ربا در اسلام

نویسنده: آیت الله دکتر شهید بهشتی
تلخيص: ميثم احمدي – محمد علی عبداله زاده
چاپ نشر فرهنگ اسلامی

مقدمه:
ربا در اسلام مجموعه گفتارهای آیت الله شهید بهشتی است که در اواخر 1352 و اوایل 1353 هجری شمسی در جلسات ( مکتب قرآن ) طی 11 جلسه پیرامون آیات 275 تا 281 سوره بقره ایراد گردیده است .در مورد این مجموعه چند نکته قابل ذکر است:
1-این گفتارها سالها پیش از انقلاب اسلامی ایراد شده و مسائل گفته شده در مورد نرخ ها ، دستمزدها و مهمتر از همه تبیین نقش مهم حکومت صالح در اقتصاد اسلامی باید با توجه به همان شرایط درنظر گرفته شود .
2-چهار جلسه پایانی بحث به پرسشهای مختلف حضار و پاسخ های تیزبینانه ایشان اختصاص دارد ، که بخش مهم و قابل توجهی است .

اقتصاد ربوی در محیط حجاز و جامعه ما:
آیاتی که در اینجا مورد بحث و آرامی گیرند، آیات 275 تا 281 سوره بقره است. در این آیات اسلام  و قرآن با یک جناح از اقتصاد ظالمانه و بی عدالتی اقتصاد مبارزه می کننده که آن جناح « ربا» است. در محیط نزول قرآن یعنی مجاز یک دسته ربا خوار حرفه ای آباد واجدادی وجود داشتند و آن گروهی از یهود مدینه بودند وکار آنها این بود که ببینند چه کسی نیاز به پول دارد تا با حداکثر  سود ممکن به او طرحی بدهند. به دنبال اینها چندین از شرکان مکه  و قریش هم رباخوار بودند. از جمله یکی از نزدیکان پیامبر به نام عباس که عموی پیامبر هم بود.
اقتصاد ربوی یا اقتصاد همراه با ربا یعنی چه؟ اقتصاد همراه با ربا دستگاهی شبیه به دستگاههای تصفیه آب زغالی و ماسه ای است که در روی این دستگاه ، اقتصادی رنگ رنگ، شکوفا، پروانه، پرتحرک، پرزرق و برق. یک گروه به شکل کشاورزی، یک گروه به شکل کارگر، یک گروه به شکل کارمند و گروهی دیگر به شکل کارگران و مدیران هستند و همه از یک سو در تلاش و قشر وسیعی هم مصرف کننده خریدار ، فروشنده ، تولید کننده توزیع کننده و …. وجود دارد. در این روی جنجالی است و همه خود را صاحب همه چیز می دانند. کشاورز محصولات خود را خرمنکوبی می کند بار می کند. بار را به میدان می برد وخلاصه تلاشی است و پولی در می آورد.
کارگر هم وقتی می بیند کار هست و اقتصاد شکوفا شده است و همچنین اضافه کار هم است به جای هشت ساعت 12 و 13 ساعت کار می کند و به خانه و وضعی زندگی خود تب و رنگی می دهد. کارمندان ومدیران و تاجران و به طور کلی عوامل داد و ستد هم خود را در تحرک وکسب فاید می بیننند این روی دستگاه اینطور است ولی زیر این دستگاه پر زرق و برق دستگاه دیگری است که دارای شن ها و زغال هایی است که تا سطح آن بالا آمده و به همه جا نفوذ کره و این مویرگ ها حاصل و نتیجه ورمق نهایی این تلاش را می مکد و همه را در این دستگاه عبور دهند می آورند و بعد در زیر آن به صورت رودخانه ای به حرکت می افتد و همه به سمت سر نیرومند رباخوار حرکت می کند.
این وضع واقعی اقتصاد ربوی است. در اقتصاد نه تنها کارگر و کشاورزی ناآگاهانه برای رباخوار کار می کنند، بلکه مدیران  و کارکنان و حتی صاحبان سرمایه هم برای رباخوار کار می کنند. فقط شکل آن فرق می کند. درجامعه خودمان هم به این شکل است. اگر کارخانه و مجموعه های اقتصادی کشور را بررسی کنید و میدان اقتصادی آنها را زیر ذره بین بگیرید متوجه می شوید. درصد زیادی از سود و سرمایه آنها به صورت سود به بانکها پرداخت می شود. به شکل های مختلف: یا سفته هایشان را به پول تبدیل کرده یا وام گرفته و یا جنس خرید و فروش کرده یا جنس خود را مدت وار خریده ، همه اینها به سوی رباخورا ربا رفته است. امروزه رباخواری سیستماتیک رواج بیشتری دارد و بدین معنی است، رباخوار هر وقت احساس کند بازار در حال کساد است، جهتی به اقتصاد جامعه دنیا می دهد که دنیا ناچار شود به رباخوار پناه ببرد. درحال حاضر رباخواری بدین معنی نیست که ربا دهنده پولی آماده داشته باشد تا اگر فردی نیاز پیدا کرد، از او قرض کند و تنزیل و سود دهد. الان رباخواران بزرگ دنیا سرنخهای سیاست اقتصادی را طوری در دست دارنند که اقتصاد دنیا به سمت « اقتصاد ربائی» سوق داده می شود.
امروزه همچنین کشورهای پیشرو دنیا به دنیای رباخواری ربا می دهند. به عنوان مثال در اخبار می بینید فلان قدرت با فلان قدرت آشتی کرد یا روابط خود را دوباره از سر گرفت. اگر کمی ریزتر شود و پشت پرده این روابط را دنبال کنید متوجه خواهید شد که آن مهره های توانانمای سیاست بین الملل، عبارتند از: بازیچه های هوشیار هوشمند زیرک کاردان و کارایی رباخواران بزرگ . بنابراین اگر به دقت بررسی کنیم: مشاهده می کنیم که در زیر سیستم اقتصادی حاکم بر جهان و دنیای امروز یک شاه لوله ـ لوله بزرگ قرار دارد و از ان لوله آب رسانی بزرگ، لوله های کوچک تر و رگ ها و مویرگها به تک تک سلولهای پیکر اقتصاد نفوذ کرده و آسیب رسانده.
تفاوت میان بیع و ربا:
فرق بین بیع و ربا این است که در بیع حتی با همان شرایط غیر منصفانه بالاخره تلاشی صورت گرفته، فکری به کار انداخته شده، حمل ونقلی صورت گرفته و از همه مهمتر سرمایه خود را به خطر انداخته ( چون ممکن است قیمت ها نوسان داشته باشد) اما در ربا این طور نیست. در ربا مسئله این است که رباخوار پول را قرض می دهد. نه تنها کاری رخ نمی دهد بلکه حتی پول چه اسکناس چه نقره ای و طلای خود را از بردن و سوختن هم دور می کند.
بنابراین ملاحظه میکنید که حتی بیع اجحافی هم در مقایسه با ربا، از این دید با هم تفاوت دارند.
تفاوت دیگر:
تفاوت دیگر در سرعت انتشار است. حتی بیع زیرکانه و غیر منصفانه با مدبرانه ترین برنامه ها و موفق ترین مدیران هم نمی توانند همانند رباخواری گسترش یابد. رشد ربا همانند سرطان است. بسیار سریع و چشم گیر است. به گونه ای که اگر ربا از دنیای سرمایه داری امروز حذف کنیم  و تمام تجاوزات اقتصادی دیگر را سر جایش بگذاریم. شاید بیش از 50 درصد از نابسامانیها فقط با حذف ربا از بین برود.
به طور کل رباخوارن در اجتماع دارای اقتصاد ربا زده کسانی هستند که در شیوه اقتصادی آن جامعه را می مکند و همه مردم دیگر ، فعالان آن اقتصاد.
بازار مسلمین:
تنزل خواران کلاه شرعی درست کن فرقی طراحی می کردند به نام بازار مسلیمین که هیچ انسان عاقل و منصفی این فرق نپذیرفته و نمی پذیرد. آنها می گویند فرق در گفتن است یعنی اینکه شما ده میلیون تومان طلب پول می کنید. من هم ده میلیون تومان به شما می دهم ولی به شرط اینکه این قوطی کبیریت را هم یک میلیون تومان خریداری کنید. این دو معامله جدای از هم است. اگر ما شروط درستی معامله را داشتن عقل سلیم دو طرف بدانیم چنین معامله حرام است بدین علت که هیچ فرد سالمی فروش یک قوطی کبریت به قیمت 1 میلیون تومان را نمی پذیرد.  پس معامله با انسان بی عقل باطله است .
ثانیاً  هیچ وقت با لفظ این دو از یکدیگر جدا نمی شوند، ثالثاً اگر راست می گوید، بیاید چهار بار این  کار را انجام دهد ، و هر بار 10 میلیون تومان قرض بدهد و خرید قوطی کبریت به مبلغ 1 میلیون تومان هم به اختیار گیرنده بگذارد.
معنی خرید و فروش :
اساساً معنی « خرید و فروش» چیست؟ خرید و فروش یعنی اینکه فرد یا جمعیتی کالای مورد نیازی را می سازند وبا این ساختن ، ماده خام، « ارزشی» پیدا می کند. خاک ، خاک است، ولی وقتی این خاک به آجر تبدیل می شود ارزش جدید پیدا می کند، چون حالا بدرد کاری می خورد که قبلاً بدرد آن کار نمی خورد.
نرخ گذاری عادلانه وملاک های آن در توزیع:
بالاخره در اینکه در بخشی از زندگی انسانها مسئله توزیع به عنوان یک عامل موثر در تنظیم زندگی جامعه، از نظر اقتصاد باید به حساب بیاید، شک و تردیدی وجود نداشته و حسابش بسیار روشن است.
در یک نظام اقتصادی سالم، همانگونه که بر روی تولید، نرخ گذاری عادلانه می شود، بر روی توزیع هم نرخ گذاری عادلانه می شود، چه فرقی می کند؟ مگر در تولید، چنین نیسته که برای ماده کاملاً خام ما نباید ارزشی قائل شویم؟ شما اگر یک کیلو گندم از دست کشاورزی می خرید، این مقدار گندم چه ارزشی دارد؟ باندازه کاری که برای به دست آوردن آن لازم بوده است، ولی خود آن کار که گندم درست نمی کرد!… این گندم از خاک تغذیه کرده است، آیا برای تغذیه ای که گندم از خاک کرده هم در قیمت گذاری ارزشی قائل می شوید؟ خیر، برای اینکه آنها منابع  الهی است، کار بشر نیست. این گنم نور آفتاب هم گرفته است، و در درون آن مقداری از انرژی آفتاب وجود دارد، آیا بر روی آنهم قیمت می گذارید؟ نه، قیمت گذاری عادلانه این است که ببینید این (کشاورزی) چقدر کار کرده است و الا آنچه گفته شد جزء منابع طبیعی عمومی است.
اجاره:
سوال اول این است که حالا مسئله خرید را فهمیدیم، مسئله « اجاره» چه می شود؟ آنجا که دیگر    « کار» نیست؟ فردی خانه ای را می خرد، اجاره می دهد و ماهانه از آن پولی می گیرد. حالا چه آدم صد هزار تومان بدهد یک خانه بخرد و ماهانه هزار تومان به اجاره بدهد، یا صد هزار تومان را به نرخ هشت درصد ، نه درصد، به تنزل بدهد. آنهم ( که اجاره داده است) ماهانه هزار تومان تنزیل می گیرد. چه تفاوتی دارد، در اینجا که دیگر کاری مطرح نیست، پس مساله « اجاره» چه     می شود؟
پاسخ: اجاره، یعنی « اجرت گرفتن» ، « به اجرت دادن» و « در برابر اجرت چیزی را گرفتن» ولذا ابتدا وقتی به شما می گویند، « اجرت» شما « اجرت کار» را می فهمید. معنی صحیح اجاره این است که کسی با شما قراردادی می بندد، که برای شما کار معینی ـ مثلاً نوشتن دفاتر موسسه شما را روزی هشت ساعت به عهده بگیرد و ماهانه 1500 تومان از شما دریافت دارد به این « اجاره»     می گویند.
معنای اصلی اجاره این است این آقا « اجیر» است و «موجر» است یعنی خود را اجاره داده است، و شما هم « مستاجر» هستید. اصطلاح اولی مطلب اصلا اینجاست. یعنی « قرارداد مزد»
بعد این مطلب به « اجرت المثل» و «اجرت استفاده از اشیاء» هم منتقل شده است، به طوریکه گفته         می شود من ماشینم را کرایه می دهم  به کرایه و اجرت روزی سی تومان ـ اینهم شده اجاره ـ ماشین اجاره ای. خانه را هم اجاره می دهیم. بنابراین اصل تشریع اجاره، به هیچ وجه مستلزم این نیست  که مه بگوئیم از اسلام اینگونه فهمیده می شود که چون « اجاره» هست، بنابراین نظام فاسد مستغلاتی هم درست است. نه، هیچ چیزی بدست نمی آید، و هیچ نمی شود این را اثبات کرد، زیرا:
اولاً اجیر شدن یک انسان در برابر مزدن معین برای کار معین، امری طبیعی است و در هر سیستمی باید باشد.
ثانیاً ، « اجاره دادن شئی» هم درست است و با این مبنائی که ما تا به حال گفتیم هیچ منافاتی ندارد.
« مضاربه» یعنی چه؟
مضاربه یعنی: شرکت برای خرید و فروش باین صورت که سرمایه از یک نفر و دوندگی از نفر دیگر باشد. کلمة « مضاربه» از ریشة « ضرب» گرفته شده و یکی از معانی ضرب دوندگی و حرکت است.
بنابراین قرارداد مضاربه این است که شما سرمایه ای دارید، این سرمایه را خودتان نمی توانید یا     نمی خواهید بکار بیاندازید، یک آدم کارآمد،کاردان و متحرکی پیدا می شود، و می گوئید:
ـ می آئی با هم شریک بشویم.
ـ اما چگونه؟
ـ سرمایه از من، کار از تو، بعد هم آخر سال سود و زیان را با هم نصف می کنیم، یا نه ، 20% از من، 80% از تو، 90%  از من، 10% از تو به هر حال روی توافق. با این معامله « مضاربه» می گویند. در مضاربه اینها که می گوینم شرط است.
1ـ سرمایه از یک نفر و کار از نفر دیگر
2ـ شرکت در سود و زیان . مشخص شدن سهم سود و زیان
3ـ مشخص بودن مدت. این مضاربه است. و اصلاً وقتی مضاربه در اینجا قابل اجراست و درست از آب در می اید که برای « سرمایهم سهمی قائل باشیم.
مزارعه:
مصداق درست وصحیح « مزارعه» این است که یک کارگر کشاورزی ، زمینی را شخص می زند، مرزبندی وآماده می کند  و آب را کانال کشی می کند، تا دم زمین و به فرد دیگری می گوید چون من در این فن خیلی ورزیده هستم وکارم خوب پیش می رود، تا اینجای کار با من. شنیده ام تو هم در تخم پاشیدن و وجین کردن و رسیدگی به کشت و زرع و برداشت محصول، خیلی ورزیده ای، بیا با هم قراری بگذاریم:آماده کردن زمین، رساندن آب به اینجا، کانال کشی و … از من، و بقیه کارها از نو، آخر سال هم که شد بیست درصد، سی درصد مال من و هشتاد یا هفتاد درصد مال تو، اگرآخر سال هم آفت آمد و محصولی بدست نیامد ، هم کار من هدر رفته و هم کار تو. این می شود « مزارعه»
مساقات:
«مساقات» این است که انسان یک مزرعه ای یا یک جنگلی و یا یک درختستانی را درست می کند، نهالی می کارد، ولی نمی تواند مرتب آنرا آبیاری کند.
مثلا باین دلیل که منزلش در آنجا نیست. به کسی نیاز دارد که مرتباً آنجا را آبیاری کند . مثلا هفته ای یکبار یا پانزده روز یکبار. یک وقت است که انسان با او اجرت می دهد. در این صورت « اجاره» است اما یک وقت است که با او شرکت می کند. می گوید من در این زمین نهال کاشته ام، درختها همن به این حد رسیده، اکنون تو تا آخر کار، آب دادن به اینجا را بر عهده بگیرد و هر چه محصول در آخر سال بدست آمد، یک پنجم از تو، چهارپنجم از من یا سه پنجم از تو، و دو پنجم از من، بر حسب اینکه (قرار) چگونه باشد. این مساقات است در اینجا هم باز شرکت « کار با کار» یا بهتر است بگوئیم تولید با تولید  است. آیا اشکال به وجود می آورد؟ نه، پس ملاحظه می کنید که در اصل تشریع بیع و اجاره ، مضاربه و مزارعه و مساقات هیچ انحراف اقتصادی وجود ندارد، اگر انحرافی هست در نسبت (درصد) ها است.
پول چگونه « کار انباشته شده» است؟
یکی از سوالاتی  که در این زمینه پیش می آید این است که اگر پول عبارتست از نماینده کار انباشته شده، خوبل آدم ربا خوار همین کار را می کند، می گوید من یک میلیون تومان به تو می دهم، این یک میلیون هم مفت به چنگ من نیامده، این یک میلیون تومان یعنی یک میلیون واحد کار انباشته شده. تو می روی با آن کار می کنی، من هم از تو در آخر سال ده هزار تومان می گیرم. یعنی در حقیقت کار انباشته شده را اجاره می دهد. این اصطلاح هم اتفاقاً در دهان رباخواران هست که: ما پول مان را اجاره می دهیم. باید به این سوال هم پاسخ بدهیم و ببینیم آیا همینطور است یا نه؟
ـ این خلیی با آن فرق می کند، این پول منهای نیرو است ـ یک کوزه سفالی از خاک مصرف توسط کاری که بر روی آن انجام می شود ده برابر ارزشمند تر می گردد  که این را اجتماع نرخگذاری       می کند.
ـ پس از این بر می گردد بر نرخگذاری.  اگر یک جامعه ای آمد  گفت کوزة چینی شدة هنرمند صحیح اینست که به جای اینکه یک میلیون تومان به فروش برود، با یک ضریب ـ ضریب اجرت ـ به فروش برسد. و بگوید کار هنرمند نست به کار آجر پز ضریب ـ ضریب اجرت ـ به فروش برسد. و بگوید کار هنرمند نسبت به کار آجر پز ضریب 200% دارد. این بر می گردد به اینکه کارها از رش یکسان ندارند. نه اینکه « کار» و « غیر کار» نیست، هر دو« کار» است، آجر پز و نساج هر دو کار عادلانه است که ما همه را یکجور قیمت بگداریم، خوب بگذاریم، و اگر می گوئد نه این درست نیست و به شکوفا شدن استعدادها لطمه می زند.
خیلی خوب ، ضریب ها را عوض کنید. اما باز هم در چه جهتی ؟ در جهت حفظ تعادلی که بیان شده و بالاخره اینکار را چهتی؟ در جهت حفظ تعادلی که بیان شد وبالاخره این کار را چه کسی باید انجام بدهد؟ بحث به اینجا بر می گردد که: آیا تعیین ارزشها باید  براساس اقتصاد آزاد یعنی عرضه و تقاضای آزاد باشد یا خیر؟ مسئله آنجاست. اگر ما عرضه وتقاضای آزاد را هست. اگر ما نرخ گذاری هدایت شده  اقتصاد هدایت شده در چهارچوب مصلحت نه یک قشر بلکه عموم را محور قرار دادیم، مسئله حل است. و گرنه آن گروه سودبر، جلوی عرضه زیاد را هم می گیرد، جنس را احتکار می کند.
یعنی حتی اگر عرضه زیاد هست، می آید و کالا را می خرد تا نرخها را به شکل مصنوعی بالا ببرد. پس بالاخره بر می گردد به یک نوع کنترل حکومت.
کدام شکیبایی و چگونه انفاقی ؟
سرمایه به معنای کار انباشته، از نظر حقوق طبیعی و محاسبات عادی می تواند وحق دارد در بازده کار تازه و نتیجه کار جدیدی که با استفاده از آن  کار انباشته صورت می گیرد، سهیم باشد، اما بحث بر سر مقدار آن است. این مقدار را اگر بخواهیم از نظر طبیعی بیان کنیم باید ببینیم این چه نوع وچقدر کار برده است و آن دیگری چه نوع وچه مقدار ، تا به آن یک تقسیم طبیعی وعادلانه بگوئیم. و اگر بخواهیم براساس رضایت بیان کنیم ـ آنهم آن رضایت کذائی آزاد در جامعه ای که عرضه و تقاضایش آزاد باشد ـ که دیگر حد و اندازه ندارد. گاهی می رسد به اینکه یک درصد مربوط به کار تازه و نود و نه درصد هم مربوط به کار انباشته می شود. هر دوی اینها ناقص است. تقسیم نوع دوم در واقع تقسیم ناقص ظالمی است که واکنش آن هم انقلابهای کور و چشم روی هم بگذار است.
تقسیم اول ـ که طبیعی به نظر می رسد ـ فقط یک بعدی نگاه کردن و ابعاد دیگر را از نظر دور داشتن است.
در جامعه ایکه دارای نظام صحیح حکومتی است، ضریبهای مناسب با زمان و مکان ـ با توجه به تمام واکنشها و آثار این تقسیم  ـ برای هر یک معین می شود و به هر کدام سهمی داده می شود که با کمال متناسب با سمان زندگی اقتصادی اجتماعی باشد، و در این سامان به همه واکنشهای روحی، قلبی، معنوی، مادی و نیازها توجه می شود و این هم قانون یکنواخت ندارد. بلکه باید حکومت، متناسب با شرایط زمان و مکان این قانون را عرضه کند و چون قانون الهی هم نیست، خیلی راحت قابل نسخ است . با تمام این احوال، در چنین اقتصادی باز گروهی با استعدادتر ، و بهره مند تر و گروهی کم توان و کم بهره تر به وجود خواهد آمد.  پس باز فاصله ای در کار خواهد بود و در اینجاست که اسلام به انسان مسلمان می گوید:
تو که بهره مندی، می تانی از این بهره مندی صرف نظر کنی و آن را به انسان کم بهره تر بدهی، برای رسیدن به رضای خدا، اما به صورت آزاد، یا برای رسیدن به پاداش اخروی درجه بالاتر، اما به صورت معامله کلی آزادانه، گرچه موظف به انجام آن نیستی. و به آن انسان کم بهره تر می گوید: تو می توانی  قانع و صبور باشی و بدانی که تو در برابر این صبرت، بهمان پاداشی می رسی که او در برابر انفاق خود. پس در آنجا هر دوتان دسترسی دارید. این جالب است که در اسلام غنی و فقیر، هر دو باین شکل یعنی پس از تمام (رعایتها) و عدالتها که باز هم بالاخره پر بهره تر و کم بهره تر وجود خواهند داشت هر دوی ـ اینها وسیله دسترسی به ثواب آخرت را دارند او با اتفاقش و این با صبرش!
اتفاقاً روایاتی که در این زمینه هست و آیاتی که تا حدی به انسان این  معنای را به شکل اشاره و تلویح نشان می دهد جالب است. ولی به هر حال، سوء استفاده از توصیه اسلام به انفاق آزادانه این طرف، و مسئلهرا به صبر در برابر تمام بی عدالتیها و انفاق نجات بخش با وجود بی عدالیتها کشاندن، انحرافی از مسیر پاک اسلام است ودر تمام این مسائل ، یادمان نرود که انسان اسلام ، اگر به حد اعلای رشد برسد، به رضای خدا عشق می ورزد، اگر کمی از آن کمتر باشد، لااقل به ثواب آخرت دل می بندد و از عقاب آخرت پروا دارد. واگر باز هم این دو بر روح او حاکم نشود، می تواند در همان چارچوب بهره مندیهای نقد دنیا، اما در حصار نظام عادلانه اسلامی باشد و می تواند انگیزه های این دنیائی هم داشته باشد، اما بهای انگیزه های این دنیائی پائین است ـ البته منظور، انگیزه های حلال است نه حرامهاـ و انگیزه های آن دنیائی قیمتش بالاتر، و رضای معبود از همه بالاتر است.
نقش پول:
« پول» ، نماینده مقداری کار انباشته است. اگر ده هزار تومان پول در دست من باشد، این ده هزار تومان به معنی ده هزار واحدِ کار انباشته است. مثل این است ک که جامعه، یک حواله انبار صادر کرده و به دست من داده است. کار انباشتة مرا گرفته، به انبار جامعه آورده، حواله ای بدست من داده وگفته است هر وقت این فرد مراجعه کرد، معادل ده هزار واحد کار انباشته از هر نوعی که خواست باو بدهید. پس پول چنین نقشی دارد و خود پول هم نمایشگر کار انباشته است.
حالا همانطور که خانه، مقداری کار انباشته بود و می توانستیم از آن استفاده کنم و آنرا اجاره بدهم، می خواهم این نمایشگر کار انباشته را مثل خود آن کار به عنوان نماینده اش اجاره بدهیم یعنی این ده هزار تومان را که در دست دارم اجاره بدهم و ماهیانه هزار تومان بگیرم. چه تفاوتی دارد؟ چرا این کارحرام است؟ چرا اجاره دادن پول حرام است؟ بعضی از کسانی که ربا را آب می کشند و می خورند، یکی از طرق آب کشیدن شان همین است که می گویند: ما  که ربا ندادیم! پولمان را اجاره داده ایم!» ولی به هر حال قصه باز همین است:
« ذِلکَ بِاَّنُهم اِنَّما البَیعُ مِثلُ الرَّبوا وَ اَحَلَّ الله البَیعَ وَ حَرَّمَ الرِبِّوا…»
« آنها که گفتند که بیع مثل رباست، با آنکه خدا بیع را حلال و ربا راحرام کرده است»
جمع بندی:
«پول» هر چه باشد، خواه فلزی، خواه کاغذی، به هر حال به عنوان سنِد کار انباشته، پذیرفته شده و با اینکه ما استفاده از کار انباشته را به عنوان سرمایه ، چه به شکل سهیم و شریک شدن با کار در جریان ـ که در مساقات و مضاربه و مزارعه و اینها بود ـ چه به صورت خرید و فروش ـ که آن هم یک نوع سهیم شدن با کارِ توزیع است ـ و چه به صورت استفاده ماشین و امثال اینهاست ـ ما اینها را پذیرفتیم و تایید کردیم. اما پذیرفتن اینها هرگز مجبور پذیرفتن اینکه از سند هم چنین استفاده ای  بشود، نیست. چون در هیچ جای دنیا و در میان هیچ گروهی از عقلای دنیا کسی سند خانه را به اجاره نمی دهد و کسی هم بابت آن مال الاجاره نمی پردازد.
و رباخواری از طریق دادن پول، چیزی جز این نمی تواند باشد و کار یک اقتصادر ا بالمال به بهره مندی بدون کار می کشاند زیرا وقتی قرار شد خودپول هم مورد اجاره قرار بگیرد، پس در حقیقت یک کارکه باید 200 تومان اجاره برود، به 400 تومان اجاره رفته، یعنی آن 200 تومان دیگر می شود ارزش اضافی کذایی و باید از آن پرهیز کرد ، لذاست که ما معتقدیم اگر ربا در اقتصاد دنیا تحریم شود، و نرخ گذاری صحیح در دنیا وجامعه ها بوجود بیاید، اصلاً  با مشکلاتی که موجب  پیدایش سیستم اقتصادی مارکسیستی شده، روبرو نخواهیم بود و چه عالیست تحریم ربا در همة ادیان آسمانی، چون این تحریم مخصوص اسلام نیست. قرآن، قوم یهود را مذمت می کند، میگوید شما با اینکه ربا برایتان حرام بود، ربا خوار بودید. چه مذمت بجایی! چون امروز هم بزرگترین رباخواران دنیا یهود هستند، در زمان پیامبر اکرم (ص) هم در مدینه یهودی ها یکی از کارهایشان رباخواری بود.
معاملات گوناگون بر روی پول :
1ـ خرد و درشت کردن پول:
شما یک اسکناس هزار تومانی دارید و می خواهید با آن خرید کنید. اگر صحبح که سوار تاکسی می شوید،  به راننده یک اسکناس هزار تومانی بدهید، واکنش راننده معلوم است. حق هم دارد. او نه، هزار تومان پول خرد می تواند در تاکسی داشته باشد ـ که اگر داشته باشد باز هم پاسخگویی یک مشتری است. اگر مشتری دوم هم به او هزار تومانی داد کارش لنگ است ـ و هم نمی تواند ماشین را در جایی متوقف کند و بگوید صبر کن تا به بانک بروم یاد جای دیگر پول را خرد کنم.
در هر سیستم پولی در دنیا، پول، خرد و درشت در دست مردم هست. همه جا نمی شود پول خرد را استفاده کرد و متقابلا همه جا هم نمی شود از پول درشت استفاده نمود. اگر شما قرار است یک خانه به قیمت پنجاه هزار تومان بخرید چنانچه صد هزار سکه پنج ریالی  با خوتان به دفترخانه بردید، باز آنجاهم واکنش فروشنده معلوم است. و می گوید لطفا یک وانت خبر کنید تا اینها را به خانه ببرم و بعداً معامله را انجام بدهیم!
پول خرد ودرشت همیشه در هر سیستم پولی وجود دارد، منتها در همه جا نمی شود از پول خرد یا درشت استفاده کرد. مبادله پول خرد و درشت به یکدیگر جزء لوازم سیستم پولی است. طلا و نقره باشد، پول کاغذی باشد، یا هر نوع سیستم پول دیگر، لازم است. این، یک نوع کار است. حال اگر کسی در یک جا نشسته با مقداری پول خرد و درشت تشکیلاتی درست کرد و کار خود را این قرار داد که به هر مراجعه کننده ای مطابق نوع احتیاجش پول داد، این هم کاری انجام می دهد که معادل کارش باید با واجرتی داد، اما در حد کارش.
در  حال حاضر در همه جا اینکار را مجاناً انجام می دهند. ولی اگر بانکهای ما این کار رامجانی انجام می دهند برای این است که حقوق این کار را از محل ربا تامین می کنند. اگر بانکی باشد که رباخوار نباشد و بخواهد پول خرد ودرشت تحویل مردم بدهد، خود به خود باید برای هر یک از این کارها اجرتی متناسب با این کار ـ یک نوع کارمزد ـ بگیرد؛ در حد کارمزد. تبدیل پول درشت به خرد بالعکس ، یک نوع معامله روی پول است. به این عمل، « صرافی» گفته می شود. این خود یک نوع کار است.
2ـ معاملات ارزی:
یک نوع کار دیگر هم می توان روی پول انجام داد و لازم است تا وقتی که همه دنیا دارای سیتم پولی واحد ـ واحد پولی یکسان ـ نشده باشد، مسئله « ارز» وجود دارد. مسئله ارز از ایام خیلی قدیم هم بود. پول شامات در حجاز رایج نبود و پول حجاز در شامات، پول یمن در هیچ جای دیگر رایج نبود وپول ایران در هیج یک از آن سه جا . هر منطقه ای مثل حالا برای خودش امیر و حاکمی داشت که سکه می زد و آن سکه در قلمرو حکومت همان شخص رایج بود و اعتبار داشت. یک از کارهایی که درگردش اقتصاد و زندگی ضرورت داشت، خرید و فروش پول ها به یکدیگر بود وچون در اینجا ممکن بود ربائی پیش بیاید، آنقدر مسائل دقیق در مورد « صرف» و تبدیل پول در روایات و احکام مقرر شده که مبادا از این طریق باز سوء استفاده شود.
معاملات ارزی  به هر حال مسئله ای است که امروز همه به ضرورت آن آشنا هستند. شما مقداری ریال ایران دارید، به کشور کویت مسافرت می کنید که در آنجا ریال ایران پول رایج نیست، باید دینار و فلوس کویتی بخرید. آنجا ریال تان را باید به کسی بدهید و از او دینار و فلوس کویتی بخرید. این هم یک نوع « صرف» یعنی تبدیل یک پول به پول دیگر « معاملات ارزی» ـ بنابراین یکی از کارهای دیگر صراف ها، معاملات ارزی بود . این هم باز به اندازه کارمزدش اجرت میخواست ، البته در حال حاضر در مورد ارز، مسئله کارمزد در بانکها اجرا می شود.
3ـ اعتبارات
اما بانک یک کار دیگر هم انجام می دهد و آن « اعتبارات» است. در یک اقتصاد شکوفا ، اگر اعتبارات بانکی نباشد، اقتصاد پیش نمی رود و شکفته نمی شود. حال بررسی کنیم این اعتبارات برای چه لازمست؟
می گویند یکی از جهات لزوم اعتبار این است که اگر من کاسبکار یا مولد دارای یک دستگاه تولیدی ـ سرمایه ام برای گردش کارم کافی نبود، برای اینکه کارم ـ به خصوص کار تولید ام ـ فلج و راکد نشود باید بتوانم بروم از یک موسسه ای، اعتباری بگیرم و کارم را به گردش در آورم.
برای این اعتبار دو حالت می توان در نظر گرفت: یک حالتش آن چیزی است که الان وجود دارد، یعنی به هر کسی امکان بدهد که پا ازگلیم خود بیرون بگذارد و سرمایه کاذب داشته باشد. این جز بیمار کردن زندگی اجتماعی و اقتصادی، سود دیگری برای جامعه ندارد. عملاً هم اینطور است که دادن اعتبارات بانکی، یعنی نتیجه زحمات و شیوه کار کارگر، مصرف کننده و توزیع کننده را بکشند و بمکند و به دهنده اعتبار ـ رباخوار بزرگ ـ دو دستی و با یکدنیا تملق و چاپلوسی کنند ، و  گیرنده، اعتبار گاهی با دادن رشوه ـ رشوه لفظی ، رشوه پولی، رشوه عملی ـو تواضع و احترام گذاری بی جا از موسسه ای ، اعتبار می گیرد، یعنی امکان اینکه به این موسسه ربا بدهد تملق می گوید که از او امکان این را بگیرد که باور با بدهد!
اگر از تملق بالاتر برود و برای این که اعتباری بگیرد، کار به حقه بازی و نشان دادن اموالی که مال خودش نیست، به موسسه اعتبار دهنده بکشد، که این دیگر بدتر است. این یک بیماری است، یک انحراف روحی و انسانی و اخلاقی است. (تازه وقتی) اعتبار گرفت و با پول ربایی  و ربوی معامله کرد دیگر نمی تواند به سود کم اکتفا کند. باید آنقدر روی جنس بکشد که هم بتواند ربای رباخوار را بدهد،  هم چیزی بدست خودش بیاید. بنابراین، این افزایش نابجا از دو سر، سرشکن می شود: یکی روی تولید کننده، سرشکن می شود تا دوز و کلک بچیند تا کار اورا هر چه می شود به طور غیر منصفانه و ارزانتر بخرد. یکی هم روی مصرف کننده که باز همان تولید کننده بیچاره است ـ سرشکن می شود ، یعنی جنسش را هر چه ارزانتر بخرد و هر چه گرانتر بفروشد. زمینه ای برای انحرافی خود به خود اجتناب ناپذیر در مساله قیمت ها بوجود می آید. این اعتبار، نتیجه اش همین است. مگر جز این است؟ تبدیل کردن اقتصاد به نوعی قمار که در آن هم برد هست و هم باخت. اعتباری به این منظور که انسان بتواند پایش را از گلیم خوددرازتر بکند.
قرض الحسنه:
نوع دیگری از اعتبار هست که واقعاً راه اندازی کار است. یک آدمی است که می تواند کاسبکار باشد ـ یعنی کار توزیع را انجام بدهد. ـ ولی کاسبکار، بالاخره یک نوع سرمایه می خواهد، یک موسسه ای باید باشد که  به این شخص مقداری سرمایه بدهد و یکساله، یا دو ساله از او بگیرد، ما  در اینجا جز «قرض الحسنه» چیز دیگری را نمی توانیم تجویز کنیم. در یک جامعه اسلامی واجبست، صندوق های قرض الحسنه ای یا مستقیماً بوسیله مردم و یا به وسیله حکومتی که نماینده واقعی مردم باشد، بوجود آید و این کمبود را بدون ربا تامین کند. این دیگر ربا نمی خواهد.
در مورد تولید کننده  هم همینطور است. فردی است که اگر برایش یک ماشین را ندارد. تهیه این ماشین واجب است. باید ماشینی برای او تهیه کرد و در اختیارش گذارد.
ـ از چه طریقی؟
ـ از طریق صندوق قرض الحسنه. اما چه کسی این همه پول را برای تشکیل صندوق قرض الحسنه که جوابگوی این همه تقاضای وام باشد ، در اختیار بگذارد؟ در این جا اسلام دو قانون گذاشته است که بسیار جالب است. یک تعلیم اسلامی این است که می گوید: قرض الحسنه نوع انفاق  است و ثواب دارد، هر کس به ثواب آخرت علاقمند است، به دادن قرض الحسنه اقدام کند، خدا چندین برابر به او عوض می دهد. با آنکه اصل پول به خودت بر می گردد، اما مثل انفاق است بلکه خود نوعی انفاق است. اما همه که به دنبال ثواب آخرت نیستند، بالاخره بعضی ها هستند که می گویند پولمان را به خطر نمی اندازیم و آنرا نگه می داریم.
در اینجا یک فانون دیگر امده که خیلی جالب است. می گوید به پول راکد، همه ساله زکات تعلق می گیرد. اگر پولت را نگه داشتی، همه ساله باید درصدی از آن را بدهی. یک راه فرار از زکات وجود دارد، اما دیگر این کلاه نیست، این عین واقعیت است.
چون همه راههای فرار که کلاه نیست. کلاه آنست که ما خودمان بدست خودمان به سر خودمان       می گذاریم. یک مقدار هم راه حل قانونی وجوددارد. یک راه حل قانونی علنی، که کلاه هم نیست، اینست:
اگر کسی می خواهد به پولش زکات تعلق نگیرد، پولش را در گردش بگذارد. به محض اینکه شما پولتان را به صورت قرض الحسنه به شخصی دادید که آن را به گردش انداخت ، و با آن کار کرد، همینکه شما به او قرض دادید، خود این گردش می شودو دیگر به پول شما زکات تعلق نمی گیرد.
قانون زکات، یعنی مالیات بر سرمایه راکد در مورد نقدین، ضامنی و مشوقی است این دنیایی ، برای کسانیکه پول دارند تا پولشان را راکد نگذارند و من به شما قول می دهم، بازار ربا را حذف کنید و کاری کنید که ربا در اجتماع ممنوع شود، کاری کنید که رباخوار دیگر رباخواریش را در طبل و دهل نزند، و بعد « قانون زکات» را هم اجرا کنید، آنوقت می بینید برای صندوقهای قرض الحسنه پول، اضافه هم می آید.
بنابراین مسئله تامین سرمایه برای صندوقهای قرض الحسنه که عهده دار دادن وام به نیازمندان ـ یعنی کسانیکه نوعی نیاز دارند ول نیاز به سرمایه، برای تامین حداقل زندگی ـ هستند در جامعه اسلامی حل شده است. جلو را باز بگذارید، متد و روش صحیحی برای اداره کار داشته باشید، مشکلی به وجود نمی آید.
مساله تا اینجا از نظر حساب جاری، حساب پس انداز ، معاملات ارزی، خرد و درشت کردن پول، و امثال اینها و همچنین دادن سرمایه های کم و ضروری، حل شد. ولی یک مسئله بزرگ دیگر هم هست و آن این است که برای پیشرفت اقتصاد جامعه، به سرمایه گذاریهای بزرگ نیازمندیم. مسئله سرمایه گذاریهای بزرگ چگونه بایدحل شود؟ با چه سرمایه ای کارخانه های صد میلیون تومانی تولید کنیم؟ با چه سرمایه ای ساختمانهای پنجاه میلیون تومانی ـ نه برای یک نفر بلکه برای نیازهای اجتماعی ـ بسازیم با چه سرمایه ای نیازهای دیگر را که در جامعه وجود دارد و برای تامین آنها احتیاج به سرمایه گذاریهای بس بزرگ هست، تامین کنیم؟ اگر این هم حل شد آیا دیگر تا مسئله « بانک بدون ربا»  به طور کلی ، حل شود، یعنی « بانک» داشته باشیم، اما « ربا» نداشته باشیم.
محاسن وخوبیهای بانک را داشته باشیم و آفت ها و عیبها و آلودگیهایش را نداشته باشیم. با رعایت قانون تحریم ربا و سایر قوانین اقتصادی اسلام، ببینیم آیا مشکل حل می شود؟ و اگر حل شد اولاً: در بحثهای ایدئولوژیک اساسی، مشکلی از این نظر برایمان پیش نخواهد آمد و کسی قوانین اقتصادی اسلام را با این حربه، که بانک برای اقتصاد پیشرفته لازمست، دیگر نخواهد کوبید و نمی تواند هم بکوبد.
وثانیاً از نظر عملی واجرائی موفق می شویم که از این نطریق تلاش بیشتری برای گسترش بانکهای بدون ربا در جامعه خود بکنیم و ببینیم آیا می شود از آن به عنوان یک سکوی کوچک برای رسیدن به هدفهای بزرگتر استفاده کرد؟

فصل 6 :
بانک بدون ربا :
از یک طرف گفته میشود ربا از نظر اسلام حرام است ولی از طرف دیگر در نظامها و جامعه های اقتصادی که اقتصاد پیشرفته ای دارند بانک یکی از موسسات لازم است و بدون ان نمیشود زندگی کرد زیرا مبادلات پولی با حجم بالا باید از طریق بانک باشد
هزینه های جاری بانک :
هزینه های جاری بانک اعم از کرایه محل , استهلاک , اجرت و حقوق کارکنان , آب , برق , گاز و … بدون هیچ گونه شبهه اشکال شرعی به صورت کارمزد باید گرفته شود . این مسئله تازهای نیست . در قدیماگر کسی میخواست به کسی ده هزار تومان قرض الحسنه بدهد به او میگفت بعید نوشته ای میان ما ردوبدل شود و به جایی برای سند نوشتن میرفتند و برای این نوشته پولی را پرداخت میکردند.این خرج تنظیم سند دین چیزی شبیه کارمزد کارهای بانک فعلی است.این مخارج را گیرنده وام بصورت کارمزد میدهد , این مسئله هیچگونه شبها ای در آن نیست و در مقوله ربا قرار نمیگیرد و اما مسئله سرمایه گذاری :
بانکهایی که میخواهند برای مردم گره گشایی کنند و به افراد نیازمند وام میدهند , مردم درصندوق ها و بانکها سرمایه گذاری میکنند و اینها به مردم قرض الحسنه میدهند و از ثواب این کار خیر بهره مند میشوند و کسی که پول پس اندازش را در صندوق قرض الحسنه میگذارد بطور اتوماتیک از یک مالیات اسلامی یعنی ((مالیات زکات بر نقدین))معاف میشوند . پس وضع این قانون مالیاتی یک ضامن اجرایی برای سرمایه گذاری در صندوقهای قرض الحسنه است.
حل مشکل سرمایه گذاریهای بزرگ:
با پیشرفت اقتصاد باسرمایه گذاری کوچک نمیتوان کارهای بزرگ اقتصادی انجام داد.شما با تحریم ربا جامعه اسلامی را از نظر اقتصاد,صنایع پیشرفته,کشاورزی صنعتی و … محروم کردیدچون سرمایه بزرگ بدون ربابه این زودیها پیدا نمیشود.پاسخ:
1.یکی از راههای به دست آوردن واحدهای قدرتمند اقتصادی ایجاد شرکت های سهامی است.شرکتهای سهامی اگر در جامعه درست اداره شوند میتواند پس اندازهای مردم را به سوی خود جلب کند البته با سود و زیان و نه با ربا.اگر امروزه کشورها رو به سوی ربا رفته اند به علت عدم موفقیت در اداره شرکت های سهامی است و این عدم موفقیت ناشی از دو عمل است : یکی نادرستی و ضعف در ایمان و دیگر اینکه رباخواران بزرگ دنیا جلوی کار این شرکتها را گرفته و در کارشان اختلال ایجاد کردند
2.شرکت هالی تعاونی تولید که باز هم سیاست های سرمایه داری استهمارگر دنیا که از طرف رباخواران تقویت میشدند سد راه پیشرفت اینگونه شرکتها شدند
3.فرض کنیم نه شرکت سهامی وجود دارد و نه شذکت تعاونی تولید , در این صورت سرمایه گذاری در صنایع بزرگ ازحدود امکانات فرد , گروهها و … بیرون است.حال که بیرون است به صورتی واجبی از واجبات حکومت اسلامی در می آید
وقتی این کار به دست حکومت نماینده ملت باشد  مشکل نرخهای ظالمانه تجاوزکارانه به مقدار زیادی حل میشود مسائلی از قبیل تورم بالا رفتن مصنوعی نرخها و … نتیجه : اینکه از هیچ چیز نترسیم و قاطع بگوییم : ربا با همه اقسامش حرام است
انواع ربا و مسئله برخورد بعضی از علما با آن:
در کتب فقه ما در دو مبحث ربا مطرح میشود:یکی درمبحث بیع (خریدوفروش) و دیگری در مبحث دین (قرض و وام) ربا در مبحث دین که روشن است اما در بحث بیع یعنی چه؟
کلیه کالاهایی که از طریق وزن کردن انجام گیرد,اگر حتی کمی هم اضافه شود ربا است.چیزهایی که عددی میفروشند اشکال ندارد مثلا در مقابل شش عدد تخم مرغ درشت,هفت عدد تخم مرغ ریز بدهیم اما هر چیزی که اندازه گیری شود و یا پیمانه میکنند اگر کم یا زیاد شوند ربا است
و اما در مورد سلف خریدن و نسیه خریدن :
اگر کسی ده من گندم  نقد داد و همان ده من را سر یک ماه خواست از او بگیرد رباست.تفاوت بین نقد و نسیه بر طبق فتوای بسیاری از فقها مسئله را ربا میکند.یعنی باید نقد باشد و بدون تفاوت در غیر این صورت اگر وزن یکی باشدنقد یک طرف , نسیه هم یک طرف خود این معامله را ربوی میکند.در مورد سلف خریدن هم,درجاتی است که با پول خریده باشد,والا اگر باجنس خریده باشد مساوی بخرد رباست,نا مساوی هم بخرد به طرز دیگری رباست
وظیفه علما:
وظیفه عالم گفتن حق است,خواه حق با مردم کهنه پرست باشد خواه با مردم نو پرداز و نو پرست. عالم باید چهره حق را در پرتوی علمش بشناسد و بشناساند
فصل 7:
انسان دارای بینش مادی:
انسان دارای بینش ماتریالیستی و مادی گری با انسان دارای بینش الهی از یکسو متصل به مبدا و از سوی دیکر به معاد خود به خود معیارهای فکری و مقیاسهای بررسی شان , نمیتواند کاملا و صددرصد یکسان باشد حتی وقتی در یک مسئله مادی هم بحث میکنند باز معیارشان کما بیش با هم فرق دارد.اینها نمیتوانند از یک دیدگاه به مسائل بنگرند یعنی وقتی مثلا درباره مسئله اقتصاد یا سیاست و … بحث میکنند با اینکه زمینه بحث مشترک است اما نمیتوان گفت در این زمینه با مقیاس کاملا مشترک در حال بحث با یکدیگرند . این مسئله کاملا طبیعی و منطقی است.
از نظر خواسته های شخصی :
انسان ماتریالیست با تفکر و بینش مادی وقتی میخواهد درباره نظام اجتماعی , اقتصادی و … فکر و مطالعه کند یک بار به این فکر می افتد که بشر موجودی است , خواسته هایی دارد و دلش خیلی از چیزها را میخواهد.
از نظر خواسته ها حکم طبیغت اینست که رهایش کنید تا به سوی امیال خود برود . چرا جلوی اورا میگیرید؟ به او آزادی و میدان بدهید .بگذارید آنطور که میخواهد زندگی کند , مگر انجایی که اصطحکاک پیش بیاید یعنی این شخص بخواهد طبق خواسته دلش کاری را بکند , شخص دیگری هم بخواهد کار دیگری را بکند و این دو کار با یکدیگر اصطحکاک پیدا کند. .
اما تا وقتی که اصطحکاک پیش نیامده بگذارید هر طور که دوست دارد زندگی کند ! بنا براین دیگر به زندگی خصوصی افراد کاری نداشته باشید
از نظر اقتصادی :
از نظر اقتصادی هر هنسان , توان , کشش و استعدادی دارد , اگر جلوی انسانها را باز بگذاریم تا هرکس ابتکار . استعداد و خلاقیتش را به کار اندازد انوقت نتیجه اش اینهمه اختراعات جالب و اینهمه صناعع نو میشود  که زندگی انسان بر روی زمین را جالب تر کرده استو از سطح زندگی ساده حیوتنات فراتر برده , اینها آثار آن میدان دادن به تک تک انسانها است تلاشهایشان این همه امکانت صنعتی به وجود آورده است
میماند مسئله قیمت ها.
قیمت ها هم با عرضه و تقاضای آزاد درست میشود. در نتیجه تولید کالا از روی رقابت میشود . کم کم تولید آنقد زیاد میشود که سطح تولید از سطح مصرف بالاتر میرود در نتیجه تولید کننده مجبور میشود قیمت ها را پایین بیاورد و مصرف زیاد می شود.و انوقت دوباره زمینه دست تولید کننده می آید که قیمت ها را کمی بالا ببرد . به این ترتیب روزی به نفع تولید کننده و روزی به نفع مصرف کننده است و در این نوسانات زندگی مذدم میچرخد
از نظر سیاسی :
از نظر سیاسی هم وقتی عده ای از افراد در گوشه ای از دنیا زندگی میکنند , به یک حکومتی نیاز دارند , باید کسی باشد که زندگی آنها را از نظر سیاسی و اداری بچرخاند . این حکومت یا باید با زور سرکار بیاید که نتیجه اش آن میشود یک نفر یا دو نفر اراده خود را بر دیگران تحمیل میکنند یعنی حکومت دیکتاتوری یا اینکه یکنفر از بین خودشان به عنوان نماینده و رهبر انتخاب کنند که همه اورا قبول داشته باشند . اینکه همه افراد آن یک نفر را قبول داشته باشند محال است , در نتیجه حق با اکثریت مردم است , یعنی کسی که عده ی زیادی از افراد اورا قبول داشته باشند .
آزادی :
پس آزادی فردی و شخصی , آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی و …
پس تکلیف دین و مذهب چه میشود؟ دین و مذهب آن قسمتش که مربوط به اعتقادات قلبی و وظایف فردی است جزء همان آزادی های شخصی می باشد . کسی دلش میخواست دین داشته باشد , دلش هم نمیخواست دین نداشته باشد , خواست نماز بخواند یا نخواند , خواست مشروب بخورد یا نخورد . در انجا هم که مربوط به بخش اقتصاد است , آزادی اقتصادی مقدم دانستیم لاذ دین در آنجا دخالت نداشته باشد . آن قسمت هخم که مربوط به آزادی سیاسی است باز دین دخالت نداشته باشد. در قرن هجده و اوایل قرن نوزده رویا , آرزو , خوابهای طلایی و … با همین شعارها بدست نویسندگان , گویندگان و … آن زمان در کشورهای به اصطلاح مترقی آنچنان با آب و تاب و زرق و برق عرضه میشد که دلها به سوی این کعبه آمال گرائیده بود مثلا
در این دیدگاه انسان اجتماعی یک تعهد بیشتر ندارد ان هم : ((ایجاد حکومت های آزاد)) . حکومت پارلمانی , مشروطه یا به شکل جمهوری .
حکومت اکثریت :
با پیشرفت صنایع و پیدایش سرما داری صنعتی و تجاری , یک وقت مردم سر از خواب چندین ساله برداشتند . دیدند حکومتی که اکثریت به آن رای داده اند , هست , اما این حکومت در درجه اول در چنگ یک اقلیت است . این اقلیت یک کلاه گشادی بر سر اکثریت گذاشته , کلاهی رو و چشم اکثریت را گرفته است !
دستگاه های جدید تبلیغاتی که استفاده از آنها برای یک تبلیغ چند سطری یا چند دقیقه ای نیازمند به پرداخت پول کلان است , در اختیار چه کسی است , اکثریت یا اقلیت ؟
اظهار عقیده آزاد است نمتهی جناب عالی که پول ندارید بروید در فلان گوشه یک پارک بالای کرسی حنجره پاره کنید و این آقایی که میخواهد از آزادی استفاده کند باید به آنجا برود و عقیده اش را بگوید . این آقا حرفش را اینجا میزند و آن یکی حرفش را پشت تلویزیون و رادیو . رایش را در کجا منعکس میکند ؟ در مطبوعات , این آقا آزاد استمیتواند حرفش را در یک بیانیه منتشر کند . حکومت اکثریت تبدیل شد به حکومت اقلیت.
آزادی اقتصادی :
از نظر اقتصادی گفتیم با قانون عرضا و تقاضا قیمت ها خود به خود رو به تعادل میروند . ولی ایجاد کارتلها و تراستهای بزرگ , ایجاد موسسات تولیدی و توزیعی بین المللی بهم پیوسته که حتی هتلداری آن هم بین المللی است دیگر مسئله اینکه با عرضه و تقاضا قیمتها خود به خود رو به تعادل میروند یک حرف روی کاغذ , سر زبان شد !
کارتل و تراست جلوی تولید اضافه در دنیا را میگرفت . اگر هم تولید بالا میرفت مگر میگذاشت قیمت پایین بیاید؟
اصلا مغزهای خلاق نو آور باید نو آوریشان در جهت خواسته های این موسسات بزرگ صنعتی باشد , چرا؟
برای اینکه اختراعات , دیگر آن حالت ساده قبلی را نداشت که ادیسون در عمرش بتواند با یک موسسه کوچک که البته بعدها بزرگ شد نزدیک به 1200 اختراع بکند . بنابراین دیدیم آنچه بعنوان آزادی مطبوع بشر به او وعده دادیم همه اینها به یک سو سرازیر شد , به سوی آن اقلیت , آنها انسانهایی آزاد شدند و انسانها دیگر برده های آزاد نما !
دیکتاتوری پرولتاریا :
لذا گفتند این هم درست نیست , انره بهم بزنید . بیاییم این انسانهای رنجبر محروم را ندا بدهیم و بگوییم : ((ای رنجبران جهان , با هم متحد شوید)) ! متحد شوید که علیه آن اقلیت استثمارگر مبارزه ای آشتی ناپذیر آغاز کنیم برای آنکه جامعه بشری را به سوی جامعه ای یکسان پیش ببریم و در راه رسیدن به این منظور به طور موقت باید به نظام انقلابی دیکتاتوری هم تن در داد پس آزادیهای شخصی . هر نوع آزادی دیگر را فدا کنیم تا جامعه به سوی این هدف پیش رود و انسانها بتوانند از بدو تولد تا مرگ بدون دغدغه در کنار یکدیگر زندگی کنند
یک سوال :
در طول این مدت که ما باید کار بکنیم , به چه انگیزه ای ما انسانها از این آزادیها و امکانات شخصی صرف نظر کنیم ؟ به انگیزه ((عشق به جامعه , حب جامعه و جماعت))
حب جماعت یعنی چه ؟
سیستم فکری و عقیدتی ما , انسان فرد نگر را به انسان جمع نگر تبدیل میکند . انسان فعلی در قالب های فکری (من) فکر میکند و انسان آینده در قالبهالی فکری (ما)
تبدیل انسان (من نگر) به انسان (ما نگر) از چه راهی میسر است ؟
از راه تبدیل فرهنگ
از راه تبدیل فرهنگ یعنی چه ؟
من این کودک را از ابتدا به یک جو ((ما نگر)) بزرگ میکنم به طوری که دیگر ((من)) را فراموش کند
آیا به صرف تربیت میتوان چنین کاری کرد و اساسا تربیت یعنی چه ؟
تربیت یعنی استعدادهای فکری موجود در یک انسان را بار آوردن و رشد دادن .
آیا در انسان استعداد فطری , ((من نگری)) وجود دارد یا ((ما نگری)) و یا هردو ؟
اگر بررسی کردیم و فهمیدیم که استعداد فطری ((ما نگری)) در انسانها , یک نوع استعداد درجه یک نبوده بلکه استعداد درجه دو است و استعداد درجه یک همان ((من نگری)) است . ((ما)) را آنجا میخواهد که به ((من)) کمک کند. اگر واقعا بتوان ماهیت همه انسانها را با یک دگرگونی از ((من)) در آورد و به ((ما)) تبدیل کرد , خیلی چیز جالبی است . اما فرمول آن چیست ؟
جوامع راهی جز این نداشتند که بگویند ما انسانها را , با یک فرهنگ انقلابی عوض میکنیم , از من با ما تبدیل مینمائیم اما تا به حال موفقیتی حاصل نشده . اگر به مطالعه گذشته جوامع بپردازیم می بینیم که که تاریخ دنیا میدان تجلی ((من)) است .
راهی دیگر جهت حل ((من)) و ((ما))
یک راه دیگر این است که ((من)) سر جایش محفوظ است و در عین حال از نظر اپر , اثر ((ما)) را نشان میدهد و میگوید : ای انسان خواستار خوشی ها و لذتهای شخصی ((من)) , ای آنکه حاضری در راه رسیدن به خواسته هایت تلاش کنی , دوران لذت و کامیابی , شادی و غم و اندوه همین چند سال زندگی تو نیست . بدنبال این , تا بینهایت میمانی و در آن زندگی بی نهایت باز می توانی زندگی شاد و یا زندگی ناشاد و رنج آور داشته باشی . اکنون به تو میگویم : اگر میخواهی در آن زندگی جاوید , زندگی شاد ((من)) داشته باشی یک راه بیشتر ندارد و آن اینکه باید در راه رضای خدا و منطبق با آنچه خدا را خوش میآید زندگی کنی , میدانی خدا از چه انسانی راضی است :
خدا را بر آن بنده بخشایش است     که خلق از وجودش در آسایش است
آن ربا خوار هم ((من)) او کار میکرد اما با دیدگاه مادی ماتریالیستی . او خود به خود میگوید : هرچه پول بیشتر بهتر
آنکه معتقد به خدا است میگوید : خیر , افزایش واقعی آنجاست که من نه تنها بهره نگیرم بلکه اگر طرف تنگدست است , از همان پول اصلی نیز صرف نظر کنم .
بنابراین در این مکتب و در این زیربنای فکری , ((من)) و ((ما)) به یکی از دو صورت آشتی کردند , یا به این صورت عالی و ایده آل که انسان به آن حد از کمال برسد که که عاشق خدا و خلق خدا باشد و یا انسانی  که آنقد اوج نگرفته که اکثریت هم همین طورند , درصدی که نمیتواند حاکم بر زندگی خویش باشد , گهگاهی انگیزه او میشود , اما غالبا ((من)) او جلو می آید . در آنجا به او موگوید , هان ! یادت باشد که اینجا چند صباح زندگی داری , آنجا بی نهایت زندگی داریم , خودت انتخاب کن که کدام را میخواهی ؟  اگر انسان عاقل باشد لذت بی نهایت را بر لذت زود گذر ترجیح می دهد . بنابر این وقتی »ی آئیم در یک نظام اقتصادی درباره اینکه آزادی چطور است , ضرر میزند یا نمیزند , میشود آن را داشت یا نه , آزادی فردی , سیاسی , اقتصادی به هر سه قسم از این مکتب که بخواهیم بگوئیم  واحدهای اندازه گیری مان فرق میکند .
فصل 8 :
سوالات در زمینه ربا :
قرآن کریم گرفتن بهره پول و اصولا گرفتن بهره در وام دادن را با صراحت حرام میکند و میگوید میان وام دادن و خرید و فروش کردن تفاوت اساسی است .
در خرید و فروش بابت کار , فروشنده اضافه بر قیمت خرید چیزی میگیرد که سود معامله میشود , ولی در وام قرار نیست کار تولیدی یا توزیعی انجام شود پس اگر چیزی گرفته شود , موجب بیماری اقتصادی و اجتماعی می شود .
ما باید همه مسائل اقتصادی را در یک سیستم اسلامی در ارتباط با بینش زیر بنایی اسلام نسبت به زندگی بررسی کنیم  . چون خاصیت یک سیستم که دارای ((جهان بینی)) است , این است که در هر نظام دارای جهان بینی , هر مسئله از دیدگاه آن جهان بینی باید مورد بررسی قرار گیرد  .
* تفاوت ما بین اجاره دادن منزل و گندمی که به کسی میدهیم و یک ماه بعد اضافه تر میگیریم که در اولی بلا اشکال و در دومی ربا است –در صورتی که هر دو کار فشرده اند- را شرح دهید .
یکوقت کالایی پس از مدتی استفاده در جای خود محفوظ است و از بین نمیرود , ممکن است کهنه شود و در جای خود هست مانند خانه , اتومبیل , حتی لباس , کفش . ولی بعضی از کالاها بعد از استفاده کردن دیگر چیزی از اصل آن باقی نمیماند مانند نان , گندم و … مثلا وقتی 50 کیلو گندم دادیم همان 50 کیلو را پس میگیریم و اگر 52 کیلو گرفتیم –یعنی دو کیلو اضافه- این ربا است و دیگر نمی توان اسم اجاره را برروی آن گذاشت .
* اگر من مقلد یک عالم دینی هستم که او قسمتی یا همه معاملات بانکی موجود را حلال میداند اما شخصا یقین کردم که اینها ربا و حرام است , آیا باز هم میتوانم به رای آن مقلد عمل کنم ؟
اگر شما صلاحیت علمی تحقیق درباره حکم ربا را داشته باشید و یا اینکه مسئله آنققد روشن باشد که احتیاج به داشتن قدرت تحقیق ندارد در اینصورت نمیتواند به رای آن مقلد عمل کند .
* بانکهای بدون ربا –قرض الحسنه- چاره ای ندارند که موجودی شان را به آن بانک های ربوی بسپارند و بانکهای ربوی هم از این امر سو استفاده می نمایند .
اگر نزد بانک صد میلیون پول مردم است , از این صد میلیون چقدر نزد بانکها میماند ؟ فرض کنید ده میلیون آن , یعنی نود میلیون آن دست مردمی است که نیازمند هستند و بدون ربا از آنها استفاده میکنند .
* آیا می شود سفته بدهکار را که مدت معینی دارد به دیگری به مبلغ کمتری به صورت نقد فروخت یا خیر ؟
ربا یعنی افزایش و تنزیل یعنی کاهش . ربا خوردن معمولا دو نوع است : یکوقت انسان پولی را به کسی میدهد و بعد میگوید سر مدت باید یک چیزی را روی آن بگذاری و به من بدهی , در این صورت تقاضای افزایش می کند . یک وقت ربا خوار با کسی روبروست که تقاضای کاهش می کند و میگوید کاهش که دیگر ربا نیست . کاهش و کم کردن هم حرام است ؟؟
کم کردن یعنی چه ؟ می گوید یک شخصی از من جنسی را سه ماهی به سه هزار تومان خریده و حالا به من می گوید آیا حاضری دو هزار و هفتصد تومان پول نقد از من بگیری و آن سند سه هزار تومانی را پس بدهی ؟
این رباست . چطور ؟ وقتی انسان کالایی را میفروشد , با دو , سه یا ده درصدی که به عنوان حق العمل برای خودش منظور میکند اما اگر خواست نسیه بفروشد حساب میکند که این سرمایه که باید فردا بدهم و دوباره جنس بخرم تا بفروشم همان فردا که به دست نمی آید . بنابراین پنج درصد , ده درصدی روی آن میکشد  و با سود اضافه جنس را نسیه میفروشد . بنا براین جنابعالی که به مغازه دار مراجعه میکنید و از او کالایی را میخرید که سر مدت سه ماه به او سه هزار تومان بدهید , معمولا اگر همان وقت میخواستید این کالا را نقد بخرید کمتر از سه هزار تومان مثلا دو هزار و هشتصد تومان میخریدید . این شخص به خاطر نسیه بودن قیمت کالا را دویست تومان بالا برده است . حالا اگر شما به آن مراجعه کنید و بگویید من میخواهم همان دو هزار و هشتصد را به شما بدهم در حقیقت آن سود اضافی را که در معامله بابت فروش نسیه گرفته بود حذف کرده است . که این رباست
* آیا میتوان دین و وام را به مبلغ کمتری به فرد دیگر فروخت و آیا این معامله متعارف است؟
خیر , از نظر عرف این خرید و فروش نیست , این همان مسئله داد و ستد وامی است که هزار برچسب دیگر هم که روی آن زده شود , از نظر دید تیز بین واقع بین عرف , این معاملات , معاملات دینی ربوی است .
* آیا کسیکه دستبندی را از خانمی به عنوان رهن میگیرد و سیصد تومان به او میدهد حق دارد که در این دستبند تصرف کند ؟ یعنی مثلا اگر رهن گیرنده یک خانم دیگری است , آیا حق دارد این دستبند را دستش کند و به یک مهمانی برود ؟
بدون اجازه دهنده ی رهن چنین حقی را ندارد
* منافع مال گروئی از آن چه کسی است ؟
شخصی نزد شما می آید و میگوید آیا به من دویست هزار تومان قرض داری بدهی ؟ میگوئید من حاضرم بدهم ولی چندان اعتمادی به شما ندارم , اگر چیزی دارید در قبال این دویست هزار تومان گرویی به من بدهید , میگوید من فقط یک گاو ماده دارم , شما حاضرید این گرویی را بردارید ؟ میگویید بله
اگر این گاو ماده بزاید یا شیر دهد , این گاو زائیده شده و شیر و هر چیز دیگر متعلق به صاحب گاو است و در این مدت که گاو نزد شماست حق ندارید یک قطره شیر هم بنوشید .
* میگویند ربا در خانواده ایرادی ندارد , آیا این صحیح است ؟
ربا بین پدر و فرزندش و بین مرد و همسرش نیست . پس در خانواده تنها بین مرد و همسر و بین پدر و فرزند ربا نیست , این عین فتواست . و وجهش هم کما بیش معلوم است .
* از آنجا که اقتصاد یک علم است که متناسب با تکامل و تغییر جامعه , رو به تکامل میرود بنابراین برای مطالعه در مسائل اقتصادی اسلام , آیا نباید آخرین نتایج اقتصادی موجود از جمله مسائل مارکسیستی مطالعه شود تا بتوان اصول اساسی اسلامی را در شرایط فعلی پیاده کرد ؟
بدون شک هر قدر مطالعات ما در زمینه مسائل گوناگون و در تمام زمینه های عقیدتی , اجتماعی , سیاسی و … بیشتر باشد و با این آگاهی بیشتر به مآخذ مراجعه کنیم برداشتهای روشنتری از اسلام خواهیم داشت . به شرط آنکه نخواهیم اسلام را بر هیچ چیز دیگر تطبیق دهیم , اسلام را دست کاری نکنیم , مطابق سلیقه مان به قرآن و حدیث معنا ندهیم .
* نظرتان درباره ی بیمه و موثر بودن آن در بالا بردن تولید و اینکه اصلا با توجه به در نظر گرفتن پول به عنوان کار فشرده , این کار یک عمل تولیدی است یا خیر ؟
بیمه اگر چه در متن نیست اما از لوازم تولید است , کاری است متمم مسائل مربوط به نقش کار و ارزش آن مانند توزیع که خودش کار است و اصلا تجویز بیع و اجاره و … هیچ یک از اینها و معنایش سرمایه داری و امثال اینها نیست جون خود اینها کار است و به هر حال از این نظر میتوان گفت بیمه یک کار متمم یعنی در حول و حوش کارهای اصلی می اید . اما در هر نظامی فرق می کند و نمی توان گفت که در تمام نظامها از لوازم ارزش ایجاد کن است .
* در خرید و فروش های مدت دار مانند خرید ماشین به قیمت بیشتر و با مدت –با توجه به اینکه در مدارک , ربح نوشته می شود- مقدار اضافی آن ربح حساب میشود یا خیر ؟
((اسم)) اصل مطلب زا عوض نمی کند . اگر اسم ربا را کارمزد بگذاریم , کارمزد نمیشود . اگر اسم کارمزد را ربا بگذاریم , ربا نمیشود . اگر اسم سود را در معامله ربح بگذاریم , ربح نمی شود . یکی از بحثهای معاملاتی ما ((مرابحه)) است . یعنی انسان قیمت یک جنسی را میگوید و بعد میگوید ده درصد میگیرم .
اگر برای ربا طلائی ترین اسمها را پیدا کردید , از آن فرار کنید . اما غیر ربا را اگر اسم ربا بر رویش گذاشتند این اسم مسئله را عوض نمی کند . بنابراین خرید ماشین بصورت مدت دار یا اقساط , یک مقدار هم اضافه به رویش به حساب اینکه امکانات گردش کار این فروشنده را کم میکند و خود به خود باید به صورت داشتن منفعت بیشتری برای مدت بیشتر آن را جبران میکند , اشکالی هم ایجاد نمیکند .
* افتتاح حساب پس انداز بنام جوانان در بانک چه صورتی دارد ؟ و آیا به پولی که در آنجا پس انداز میشود خمس تعلق میگیرد؟
در مورد سوال اول : اگر حقیقتا هیچ وسیله ای برای تامین این ضرورت زندگی کنونی وجود ندارد و باید پولش را یک جا بسپارد و جائی هم غیر از بانکها برای او نیست اشکالی ندارد . و گرنه پول سپردن ولو به عنوان پس انداز به بانکهای ربا خوار اعانت به اثم است .
در مورد سوال دوم : اگر پول را برای خودتان پس انداز میکنید که سود ویژه سال می شود مالیات بیست در صد به آن تعلق می گیرد که همان خمس است . و اما اگر برای فرزندتان چنین کاری را می کنید اگر واقعا به او ببخشید , در این صورت به آن پول خمس تعلق نمی گیرد . آیا از نظر آن جوان خمس به آن پول تعلق میگیرد یا خیر , در این مسئله با به مرجع تقلید خود مراجعه کند .
* آیا بانکهای اسلامی برای کارمزد درصد معینی وجود دارد یا خیر , و آیا به طور کلی درصد بالا را در اینجا می توان قبول کرد یا خیر ؟
اگر((بالا بودن)) به معنای غیر منصفانه بودن است , این حرام است . اما اگر برای اداره آن بانک و پرداخت حقوق کارکنان انجا و هزینه های آنجا و … باشد بلا مانع است .
حروف چینی : روز نامه جمهوری اسلامی
چاپ دوم : 1371 , 5 هزار جلد
چاپ و نشر : دفتر نشر فرهنگ ا سلامی
تهران – خیابان فردوسی , روبروی فروشگاه شهر و روستا
مرکز پخش تهران : 6450307 , مرکز پخش شهرستانها : 312100

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *