نویسنده: ندا طباطبايي – استاد دانشگاه
اشاره: تاريخ زندگى بشر حاکى از آن است که هر هنگام که جوامع را نابسامانى فرهنگى واجتماعى فراگرفته است پيامبران ومصلحان به دستور خداوند در جهت هدايت مردم و نجات واصلاح جامعه اهتمام ورزيدهاند.
اسلام به عنوان کاملترين دين الهى بر محمد(ص) نازل شد تا هم جامعه زمان وى اصلاح گردد وهم حاوى اصول دستورهايى باشد که براى آحاد بشر قابل اجرا درهر زمان پس از وى باشد و موجب هدايت و نجات جامعه گردد . در نوشته حاضر سعى بر آن است تا در يک بررسى تطبيقى از ديدگاه جامعهشناسي، تاريخى نشان دهيم که علت اساسى قيام امام حسين(ع) تداوم و تجديد اسلام پيامبر (ص) است وقيام امام خمينى (ره) نيز با الهام از قيام امام حسين(ع) و در جهت تحقق اهداف آن به وقوع پيوسته است .امام خميني(ره ) خود نيز فرمودهاند:” انقلاباسلامى ايران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن است.” فرض اساسى ما در اين پژوهش اين است که هر دوى اين قيامها با عنايت از دستورهاى کلى اسلام درباره اصلاح و تغيير جامعه به وقوع پيوستهاند و اين دستورها براى همه زمانها قابل پيروى و تطبيق است. در اين بررسى ما از روشى که توماس اسپريگن در کتاب “ فهم نظريههاى سياسى “ (1) پيشنهاد کرده است بهره بردهايم و بنابراين در بخش اول ازديدگاه جامعهشناسى – تاريخى آسيبهاى جامعه اسلامى را در زمان هر يک از دو رهبر بزرگ الهى مورد بررسى قرار مىگيرد و در بخش دوم به راههاى اصلاح و شيوههايى که اين دو رهبر براى درمان آسيبها واصلاح جامعه پيشنهاد مىکنند اشاره شده است.
آسيبهاى جامعه اسلامى در زمان قيام امام حسين (ع) و امام خمينى (ره) هر مصلحى با توجه به تصورى که از وضع مطلوب جامعه دارد بر وضع موجود جامعه زمان خويش ايرادات و اشکالاتى وارد مىداند و به نواقص وامراض خاصى در آن جامعه اشاره مىکند واينک به اختصار به آسيبها وايرادات عمده جامعه اسلامى در زمان قيام امام حسين(ع) و قيام امام خمينى (ره) اشاره مىشود. الگوى مطلوب جامعه در اين نوشته جامعه اسلامى زمان پيغمبر (ص) در نظر گرفته شده است.
1- آسيبهاى اعتقادى ومذهبی
بررسى نحلههاى فکرى وانديشههاى دينى نشان مىدهد که مهمترين علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامى بعد از رحلت حضرت رسول(ص) برداشت نادرست از دين و فهم غلط معارف اسلامى بوده است . عواملى که به بروز کژانديشىها وگرايشهاى قبيلهاى منتهى گرديد موجباتى را فراهم آورد تا کسانى که به مصادر خلافت دست مىيافتنددين را وسيله توجيه حکومت واهداف فردى وقومى خويش قرار دهند و جامعه اسلامى را براى مدت طولانى ازمناديان واقعى توحيد وانديشههاى اصيل مکتب اسلام بهدور نگهدارند. تحقق چنين امرى وقتى ميسر گرديد که افرادى همچون علي(ع) ،سلمان فارسي،عمار ياسر و ابوذر غفارى کنار گذاشته شدند و افرادى همانند کعب الاحبار يهودى و ابوحريره ادعاى مسلمانى کردند ومفتى اعظم جامعه اسلامى گشتند و حکم بر تکفير وتسفيق افرادى چون صحابه نستوه رسولالله (ص)، ابوذر غفارى دادند و باجعل احاديث و تفاسير وارونه سعى کردند تا اذهان مردم را نسبت به حقيقت دين و سيره پيامبر(ص) مغشوش نمايند. علاوه بر علماى دربارى فرصتطلبان و زراندوزانى چون طلحه و زبير براى حفظ منافع مادى واقتصادى خويش علي(ع) را متهم به کفر مىنمودندو مقدس مابانى چون خوارج نهروان با تاويل آيات خدا برعلي(ع)شمشير مىکشيدند وهمه اينها نشانگر اين است که درآن زمان قشر عظيمى از مردم مسلمان در درک حقيقت دين وفهم معارف اسلامى با مشکل روبروبودهاند و درچنين شرايطى بنىاميه حاکميت در جامعه اسلامى را به دست مىگيرند و براى توجيه حکومت خود به ترويج نوعى انديشه تقديرى وجبرگرايانه مىپردازند .انديشهاى که احساس هرگونه مسئوليت اجتماعى را از انسان سلب مىکرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهى صورت فريبندهاى داشت در ظاهر صحيح به نظر مىآمد و در آستانه قيام امام حسين (ع) که با القائات علماى دربارى واحاديث جعل پرورش يافته بودند به راحتى مىپذيرفتند که اگرعلي(ع) شکست خوردخدا نمىخواسته تااو بر مسندحکومت باقى بماند واگر حزب اموى زمام امور مسلمين را در دست دارد خدا چنين موهبتى به آنان عطا کرده است و بنابراين هرگونه اعتراض وانتقاد بر عليه وضع موجود و حکومت اموى انتقاد واعتراض برقدرت ومشيت الهى است. در اين زمان دين در امورفردى وعبادى خلاصه مىگردد و بر صورت ظاهر جمعه وجماعات بيش ازهر چيز ديگر تاکيد مىشود و بينش و روحيه مذهبى در ميان اکثر قريب به اتفاق مردم به گونهاى مسموم و فلج شده است که نه تنها عاملى براى اصلاح وسازندگى جامعه به حساب نمىآيد بلکه موجبات سکوت و تسليم رانيز فراهم مىسازد و صبر وسکوت تخدير کنندهاى را برسرتاسر شبه جزيره عرب مستولى مىگرداند .چنين اعتقادى مطلوب امام حسين (ع) نيست وامام باقيام خودتاکيد بر اين امر که مىخواهند به اصلاح امت پيامبر (ص) واحياى سيره محمد (ص) و علي(ع) بپردازند اولين اعتراض را بر انديشه دينى رايج در جامعه زمان خود روا مىدارند.
قبل از قيام امام خمينى (ره) هم ملاحظه مىشود که جامعه در زمينه عقايد الهى و مذهبى دچار آسيبهاى جدى است.
برداشتهاى دينى رايج به گونهاى است که دين به هيچ يک از امور سياسي، اجتماعى و فرهنگى جامعه کارى نداردوفقط امرى است که به برخى از عبادات واعمال فردى ختم مىگردد و چنين برداشتى از دين همواره مطلوب طبقات حاکم بر جامعه بوده است و به وسيله حکومتهاى باطل درميان مردم رواج يافته است.
در آستانه قيام ايشان با توجه به وابستگى جامعه به جوامع بيگانه شرق وغرب مسئله جدايى دين ازامور سياسى واجتماعى شدت يافت و باتوجه به خود باختگى والگو قرار گرفتن جوامع غربى براى حکومت و زمامداران امور چهره جديدترى به خود گرفت .به نظر امام خمينى (ره) جامعه اسلامى از صدراسلام به اين آسيب دچار بوده است واين مسئله در دوره اخير به اوج خود رسيده است چنانچه مىفرمايد:” اين يک نقشه شيطانى بوده است که از زمان بنىاميه وبنىعباس طرحريزى شده است و بعد از آن هم هر حکومتى که آمده است تائيد اين امر را کرده است و اخيرا هم که راه شرق وغرب به دولتهاى اسلامى باز شده اين امر در اوج خودش قرار گرفت که اسلام يک مسئله شخصى بين بنده و خداست وسياست از اسلام جداست و نبايد مسلمان در سياست دخالت کند ونبايد روحانيون وارد سياست بشوند.”(2)
رواج انديشه جدايى دين از سياست به دليل اينکه هرگونه مسئوليت اعتقادى واجتماعى را از افرد سلب مىکرد باروحيه تسامح و راحت طلبى نيز سازگارى داشت وبسيارى از افراد براى حفظ منافع شخصى خود از هرگونه انديشهاى که به تغيير وضع موجود منتهى گردد احتراز مىکردند و لذا نقشههاى شيطانى حکومت از يکسو وتسامح و راحت طلبى از سوى ديگر موجب شد تا اعتقادات دينى نقش موثرى در اعمال اجتماعى – سياسى مردم نداشته باشندواز قيام براى خدا در جامعه اسلامى غفلت گردد.
امام خميني(ره) در اين زمينه مىفرمايد:
“خودخواهى وترک قيام براى خدا ما را به روزگار سياه رساند وهمه جهانيان را برما چيره کرده وکشورهاى اسلامى را زيرنفوذ ديگران درآورد.”(3)
2- آسيبهاى سياسى و اجتماعى جامعه اسلامي
بعد از رحلت پيامبر (ص) از نظر سياسى و اجتماعى معيارها وضوابط اسلامى تحتالشعاع ارزشهاى قومى ونژادى قرار مىگيردو مهاجر بر انصار وقريش بر غير قريش ترجيح داده مىشود و به لياقت و شايستگى افراد در تصاحب مناصب سياسى واجتماعى عنايتى نمى شود. امام حسين (ع)اينک وارث جامعهاى است که بعد از پيامبر بسيارى از ارزشهاى دوران جاهليت درآن نضج گرفته است بنىاميه آن چنان بر جان ومال مردم مسلط شده است که خود را آقاوارباب و مردم را بنده ونوکر خود قلمداد مىکنند.عرب را برعجم ترجيح مىدهندوروحيه برابرى و برادرى را در جامعه زايل مىنمايند ،روشنفکران واهل بصيرت را ازبين مىبرند . معاويه على رغم اينکه خلفاى قبل از او زندگى سادهاى داشتهاند يک حکومت سلطنتى پر ازتجملات ايجاد کرده است و به پيروى از دوران جاهليت که بعد از مرگ شيخ قبيله به حکم وراثت فرزندش جاى او را مىگرفت تصميم مىگيرد تاحاکميت اسلامى را براى خاندان بنىاميه موروثى گرداند و به خلاف سيره پيامبر(ص) وخلافى بعد از او پسرش يزيد را که هيچ گونه لياقت وشايستگى نداشت به جانشينى خود منصوب کندو به اين ترتيب تخطى از معيارهاى سياسى واجتماعى اسلامى و احياى ارزشهاى جاهلى ونژادى بود که”زمامدارى از قريش به مداخله تيره اموى وزمامدارى اموى به سلطنت موروثى وسلطنت موروثى به استبداد مطلق کشيده شد.(4)
امام خمينى (ره) يکى از ديرپاترين آسيبهاى جامعه اسلامى را “ عدم تشکيل حکومت حق” مىداند و در زمانى قيام خود را آغاز مىکند که جامعه تحت سلطه يک حکومت فاسد شاهنشاهى قرارگرفته است که جز منافع فردى و خانوادگى خودهيچ معيار ديگرى را نمىشناسد وحتى براى ارضاى نفسانيات خود حاضر است سلطه بيگانگان رانيز بر سر مردم مسلمان گسترش دهد .مردم در اين حکومت هيچ نقشى ندارند و حق وحقوق محرومان جامعه پايمال مىگردد وافراد روشنفکر و با بصيرت نيز موردهتک و آزار قرارمىگيرند وهيچ يک از ضوابط ومعيارهاى اسلامى بر امور سياسى واجتماعى جامعه حاکم نيست و همه امور جامعه در خدمت نفسانيات طبقه حاکم قرار گرفته است. در نظر امام خمينى (ره) غلبه حکومت باطل يک آسيب اساسى استو از اينرو درباره غلبه رضاخان مىفرمايد:” قيام براى شخص است که يک نفر مازندرانى بىسواد را بر يک گروه چند ميليونى چيره مىکند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند.”(5)
3 – آسيبهاى اقتصادى و غارت بيتالمال
در جامعه اسلامى پيامبر با توجه به اصول و موازنههايى که بر مالکيت ونظام اقتصادى حاکم شد ثروتمندان واشراف نمىتوانستند به استثمار وتکاثر ثروت بپردازندوعدالت اجتماعى و اقتصادى از عمدهترين اصول جامعه اسلامى به شمار مىآمد.
اما اينک امام حسين(ع) پس از پنجاه سال که از رحلت پيامبر مىگذرد با يک جامعه کاملا نا برابر مواجه است که درآن از يکسو قريش و وابستگان خلافت بويژه بنىاميه به ثروتهاى کلان دست يافتهاند واز سوى ديگر اکثرآحاد مردم جامعه در فقر ومحروميت به سر مىبرند. جنگهايى که بين سپاه اسلام و دو امپراتور بزرگ ايران وروم چند سال بعد از رحلت پيامبر به وقوع پيوست غنايم واموال فراوانى را نصيب حکومت اسلامى ساخت واما اين غنايم با رعايت رتبهها وامتيازاتى خاص نظير سبقت در اسلام بين مسلمانان تقسيم شد وزمينها نيز به تملک سربازان فاتح درآمد. اکثر اين گروه که به ثروتهاى کلان دست مىيافتند از قبيله قريش بودند که از دوران جاهليت به بازرگانى وتجارت آگاهى داشتند وهمين که در نظام اسلامى اموال وثروت بيشترى نصيب آنان گرديد شيوه زندگى پيشين خود را از سر گرفتندوروحيه مالاندوزى و جمع ثروت در آنها زنده شد به اين ترتيب نوعى از اشرافيت معنوي( نظير سبقت در اسلام) معيارى شد براى کسب ثروت ومال بيشتر وايجاد اشرافيت مادى و پس از آن طبقه جديدى از ثروتمندان واشراف با رنگ ولعاب اسلامى در جامعه به وجود آمده وبه دنبال آن اصل عدالت اجتماعى وموازنههاى اقتصادى اسلام در معرض تهديد ونابودى قرار گرفت. (6) قريش و بويژه بنىاميه هنگامى که توانستند نفوذ و قدرت بيشترى در دستگاه خلافت اسلامى به دست آورند تحت عنوان “ حبه” و “ جايزه” به چپاول وغارت بيتالمال پرداختند. افرادى همانند طلحه دويست هزار درهم وزبير ششصد هزار درهم ازدستگاه خلافت اسلامى دريافت نمودند. اينک طبقهاى مقتدر وثروتمند در جامعه اسلامى به وجود آمده بود بين امويان و وابستگان آنها که داراى ثروتهاى فراوان بودند از يکسو و اکثر مردم که در فقر و محروميت به سر مىبردند از سوى ديگر شکافى عظيم پيدا گشت وبا اين سيطره مالى وسياسى بودکه حزب اموى به تطميع و خريد افرادى ذى نفوذ پرداخت ومعاويه بناي” کاخ سبز” را در منطقه شام ايجاد کرد وبه قدرت خود تحکيم بخشيد .
تصاحب وغارت بيتالمال از مهمترين عواملى بود که حزب اموى در جهت اغفال مردم و تهيه و تجهيز “سپاه شام” از آن استفاده کرد .ايجاد نظام طبقاتى ،تبعيض ونابرابرىهاى اجتماعى سبب شد تا نظام عقيدتى و اخلاقى جامعه نيز متحول شود و پذيرش معيارها واصول اقتصادى مکتب اسلام براى مردم ميسر نگردد . ثروتمندان که وضع فعلى جامعه را از نظر مادى به نفع خويش مىديدند اولين گروهى بودند که درمقابل حکومت على به مخالفت و آشوب دست زدند و چون ديدند که عدالت وايجاد نظام اقتصادى اسلام بيش از هر چيز ديگر منافع آنها راتهديد مىکند وبه اردوگاه بنىاميه پيوستند و مقدمات شکست خلافت امام را فراهم ساختند . معاويه همانند پادشاهان ايران وروم با تشريفات و تجملات بر مردم حکومت مىکرد وبا سوءاستفاده از بيتالمال براى استمرار سلطنت اموى و جانشينى يزيد ورشوههاى کلانى مىپرداختن و گروههاى زيادى از مردم کوفه را با پول و ثروت فريب مىداد و به تطميع آنان پرداخت. از جمله وقتي” مغيره بن شعبه” از طرف معاويه ماموريت يافت تا مردم کوفه را به بيعت با يزيد وادار کند مال فراوانى به هواداران حزب اموى دراين شهر بخشيد وگروهى از مردم کوفه را به سرکردگى پسر خود نزدمعاويه فرستاد تا با اعلام طرفدارى از ولايت عهدى يزيد وراثت سلطنتى امويان را مشروعيتى مردمى بخشند ،چون اين گروه به دربار حکومت رسيدند معاويه از پسر مغيره پرسيد: پدرت دين اين مردم را به چند خريده است ؟ وى جواب داد : هريک را به سىهزار درهم .(7)در نتيجه اين حقيقت روشن مىشود که اگر چه عوامل متعدد در سقوط ارزشها ومعيارهاى اسلامى درجامعه نقش داشتهاند اما هيچ يک از آنها به اندازه رواج روحيه دنياطلبى و رغبت به مالاندوزى موثر نبوده است به گونهاى که امام حسين(ع) در آستانه قيام مقدس خويش ماهيت اين مردم را چنين بيان مىکند:“ الناس عبيدالدنيا و الدين لعق السنهم يحوطونه مادرت به معائشهم فاذا محصوا بالبلاء اقل الديانون “(مردم بنده دنيا هستند دين را تا آنجا مىخواهند که باآن زندگى خود را سروسامان دهندو چون آزمايش شوند دينداران واقعى بسيار کم خواهندبود.)
يکى از آسيبهاى مهم جامعه در آستانه قيام امام خمينى (ره) فاصله طبقاتى وبهرهکشى سرمايهداران وطبقه ثروتمند جامعه ازطبقات محروم و مستضعف مىباشد. ايجاد هستههاى سرمايهدارى در ايران به وسيله نظام شاهنشاهى سبب شد تا وابستگان به دربار و ايادى دست نشانده شرکتهاى چند مليتى با استفاده از پول نفت وفروش منابع طبيعى کشور به ثروتهاى کلان دسترسى پيداکنند و به اين وسيله به چپاول ثروتها و استثمار اقشار ضعيف جامعه بپردازند در مقابل اين عده محدود اکثر آحاد مردم در شهرها وروستاها در فقر و مسکنت به سر مىبردند وهر روز به تعداد زاغهها و بيغولههاى اطراف شهرهاى بزرگ افزوده مىگشت.
امام خمينى (ره) با اشاره به تحليل نظام اقتصادى از سوى دولتهاى بيگانه مىفرمايد:
“ استعمارگران به دست عمال سياسى خود که بر مردم مسلط شدهاند نکات اقتصادى ظالمانهاى را تحميل کردهاند و براثر آن مردم به دو دسته تقسيم شدهاند.ظالم ومظلوم . در يک طرف صدها ميليون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف ديگر اقليتهايى از افراد ثروتمند وصاحب قدرت سياسى که عياش وهرزه گرند . مردم گرسنه و محروم کوشش مىکنند که خود را از ظلم حکام غارتگر نجات دهند تا زندگى بهترى پيدا کنند واين کوشش ادامه دارد،لکن اقليتهاى حاکم و دستگاههاى حکومتى جابرمانع آنهاست. ما وظيفه داريم مردم مظلوم ومحروم را نجات دهيم . پيشتيبان مظلومين و دشمن ظالم باشيم .” (8) و تاريخ انقلاباسلامى به خوبى نشان مىدهد که محرومين ومستضعفين که از اين آسيب ويرانگر (تسلط و بهرهکشى اغنيا از فقرا) به شدت رنج مىبردند اولين اقشارى بودند که به نداى امام خمينى (ره) لبيک گفتند و به کمک نهضت اسلامى شتافتند .
4- آسيبهاى فرهنگى واخلاقي
درزمان حيات پيامبر (ص) خصلتهاى پست فرهنگ بدوى وقبيلهاى از جامعه محو شد وکينهتوزى به برادرى مبدل گشت. بىبندوبارىهاى اخلاقى از بين رفت و زنان که موجوداتى پست به شمار مىآمدند در جامعه مسلمين از مرتبه والايى برخوردار شدند و شخص پيامبر به دختر خويش مباهات مىکرد. اسلام به جامعه بشرى و بويژه اعراب که در غرقاب فساد و تباهى به سر مىبردند شخصيت وهويت انسانى داد و با ارزشهاى متعالى از عرب عصر جاهليت جامعهاى ساخت که ايمان به خدا، عدالت اجتماعى وبرابرى و آزادى انسان از سلطه ديگران مهمترين ويژگىهاى آن به شمار مىآمد. با گسترش همين معيارها بود که دين الهى توانست در درون انسانها وهمچنين در محيط اجتماعى آنان تحول ايجاد کند و از يک طرف قبايل پراکنده عرب را متحد سازد و با ايجاد يک حکومت مرکزى در مقابل دو امپراتور روم وايران بايستد واز طرف ديگر جذبه و کشش درونى وفطرى انسانها را برانگيزد واز مناطق دور و نزديک انسانها را گروه گروه به سوى اسلام حقيقى فراخواند.
اما بعد از رحلت رسول اکرم با بروز فرهنگ بدوى و هواهاى نفسانى مجددا روحيه برترى جويى ومالاندوزى و راحت طلبى بر جامعه اسلامى مستولى شد وهنگامى که بنىاميه بر شبه جزيره عرب حاکميت يافتند به تدريج ارزشها واصول اخلاقى اسلام از جامعه حذف مىشد وقيام امام حسين(ع) وقتى آغاز مىشد که امويان آشکارا وبدون هيچ ملاحظهاى به هتک حرمتهاى الهى مىپرداختند وروحيات واخلاق اعراب دوران جاهليت را احيا مىکردند و روحيه تملق و ذلت را در بين مردم گسترش مىدادند. معاويه براى اينکه بتواند از فردى همانند زيادبن ابيه در حاکميت خود استفاده کند مجلسى برپا مىکند و در انظار مسلمين او را برادر نسبى خود مىخواند و يزيد در حضور مردم به ميگسارى مىپردازد و فسق و فجور رادر بين مردم رواج مىدهد و در هنگامى که در کربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت مىرساند وخاندان نبوت را به اسارت مىکشاند وکينه توزى بدوى وقبيلهاى خود را در نعرهاى جاهلانه نمايان مىسازد که اى کاش آنان که از قبيله من ( بنىاميه ) در جنگ با محمد به قتل رسيدهاند مىبودند و آگاه مىشدند که چگونه انتقام آنها را از بنىهاشم گرفتم .شرايط اخلاقى وفرهنگى جامعه درآستانه قيام امام خميني(ره) نيز به گونهاى بود که هيچ تناسب با ضوابط و اصول اخلاقى اسلام نداشت . حکومت فاسد و وابسته شاهنشاهى با توجه به نوعى ازخودباختگى فرهنگى وفرنگى مابى که دچار آن شده بود در تخريب ارزشهاى اخلاقى و فرهنگى جامعه از هيچ گونه تلاشى مضايقه نمىکرد و جامعه را لهو ولعب و هرزگىها فرا گرفته بود.(9)جوانان مسلمان از اخلاق اسلامى تهى مىگشتند و به مراکز فساد کشانده مىشدند زن به گونهاى جديد ملعبهاى بود براى بازيگران صحنههاى تجارت واشاعه فساد در جامعه. روحيه ذلت وسلطهپذيرى و بىتفاوتى در جوانان تقويت مى شدو به انحاء مختلف زمينههايى فراهم مىشد تا نيروى انسانى از بين برود و جوانهاى ما تلف شوند. امام خمينى (ره) اين را يک آسيب اساسى مىداند و مىفرمايد:” اينها نيروهاى انسانى ما را خراب کردند نگذاشتند رشد کنند، خرابىهاى مادى جبرانش آسانتر از خرابىهاى معنوى است، اينها نيروهاى انسانى را از بين بردند.”(10)
پىنوشتها:
-1اسپريگن ، توماس “فهم نظريات سياسى “ ترجمه فرهنگ رجايى ، انتشارات آگاه،چاپ اول 1365
-2 اورعى ، غلامرضا ،انديشه امام خمينى (ره) درباره تغيير جامعه، موسسه انتشاراتى سوره ،تهران، 1373، به نقل از صحيفه نور ،جلد شانزدهم ، صفحه 232
-3 امام خمينى (ره) ، صحيفه نور، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى ، چاپ اول ، جلد اول، ص165
-4 شهيدي، سيد جعفر ، قيام حسيني(ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، تهران ، چاپ دوازدهم ،1367
-5 امام خمينى (ره) ، صحيفه نور، جلد اول ، ص 3-4
-6 شهيدي، سيد جعفر ،همان ،ص 46 -52 و ص85
-7 پيشين
-8 امام خمينى (ره) ،ولايت فقيه ، انتشارات اميرکبير تهران ، 1360 (افست نسخه نجف ) ص 43و42
-9 شهيدي، سيد جعفر،همان ص 33-46
-10 امام خمينى (ره) ، صحيفه نور ، جلد هفتم ،ص 23
http://noorportal.net/951/1198/1222/7422.aspx