فدك از غصب تا تخريب

نویسنده: غلام حسين مجلسی

در سال هفتم هجرت، پیامبر خدا صلي الله عليه و و اله وسلم  براى سركوبى یهودیان خیبر كه علاوه بر پناه دادن به یهودیان توطئه‏گر رانده شده از مدینه، به توطئه و تحریك قبایل مختلف علیه اسلام مشغول بودند، سپاهى به آن سمت گسیل داشت و پس از چند روز محاصره دژهاى مستحكم خيبرراتصرف كرد.
آن حضرت طی فتوحات خود موفق به فتح قلعه‌های خیبر شدند. این غزوه به نام همین منطقه یعنی خیبر یهود معروف شد و شجاعت‌های علی عليه السلام در این جنگ برای همیشه در حافظه‌ی تاریخ ثبت گردید.

خلاصه كتاب: نسرين نيك بين:

استاد گرامي:
مهدي يار احمدي
گرد آورنده:
نسرين نيك بين
عنوان كتاب:
فدك از غصب تا تخريب
پديد آورنده:
غلام حسين مجلسي كوپائي
ويراستار:
محب الزهرا عليه اسلام
انتشارات دليل ما
سر شناسه:
مجلسي كوپائي، غلام حسين،1343.
مشخصات نشر:
قم، دليل ما، 1388.
مشخصات ظاهري:
306ص.مصور(بخش رنگي)
شابك:
7-481-397-964-978
وضعيت فهرست نويسي:
فيپا
موضوع:
خطبه فدك
رده بندي كنگره:
1388 4 ق 26 م / 25 / 27 BF

فدك:
پس از پیروزى كامل سپاه اسلام ، با آن كه اختیار اموال و جان‏هاى شكست خوردگان همگى در دست پیامبر صلي الله عليه و و اله وسلم قرار داشت ، رسول خدا صلي الله عليه و و اله وسلم با بزرگوارى تمام، پیشنهاد آنان را پذیرفت و به آن‏ها اجازه داد نصف خیبر را در اختیار داشته باشند و نصف دیگر از آن مسلمانان باشد. بدین ترتیب، یهودیان در سرزمین خود باقى ماندند تا هر ساله نصف درآمد خیبر را به مدینه ارسال دارند.
با شنیدن خبر پیروزى سپاه اسلام، فدكیان كه خود را همدست خیبریان مى‏دیدند، به هراس افتادند؛ اما وقتى خبر برخورد بزرگوارانه پیامبر صلي الله عليه و و اله وسلم با خیبریان را شنیدند، شادمان شدند و از رسول خدا صلي الله عليه و و اله وسلم خواستند که با آنان همانند خیبریان رفتار كند. لذا نماینده‏ ای نزد پيامبر  صلي الله عليه و و اله وسلم فرستادند و از آن حضرت خواستند که با آنان بر نصف فدک مصالحه کند و پیامبر خدا صلي الله عليه و و اله وسلم این درخواست را پذیرفت.نتيجه اين مذاكره چنين شد كه سرزمين فدك و نصف درامد ان از آن پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلم باشد و يهوديان منطقه به عنوان كارگر در ان كار كنند و از نصف ديگر درامد فدك استفاده نمايند
نكته:
سرزمين هايي كه بدون جنگ و خون ريزي بدست پيامبر صلي الله عليه واله وسلم برسد طبق ايه فيء ملك خاص رسول اكرم صلي الله عليه واله وسلم ميگردد و مسلمانان در ان هيچ نقشي ندارند .
سوره حشر، آیه 6 و7: و ما افاءالله علی رسوله منهم فما او جفتم علیه من خلیل و لا رکاب ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شیء قدیر ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی. .
خداوند در این دو آیه می‏فرماید: آنچه را که خداوند به پیامبرش رجوع داده (از غنائم جنگی و زمینها و. . .) و شما مسلمانان هیچ اسبی برای فتح آن هیچ شتری سوار نشدید؛ بلکه خداوند پیامبرش را بر آن مسلط فرمود که خداوند هم بر هر چیز قادر است.
همه این اموال مربوط است به خدا و رسولش و نزدیکان او. . . (یعنی بین تمام مسلمین تقسیم نمی‏شود؛ مانند غنائم جنگی دیگر. بلکه فقط در اختیار رسول خداست تا در بین فقرا و محتاجان تقسیم کند) این دو آیه صریح است در حکم اموالی مانند فدک که مسلمانان در آن حقی ندارند بلکه تماما در اختیار رسول خداست.
بخشش فدك به فاطمه
سپس به دستور خداوند پس از نزول آیه ی شریفه ی « وات ذالقربی حقه »پیامبر صلي الله عليه و و اله وسلم به فرمان خدا فدک رابه حضرت زهرا بخشید
فقال يا بنى ان الله قد افاء على ابيك بفدك واختصه بها، فهى له خاصة دون المسلمين افعل بها مااشاء و انه قد كان لامك خديجة على ابيك مهر و ان أباك قد جعلها لك و انحلتكها لك و لولدك بعدك.
پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلم بلافاصله حضرت زهرا عليها السلام را فراخواند و فرمود: خداوند فدك را براى پدرت فتح كرد و چون لشكر اسلام آن جا را فتح نكرده اند، هيچ سهم و نصيبى از آن نمى برند و مالكيت آن به اذن خداوند از آن من است تا خواست خداوند را درباره ى آن اجرا گردانم. هم اكنون دستور خداوند بر عطاى فدك بر تو نازل شده و از سوى ديگر، مهريه ى مادرت، خديجه، بر عهده ى پدرت مانده است. پدرت به دستور خداوند و در قبال مهريه ى مادرت، فدك را به تو عطا مى كند. آن را براى خود و فرزندانت بردار و مالك آن باش!
فقالت: لست احدث فيها حدثا و انت حى انت اولى بى من نفسى و مالى لك.
فاطمه ى زهرا زهرا عليها السلام به پدر عرضه داشت: شما بر جان و مال من صاحب اختياريد و تا شما زنده ايد، نمى خواهم در آن تصرفى داشته باشم.
فقال: اكره ان يجعلوها اليك سبه فيمنعوك اياها من بعدى فقالت: انفذ فيها امرك.
پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلم فرمود: ترس من از آن است كه نااهلان، تصرف نكردن تو را در زمان حياتم بهانه اى قرار دهند و بعد از من، آن را از تو منع نمايند. فاطمه زهرا عليها السلام عرضه داشت: پس آن گونه كه صلاح مى دانيد، عمل نماييد.
سپس پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلم به شرح زير عمل نمودند
فشهد على ذلك على ابن ابى طالب عليه السلام و مولا لرسول الله و ام ايمن. فقال رسول الله: ان ام ايمن امرأة من اهل الجنة
حضرت علي عليه اسلام و ام ايمن را بر اين مسئله شاهد گرفتند  و پس از شهادت دهى ام ايمن، در شأن او فرمود: «ام ايمن زنى از زنان اهل بهشت است».
سپس پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلم  ، مردم را به منزل حضرت زهرا عليها السلام فراخواند و به آنان خبر داد كه فدك از آن فاطمه است و در همان جا اولين درآمد فدك را به عنوان اهدايى فاطمه عليهاالسلام بين مردم تقسيم فرمودند و بدين صورت مالكيت فاطمه عليهاالسلام بر فدك را رسميت بخشيدند.
در پى اين بخشش حضرت زهرا عليهاالسلام نماينده اى از جانب خويش براى فدك تعيين نمود و كارمندانى را تحت فرمان او سپرد تا پس از محاسبه ى دقيق و پرداخت حق الزحمه ى كارگران، سود خالص آن را خدمت آن حضرت تقديم نمايند. در طول چهار سال مالكيت پر افتخار حضرت زهرا عليهاالسلام تمام درآمد ساليانه ى فدك كه بالغ بر 120000 سكه ى طلا مى شد ،به دست سخاوتمند آن حضرت در امور خير و سامان بخشى به زندگى نيازمندان مصرف مى گشت.
منظور از «ذاالقربى» چه كسانى مى باشد و حق ايشان چيست؟!جبرئيل از جانب خداوند عرضه داشت: «فدك را به فاطمه عطا كن!»در نتيجه منظور از ذا القربى حضرت فاطمه مي باشند.
[ فنزل: «و آت ذا القربى حقه». قال: و ما هو؟! قال: اعط فاطمة فدكا و هى من ميراثها من امها خديجة… فحمل اليها النبى صلى الله عليه و آله ما اخذ منه و اخبرها بالآيه. امام رضا عليه السلام می‏فرماید: هنگامی که آیه آت ذالقربی حقه؛ حق نزدیکان خود را بده نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه عليها السلام را به سوی من بخوانید. حضرت فاطمه (علیهاسلام) را خبر کردند رسول خدا صلي الله عليه و و اله وسلم  فرمود: ای فاطمه! فدک از جمله اموال و غنائمی است که برای فتح آن مسلمانان اسب و شتری نتاخته‏اند « و آن تنها در اختیار من است و مسلمانان در آن حقی ندارند. خداوند تبارک و تعالی به من امر فرمود که حق نزدیکانم را بدهم. من این فدک را به تو دادم. آن را تصرف کن برای خودت و فرزندانت.
و همچنين روایاتی نشانگر آن است که پیامبر صلي الله عليه و و اله وسلم درزمان حیات خود فدک را به حضرت زهرا عليها السلام واگذارکرد. ازجمله عطیه می گوید:پس ازنزول« آِیه ی وات ذالقربی وحقه» پیامبر زهرا عليها السلام را فرا خواندوفدک را به او بخشید. از سال هفتم تا دهم هجري ، سه سال قبل از رحلت پیامبر اسلام سرزمین فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها واگذار کردند. اين روايت هم اثبات مي كند كه منظور از ذا القربى حضرت فاطمه عليها السلام مي باشند.
ماجراي فدك بعد از رحلت پيامبر:
هنگامی که ابوبکر به خلافت رسید و زمام امور مسلمانان را بدست گرفت فدک را جزء اموال عمومی اعلام کرد و ان را غصب نمود و وكيل حضرت فاطمه عليه اسلام را اخراج نمود وزمانی که حضرت زهرا عليها السلام فدک را مطالبه نمودابوبکر پاسخ داد:فدک ملك پيامبر بوده و الان من جانشين پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلم  هستم در نتيجه فدك مال من است سپس حضرت زهرا عليها السلام سند كتبي خود را نشان دادند تا دليلي باشد براي حق مالكيت ايشان  اما عمر با جسارت بي شرمانه اي اب دهان خود را بر روي نامه ريخت و ان را پاره نمود.بعد از اين اتفاق حضرت علي به مسجد رفتند و خطاب به ابوبكر فرمودند: چرا حق فاطمه عليها السلام را از او گرفتي در حالي كه او در زمان حيات رسول الله مالك فدك بود؟
ابوبكر گفت: فدك از اموال عمومی مسلمانان است اگر فاطمه عليها السلام شهودي بر حق نسبت به فدك دارد بياورد.
سپس حضرت علي عليه السلام به قانون ذواليد اشاره ميكنند و ميفرمايند: اي ابابكر اگر در دست مسلمانان چيزي باشد و من ادعاي مالكيت آن را داشته باشم تو از چه كسي شاهد مي خواهي ؟ ابوبكرگفت: از شما كه ادعاي مالكيت داري.
حضرت فرمودند: پس چرا الان كه فدك در دست فاطمه زهرا عليها السلام است و در زمان حيات رسول الله در آن تصرف داشته ( به اصطلاح فقهي ذواليد مي باشد) از فاطمه شاهد مي خواهي، در حالي كه شما ادعاي مالكيت فدك را داريد و شما بايد شاهد بياوريد .پس ابوبكر كه متوجه اشتباه خود شده بود نتوانست دليلي بياورد.در نتيجه عمر به سخن آمد و گفت: اي علي اين حرف ها چيست كه ميزني؟ اگر شاهدي داري بياور و الا در فذك حقي نداري.
حضرت علي عليه السلام اين بار فرمودند: آيا كتاب خدا (قران) را خوانده اي؟ به من بگوييد آيه تطهير: (( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا )) درباره چه كساني نازل شده است؟
گفتند: درباره شما.سپس حضرت علي عليه السلام فرمودند: اگر شهودي شهادت دهند كه فاطمه اشتباهي انجام داده شما چه مي كنيد؟ابوبكر گفت: او را مجازات مي كنم.حضرت علي عليه السلام فرمودند: پس تو كافري چون شهادت خداوند به پاك بودن حضرت فاطمه را رد كرده اي و شهادت مرا نيز قبول نداري.
روز ديگر حضرت فاطمه عليها السلام  براي اثبات حق خود حضرت علي و ام ايمن را براي اداي شهادت در مسجد حاظر نمودند.ام ايمن براي شهادت حاظر شد و گفت: كه رسول خدا صلي الله عليه و و اله وسلم  فرمودند: فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.پس آيا ممكن است فاطمه دروغ بگويد.آنگاه ام ايمن به حقانيت فاطمه عليها السلام نسبت به فدك شهادت داد و بعد از آن حضرت علي عليه السلام هم به همين صورت شهادت دادند.اما عمر به تهمت گفت: ام ايمن يك زن است و شهادت يك زن كافي نيست و علي عليه السلام نيز در اين شهادت نفي مي برد پس شهادت او نيز رد مي شود.سپس حضرت فاطمه به صورت ديگري استدلال نمود و خطاب به ابوبكر و عمر فرمودند: شما كه اقرار مي كنيد كه فدك ملك رسول الله بوده و قبول داريد كه من تنها فرزند وارث پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلم مي باشم پس مالكيت فدك بعد از پدرم به عنوان ارث به من مي رسد.
اما ابوبكر يك حديث ساختگي نقل نمود و گفت من از پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلمشنيدم كه فرمودند:
نحن معاشر الانبياء لا نورث
ما گروه انبياء ارث نمي گذاريم.
حضرت زهرا عليها السلام در جواب فرمودند:
اي پسر ابي قحافه آيا در كتاب خدا چنين امده كه تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم ارث نبرم؟
مگر قران نمي فرمايد:
((و ورث سليمان داوود))
حضرت داوود از حضرت سليمان ارث برد.
و در سرگذشت يحيي بن زكريا نقل فرموده كه:
((فهب لي من لدنك وليا يرثني و يرث من ال يعقوب))
خدايا از جانب خود فرزندي به من ببخش كه از من و از ال
يعقوب ارث ببرد.
و بعد از استدلال به پنج آِه از قران كريم فرمودند:
آيا خداوند اختصاصاً براي شما آيه اي فرستاده كه پدرم را از
آن استثناء كرده باشد؟! و يا اينكه مي گوئيد اهل دو ملت از
يكديگر ارث نمي برندو من و پدرم اهل يك ملت و آيين
نيستيم؟!يا شما به خاص و عام قران از پدرم و پسر عمويم
علي عليه السلام داناتر هستيد؟!

حضرت زهرا عليها السلام با استدلال به قران براي همگان ثابت نمودند كه اين حديث سخن پيامبر نيست و با قرآن تناقص دارد.اما ابوبكر نپذيرفت.حضرت فاطمه عليها السلام با دلي پر از غم به خانه برگشتند و با اميرالمؤمنين به مشورت پرداختند.
حضرت علي عليه السلام راه جديدي ارائه دادند و به حضرت زهرا فرمودند:
در زماني كه ابوبكر تنها باشد (عمر در كنار او نباشد) پيش او برو و به اوبگو:تو ادعا ميكني كه جاي پدرم نشسته اي و جانشين پدرم هستي، حال اگر فذك از آن تو بود و من از تو تقاضا مي كردم كه فدك را به من ببخشي بر تو لازم بود كه آن را به من برگرداني.
حضرت فاطمه عليها السلام به پيشنهاد حضرت علي عليه السلام عمل نمودند و ابوبكر تسليم گرديد و نوشت كه بايد فدك به حضرت زهرا عليها السلام بر گردد.
زماني كه حضرت فاطمه عليها السلام نامه به دست از مسجد خارج مي شدند با عمر روبرو شدند و عمر زماني كه متوجه شد نامه اي كه در دست حضرت فاطمه عليها السلام است نامه رد فذك است آن را از فاطمه عليها السلام طلب نمود و حضرت فاطمه عليها السلام از دادن آن امتناع كردند.
پس عمر با لگد به حضرت زهرا سلام الله عليها جسارت كرد در حالي كه او به فرزندش محسن حامله بود و محسن را سقط كرد.سپس با سيلي به صورت حضرت فاطمه عليها السلام زد به طوري كه گوشواره در گوش ايشان شكسته شد،پس عمر نامه را گرفت و پاره كرد.آنگاه حضرت فاطمه عليها السلام به نفرين فرمودند و گفتند:خداوند شكمت را پاره كند همانطور كه نامه مرا پاره كردي.
و اما زماني كه حضرت زهرا عليها السلام احساس كردند تمام راه ها براي برگرداندن فدك كه مقدمه بازگشت خلافت به حضرت علي بود بسته شده است و ابوبكر و عمر تصميم به غصب خلافت و فدك دارند، براي اتمام حجت بر مردم و بيدا كردن تمام مسلمانان جهان به مسجد تشريف بردند و در حظور مهاجر و انصار و غاصبين خلافت خطبه اي را ايراد نمودند كه معروف به خطبه فدكيه است.

متن خطبه فدكيه:
عبدالله بن حسن عليه السلام از پدرانش روايت كرده است: حضرت فاطمه عليها السلام براي گرفتن فدك از ابوبكر،مقنعه اش را بر سر انداخته خود را در چادر پيچيد و به همراه گروهي از كنيزان و زنان خويشاوند خود،در حاليكه دنباله هاي لباسش بر زمين كشيده مي شد و راه رفتن و حركاتش چيزي از راه رفتن و حركات ش چيزي از راه رفتن و حركات رسول خدا كم نمي آورد و كاملاً شبيه آن حضرت بود، از خانه بيرون امده تا اينكه به مسجد وارد شد.
اطراف ابوبكر را عده اي از مهاجر و انصار گرفته بودند.
پرده اي براي حضرت اويختند و ايشان در پشت پرده نشستند و پس از آن ناله ي جانگذاري از دل برون آورد كه مردم از شنيدن آن گريان شدند سپس لحظه اي مكث كردند تا سكوت ايجاد شود سپس به اين صورت كه در ادامه به آن پرداخته مي شود به ايراد خطبه پرداختند.
1 حمد و شكر خداوند
 اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلي ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَني بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.
 حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شكر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شكر بر او بر آنچه پيش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى كه خلق فرمود و عطاياى گسترده‏اى كه اعطا كرد، و منّتهاى بى‏شمارى كه ارزانى داشت، كه شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهايت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراك دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شكرگذارى آنها نعمتها را زياده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به اين نعمتها آنها را دو چندان كرد.
2) شهادت به وحدانيت خداوند
 وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْويلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ كَيْفِيَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْياءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ كانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، كَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَكْوينِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ في تَصْويرِها، اِلاَّ تَثْبيتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبيهاً عَلي طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلي طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلي مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِياشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.
 و گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداوند نيست و شريكى ندارد، كه اين امر بزرگى است كه اخلاص را تأويل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پيشگاه تفكر و انديشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى كه چشم‏ها از ديدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خيالات از درك او عاجز مى‏باشند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنكه از ماده‏اى موجود شوند، و آنها را پديد آورد بدون آنكه از قالبى تبعيّت كنند، آنها را به قدرت خويش ايجاد و به مشيّتش پديد آورد، بى‏آنكه در ساختن آنها نيازى داشته و در تصويرگرى آنها فائده‏اى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حكمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبوديت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصيتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.
3 ) شهادت به رسالت حضرت محمد
 وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبي‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاويلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالي بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.
 و گواهى مى‏دهم كه پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، كه قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزيدن نام پيامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگيخت، آن هنگام كه مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و در نهايت تاريكى‏ها بسر برده، و در سر حد عدم و نيستى قرار داشتند، او را برانگيخت بخاطر علمش به عواقب كارها، و احاطه‏اش به حوادث زمان، و شناسائى كاملش به وقوع مقدّرات.
4) علت رسالت پيامبر اكرم
 بْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزيمَةً عَلى اِمْضاءِ حُكْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقاديرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً في اَدْيانِها، عُكَّفاً عَلي نيرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبي‏مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمايَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّينِ الْقَويمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّريقِ الْمُسْتَقيمِ.
 او را برانگيخت تا امرش را كامل و حكم قطعى‏اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نمايد، و آن حضرت امّتها را ديد كه در آئينهاى مختلفى قرار داشته، و در پيشگاه آتشهاى افروخته معتكف و بت‏هاى تراشيده شده را پرستنده، و خداوندى كه شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منكرند.
پس خداى بزرگ بوسيله پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله تاريكى‏هاى آن را روشن، و مشكلات قلبها را برطرف، و موانع رؤيت ديده‏ها را از ميان برداشت، و با هدايت در ميان مردم قيام كرده و آنان را از گمراهى رهانيد، و بينايشان كرده،و ايشان را به دين استوار و محكم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.
5) رحلت پيامبر اكرم
 ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ايثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ في راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِكَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلي أَبي نَبِيِّهِ وَ اَمينِهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِيِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ
 تا هنگامى كه خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و ميل، پس آن حضرت از رنج اين دنيا در آسايش بوده، و فرشتگان نيكوكار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پيامبر و امينش و بهترين خلق و برگزيده‏اش باد، و سلام و رحمت و بركات الهى براو باد.
6) امر مردم به تبعيت خداوند
 اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعيمُ حَقٍّ لَهُ
فيكُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَيْكُمْ، وَ بَقِيَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ: كِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّياءُ اللاَّمِعُ، بَيِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِيَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْياعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.
بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَيِّناتُهُ الْجالِيَةُ، وَ بَراهينُهُ الْكافِيَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ.
 شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دين و وحى او، و امينهاى خدا بر يكديگر، و مبلّغان او بسوى امّتهاييد، زمامدار حق در ميان شما بوده، و پيمانى است كه از پيشاپيش بسوى تو فرستاده، و باقيمانده‏اى است كه براى شما باقى گذارده، و آن كتاب گوياى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، كه بيان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشكار، ظواهر آن جلوه‏گر مى‏باشد، پيروان آن مورد غبطه جهانيان بوده، و تبعيّت از او خشنودى الهى را باعث مى‏گردد، و شنيدن آن راه نجات است. بوسيله آن مى‏توان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى كه تفسير شده، و محرّماتى كه از ارتكاب آن منع گرديده، و نيز به گواهيهاى جلوه‏گرش و برهانهاى كافيش و فضائل پسنديده‏اش، و رخصتهاى بخشيده شده‏اش و قوانين واجبش دست يافت
7) فلسفه احكام الهي
 فَجَعَلَ اللَّهُ الْايمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْييداً لِلدّينِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسيقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَي اسْتيجابِ الْاَجْرِ.
وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَيْنِ وِقايَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِي الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْريضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِيَةَ الْمَكائيلِ وَ الْمَوازينِ تَغْييراً لِلْبَخْسِ.
وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ايجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْكَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِيَّةِ.
فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطيعُوا اللَّهَ فيما اَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.
 پس خداى بزرگ ايمان را براى پاك كردن شما از شرك، و نماز را براى پاك نمودن شما از تكبّر، و زكات را براى تزكيه نفس و افزايش روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و حج را براى استحكام دين، و عدالت‏ورزى را براى التيام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم يافتن ملتها، و امامتمان را براى رهايى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى كمك در بدست آوردن پاداش قرار داد.
وامر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نيكى به پدر و مادر را براى رهايى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزايش جمعيت، و قصاص را وسيله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در كيل و وزن را براى رفع كم‏فروشى مقرر فرمود.
و نهى از شرابخوارى را براى پاكيزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترك دزدى را براى پاكدامنى قرار داد، و شرك را حرام كرد تا در يگانه‏پرستى خالص شوند. پس آنگونه كه شايسته است از خدا بترسيد، و از دنيا نرويد جز آنكه مسلمان باشيد، و خدا را در آنچه بدان امر كرده و از آن بازداشته اطاعت نمائيد، همانا كه فقط دانشمندان از خاك مى‏ترسند.
8) من فاطمه دختر محمد هستم
 ثم قالت:
اَيُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّي فاطِمَةُ وَ اَبي‏مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُوفٌ رَحيمٌ.
فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبي دُونَ نِسائِكُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّي دُونَ رِجالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَيْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ.
فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَكْظامِهِمْ، داعِياً اِلى سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ يَنْكُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرحَتَّى تَفَرََّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعيمُ‏الدّينِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطينِ، وَ طاحَ وَ شيظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشَّقاقِ
آنگاه فرمود:
اى مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گويم در پايان نيز مى‏گويم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نيست، پيامبرى از ميان شما برانگيخته شد كه رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسيد مى‏دانيد كه او در ميان زنانتان پدر من بوده، و در ميان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نيكو بزرگوارى است آنكه من اين نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشركان كناره‏گيرى كرده، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفته و با حكمت و پند و اندرز نيكو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر كينه‏توزان را مى‏شكند، تا جمعشان منهزم شده و از ميدان گريختند.تا آنگاه كه صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره بركشيد، زمامدار دين به سخن درآمد، و فرياد شيطانها خاموش گرديد، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏هاى كفر و تفرقه از هم گشوده گرديد، و دهانهاى شما به كلمه اخلاص باز شد،
9) شما مردمي ضعيف و ذليل بوديد كه توسط پدرم عزيز شديد
 وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ في نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماصِ.
وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِي‏ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئينَ، تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَو ْلِكُمْ
 در ميان گروهى كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند.
و شما بر كناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتيد، همچون آتش‏زنه‏اى بوديد كه بلافاصله خاموش مى‏گرديد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبى مى‏نوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏كرديد، خوار و مطرود بوديد، مى‏ترسيدند كه مردمانى كه در اطراف شما بودند شما را بربايند،
10)در هنگام جنگ ها حضرت علي خاموش كننده آن
بود و شما فرار مي كرديد و منتظرنزول بلا ها بر ما بوديد
فَاَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتي، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْكِتابِ.
كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ، قَذَفَ اَخاهُ في لَهَواتِها، فَلا يَنْكَفِي‏ءُ حَتَّى يَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ يَخْمِدَ لَهَبَها بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً في ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً في اَمْرِ اللَّهِ، قَريباً مِنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، سَيِّداً في اَوْلِياءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.
وَ اَنْتُمَ في رَفاهِيَّةٍ مِنَ الْعَيْشِ، و ادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
 تا خداى تعالى بعد از چنين حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنكه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سركشان اهل كتاب ناراحتيها كشيديد.
هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، يا هر هنگام كه شيطان سر برآورد يا اژدهائى از مشركين دهان بازكرد، پيامبر برادرش را در كام آن افكند، و او تا زمانى كه سرآنان را به زمين نمى‏كوفت و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش نمى‏كرد، باز نمى‏گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، كوشيده در امر او، نزديك به پيامبر خدا، سرورى از اولياء الهى، دامن به كمر بسته، نصيحت‏گر، تلاشگر، و كوشش‏كننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏كننده نمى‏هراسيد. و اين در هنگامه‏اى بود كه شما در آسايش زندگى مى‏كرديد، در مهد امن متنعّم بوديد، و در انتظار بسر مى‏برديد تا ناراحتى‏ها ما را در بر گيرد، و گوش به زنگ اخبار بوديد، و هنگام كارزار عقبگرد مى‏كرديد، و به هنگام نبرد فرار مى‏نموديد.
11)پيروي از شيطان پس از پيامبر
 فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دارَ اَنْبِيائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِيائِهِ، ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّينِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوينَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّينَ، وَ هَدَرَ فَنيقُ الْمُبْطِلينَ، فَخَطَرَ في عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّيْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فيهِ مُلاحِظينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ اِبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ.
هذا، وَ الْعَهْدُ قَريبٌ، وَالْكَلْمُ رَحيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ.
 و آنگاه كه خداوند براى پيامبرش خانه انبياء و آرامگاه اصفياء را برگزيد، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين كهنه، و سكوت گمراهان شكسته، و پست رتبه‏گان با قدر و منزلت گرديده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏هايتان بيامد، و شيطان سر خويش را از مخفى‏گاه خود بيرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده كرد پاسخگوى دعوت او هستيد، و براى فريب خوردن آماده‏ايد، آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد، و مشاهده كرد كه به آسانى اين كار را انجام مى‏دهيد، شما را به غضب واداشت، و ديد غضبناك هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد، و بر آبى كه سهم شما نبود وارد شديد.
اين در حالى بود كه زمانى نگذشته بود، و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود، و جراحت التيام نيافته، و پيامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آورديد كه از فتنه مى‏هراسيد، آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفته‏ايد، و براستى جهنم كافران را احاطه نموده است.
12)مقابله جسارت های شما صبر می کنیم
 فَهَيْهاتَ مِنْكُمْ، وَ كَيْفَ بِكُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَكُونَ، وَ كِتابُ اللَّهِ بَيْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُريدُونَ؟ اَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمينَ بَدَلاً، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينِ. ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتَها، وَ يَسْلَسَ قِيادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّينِ الْجَلِيِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِي ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِي الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا.
وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَومٍ يُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنّي اِبْنَتُهُ.
 اين كار از شما بعيد بود، و چطور اين كار را كرديد، به كجا روى مى‏آورديد، در حالى كه كتاب خدا روياروى شماست، امورش روشن، و احكامش درخشان، و علائم هدايتش ظاهر، و محرّماتش هويدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختيد، آيا بى‏رغبتى به آن را خواهانيد؟ يا بغير قرآن حكم مى‏كنيد؟ كه اين براى ظالمان بدل بدى است، و هركس غير از اسلام دينى را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
آنگاه آنقدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، و كشيدن آن سهل گردد، پس آتش‏گيره‏ها را افروخته‏تر كرده، و به آتش دامن زديد تا آن را شعله‏ور سازيد،و براى اجابت نداى شيطان، و براى خاموش كردن انوار دين روشن خدا، و از بين بردن سنن پيامبر برگزيده آماده بوديد، به بهانه خوردن، كف شير را زير لب پنهان مى‏خوريد، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏ها و درختان كمين گرفته و راه مى‏رفتيد، و ما بايد بر اين امور كه همچون خنجر برّان و فرورفتن نيزه در ميان شكم است، صبر كنيم. و شما اكنون گمان مى‏بريد كه براى ما ارثى نيست، آيا خواهان حكم جاهليت هستيد، و براى اهل يقين چه حكمى بالاتر از حكم خداوند است، آيا نمى‏دانيد؟ در حالى كه براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، كه من دختر او هستم.
13) استدلال به آیات قران برای ارث بردن از محمد
 اَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثي؟ يَابْنَ اَبي‏قُحافَةَ! اَفي كِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباكَ وَ لا اَرِثُ اَبي؟ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، إذْ يَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فيما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَرِيَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِ‏يَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلي بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «يُوصيكُمُ اللَّهُ في اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَيَيْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةَ لِلْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبَيْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ». (5)
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لي، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبي، وَ لا رَحِمَ بَيْنَنا
 اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند، اى پسر ابى‏قحافه،آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مى‏اندازيد، آيا قرآن نمى‏گويد «سليمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زكريا آنگاه كه گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خويشاوندان رحمى به يكديگر سزاوارتر از ديگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‏كند كه بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‏فرمايد: «هنگامى كه مرگ يكى از شما فرارسد بر شما نوشته شده كه براى پدران و مادران و نزديكان وصيت كنيد، و اين حكم حقّى است براى پرهيزگاران».
و شما گمان مى‏بريد كه مرا بهره‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم،
14) سه سوال بیدارکننده
 اَفَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِايَةٍ اَخْرَجَ اَبي مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبي مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبي وَابْنِ عَمّي؟ فَدُونَكَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ.
فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا يَنْفَعُكُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ، وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.
 آيا خداوند آيه‏اى به شما نازل كرده كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى‏گوئيد: اهل دو دين از يكديگر ارث نمى‏برند؟ آيا من و پدرم را از اهل يك دين نمى‏دانيد؟ و يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمويم آگاهتريد؟ اينك اين تو و اين شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد كرد. چه نيك داورى است خداوند، و نيكو دادخواهى است پيامبر، و چه نيكو وعده‏گاهى است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان مى‏برند، و پشيمانى به شما سودى نمى‏رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چه كسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه كه را شامل مى‏شود.
15) آنگاه حضرت فاطمه زهرا به سوي انصار نظر
افكنده و فرمودند:چرا در حق من سستی میکنید؟
 يا مَعْشَرَ النَّقيبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَميزَةُ في حَقّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتي؟ اَما كانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَبي يَقُولُ: «اَلْمَرْءُ يُحْفَظُ في وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَليلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصيبَتِهِ، وَ اَكْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضيعَ الْحَريمُ، وَ اُزيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.
فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى وَ الْمُصيبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، كِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ في اَفْنِيَتِكُمْ، وَ في مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ، يَهْتِفُ في اَفْنِيَتِكُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِياءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.
«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرينَ».
 اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، اين ضعف و غفلت در مورد حق من و اين سهل‏انگارى از دادخواهى من چرا؟ آيا پدرم پيامبر نمى‏فرمود: «حرمت هركس در فرزندان او حفظ مى‏شود»، چه بسرعت مرتكب اين اعمال شديد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروريخت، در صورتى كه شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى‏كوشيم هست، و نيرو براى حمايت من در اين مطالبه و قصدم مى‏باشد.
آيا مى‏گوئيد محمد صلى اللَّه عليه و آله بدرود حيات گفت، اين مصيبتى است بزرگ و در نهايت وسعت، شكاف آن بسيار، و درز دوخته آن شكافته، و زمين در غياب او سراسر تاريك گرديد، و ستارگان بى‏فروغ، و آرزوها به نااميدى گرائيد، كوهها از جاى فروريخت، حرمتها پايمال شد، و احترامى براى كسى پس از وفات او باقى نماند.
بخدا سوگند كه اين مصيبت بزرگتر و بليّه عظيم‏تر است، كه همچون آن مصيبتى نبوده و بلاى جانگدازى در اين دنيا به پايه آن نمى‏رسد، كتاب خدا آن را آشكار كرده است، كتاب خدايى كه در خانه‏هايتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‏خوانيد، اين بلائى است كه پيش از اين به انبياء و فرستاده شدگان وارد شده است، حكمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مى‏فرمايد:
محمد پيامبرى است كه پيش از وى پيامبران ديگرى درگذشتند، پس اگر او بميرد و يا كشته گردد به عقب برمى‏گرديد، و آنكس كه به عقب برگردد
بخدا زيانى نمى‏رساند، و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد».
16) شما قدرت نظامی دارید که حق مرا باز بازبگیرید
 ايهاً بَني‏قيلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبي وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجيبُونَ، وَ تَأْتيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغيثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتي انْتُخِبَتْ، وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتيرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَيْتِ.  قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَيَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نيرانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّينِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَيانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْايمانِ؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ.
اى پسران قيله- گروه انصار- آيا نسبت به ميراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى كه مرا مى‏بينيد و سخن مرا مى‏شنويد، و داراى انجمن و اجتماعيد، صداى دعوت مرا همگان شنيده و از حالم آگاهى داريد، و داراى نفرات و ذخيره‏ايد، و داراى ابزار و قوه‏ايد، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى‏رسد ولى جواب نمى‏دهيد، و ناله فرياد خواهيم را شنيده ولى به فريادم نمى‏رسيد، در حالى كه به شجاعت معروف و به خير و صلاح موصوف مى‏باشيد، و شما برگزيدگانى بوديد كه انتخاب شده، و منتخباتى كه براى ما اهل‏بيت برگزيده شديد!
با عرب پيكار كرده و متحمّل رنج و شدتها شديد، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستيد، هميشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسياى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شير آمد، و نعره‏هاى شرك‏آميز خاموش شده، و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دين كاملاً رديف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ايمان حيران شده، و پس از آشكارى خود را مخفى گردانديد، و بعد از پيشقدمى عقب نشستيد، و بعد ايمان شرك آورديد. واى بر گروهى كه بعد از پيمان بستن آن را شكستند، و خواستند پيامبررا اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس دارد در حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسيد، اگر مؤمنيد.
17) هشدار برای خانه نشین ها
 اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّيقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْاَرْضِ جَميعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ.
اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّي بِالْخِذْلَةِ الَّتي خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِيَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.
فَبِعَيْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذابٌ شَديدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
 آگاه باشيد مى‏بينم كه به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏ايد، با راحت‏طلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيده‏ايد، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آنچه را فروبرده بوديد را بازگرداندند، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداى بزرگ از همگان بى‏نياز و ستوده است. آگاه باشيد آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بى‏وفائى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليكن اينها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينه‏ام و بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ور خدا كه بر قلبها احاطه مى‏يابد متصل است. آنچه مى‏كنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به زودى مى‏دانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مى‏كنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار بسر مى‏بريم.
سخنان حضرت زهرا كه به اينجا رسيد ابوبكر چنين پاسخ داد
سخنان ابوبكر:
—فأجابها أبوبكر عبداللَّه بن عثمان، و قال:
— يا بِنْتَ رَسُولِ‏اللَّهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُؤمِنينَ عَطُوفاً كَريماً، رَؤُوفاً رَحيماً، وَ عَلَى الْكافِرينَ عَذاباً اَليماً وَ عِقاباً عَظيماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى كُلِّ حَميمٍ وَ ساعَدَهُ في كُلِّ اَمْرٍ جَسيمِ، لا يُحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعيدٌ، وَ لا يُبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِيٌّ بَعيدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّيِّبُونَ، الْخِيَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَيْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِكُنا، وَ اَنْتِ يا خِيَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَيْرِ الْاَنْبِياءِ، صادِقَةٌ في قَوْلِكِ، سابِقَةٌ في وُفُورِ عَقْلِكِ، غَيْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ.
وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا يَكْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّي اُشْهِدُ اللَّهَ وَ كَفى بِهِ شَهيداً، اَنّي سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ يَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِيِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ يَحْكُمَ فيهِ بِحُكْمِهِ». وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِي الْكِراعِ وَ السِّلاحِ، يُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ يُجاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ يُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِكَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمينَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما كانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالي وَ مالي، هِيَ لَكِ وَ بَيْنَ يَدَيْكِ، لا تَزْوى عَنْكِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ اَنَّكِ، وَ اَنْتِ سَيِّدَةُ اُمَّةِ اَبيكِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنيكِ، لا يُدْفَعُ مالَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لا يُوضَعُ في فَرْعِكِ وَ اَصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فيما مَلَّكَتْ يَداىَ، فَهَلْ تَرَيِنَّ اَنْ اُخالِفَ في ذاكَ اَباكِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
— آنگاه ابوبكر پاسخ داد:
— اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنين مهربان و بزرگوار و رئوف و رحيم، و بر كافران عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگريم وى در ميان زنانمان پدر تو، و در ميان دوستان برادر شوهر توست، كه وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نيز در هر كار بزرگى پيامبر را يارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى‏دارند، و تنها بدكاران شما را دشمن مى‏شمرند.  پس شما خاندان پيامبر، پاكان برگزيدگان جهان بوده، و ما را به خير راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بوديد، و تو اى برترين زنان و دختر برترين پيامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پيشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ايجاد نخواهد گرديد.
و بخدا سوگند از رأى پيامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نكرده‏ام، و پيشرو قوم به آنان دروغ نمى‏گويد، و خدا را گواه مى‏گيرم كه بهترين گواه است، از پيامبر شنيدم كه فرمود: «ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‏گذاريم، و تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را به ارث مى‏نهيم، و آنچه از ما باقى مى‏ماند در اختيار ولىّ امر بعد از ماست، كه هر حكمى كه بخواهد در آن بنمايد.» و ما آنچه را كه مى‏خواهى در راه خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و با كفّار جهاد نموده و با سركشان بدكار جدال كنند، و اين تصميم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به اين كار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و اين حال من و اين اموال من است كه براى تو و در اختيار توست، و از تو دريغ نمى‏شود و براى فرد ديگرى ذخيره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضائلت انكار نشده، و از شاخه و ساقه‏ات فرونهاده نمى‏گردد، حُكمت در آنچه من مالك آن هستم نافذ است، آيا مى‏پسندى كه در اين زمينه مخالف سخن پدرت عمل كنم.
—
— 18) جواب حضرت فاطمه
• فقالت:
سُبْحانَ‏اللَّهِ، ما كانَ اَبي رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ يَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَيْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبيهٌ بِما بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ في حَياتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حُكْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، يَقُولُ: «يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ الِ‏يَعْقُوبَ»، وَ يَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ».
بَيَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فيما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْميراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّكَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلينَ وَ اَزالَ التَّظَنّي وَ الشُّبَهاتِ فِي الْغابِرينَ، كَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
• حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:
پاك و منزه است خداوند، پدرم پيامبر، از كتاب خدا روى‏گردان و با احكامش مخالف نبود، بلكه پيرو آن بود و به آيات آن عمل مى‏نمود، آيا مى‏خواهيد علاوه بر نيرنگ و مكر به زور او را متهم نمائيد، و اين كار بعد از رحلت او شبيه است به دامهائى كه در زمان حياتش برايش گسترده شد، اين كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بين حق و باطل جدائى مى‏اندازد، و مى‏فرمايد:- زكريا گفت: خدايا فرزندى به من بده كه- «از من و خاندان يعقوب ارث ببرد»، و مى‏فرمايد: «سليمان از داود ارث برد». و خداوند در سهميه‏هائى كه مقرر كرد، و مقاديرى كه در ارث تعيين فرمود، و بهره‏هائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضيحات كافى داده، كه بهانه‏هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قيامت زائل فرموده است، نه چنين است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پيش پايتان قرار داده، و جز صبر زيبا چاره‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏كنيد ياور ماست.

سخنان ابوبکر با شنيدن اين فرمايش
— فقال أبوبكر:
صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدّينِ، وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَكِ وَ لا اُنْكِرُ خِطابَكِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْني وَ بَيْنَكِ قَلَّدُوني ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَيْرَ مَكابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِكَ شُهُودٌ.
— ابوبكر گفت:
خدا و پيامبرش راست گفته، و دختر او نيز، كه معدن حكمت و جايگاه هدايت و رحمت، و ركن دين و سرچشمه حجت و دليل مى‏باشد و راست مى‏گويد، سخن حقّت را دور نيفكنده و گفتارت را انكار نمى‏كنم، اين مسلمانان بين من و تو حاكم هستند، و آنان اين حكومت را بمن سپردند، و به تصميم آنها اين منصب را پذيرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چيزى را براى خود برداشته‏ام، و اينان همگى گواه و شاهدند.
19) سخنان حضرت فاطمه
• فالتفت فاطمة عليهاالسلام الى النساء، و قالت:
مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قيلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِيَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلي قُلُوبٍ اَقْفالُها، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،
وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقيلاً، وَ غِبَّهُ وَ بيلاً، اِذا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ.
• آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود:
اى مسلمانان! كه براى شنيدن حرفهاى بيهوده شتابان بوده، و كردار زشت را ناديده ميگيريد، آيا در قرآن نمى‏انديشيد، يا بر دلها مهر زده شده است، نه چنين است بلكه اعمال زشتتان بر دلهايتان تيرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسيار بد آيات قرآن را تأويل كرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچيزى معاوضه نموديد، بخدا سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه كه پرده‏ها كنار رود و زيانهاى آن روشن گردد، و آنچه را كه حساب نمى‏كرديد و براى شما آشكار گردد، آنجاست كه اهل باطل زيانكار گردند.

20) سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر كرد و فرمود:
• قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ – لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناكَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها – وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ كُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبي وَ مَنْزِلَةٌ – عِنْدَ الْاِلهِ عَلَي الْاَدْنَيْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ – لمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا – لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَيْكَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّةِ الْكُتُبُ
وَ كانَ جِبْريلُ بِالْاياتِ يُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَيْتَ قَبْلَكَ كانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الْكُتُبُ

• بعد از تو خبرها و مسائلى پيش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى‏كرد. ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر كه چگونه از راه منحرف گرديدند. هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما. مردانى چند از امت تو همين كه رفتى، و پرده خاك ميان ما و تو حائل شد، اسرار سينه‏ها را آشكار كردند. بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد.
تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتابها نازل مى‏گرديد. جبرئيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد.
اى كاش پيش از تو مرده بوديم، آنگاه كه رفتى و خاك ترا در زير خود پنهان كرد.
—
21) بازگشت حضرت فاطمه به خانه وخطاب به حضرت علی
• ثم انكفأت عليهاالسلام و اميرالمؤمنين عليه‏السلام يتوقّع رجوعها اليه و يتطلّع طلوعها عليه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لاميرالمؤمنين عليهماالسلام:
يَابْنَ اَبي‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنينِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَكَ ريشُ الْاَعْزَلِ.
هذا اِبْنُ اَبي‏قُحافَةَ يَبْتَزُّني نِحْلَةَ اَبي وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ في خِصامي وَ اَلْفَيْتُهُ اَلَدَّ في كَلامي حَتَّى حَبَسَتْني قيلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُوني طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ كاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.
اَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّكَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما كَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَيْتَ باطلاً وَ لا خِيارَ لي، لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هَنيئَتي وَ دُونَ ذَلَّتي، عَذيرِىَ اللَّهُ مِنْكَ عادِياً وَ مِنْكَ حامِياًوَيْلاىَ في كُلِّ شارِقٍ، وَيْلاىَ في كُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَكْواىَ اِلى اَبي وَ عَدْواىَ اِلى رَبّي، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكيلاً.
• آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على عليه‏السلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على عليه‏السلام فرمود:
اى پسر ابوطالب! همانند جنين در شكم مادر پرده‏نشين شده، و در خانه اتهام به زمين نشسته‏اى، شاه‏پرهاى شاهين را شكسته، و حال آنكه پرهاى كوچك هم در پرواز به تو خيانت خواهد كرد. اين پسر ابى‏قحافه است كه هديه پدرم و مايه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با كمال وضوح با من دشمنى كرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسيار لجوج و كينه‏توز ديدم، تا آنكه انصار حمايتشان را از من باز داشته، و مهاجران ياريشان را از من دريغ نمودند، و مردم از ياريم چشم‏پوشى كردند، نه مدافعى دارم و نه كسى كه مانع از كردار آنان گردد، در حالى كه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتيجه بازگشتم.
آنروز كه شمشيرت را بر زمين نهادى همان روز خويشتن را خانه‏نشين نمودى، تو شيرمردى بودى كه گرگان را مى‏كشتى، و امروز بر روى زمين آرميده‏اى، گوينده‏اى را از من دفع نكرده، و باطلى را از من دور نمى‏گردانى، و من از خود اختيارى ندارم، اى كاش قبل از اين كار و قبل از اينكه اين چنين خوار شوم مرده بودم، از اينكه اينگونه سخن مى‏گويم خداوندا عذر مى‏خواهم، و يارى و كمك از جانب توست. از اين پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنيا رفت، و بازويم سست شد، شكايتم بسوى پدرم بوده و از خدا يارى مى‏خواهم، پروردگارا نيرو و توانت از آنان بيشتر، و عذاب و عقابت دردناكتر است.
—
حضرت على عليه‏السلام كه ديگر طاقت شنيدن شكواي حضرت زهرا را نياوردند فرمودند
— فقال اميرالمؤمنين عليه‏السلام:
لا وَيْلَ لَكِ، بَلِ الْوَيْلُ لِشانِئِكِ، نَهْنِهْني عَنْ وُجْدِكِ، يا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَيْتُ عَنْ ديني، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ كُنْتِ تُريدينَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ، وَ كَفيلُكِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَكِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ، فَاحْتَسِبِي اللَّهَ. فقالت: حَسْبِيَ اللَّهُ، و أمسكت.
— حضرت على عليه‏السلام فرمود: شايسته تو نيست كه واى بر من بگوئى، بلكه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزيده خدا و اى باقيمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دينم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى‏كنم، اگر تو براى گذران روزيت ناراحتى، بدانكه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و كفيل تو امين است، و آنچه برايت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر كن.
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا مرا كافى است، آنگاه ساكت شد.

موقعیت جغرافیایى فدك‏
فدك دهكده‏اى در شمال مدینه بود (فدك قریه‏ای بود از قراء يهود) كه تا آن شهر دو یا سه روز راه فاصله داشت. این دهكده در شرق خیبر و در حدود هشت فرسنگى‏ آن واقع بود و ساكنانش همگى یهودى شمرده مى‏شدند. امروزه فاصله خیبر تا مدینه را حدود 120 یا 160 كیلومتر ذكر مى‏كنند.فدک از روستاهای حجاز است و با خیبر فاصله چندانی ندارد. این سرزمین در 130 کیلومتری مدینه واقع شده است. در دوره ی مورد بحث ما یعنی زمان خلافت ابوبکر، این سرزمین به لحاظ فراوانی محصول و آب، شهره‌ی عام و خاص بوده است.در قرن سوم‌هجری، فدک، منزلگاه و استراحتگاه مسافرانی بوده است که قصه مدینه می‌کردند. این سرزمین امروزه، ” الحائط” نام دارد و دقیقا در مرز شرقی خیبر قرار گرفته است.

ارزش اقتصادى فدك‏
درباره ارزش اقتصادى فدك بسیار سخن گفته‏اند. برخى از منابع شیعى درآمد سالیانه آن را بین بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار دینار نوشته‏اند9 و برخى دیگر، نصف درآمد سالیانه آن را 24هزار دینار نگاشته‏اند. ابن ابى الحدید معتزلى‏ از یكى از متكلمان امامى مذهب چنان نقل مى‏كند كه ارزش درختان خرماى این ناحیه با ارزش درختان خرماى شهر كوفه در قرن هفتم برابر بود.

تفاوت فقهى حكم خیبر و فدك‏
رفتار رسول خدا درباره فدك و خیبر یكسان مى‏نماید؛ ولى این دو سرزمین حكم همسان ندارند. مناطقى كه به دست مسلمانان تسخیر مى‏شود، دو گونه است:
1)مكان‏هایى كه با جنگ و نیروى نظامى گشوده مى‏شود. این سرزمین‏ها كه در اصطلاح «مفتوح العنوة» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده مى‏شود، به منظور تقدیر از تلاش جنگجویانِ مسلمان در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرد و رهبر جامعه اسلامى چگونگى تقسیم یا بهره‏بردارى از آن را مشخص مى‏سازد. منطقه خیبر، جز دو دژ آن به نام‏هاى «وطیح» و «سلالم» این گونه بود.
2)مكان هایى كه با صلح گشوده مى‏شود؛ یعنى مردم منطقه‏اى با پیمان صلح خود را تسلیم مى‏كنند و دروازه‏هاى خود را به روى مسلمانان مى‏گشایند. قرآن كریم اختیار این نوع سرزمین‏ها را تنها به رسول خد ا صلي الله عليه و و اله وسلم  سپرده است و مسلمانان در آن هیچ حقى ندارند.
فدك و دو دژ پیش گفته خیبر این گونه فتح شد؛ بنابراین، ملك رسول خدا صلي الله عليه و و اله وسلم  گشت.

ادعاهاى حضرت زهرا(س)
چنان كه نزد شیعیان مشهور است، حضرت زهرا عليها السلام فدك را ملك خود مى‏دانست و براى اثبات مالكیت خود دو راه را به صورت طولى پیمود؛ یعنى وقتى از راه اول نتیجه نگرفت سراغ راه دوم رفت. این دو راه عبارت است از بخشش و ارث.

بخشش (نحله)
عمده منابع شیعى و نیز منابع متعدد اهل سنت این نكته را بیان مى‏كنند كه نیمى از فدك در سال هفتم هجرى به ملكیّت شخص پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  درآمد و پیامبر صلي الله عليه و و اله وسلم  طبق آیه «و آتِ ذالقربى حقَّه؛ حق خویشان خود را بپرداز»  آن را به حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بخشید.
حضرت فاطمه عليها السلام پس از پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  براى اثبات این ادعا حضرت على عليه السلام و امّ ایمن را گواه قرار داد. حكومت سخن حضرت زهرا عليها السلام را نپذیرفت و بااین بهانه كه اولاً حضرت على عليه السلام در این گواهى صاحب نفع است و ثانیاً  حتى اگر شهادت على عليه السلام پذیرفته شود  در اثبات امور مالى گواهى دو مرد یا یك مرد و دو زن لازم است، گواهى امام على عليه السلام و ام ایمن را رد كرد.

نقد رأى دستگاه خلافت
كردار حكومت از نظر قوانین و سنت اسلامى مردود است؛ زیرا:
الف)در آن زمان فدك در دست حضرت فاطمه  عليها السلام بود. در آیین دادرسى پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  البینة على المدعى و الیمین على من انكر شاهد آوردن وظیفه مدعى و سوگند خوردن وظیفه منكر است. پس حضرت منكر به شمار مى‏آمد و باید سوگند مى‏خورد دیگرى در این ملك حقى ندارد.
ب) با توجه به آیه تطهیر كه مفسران شیعه و سنى  شأن  نزول  آن  را  درباره  اهل  بيت پيامبر صلي الله عليه و و اله وسلم  مى‏دانند،اهل بیت آن حضرت عليه السلام از هر گونه رجس و پلیدى دورند؛ و بدیهى است كه مصداق این آیه نمى‏تواند ادعاى نادرست مطرح كند.
ج) محدثان شیعه و سنى بر این نكته اتفاق دارند كه پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  درباره حضرت فاطمه زهرا عليها السلام فرمود: «ان الله یغضب لغضبها و یرضى لرضاها؛ خداوند براى خشم فاطمه خشمگین و براى خشنودى‏اش خشنود مى‏شود.» این جمله كه حكومتگران نیز آن را شنیده بودند، نشان مى‏دهد فاطمه عليها السلام در همه شؤون زندگانى‏اش جز در مسیر خداوند گام بر نمى‏دارد و بى‏تردید چنین فردى هرگز ادعاى دروغ بر زبان نمى‏راند.
د) شاهد ادعاهاى حضرت زهرا عليها السلام  شخصیتى مانند على عليه السلام است كه با آیاتى چون «آیه ولایت» و آیه تطهیر تأیید گردیده و در آیه مباهله به منزله نفس پیامبر صلي الله عليه و و اله وسلم  مطرح شده است. افزون بر این، با بیشترین تأییدات از سوى پیامبر صلي الله عليه و و اله وسلم  روبه‏رو است. تنها حدیث «على مع الحق و الحق مع على یدور حیث مادار؛على با حق است و حق با على است و حق بر محور على مى‏گردد» براى اثبات درستى گفتار و كردارش كافى است.
ه) به گواهى حكومتگران، پیامبر خدا صلي الله عليه و و اله وسلم  «ام ایمن» را زن بهشتى معرفى كردواضح است چنین شخصیتى هیچ‏گاه گواهى دروغ نمى‏دهد.
این روایات در جامعه آن روز شایع بود و مسلماً حكومتگران با آن‏ها آشنا بودند. بى‏تردید رد كردن شهادت چنین گواهى نشان دهنده بى‏اعتنایى به آیات و روایات و یا دست‏كم نا آگاهى از آن‏ها است.

ادعاهاى حكومت
حكومت در مقابل حضرت عليها السلام عمدتاً دو ادعا مطرح كرد:
1) صدقه بودن فدك‏
معناى این عبارت آن است كه پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  فدك را به كسى نبخشید و با آن به گونه صدقه جاریه برخورد كرد؛ یعنى رسول خدا صلي الله عليه و و اله وسلم از درآمد فدك زندگانى شخصى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و دیگر بنى‏هاشم را تأمین مى‏كرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف مى‏رساند.
از آن جا كه ابوبكر خود را جانشین مشروع پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  مى‏دانست، مى‏خواست با در اختیار گرفتن فدك، این مشروعیت ادعایى را براى همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت كه چشم پوشى از این زمین نوعى خلل در مشروعیت حكومتش پدید مى‏آورد.
این ادعا با چالش‏هاى زیر روبه‏رو است:
الف) ظاهر آیه هفتم سوره حشر كه قبلاً به آن اشاره شد، آن است كه این سرزمین از سوى خداوند ملك پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  قرار گرفت.
ب) روایات شیعه و سنى بر این نكته تصریح دارند كه با نزول آیه «و آت ذالقربى حقه» پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  این زمین را به صورت بخشش به فاطمه زهرا عليها السلام واگذار كرد. جالب آن است در آیه از حق ذالقربى (خویشان نزدیك) سخن به میان آمده و آن را حق ایشان دانسته است.
ج) حتى اگر ظاهر رفتار پیامبر صلي الله عليه و و اله وسلم  چیزى غیر از ملكیت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتى شخصیتى مانند حضرت فاطمه عليها السلام به همراه شاهدانى چون حضرت على عليه السلام و ام ایمن ادعاى بخشش مى‏كنند باید ادعاى آن‏ها بر ظاهر رفتار پیامبر مقدم شود.
د) حتى اگر بپذیریم این ملك در زمان پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  صدقه بود، لزوماً معناى آن این نیست كه حكومت جانشین پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم سرپرست این صدقه خواهد بود؛ زیرا ممكن است آن را صدقه‏اى خانوادگى و در اصطلاح نوعى وقف خاص بدانیم كه متولى آن افرادى از خود آن خاندانند.
چنان كه طبق بعضى از گزارش‏هاى اهل سنت، عمر در زمان حكومت خود فدك را به حضرت على عليه السلام و عباس واگذار كرد تا خود در میان خود همانند پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  با این سرزمین رفتار كنند.
ه) حتى اگر تصرفات پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  را تصرفاتى حاكمانه بدانیم و معتقد باشیم آن حضرت به عنوان حاكم مسلمانان سرپرستى این ملك را به عهده گرفت، باید توجه داشت در آن زمان مهم‏ترین چالش میان حكومت و اهل بیت عليه السلام مشروعیت حكومت بود كه اهل بیت(ع) آن را طبق نصوص پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  نمى‏پذیرفتند. در این موقعیت، بدیهى بود زیر بار لوازم این مشروعیت نیز نروند و به عهده گرفتن سرپرستى فدك از سوى حكومت را نپذیرند.
2)حدیث نفى ارث پیامبران‏
منظور از این حدیث، روایتى است كه ابوبكر آن را از پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  چنین نقل كرد: «انا معاشر الانبیاء لانورث ما تركناه صدقة؛35 ما جماعت پیامبران از خود ارث باقى نمى‏گذاریم. هر چه از ما ماند، صدقه است. »

درباره این حدیث باید یادآور شد:
الف) تا آن زمان این حدیث را جز ابوبكر هیچ كس نشنیده بود. بسیارى از محدثان نیز بر این نكته اتفاق نظر دارند كه راوى این حدیث تنها ابوبكر بود. البته بعدها پشتیبانانى چون مالك بن اوس یافت و در دهه‏هاى بعد عمر، زبیر، طلحه و عایشه نیز در شمار مؤیدان آن جاى گرفتند.
ب) ابوبكر با نقل این حدیث ناقل سخن پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه عليها السلام و حضرت على عليه السلام و ام ایمن ناقل سخن و كردار پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  مبنى بر بخشش فدك بودند. بدیهى است با توجه به فزونى شمار ناقلان در این سمت و نیز شخصیت آن‏ها كه بیش‏ترین تأییدات را از سوى پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  دارایند، باید قول آن‏ها بر قول ابوبكر مقدم شود.
ج) این حدیث با آیات متعددى از قرآن كه در آن میراث انبیا مطرح شده است، منافات دارد و بدیهى است نمى‏توان تنها با یك حدیث در مقابل این آیات صریح ایستادگى كرد.
د) اگر طبق این حدیث معتقد شویم پیامبر اكرم صلي الله عليه و و اله وسلم  هیچ گونه مالى به ارث نگذاشت، چگونه است كه طبق نقل اهل سنت بعضى از اموال آن حضرت صلي الله عليه و و اله وسلم  مانند وسایل شخصى و نیز حجره‏هاى آن حضرت صلي الله عليه و و اله وسلم  به ارث مى‏رسید؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *