چكيده: جهاني شدن كه زمينة جهاني سازي است، از جهانبيني انديشهوران بزرگ جهان سرچشمه گرفته كه در رأس همه، انبيا و حكيمان قرار دارند كه امروزه بر اثر كمرنگ شدن مرزها و برداشته شدن محدوديتهاي جغرافيايي و ايجاد تسهيلات در رفت و آمدها، و نيز آسان شدن تبادل اطلاعات و فزوني انواع رسانههاي اطلاع رساني، روند جهاني شدن هر چه بيشتر سرعت ميگيرد؛ بنابراين، مسألة تقارب ملل و تعارف و شناخت متقابل، امري حتمي و اجتنابناپذير است و پيامدهاي آن چه زشت و زيبا، دامنگير همگان خواهد بود منتها در راه گزينش اصلح، و به عبارتي، تأثيرگذاري فرهنگ برتر كه پيشتاز جهانيسازي است، چه اقدامي بايد كرد؟ آيا بايد حالت انفعالي به خود بگيريم تا ديگران سرنوشت ما را رقم زنند يا خود به پا خيزيم و طبق مسؤوليت انساني ـ اسلامي، خويش زمام رهبري جهاني سازي را به دست گيريم، و طبق آية شريفه «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ» متعهّد بسط عدل در گستره جهان شويم؟!
فرايند جهانيشدن كه فرايندي ناگزير براي انسان امروز است، ميتواند هم تهديد باشد و هم فرصت تلقّي شود؛ از اينرو، رويارويي با پديدة جهاني شدن، بايد مقابله با جنبههاي منفي آن باشد؛ زيرا اين رويداد همچون سيلي خروشان، بيخواست و ارادة ما در جريان است. عمده، كنترل اين جريان است كه از روز نخست، اسلام بر عهدة امّت اسلامي گذاشته، و عمده اهرم فعّال اين رهبري، همان فرهنگ غنيّ و سرشار از عناصر سازنده جوامع انساني است. اين اهرم در دست مسلمانان قرار دارد و هيچ فرهنگي نميتواند با آن مقابله كند و اساسيترين وسيلة ممكن براي رهبري جامعة جهاني، فرهنگ پويا و سازنده است كه در اختيار اين ملّت قرار دارد؛ پس اينكه جهاني شدن را فرصت بدانيم يا تهديد، به تفسير ما از جهاني شدن بستگي دارد، و اينكه چگونه با آن برخورد كنيم. چنانچه موضع انفعالي به خود گرفتيم، به طور قطع تهديدي است كه مقدّسات ملّي و مذهبي در معرض خطر جدّي قرار خواهد گرفت؛ ولي اگر با در نظر گرفتن سابقة درخشان و اصالت فرهنگ غنيّ كه در اختيار داريم، در صدد به دست گرفتن زمام روند جهاني شدن و جهاني سازي باشيم، به يقين پيروز و موفّق خواهيم بود .
واژگان كليدي: جهاني شدن، تقارب ملل، انتظار، يوم موعود، جهانيسازي، حكومت مهدي، جهانشمولي اسلام.
مسأله جهاني شدن يا جهاني سازي از دير باز در فرهنگها و اديان بزرگ جهاني آرمان بوده، و از تحقّق جامعة واحد جهاني و فراگير سخن به ميان آمده است. با مختصر مراجعه به قوانين مدوَّن تاريخ قديم، از جمله قوانين حمورابي* و اعلامية حقوق بشر به دست كوروش (ابوالكلام آزاد: ص 54) و ديگر سنگ نبشتههاي به جاي مانده از دوران قديم، افزون بر آموزههاي عالي باز مانده از انبياي بزرگ و حكيمان فرزانه دورانهاي دور و نزديك،** همه و همگي بر اين امر تاكيد دارند كه جهان و جهانيان، واحد به هم پيوسته است، و همة امّتها زير پرچم انسانيت متعالي بايد با شناخت يكديگر، برادرگونه زيست مسالمت آميزي داشته باشند.
جاي جاي قرآن به اين حقيقت مسلّم اشاره و احياناً تصريح دارد و در كتابهاي پيشينيان نيز به آن اشاره شده است و قرآن آن را يادآوري ميكند.
از اينرو بايد توجّه داشت كه جهانيشدن به صورت انديشه و فلسفه ديني و اخلاقي و همچنان به صورت يك آرمان ديني ـ سياسي تاريخچهاي طولاني دارد و پيدايي آن به ظهور اديان بزرگ، امپراتوريهاي جهانگستر و انديشهوران فلسفة آرمانگرا باز ميگردد؛ ولي جهاني شدن به صورت روند واقعي كه منشأ متراكم شدن جهان و همزمان شدن ارتباطات اجتماعي شده، بديهي است كه سابقة آن به ظهور صنعت جهاني ارتباطات باز ميگردد كه هر چه بيشتر بر سرعت اين روند افزوده ميشود.
جهاني شدن و جبر زمان
جهاني شدن به معناي همپيوستگي ملّتها چيزي است كه جامعة بشر (به مقتضاي طبع اجتماعي بودن) آن را خواهان است، و انسانها همواره، از همان دوران كه احساس كردند هر فرد به دستاوردهاي ديگران نيازمند است، اين حركت به سوي «گردهمايي همگاني» را آغاز كرده، و در بستر زمان و در فرصتهاي پيش آمده، براي رسيدن به اين آرمان بيشتر همّت گماشتهاند منتها موانع جغرافيايي و بيشتر سياسي جلوگير اين روند بوده، و هر گاه فرصتي پيش آمده، از آن استفاده شده است كه برخي جنگهاي بزرگ از قبيل حملة مغول به شرق و آتيلا به غرب و نيز جنگهاي صليبي، و حتّي جنگ جهاني اوّل و دوم با اينكه خانمانسوز بوده، تعارف و تآلف ملّتها را نيز در پي داشته است.
خلاصه با باز شدن مرزها و از هم گسستن حصارهاي جغرافيايي، رفت و آمدها و آشنا شدن با عادات و رسوم ملّتها، در كنار فتح باب تجارت برون مرزي، همه و همه اينها باعث شد تا ملّتها از يكديگر باخبر شوند و از دستاوردهاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و نظامي و ضمن اطلاع از كمّ و كيف آن، بهترين و برترين آنها را برگزينند. گاه علوم و معارف از غرب به شرق، و گاه از شرق به غرب نقل مكان كند، و اين به بيداري ملّتهاي انتقال دهنده بستگي داشته است، و امروزه، مسألة فرار مغزها از همين باب است. كشورهاي علمي ـ صنعتي، جاذبة خود را بر ديگر كشورها روشن ساخته، بهترينها را به خود جذب ميكنند، و هرگز نميتوان جلو اين جذب و انجذاب را گرفت. بايد زمينة جذب را فراهم آورد و با زور يا تبليغات كاذب كاري از پيش نميرود.
جهاني شدن يا توسعة جهاني به اين معنا كه مرزها عملاً برداشته شود و براي رفت و آمدها مانع نباشد و هر روز و هر آن بر اين رفت و آمدها و آشنايي با دستاوردها و گزينش بهترينها افزوده شود، گر چه از دير باز وجود داشته، و به جهت مشكلات سفر و رفت و آمدها حركتي كند داشته، امروزه به سبب تسهيلات فراوان و روز افزون، اين حركت سرعت گرفته، هر آن بر سرعت و پيشرفت و توسعة آن افزوده ميشود و مسألة جبر تاريخ كه در اين جا مطرح ميشود به همين حقيقت ناظر است كه خود اين رفت و آمدها و تعارف و تآلف بين ملّتها امر ضرور حياتي است كه لازمة جداييناپذير طبع اجتماعي زيستن انسانها است؛ به ويژه در عصر تسهيلات مسافرتي و انواع اطلاع رساني به وسيلة رسانههاي جهاني كه قابل كنترل نيست و با هيچ قدرتي نميتوان جلو آن را گرفت، و اساساً اينگونه معارفهها در اصل آفرينش انسان ريشه دارد، و هرگز نشايد كه ذاتيات آدمي را از وي جدا ساخت. انسان تا انسان است، اين گونه معارفهها لازمة ذات او است، و شايد نام انسان نيز بدين سبب باشد كه از ريشه «اُنْس» گرفته شده تا عنوان، حاكي مُعَنْون باشد.
در آية 13 سوره حجرات كه مدني است و در دوراني كه جامعة اسلامي در حال شكل گرفتن بوده نازل شده، چنين آمده است:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.
خطاب به تمام مردم جهان است كه همگي از يك پدر و مادر آفريده شده و همگي برادر و برابريد؛ يعني هيچگونه برتري نژادي براي هيچكس و هيچ گروهي وجود ندارد؛ آنگاه به دو اصل طبيعي حيات اشاره ميكند.
نخست آنكه لازمة انتشار و كثرت نسل، جدا شدن و تفرقه ميان گروههاي پديد آمده بر اثر ازدياد نسل انساني است؛ پس رشتههاي متعدّد (شُعُوب) نسل انساني در پهناي گيتي پراكنده شدند تا هر گروه بدون مزاحمت به زندگي خود سر و ساماني دهند.
اصل دوم اينكه اين تعدّد و تفرقه بدين معنا نيست كه از هم بريده باشيد؛ زيرا بريدگي بر خلاف طبع ذاتي انسان است، انسان از اُنس است كه وصل را ميرساند نه فصل و از هم گسستگي؛ پس اين اصل اقتضا دارد تا انسانها – گرچه به صورت گروهها درآمدهاند ـ با يكديگر معارفه داشته، و از حال و اوضاع همنوعان خود با خبر باشند، و همين شناخت و معارفه سبب ميشود تا از فرهنگهاي مختلف و متنوّع و جريانهاي علمي و صنعتي و ديگر دستاوردهاي يكديگر باخبر باشند و بهترين را برگزينند، كه اين گزينش بهتر، لازمة معارفه و مفاهمه ميان ملّتها است؛ بلكه لازمة طبع «ميل به كمال» انسانها است كه از طريق «حسّ رقابت» رشد يافته، هر چه بيشتر شكوفا ميشود.
خداوند در اين زمينه ميفرمايد:
فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (زمر (39): 17).
انتخاب أحسن، شيوة بندگان شايستة خدا است كه با شيوة عقلايي هماهنگي دارد.
فرهيختگان كه بندگان شايسته خدايند، و زمرة عاقلان را همانان تشكيل ميدهند بر اين شيوهاند تا آنچه پيرامون آنان ميگذرد، از انديشهها و تجربهها (در طول مسير حيات) در آنها بينديشند و بهترين و شايستهترين آنها را برگزينند و اين گزينش برتر كه نتيجة انديشيدن و حسن انتخاب است، بهترين نوع تحقيق و دقّتنظر را ميرساند، و از هرگونه تقليد و پيروي بي رويّه دور است؛ پس مسألة «تعارف» و تفاهم بينالمللي كه بر پاية شناخت متقابل استوار باشد، اساس پيشرفت و تعالي تمدّنها است و قرآن كريم برآن تأكيد دارد.
تا اينجا به اين نتيجه رسيديم كه اصل معارفه و مفاهمه ميان ملّتها، شكستن مرزها، برداشتن حصارها، تسهيل در امر رفت و آمد، شناخت فرهنگها و آشنايي با دستاوردهاي فكري و علمي و صنعتي و… از ضرورترين مايههاي حيات اجتماعي انسانها است كه در جهت رشد تمدّنها و ترقّي و تعالي فرهنگها، نقش زير بنايي را ايفا ميكند؛ البته نبايد ناديده گرفت كه احياناً پيامدهاي ناگواري نيز همراه دارد كه اين پيامدهاي ناگوار نتيجة خودباختگي ملّتهاي ضعيف در مقابل ملّتهاي نيرومند است كه به جهت اين خودباختگي نتوانستهاند در گزينش، برترينهاي مؤثّر را برگزينند، و همان فرهنگ همسايه قويّ را شتابزده و بدون ارزيابي پذيرفتهاند.
ابن خلدون در اين زمينه ميگويد:
ملّتهاي ناتوان همواره ميكوشند تا خود را به فرهنگ ملّتهاي نيرومند بيارايند و در رفتار و كردار و حتي در شعار و مذهب و آيين از آنان پيروي كنند، و اين بدين سبب است كه به جهت خود باختگي چنين ميانديشند كه راز كمال و برومندي ملّت همسايه در همين مظاهر زندگي آنان نهفته است! پس اگر خود را به همين مظاهر بياراييد، به همان درجة نيرومندي نائل خواهند آمد؛ بنابراين ملّتهاي عقب مانده، از فرط خودباختگي، ميكوشند تا خويشتن را به همان شكل ملّتهاي پيشرفته بيارايند غافل از آنكه اينگونه تقليد بي اندازه، هر آن، بر عقب ماندگي آنان ميافزايد و رفته رفته زمينه را براي سلطة اجنبي فراهم ميسازد؛ زيرا سلطة فرهنگي، پيشتاز سلطة نظامي است و سبب اصلي در آن است كه در عِلَلْ و موجبات پيشرفتها نينديشيدهاند؛ بلكه فقط به ظواهر و مظاهر پرداختهاند. (ابن خلدون، 1362: فصل 23، ص 147).
عجيب آنكه در آن دوران، كشور اندلس (اسپانيا) هنوز در دست مسلمانان بود؛ ولي خودباختگي غريبي آنان را فرا گرفته بود و از كشورهاي همسايه در رفتار و كردار و در تمام شؤون زندگي از آنان الگو ميگرفتند و بي اندازه از آنان پيروي ميكردند.
ابن خلدون (متوفاي 808 ق) در اينباره ميگويد:
پناه ميبريم به خدا از عاقبت سوء اين تقليد همه جانبه كه ملّت اندلس را فرا گرفته. زود است كه همسايگان بر آنان چيره شوند؛ زيرا مقدّمة استيلاي نظامي اجنبي فراهم شده است «حَتَّي لَقَدْ يَسْتَشْعِرُ مِنْ ذَلك الناظرُ بعين الحكمه أَنَّه منْ علاماتِ الاستيلاء، والأمرُ لله» (همان).
سقوط كامل اسپانيا به دست فرنگيان به سال 897 قمري واپسين سلسلة ملوك غرناطه محمد يازدهم كه حكومت وي از سال 892 تا سال 897 ادامه داشت، اتفاق افتاد! (استانلي لين پل، 1380: ص 36).
ملاحظه ميشود: گزينش شتابزده، به ويژه اگر با خودباختگي همراه باشد، چه عواقب وخيمي دارد كه متأسّفانه اينگونه داوريهاي سطحي و بدون دقّت كافي، هنوز هم دامنگير بيشتر ملّتهاي ضعيف و عقب افتاده است و هرچه بيشتر آنان را خوار و زبون ميسازد.
به جاي آنكه به علل پيشرفتهاي جهاني بپردازند، به مظاهر و جلوههاي بروني پرداختهاند؛ پس ملّتهايي صرفاً مقلّد و پيرو، نه محقّق و پيشرو هستند.
عوامل مؤثّر در جهاني شدن*
عوامل مؤثّر در پديدة جهاني شدن كه عبارت است از كمرنگ شدن مرزها و سهولت انتقال پديدهها از نقاط گوناگون جهان به يكديگر، در دو عامل ذيل خلاصه ميشود:
1. توسعه و تنوّع رسانهها و وسايل ارتباط جمعي؛
2. گسترش و تكامل وسايل حمل و نقل.
يعني از يك طرف اطلاعات با سرعت، تنوّع، كيفيّت، گستردگي و عمقي بيشتر از گذشته، از يك نقطه جهان به طرف ديگر ميرود، و از سوي ديگر، انسانها از نقاط گوناگون با سرعت بيشتر سفر ميكنند و اين سرعت انتقال چه در دستاوردها و چه در جابهجا شدن انسانها، بزرگترين عامل مؤثّر در معارفه و شناخت فرهنگها و پذيرا شدن برترينها است كه ناگزير انجام ميگيرد، و وضعيت به گونهاي است كه هيچ عامل ديگري نميتواند مانع اين ترابط و تفاهم جمعالجمعي جهاني شود.
فوايد و پيامدهاي جهاني شدن
حال بايد گفت: عمدة بحث مهم در اينباره آن است كه آيا جهاني شدن اوّلاً اجتناب پذير است يا نه و ثانياً آيا در مجموع مفيد است يا مضرّ و ابعاد آن كدام است؟
در پاسخ سؤال اوّل روشن شد كه جهاني شدن با هرچه نزديكتر شدن نقاط گوناگون جهان، امري اجتناب ناپذير است؛ وسايل ارتباط جمعي، انسانها را به هم مرتبط ميكند و رفت و آمدها به سرزمينهاي جهان آسان شده است. اصلاً چرا اين امر متوقّف شود؟ اصولاً بايد بدانيم كه سير زمان و تحولاّت زمانه هيچگاه متوقّف نميشود.
آري، آنچه اجتنابپذير است، تسليم شدن در برابر موج جهاني است كه بالكُلّ و يكپارچه خود را تسليم امواج خروشان تبليغات و شعارها كنيم.
جهاني سازي حتماً نبايد يك طرفه، آن هم به دست مستكبران و استعمارگران جهان انجام گيرد. ما نبايد تسليم محض موج جهاني شويم؛ سپس به صورت عنصري منفعل و وامانده بمانيم تا همة آثار و عوارض آن بر ما بار شود.
همانگونه كه اشاره شد، قلمرو ما در جايگاه جامعة اسلامي، قلمرو جهاني بوده، نه محدود، و قرآن كريم تفاوتهاي نژادي و اقليمي را تفاوت نميداند تا مانع آن شود كه همگي (برادر گونه و به گونة برابر) زير چتر اسلام گرد هم آييم، و اساساً اسلام، پرچم وحدت جهاني را به دست مسلمانان داده تا آنان رهبر جهاني سازي بر مبناي فرهنگي اصيل و استوار باشند.
دربارة سؤال دوم در رابطه با فوايد جهاني شدن، دستكم چهار فايده را ميتوان براي آن ذكر كرد:
نخستين فائدة آن، ارزان شدن و به روز شدن آموزش فراگير علمي است.
دومين فايدة آن، كوتاهتر شدن مسير و كم شدن هزينة توليد است. امروزه اختراعات و توليدات از طريق سايتهاي اينترنتي معرّفي ميشوند و عملاً راههاي موازي حذف شده و افراد در اختراعات و اطلاعاتشان، وقت تلف نميكنند، و راههايي را كه ديگران رفته و به نتيجه رسيدهاند، دوباره نميروند.
فايدة سوم كه ميتوان آن را مهمترين فايده دانست، اين است كه از اوايل دهة نود پيدايي روند معكوس جهاني شدن آغاز ميشود به اين معنا كه در گذشته، جهت جهانيشدن حالت يك طرفه داشت؛ ولي حالا اين اتّصال طرفيني است. آن وقت جرياني از طرف غرب به سوي شرق وجود داشت و امكانات ارتباطاتي براي آنها بسيار ميسَّرتر از ديگران بود، و رسانههاي جمعي در كشورهاي غير صنعتي فقط مصرف كننده بودند؛ در حالي كه اكنون اينگونه نيست؛ به طور مثال، امروزه دهها هزار سايت مربوط به جهان اسلام است و مسلمانان به راحتي مي توانند فكر و انديشهشان را منتقل كنند و هر كس هر سخني براي گفتن دارد، چه در عرصة فرهنگ و چه غيره ميتواند براي جهانيان شرح و بسط دهد.
فايدة چهارم اين كه افراد خارج از كشور را به جامعة خود وصل ميكند؛ چنانكه اگر پيشتر كسي براي تحصيل يا كسب و كار به غرب سفر ميكرد و آنجا ميماند، عملاً از جامعة خودش جدا ميشد، و امكان از دست رفتن هويّتش زياد بود؛ امّا امروز نگراني از دست دادن هويّت ملّي اشخاص در خارج از كشور با توجّه به توسعة ارتباطي كه وجود دارد، كمتر است؛ بدين لحاظ مفهوم زمان و مكان به اين ترتيب تغيير كرده است و لازم نيست همة افراد كنار هم باشند تا هويّت ملّي خود را حفظ كنند.
پيامدهاي جهاني شدن
از آنجا كه داعيان جهاني شدن (امروزه) ملّتهاي پيشرفتة صنعتي هستند و سابقة استعماري 400 ساله دارند، جهاني شدن به وسيلة چنين داعياني، عوارض ناگوار و پيامدهايي را به دنبال دارد كه عبارتند از:
1. نخستين مشكل در اين باره آن است كه آنان با جلوه دادن فرهنگ خود به صورت فرهنگ برتر، آن را به شكل گستردهتري به جهان صادر ميكنند، و از اين راه، سلطة فرهنگي خويش را بر جهانيان تحميل كرده، در زمينههاي اقتصادي، افزون بر عرضة محصولات غربي، فرهنگ محصولاتي خويش را منتشر ميكنند، و به گفتة دكتر ولايتي، «شركت «مك دونالد» در سراسر جهان تنها همبرگر نميفروشد؛ بلكه فرهنگ «مك دوناليسم» را نيز رواج ميدهد».
2. ديگر آنكه اقتصاد جهاني را در اختيار ميگيرند و بدين وسيله به خوبي ميتوانند با در دست داشتن رگ حياتي كشورها، آنان را فلج كرده يا سقوط دهند يا طبق خواستههاي خود آنان را به اين سو يا آن سو ببرند.
به گفتة برخي از صاحبنظران، خطر و عوارض جهاني شدن اقتصاد، خيلي زود چهره خود را نشان داد. عوارض جهاني شدن در زمينة اقتصاد را ميتوان در كشورهايي مثل «برزيل» ديد كه به سرعت سقوط كردند.
در جهاني شدن اقتصادي غرب، گاه با يك نظام فلج كننده، جهان سوم را حتّي به نان شب خود نيازمند ميكنند. در پرتو چنين تفكّري، در يكي دو دهة گذشته فاصله بين فقير و غنيّ در جهان به صورت وحشتناكي افزايش يافته و كاملاً بيسابقه بوده است
(انديشة حوزه، ش40، ص176).
3. افزون بر اين، جهاني شدن در زمينة سياست نيز با توجه به آنچه گفته شد ميتواند پيامدهاي منفي داشته باشد، و آن، تقويت سلطة غربيها بر تمام نقاط جهان است؛ چنانكه امروزه شاهد آن هستيم، و بر همين اساس است كه امريكا پس از فروپاشي شوروي ميكوشد تا جهان تك قطبي بسازد، و در صدد تجزيه يا تلفيق برخي كشورهاي نفت خيز است تا به نفع غرب از آن بهتر بهره برده شود.
4. و نيز از عوارض جهاني شدن بحران هويّت است چنانكه اشاره شد؛ پس همانگونه كه از آثار مثبت جهاني شدن، وصل ملّتها و ايجاد تقارب و تفاهم ميان آنها است، از سوي ديگر با ذوب در مظاهر فريبندة كشورهاي پيشرفته، هويتها نيز از بين ميرود. حتّي زبان و ديگر مقوّمات مليتها رفته رفته به دست فراموشي سپرده ميشود؛ چنانكه در بسياري از كشورهاي خود باخته چنين اتّفاقي افتاده است و اتّفاق خواهد افتاد.
5. عمده خطر جهاني شدن، تحت فشار قرار گرفتن دين و مُعْتَقدات بومي كشورها است. در جهاني شدن و جهاني سازي مدرنيتة امروز، دين و معنويّات تحت فشار «سكولاريزم» و «نسبيّت گرايي» واقع ميشود؛ زيرا «سكولاريزم» ميگويد: دين نبايد در مسائل اجتماعي اثر گذار باشد، و امر و نهي ديني نبايد در جامعه داراي اثر باشد. اصولاً «سكولاريزم» با آرمانگرايي و آرمانخواهي هيچ رابطهاي ندارد. حال اين آرمان گرايي ميتواند اسلام يا هر دين ديگري باشد. حتّي مثل آرمان ماركسيستي نبايد توجيهگر خط مشي سياسي شود. بر اساس اين نظريّه، اصلاً حكومت از آرمان جدا است. به ويژه دين كه آن را اعتباري محض و برخاسته از رسوم و عرف محلّي ميدانند، و هرگونه وحياني بودن آن را انكار ميكنند؛ پس نبايد در مسائلي كه واقعيت حياتي دارند، داراي اثر باشد.
راه مقابله با آفات
اكنون بايد ديد (با توجّه به اجتناب ناپذيري جهاني شدن) چگونه با آفات آن مقابله شود و از پيامدها و عواقب سوء آن اجتناب ورزيد؟
در مَثَل گفتهاند: علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. آنچه در حفظ سلامت مؤثّر است، پيشگيري از خطر بيماري است؛ و گرنه درمان بيماري پس از ريشهدار شدن، چندان مؤثّر نيست، و از قبيل «نوشدارو پس از مرگ سهراب» است.
در صنعت كشت و كشاورزي، براي مبارزه با آفات، بايد پيش از حملة آفات دست به كار شد، نه بعد از آنكه آفات رخنه كرد.
جامعة اسلامي از همان هنگام كه مشعلدار هدايت بشر بود، همچنان بر موضع رسالت جهاني خود استوار بماند، و امروزه كه موضع خود را از دست داده و به ديگران سپرده، هنوز هم دير نشده است. جلوي ضرر از هر كجا گرفته شود، نفع است. امروزه ميتوان با پشتوانه غنيّ و قويّ اسلامي، اعادة حيثيت كرد، و دست به كار شد، و پيش از هر كار در راه خودكفايي گام برداشت. آنچه شيران را كند روبه مزاج، احتياج است احتياج است احتياج.
امروزه اگر جامعة اسلامي بتواند در راه صنعت و كشاورزي گامهاي مؤثّر بردارد و خود را به سر حدّ خودكفايي برساند ميتواند جلوِ رخنة اجانب را بگيرد.
مولا امير مؤمنان? از روز نخست هشدار داد:
اللهَ اللهَ في القرآن، لا يَسْبِِقكُم بالعمل به غيركم (نهج البلاغه، نامة 47).
حضرت هشدار ميدهد تا ديگران در عمل به دستورهاي قرآن بر شما سبقت نگيرند.
مگر آن نبود كه قرآن به جامعة اسلامي دستور رهبري ملّتها را داده و جهانيسازي را برعهده آنان نهاده بود؛ البتّه مسلمانان سستي كرده، ديگران اين رهبري را به دست گرفتند و در اهداف سلطه جويانه خود به كار بردند.
اهداف جهاني شدن از منظر انبيا
هر پديدهاي كه رخ ميدهد و در رشد و پيشرفت آن دست بشري در كار باشد، بايد هدف يا اهدافي منظور باشد كه دستاندركاران، آن را دنبال ميكنند. و اين به قصد و نيّت آنان بستگي دارد كه از روي حسّ بشر دوستانه و خيرخواهانه برخاسته يا حسّ طمع و سلطهجويانه يا هر غرض ديگر.
آنچه گفته شد، از پيامدهاي آفتگونة صعبالعلاج، برخاسته از اهداف بشردوستانه و خيرخواهانه نبوده؛ به ويژه آنچه بر دست داعيان جهانيسازي امروز جريان داشته است و دارد؛ امّا اهداف انبيا و تمام اديان الاهي به ويژه شريعت اسلام، اهدافي صرفاً خيرخواهانه و بشردوستانه بوده كه هيچگونه پيامد ناگواري نداشته است.
بنگريد گفت و گويي را كه ميان رستم فرخزاد (سردار لشكريان ايران) با نمايندة مسلمانان، در واقعه قادسيّه رخ داد:
رستم، از سركرده عرب، زُهْره خواست تا با او گفت و گو كند و خواست تا از در صلح با او كنار آيد.
زهره به او گفت: ما همچون ديگران نيستيم، و در طلب دنيا نيامدهايم. ما همانگونه كه تو يادآور شدي، مردمي جاهل و بيفرهنگ بوديم تا آنگاه كه خداوند پيامبري بر ما فرستاد و او را اجابت كرديم. خداوند به پيامبرش وعدة پيروزي مسلمانان را داده تا هر كه به دين حق درآيد، عزيز باشد و هر كه سر بتابد ذليل و خوار شود.
اسلام ميكوشد تا مردم از عبادت بندگان به عبادت پروردگار روي آورند. مردم همگي فرزندان آدم و حوّا و برادران از يك پدر و مادرند.
رستم گفت: خجسته آييني است!
آنگاه گفت: هر گاه به دين شما درآييم، چه ميكنيد، آيا باز ميگرديد؟
زهره گفت: آري، به خدا سوگند! ما بهترين امّت و خيرخواه تمام امّتها هستيم. در آن هنگام همه برادريم و برابريم.
رستم بازگشت و با سران لشكر به گفت و گو نشست؛ ولي به پيشنهاد وي ارجي ننهادند؛ سپس به سردار لشكريان اسلام سعدوقاص پيام داد تا نمايندهاي بفرستد و با او به مذاكره بنشيند.
سعد، ربعي بن عامر را فرستاد؛ آنگاه رستم از وي پرسيد: چه باعث شد كه بدين سو آمديد؟
ربعي گفت: انگيزة خدايي ما را بدين جا كشاند. او است كه اين مسؤوليّت را بر عهدة ما نهاده تا مردم را از تنگناي زندگي به فراخناي سعادت حيات رهنمون شويم. مردم را از ستم آيينها به عدل اسلام راهنمايي كنيم؛ پس هر كه اين رهنمود را از ما پذيرفت، ما با او كاري نداريم، و از همينجا باز ميگرديم، و زمين و مُلْك را به خودشان وا ميگذاريم؛ (ر.ك: ابن اثير، 1370: ج2، ص 426 ـ 463)؛ از اين رو، ميان جهانبيني انبيا و جهانبيني داعيان امروزي فرقي آشكار است.
نظري به مسأله « جهاني سازي» ديني
جهانيسازي كه از جهانبيني اصلاح انديشان بزرگ جهان سرچشمه گرفته، از اساسيترين آرمانهاي همة انبياء و همة اديان بزرگ الاهي است كه در رسالت جهانشمولي اسلام و قرآن بر آن تأكيد شده است:
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا (فرقان (25): 1).
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا (سبأ (34): 28).
اساساً هدف انبيا و اصلاحگرايان بزرگ جهان، اصلاح جامعة بزرگ انساني است، و براي اصلاح هر جامعهاي به طور كامل بايد به اصلاح بدنة اصلي كلّ جامعه انساني پرداخت؛ زيرا اصلاح يك عضو با بيمار بودن اصل بدنه، امكان پذير نيست و زود است كه بيماري از اعضاي ديگر به اين عضو اصلاح شده سرايت كند و حتّي در يك جامعه نميتوان به اصلاح يك بعد از ابعاد آن پرداخت تا به اصلاح تمام ابعاد آن به طور مساوي و همگام پرداخته نشود؛ براي مثال، براي اصلاح بُعد كشاورزي نميتوان از اصلاح ديگر ابعاد اقتصادي كشور چشم پوشيد و حتّي ابعاد علمي، فرهنگي و سياسي را ناديده گرفت و نيز اصلاح يك طبقه از طبقات گوناگون هر جامعه بدون در نظر گرفتن ديگر طبقات امكانپذير نيست، و مسألة سرايت، از بزرگترين آفات جامعهها است.
مرحوم سيد جمالالدين اسدآبادي در اين زمينه ميگويد:
براي شناخت فرهنگ حاكم بر جامعه، كافي است با يك قشر از آن جامعه تماس حاصل كرد؛ زيرا اعضا (اقشار و طبقات) يك جامعه سر و ته يك كرباسند.
در قرآن كريم ميخوانيم:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا (بقره (2): 143).
امّت اسلامي مكلّفند تا بر مردم جهان نظارت داشته، در ساخت و ساز ملّتها بكوشند، و بدينسان مسؤوليّت خود را در پيشگاه پيامبر اسلام ايفا كنند.
ملاحظه ميشود كه در اين آيه، با صراحت بر مسألة جهانسازي تاكيد شده و آن را مسؤوليت خطير و بر عهدة جامعة اسلامي ميداند كه بايد با تمام توان (و با امكانات وحياني فراوان) در اصلاح جوامع بشري در سراسر جهان بكوشند؛ البتّه بايد توجّه داشت كه مسألة جهانيسازي، همواره همراه تحميل فرهنگها است. هر ملّت يا هر گروه كه به پا خاسته در صدد جهانيسازي باشد، خواه و ناخواه فرهنگ حاكم خود را كه فرهنگ برتر ميداند، تحميل ميكند، و از همين راه در صدد اصلاح فرهنگها بر ميآيد.
پيشتر اشاره شد كه، اساساً ملّتي به جهانيسازي روي ميآورد كه فرهنگ خود را غنيّتر و پربارتر ميداند و براي ملّتها مفيدتر ميشمارد. و همين برتري فرهنگ سبب شده تا به پاخيزد و به اصلاح ديگران بپردازد كه اين شرايط همگي در شريع
اسلام فراهم است.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا (فتح (48): 28).
در اين آيه به برتري فرهنگ اسلامي اشاره شده تا شايستگي هيمنت بر ديگر فرهنگها را مُبَرْهَنْ سازد؛ البتّه اين به توانمندي مسلمانان بستگي دارد تا چگونه فرهنگ اسلامي را جلوهگر سازند.
جهانشمولي اسلام
ظهور انقلاب اسلامي زمينهاي را فراهم كرد تا اصول و مباني جهانشمول اسلام براي بار ديگر و با حياتي جديد و به طور جدّي پا به عرصة حيات اجتماعي جهاني بگذارد تا اصول جهانشمولي خود را بر انسانها عرضه كند، و با فراخواني انسانها براي عمل به اين اصول، راه براي انجام «عمل صالح» باز شود، و از اين طريق دستيابي به آن «حيات طيّبه»اي كه قرآن كريم وعده داده است، فراهم آيد.
شايد بتوان چنين ادعا كرد كه جامعترين و عاليترين اصول فراگير و جهانشمول اسلام در همان آية 13 سوره حجرات ياد شده جمع شده است (ر.ك: گزارهاي در اين زمينه در انديشة حوزه، ش 40، ص 21).
نكات حائز اهمّيّت در اين آيه عبارتند از:
اوّلاً، آيه خطاب خود را اختصاص به هيچ قوم و ملّت يا مرام و مذهبي قرار نداده است. در حقيقت قرآن با بها دادن به همة انسانها و مورد خطاب قرار دادن آنها در صدد است تا به آنها گوشزد كند كه همگان داراي گوهري به نام انسانيّت هستند كه اين گوهر نزد آفريدگار جهان بسيار ارزشمند است.
حال با توجّه به آنچه گفته آمده روشن شد كه مسلمانان در اين دوران، در برابر آزمون مهمّي قرار گرفتهاند كه چگونه ميتوانند گوهر آموزههاي قرآني و پيام عدل آسماني و احسان و بردباري و برادري اسلامي را نه تنها در حيات خويش زنده نگه دارند، بلكه به صورت آرماني جهاني و نيازي همگاني، انسانهاي افسرده و سرخورده را و نيز جهاني پر از ستم و تعدّي را به حيات طيّبهاي تبديل كنند كه قرآن نويد آن را براي هميشه به جامعه بشري داده است:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ (اعراف (7): 96).
هرگاه ايمان و تقوا (التزام به تعهّدات انساني) در جامعه گسترش يابد و انسانها حريم خود و خدا را حفظ كنند، هر آينه بركات الاهي جهان را فرا خواهد گرفت. اگر مسلمانان جهانيان را به اين حقيقت رهنمون شدند، آنگاه است كه زمام جهانيسازي بشردوستانه را به دست گرفته، و مسؤوليّت رسالي خويش را در برابر خدا و خلق به نحو احسن ادا كردهاند.
ثانياً خداوند، آفرينش انسان را به خود نسبت داده و از روح خود در او دميده است تا انسانها بدانند همگي روح خدايي در كالبد دارند و با همبستگي خداگونه رفتار كنند. در ضمن چون وابسته به او هستند در زندگي و تلاش براي رسيدن به سعادت از هيچ مانع و رادعي هراس نداشته باشند.
ثالثاً همة انسانها با همة اختلافات رنگ و شكل و رفتار به يك پدر و مادر انتساب دارند؛ پس همگي برادر و برابرند.
رابعاً اختلاف ظاهري و گوناگون بودن وضع زندگي كه انسانها را به صورت قبايل و قوميّتهاي مختلف درآورده، نبايد سبب دوري و افتراق شود؛ بلكه بايد با در نظر گرفتن گوهر واحد و نسب واحد، همه گرد هم آيند و افتراق را به صورت وفاق درآورند، تا از يكديگر بهرهمند شوند.
خامساً قرآن اساس و معيار برتري را در فروتني و تواضع و خدمترساني و التزام به تعهدات انساني (تقوا) ميداند و بس، و در نتيجه، بر همة امتيازهاي واهي مادّي خطّ بطلان ميكشد و زمينه را براي برقراري عدالت و توازن اجتماعي در پهناي زمين فراهم ميسازد؛ از اين رو هيچ دليلي را براي كنار نشستن مسلمانان يا موضع انفعالي گرفتن در برابر پديدة جهاني شدن نميتوان يافت؛ زيرا پيشرفتهاي فنآوري و اطلاع رساني، هر نوع گريزي را براي مسلمانان غير ممكن ساخته است، و صرفاً به دليل اينكه نظام سرمايهداري در صدد القاي فرهنگ خود و تحميل آن بر جهانيان است نميتوان از تبليغ و ترويج حقايق و اصول جهانشمول اسلام دست برداشت و انسانها را از اين حقايق كه در اختيار داريم، محروم ساخت؛ زيرا اين خود ظلمي آشكار، و خيانت در امانت الاهي است كه به دست ما سپرده شده و بايد به نيكوترين شكل از عهدة انجام آن برآييم؛ پس با صدايي رسا اعلام ميكنيم: اي مسلمانان! نهراسيد و به ياري خدا بشتابيد:
إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ (محمد (47): 7).
بايد توجّه داشت كه دين، به ويژه دين جامع كه ادّعاي پاسخگويي به همة نيازهاي اساسي جامعة انساني را دارد، مانند اسلام كه براي ابعاد گوناگون زندگي انسان، ارائة طريق ميكند و در جنبههاي فردي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي و حتّي روابط اجتماعي، روابط بينالمللي و سياسي با مسلمانان و غير مسلمانان ارائة نظر ميكند، «منبع و مرجع قدرت» شمرده ميشود؛ پس توجّه به پيامهاي ديني و انطباق آن با نيازهاي جامعه انساني و به ويژه مقبوليّت عمومي پيام دين، نقش مهمّي در فضاسازي مذهبي در جامعه بزرگ را دارد.
آري، كساني از روند همه جانبة جهاني شدن در هراسند كه بيم نابودي خود را دارند، و در وضعيّتي هستند كه امكان مقابله با تهاجم فرهنگي را ندارند؛ چه رسد به چيره شدن بر روند جهاني شدن و جهانيسازي؛ براي مثال فرهنگ مسيحيّت امروز مطلب قابل عرضه ندارد، و همواره در مقابل رخدادهاي زمانه موضع انفعالي به خود گرفته تا آنجا كه ميتوان آن را فاقد فرهنگ منسجمي دانست؛ از اينرو پاپ ژان پل دوم رهبر كاتوليكهاي جهان با مسألة جهانيسازي، مخالفت كرده و آن را پديده وحشي نام برده، ميگويد:
جهاني سازي، پديدهاي وحشي و سركش و فقط به سود سودجويان است كه بايد با آن مخالفت كرد (جمهوري اسلامي، 16 تير، 1380). آري چون توان مقابله با آن را ندارد فقط به زشت خواندن آن قناعت ميكند.
اصول و پايههاي جهانشمولي اسلام
ديني را كه به صورت دين جهاني در عصر جهاني شدن ميتوان مطرح كرد فقط اسلام است؛ به اين دليل كه تمام عناصر لازم براي جهانيسازي را دارد؛ پس ميتوان قاطعانه گفت: ديني كه ميتواند انسان جهاني شده را در عصر جهاني شدن، به سر منزل مقصود برساند و دين جهاني شود، فقط دين آسماني و تحريف نشدهاي است كه بصيرت ميبخشد و جهالتها و خرافات و تعصّبات را ميزدايد؛ يعني اسلام كه ماية آن در سرشت بشر نهاده شده و پاسخگوي فطرت و طبيعت انسان، اجتماع و جهان است.
يكي از دينپژوهان ميگويد:
به نظر من، جهاني شدن يعني در واقع فراگير شدن اعتقاد به يك اصل، اعتقاد به يك ارزش نهايي، اعتقاد به حقيقةالحقايق، اعتقاد به اينكه خِرَد و عقل اگر بخواهد خردورزي كند تكيهگاه ميخواهد. دين در نهايت بار ديگر در جهان فراگير ميشود و اين جز در پرتو تعاليم انبيا و در پرتو اديان ابراهيمي خالص، امكان ندارد (عماد افروغ، پرتو سخن، ش 113/5).
شهيد مطهّري از راز جاودانگي اسلام پرده ميدارد آنجا كه گفته:
رسالت پيامبر اسلام با همة رسالتهاي ديگر اين تفاوت را دارد كه از نوع قانون است، نه برنامه؛ قانون اساسي بشريّت است؛ مخصوص يك اجتماع كندرو يا تندرو يا چپ يا راسترو نيست. اسلام طرحي است كلّي و جامع و همه جانبه و متعادل، كه حاوي همه طرحهاي جزئي و كارآمد در همه موارد است (مطهري، 1380: ص 85).
اكنون نگاهي به عناصر اوّليّه نشان ميدهد كه دين اسلام يگانه دين پويا و قادر بر ايجاد ارتباطات جهانيشدن است و توانايي كافي دارد تا از فراز و نشيبهاي سخت و دشوار اين دوران موفّق درآيد:
أ. فطرت. يكي از مفاهيم جاودانة اسلام كه به زمان و مكان خاصّي مربوط نيست، فطرت است؛ زيرا از ويژگيهاي دين جامع و فراگير، هماهنگي آن با فطرت انساني است. اگر بنا باشد كه دين براي همة اعصار داراي پيام باشد، بايد دستورهاي آن با فطرت مطابق باشد؛ زيرا فطرت همان بُعد ثابت حيات انساني است كه هيچگاه دستخوش تغيير نميشود. اشتراك انسانها در ابعاد فطري آنان است. انسانهاي گوناگون قرون به جهت امور فطري خود ميتوانند با يكديگر وجوه اشتراك داشته باشند. انسانيت انسان به فطرت او است و فطرت، مبناي نياز همة انسانها به يك سلسله دستورهاي جاودانه و هميشگي است. اسلام نيز دين فطري است؛ يعني همة آموزههاي آن با فطرت هماهنگ است، وهمين، يكي از رموز جاودانگي اين دين شمرده ميشود.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ (روم (30): 30).
پاكدلانه به دين روي آور. اين فطرت الاهي است كه مردم را بر آن اساس آفريده. آفرينش الاهي هيچگونه تغييرپذير نيست. اين دين استوار (جاويد و همگاني) است.
به اين ترتيب است كه اين مفهوم، همة زمانها و مكانها را ميپيمايد و در همة دورهها، نوعي ساز و كار خودجوش و پويا دارد. در واقع فطرت، صبغةالله و رنگي خدايي است كه همواره و در همة اوضاع وجود داشته و دارد، و بر اثر زمان و تحوّل مكان كمرنگ و دگرگون نخواهد شد. دين اسلام كه اصل و پايه آن، فطرت است، بر فطري بودن درون انسانها تأكيد دارد و در دورة جهاني شدن نيز اين آموزه همچنان تداوم و استمرار خواهد داشت.
ب. انعطاف پذيري آموزههاي ديني در اسلام. و اين از ويژگيهاي تعاليم اسلامي است كه توانسته از جاودانگي و پويايي خاصّي برخوردار باشد، و داراي انعطاف و تحوّل معرفتي مبتني بر شرايط زمان و مكان باشد.
دين اسلام به ويژه از ديدگاه شيعه داراي آموزههاي انعطافپذير فراواني است كه ميتوان گفت اين انعطافپذيري محصول و دستاورد اصل «اجتهاد» است كه از درون اين اجتهاد، اصل انعطافپذيري بيرون ميآيد، زيرا ديني جاويد ميماند و ميتواند براي همه زمانها حرفي براي گفتن داشته باشد؛ كه نيازهاي هر عصر را در نظر گرفته، طبق آن و در ساية همان آموزههاي جاويد و انعطافپذير، پاسخ مناسب را فراهم سازد.
اكثر انديشمندان اسلامي بر اين امر تأكيد دارند كه با نگرش خردورزانه، ديدگاه نقّادانه، نگاه نوشونده و فهم پوياي شرايط زماني و مكاني ميتوان جوهره و گوهر دين را در روزگار يكپارچگي جهاني حفظ كرد، و باور معتقدين به دين اسلام را با اين نظر گاه عاقلانه تثبيت كرد و استحكام بخشيد. اگر دين فقط يك سلسله آموزهها و احكام ثابت بيان كند و براي متغيّرات دوران مختلف حيات بشري، چارهاي نيانديشد، آن دين، جهاني و جاويد نخواهد بود، چنين ديني تنها براي يك محيط خاصّ و عصر ظهور آن، مناسب خواهد بود.
شهيد صدر، اجتهاد را براي بازفهمي نظام عقيدتي اسلام لازم ميداند تا هم در اصول و هم در فروع، از آن مدد گيرد و بتواند با آن، اسلام را مطابق با نيازهاي واقعي زمان عرضه كرد.
وي به برپايي دين و هماهنگي آن با زمانه، باور دارد و ميگويد:
اسلام در عمق خود عقيدهاي زنده، نظامي كامل براي حيات، و روشي مخصوص براي تربيت و انديشيدن دارد (صدر، 1375: ص 27).
و در جايي ديگر ميگويد:
اسلام توان ادارة زندگي بشر و تنظيم شئون آن را در طرحها و قالبهاي زنده براي هميشه در اختيار دارد (صدر، 1403ق: ص 43).
لذا اگر صاحبان انديشة ديني به درستي انعطافپذيري و عقلانيّت ـ به دور از جمودگرايي ـ آموزههاي ديني را دريابند، در عرصة جهانگستري، اين مفاهيم پويا ميتواند بسياري از انتظارات انسان مدرن را برآورده سازد. و اين با توجّه به عقلاني بودن دستورهاي ديني است كه پويايي ويژهاي را به آنها مي دهد و آنها را براي هر عصري منعطف ميسازد؛ زيرا دستورهاي عقلاني، كهنهشدني نيست!
البتّه بايد توجّه داشت كه دين، بايد اصول ثابتي داشته باشد و ارائه دهد، تا جاودانگي خود را به عرصة ظهور برساند و اصالت خود را طي قرون و اعصار حفظ كند.
ج. اجتهاد و فهم مقتضيات زمان و مكان. در بند «ب» روشن گرديد كه اجتهاد، پويا و قابل انعطاف با شرايط زمان است و ميتواند پاسخگوي نيازهاي روزمرّه انسان در همة اعصار باشد.
نظريّهپردازان فرهنگ و انديشه بر اين باورند كه برخي انديشهها بر اثر گذر زمان دچار فرسودگي ميگردد و به اصلاح و تجديد نظر نياز دارد. و اين طبق نظريّة شيعي دربارة «فتح باب اجتهاد» ميباشد و اجتهاد يكي از اصولي است كه در مكتب شيعه نقشي اساسي و كليدي ايفا ميكند و با نگرشي منطقي و عقلي، و فهمي نوشونده و تكاملي، دستورات ديني، همگام با مقتضيات زمان ميگردد، و لذا در زمانهاي مختلف، اين اصل، رهگشاي بسياري از بنبستها و مشكلات خواهد بود. و لذا مكتب تشيّع بيش از ديگر مكتبهاي اسلامي از روند جهانيشدن برخوردار است، كه در زير ميآوريم:
عناصر جهاني شدن در مكتب تشيّع
در مذهب تشيّع خصوصيّات منحصر به فردي وجود دارد كه آن را بين ديگر مذاهب و اديان، به پديدة جهاني شدن نزديكتر ميكند و آنچه با چالش ساير اديان گفته شده، از آن دور نگاه ميدارد.
در نگاهي كلّي، تمام اديان، پيام خود را جهاني و فرا تاريخي دانسته و براي تمام انسانها پيامآور صلح، عدالت و سعادت هستند؛ امّا در مواجهه با واقعيّات خارجي و به ويژه ايجاد ساختار سياسي، شيعه داراي عناصر بالقوّهاي است كه امكان جهانگرايي آن را بيشتر امكانپذير ميسازد. اين عناصر، مكتب شيعه را به لحاظ نظري، به ديني كُنشگر تبديل ميسازد. در اينجا هدف، تبيين علل توان بالقوّه جهاني شدن مذهب شيعه است كه مهمترين اين عناصر عبارتند از:
1. عقلانيّت: در مقايسة كلّي بين مذاهب جهان اسلام، شيعه بيشترين ملازمت را با خِرَدورزي و عقلانيّت دارد. تاريخ تفكّر اسلامي نشان از فراواني فيلسوفان شيعه مذهب دارد كه خود دليلي بر اثبات مُدَّعاي پيشين است. همچنين ظهور متكلّمان بزرگي چون خواجه نصيرالدين طوسي و پيدايي و گسترش نحلة اصوليت در فقه شيعه، نشاندهندة جايگاه عقلانيّت در اين مذهب است (ر.ك: مقالة عقلانيت از منظر اخباريان، نويسنده). تا آنجا كه حتّي اصول كافي كه يك كتاب حديث شيعي است، با باب «جهل و عقل» آغاز ميشود؛ سپس به باب توحيد ميپردازد. از سوي ديگر در جهان مدرن، اين عقلانيّت است كه حرف نخست را ميزند؛ بنابراين، گسترش و نفوذ تشيّع با توجّه به عنصر عقلانيّت امري قابل تأمّل است.
2. اجتهاد، در تفكّر شيعي باب اجتهاد و تفقّه در دين هيچگاه بسته نيست. اجتهاد كوششي خِرَدورزانه در جهت تطبيق مصداقها با احكام و آراي اسلامي و استخراج فروع از اصول، با توجّه به اوضاع زمان و مكان و مقتضيات هر دوران است. اين عنصر باعث ميشود كه فقه شيعه همواره پويايي و توانايي باز توليد خود را در وضعيت جديد ارائه دهد؛ بنابراين ميتواند همگام باتحوّلات جهاني حركت كند؛ پس اين اصل (باز بودن باب اجتهاد) راهگشاي بسياري از بنبستها و مشكلات خواهد بود.
شهيد مطهّري دربارة اصل رجوع مسلمانان به مجتهد حيّ كه از اصول اجتهادي است ميگويد:
علّت ديگر اين است كه مسلمين هر روز با مسائل جديد در زندگي خودشان روبهرو ميشوند و نميدانند تكليفشان در اين مسائل چيست؟ فقهاي زنده و زنده فكري لازم است كه به اين حاجت بزرگ پاسخ دهند. در يكي از اخبار اجتهاد و تقليد آمده: «و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها، الي رُواة اَحاديثنا». حوادث واقعه همان مسائل جديد است كه دوره به دوره و قرن به قرن و سال به سال پيش ميآيد. مطالعه و تتبّع در كُتُب فقهي در دورهها وقرون مختلف ميرساند كه تدريجاً بر حسب احتياجات مردم مسائل جديدي وارد فقه شده و فقها در مقام جوابگويي برآمدهاند. (مطهري، 1366: ص120).
بر همين اساس است كه ميتوان طبق معيارهاي كلّي و قواعد عامّة شريعت، و وفق نيازهاي روز، احكام متناسب آن را استنباط كرد؛ پس در دورة جهاني شدن نيز اين فهم نوشونده ميتواند جوابگوي مسائل بسياري شود. استاد مطهّري دربارة رمز اينگونه اجتهاد (متناسب با نيازهاي روز) ميگويد:
اساساً رمز اجتهاد در تطبيق دستورات كلّي با مسائل جديد و حوادث متغيّر است. مجتهد واقعي كسي است كه اين رمز را به دست آورده باشد. توجّه داشته باشد كه موضوعات، چگونه تغيير ميكند، و بالتَّبَع حكم آنها عوض ميشود، و گرنه تنها در مسائل كهنه و فكر شده فكر كردن، و حدّاقل يك «علي الأقوي» را به «علي الأحوط» تبديل كردن، يا يك «علي الأحوط» به «علي الأقوي» تبديل كردن، هنري نيست و اين همه جار و جنجال لازم ندارد (همان).
با همين اصل نوْشَونده و پويا است كه برخي اصول مدرنيته در كنار ارزشهاي اسلامي همزيستي مسالمتآميز دارند و در واقع با بازانديشي و نوفهمي عاقلانه و منطقي بود كه برخي از اصول مدرنيته، بومي، و در كنار ارزشهاي اسلامي مطرح شدند. اين نگرش فقط با اجتهاد پويا به دست ميآيد.
شهيد مطهري با طرح سلسله قوانين ثابت و متغيّر درباره اجتهاد ميگويد:
اسلام يك نوع رمز و يك دستگاه متحرّكي در داخل خود قرار داده كه خودش از ناحية خود تغيير ميكند، نه از ناحية كسي ديگر كه مثلاً علما بيايند تغيير دهند. علما فقط ميتوانند آن تغييرات را كشف كنند، نه اينكه تغيير دهند (مطهري، اسلام و مقتضيات زمان، 1362: ج2، ص 14).
آري، همانگونه كه در حديث آمده: «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس» (مجلسي، بحارالانوار: ج 68، ص 307). كساني كه به احوال زمانه آگاهي داشته باشند، دچار ناگواريها نميشوند.
در كافي از امام صادق? روايت شده كه فرمود: علي العاقل أن يكون عارفاً بزمانه (مجلسي، همان).
3. عدالت، عدالت جزو پايههاي مذهب شيعه است و در تمام اركان اين مذهب به طور كامل خود را نمايانده است. از انتخاب حكمران و حاكم و قاضي دادگاه تا امامت جماعت در مسجدي كوچك در روستا، عدالت عنصر اساسي است.
عدالت در تفكّر شيعي حتّي جهان هستي را هم در بر ميگيرد و به عبارتي آفاقي و انفسي است:
و بالعدل قامت السماوات و الأرض (ابن ابي جمهور، 1361: ج4، ص103).
وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ (الرحمان (55): 7).
عدالت آرمان نهايي اين مذهب نيز هست؛ زيرا ظهور مصلح جهاني براي برپايي قسط و عدل است:
فإذا خرج أشرقت الأرض بنور ربّها، و وضع ميزان العدل بين الناس، فلا يظلم أحدٌ أحداً (مجلسي، 1377: ج52، ص 322).
از طرفي، شيعه، نمونة حكومت عادل را كه همان حاكميّت چند سالة مولا اميرمؤمنان? است، در كارنامة سياسي خود دارد. و در روايات، آية «وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (نحل (16): 76)، به مولا اميرمؤمنان تفسير شده است. امام باقر? فرمود:
هو أمير المؤمنين يأمر بالعدل و هو علي صراط مستقيم (كراجكي، 1369: ص129).
عدالت آرماني است كه تمام انسانها و در تمام دورانها خواهان آن بودهاند.
4. مهدويّت: اعتقاد به ظهور مصلح جهاني و ايجاد حكومت فراگير بر اساس عدل و به منظور نجات بشر از تيرگيهاي ظلم و جور كه در اصطلاح، «فلسفة مهدويت» ناميده ميشود، گر چه تفكّري شيعي است، حتّي در اديان غير توحيدي مانند هندو و بودا نيز ديده ميشود؛ امّا شيعه به كنش مثبت در مورد ظهور منجي اعتقاد داشته و وظيفة خود را زمينهسازي و آمادگي براي تحقّق اين آرمان ميداند؛ پس اگر سرانجام امر به ايجاد حكومت عدل جهاني است، آيا نبايد براي مقدّمه، در فكر جهاني شدن باشيم؟
5. فرا زماني و مكاني بودن پيام تشيّع
با آنچه گفته آمد، روشن شد كه براي پيام مذهب شيعه هيچ محدودة زماني و مكاني وجود ندارد. ويژگيهاي اين مذهب به لحاظ اعتقادي فرا زماني و فرا مكاني است كه ركن اساسي آن، همان عدالت طلبي و عدالتگستري و پيروزي حق بر باطل است. اين پيام همواره در فراز و نشيبهاي تاريخ آرامشبخش مردم ستمديده بوده، پيام اميدواركنندهاي است كه از رهگذر دشواريها به جهاني فراخ و در ساية عدل و قسط خواهيم آرميد.
بر اساس اين پيام فرا تاريخي شيعه، هنگامي كه محدود به زمان و مكان نشود، به طور طبيعي جهاني شدن امري قابل پيشبيني است.
انتظار يوم موعود
اسلام و تمام اديان الاهي و در كنار آن همة انديشهوران جهان، چه در گذشته و چه در حال، كه در انديشة جهانيسازي به سر برده و ميبرند آيا به اين آرمان مقدس و والاي خود دست يافتهاند يا همچنان در انتظار رسيدن به «يوم موعود» به سر ميبرند؟
چنان كه در حديث آمده، خداوند، هيچگاه بندگان صالح خود را در خواستههايشان نااميد نميكند، و آنان در همين جهان به آرزوهايشان خواهند رسيد. اين وعدهاي است كه خداوند بر لسان انبياي سلف (از جمله زبور داوود) و نيز قرآن كريم، بر آن تاكيد دارد، و حتماً خداوند به وعده خود وفا خواهد كرد:
« إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ » (رعد (13): 31).
در اين زمينه خداوند ميفرمايد:
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ (انبيا (21): 105 ـ 107).
در اين آيه به چند نكته اشاره شده است:
اوّلاً وعدة «حكومت صالحان» بر پهنة گيتي، چيزي است كه از دير باز، بر لسان انبياي عظام الاهي جاري شده است « وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ…».
ثانياً اين خود بشارتي به بندگان صالح و شايستة خدا است، كه بر اين آرمان مقدّس پابرجا باشند كه آن روز خواهد رسيد، و به آرزوي خود دست خواهند يافت: « إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ».
ثالثاً اين وعده «گسترش جهاني اسلام»، از مقام «رحمت شمولي» بعثت انبيا به ويژه پيامبر اسلام كه به «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» مُوَشَّح شده، برخاسته است و هرگونه صفت رحمت شمولي پروردگار كه در قالب وعده درآيد، حتماً تحقّق پذير است، و عينيّت خواهد يافت.
و أمّا در « زبور ـ مزامير داوود» پس از اندرزها و تذكّراتي چند (در فصل 37) اين وعده را فاش ميسازد. اكنون تفصيل آن بيان:
به سبب بدكاران آزرده مشو، و بر انسانهاي شرور مشور؛ زيرا آنان مانند علفهاي هرز فاقد دوامند، و به زودي پژمرده ميشوند و از بين ميروند. بر خداوند توكّل كن و نيك كردار باش و همواره با خدا همراه و خوش باش. او است كه آرزوهاي تو را برميآورد؛ پس خود را به او بسپار. در محضر خداوند خاموش باش و صبر و شكيبايي پيشه خود ساز و در انتظار لطف و عنايت او باش. كساني كه در انتظار عنايت خداوند به سر ميبرند، از بركات او حتماً برخوردار خواهند شد. خداوند از زندگي شرافتمندانة افراد درستكار حمايت ميكند، و به آنان ميراثي جاويد ارزاني خواهد داشت. نيكان، جهان را به ارث خواهند برد و تا ابد بر آن حاكم خواهند بود.
به خداوند اميدوار باش و دستورهاي او را حرمت نگهدار. او به موقع تو را بركت ميبخشد و سرافرازخواهد ساخت.
خداوند نيكان را رستگار خواهد كرد و در سختيها حامي آنان خواهد بود، و همواره به ياري آنان خواهد شتافت؛ زيرا آنان به او پناه بردهاند.
منابع و مآخذ
قرآن.
نهج البلاغه.
ابن ابيجمهور، عوالي اللئالي، قم، مطبعة سيدالشهدا، 1361، ج 4.
ابن اثير، علي بن محمد، تاريخ كامل، تهران، اساطير، 1370.
ابن خلدون، عبدالرحمان ابن محمد، مقدمة ابن خلدون، تهران، مركز انتشارات علمي، 1362.
صدر، محمدباقر، اقتصادنا، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1375.
ــــــــــــــ ، الاسلام يقود الحياة، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، 1403ق.
كراجكي، محمدبن علي، كنز الفوائد، قم، مكتبة المصطفوي، 1366.
لين پل، استانلي، طبقات سلاطين الاسلام، تهران، افراسياب، 1380.
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، دارالرضا، 1377، ج 52 و 68.
مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، صدرا، 1362.
ــــــــــــــ ، ده گفتار، تهران، صدرا، 1366.
ــــــــــــــ ، شش مقاله، قم، صدرا، 1380.
گردآوری: rahpooo@yahoo.com