و در غير اين صورت گام در اين ئادي خطرناک نگذارد.نه تنها امنت شرط مهم در متصديان مقامات بالاست,بلکه شرط لازم در تمام کارکناناست:هرچندکار کوچکي را برعهده بگيرند.
3-دانايي و توانايي
دانايي و توانايي دو ويژگي عمومي است که همه مکاتبات مديريت ان را به عنوان زير بنا پذيرفته اند,علم و دانش وب اصطلاح تخصص راه را روشن مي سازد و مشکلات را برطرف مي کند.در حليکه توانايي روحي و جسمي کار,صورت مي بخشدو به طرح غنيمت مي دهد.
مقصود ار دانايي دانشمربوط به موضوعي است که مديريت ان را برعهده گرفته است.
مفصود از توانايي قدرت روحي و جسمي است که ماشين کار را پيش مي راند.
4-دادگري در ميان زير دستان
عدالت ودادگري در ميان زير دستان ازويژگي هايي است که مي تواند تکميل کننده امانت و تعهد مدير باشد,قلمرو مديريت مجموعه اي است که بايد بر ان  با توازن حکومت کرد و هر کس به حق شايسته خود برسد,در حاليکه تبعيض وظلم مايي از هم پاشيدگي مجموعه است که در نتيجه دود ان به چشم مدير و صاحبان مديريت مي رود,گاهي گفته مي شود مدير بايد به همه به يک چشم بنگرد و در ميان انها مساوات برقرار کند ولي تعبير بهتر اين است که بگوييم مدير بايد عدالت رادر ميان همه برقرار سازد زيرا چه بسا مساوات بر خلاف دادگري باشد ولي انجا که هر دو گروه امتياز مشترکي دارند مقتضاي عدالت يکسان نگري است.
5-انتقاد پذيري
هيچ انساني در زندگي_جز انان که خدا انها راکامل افريده است_خالي از نقص و عيب نيست و ابعاد مديريت هيچ انساني نمي تواند خالي از نقص و اشکال باشد,بايد اشکال خود را در اينه افکار ديگران ببيندو به اتقاد منتقدان با ديده انصاف بنگرد و به سخنان انان را به گوش هوش بشنود.
6-اشنايي بازمان
چرخ زمان يک لحظه نمي ايستد,پيوسته جهان در حال دگرگوني است و اين تغيير که جوهر عالم طبيعت است چهره زندگي را دگرگون مي سازد.ونيازهاي جديدي را پديد مي اورد و از چيزهايي بي نياز مي سازد.مدير موفق نمي تواند در چارچوبه خاصي به کار خود ادامه دهد,مگر اينکه پيوسته از شرايط زمان ودگرگوني هايي که در جهان رخ مي دهد,اگاه باشدخصوصادر انچه مربوط به کار مديريت اوست.جهان صنعت و علم پيوسته ابزار و ادواتي را عرضه مي کند و از روي مجهولاتي پرده برمي دارد که نااگاهي مدير از ان ها مايه رکود کار او مي گردد و در نتيجه در جا زدن نشانه عقب گرد است.
7-دورانديشي
نه تنها مدير بايد از وضع جاري زمان اگاه باشد بلکه بايد دور انديش و اينده نگر باشد اينده را در ايينه روز ببيند وبه اصطلاح انچه را که جوان با نزديک بيني مي بيند پير خردمند در خشت خام ان را مي بيند.
عوامل خود کنترلي
1-تلفيق هدفهاي فرد و سازمان
هنگامي که فرد با انجام کار و نيازهايش ارضاشود طبعا کار که هدف سازمان است هدف او نيز مي گردد ودر اين صورت ميان هدف فرد و سازمان اشتي حاصل مي شود تا هم فرد به نتيجه مورد نظر برسد و هم هدف هاي سازمان تحقق يابدو زماني که کار هدف فرد را تشکيل دهد طبعا تمايل به انجام کار ان را نيز در پي خواهد داشت و گرايشش به انجام کار و وظايف حکايت از خود کنترلي دارند.
2-خويشتن کاري
نظريه خويشتن کاري افقي جديد در اينده مديريت است که بر اساس ا الگوي کار دگرگون مي شود و کارها بر اساس شرايط و موقعيت افراد و ترجيحات انان شکل مي گيرند کار و سردرگرمي در هم اميخته مي شوند و خانه و محله مراکز کاري کي گردند. انسان خود کنترل کار خود را برعهده مي گيرد و براي خود و رفع نيازهايش کار مي کند در روش خويشتن کاري کار براي خود فرد و در راه هدف او ميباشد.
3-انگيزه توفيق طلبي
اين انگيزه و يا نياز به کسب موفقيت يکي از عمده ترين ابزاري است که انگيزش را از برون به درون انسان مي کشاند و کنتترل را به خود فرد مي رساند,نيار به موفقيت اين چنين تعريف شده است:
کوشش و پويايي براي درخشيدن با رعايت معيارها و استانداردهاي تعيين شده براي کسب موفقيت.
افراد موقعيت طلب نيروهاي خود کار و خود کنترل هستند که موفقيتشان پاداششان نيز هست ومديريت نيازي به ايجاد انگيزشدر آنها ندارد.انگيزه توفيق طلبي مي تواند در صاحب خود ايجاد حرکت وتلاش براي انجام وظايف کند به گونه اي که او با کنترل و نظارت بر خوشتن وظايف خود را انجام دهدو موفقيت را کسب نمايد.
4-ارزشهاواحساسات ملي
ازديگر عوامل خود کنترلي ارزشها واحساسات ملي است.ارزشهايي همچون تعهد به يکديگر,کشور و تقيد به پيشرفت مداوم, رابطه اي نزديک با خود کنترلي دارند؛همچنين احساساتي مانند مليت خواهي, ميهن دوستي واحساس عميق وظيفه در ايجاد خود کنترلي نقش بسزايي دارند.
5-وجدان کاري
ازوجدان کاري تعاريف و برداشتهاي متعددي شده است برخي تعاريف عبارتند از:
الف-وجدان کارعبارت است از چنا حالت و کشش و کيفيت وروحيه اي در کار که با توجه به زمينه مناسب (قوه باطني)در انسان, که خوب وبد اعمال به وسيله آن درک مي شود,انسان از کيفيت بالاي مسئوليت پذيري و توجه خاص به نيک خواهي و عدالت بر خوردار مي شود.
ب-گرايش دروني که به مدد آن, انسان گرايش به انجام کار بيشتر و بهتر پيدا مي کند و ارضاي روحي و مادي مي شود و در صورت فقدان ويا ضعف چنين حالتي,بيکاري,کم کاري,نظارت خواهي,مسئوليت گريزي,رخوت,تنبلي,فساد,کلاهبرداري,فقروبدبختي گريبان گير جامعهخواهدشد.
ج-انجام وظايفمحوله بطور کامل ودر حد امکان, بي عيب و نقص, احساس مسئوليت کردن در قبال وظايف, وانجام وظايف با کيفيت مورد انتظار با حداقل نظارت.
مناسبترين تعريف عبارت است از: گرايش دروني انسان نسبت به انجام کار با کيفيت و کميت مناسب و بالا,و بدون اسراف منابع
ولي آنچه که در همه برداشتها از وجدان کاري مفروض گرفته شده,ريشه دار بودن اين حالت(گرايش دروني)در وجدان است,يعني وجدان, سرچشمه و منشاً چنين احساسي در انسانهاست.
در برسي اين عامل خود کنترلي,توجه به نکات زير ضروري است:
1.وجدان چيزي جز عقل نيست.
2.ارزشهاي پذيرفته شده از سوي فرد, پشتوانه عقل يا وجدان اوست.
3.گراييش دروني نسبت به کار با کميت و کيفيت مناسب و بالا و بدون اسراف منابع چيزي جز خود کنترلي نيست.
6-باورها و ارزشهاي اسلامي
در ميان عوامل خود کنترلي,قوي ترين عامل,باورها و ارزشهاي اسلامي است.با اندک تاًملي در اين عامل مي توان دريافت که خود کنترلي,برخاسته و غير قابل تفکيک از آن است. باورها در واقع پشتوانه و ريشه پايبندي به يک سري ارزشها هستند که در محيط کار,ظهور مي يايند نتيجه ان چيزي جز خود کنترلي نمي باشد.به هر ميزان که باور افراد,يابه تعبيري,ايمان انها به يک سري حقايق ديني قوي باشد,اهتمام و پايبندي به ارزشها نيز بيشتر مي شود و در نهايت خود کنترلي نيز شديدتر مي گردد.
نتيجه گيري کلي
تطابق شيوه مديريت با فرهنگ حاکم بر جامعه يکي از مهم ترين مسايلي است که بايد در کشور ما به ان پرداخته شود.
صرفا با پيده سازي شيوه هاي مديريت غربي در سازمان هاي خود نمي توانيم موفقيت سازمان ها را تضمين کنيم بلکه بايد ابتدا به ريشه هاي فرهنگي جانعه پرداخته شود.در يک جامعه اسلامي ارزش هايي بين افراد حاکم است که با شناخت انها و به کار گيري انها در تعيين شيوه مديريت مي توان موفقيت سازمانهاي خود را تضمين کنيم.
بايد ارزش هاي اخلاقي و اسلامي را در ميان افراد جامعه و کارکنان سازمانها بيدار نگهداريم و با بيدار کردن وجدا کاري افراد که ريشه در دين و مذهب انها دارد مي توانيم اصول اخلاقي را در سازمانها رعايت کنيم.
بايد در انتخاب و گزينش مديران اصول اخلاقي را که در اسلا بيان شده در نظر بگيريم و مبلني مديريتي سازمانها را بر اساس ارزشهاي اسلامي و ارزشهاي اخلاقي بنا نهيم.
منابع
1-«مديريت اخلاقي»مرتضي سلطاني.
2-«مديريت اسلامي»انتشارات جهاد دانشگاهي.
3-«روش هاي ايجاد وجدان کاري در سازمان»سوسن جدي.
4-«موانع تقويت وجدان کار»ناصر مير سپاسي.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *