از مرحوم طبرسى در اعلام الورى و راوندى در خرائج نقل شده که گفتهاند این داستان در سالهاى اول بعثت اتفاق افتاد (1) ولىمرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان در دو جا ذکر کرده کهاین ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد (2) و در یکجاى آن از پارهاى روایات نقل کرده که:
این داستان در آغاز شب چهاردهم ذى حجه پنجسال قبل ازهجرت اتفاق افتاد.و مدت آن نیز اندکى بیش نبود.
2-چگونگى ماجرا
در روایات مختلفى که در تواریخ شیعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالک و دیگران نقل شده عموما گفتهاند:
این معجزه بنا بدرخواست جمعى از سران قریش و مشرکان مانندابو جهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل و دیگران انجام شد،بدینترتیب که آنها در یکى از شبها که تمامى ماه در آسمان بود بنزدرسول خدا(ص)آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده این ماه دو نیم شود!رسول خدا(ص) بدانها گفت:اگر من اینکار را بکنم ایمان خواهید آورد؟
گفتند:آرى،و آنحضرت از خداى خود درخواست این معجزه راکرد و ناگهان همگى دیدند که ماه دو نیم شد بطورى که کوهحرا را در میان آن دیدند و سپس ماه به هم آمد و دو نیمه آن به همچسبید و همانند اول گردید،و رسول خدا(ص) دوبار فرمود:
«اشهدوا،اشهدوا»یعنى گواه باشید و بنگرید!
مشرکین که این منظره را دیدند بجاى آنکه به آنحضرتایمان آورند گفتند!«سحرنا محمد»محمد ما را جادو کرد،و یاآنکه گفتند:«سحر القمر،سحر القمر»ماه را جادو کرد!
برخى از آنها گفتند:اگر شما را جادو کرده مردم شهرهاىدیگر را که جادو نکرده!از آنها بپرسید،و چون از مسافرانو مردم شهرهاى دیگر پرسیدند آنها نیز مشاهدات خود را در دو نیمشدن ماه بیان داشتند (3) .
و در پارهاى از روایات آمده که این ماجرا دو بار اتفاق افتادولى برخى از شارحین حدیث گفتهاند:منظور از دو بار همان دوقسمتشدن ماه است نه اینکه این جریان دو بار اتفاق افتادهباشد. (4) و البته مجموع روایاتى که درباره این معجزه وارد شده حدود بیست روایت میشود که در کتابهاى حدیثى شیعه و اهل سنتمانند بحار الانوار و سیرة النبویة ابن کثیر و در المنثور سیوطى ودیگران نقل شده.
3-گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روایات در این باره
عموم محدثین و علماى اسلامى درباره وقوع این معجزه ازرسول خدا(ص)ادعاى اجماع و تواتر روایات را کردهاند چنانچهمرحوم طبرسى از علماى شیعه در مقام رد گفتار مخالف گفته:
«المسلمین اجمعوا على ذلک فلا یعتد بخلاف من خالف فیه…» (5) مسلمانان بر انجام این معجزه اجماع دارند و از اینرو بگفتار مخالفاعتنائى نیست.
و ابن شهر آشوب در مناقب گوید:
«اجمع المفسرون و المحدثون سوى عطاء و الحسن و البلخى فى قوله«اقتربت الساعة…»انه اجتمع المشرکون.و آنگاه داستان را نقلکرده» (6) .
و از علماى اهل سنت نیز فخر رازى در تفسیر مفاتیح الغیب درتفسیر سوره قمر گوید:
«المفسرون باسرهم على ان المراد ان القمر حصل فیهالانشقاق…» (7) .
مفسران همگى بر این عقیدهاند که در ماه انشقاق پدید آمد و دو نیم شد…
و سپس داستان را بهمانگونه که ما نقل کردیم بیان مىکند.
و از قاضى در شفاء نقل شده که گفته:
«اجمع المفسرون و اهل السنة على وقوع الانشقاق». (8) چنانچه ابن کثیر در سیرة النبویة گوید:
«و قد اجمع المسلمون على وقوع ذلک فى زمنه علیه الصلاة و السلامو جاءت بذلک الاحادیث المتواترة من طرق متعددة تفید القطع عند مناحاط بها و نظر فیها» (9) .
-مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آنحضرت دارند و حدیثهاى متواترهنیز از طرق متعدده در این باره رسیده که براى هر کس که بدانها احاطه داشته ودر آنها نظر افکنده موجب قطع خواهد شد.
و مرحوم علامه طباطبائى از دانشمندان و مفسران معاصر نیزفرموده:
«آیة شق القمر بید النبى(ص)بمکة قبل الهجرة باقتراح من المشرکین مما تسلمها المسلمون بلا ارتیاب منهم».
-معجزه شق القمر بدست رسول خدا(ص)در مکه پیش از هجرت بنابدرخواست مشرکان از موضوعاتى است که مسلمانها همگى وقوع آنرا مسلمدانسته و تردیدى در آن نکردهاند.
و از دانشمندان معاصر اهل سنت نیز دکتر سعید بوطىنویسنده کتاب فقه السیرة در اینباره گوید:
«و هذا امر متفق علیه بین العلماء انه قد وقع فى زمان النبى(ص)و انهکان احدى المعجزات» (10) .
-و این چیزى است که میان علماء مورد اتفاق است که در زمان رسولخدا(ص)اتفاق افتاده و یکى از معجزات اوست.
و این بود نمونههائى از گفتار علماء و محدثین شیعه واهل سنت در اینباره،و از اینرو بهتر آنست که از ذکر گفتههاىمخالفان صرفنظر کرده و بدنبال بخش بعدى برویم و انشاء اللهتعالى در پایان مقاله به برخى از شبهات آنها پاسخ خواهیم داد.
4-دلیلى از قرآن کریم
بجز برخى معدود از اهل تفسیر همانگونه که در خلالبحثهاى گذشته گفته شد:عموم مفسران شیعه و اهل سنت گفتهاند: آیه مبارکه:
«اقتربت الساعة و انشق القمر،و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحرمستمر».
-قیامت نزدیک شد و ماه شکافت،و اگر معجزهاى ببینند روى بگردانند وگویند جادوئى است مستمر.
درباره همین معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان رابازگو میکند که مشرکان درخواست چنین معجزهاى کردند و چونبه وقوع پیوست روى گردانده و گفتند:جادوئى است مانندجادوهاى دیگر.
تنها از حسن و عطا و بلخى نقل شده که گفتهاند:«انشق»در اینجا بمعناى«سینشق»استیعنى بزودى در قیامت ماه دونیم خواهد شد و اینکه بلفظ ماضى آمده بخاطر اینکه محققا واقعخواهد شد،ولى این تفسیر بگفته علامه طباطبائى و دیگران بسیاربىپایه است و دلالت آیه بعدى که مىفرماید:«و ان یرو آیةیعرضوا،و یقولوا سحر مستمر»آنرا رد مىکند براى اینکه سیاق آنآیه روشنترین شاهد استبر اینکه منظور از«آیت»معجزه بقولمطلق است،که شامل دو نیم کردن ماه هم میشود،یعنى حتىاگر دو نیم شدن ماه را هم ببینند میگویند سحرى استپشتسر هم،و معلوم است که روز قیامت روز پرده پوشى نیست،روزیست که همه حقایق ظهور مىکند،و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت مىگردند،تا بآن پناهنده شوند.و معنا ندارد درچنین روزى هم بعد از دیدن«شق القمر»باز بگویند این سحرىاست مستمر،پس هیچ چارهاى نیست جز اینکه بگوئیم شق القمرآیت و معجزهاى بوده،که واقع شده،تا مردم را بسوى حق وصدق دلالت کند،و چنین چیزى را ممکن است انکار کنند وبگویند سحر است.
نظیر تفسیر بالا در بىپایگى گفتار بعضى دیگر است کهگفتهاند:کلمه«آیت»اشاره استبآن مطلبى که ریاضى داناناین عصر بآن پى بردهاند،و آن اینستکه کره ماه از زمین جداشده،همانطور که خود زمین هم از خورشید جدا شده،پس جمله«و انشق القمر»اشاره استبیک حقیقت علمى،که در عصرنزول آیه کشف نشده بود،بعد از صدها قرن کشف شد.
وجه بىپایگى این تفسیر اینستکه در صورتى که گفتارریاضى دانان صحیح باشد آیه بعدى که مىفرماید:«و ان یروا آیةیعرضوا و یقولوا سحر مستمر»با آن نمىسازد،براى اینکه از احدىنقل نشده که گفته باشد خود ماه سحرى است مستمر.
علاوه بر اینکه جدا شدن ماه از زمین اشتقاق است،و آنچه درآیه شریفه آمده انشقاق است،و انشقاق را جز بپاره شدن چیزىو دو نیم شدن آن اطلاق نمىکنند،و هرگز جدا شدن چیزى از چیز دیگر که قبلا با آن یکى بوده را انشقاق نمىگویند.
و نظیر وجه بالا در بى پایگى این وجه است که بعضى اختیارکرده گفتهاند:انشقاق قمر بمعناى برطرف شدن لمتشبهنگام طلوع آن است،و نیز اینکه بعضى دیگر گفتهاند:انشقاققمر کنایه است از ظهور امر و روشن شدن حق.
البته این آیه خالى از این اشاره نیست،که انشقاق قمر یکىاز لوازم نزدیکى ساعت است.
5-پاسخ از چند اشکال
یکى از اشکالهائى که بر وقوع معجزه شق القمر شده و بامعجزه معراج رسول خدا(ص)نیز از این جهت مشترک استاشکالى است که سابق بر این،روى فرضیه بطلمیوس که خرقو التیام را در افلاک محال مىدانستند کردهاند و خلاصه فرضیهآنها این بود که افلاک را اجسامى بلورین مىدانستند و مجموعهآنها را نیز نه فلک مىپنداشتند که همانند ورقههاى پیاز روىهم قرار گرفته و ستارگان نیز همچون گل میخى بر آنها چسبیدهبود و حرکتستارگان را نیز با حرکت افلاک مىگرفت،یعنىهر فلکى حرکتى داشت و قهرا با حرکت فلک گل میخى هم کهبر او چسبیده بود حرکت مىکرد،و روى این نظریه مىگفتندخرق و التیام-یعنى شکسته و بسته شدن-در آنها محال است،و چون شق القمر-دو نیم شدن ماه-و هم چنین داستان معراججسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التیام در افلاک میشد آنرامنکر شده و یا دستبه تاویل و توجیه در آنها مىزدند،غافل ازآنکه قرنها قبل از جا افتادن این نظریه غلط،قرآن کریم آنرامردود دانسته و پنبه افلاک پوسته پیازى را زده است،آنجا که درباره خورشید و ماه و فلک گوید:«و الشمس تجرى لمستقر لها ذلکتقدیر العزیز العلیم،و القمر قدرناه منازل حتى عاد کالعرجون القدیم،لا الشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فىفلک یسبحون».
(سوره یس آیه 38-40)
که اولا حرکت و جریان را به خود خورشید و ماه نسبتمیدهد،و ثانیا«فلک»را مدار آنها دانسته و ثالثا حرکت آنها رادر این مدار بصورت«شنا»و شناورى بیان فرموده،و فضاىآسمان بى انتها را بصورت دریاى بیکرانى ترسیم فرموده که اینستارگان همچون ماهیان در آن شناورى میکنند.و علم وکشفیات و اختراعات جدید و سفینههاى فضائى و موشکها وآپولوها و لوناها نیز این حقیقت قرآن را به اثبات رسانید،و برهیئتبطلمیوسى خط بطلان کشیده و در زوایاى تاریخ دفنکرد. و یا این آیه که در سوره فصلت(آیه 11)آمده که مىفرماید:
«ثم استوى الى السماء و هى دخان»که آسمان را همانند دودىدانسته،و آیات دیگر که جاى ذکر آنها نیست.
اشکال دیگرى که برخى به این معجزه کردهاند اینستکه اگراینطور که میگویند قرص ماه دو نیم شده باشد باید تمام مردم دنیادیده باشند،و رصد بندان شرق و غرب عالم این حادثه را دررصدخانه خود ضبط کرده باشند،چون این از عجیبترین آیاتآسمانى است،و تاریخ تا آنجا که در دست است و همچنینکتب علمى هیئت و نجوم که از اوضاع آسمانى بحث مىکندنظیرى براى آن سراغ ندارد،و قطعا اگر چنین حادثهاى رخ دادهبود اهل بحث کمال دقت و اعتناء در شنیدن و نقل آن را بکارمىبردند،و مىبینیم که نه در تاریخ از آن خبرى هست و نه درکتب علمى اثرى از آن دیده مىشود؟
پاسخى که از این اعتراض دادهاند خلاصهاش این است کهگفتهاند:اولا ممکن است مردم آنشب از این حادثه غفلت کردهباشند،زیرا چه بسیار حوادث جوى و زمینى رخ مىدهد که مردماز آن غافلند،و اینطور نیست که هر حادثهاى رخ دهد مردمبفهمند،و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته،پشتبه پشت و سینه بسینه تا عصر ما به یکدیگر منتقل کنند.
و ثانیا سرزمین حجاز و اطراف آن از شهرهاى عربغیره رصدخانهاى نداشتند،تا حوادث جوى را ضبط کند، رصدخانههائى که در آن ایام بفرضى که بوده باشد در شرق درهند،و در مغرب در روم و یونان و غیره بوده،در حالیکه تاریخ ازوجود چنین رصدخانههائى در این نواحى و در ایام وقوع حادثه همخبر نداده و این جریان بطوریکه در بعضى از روایات آمده دراوائل شب چهاردهم ذى الحجه سال هشتم بعثتیعنى پنجسالقبل از هجرت اتفاق افتاده.
علاوه بر اینکه بلاد مغرب که اعتنائى باینگونه مسائلداشتهاند(البته اگر در آن تاریخ چنین اعتنائى داشته بودند)بامکه اختلاف افق داشتهاند،اختلاف زمانى زیادیکه باعث میشدآن بلاد جریان را نبینند،چون بطوریکه در بعضى از روایاتآمده قرص ماه در آن شب تمام بوده،و در حوالى غروب خورشیدو اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده،و میانه انشقاق ماه و دوباره متصلشدن آن زمانى اندک فاصله شده است،ممکن است مردم آنبلاد وقتى متوجه ماه شدهاند که اتصال یافته بوده.
از اینهم که بگذریم،ملتهاى غیر مسلمان یعنى اهل کلیساو بتخانه را در امور دینى و مخصوصا حوادثى که بنفع اسلام باشد متهم و مغرض مىدانیم،و چه بسیار حوادث مهمتر از این رانادیده گرفته و نقل نکردهاند.
اشکال دیگرى هم برخى با استناد به پارهاى از آیات کریمهقرآنى کردهاند که مرحوم علامه طباطبائى در ذیل همین آیاتسوره قمر نقل کرده و جواب کافى و شافى به آن داده بتفصیلىکه هر که خواهد به تفسیر المیزان آنمرحوم مراجعه نماید.
و بطور کلى در پاسخ این گونه اعتراضات و شبهات بایدبگوئیم:
ما وقتى مسئله نبوت را پذیرفتیم و به«غیب»ایمان آورده ومعجزه را قبول کردیم دیگر جائى براى بحث و رد و ایراد و تاویلو توجیه باقى نمىماند،مگر با کدام تجزیه و تحلیل مادى مسئلهشکافتن سنگ سختبا ضربه چوب و بیرون آمدن دوازده چشمهآب گوارا قابل توجیه است (11) ،و با کدام حساب ظاهرى حاضرکردن تختبلقیس در یک چشم برهم زدن از صنعا بهبیت المقدس قابل درک و قبول است (12) ،و با کدام وسیلهاى-جز معجزه-میتوان عصاى چوبى را به اژدهائى بزرگ«ثعبان مبین»تبدیل نمود (13) ،و یا با زدن همان عصاى چوبین بدر یا میتوان آنراشکافت،و دوازده شکاف در آن پدیدار کرد، (14) و لشکرى عظیمرا از آن دریا عبور داد.
اینها و امثال اینها معجزاتى است که در قرآن کریم آمده وروایات صحیحه اثبات آنها را تضمین کرده که از آنجمله استمعجزه معراج جسمانى و«شق القمر»و در برابر آنها نمىتوان باتئوریها و فرضیههائى همچون«محال بودن خرق و التیام درافلاک»و هیئتبطلمیوسى که سالها و قرنها بعنوان یک قانونمسلم علم هیئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن بهاثبات رسیده و بصورت مضحکهاى در آمده دستبتاویل و توجیهاین آیات و روایات زد،چنانچه برخى در گذشته و یا امروزمتاسفانه اینکار را کردهاند.
و اساس این توجیهات و تاویلات آن است که ظاهرا اینانمعناى صحیح«نبوت»و«وحى»و ارتباط انبیا را با عالم غیب و حقیقت جهان هستى ندانسته و یا همه را خواستهاند با فکرمادى و عقل ناقص خود فهمیده و تجزیه و تحلیل کنند،و قدرتلا یزال و بى انتهاى آفریدگار جهان را از یاد بردهاند و در نتیجه بهچنین تاویلاتى دست زدهاند و گرنه بگفته«ویلیم جونز» (15) :
-آن قدرت بزرگى که این عالم را آفرید از اینکه چیزى از آنکم کند یا چیزى بر آن بیفزاید عاجز و ناتوان نخواهد بود!
و بگفته آن دانشمند دیگر اسلامى«دکتر محمد سعیدبوطى» (16) اطراف وجود ما و بلکه خود وجودمان را همه گونهمعجزهاى فرا گرفته ولى بخاطر انس و الفتى که ما به آنها پیداکردهایم براى ما عادى شده و آنها را معمولى مىدانیم درصورتیکه در حقیقت هر کدام معجزه و یا معجزاتى شگفتانگیزاست.
مگر این ستارگان بىشمار،و حرکت این افلاک،و قانونجاذبه زمین و یا ستارگان دیگر،و حرکت ماه و خورشید،و ایننظم دقیق و حساب شده،و خلقت اینهمه موجودات ریز و درشتبلکه خلقتخود انسان-که آن دانشمندان بزرگ او را موجودناشناخته نامیده-و گردش خون در بدن،مسئله روح،و مسئله مرگ و حیات،و هزاران مسئله پیچیده و مرموز دیگرى که دروجود انسان و خلقتحیوانات و موجودات دیگر بکار رفته وموجود است معجزه نیست!
با اندکى تامل و دقت انسان به اعجاز همگى پى برده و همهرا معجزه میداند ولى از آنجا که مانوس و مالوف بوده براى ماصورت عادى پیدا کرده و از حالت اعجازى آنها غافل شدهایم.
یک تذکر پایانى
همانگونه که گفتیم:در مسئله معراج و شق القمر هر چه رابراى ما از نظر قرآن و حدیث صحیح به اثبات رسیده مىپذیریم،و اما پارهاى از روایات غیر صحیح و به اصطلاح«شاذ»ى را که درکتابها دیده مىشود،مانند آنکه در مسئله شق القمر نقل شده کهماه به دونیم شد و بگریبان رسولخدا رفت و سپس نیمى از آستینراست و نیمى از آستین چپ آنحضرت خارج شد و دوباره بهآسمان رفت و بیکدیگر چسبید.نمىپذیریم و بلکه اینگونه نقلهارا مجعول مىدانیم.و بگفته ابن کثیر این گفته برخىقصه پردازانى است که هیچ اصلى ندارد و دروغى آشکار استکه صحت ندارد (17) .
و یا پارهاى از خصوصیات و روایاتى که در داستان معراج ومشاهدات رسولخدا صلى الله علیه و آله در آسمانها و بهشت ودوزخ آمده و روایت صحیح و نقل معتبرى آنرا تایید نکرده مانمىپذیریم و اصرارى هم به قبول آن نداریم.
پینوشتها:
1.بحار الانوار-ج 17-ص 354 و 357.
2.المیزان-ج 19-ص 69 و 72.
3.بحار الانوار-ج 17-ص 347-363،سیره ابن کثیر-ج 2-ص 113-121.
4.به صفحه 350 از جلد 17 بحار و پاورقى آن مراجعه شود.
5.مجمع البیان-ج 9-ص 186.
6.بحار الانوار-ج 17-ص 357.
7.مفاتیح الغیب-ج 29-ص 28.
8.بحار الانوار-ج 17-ص 349.
9.سیرة النبویة-ج 2-ص 114.
10.فقه السیره-ص 150.
11.«و اوحینا الى موسى اذا استسقى قومه ان اضرب بعصاک الحجر،فانبجست منهاثنتا عشرة عینا…»(سوره اعراف-آیه 160) .
12.«قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک…»(سورهنمل-آیه 40).
13.«فالقى عصاه فاذا هی ثعبان مبین»(سوره شعرا-آیه 32).
14.به آیات مبارکه سوره بقره-آیه 50 و سوره طه-آیه 77 و سوره شعرا-آیه 63 و سورهدخان-آیه 24 مراجعه شود.
15.و 16.فقه السیره-ص 150-151.
17.سیره النبویه ابن کثیر-ج 2-ص 120-121.