دانشنامه مدیریار

دلنوشته ها

ازت ممنونم دلم را می شکنی

وقتی بد و بیراه به من می گویی، یا آن زمان که چشم هایت را می بندی و هر چه…

و من هم خدایی دارم در همین حوالی

و من هم خدایی دارم در همین حوالی که از من به من نزدیک تر است، دست رد به سینه…

ما بدی نکردیم؛ ولی بد شد

⛱ گفتم حتماً خیلی خسته شده، چند ساعت پیاپی دارد کار می کند بگذار یک لیوان چای داغ برایش ببرم…

من به معجزه عشق ایمان دارم

⛱ من به معجزه عشق ایمان دارم. همان اعجاز شگفت انگیزی که یک مرد را اسیر خود می سازد، در…

گاهی به بچه ها حسودی می کنم

گاهی به بچه ها حسودی می کنم. خصوصاً همان لحظه ای که اگر دلشان چیزی را بخواهد ملاحظه هیچ چیز…

پس اگر مرا دوست داری

⛱ همۀ ما نقطه ضعف های بسیاری داریم، کامل نیستیم، خیلی چیزها را نمی دانیم، محتاج کمک هستیم، تنهایی نمی…

بی انصاف حالا نوبت تو بود

کلی بهش فکر می کردم. همیشه می خواستم کاری کنم دلش شاد باشه. موفق هم بودم. خیلی راضی بود. اما…

خوش به حال بی خیال ها

• خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنید به پایان خط می رسیم. و در آن انتهای راه که خیلی…

زندگی کردن "جَنَم" می خواهد

⛱ جنَم داشته باش و آن طوری که دلت می خواهد زندگی کن. خودت فرمانده بلامنازع زندگی ات باش و…

رسم تازه به دوران رسیده ها

⛱ این قدر با صدای بلند زندگی نکنید. به دیگران چه ارتباطی دارد شما دیشب شام را در کدام رستوران…