ارزش‌های اخلاقی در اقتصاد اسلامی

منبع: موسسه قرآنی نداي ملكوت
انسان براي ادامه حيات خود، نياز به نعمت‌هايي دارد كه خداوند براي او فراهم كرده است. به دست آوردن نعمت‌هاي مادي براي تامين معاش، با انجام دادن فعاليت‌هاي اقتصادي امكان پذير است.اين فعاليت‌ها در قالب توليد، توزيع، مصرف و خدمات مربوط به آنها شكل مي‌گيرد. در اخلاق اقتصادي، مجموعه جهت‌گيري‌هاي نظام اخلاقي اسلام، اعم از تبيين ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها در حيطه مسائل اقتصادي مطرح است. براي مثال، كسي كه به نظام اقتصادي اسلام پايبند باشد، نمي‌تواند اسراف، تجمل پرستي، رشوه، ربا و ضد ارزش‌هاي ديگر را در فعاليت اقتصادي خود راه دهد و از قناعت، انصاف، ايثار و ديگر ارزش‌هاي مثبت فاصله گيرد.

فقر و ثروت در اخلاق ديني
علاقه به جمع‌آوري ثروت حلال، منشا تحرك اجتماعي و گردش اقتصادي است.
امام جعفر صادق(ع) در روايتي مي‌فرمايد:
در زندگي دنيوي، ناچار از امرار معاش هستيم. از خصوصيت‌هاي زندگي اين جهاني، انجام دادن معامله و مبادله و كسب درآمد است. پرداختن به اين امور در نگاه ارزشي اسلام، در صورتي كه با هدف رشد وتعالي مادي و معنوي فرد و تحقق عدالت اجتماعي و رفاه عمومي باشد و در جهت كسب رضاي خدا از آنها استفاده شود، نه تنها مورد نكوهش نيست، بلكه شايسته ستايش و تقدير است.
امام جعفر صادق(ع) در روايتي ديگر مي فرمايد:
“لاخير في من لايحب جمع المال من حلال يكف به وجهه و يقضي به دينه و يصل به رحمه”
خير و خوبي در آن كس نيست كه علاقه به جمع‌آوري مال از راه حلال ندارد، تا بدان وسيله آبروي خود را محافظت و قرض خود را ادا كند و صله رحم انجام دهد.
مال و ثروت حلال باعث زندگي راحت و آرامش رواني بوده، وسيله آزمايش الهي، مايه بركت و پوشاننده عيب‌هاست.
پيامبر اكرم(ص) توجه به معاد و باورهاي ديني را براي كسي كه در فقر مادي به سر مي‌برد، بعيد مي‌داند و مي‌فرمايد:
اگر نان نباشد، قادر بر انجام روزه و خواندن نماز و اداي واجبات الهي نخواهيم بود.
فقر، آثار ناخوشايند و وحشتناكي در زندگي انسان بر جاي مي‌گذارد كه از آن جمله مي‌توان به احساس ذلت و درماندگي، كفر آفريني و جهل‌زايي اشاره كرد. حضرت علي(ع) نيز درماندگي را از پيامدهاي فقر بر مي‌شمرد: تهي دست، مرد زيرك را در برهان كند مي‌سازد.

فقر و ثروت، عامل سقوط يا صعود؟
در بينش اخلاقي اسلام، فقر و ثروت مي‌تواند عامل سقوط يا صعود انسان شود. مال و ثروتي كه آدمي را از انسانيت، معنويت و خدا دور سازد، نه تنها مفيد و موثر نيست، بلكه زيانبار و خطر آفرين است. در مقابل، اگر فقر موجب دوري انسان از شيطان صفتي، فتنه انگيزي، ظلم پروري و تبهكاري، غفلت و خوشگذراني شود، نه تنها مورد نكوهش نيست، بلكه شايسته ستايش است و به گفته امام جواد(ع) بايد چنين فقري را در آغوش گرفت.
حضرت، تصريح مي‌فرمايد:
“صبر را بالش خود ساز، فقر را در آغوش گير و لذت‌ها را واگذار” خداوند متعال، آدمي را از مالي كه اندوخته شده و در راه فقرزدايي خرج نمي‌شود، بر حذر مي‌دارد.
همچنين تفاخر و تكاثر را موجب غفلتي مي‌داند كه سرانجام، انسان را به شمارش مردگان و گورها وا مي‌دارد تا بدين وسيله برتري خود را بر ديگران اظهار كند.
به طور كلي، مال و ثروت، هم مي‌تواند هدايتگر انسان به سوي زيبايي‌ها و معنويات باشد و هم عامل سقوط و نابودي فرد و جامعه. آنچه موجب پيدايش اين دو رويكرد متفاوت مي‌شود، نيت و انگيزه آدمي براي كسب منفعت، روش به دست آوردن آن و چگونگي توزيع و مصرف امكانات مالي و مادي است. توسعه متوازن اقتصادي و برقراري قسط و عدل در جامعه ديني به عنوان آرمان دست يافتني، از هدف‌هاي بلند و عالي اسلام در عرصه مسائل اجتماعي و اقتصادي است. از جمله راهكارهاي عملي اسلام براي افزايش توسعه اقتصادي متوازن، انفاق، قرض دادن، خمس، زكات، رسيدگي به ايتام، صدقه ودوري از اسراف و تبذيراست.

معيار ارزش نبودن غنا و ضد ارزش نبودن فقر
فقر و غنا هيچ كدام معيار ارزش نيستند؛ بلكه ملاك ارزش، ايمان و عمل صالح است. “اموال و فرزندان هرگز شما را نزد ما مقرب نمي‌سازند، جز كساني كه ايمان بياورند و عمل صالحي انجام دهند كه براي آنان پاداش مضاعف در برابر كارهايي است كه انجام داده‌اند و آنها در غرفه‌هاي بهشتي در نهايت امنيت خواهند بود.”
قرآن از بعضي فقيران ستايش كرده كه فقرشان به سبب تنبلي نبوده است؛ بلكه در راه خدا در تنگنا قرارگرفته‌اندو امكان تلاش و فعاليت اقتصادي براي آنان فراهم نبوده است. چنان كه مي‌فرمايد: انفاق شما مخصوصا بايد براي نيازمنداني باشد كه در راه خدا در تنگنا قرار گرفته‌اند و با توجه به آيين خدا، آنها را از وطن‌هاي خويش آواره ساخته و شركت در ميدان جهاد، به آنها اجازه نمي‌دهد تا براي تامين هزينه زندگي، دست به كسب و تجارت بزنند، نمي‌توانند مسافرتي كنند و سرمايه‌اي به دست آورند واز شدت خويشتنداري، افراد ناآگاه آنها را بي‌نياز مي‌پندارند اما آنها را از چهره‌هايشان مي‌شناسي و هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي‌خواهند.” اين است مشخصات آنها و هر چيز خوبي كه در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است.
همچنين از كساني مانند
1- حضرت سليمان
2- داوود
3- ذوالقرنين
كه داراي تمكن مالي خوبي بودند و مال را “رحمه من عند الله” و “فضل من عند ربي” مي‌دانستند، ستايش مي‌كند.
در مقابل، ثروتمنداني مانند:
1- قارون
2- فرعون
3- وليد بن مغيره
4- ابولهب
را كه بيش از حد به مال علاقه داشتند به شدت سرزنش مي‌كند.

جنبه‌هاي منفي غنا
مترف به كساني كه مست و مغرور به نعمت شده و طغيان كرده‌اند، مي‌گويند و مصداق آن غالبا پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستكبر و خودخواه هستند. مترف به كسي مي‌گويند كه فزوني نعمت، او را غافل كرده و به طغيان واداشته باشد. به عبارت ديگر مترف به حال خود رها شده و هركاري بخواهد، مي‌كند، بنابراين مترفان همان متنعمان و ثروتمنداني هستند كه به دنبال لذت طلبي، هوسراني، خوشگذراني و عيش و نوش هستند. واژه ديگري كه در قرآن كريم، تقريبا معادل كلمه اتراف به كار رفته، واژه “بطر” به معناي غرور و طغيان بر اثر فزوني نعمت است. مترفان معمولا در صف اول مبارزه با پيامبران قرار داشتند؛ چرا كه انبياي الهي و شريعت‌شان را مانعي در برابر عيش و نوش‌ها و خوشگذراني‌هاي خود مي‌ديدند و گاهي اين مسئله، باعث كفر آنها مي‌شد. آيات متعدد به مقابله آنان با پيامبران، كفر و انكار انبيا و نابودي چنين اقوامي كه سرانجام سختي در انتظار آنان است، اشاره كرده‌اند.

طغيان و انكار آيات الهي
غالب مفاسد دنيا از قشرهاي مرفه و مستكبر سرچشمه مي‌گيرد و هميشه در صف اول مبارزه در مقابل انبيا، آنها بودند. همان‌ها كه گاه قرآن از آنها به “ملا” تعبير كرده است و گاه به “مترفين” و گاه به “مستكبرين” كه:
1- اشاره به جمعيت اشرافي است كه چشم‌ها را پر مي‌كند و درونشان تهي و خالي است.
2- اشاره به كساني دارد كه در ناز و نعمت به سر مي‌برند و مست و مغرورند و از درد و رنج ديگران بي‌خبر.
3- به آنها كه بر مركب كبر و غرور سوار و از خدا و خلق دورند. سرچشمه همه اينها احساس بي‌نيازي و غنا است. “و هرگاه روزي را بر بندگانش وسعت بخشد، در زمين طغيان و ستم مي‌كنند…”
” ما در هيچ شهر و دياري، پيامبري نفرستاديم، مگر اينكه مترفان آنها كه مست ناز و نعمت بودند گفتند « ما به آنچه فرستاده شده‌ايد كافريم. گفتند: اموال و اولاد ما از همه بيشتر است و اين نشانه علاقه ما به خدا است و ما هرگز مجازات نخواهيم شد.”
در مقابل حضرت نوح، ابراهيم، موسي و طالوت ايستادند. تا جايي كه نوح در شكايت از قوم خود در پيروي آنان از ثروتمندان شكايت مي‌كند كه اموال و دارايي شان چيزي جز بر زيان‌كاري‌شان نيفزود و ثروتمندان را كساني كه باعث گمراهي قومشان شده‌اند، معرفي و آنان را نفرين مي‌كند.

عدم تداول ثروت بين اغنيا، اصل اساسي در توزيع و رفع فقر
قرآن با مالكيت خصوصي و به رسميت شناختن آن از تداول و دست به دست گرديدن ثروت بين اغنيا ممانعت كرده است. “كيلا يكون دوله بين الاغنياء منكم” عدم چرخش اموال در دست ثروتمندان به اين معنا نيست كه ثروت از گروهي گرفته شود و به گروهي ديگر داده شود؛ بلكه منظور آن است كه اگر مقررات اسلامي درباره به دست آوردن ثروت، رعايت شود، به حقوق ديگران تعرض نشود. اگر ماليات‌هايي همچون خمس و زكات، خراج، احكام بيت المال، انفال و… درست اجرا شود، خود به خود نتيجه‌اش عدم تداول ثروت بين ثروتمندان خواهد بود. نامطلوب بودن نابرابري و فاصله فاحش طبقاتي، امري بديهي است، آنچه مهم است مكانيسمي است كه براي جلوگيري و كاهش آن در نظر گرفته مي‌شود.

مكانيسم پيشگيري و رفع فقر
خداوند متعال براي پيشگيري و رفع فقر، مكانيسم دقيق و ظريفي را به كار گرفته است كه افزون بر مسئوليت دولت، افراد جامعه هم در آن وظيفه دارند. با وجوب نفقه، مشكل بار تكفل اجتماعي زير سنين پانزده سال و بالاي شصت و پنج سال كه بخش عمده اقشار آسيب پذير را تشكيل مي دهند اگر نگوييم حل مي‌شود دستكم به شدت كاهش مي‌يابد؛ چرا كه افراد زير پانزده سال را فرزندان تشكيل مي‌دهند و نفقه آنان بر پدر واجب شده است. افراد بالاي 65 سال؛ پدر، مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ را شامل مي‌شود و نفقه آنان در صورت فقر بر فرزندان و در غياب آنها بر نوه‌ها و… واجب است. زنان نيز به علت بعضي ويژگي‌هاي جسمي و روحي از افراد آسيب‌پذير هستند كه نفقه آنها در جايگاه عيال بر همسران‌شان واجب شده است، حتي زنان مطلقه، پس از طلاق به حال خود رها نشده و تا سر رسيدن عده، نفقه آنان بر عهده زوج است كه مسكن و ساير نيازهاي او را در حد فرعي تامين كند.
در صورت انجام اين تكليف، بخش بزرگي از افرادي كه آسيب پذيرند يا در معرض فقر قرار دارند از جمعيت فقرا خارج مي‌شوند؛ چرا كه معمولا افراد داراي سنين بالا، دستكم يك فرزند، نوه، يا نتيجه كه از امكانات لازم برخوردار باشد، دارند. همان طور كه افراد زير پانزده سال، معمولا داراي دستكم يكي از پدر، مادر، پدر بزرگ يا مادر بزرگ هستند. بقيه كساني هم كه نفقه آنها بر كسي واجب نيست يا نفقه دهنده آنها در فقر به سر مي‌برد، شارع مقدس براي رفع فقر و ساير مصارف آنان، پرداخت بخشي از مال را به صورت خمس، زكات، يا در قالب جرايم مالي مثل كفارات، واجب كرده است، اعم از اينكه حكومتي وجود داشته باشد كه آنها را جمع آوري كند و به مصارف واقعي برساند يا نباشد. به غير از نفقه‌هاي واجب و ماليات‌هايي كه در شرع بيان شده است،‌ اين مسئله مطرح مي‌شود كه آيا افراد، تكليف ديگري در برابر فقرا دارند يا خير؟ اگر فردي زكات، خمس يا كفاره‌اي بر ذمه ندارد، ولي در كنار او، خانواده بي‌سرپرستي قرار دارد كه از تامين ضرورت‌هاي زندگي ناتوان است، آيا ديگر تكليفي ندارد؟ اگر با فرض توانايي، آنان را رها كرد و بر اثر سوء تغذيه، در جسم و جان آنان خللي وارد شد چنين عملي عقوبت دارد يا خير؟ با بيان قرآن، خداوند فقط به پرداخت‌هاي مخصوصي مثل زكات و خمس بسنده نكرده و براي ترك انفاق نيز، عقوبت شديد قرار داده است؛ گرچه بيشتر مفسران، آيات عقوبت را بر زكات حمل كرده‌اند، علامه طباطبايي (رحمه الله عليه) معتقدند كه همان انفاق است، منتها در حدي كه بتواند كمر راست و نياز خود را رفع كنند، پرداخت آن واجب است.

مسئوليت دولت
اگر وظايف حكومت پيامبر اكرم (ص) را كه آيات الهي بر عهده آن حضرت گذاشته است، بتوانيم تعميم دهيم و آن را وظايف مقام حكومت و ولايت بدانيم، در اين صورت مي‌توان گفت كه حاكم اسلامي موظف است سياست عدم تداول ثروت در دست ثروتمندان را تعقيب كند، از مسلمانان زكات بگيرد و به مصارف آن برساند كه در راس آنها، رفع فقر است. چنان كه برخي مفسران، ذيل جمله “صل عليهم” در سوره توبه آيه 103 كه در آن به پيامبر اكرم به گرفتن زكات از مردم امر شده است، گفته‌اند: “اينكه براي زكات دهنده دعا كنيد كه خداوند به مالش بركت دهد يك اصل كلي براي امام و پيشواست.”
“آنچه را خداوند از اهل اين آبادي‌ها به رسولش باز گردانيد، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او و يتيمان ومستمندان و در راه ماندگان است، تا اين اموال عظيم درميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد. آنچه را رسول خدا براي شما آورده، بگيريد و اجرا كنيد و از آنچه نهي كرده، خودداري نماييد و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است.”
خداوند پس از اينكه از حضرت ابراهيم، لوط، اسحاق و يعقوب نام مي‌برد، مي‌فرمايد: همه آنها را پيشواياني قرارداديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مي‌كردند و انجام كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و اداي زكات را به آنها وحي كرديم.
به اسماعيل(ع) نيز نسبت داده شده است كه همواره قومش را به نماز و زكات فرمان مي‌داد.
به نبي گرامي اسلام خطاب مي‌شود: “از اموال آنها صدقه‌اي به صورت زكات بگير تا به وسيله آن، آنها را پاك سازي و پرورش دهي و هنگام گرفتن زكات به آنها دعا كن كه دعاي تو مايه آرامش آنها است و خداوند شنوا و داناست.”

مسئوليت ثروتمندان
مطلوب براي ثروتمند اين است كه پس از به دست آوردن ثروت از راه حلال، به آن نگرش صحيح داشته باشد و آن را نعمت الهي بداند؛ آخرت را در آنچه خدا به او داده است، طلب كند “و در آنچه خدا به تو داده، سراي آخرت را بطلب.” به دنيايش در حد متعارف برسد، “بهره‌ات را از دنيا فراموش مكن.”
با ثروتش به ديگران فخر نفروشد، در زمين طغيان نكند، به شكرانه نعمتي كه خداوند به او داده است به خلق خدا نيكي كند و “همان گونه كه خدا به تو نيكي كرده، نيكي كن” ثروتش را در راه فساد و تباهي به كار نگيرد، “و هرگز در زمين در جستجوي فساد مباش كه خداوند مفسدان را دوست ندارد.” افزون بر مسئوليت‌هاي پيشين،‌ ثروتمندان در برابر فقيران مسئوليت ويژه دارند. براي آنان يگانه راه پيمودن مسير تكامل، رسيدگي به يتيمان و اطعام مسكينان است؛ چرا كه از نظر قرآن اهتمام به امور فقيران و تلاش در جهت فقرزدايي آن قدر مهم است كه از آن به عبور از “عقبه” ياد شده. عقبه به گردنه‌اي گفته مي‌شود كه عبور از آن دشوار و معمولا يگانه مسير عبور و مرور است. ولي او از آن گردنه مهم نگذشت و تو چه ميداني كه آن گردنه چيست؟ آزاد كردن برده‌اي يا غذا دادن گرسنه‌اي، يتيمي از خويشاوندان يا مستمندي خاك نشين را.”
بنا بر اين تعبير، ورود به مرحله تكامل و دستيابي به سعادت، جز با عبور از اين گردنه ميسر نيست. آيات بسياري اهميت انفاق را بيان، آن را همراه نماز ذكر و از اوصاف پرهيزكاران، مومنان و نيكوكاران بر شمرده و به آن سفارش كرده‌اند.
همچنين درباره لزوم رعايت فقرا و افرادي كه توانايي پرداخت بدهي خود را ندارند، سفارش شده است. “و اگر بدهكار قدرت پرداخت نداشته باشد،‌ او را تا هنگام توانايي، مهلت دهيد و در صورتي كه به راستي قدرت پرداخت ندارد براي خدا او را ببخشيد، بهتر است؛ اگر منافع اين كار را بدانيد.”
طبيعي است كه هر كس از امكانات بيشتري برخوردار باشد، مسئوليت بيشتري خواهد داشت.

مال اندوزي
انسان ناگزير است براي اداره امور زندگي خود به كار و تلاش بپردازد، ولي بايد در نظر داشته باشد كه جمع‌آوري مال، تنها به اندازه نيازش باشدو نه به هدف طمع ورزي. برخي چنان در انديشه ثروت‌اندوزي‌اند كه تنها با صداي افتادن در چاه دوزخ به خود مي‌‌آيند. خداوند در آيات قرآني، به اين مهم چنين اشاره مي‌كند: “الذي جمع مالا وعدده يحسب ان ماله اخلده كلا لينبذن في الحطمه و ما ادراك ما الحطمه”
كسي كه مالي گرد آورد و بر شمردش، مي پندارد كه مالش او را جاويد كرده، حال آنكه اين طور نيست و در آتش خرد كننده فرو افكنده خواهد شد.
سعدي نيز چه زيبا مي‌گويد:
دو كس رنج بيهوده بردند و سعي بي‌فايده كردند: يكي آن كه اندوخت و نخورد و ديگر آن كه آموخت و نكرد.
حضرت علي(ع) در اين باره مي‌فرمايد:
“بزرگ‌ترين دريغ‌ها در روز رستاخيز، دريغ مردي است كه مالي را جز از راه طاعت خدا به دست آورد، سپس مردي آن را به ارث برد و در طاعت خداي سبحان انفاق كرد. او بدان انفاق به بهشت رفت و آن اولي به راه دوزخ.”
همچنين امام علي(ع) به كساني كه در پي مال اندوزي هستند، فرمود:
اي پسر آدم! در آنچه بيش از خوراك روزانه‌ات كسب كردي، در حقيقت انباردارديگري شده‌اي.

حرص و آز
بسياري از فسادهاي فردي و اجتماعي مانند رشوه خواري، دزدي، خيانت و تقلب- برآمده از حالت حرص و زياده خواهي انسان است. حضرت علي(ع) در اين باره مي‌فرمايد
“بالشره تشان الاخلاق”.
به وسيله آز و حرص زياد، خلق و خوها زشت مي‌شود.
در مقابل؛ قناعت، پاكدامني و اعتماد به خداوند، از جمله ويژگي‌هايي است كه ريشه درخت آز و طمع را در وجود انسان مي‌خشكاند و آدمي را از افتادن در پرتگاه حرص و آز ايمن مي‌دارد.

تبذير
مولا علي(ع) فرموده است:
“التبذير عنوان الفاقه”.
ولخرجي، نشانه و سرآغاز فقر و نيازمندي است.
اين در حالي است كه امروزه مصرف گرايي و ميل به تجملات و ولخرجي، مايه فخر و غرور بسياري از افراد جامعه به شمار مي‌آيد و در رديف ارزش‌ها قرار گرفته است! رواج اين گونه فرهنگ‌ها، در تبليغات غرب ريشه دارد تا كالاهاي خود را به ملت‌هاي ديگر عرضه كنند و منابع مهم طبيعي كشورها را از اين راه صاحب شوند. بر اين اساس، با طرح مسائلي همچون مد، بسياري از فكرها را به سوي خرج‌هاي غير ضروري مي‌كشانند. البته در كشور ما نيز رسم‌هايي همانند ازدواج و جشن‌ها و ميهماني‌ها با تشريفات وتجملات روز افزوني برگزار مي‌شود كه گاه مايه افتخار و مباهات خانواده‌هاست؛ در حالي كه يكي از ريشه‌هاي فقر و ناداري جامعه را همان گونه كه حضرت علي(ع) فرمود، بايد در همين ولخرجي‌ها و تجمل پرستيها جستجو كرد.
در حديثي ديگر از علي(ع) مي‌خوانيم:
“من افتخر بالتبذير احتقر با لافلاس”.
كسي كه به تبذير افتخار كند، به نداري تحقير مي‌شود.
آن حضرت در سخني ديگر، ولخرجي را ويژگي برخاسته از ناداني فرد معرفي مي‌كند.
ناگفته نماند كه سستي شخصيت و نامتعادل بودن روح افراد، گاه آنان را به سوي مصرف بي‌رويه مي‌كشاند. در اين حالت،‌ شخص با خريد اجناس تجملي و مازاد بر نياز، در صدد به دست آوردن آرامش خود بر مي‌آيد تا از قافله دروغين و پر هياهوي تمدن تبليغ شده عقب نماند، حال آنكه پس از مدتي، ميل تنوع طلبي فرد كه به عادتي براي خرج كردن در آمده است، او را به تهيه كالاهاي جديدتري وادار مي‌كند. بدين ترتيب فقر شخصيتي گاه به فقر مادي مي‌انجامد.
اعتقاد به رازق بودن خداوند
اعتقاد به روزي دهندگي خداوند، اصلي ارزشي در عقايد مسلمانان و اقتصاد اسلامي است.
در خطبه متقين، علي(ع) مي‌فرمايد:
“پس معيشت را بين مردم تقسيم كرد و هر كس را در دنيا در جايگاه ويژه خود قرار داد.”
آنچه از كلام مولا علي(ع) به دست مي‌آيد، اين است كه ايمان به رزاق بودن خداوند، جزء اركان تفكر ديني است. در قرآن نيز بارها به روزي بخشي خداوند به صراحت اشاره شده است.
نكته مهم اين است كه اعتقاد به قضا و قدر الهي در امر روزي رساني، هيچ منافاتي با تلاش انسان در بهبود كيفي و كمي وضع معيشتي‌اش ندارد، بلكه همان تلاشي كه در اين باره صورت مي‌گيرد، خود جزئي از قضا و قدر الهي و پذيرش رزاقيت اوست.
آدمي با چنين بينشي، بدون نگراني از آينده، فعاليت‌هاي مثبت خود را شكل مي‌دهد، از تكاثر و فزوني خواهي دوري مي‌گزيند، از انفاق و كمك به فقيران و مستمندان،‌ از ترس فقر خود نمي‌هراسد و سرانجام مالش موجب فخرش نمي‌شود، زيرا مي‌داند چيزي از خودش ندارد و مالك حقيقي، خداوند متعال است.

جايگاه قناعت در اخلاق اقتصادي
قناعت، به عنوان يك ويژگي رواني و نفساني كه فرد را در مقابل زياده خواهي و طمع‌ورزي در امان مي‌دارد، از ارزش‌هاي مهم در فعاليت‌هاي معيشتي است. قناعت، سرمايه تمام نشدني است.
كساني كه اهل قناعت نيستند، ذليل و بي‌شخصيت‌اند؛ چرا كه طمع براي آنها بردگي جاويد به بار آورده است و از قناعت كه ايشان را در زمره توانگران در مي‌آورد، فاصله گرفته‌اند.
قرآن كريم با توصيه به آرزو نكردن نعمت‌هايي كه خداوند به واسطه آن، افراد را از يكديگر متمايز ساخته است، مي‌كوشد اين ويژگي مثبت را در انسان‌ها دروني سازد:
“ولا تتمنوا ما فضل الله بعضكم علي بعض”
از آنچه خداوند به فضل خويش به بعضي داده است، تمنا نكنيد.

فايده‌هاي قناعت
راحتي و آسايش: رضايتمندي از آنچه در دست داريم، راحتي و آساني درزندگي را فراهم مي‌آورد.
دفع تنازعات و اختلافات: آنان كه در زندگي به ضرورت و رفع نيازها بسنده كرده‌اند، به غناي دروني رسيده و از بيشتر دشواري‌هاي برخاسته از طمع، آسوده خاطرند.

عزت و اقتدار اجتماعي:
لقمان به پسرش مي‌گويد: پسرم به آنچه خداوند برايت مقرر فرمود قناعت كن تا عيشت صفا يابد و اگر طالب آني كه عزت دنيا را به دست آوري، از آنچه در دست مردم است، طمع ببر؛ زيرا انبيا و صديقين به هر كجا رسيدند، به سبب قطع طمع بود.
رهايي از دلبستگي‌ها: هر دل سپردني به امور مادي، به واقع فروختن پاره‌اي از وجود خويش است. قناعت، بريدن ريشه اين دلبستگي‌هاست، كه حجاب درون و بيرون هستند. امام محمدباقر(ع) مي‌فرمايد:
چه بد بنده‌اي است كه طمعي دارد اسير كننده و رغبتي دارد ذليل كننده.
پيامبران الهي براي آنكه اقتدار خود را حفظ و با آسودگي خاطر سخن خداي را بيان كنند، ريشه طمع را در وجود خود سوزانده‌اند و به تعبير اميرالمومنين علي(ع) در عين نيازمندي و فقري كه چشم‌ها و گوش‌ها را مي‌آزارد، قناعتي داشتند كه قلب‌ها و ديدگان را غنا مي‌بخشد. تجمل گرايي و روي آوردن به لوازم غير ضروري اما خيره كننده زندگي، راه را براي غفلت، غرور، اسراف، از بين بردن حقوق ديگران و بسياري از لغزش‌ها هموار مي‌سازد، اما اگر آدمي به فضيلت قناعت آراسته گردد، از تمامي اين آفات دور خواهد ماند.

عدل و انصاف
انصاف و رعايت عدل را به صورت‌هاي مختلف مي‌توان نشان داد؛ از جمله: پرهيز از كم فروشي و گران فروشي، بيان عيب كالا به خريدار، راستگويي و صداقت در معامله، فريب ندادن مشتري و…
حضرت علي(ع) در نامه خود به مالك اشتر، او را به رعايت عدل و انصاف، بويژه براي نزديكان و خويشان سفارش مي‌كند چرا كه آنان به واسطه قرابت و خويشي با انسان، به عدل و انصاف سزاوارترند. ايشان رعايت كردن انصاف را كمكي به ديگران مي‌داند كه در نهايت به خدا باز مي‌گردد. آن حضرت مي‌فرمايد: كسي كه به بندگان خدا ظلم كند، خدا به جاي بندگانش دشمن او خواهد بود.
رعايت چنين اصلي در كنار افزايش بركت‌هاي مادي در زندگي، موجب جلب محبت خداوند و اولياي او و عزت و اقتدار اجتماعي مي‌شود كه از بركت‌هاي معنوي به شمار مي‌آيند.
گروه مطالعاتي موسسه قرآني نداي ملكوت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *