نویسنده: سید حسین شفیعی دارابی
مقدمه: یكی از كارامدترین و برترین زمینههای الگوپذیری از حیات جاویدان و زندگی سراسر عزت امام علی علیه السلام، شناختسیره آن امام همام در برخورد با «غیرخودیها» – اعم از معاند و غیر معاند – میباشد.بیتردید بااشاعه فرضیه «تساهل و تسامح» و گسترش دامنه تلاشهای غیرخودیها در عرصههای گوناگون اجتماعی – اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی – پرداختن به این بخش از سیره امیرمؤمنان علیه السلام ضرورت بیشتری یافته است; زیرا گاه دیده میشود برخی اشخاص و احزاب با استناد به بعضی شیوههای آن بزرگوار در قبال مخالفان و نادیدهگیری بخش دیگر، درصدد مشروعسازی بینش خویش در باب تساهل و تسامح میباشند.
ناگفته پیداست كه هدف اصلی این افراد و گروهها این است كه از این طریق بتوانند فرهنگ غلط تواضع و تسلیم در قبال دشمنان معاند را توسعه داده و شیوه ناصواب «سازش» ذلتبار با غیرخودیها را جایگزین اندیشه جاوید «ستیز با استكبار» نمایند.
آنچه میخوانید نیمنگاهی استبه سیره علوی در برخورد با غیر خودیها:
1.دشمنشناسی
اساسیترین شروط موفقیت در عرصههای سیاسی و اجتماعی شناخت دشمن است.در خبری از رسول اكرم صلی الله علیه وآله نقل شده است: «آگاه باشید! عاقلترین مردم كسی است كه خدایش را بشناسد و از او پیروی كند و دشمنش را نیز بشناسد و آنگاه نافرمانیاش كند.» (1)
در جای دیگری میفرمایند: «اگر مردم ده چیز را میشناختند، سعادت دنیا و آخرتشان تامین میشد; یكی از آنها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش میباشد.» (2)
از جمله ویژگیهای ممتاز و برجسته امام علی علیه السلام، دشمنشناسی است كه یكی از شاخههای علوم و معارف آن حضرت به شمار میرود..زیرا ایشان، كه «وارث علم انبیای الهی علیه السلام» (3) ، و «باب علم پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله» (4) میباشند، در آغاز خلافتشان خطاب به مردم میفرمایند: «ای مردم، پیش از آنكه مرا در بین خود نیابید، آنچه میخواهید از من بپرسید; زیرا دانش پیشینیان و پسینیان نزد من است.» (5)
در سال 38 هجری در مسجد كوفه فرمودند: «ای مردم، پیش از آنكه مرا نیابید، آنچه میخواهید از من بپرسید، كه من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میشناسم.بپرسید پیش از آنكه فتنهها چونان شتری بیصاحب حركت كنند و مهار خود را پایمالنمایند و مردمرابكوبند و بیازارندو محفلها را سرگردان كنند.» (6)
هشدارهای فراوان امیرمؤمنان علیه السلام در قالب خطابه، نامه و كلمات حكمتآمیز در نهجالبلاغه و دیگر منابع حدیثی گویای آن است كه آن بزرگوار كاملا از حضور منسجم مخالفان معاند در بین خودیها آگاه بودند.بدینروی، از سویی، میكوشیدند تاخودیها را از وجود غیرخودیهای معاند در بینشانآگاه سازند و به آنانمیفرمودند: «ایبندگان خدا، شمارابه ترساز خدا سفارش میكنم و شما را از منافقان میترسانم; زیرا آنان گمراه و گمراه كنندهاند، خطاكار و به خطاكاری تشویق كنندهاند، به رنگهای گوناگون ظاهر میشوند، از ترفندهای گوناگون استفاده میكنند، برای شكستن شما از هر پناهگاهی استفاده میكنند، و در هر كمینگاهی به شكار شما مینشینند.» (7)
از سویی دیگر، تلاش مینمودند تا خودیها را به ضرورت شناخت مخالفان و باطلپیشگان و معاندان حق توجه دهند و به آنان میفرمودند: «بدانید كه رشد را در نمییابید، مگر آنكه رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به كتاب خدا چنگ نمیزنید، مگر آنكه رهاكننده آن را چنان كه باید شناخته باشید.» (8)
گاه امیرمؤمنان علیه السلام از كثرت وجود مخالفان در بین امت اسلامی به درگاه ملكوتی پناه برده، در محضر ربوبی لب بر شكوه گشوده و عرضه میداشتند: «خدایا، دشمنیهای پنهان، آشكار و دیگهای كینه درجوش است; خدایا به تو شكایت میكنیم از اینكه پیامبر صلی الله علیه وآله در میان ما نیست و دشمنان ما فراوان و خواستههای ما پراكنده است.» (9)
نكته مهم در بحث دشمنشناسی امام علی علیه السلام این است كه نه تنها آن بزرگوار از وجود دشمنان موجود مطلع بودند و از شیطنتهای آنان خبر میدادند، بلكه در خلال دهها خطبه، از وجود دشمنان آینده و ستمهای ایشان نیز خبر میدادند; از جمله اینكه پس از حادثه تلخ جنگ نهروان در سال 38 ه.ق فرمودند: «آگاه باشید! ترسناكترین فتنهها در نظر من، فتنه بنیامیه بر شماست; فتنهای كور و ظلمانی كه سلطهاش همه جا را فراگرفته و بلای آن دامنگیر نیكوكاران است و…به خدا سوگند، بنی امیه پس از من برای شما زمامداران بدی خواهند بود.آنان چون شتر سركشی كه دستبه زمین كوبد و لگد زند و با دندان گاز گیرد و از دوشیدن شیر امتناع ورزد، با شما چنین برخوردی دارند، و از شما كسی باقی نگذارند، جز آنكه برای آنها سودمند باشد…بلای فرزندان امیه بر شما طولانی خواهد ماند; چندان كه یاری خواستن شما از ایشان چون یاری خواستن بنده باشد از مولای خویش یا تسلیم شده از پیشوای خود: فتنههای بنیامیه پیاپی با چهرهای زشت و ترسآور و ظلمتی با تاریكی عصر جاهلیتبر شما فرود میآید; نه نور هدایتی در آن پیداست و نه پرچم نجاتی درآن روزگاران به چشممیخورد…»
2.حفظ هوشیاری و پرهیز از بیتفاوتی
با بررسی سیره سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام، به این حقیقت دست مییابیم كه غفلت و بیتفاوتی در قبال غیرخودیها و دشمنان اسلام در قاموس زندگی آن بزرگوار بیمعناست.
در متون تاریخی آمده است: آنگاه كه در سال 36 هجری، كسانی در مدینه از حضرتش خواستند: تا طلحه و زبیر، خودیهای فریبخورده، را تعقیب ننماید و آنان را به حال خود واگذارد، خطاب به ارائهدهندگان این پیشنهاد فرمودند: «به خدا سوگند، من همچون كفتار نیستم كه با ضربات ملایم و آرام در برابر لانهاش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی كه در كمین اوست غافلگیرش كند. (من غافلگیر نمیشوم.)» (10)
زمانی هم كه از طریق نیروهای اطلاعاتی آگاه میشدند كه دشمن در نقطهای خاص، درصدد اجرای توطئه است، با ارسال نامهای به كارگزار خویش، وی را در جریان نقشه دشمن قرار میدادند: «پس از یاد خدا و درود، همانا مامور اطلاعاتی من در شام (11) به من اطلاع داده است كه گروهی از مردم شام برای موسم حجبه مكه میآیند; مردمی كوردل، گوشهایشان در شنیدن حق ناشنوا و دیدههایشان نابینا كه حق را از راه باطل میجویند و بنده را در نافرمانی از خدا فرمان میبرند، دین خود را به دنیا میفروشند و دنیا را به بهای سرای جاودانه نیكان و پرهیزگاران میخرند، در حالی كه در نیكیها، انجام دهنده آن پاداش گیرد و در بدیها، جز بدكار كیفر نشود.پس در اداره امور خود، هشیارانه و سرسختانه استوار باش; نصیحت دهندهای عاقل، پیرو حكومت و فرمانبردار امام خود باش! مبادا كاری انجام دهی كه به عذرخواهی روی آوری! نه به هنگام نعمتها، شادمان و نه هنگام مشكلات سستباشی!» (12)
امیرمؤمنان علیه السلام در جهت زدودن فرهنگ بیتفاوتی در قبال دشمن، كسانی را كه از همراهی با آن حضرت، در مقابله و ستیز با معاندان كنار كشیده بودند و ایشان را تنها گذاشته بودند مورد ملامت و مذمت قرار داده، میفرمودند: «اینان حق را خوار كرده، باطل را نیز یاری نكردند.» (13)
با تاملی كوتاه در اینگونه سخنان حكیمانه امام علی علیه السلام در خواهیم یافت كه همگان «خودی» محسوب نمیگردند و طرح مساله «خودی» و «غیرخودی» امری معقول و مشروع میباشد.بنابراین، نباید به بهانه پذیرش فرضیه «تساهل و تسامح» ، فرهنگ بیتفاوتی در قبال غیرخودیهای معاند را ترویج كرد و مرزبندی بین آنان و خودیها را نادیده گرفت و همگان را مساوی و «شهروند» به حساب آورد، امام علی علیه السلام در نفی چنین باورهایی میفرمایند: «كسی كه بین ما و دشمن ما فرقی نگذارد، و ما را با آنان مساوی بداند، از ما نیست.» (14)
در خبری آمده است: «شخصی به حضرتش عرض كرد: من، هم با تو هستم و هم با معاویه.آن بزرگوار فرمود: یك چشم تو كور است; یا باید شفا یابی و چشمت را باز كنی و یا آنكه كاملا كور شوی.» (15)
در فرازی از نامه امیرمؤمنان علیه السلام به محمدبن ابیبكر آمده است: «امام هدایتگر و زمامدار گمراهی هیچگاه مساوی نخواهند بود; چنانكه دوستان پیامبر صلی الله علیه وآله و دشمنانش برابر نیستند.» (16)
اینگونه گفتهها و موضعگیریها شاهد بر آن است كه نباید خودی را با غیرخودی برابر دانست و از كینهتوزی دشمنان غافل بود و در قبال توطئههای آنان راه بیتفاوتی در پیش گرفت.بسیاری از حوادث تلخ رخ داده در تاریخ اسلام، معلول بروز خصلت ناپسند غفلت از دشمنان و بیتفاوتی در قبال آنان در بین مسلمانان بوده است.امیرمؤمنان علیه السلام از پیش آمدن چنین وضعیتی بسیار رنج میبردند و در ملامت آن میفرمودند: «به خدا سوگند، شما بد وسیلهای برای افروختن آتش جنگ هستید; شما را فریب میدهند، اما فریب دادن نمیدانید، سرزمین شما را پیاپی میگیرند و شما پروا ندارید، چشم دشمن برای حمله شما خواب ندارد ولی شما در غفلتبه سر میبرید. به خدا سوگند، شكستبرای كسانی است كه دست از یاری یكدیگر میكشند. (17)
از جمله امتیازاتی كه حضرت برای خود برمیشمارند، حفظ هشیاری كامل در قبال دشمن معاند و عدم غفلت از حیلههای وی، و پرهیز از بیتفاوتی در برابر توطئههای اوست; در فرازی از خطبهای كه پس از شكستشورشیان خوارج در سال 38 هجری برای بسیج كردن مردم در مبارزه با شامیان، در نخیله كوفه ایراد نمودند، فرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پای ننشینم و پیش از آنكه دشمن فرصتیابد، با شمشیر آب دیده (18) چنان ضربهای بر پیكر او وارد سازم كه ریزههای استخوان سرش را بپراكند و بازوها و قدمهایش جدا گردد و از آن پس خدا هرچه خواهد انجام دهد.» (19)
حضرت پس از حادثه ناگوار نهروان در سال 38 هجری، به ایراد خطبه پرداختند و در بخشی از این خطبه چنین فرمودند: «ای مردم، من بودم كه چشم فتنه را كندم و جز من هیچ كس جرات چنین كاری را نداشت، آنگاه كه امواج سیاهی بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید.» (20)
گاهی دیده میشد علیبن ابیطالب علیه السلام برای زدودن فرهنگ بیتفاوتی در قبال دشمنان و اثبات مشروعیتشیوه برخورد خویش با مخالفان معاند به ناچار به سیره پیامبر صلی الله علیه وآله استناد ورزیده خطاب به مسلمانان میفرمودند: «پیامبر صلی الله علیه وآله بدون سستی و كوتاهی، رسالت پروردگارش را به انجام رسانید و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشی جنگید.» (21)
حاصل آنكه حفظ هشیاری كامل در قبال غیرخودیهای معاند و پرهیز از هرگونه غفلت در این زمینه، سرلوحه كاری امام علی علیه السلام قرار داشت.اكنون برماست كه همواره هشیاری خود را حفظ نموده، هیچگاه دشمن را كوچك نشماریم; مولی علی علیه السلام میفرمایند: هرگز دشمن را كوچك مشمار، هر چند ضعیف باشد.» (22)
«از دشمن در امان نباش، هرچند از تو سپاسگزاری كند.» (23)
«كسی كه از دشمن غفلت كند، حیلهها و كیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.» (24)
3.مقابله با غیرخودیها
با بررسی دوران درخشان حیات سیاسی امام علی علیه السلام، به خوبی در مییابیم كه آن حضرت در برخورد با غیرخودیها از شیوههای متنوعی بهره میگرفتند. پیش از پرداختن به این شیوهها، ذكر چند نكته لازم است:
الف.رعایت تقیدهای دینی در برخورد با دشمنان
امیرمؤمنان علیه السلام نه تنها در امور عبادی مقید به رعایت فرمان الهی بودند، بلكه در سایر عرصهها و از جمله در عرصه پیكار و مقابله با مخالفان معاند نیز پایبند به دستورالعملهای دینی و آموزههای وحیانی بودند.بدین روی، همواره از اعمال سیاست نیرنگ و فریب پرهیز مینمودند و پیمانشكنی و نیرنگ با دشمن را ناپسند برمیشمردند.خود آن حضرت، یكی از امتیازهای خود را در برابر معاویه در همین موضوع میدانستند و در اینباره میفرمودند: «به خدا سوگند، معاویه زیركتر و سیاستمدارتر از من نیست.اما معاویه حیلهگر و جنایتكار است و اگر نیرنگ و پیمانشكنی ناپسند و ناشایسته نبود، من زیركترین مردم بودم; ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی كفر و انكار است.روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است كه با آن شناخته میشود.» (25)
با آنكه حضرت علی علیه السلام از راهكارهای كارامد منتهی به نیرنگ و فریب آگاه بودند، ولی هیچگاه در حل مشكلات خود، از آنها بهره نگرفتند; زیرا فرمان الهی را در این زمینه مانع میدیدند; میفرمودند: «چه بسا شخصی تمام پیشامدهای آینده را میداند و راههای مكر و حیله را میشناسد، ولی امر ونهی پروردگار مانع اوست و با اینكه قدرت انجام آن را دارد، آن را به روشنی رها میسازد.اما آنكه از گناه و مخالفتبا دین پروا ندارد، از فرصتها برای نیرنگبازی استفاده میكند.» (26)
متاسفانه برخی اشخاص ناآگاه عدم بهرهگیری امام علی علیه السلام از سیاست نیرنگ و فریب را دلیل بر عدم آشنایی آن بزرگوار به سیاست تلقی نموده، غیرمنصفانه به مقایسه آن حضرت با معاویه پرداخته، در سیاست او را سرامد قلمداد نمودهاند.
جورج جرداق مسیحی میگوید: «آنها كه میگویند: علی سیاست را نمیشناسد، میخواهند علی همانند معاویه باشد و مثل او عمل كند، در حالی كه علی میخواهد علی بن ابیطالب باشد (و به شیوه الهی خود عمل كند.) (27)
به دلیل پایبندی امیرمؤمنان علیه السلام به فرمان الهی در تمام عرصهها، مشاهده میكنیم كه حضرت رعایت اصول اخلاقی و آموزههای دینی را حتی نسبتبه سرسختترین دشمنان و از جمله نسبتبه قاتل خویش، عبدالرحمن بن ملجم، امری لازم شمرده به فرزندان عبدالمطلب توصیه نمودند: «اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یك ضربتبزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید.من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم كه فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هرچند سگ دیوانهای باشد. » (28)
آن بزرگوار در حین نیایشهای خود، در آستانه جنگ با دشمنان، به خداوند عرضه میداشتند: «اگر بر دشمن پیروزمان ساختی، ما را از تجاوز بركنار دار و بر راه حق استوار نما.» (29)
حاصل آنكه، حضرت علی علیه السلام در همه عرصهها از معصیت الهی پرهیز مینمودند و میفرمودند: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان (خاری سه شعبه كه خوراك شتران و سخت گزنده است) به سر ببرم و یا با غل و زنجیر به این سویا آن سو كشیده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حالی ملاقات كنم كه به بعضی از بندگان ستم و چیزی از اموال عمومی را غصب كرده باشم.به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاستبه من دهند تا خدا را نافرمانی كنم بر اینكه پوست جوی را از مورچهای ناروا بگیرم، چنین نخواهم كرد.» (30)
عهدنامه حضرت خطاب به مالك اشتر حكایت از آن دارد كه امیرمؤمنان علیه السلام وی را از نادیدهگیری تقیدهای دینی برحذر داشته، به او هشدار دادهاند كه نكند برای حل مشكلات خویش با دشمن راه حقه و تزویر و پیمانشكنی را در پیش گیرد. (31)
ب.مرزبندی بین مخالفان فریبخورده و دشمنان اصلی
بیتردید، با توجه به متفاوت بودن موضعگیریها و عملكردهای دشمنان و مخالفان اسلام و قرآن، نمیتوان همه آنان را یكسان دانست، بلكه در یك تقسیمبندی كلی، میتوان دشمنان آن حضرت را چنین تقسیمبندی كرد: جمعی از فریبخوردگان بودند; یعنی كسانی كه مجذوب ترفندهای دشمن گردیدند و به دلیل دلباختگی به زرق و برق دنیا، فریب خوردند – و نقشی در رهبری توطئهها و پیكارها نداشتند.اما گروهی دیگر از آنان كسانی بودند كه صحنه گردان و آتش برافروزان اصلی عرصه دشمنی بودند.این دو دسته را نباید مساوی دانست و با هر دو گروه به یك شیوه برخورد كرد. (32)
بدینروی امیر مؤمنان علیه السلام هنگام مواجه شدن با كسانی كه پس از ماجرای «حكمین» در صفین، در برابر حضرتش جبهه گرفتند و ایستادگی نمودند، خطاب به آنان فرمودند: آیا همه شما در جنگ صفین بودید؟ گفتند: بعضی بودیم و بعضی حضور نداشتیم.فرمود: به دو گروه تقسیم شوید تا مناسب با هر كدام سخن گویم.دو دسته شدند، آنگاه سخنانی طولانی ایراد نمودند. (33)
به دنبال این اقدام امام علی علیه السلام، كارگردانان اصلی توطئه هرچه كوشیدند تا نیروها را حفظ نمایند، موفق نشدند.امام علیه السلام با كسانی كه در صفین نبودند شروع به سخن كردند; جریان صفین را تحلیل كردند، آنگاه نیروها فهمیدند كه واقعیت چه بوده است، سپس امام منطقهای را در نظر گرفتند و فرمودند: هر كس كه به كوفه برود، در امان است; هر كس به مدائن برود، در امان است; و هر كس به این نقطه برود در امان است.به دنبال این ماجرا، فروة بن نوفل اشجعی رو به طرفدارانش كرد و گفت: «به خدا قسم، نمیدانم برای چه با علی میجنگیم؟ ! من باز میگردم تا برایم روشن شود و آگاهانه وارد شوم; یا بجنگم یا اطاعت كنم.» (34)
ج.ارشاد و هدایت
با تفحص در برخوردهای امام علی علیه السلام با غیر خودیها به وضوح درمییابیم كه هدف اصلی آن حضرت در این عرصه مهم سیاسی و اجتماعی ارشاد و هدایت اشخاص و احزاب بود و نه استیلا و سلطهیابی بر آنان.به دیگر سخن، آن حضرت میكوشیدند تا اقشار گوناگون جامعه به سوی حق حركت كنند و بندگی معبود حقیقی را پیشه نمایند.
وجود 241 خطبه، 79 نامه و 408 گفتار حكیمانه از آن حضرت تنها در مجموعه نفیس و ارزشمند نهجالبلاغه گواه بر این است كه آن حضرت همواره در پی اجرای این توصیه پیامبراكرم صلی الله علیه وآله بودند كه به وقت اعزامشان به یمن به حضرتش فرمودند: «به پروردگار سوگند، اگر خداوند یك نفر را به وسیله تو هدایت كند، از آنچه خورشید بر آن طلوع یا غروب میكند بهتر است.» (35)
آن حضرت به امید اینكه كسی از مخالفان معاند هدایتیابد و راه ضلالت نپوید، از شتاب در صدور فرمان قتال و جنگ با دشمنان پرهیز مینمودند.همین شیوه برخورد از سوی امام علیه السلام موجب گردید تا پرسشهایی در ذهن سپاهیان و یارانشان مطرح گردد، مبنی بر اینكه: اگر آنان دشمن هستند، پس چرا حضرت در صدور فرمان جنگ با آنان شتاب نمیكنند؟
خود آن بزرگوار در مقام پاسخ به اینگونه پرسشها میفرمودند: «اینكه میگویید: خویشتنداری از ترس مرگ است، به خدا سوگند، باكی ندارم كه من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید، و اگر تصور میكنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند، هر روزی كه جنگ را تاخیر میاندازم برای آن است كه آرزو دارم عدهای از آنان به ما ملحق شوند و هدایت گردند.و در لابهلای تاریكیها، نور مرا نگریسته، به سوی من بشتابند، كه این برای من از كشتار آنان در راه گمراهی بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهشان گرفتار میگردند.» (36)
لازم به ذكر است كه نه تنها آن حضرت به موضوع هدایت و ارشاد دشمنان اهمیت میدادند و آن را سرلوحه كار خود قرار داده بودند، بلكه از كارگزاران در حكومتخویش نیز میخواستند همانند امامشان عمل نمایند و برای برخورد فرهنگی اهمیتخاصی قایل باشند و آن را نسبتبه برخورد فیزیكی و نظامی مقدم دارند; آنگاه كه معقل بن قیس ریاحی (از بزرگان و شجاعان كوفه) را با سه هزار سرباز به عنوان پیشاهنگان سپاه به سوی شام اعزام میداشتند، خطاب به وی چنین نوشتند: «مبادا كینه آنان پیش از اینكه آنان را به راه هدایت فرا خوانید و درهای عذر بر آنان ببندید شما را به جنگ وا دارد.» (37)
4.شیوههای برخورد با غیرخودیها
اینك به بررسی مهمترین شیوههای امام علی علیه السلام در قبال غیرخودیها میپردازیم:
الف.مكالمه و گفتوگو:
از جمله روشهای مقبول و معقول در عرصه سیاست، روش مكالمه و گفتوگو و انجام مذاكره دو جناح مقابل است.چه بسا ممكن استبا اعمال چنین سیاستی، دشمنیها تبدیل به دوستی و وفاق گردد.سیره امیرمؤمنان علیه السلام گویای آن است كه آن حضرت از اجرای چنین تدبیری در برخورد با مخالفان خود ابایی نداشتند; زیرا گاه با اعزام نمایندهای ویژه به سوی مخالفان باب گفتوگو را به سوی آنان میگشودند (38) و گاه خود به طور مستقیم وارد گفتوگو با مخالف میشدند.در این نوشتار، تنها به ذكر دو نمونه بسنده میشود:
الف. «وقتی سپاه عایشه در بصره آماده رزم شدند، طلحه و زبیر (برای تحریك سپاه) مسلحانه به میدان آمدند.وقتی این دو به میدان شتافتند، امام علی علیه السلام جلو آمدند و آنقدر نزدیك شدند كه گردن اسبشان با گردن اسب طلحه و زبیر برخورد كرد (با اینكه خطر كشتن آن حضرت وجود داشت) و بدون توجه به خطرات با آنان وارد مذاكره شدند.سپس به طلحه و زبیر فرمودند: آیا در گذشته من برادر دینی شما نبودم كه ریختن خون مرا حرام میدانستید و من هم ریختن خون شما را حرام میدانستم؟ پس چه حادثهای اتفاق افتاده است كه ریختن خونم برای شما حلال شده است؟ !
طلحه گفت: تو مردم را علیه عثمان تحریك كردهای!
امام در پاسخ طلحه آیهای تلاوت كردند و فرمودند: «تو به خونخواهی عثمان برخاستهای، خدا لعنت كند قاتلان عثمان را! ای طلحه همسرت را در خانه پنهان كردهای، اما همسر رسولخدا صلی الله علیه وآله را برای جنگ به میدان آوردهای؟ ای طلحه مگر تو با من بیعت نكردهای؟» طلحه گفت: از ترس بیعت كردم.
وقتی امام دیدند طلحه چنین به دروغ متوسل میشود و نشان میدهد كه قصد اصلاح و حل اختلاف ندارد، از او روی برگرداندند و رو به زبیر كردند و خطاب به او فرمودند: تو برای چه آمدهای؟
زبیر گفت: تو برای رهبری شایسته نیستی و از ما هم برتر نیستی!
امام فرمودند: «آیا پس از عثمان من شایسته نیستم؟ ما تو را از فرزندان عبدالمطلب میشمردیم تا اینكه فرزندت بزرگ شد و بین ما جدایی انداخت.» سپس به او فرمودند: «یادت هست روزی در منطقه “بنی غنم” همراه پیامبر بودی، چشم پیامبر صلی الله علیه وآله به من افتاد و خندید و من هم خندیدم.تو به پیامبر عرض كردی: پسر ابوطالب غرورش را كنار نمیگذارد; پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: او غرور ندارد، ولی تو در آینده با او میجنگی، در حالی كه تو ستمكاری؟ !» زبیر گفت: خدای من، این سخنان درست است، به خدا سوگند، هرگز با تو نمیجنگم.و از سپاه كناره گرفت. (39)
ب.پس از صدور حكم حكمین، مردی به نام خریتبن راشد رهبر فرقه بنی ناجیه از گروه خوارج، نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد و عرض كرد: یا علی به خدا قسم، امر تو را اطاعت نكرده، به تو اقتدا نمیكنم و فردا از تو جدا میشوم!
امام علیه السلام كمی با او صحبت كردند و فرمودند: چرا چنین میكنی؟
گفت: زیرا تو حكمیت را پذیرفتی و آنگاه كه شرایط مناسب بود، در دفاع از حق خود قصور ورزیدی و به مردمی كه به خود ظلم كردند تكیه و اعتماد نمودی و من این را برای تو عیب میدانم و از آنان نیز نفرت دارم و بدین دلیل، از هر دو گروه شما جدا میشوم.
حضرت علیه السلام فرمودند: «بیا تا كتاب را به تو بیاموزم و در مورد سنتبا تو بحث و گفتوگو كنم و حقایقی را برای تو روشن سازم كه من آنها را بهتر از تو میدانم.شاید حقیقت آنچه را كه انكار میكنی، بفهمی و آنچه را كه نمیدانی و به آن آگاه نیستی، برایت روشن شود.» (40)
ب.پرهیز از توهین و دشنام
در عرصه سیاست، زیاد اتفاق میافتد كه طرفین متخاصم و دو جناح مقابل هم، از اهانتبه یكدیگر و فحاشی كردن و بر زبان راندن سخنان زشت علیه یكدیگر امتناع نمیورزند.اما در حكومت دینی، اعمال چنین شیوهای، حتی نسبتبه مخالف، ممنوع میباشد. (41) خدای منان خطاب به مؤمنان میفرماید: «آنانكه غیرخدا را میخوانند دشنام مدهید.پس دشنام دهند خدا را از روی ستم، بدون آنكه دانشی داشته باشند.» (انعام: 108) امام علی علیه السلام كه همواره در جهت اجرای فرمان الهی قدم برمیداشتند، در تمام مراحل زندگی، از اعمال این شیوه در برخورد با دوست و دشمن پرهیز مینمودند و یاران خویش را نیز از روی آوردن بدین شیوه و بهرهگیری از آن نهی میكردند. بدینروی، آنگاه كه شنیدند گروهی از اصحاب ایشان در جنگ صفین، اهل شام را ناسزا میگویند، خطاب به آنان فرمودند: «من خوش ندارم كه شما دشنامدهنده باشید، اما اگر كردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو میكردید، به سخن راست نزدیكتر و عذر پذیرتر بود.خوب بود به جای دشنام آنان، میگفتید: خدایا، خون ما و آنها را حفظ كن، بین ما و آنان را اصلاح نما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت كن تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند و آنان كه با حق میستیزند پشیمان شده، به حق بازگردند.» (42)
ابن ابی الحدید در شرح این سخن امام علیه السلام میگوید: «آنچه امام علیه السلام آن را خوش نداشتند و آنان را نمیپسندیدند این بود كه به اهل شام سخنان شتبگویند، ولی از اینكه آنان را لعن نمایند و یا از آنان اظهار برائت و بیزاری كنند، كراهتی نداشتند.» (43)
در خبری آمده است: روزی حضرت بر گروهی از اهل شام كه ولیدبن عقبه نیز در بین آنان بود، گذر كردند، آنان به امیرمؤمنان علیه السلام دشنام میدادند و ناسزا میگفتند: اصحاب امام علیه السلام از این روش نادرستشامیان خبر دادند: (و خواهان مقابله به مثل بودند) در چنین شرایطی، آن حضرت فرمودند: «با بزرگواری به جنگ با آنان بروید و در شما وقار اسلامی و آرامش و سیمای صالحان باشد.به خدا قسم، جاهلترین مردم به پروردگار مردمی هستند كه رهبر و تربیتكننده آنان معاویه و و ابوالاعور سلمی (45) و ابن ابی محیط شرابخوار و حد خورده اسلام باشند.اینها هستند كه بر من عیب گرفته، به من دشنام میدهند و از قدیم با من میجنگیدند و به من فحش میدادند; روزی كه آنان را به اسلام دعوت میكردم و آنان مرا به بتپرستی میخواندند.الحمدلله، لا اله الا الله همیشه فاسقان با من دشمنی میكردهاند.این گرفتاری بزرگی است. (46)
ج.پرهیز از مصالحه سیاسی
غالبا زمامداران و رجال سیاسی، پس از دستیابی به قدرت و تصاحب كرسی حكومت، درصدد تطمیع مخالفان خویش برمیآیند و به اصطلاح، به «مصالحه سیاسی» روی میآورند و راه سازش را سرلوحه كارشان قرار میدهند.بدینروی، دیده میشود كه برخی از زمامداران در دفاع از چنین شیوهای حاضر بودند برای تثبیت پایههای قدرت خویش، افراد ناباب و ناسالم را به كار بگمارند و آنان را شریك در حكومت كنند.با شكلگیری حكومت امام علی علیه السلام و وجود مخالفان در شهرهای گوناگون، برخی از اشخاص از حضرتش خواستند تا به مصالحه سیاسی روی آورند و به طور مقطعی هم كه شده است، سازش با مخالفان معاند را پیشه نمایند، اما آن حضرت، كه هیچگاه در حق بودن راه خود و باطل بودن رسم و آیین دشمنان خویش تردید نداشتند، (47) از اعمال چنین سیاستی پرهیز مینمودند و به صورت شفاف و روشن، با در پیش گرفتن این شیوه، مخالف بودند; از ابتدای امر، مانع به قدرت رسیدن آنان شده و به هیچ وجه حاضر به مصالحه سیاسی نشدند.به چند نمونه تاریخی توجه نمایید:
1.در روزهای اول پس از انجام مراسم بیعتبا امیرمؤمنان علیه السلام طلحه نزد ایشان آمد و عرض كرد: بصره را به من واگذار كن! در آن صورت، هر حركتی كه علیه تو به وجود آید، با سپاه به كمك تو خواهیم آمد.زبیر نیز گفت: كوفه را به من واگذار كن! در آن صورت، هر حركتی كه علیه تو به وجود آید با سپاه به كمك تو خواهیم آمد.حضرت فرمودند: باید روی این پیشنهاد مطالعه كنم و بعد هم حاضر نشدند این حكومت را به آنان واگذار كنند. (48)
2.ابن عباس میگوید: هنگام مرگ عثمان و بیعتبا امام، من در مكه بودم.وقتی به مدینه آمدم، خدمت امام رسیدم.دیدم مغیرة بن شعبه از نزدش بیرون آمد.به او گفتم: چه كار داشتی؟ گفت: پس از بیعت، خدمتش رسیدم و به او پیشنهاد كردم: بگذار كارگزاران عثمان سركار بمانند تا اوضاع آرام گیرد و حكومت تثبیتشود و بعد هر كس را كه خواستی بركنار كن! در پاسخ فرمود: «لا اداهن فی دینی» ; در دینم اهل سازش نیستم و به حرفم توجه نكرد.امروز آمدم به ایشان پیشنهاد كردم، پیشنهاد اولم را نپذیرفتی، دست كم بگذار معاویه سركار بماند! در پاسخم فرمود: «لا والله، لا استعمل معاویة یومین» ; به خدا قسم، دو روز هم حاضر نیستم با معاویه كار كنم.
ابن عباس میگوید: به خدمتشان رسیدم و عرض كردم: گرچه به طلحه و زبیر نیز اطمینان ندارم، ولی خواهش میكنم: بگذار معاوبه باشد و پس از تثبیت، خودم او را بركنار میكنم.حضرت فرمود: «لا والله» ; به خدا قسم، امكان ندارد. (49)
د – برخورد قاطع با توطئهگران
از جمله شیوههای معقولی كه امام علی علیه السلام در برخورد با غیرخودیهای معاند از آن بهره میجستند، شیوه قتال و پیكار نظامی بود.هر زمان و مكانی كه اعمال این شیوه به مصلحتبود، امیرمؤمنان علیه السلام بدون كمترین درنگی، از آن استفاده میكردند.در چنین موقعیتی، هیچگونه سستی روا نمیداشتند چنانكه خود میفرمایند: «سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق و آنانكه در گمراهی و فساد غوطهورند، یك لحظه مدارا و سستی نمیكنم.» (50)
در جای دیگری نیز فرمودند: «به خدا سوگند، در این راه، هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم و خیانت نكردم و سستی در من راه نیافت.به خدا سوگند، درون باطل را میشكافم تا حق را از پهلویش بیرون كشم.» (51)
نكتهای كه نباید از ذكر آن غفلت كرد اینكه اجرای این شیوه در عرصه مقابله با غیر خودیها یك سیاست همگانی و فراگیر نسبتبه همه مخالفان نبوده بلكه تدبیری است كه تنها در برخورد با طیف معاند غیرخودیها و یا خودیهای فریبخورده خطرآفرین اعمال میگردید.در منظر امام علی علیه السلام، ستیز با چنین اشخاص و احزابی در جهت اطاعت از فرمان الهی محسوب میگردد (52) و قتال با آنها مشروع است. (53) بدینروی، به جنگیدن خود با آنان فخر مینمودند و از اقدامات خویش، در این عرصه به عظمتیاد میكردند. (54) و ایشان جنگ با اینگونه معاندان دین را وظیفه خود میدانستند و در اینباره میفرمودند: «اما من، به خدا سوگند، از پای ننشینم و پیش از آنكه دشمن فرصتیابد، با شمشیر آب دیده چنان ضربهای بر پیكر او وارد سازم كه ریزههای استخوان سرش را بپراكند و بازوها و قدمهایش جدا گردد و از آن پس، خدا هرچه خواهد انجام دهد.» (55)
در جای دیگری، برخورد در سایه شمشیر با كسانی را كه از حق سرپیچی كنند، درمان باطل و یاری رساندن حق بر شمرده، میفرمودند: «اگر اینان از حق سرپیچی كنند، با تیزی شمشیر پاسخشان میگویم و این كار برای درمان باطل و یاری حق كفایت میكند.» (56)
موجه بودن این شیوه برخورد با مخالفان معاند و كینهتوز موجب گردیده تا امیرمؤمنان علیه السلام به پیشنهاد آنانكه خواهان تغییر نظر در برخورد نظامی با معاویه بودند پاسخ منفی بدهند; چنانكه در كتب تاریخی میخوانیم:
آنگاه كه عقیل، برادر علی بن ابیطالب، پیشنهاد تغییر شیوه برخورد نظامی با معاویه را داد، آن حضرت طی نامهای به این پیشنهاد پاسخ منفی دادند و خطاب به برادرشان نوشتند: «اما آنچه را كه از تداوم جنگ پرسیدی و رای مرا خواستی بدانی، همانا رای من پیكار با پیمانشكنان است تا آنگاه كه خدا را ملاقات كنم; نه فراوانی مردم مرا توانمند میكند و نه پراكندگی آنان مرا هراسناك میسازد.هرگز گمان نكنی كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت و یا در برابر ستم سست میشود و یا مهار خود را به دست هر كسی میسپارد و یا از دستور هر كسی اطاعت میكند.» (57)
به هر حال، حیات سیاسی امیرمؤمنان علیه السلام گویای آن است كه آن حضرت نه تنها از جنگ با مفسدهجویان و معاندان با حق ترس و هراسی به دل راه نمیدادند، (58) بلكه آنان را به مبارزه دعوت میكردند.ایشان در بیانی، خطاب به معاویه چنین فرمودند: (59) «من علی بن ابیطالب، آن كسی هستم كه به جنگ تهدید نمیشوم و از مبارزه باكی ندارم.ای معاویه، اگر دوست داری، به مبارزه بیا!» (60)
آن حضرت در نامهای كه به مخنف بن سلیم (61) نگاشتند، اینگونه فرمودند: «جهاد با كسی كه با میل و رغبت از حق رو گردانیده و با اختیار، كوری و ضلالت را برگزیده، بر انسانهای عارف و بیدار واجب است.» (62)
در فرازی از خطبه معروف به «قاصعه» نیز فرمودند: «آگاه باشید! خداوند مرا به جنگ با سركشان متجاوز، پیمانشكنان و فسادكنندگان در زمین فرمان داده.» (63)
آن بزرگوار كسانی را كه از ستیز و جنگیدن با این گروه از دشمن سرباز میزدند، مستحق نكوهش دانسته، در مذمت آنان میفرمودند: «بدانید! مردانی از شما به یاری من نیامدند، من آنان را عتاب و سرزنش كرده، این را بر آنان عیب میگیرم، آنان را ترك كنید و برای آنان سخنانی را كه خوش ندارند بشنوند، بگویید تا بدینوسیله، نكوهش گردند و تفاوت و امتیاز حزبالله روشن شود و حزبالله بدین وسیله شناخته شود. » (64)
حاصل آنكه كسانی كه از خشم خدا میهراسند نه تنها از مقاتله و پیكار با دشمنان خدا خسته نمیشوند، بلكه بر توانمندیشان افزوده خواهد شد; چنانكه در سخن امام علی علیه السلام آمده است: «آنكه دندان خشم در راه خدا بر هم فشارد، بر كشتن باطلگرایان توانمند گردد.» (65)
ه.عفو و گذشت
از دیگر شیوههای امام علی علیه السلام در برخورد با مخالفان، شیوه «عفو» و گذشت است.البته به كارگیری این شیوه نیز همگانی نبوده است; یعنی چنین نبوده كه امام در برخورد با هر مخالفی و بدون لحاظ هیچ قید و شرط و مصلحتی به اجرای این شیوه پرداخته باشد، بلكه عفو و اغماض آن حضرت نسبتبه آن دسته از مخالفان بود كه در آغاز امر درصدد مقابله با نظام و حكومت اسلامی برآمده، توطئه در هتبراندازی آن تدارك دیده و حتی وارد عرصه كارزار هم شده بودند، ولی سپس در مقام عمل دچار شكست میشدند و با فرجام عبرتآموزی مواجه میگشتند و پس از آن به حاشیه میرفتند و در گوشهای، به ادامه حیات دنیوی روی میآوردند.
امیرمؤمنان علیه السلام تنها در مقام برخورد با این طیف از مخالفان، از شیوه عفو و اغماض بهره گرفتند و رفتار سوء گذشته آنان را نادیده میگرفتند.به چند نمونه توجه كنید:
1.مروان بن حكم، از كارگردانان اصلی جنگ جمل و از مخالفان سرسخت امام بودند، ولی پس از شكستسپاه عایشه، امام او را عفو كردند. (66)
2.عبدالله بن زبیر، خواهرزاده عایشه از دشمنان سرسخت امام بود و در ملاعام به امام ناسزا میگفت.درجمل همین كه امام در صحنه نبرد حاضر شدند، رو به سپاه عایشه، جملهای درباره امام گفتند (كه ذكر آن بجا نیست) با شكستسپاه عایشه، او را اسیر كردند و نزد امام آوردند.امام تنها یك جمله به او فرمودند: «برو كه نبینمت!» (67)
3.سعید بن عاص از كارگردانان جنگ جمل بود كه پس از جنگ، به مكه گریخت.وقتی امام او را دیدند، اصلا به او اعتنایی نكردند و به او چیزی نگفتند. (68)
4.عایشه، با آن همه گرفتاری كه برای امام درست كرد پس از شكست، امام به دیدنش رفتند و او را احترام كردند. (69)
ابن ابی الحدید پس از نقل چندین نمونه درباره اینگونه رفتار امام علیه السلام، چنین میگوید: «اگر اسم این موارد را “گذشت” میگذاری برای اثبات حسن رفتار كافی است و اگر اسم “دینداری” میگذاری، پس امام علی علیه السلام شایستهترین فرد است كه اینگونه رفتار كند.» (70)
ناگفته نماند كه شیوه امیرمؤمنان علیه السلام در برخورد با مخالفانی كه درصدد براندازی نطام نبودند ولی با امام هم – به هر دلیلی – میانه خوبی نداشتند نیز شیوه «عفو و اغماض» بود، در قبال این گروه از مخالفان هیچگاه درصدد انتقام برنمیآمدند.
فرجام سخن
با تامل در آنچه آمد، این موارد قابل استنتاج است:
1.دشمنشناسی لازم، بلكه ضروری و اجتنابناپذیر است.
2.بیتفاوتی در قبال توطئهها و كینهتوزیهای دشمنان در منظر امیرمؤمنان شیوهای است ناپسند و مذموم.
3.برخورد قاطع و ستیز و مقاتله با غیرخودیهای معاند و خودیهای فریبخورده مشروع و معقول است.حیات سیاسی امام علی علیه السلام با چنین شیوهای آمیخته است.
4.شیوه ستیز و پیكار نظامی با مخالفان تنها شیوه علی بن ابیطالب علیه السلام در این عرصه نبوده; زیرا شیوههای دیگری همچون مكالمه و گفتوگو، موعظه و نصیحت، و عفو و گذشت نیز دراین زمینه، از آن حضرت به یادگار مانده است.
پینوشتها:
1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسةالوفاء، 1403 ه.ق، ج 74، ص 179
2- شیخ عباس محدث قمی، سفینةالبحار، بیروت، دارالمرتضی، ج 2، ص 179
3- مرتضی فرجپور، فهرس ملحقات احقاق الحق، قم، مكتبة آیةالله المرعشی النجفی، 1409 ه.ق، ص 394
4- همان، ص 391/محمد محمدی ری شهری، میزان الحكمة، بیروت، مؤسسة الاعلام الاسلامی، ج 1، ص 209
5- همان، ج 1، ص 221/شیخ مفید، الارشاد، ص 23
6 و7- نهجالبلاغه، خطبه 189/خطبه، 194
8- همان، خطبه 147/همچنین ر.ك.به: كلمات قصار، ش 262
9 الی 11- همان، نامه 15/خطبه 93/خطبه 6
12- به شام، مغرب نیز میگفتند; چون در مغرب كوفه قرار داشت. «شام بزرگ» شامل سوریه، لبنان و فلسطین بود كه این مناطق در كنار دریای مغرب واقع است.ر.ك.به: همان 13- نهجالبلاغه، نامه 33
14- همان، كلمات قصار، ش 18 و 262
15- ابن عساكر، تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 183
16- محمد بستانی، استراتژی نظامی امام علی علیه السلام، ترجمه حسن علیاكبری، سازمان تحقیقات خودكفایی بسیج، 1378، ص 11
17و 18- نهجالبلاغه، نامه 27/خطبه 34
19- «ضرب بالمشرفیة» شمشیری آبدیده است كه آن را در یكی از شهرهای یمن (مشرف) میساختند و معروف بود.
20- نهجالبلاغه، خطبه 34
21 و 22- همان، خطبه 93/خطبه 116
23 الی 25- آمدی، فهرست موضوعی شرح فارسی غرر و درر، ص 240
26- نهجالبلاغه، خطبه 200
27- همان، خطبه 41; “نهج السعادة فی مستدرك نهجالبلاغه”، ج 2، ص 43 آمده است: «انافقات عین الفتنة، ولولا انا ما قتل اهل النهروان و اهل الجمل» 28- محمدجواد مغنیه، فی ظلال نهجالبلاغه، ج 1، ص 258
29 و 30- نهجالبلاغه، نامه 47/خطبه 171
31- همان، خطبه 234 و شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 11، ص 245
32- همان، نامه 53
33- برای اطلاع بیشتر ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه 122
34- ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 346
35- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 361 (با اندكی تفاوت در ج 19، ص 147) 36و37- نهجالبلاغه، خطبه 55/نامه 12
38- همانند اعزام ابن عباس برای مذاكره با طلحه و زبیر، شیخ مفید، الجمل، ص 336 و 337 و نیز مذاكره با خوارج (نهجالبلاغه، نامه 77) 39- ابن اثیر، كامل، ج 3، ص 239
40- نهج السعادة فی مستدرك نهجالبلاغه، ج 2، ص 480
41- ر.ك.به: سفینة البحار، ج 1، ص 592
42- نهجالبلاغه، خطبه 206
43- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 11، ص 21
44- «ابن نابغه» نام عمروعاص است.مادرش نابغه بود; زن اسیری كه عبدالله جدعان او را خرید و چون فاسد و بی پروا بود، او را رها كرد.وقتی عمروعاص متولد شد، ابولهب، امیة بن خلف، هشام بن مغیره، ابوسفیان و عاص بن وائل، هر كدام ادعا داشتند كه عمرو، فرزند اوست.سرانجام، عاص كه از دشمنان سرسخت رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، او را برداشت; همو كه پیامبر صلی الله علیه وآله را «ابتر» نامید و خدا در سوره كوثر در جوابش فرمود: «ان شانئك هو الابتر» (همانا دشمن تو ابتر است) و آیه «انا كفیناك المستهزئین» درباره او و یارانش نازل شد.عمروعاص در مكه سر راه پیامبر صلی الله علیه وآله سنگ و خار میریخت; او بود كه اشعار فراوانی بر ضد رسول خدا میسرود و بچههای مكه را تحریك میكرد با صدای بلند برای آزار آن حضرت بخوانند و او بود كه از طرف قریش مكه به دربار سلطان حبشه رفت تا مهاجران مسلمان را به مكه بازگرداند.ر.ك.به: نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص 141، به نقل از كتاب: ربیعالابرار زمخشری.
45- ابوالاعور سلمی، نامش سفیان بن عمر است.وی در جنگ صفین، در صف مقدم لشكر معاویه قرار داشت.در واقعه دلخراش كربلا نیز از فرماندهان سپاه ابن سعد بود.ر.ك.به: سفینةالبحار، ج 2، ص 288
46- نصر المنقری، وقعة صفین، ص 391
47- نهجالبلاغه، خطبه 4 و 197، میزان الحكمه، ج 1، ص 225، ش 1089 و ص 236، ش 1095/بحارالانوار، ج 17، ص 225
48و 49- الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 196/ص 197
50- نهجالبلاغه، خطبه 24
51- در این زمینه، ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه 33، نامه 45 و 62 و خطبه 10
52 الی 57- نهجالبلاغه، خطبه 192/خطبه 172/نامه 10/خطبه 34/خطبه 22/نامه 36
58- همان، خطبه 5، 55، 104، 123، 156، 174، و نامه 28، 36، 45 و 62
59- نهج السعادة فی مستدرك نهجالبلاغه، ج 5، ص 294
60- در همین زمینه، ر.ك: نهجالبلاغه، نامه 10 و 8
61- وی فرماندار امیرمؤمنان علیه السلام در اصفهان و همدان بود.
62- وقعة صفین، ص 104
63- نهجالبلاغه، خطبه 192
64- نهج السعادة فی مستدرك نهجالبلاغه، ج 2، ص 261
65- نهجالبلاغه، حكمت 174
66 الی 70- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 22/ص 23/ص 23/ص 24
فصلنامه معرفت شماره 47 – سید حسین شفیعی دارابی