نویسنده: حسين نظری
از آنجاي كه اجتهاد در اسلام يك ضرورت اساسي است و بدون آن باب خيلي از مسائل مسدود ميماند. از سوي ديگر اجتهاد در طول تاريخ وجودش در ميان مذاهب اسلامي به معاني متفاوت بكار برده شده است، لازم به نظر ميرسد كه از ديدگاههاي مختلف بررسي شود، تا معلوم گردد كه چرا در مذهب خاصّي، زماني، اجتهاد ممنوع بوده و زمان ديگر از ضرورتهاي جدّي قلمداد شده است. مثلاً امامان شيعه تا قرن پنجم يا هفتم بشدت با اجتهاد مخالف بودند چون آن زمان اجتهاد منحصر بود به اجتهاد به رأي و اجتهاد به رأي از نظر شيعه ممنوع بود.هنگامي كه اجتهاد از انحصار به رآي خارج شده به معني متداول امروز به كار رفت، شيعه نه تنها مخالفت نكرده بلكه آنرا از ضروري ترين مسائل علمي شمرد.در اين مقاله اجتهاد از ديدگاه فقه جمهور و فقه اماميه بررسي مي شود.
معناي لغوي اجتهاد
در كتابهاي لغت اجتهاد را از باب الجَهد و الجُهد به معني به كار انداختن طاقت و عمل مشقتآور، آوردهاند.
راغب در مفردات: «الجَهد و الجُهد: الطاقة و المشقة، وقيل الجهد بالفتح المشقة و الجُهدُ الواسع، و قيل الجُهد الانسان و قال تعالي }و الذين لايجدون إلّا جهدهم{ و قال تعالي }و اقسموا بالله جهد ايمانهم{ اي حَلَفوا و اجتهدوا في الحلف أن يأتو به علي ابلغ ما في وسعهم. و الاجتهاد اخذ النفس ببذل الطاقة و تحمل المشقة، يقال جهدت رأيي و اجهدته اتعبته بالفكر».[1]
خليل بن احمد فراهيدي: «الجَهدُ ما جَهَدَ الانسان من مرضٍ، او امرٍ شاقٍ، فهو مجهود (و الجهد لغةً بهذا المعني). و الجُهد: شيئٌ قليل يعيش به المُقِل علي جهد العيش، و الجَهد: بلوغك غاية الامر الذي (لا) تألو عن الجهد فيه، تقول: جَهَدت جهدي، و اجتهدت رأيي و نفسي حتي بلغت مجهودي. و جهدت فلاناً: بلغت مشقة و اجهدته علي ان يفعل كذا».[2]
ابن منظور: «الجَهد و الجُهد: الطاقة، تقول: أجهدَ جَهدك؛ و قيل الجَهد المشقة و الجُهد، الطاقة».[3]
آيت الله العظمي خويي (ره): «و أنه مأخوذ لغةً من الجَهد، بمعني المشقة او من الجُهد بمعني الطاقة و المشقة، و الظاهرر عدم حدوث الفرق بين معناه اللغوي و الاصطلاحي و هو بذل الواسع و استفراغه لتحصيل الظن بالحكم الشرعي».
معناي اصطلاحي اجتهاد
آيت الله العظمي خويي (ره): «فالاولي تعريفه: بأنه بذل الواسع لتحصيل الحجة علي الواقع او علي الوظيفة الفعلية الظاهرية».[4]
آيت الله سيد رضا صدر: «الاجتهاد عند الشيعة الامامية عبارة عن: استقصاء طرق كشف الاحكام من الكتاب و السنة، فهو استنباط الفروع من الاصول المأثوره في الدين».[5]
از اين تعريفها و تعاريف ديگر بدست ميآيد كه: اجتهاد همان بكار گرفتن وسع و طاقت و رد نمودن فروع بر اصول كه كتاب و سنت باشد، است. اگرچه اين تعريفها با ديدگاه اهل سنت تفاوتهاي دارد كه در جايش به آن خواهم پرداخت.
ب) ضرورت اجتهاد:
مكتب اسلام مكتب اجتهاد پذير است و اجتهاد در اسلام يك حركت ضروري است. در فقه شيعه از ابتداء ، باب اجتهاد باز بوده و اكنون نيز باز است و همواره تقليد از مجتهد زنده براي كساني كه خود مجتهد نيستند، واجب است و بر هيمن اساس، يك فقه متكامل و پوياست و در هر عصري پاسخگوي نيازهاست.
چون در طول زمان رسالت پيامبر (ص) تمام احكام جزئي بيان نشده به علت اين كه يا زمينه برايش پيش نيامده و يا در آن زمان مورد ابتلاء نبوده. و بعد از پيامبر (ص) در زمان ائمهي معصومين هرچند جزئيات دستورات اسلام به اندازه پيشآمدها بيان گرديده و در عين حال خيلي از امور به صراحت بيان نشده كه از كليات و اصول فقط مجتهد متخصص در فنّ استنباط، ميتواند استخراج كند.
بنابراين با توجه به ابدي بودن دين مبين اسلام و همگاني و جهاني بودنش ايجاب ميكند كه همواره افراد مجتهد و متخصص در جامعه باشد تا احكام پيشآمدهاي جامعه را از اصول كلي و ادلة اصلي استخراج نموده در اختيار مردم قرار دهد.
آيت الله سيد رضا صدر مينويسد:
«الاجتهاد واجب كفائي في الاسلام، فإذا أقامه البعض سقط الوجوب عن الباقيين، و إن لم يقم به احد اثم المسلمون جميعاً في ذلك العصر الذي لايوجد فيه مجتهد».
اجتهاد در اسلام واجب كفائي است، اگر عدهاي اقدام نمودند از ديگران ساقط ميشود و اگر هيچ كسي اقدام نكرد همة مسلمانان در زماني كه مجتهد پيدا نميشود مرتكب گناه بزرگي شدهاند.
ايشان اين مسأله را به آيهي نفر «…فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين …»[7] مستدل ميكند كه تفقه همان اجتهاد است و تفقه به حكم اين آيه واجب كفايي ميباشد.[8]
بنابراين ضرروت اجتهاد در اسلام تا بدان حد است كه بر يك عدهاي واجب است كه اگر انجام نشود مسلمانان همگي گناهكار خواهند بود.
ج) منابع اجتهاد:
منابع اجتهاد در دورههاي اول منحصر به كتاب خدا و سنت پيغمبر (ص) بود.[9] و اين روش تا زمان فقه مأثور در شيعه رواج داشت به اين معنا كه هر مسألهي پيش ميآمد مجتهدين آنچه نص آيات و روايات وجود داشت همان را بيان ميكردند، ولي رفته رفته به مرور زمان منابع اجتهاد از انحصار بيرون آمده اجماع هم به آن افزوده شده و آن اجماعي كه كاشف از قول معصوم باشد جزء منابع اجتهاد و منابع احكام شرعي قرار گرفت و همين طور منابع ديگر نيز به آن افزده شد.
آيت الله محمد ابراهيم جنّاتي منابع اجتهاد را در دوره دوم تا شش تا (1- كتاب2- سنت3- اجماع4- مشورت با صحابه5- اجتهاد از راه رأي6- قياس) ميشمارد و آنگاه مينويسد:
تنها امام علي (ع) و پيروان او قياس تشبيه و تمثيل را به عنوان منبع نپذيرفتهاند. چهار منبع اخير يعني اجماع، مشورت با صحابه، اجتهاد از راه رأي و قياس در اين دوره به وجود آمده و در دوره پيش كه دوره اول از ادوار اجتهاد بود در ميان نبود.[10]
در طول دورههاي اجتهاد در ميان دانشمندان مسلمان براي اجتهاد منابع زيادي ياد شده است مانند، قياس، استحسان، مصالح مرسله، سد و فتح ذرايع و … ولي آية الله جناتي قولي را به امام خميني (ره) نسبت ميدهد كه او به عنوان طلايهدار دوره هشتم اجتهاد مانند ساير مجتهدين شيعه نهايتاً منابع اجتهاد را اين چنين ميدانند: امام راحل همانند مجتهدين ديگر اماميه منابع اجتهاد را در كتاب، سنت، اجماع و عقل منحصر ميدانست.[11]
پيشينة اجتهاد
هنگامي كه رد پاي اجتهاد را جستجو ميكنيم، نقش پاي آنرا در زمان رسول خدا (ص) پيدا ميكنيم لذا پيشينة اجتهاد را در سه گفتار بررسي ميكنيم:
الف) اجتهاد در زمان پيامبر عاليقدر اسلام (ص)؛
ب) اجتهاد در عصر حضور ائمه معصومين (ع)؛
ج) اجتهاد در عصر غيبت امام معصوم (ع).
الف) اجتهاد در زمان رسول خدا (ص):
در طول 23 سال نزول وحي كه 13سال آن در مكه و 10 سال ديگر در مدينه اتفاق افتاد، زمينههاي اجتهاد و مبادي بكارگيري آن، بوجود آمد و اصول فقه اجتهادي بر پيامبر (ص) نازل شد، اگرچه در طول سيزده سال در مكه بدليل اينكه كمتر آياتي كه بيانگر احكام باشد نازل شد و بيشتر آيات مربوط به اعتقادات، همچون توحيد، نبوت، معاد و قيامت و وقايع عبرتانگيز گذشته نازل شد، زمينهي اجتهاد كمتر وجود داشت؛ اما آياتي كه در مدينه نازل شد كه حدود يك سوم قرآن را تشكيل ميدهد، بيانگر اصول احكام اجتهادي و قواعد كلي استنباط بود؛ آياتي كه بيانگر اصول احكام عبادات، معاملات، احوال شخصيه، مسائل در ارتباط به قضاوت، حكومت، ارتباط با همنوعان، قوانين حقوقي و كيفري و موارد ديگر كه اصول احكام ومبادي اجتهاد به حساب ميآيند؛ زيرا اگر مجتهد مسائل فرعي را به اصول برگردانده وحكم آنرا بدست ميآورد، اين آيات همان اصولي است كه مجتهد به آن رجوع نموده، مسائل و احكام موضوعات را از آن استنباط ميكند.
بنابراين در مدت ده سالهي هجرت رسول خدا (ص) درِ اجتهاد به روي اصحاب باز بوده و در مواردي كه نص صريح وجود نداشته با تكيه به نصوص كه نزدشان موجود بود اجتهاد ميكردند.
كساني كه از جانب پيامبر (ص) مأموريت تبليغ دريافت مينمودند و به اطراف كشور اسلامي آنروز به عنوان مبلّغ دين اسلام ميرفتند، با سؤالاتي مواجه ميشدند كه در آن مورد نص صريح در دست نداشتند، لذا با توجه به نصوص موجود اجتهاد ميكردند.
علماء و دانشمندان به وجود اجتهاد در زمان پيامبر (ص) اعتراف دارند.
محمد رضا جواهري به نقل از كتاب اصل الشعية و اصولها از قول محمد حسين آل كاشف الغطاء چنين مينويسد:
با دقت در مطالبي كه ذكر كرديم براي شما روشن ميشود كه باب اجتهاد، حتي در زمان خود پيامبر (ص) و در بين صحابهي پيامبر (ص) مفتوح بوده است تا چه رسد به زمانهاي بعد… اما در هر صورت، باب اجتهاد كه در زمان رسول خدا (ص) بطور مسلّم مفتوح و بلكه نزد كسي كه دقت كند، يك امر ضروري بوده نزد اماميه، همچنان تا امروز باز است.[12]
آيت الله العظمي مكارم شيرازي در اين زمينه چنين مينويسد:
شكي نيست كه علم فقه با وسعتي كه امروز دارد در آن زمان وجود نداشت، و مسلمانان به راحتي مسائل را از پيامبر (ص) ميآموختند، ولي با اين حال چنان نبوده كه همة بزرگان اسلام در حكم مسأله گوياي زمان ما باشند، زيرا بسياري از آنها به عنوان قضاوت و يا امارت به نقاط ديگر ميرفتند و طبعاً مسائلي پيش ميآمد كه عين آنرا از پيامبر (ص) نشنيده بودند، ولي در عمومات و اطلاقات آيات قرآن مجيد، وجود داشت، مسلّماً آنها با تطبيق كليّات بر جزئيات، و به اصطلاح علمي «رد فروع بر اصول» و «رد اصول بر فروع» احكام آنها را درك ميكردند، و اين يك نوع اجتهاد ساده بوده است.
مسلّماً اين كار و امثال آن در زمان پيامبر (ص) بوده و به همين دليل ريشهي اصل اجتهاد در ميان صحابه و ياران او وجود داشت، هرچند همة ياران و اصحاب در اين حد نبوده.[13]
آيت الله محمد ابراهيم جنّاتي به وجود اجتهاد در زمان رسول خدا (ص) تصريح نموده او نظر خود را اين گونه بيان ميكند:
براي اجتهاد به معناي نخست، در دورة اول هيچ گونه مانعي نبوده و دربهاي آن به روي قاريان و عالمان از صحابهي رسول خدا (ص) كه مجتهدين در اين دروه بودهاند باز بوده است، زيرا با نزول اصول احكام و قواعد كلي و مايههاي اصلي اجتهاد در مدينهي منوّره، همزمان خداوند (ج) اجتهاد را مانند چشمهي جوشان در دل آنها قرار داده است و اين بدان جهت بوده است كه استخراج احكام مسائل تازه، و فروع جديد، از راه اصول احكام و قوانين كلي آنها، نياز به وسيلهي كارآمد، داشت تا مجتهد بتواند از راه بكارگيري آن، مسائل تازه و فروع جديد را استخراج، و پاسخگوي نيازهاي مسلمانان باشد. اين وسيلهي كارآمد، همان اجتهاد از راه منابع مذكور است. و هرگاه اين وسيله، در خدمت منابع قرار نداشت مجتهد نميتوانست در برابر رويدادها پاسخگو باشد و اگر مجتهد به گونهي صحيح در منابع، آنرا بكار گيرد، هيچگاه براي فقه ركود و ايستائي در برابر پديدهها و مسائل تازه از هر نوع كه باشد، نبوده و همگام با مظاهر نوين زندگي خواهد بود.[14]
بيانات فوق نمونههاي از نظرات دانشمندان در رابطه با وجود اجتهاد در زمان رسول خدا (ص) ميباشد، ولي اگر در منابع دقت كنيم به نمونههاي فراوان بر ميخوريم كه عدهاي از صحابه در زمان پيامبر (ص) اجتهاد ميكردند و پيامبر (ص) اجتهاد آنان را تأييد ميفرمودند.
چند نمونه از اجتهاد اصحاب پيامبر (ص) در زمان حيات ايشان
در واقعه بني قريظه روايت شده هنگامي كه رسول خدا (ص) اصحاب خود را به بني قريظه اعزام داشت به آنان فرمود: نماز عصر را تا رسيدن به آنجا بجا نياوريد. در اينجا برخي از آنان جهت تعبد به نص نماز عصر را در وقت ادائي بجا نياوردند و تنها اهتمام رسيدن به مقصد مذكور را داشتند، ولي برخي ديگر از آنان از راه اجتهاد در كلام رسول خدا (ص) نماز عصر را پيش از رسيدن به آنجا در وقت ادائي بجا آوردند، زيرا اينان از راه اجتهاد بر اين بينش و اعتقاد بودهاند كه غرض رسول خدا (ص) از فرمان، تسريع در رسيدن به بني قريظه بوده است نه نهي از نماز عصر در وقت خودش، لذا هم نماز را در وقت ادائي بجا آوردند و هم غرض رسول خدا (ص) را كه تسريع در رسيدن به مقصد بوده است حفظ كردند. اين اجتهاد در اصطلاح علمي در مقام اجتهاد تخريج ملاك در مقام تطبيق است.[15]
نمونه دوم از اجتهاد در زمان رسول خدا (ص)
رسول خدا (ص) يكي از اصحاب خود را به سريتي فرستاد و براي او در اثناي راه احتلامي حاصل گشت. او بر اثر ترس از سرما تيمم كرد و غسل نكرد و با تيمم نماز خواند و بعد از برگشت از سفر به پيامبر (ص) جريان را گفت، پيامبر (ص) به او فرمود: «أصلّيت به اصحابك و انت جنب» آيا با اصحاب خود نماز خواندي در حالي كه جنب بودي؟ وي در پاسخ عرض كرد: چون هوا سرد بود و خائف بودم كه غسل نمايم و با توجه به آيه }و لاتقتلوا انفسكم{ تيمم نمودم و نماز خواندم.[16]
تأمل در اين نمونههاي كه در اولي اصحاب از نوع برداشت و فهم خويش از نص كلام رسول خدا (ص) سخن ميگفته و اجتهادشان را در آن مسأله معتبر دانسته و در دومي از اجتهاد و فهم مسأله از آيهي قرآن سخن ميگويند و پيامبر (ص) تأييد فرموده مهر صحت بر عمل اصحاب به اين گونه اجتهاداتشان ميزند، و همچنين تصريح دانشمندان و علماء كرام مبني بر وجود اجتهاد در زمان رسول خدا (ص) مطلب را بر ما روشن و هويدا مينمايد.
ب) اجتهاد در زمان ائمهي معصومين (ع)
وقتي سخن از اجتهاد در زمان حضور ائمهي معصومين (ع) گفته ميشود منظور همان دوران حضور امامان معصوم از آغاز امامت امام علي (ع) بعد از رحلت پيامبر (ص) تا آغاز غيبت كبري امام عصر (عج) ميباشد.
عدهاي در اين مدت شيعه را بينياز از اجتهاد ميدانند، بدليل اين كه امام معصوم در ميان مردم حضور داشت و هر پيشآمد تازهاي كه رخ ميداد به امام (ع) مراجعه ميكردند و از ايشان كسب تكليف ميكردند و نيازي به اجتهاد نبود، لذا اهل سنت را پيشگامان عرصهي اجتهاد ميپندارند.
آيت الله شهيد مطهري مينويسد:
برخي مستشرقين پنداشتهاند كه اجتهاد در شيعه دويست سال بعد از اهل تسنن پيدا شده، زيرا شيعه در زمان ائمهي اطهار نيازي به اجتهاد نداشت، و در نتيجه نيازي به مقدمات اجتهاد نداشت ولي اين نظريه به هيچ وجه صحيح نيست.
اجتهاد به معني صحيح كلمه، يعني «تفريع» و رد فروع بر اصول و تطبيق اصول بر فروع، از زمان ائمهي اطهار (ع) در شيعه وجود داشته است و ائمهي اطهار (ع) به اصحابشان دستور ميدادند كه تفريع و اجتهاد نمايند.[17]
و نيز آيت الله شهيد مطهري در جاي ديگر اين پندار غلط را كه شيعه در زمان حضور ائمه اطهار (ع) نياز به اجتهاد نداشت از قول بعضي از مستشرقان نقل نموده براي بطلان آن چند دليل ذكر نموده است
اولاً، اين تصور كه در عصر ائمه (ع) باب علم مفتوح بود و نيازي به اجتهاد و فتوا نبود غلط است. ائمه (ع) معمولاً در مدينه بودند و تنها براي شيعياني كه در مدينه ميزيستند اين امكان بود كه حكم هر مسألهاي را مستقيماً از خود ائمه بپرسند، اما شيعياني كه در عراق يا خراسان يا جاي ديگر ميزيستند كجا ميتوانستند هر مسألهي مورد ابتلاي فوري را از ائمه (ع) بپرسند؟ آنها ناچار از روايان حديث و شاگردان ائمه (ع) ميپرسيدند. البته گاهي عين پرسشهايي كه از آنها ميشد قبلاً پرسش شده بود و جوابش را مستقيماً از ائمه (ع) شنيده بودند. ولي غالباً اين چنين نبود، قهراً ضرورت پيدا ميكرد كه مشكل به طريق ديگر حل شود.
ثانياً، تاريخ شيعه و ائمهي شيعه حكايت ميكند كه امامان معصوم (ع) اكابر اصحاب خويش را كه مدتها شاگردي كرده بودند و آشنا به اصول و مبادي فقه شيعه بودند تشويق ميكردند كه بنشينند و فتوا بدهند.امام صادق يا امام باقر (ع)[18] به ابان بن تغلب فرمود: «در مسجد مدينه بنشين و براي مردم فتوا بده من دوست ميدارم كه در بين شيعيانم مانند تو ميبينم». جمله معروف «علينا القاء الاصول و عليكم بالتفريع» را ائمه به اصحاب خود فرمودند.
ثالثاً، يكي از اموري كه ايجاب ميكند اجتهاد را، جمع ميان خاص و عام، مطلق و مقيد و حل تعارض اخبار و روايات است و همهي اينها در زمان ائمه (ع) براي روايان حديث وجود داشته است. آنها ميبايست با قوهي اجتهاد حل تعارض كنند و جمع روايات نمايند و احياناً برخي را طرد نمايند. روايات معروف علاجيه تنها براي زمانهاي بعد از ائمه (ع) نبوده است، براي معاصران ائمه (ع) هم بوده است.
رابعاً، اينكه ميگويند علم اصول كه پايهي اجتهاد است در شيعه بعد از ائمه (ع) پيدا شده و قبلاً در انحصار اهل تسنن بود، غلط است. علماي شيعه ثابت كردهاند كه شاگردان ائمه (ع) در عصر ائمه (ع) در موضوعات اصول تأليفات داشتند. مرحوم سيد حسن صدر (ره) در كتاب تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، اين مطلب را بررسي و اثبات كرده است.[19]
آيت الله محمد ابراهيم جنّاتي براي اثبات اجتهاد در عصر ائمه معصومين (ع) ادلهي را ذكر نموده و اين گونه نتيجهگيري ميكند:
از مجموع دلايل مذكور بدست ميآيد كه اجتهاد از راه منابع معتبر شرعي در عصر امامان (ع) وجود داشته و اصحاب، در اتخاذ اين شيوه، مورد تأييد آنان بودهاند و نيز امامان در اين دوره بر گسترش اجتهاد تأكيد داشتند.[20]
نمونههاي ديگر از دستور ائمه (ع) به اجتهاد.
الف: امام علي (ع) به قُثَم بن عباس پسر عمويش كه فرماندار مكه بود نامهاي مينويسد و در ضمن آن او را به فتوا دادن دستور ميدهد:
«اما بعد فأقم للناس الحج، و ذكّرهم بأيّام الله، و اجلس لهم العصرين فأفت المستفتي، و علم الجاهل و ذاكر العالم…»
پس از ستايش خداي تعالي و درود بر حضرت مصطفي (ص) با مردم حج را بپا دار (اعمال آنرا به نادانان بياموز و آنها را براي گذاردن حج گردآور) و ايشان را به روزهاي خدا (به كيفرهايي كه پيشينيان از كردارهاي زشتشان بردند) يادآوري نما و در بامداد و سرشب (كه بهترين اوقات است) با آنها بنشين و فتوا بده كسي را كه حكمي (از احكام دين) بپرسند، و نادان را بياموز و با دانا گفتگو كن…[21]
ب: ابن فضال از حسن بن جهم نقل ميكند كه امام رضا (ع) به من گفت اي ابا محمد! نظر تو در بارة ازدواج مرد مسلمان با زن مسيحي چيست با اينكه زن مسلماني داشته است؟ عرض كردم در محضر شما نظر من چه ارزشي دارد. فرمود: اگر نظرت را بگويي رأي مرا خواهيد فهميد. عرض كردم: ازدواج مرد مسلمان با زن مسيحي جايز نيست چه زن قبلي وي مسلمان باشد چه غير مسلمان. امام فرمود: چرا جايز نيست؟ گفتم: بدليل آيهي }و لاتنكحوا المشركات حتي يؤمنّ{[22] امام فرمود: در بارهي اين آيه چه ميگويي }و المحصنات من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم{؟[23] گفتم: آيهي }و لاتنحكوا المشركات{ اين آيه را نسخ كرده است. امام تبسمي كرد و ديگر چيزي نفرمود.[24]
از اين گفت و شنود بدست ميآيد كه امام (ع) اجتهاد حسن بن جهم را كه در محضر امام و در جواب ايشان، مي فرمايد و به آيات قرآن استدلال ميكند، با سكوتش تأييد ميكند.
ج) اجتهاد در عصر غيبت امام معصوم (ع):
اگرچه اجتهاد در زمان پيامبر (ص) و امامان (ع) وجود داشته ولي در آن زمان بسيار ساده بوده است ولي بعد از امامان معصوم كار روايان احاديث كه همان فقها و مجتهدين عظاماند چندين برابر مشكل شد، چون بنا به فرمايش امام كه «اما الحوادث الواقعة فارجعوا الي رواة احاديثنا» پيشآمدهاي جديد را از مجتهدين ميپرسيدند و آنان ناگزير بايد با غواصي در دل آيات و روايات جواب سؤال آنان را استخراج و استنباط نموده در اختيارشان قرار بدهند. لذا است كه در اين دوره اجتهاد تولد نويني يافت تا با گردش در افكار و انديشههاي جوياي انديشهمندان مسلمان سير تكامل خود را طي نمايد.
در اين دوره وقتي رد پاي اجتهاد را جستجو ميكنيم ميبينيم كه علماء و دانشمندان مسلمان گاهي به شدت از اجتهاد نهي نموده و آنرا نكوهيدهاند و گاهي هم آنرا ستايش نموده از نيازمنديهاي مسلمانان دانستهاند.
بنابراين وقتي در كلام دانشمندان دقت ميكنيم ميبينيم كه از اجتهاد معناهاي متفاوتي ارائه شده كه عدهي از دانشمندان با اجتهادي به معني خاص مخالف بودهاند.
اهل سنت اجتهاد را به معني رأي شخص معني ميكردند و آنرا به عنوان يكي از مصادر احكام ميدانستند و در آنجايي كه نص از قرآن و سنت نمييافتند به رأي خود متكي شده فتوا ميدادند.
اينجا است كه ائمه معصومين (ع) و اصحاب كبارشان و بعد از آنان بزرگان دين علماء و دانشمدان شيعه به تأسي از ائمهي هدي اجتهاد به معني رأي شخصي را به شدت نكوهيدهاند.
اما با گذشت زمان دانشمندان اهل سنت هم اجتهاد را به معني وسيع بكار بردند كه نزديك به همان معني رد فرع بر اصل ميشود. لذا بعد از آن ديگر اجتهاد ممنوع نبوده بلكه لازم شمرده شده است. لذا اجتهادي داريم ممنوع كه همان معني اول است و اجتهادي داريم مقبول.
آيت الله شهيد مطهري مينويسد:
كلمهي اجتهاد تا قرن پنجم به همين معني بالخصوص يعني به معناي قياس و اجتهاد رأي كه از نظر شيعه اجتهاد ممنوع است، استعمال ميشد. علماي شيعه تا آنوقت در كتب خود، باب اجتهاد مينوشتند براي اينكه آنرا رد كنند و باطل بشمارند و آنرا ممنوع اعلام نمايند؛ مثل شيخ طوسي در كتاب «عدة» ولي تدريجاً معناي اين كلمه از اختصاص بيرون آمد و خود علماي اهل تسنن مثل ابن حاجب در كتاب «مختصر الاصول» كه عضدي آنرا شرح كرده و تا اين اواخر كتاب اصول رسمي جامع الازهر بوده و شايد الآن هم باشد و قبل از او غزالي در كتاب معروف «المستصفي» كلمهي اجتهاد را به معني خصوص اجتهاد رأي معنا نكردند كه در عرض كتاب و سنت قرار بگيرد، بلكه به معني مطلق جهد و كوشش براي بدست آوردن حكم شرعي به كار بردند كه با اين تعبير بيان ميگردد: «استفراغ الوسع في طلب الحكم الشرعي…» از اين وقت علماي شيعه نيز اين كلمه را پذيرفتند، زيرا اجتهاد را به اين معنا قبول داشتند. اين اجتهاد، اجتهاد مشروع است، هرچند اين كلمه در ابتدا در ميان شيعه يك كلمهي منفوري بود ولي بعد از آنكه تغيير معنا و مفهوم داد، علماي شيعه تعصّب نورزيدند و از استعمال آن خودداري نكردند.[25]
اجتهاد از ديدگاه عامه و اماميه
اهل تسنن اجتهاد را به معني رأي و نظر شخصي ميدانند يعني آنجايي كه آيه و روايتي نيافتند و رأي و نظر شخصي خودشان مراجعه ميكنند و بر اساس قياس، استحسان، مصالح مرسله و ترجيحات عقلي حكم ميكنند. آية الله حكيم نظر شافعي را در رابطه با اجتهاد نقل ميكند:
«بينما رادف الشافعي بينه و بين القياس، فقال: إنّهما اسمان لمعنيً واحد».[26]
ونظر ابيبكر رازي را اين چنين نقل ميكند: اجتهاد بر سه معني واقع ميشود كه يكي قياس است.[27]
آيت الله مطهري تحت عنوان اجتهاد ممنوع ديدگاه اهل تسنن در مسأله اجتهاد، با نقدش اين چنين بيان ميدارند:
مجتهد حكمي را كه در كتاب و سنت نيست با فكر خودش و رأي خودش وضع كند، اين را در اصطلاح اجتهاد رأي ميگويند… اهل سنت آنرا جايز ميدانند، آنها منابع تشريع و ادلة شرعية را كه ذكر ميكنند ميگويند: كتاب، سنت و اجتهاد. اجتهاد را كه مقصود همان «اجتهاد رأي» است در عرض كتاب و سنت قرار ميدهند.
… اهل تسنن ميگويند احكامي كه به وسيلهي كتاب و سنت تشريع شده محدود و متناهي است و حال آنكه وقايع و حوادثي كه پيش ميآيند نامحدود است، پس يك منبع ديگر غير از كتاب و سنت لازم است معين شده باشد براي تشريع احكام الهي و آن همان است كه از او به «اجتهاد رأي» تعبير ميكنيم.[28]
اما اجتهاد از ديدگاه شيعه غير از آن است كه اهل سنت مطرح نمودهاند از نظر شيعه آن اجتهادي را كه آنها قبول دارند، مشروع نيست. از نظر شيعه و ائمهي شيعه اساس اولي اين مطلب يعني اين كه احكام كتاب و سنت وافي نيست، پس احتياج به اجتهاد رأي است، درست نيست؛ اخبار و احاديث زيادي در اين زمينه آمده است كه حكم هرچيزي بطور كلي در كتاب و سنت موجود است.
در كتاب كافي بعد از باب «البدع و المقاييس» بابي دارد به اين عنوان: «باب الرّد إلي الكتاب و السنة إنه ليس شئ من الحلال و الحرام و جميع ما يحتاج إليه الناس إلا و قد جاء فيه كتابٌ او سنة».[29] ائمه اهل بيت (ع) از قديم الايام به مخالفت با قياس و رأي شناخته شدهاند.[30]
پس شيعه اجتهاد را به معني مطلق جهد و تلاش براي بدست آوردن احكام شرعي از راه ادلهي آن ميدانند.
تفاوت ديدگاه عامه و اماميه در مورد اجتهاد
مهمترين فرقهاي اين دو نظريه عبارتند از:
1- مجتهد از ديدگاه اهل تسنن بر اساس رأي شخصي خودش عمل ميكند، يعني نظر خود را در استنباط حكم شرعي بر اساس مصلحتي كه درك ميكند و يا مشابهتي كه بين يك مسأله و مسألهاي ديگر ميبيند، اعمال ميكند. ولي مجتهد از ديدگاه شيعه تمام تلاش خود را بكار ميگيرد كه حكم شرعي را بر اساس ضوابط و قوانين از نصوص شرعي استخراج كنند.
2- از نظر اهل سنت اجتهاد يكي از مصادر احكام شرعي حساب ميشود، در كنار قرآن و سنت ولي درجهاش بعد از كتاب و سنت است يعني هنگامي كه نص از قرآن و سنت نيابيد نوبت به رأي ميرسد. ولي اجتهاد از نظر شيعه دليل حكم شرعي نيست، دليل شرعي از نظر شيعه منحصر است در نصوص شرعي و مجتهد براي پيدا نمودن اين نصوص تلاش نموده بعد از بدست آوردنش آنرا بر فروع تطبيق مينمايد. بنابراين اجتهاد از نظر شيعه همان عمليهي استنباط و جستجوي دليلهاي شرعي است.
3- اجتهاد از نظر اهل سنت- اجتهاد رأي- اعترافي است به كوتاهي و نبود نصوص شرعي در خيلي از مسائل، و اعترافي است به اين كه نصوص شرعي اعم از آيات و روايات دربرگيرندهي تمام جهات و جوانب حيات انساني نيست، زيرا فروع فرضي و مسائل جديد را شامل نيست.
لذا است كه به ناچار دنبال دليل ديگري راه ميافتد كه در پارهاي از مسائل بسوي آن استناد كنند (اجتهاد رأي).
موضعي كه عمر بن خطّاب بعد از رحلت پيامبر عاليقدر اسلام اتخاذ كرد اهل سنت را در اين تفسيرش از اجتهاد خيلي كمك كرد، عمر بعد از رحلت پيامبر (ص) روايت حديث، يادداشت (كتابت) ومذاكرهي حديث را ممنوع نمود. رسول جعفريان مينويسد:
يكي از اصول فكر خليفه (عمر بن خطاب) آن بود كه تنها ميكوشيد قرآن را حجت بدان و به همين دليل اعتنايي به حديث نداشت، اين سخن كه او گفت: «حسبنا كتاب الله»[31] در بسياري از مآخذ تاريخي و حديثي آمده و هيچ معناي جز اين ندارد كه نيازي به حديث وجود ندارد.[32]
4- بعضي از اصحاب رأي تا بدانجا پيش رفتند كه حتي در مقابل نص هم ايستادند، اين قدر به اجتهاد رأي شان اعتبار دادند، آنجايي كه نصوص با ادركات شخصي آنان تعارض ميكرد يا تأويل ميكردند و يا طرد مينمودند، چون با آنچه كه خودش درك كرده بودند و مصلحت و مفسدهاي ميديدند جور در نميآمد، و اين بدعت آشكار را موضع گيري بعضي از صحابه در زمان رسول خدا (ص) كمك نمود آنانكه در برابر نص اجتهاد ميكردند.
ابن ابي الحديد از قول استادش مينويسد:
آن مردم خلافت را در شمار معالم ديني همچون نماز و روزه نميدانستند، بلكه آنرا از امور دينوي و در شمار مسايلي چون امارت بلاد، تدبير جنگ و سياست رعيت ميدانستند و در اين موارد نيز اگر مصلحت ميديد مخالفت با نص رسول خدا (ص) را جايز ميشمردند. به عنوان مثال پيامبر (ص) دستور داد تا ابوبكر و عمر در سپاه اسامه حاضر شوند اما آنان چون آنرا به دولت نميدانستند نرفتند.[33]
5- قائلين به اجتهاد رأي تا بدان حد بيراهه رفتند كه قايل به تصويب شدند و گفتند آراء و ظنون مختلفهي آنان در يك مسأله ممكن است درست و صواب و مطابق با واقع باشد و آنچه كه ظنون مجتهد به آن ميرسد حكم واقعي خداوند است.
نتيجه:
از آنچه در اين نوشتار بحث شد بدست ميآيد كه شيعه از ابتدا تا به امروز با اجتهاد رأي آنطور كه آنرا عدهاي از علماي اهل سنت يكي از ادلهي استنباط احكام ميدانستند مخالف بوده و هست ولي آن اجتهادي كه به معني رد فروع بر اصول است كه از اين طريق ميتوان حكم فروع فقهي را بدست آورد، از ابتدا حتي زمان پيامبر (ص) تا به حال نه تنها قبول داشته بلكه روي آن تأكيد و تصريح داشتهاند، اما آن زماني كه علماء و دانشمندان شيعه مخالف اجتهاد بودند و آنرا تقبيح مينمودند اجتهاد به معني اجتهاد رأي بوده است و آن زمان منظور از اجتهاد در لسان علماء همان اجتهاد رأي بوده لذا دانشمندان شيعه مطلقاً اجتهاد را رد ميكردند و در عين حال اجتهاد به معني رد فروع بر اصول را اگرچه به اين نام ياد نميشده قبول داشته و به آن عمل ميكردهاند. بنابراين هنگامي كه اجتهاد از آن معناي انحصاري (اجتهاد رأي) خارج شد و معناي وسيعتر به خود گرفت، شيعه فوراً از آن سخن گفته آنرا به نيكي پذيرفتند. و لذا مدرسة امروز فقهاي شيعه همان رد فروع بر اصول است و اين اجتهاد را ميپذيرند و اجتهاد رأي را قبول ندارند .
پي نوشتها
[1] – مفردات راغب، باب جيم، ص 101، چاپ دار الفكر، بيروت.
[2] – ابي عبدالرحمن الخليل بن احمد الفراهيدي، كتاب العين، حرف جيم، ص 160، دار احياء التراث العربي، بيروت، لبنان، 1421Ú ق، 2001 م.
[3] – ابن منظور، لسان العرب، ج2، باب جيم، ص 395، دار احياء التراث العربي، مؤسسة التاريخ العربي، بيروت،
[4] – آية الله العظمي خويي (ره)، الرأي السديد في الاجتهاد و التقليد، ص9، مطبعة النعمان، النجف، 1386Ú ق.
[5] – آية الله سيد رضا صدر، الاجتهاد والتقليد، ص 26، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1378ش.
[6] – دراسات في ولاية الفقيه و فقه دولة الاسلامية، ج2، ص 73.
[7] – توبه/122.
[8] – سيد رضا صدر، الاجتهاد و التقليد، ص 23- 22، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1378 ش.
[9] – آية الله محمد ابراهيم جنّاتي، ادوار اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي، ص 54.
[10] – همان، ص 125.
[11] – همان، ص 409.
[12] – محمد رضا جواهري، اجتهاد در عصر ائمه معصومين (ع)، ص 122- 121، قم، انشتارات بوستان كتاب، 1381ش.
[13] – آية الله العظمي مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج8، ص 194، تهران، دار الكتب الاسلاميه. چاپ 25، 1381ش.
[14] – آية الله محمد ابراهيم جنّاتي، ادوار اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي، ص 44- 43، مؤسسه كيهان، 1372ش.
[15] – همان،ص 44.
[16] – همان، ص 45.
[17] – آية الله شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج20، ص 39، انتشارات صدرا، 1381ش.
[18] – اختلاف در كتب، شهيد مطهري از قول امام صادق (ع) روايت نموده ولي كتاب اجتهاد در عصر ائمه معصومين از قول امام باقر (ع) نقل نموده است (ص151).
[19] – آيت الله شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج20، ص 128- 140.
[20] – آية الله محمد ابراهيم، جنّاتي، ادوار اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي، ص 94- 93.
[21] – نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 164- 163، نامه 67.
[22] – بقره/ 221.
[23] – مائده/ 5.
[24] – سيد هاشم الحسين البحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص 449، تهران، چاپخانه آفتاب، 1334Ú .
[25] – آية الله شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج20، ص 167- 166.
[26] – الرسالة: (لشافعي) ص 477، چاپ مصر، به نقل از اصول عامه للفقه المقارن، آية الله حكيم، ص 545.
[27] – آية الله محمد تقي حكيم، اصول العامة للفقه المقارن، ص 545، چاپ امير، مجمع جهاني اهلبيت.
[28] – آية الله شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج20، ص 164.
[29] – يعقوب كليني، كافي، كتاب العلم، باب رجوع به كتاب و سنت، به نقل از كتاب مجموعه آثار شهيد مطهري، ج20، ص 165
[30] – آية الله شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج20، ص 165.
[31] – رسول جعفريان در كتاب تاريخ خلفاء بيش از ده منبع از منابع اهل سنت را ذكر نموده كه اين جمله را از عمر آوردهاند. ص 88.
[32] – رسول جعفريان، تاريخ خلفاء، ص 88.
[33] – ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82، به نقل از كتاب تاريخ خلفاء، ص 89.