طبقه بندي رفتارهاي نابهنجار كودكان

1- نابهنجاري هاي ناشي از نقيصه هاي ذهني
2- نابهنجاري هاي ناشي از مشكلات عاطفي
•    ترس
•    نگراني
•    اضطراب
•    خشم
•    پرخاشگري
•    حسادت
•    كمرويي
•    احساس حقارت
•    زودرنجي و حساسيت فوق العاده
•    وسواس
•    افسردگي
•    كمبود توجه
•    پريشان حواسي
•    خود خواهي
•    بي توجهي
•    تظاهر
•    گوشه گيري و انزوا
•    كج خلقي
•    بد اخمي و ترشرويي
•    گستاخي و پررويي
3- نابهنجاري هاي ناشي از ناسازگاري اجتماعي
•    بي قراري
•    دروغگويي
•    دزدي
•    تقلب
•    كتك كاري
•    تحرك بيش از حد
•    تعصب
•    نافرماني و بي اعتنايي
•    از بين بردن وسايل خود و ديگران
•    نداشتن قوه ي همكاري
•    نفاق افكني ، قطع كلام ديگران
•    منفي بافي ، عدم قبول راهنمايي ديگران
•    پر سر و صدا و خروشان
•    تند مزاجي ، از جا در رفتن ناگهاني
•    تسلط بر ديگران و قلدري
•    ايجاد آتش سوزي
•    بد زباني و ناسزا گويي
•    مرافعه جويي و مجادله
•    مسئوليت ناپذيري ، غير قابل اتكا بودن
•    خودآزاري ، دگرآزاري و خودكشي
4- نابهنجاري هاي ناشي از اختلالات زيستي – عاطفي
•    اختلالات تغذيه اي
•    اختلالات تخليه اي
•    اختلالات جنسي
•    اختلالات خواب
5- نابهنجاري هاي ناشي از اختلالات حسي – حركتي
6- نابهنجاري هاي ناشي از اختلالات تكلم
7- نابهنجاري هاي ناشي از اختلالات يادگيري
8- نابهنجاري هاي ناشي از صرع
9- نابهنجاري هاي ناشي از استعمال مواد مخدر

روانشناسي كودكان نابهنجار
تعريف رفتار بهنجار و نابهنجار :
كلمه بهنجار از نظر لغوي به مفهوم معدل ، حد وسط ، معتدل و معمولي اطلاق مي گردد و نابهنجار آنچه را كه از حد وسط ، اعتدال و معمولي منحرف باشد در ذهن تداعي مي كند ( البته در اينجا آن جنبه از انحراف كه در جهت منفي است مورد نظر ما مي باشد . )
براي آنكه ما بتوانيم رفتار نابهنجار را تشخيص دهيم بايد بتوانيم رفتار بهنجار را تعريف كنيم و مشخص نماييم كه آيا رفتار مورد نظر با رفتار بهنجار تفاوت دارد يا ندارد .
ارائه ي تعريفي از رفتار بهنجار كه شامل و مانع و جامع باشد امري مشكل است زيرا گوناگوني و گستردگي رفتارها و پاسخهاي هر يك از افراد بشري از يك سو و تفاوتهاي عوامل ژنتيكي و محيطي كه نقش مهمي در ساخت رفتار افراد دارند از سوي ديگر ( علي الخصوص تفاوتهاي فاحشي كه در آداب و رسوم و سنن جوامع مختلف و بطور كلي فرهنگهاي متفاوت وجود دارد ) بيان تعريف كاملي را غير ممكن مي سازد .
از طرف انديشمندان و صاحب نظران ملاكهاي متفاوتي براي تشخيص رفتار بهنجار ارائه شده است كه شايد بهترين آنها براي تعيين رفتار بهنجار نقش الگوهاي اجتماعي – فرهنگي باشد يعني طبق اين ملاك رفتار بهنجار در هر جامعه اي رفتاري است كه اكثريت افراد آن جامعه آن رفتار را مناسب مي دانند . به بيان ديگر رفتاري است كه از نظر اجتماعي در آن جامعه پا گرفته است و خانواده ها سعي مي كنند كودكان خود را مطابق آن تربيت كنند .
تعريف ديگري كه با توجه به همين ملاك مي توان بيان داشت اين است كه اصطلاح بهنجار در مورد آن عده از افراد جامعه بكار مي رود كه از لحاظ تواناييهاي عقلي ، تعادل رواني و سازگاري اجتماعي در حد معيارهاي رايج در جامعه باشند . بدين ترتيب اگر فردي رفتارهاي مورد تاثير جامعه را از خود بروز ندهد يا از لحاظ تواناييهاي عقلي ، تعادل رواني و سازگاري اجتماعي از معيارهاي رايج و عمومي باشد نابهنجار تلقي مي شود .
علي رغم مطالب فوق الذكر نمي توان بين افراد بهنجار و نابهنجار خط فاصل مشخص و معيني را ترسيم نمود . در مورد آن عده از رفتارهاي نابهنجار كه با رفتارهاي معمولي و رايج تفاوتهاي آشكاري دارند و در نظر اول به چشم مي آيند مشكلي براي تشخيص وجود ندارد . مثلاً كودكي كه دائما با ديگران در جنگ و ستيز است يا نمي تواند صحبت كند اوتستيك است يا دزديهاي آشكار دارد و بيش از حد دروغ مي گويد نابهنجار است ولي اظهار نظر و قضاوت در مورد رفتارهاي نابهنجاري كه شواهد ظاهري و آشكاري ندارند و انحراف آنها از معيار اندك است بسيار مشكل خواهد بود .
مسئله اساسي ديگري كه بايد متذكر شد اين است كه انواع رفتارهاي مختلف در كليه افراد بشري مشاهده مي شود و آنچه كه تفاوت بين رفتار بهنجار و نا بهنجار را مشخص مي كند از لحاظ درجه رفتار است نه نوع رفتار يعني رفتار افراد نابهنجار همان رفتار افراد بهنجار است منتهي در حد اغراق آميز و افراطي ، بطور مثال همه ي مردم از مكانيزمهاي دفاعي استفاده مي كنند ، بعضي مواقع اشتباه مي كنند ، حتي غير واقع بينانه عمل مي كنند ، يا از تواناييهاي ذهني ، عاطفي و اجماعي خويش استفاده كامل را نمي برند ، تمام اين رفتارها در حد معقول بهنجار تلقي مي شود ولي تكرار بيش از اندازه آنها نابهنجار قلمداد مي شود .
چنانچه ملاحظه شد تشخيص رفتار بهنجار از نابهنجار عمل آساني نيست و توصيه مي شود در مواردي كه شدت رفتار در حدي نيست كه بتوان كلمه نابهنجار را در مورد آن بكار برد يا به عبارت ديگر به مفهوم دقيق كلمه نابهنجار نيستند . نبايد به آنان مارك نابهنجاري بزنند و در چنين مواقعي بهتر است از آنها به عنوان افرادي كه داراي مشكلاتي هستند ياد كنيم .

طبقه بندي رفتارهاي نابهنجار كودكان
طبقه بندي در علوم امري عادي و طبيعي است و هيچ علمي را بدون طبقه بندي نميتوان يافت . با توجه به اينكه موضوع و محتواي مورد مطالعه علوم با هم فرق دارد طبقه بندي آنها هم با هم متفاوت خواهد بود .
در داخل يك علم نيز هر يك از صاحب نظران با توجه به نظر و ديد خود از آن به طبقه بندي خاصي را ارائه مي دهد.
در طول زمان طبقه بندي ها به تدريج كاملتر شده و طبقه بندي جديدي جايگزين طبقه بنديهاي قبلي مي گردد . حق هم همين است زيرا اگر يك طرح طبقه بندي تكامل نيابد و ما را مكلف سازند كه به يك علم به همان طريقي كه در گذشته بوده است نگاه كنيم ،
اولاً : آن طبقه بندي به مرور زمان بي اعتبار خواهد شد .
ثانياً : روند رشد و پويايي علم را متوقف خواهد ساخت .
از رفتارهاي نابهنجار كودكان نيز در طول زمان طبقه بندي هاي متفاوتي به عمل آمده است كه در زير نمونه هايي از آنها جهت آگاهي و مزيد اطلاع شما ارائه مي شود .
ساده ترين طبقه بندي كه از رفتارهاي نابهنجار كودكان به عمل آمده است . تقسيم آنها به دو گروه شديد و خفيف مي باشد .
شديد : رفتار نابهنجار شديد به آن نوع از رفتار اطلاق مي گردد كه مشكلات زيادي براي خود و اطرافيان و در نتيجه اجتماع فراهم مي سازد . مانند كودك بزهكار ، اين گونه كودكان اكثراً در برابر درمان و اصلاح رفتار در آنها مشكلتر است و زمان بيشتري را هم نياز دارد ، زيرا از يك طرف بايد رفتار نامطلوب را از بين برد و از طرف ديگر رفتار مطلوبي را جايگزين آن نمود .
خفيف : كودكان داراي رفتارهاي نابهنجار خفيف كودكاني هستند كه به اندازه گروه شديد زيان بخش نيستند و اگر مشكلي نيز داشته باشند براي خود و خانواده مي باشد .
قابل ذكر است كه اگر به اين گروه از كودكان توجه كافي مبذول نگردد و درمان نشوند ممكن است در زمره كودكان داراي رفتار هاي نابهنجار شديد در آيند .
طبقه بندي ساده ديگري كه از رفتار بهنجار كودكان به عمل آمده است طبقه بندي از لحاظ پزشكي اجتماعي است كه كودكان نابهنجار را به دو گروه بزرگ طبقه بندي كرده اند :
الف – كودكان عقب مانده ذهني
ب – كودكاني كه اختلالات رفتاري و خوي و خصلتي دارند .
در طبقه بندي ديگري رفتار نابهنجار كودكان را به سه گروه زير تقسيم مي كنند :
1-    رفتارهاي نابهنجاري كه ناشي از نقصهاي حسي و حركتي است .
2-    رفتارهاي نابهنجاري كه از نارساييها و كمبودهاي ذهني ناشي مي شود .
3-    رفتارهاي نا بهنجاري كه ناشي از نا متعادلي در سازگاري اجتماعي است .
اين طبقه بندي نيز با توجه به گوناگوني و گستردگي رفتارهاي نابهنجار طبقه بندي محدودي است .
در بعضي از كتابها در طبقه بندي رفتارهاي نا بهنجار كودكان از طبقه بندي بيماريهاي رواني كودكان و انواع و اقسام آنها ذكري به ميان آمده است كه آن هم صحيح به نظر نمي رسد .
در طبقه بندي اي كه در اين جزوه ارائه شده است ، رفتارهاي نابهنجار كودكان به نه قسمت تقسيم شده است . محاسني كه اين طبقه بندي دارد اين است كه نابهنجاريها به طبقات متعددي تقسيم شده است كه مطالعه آنها را آسان تر مي سازد و ايرادي كه بر آن مي توان گرفت اين است كه در مواردي تعيين اينكه نابهنجاري خاصي به كدام يك از طبقات مربوط است مشكل مي نمايد . زيرا ممكن است يك نوع مشكل هم ناهنجاري عاطفي تلقي گردد و هم ناسازگاري اجتماعي .
بررسي علل رفتار غير عادي:
دانشمندان تلاشهاي زيادي جهت يافتن علت و نوع پديده هاي مختلف انجام داده اند و تمدن امروزي و پيشرفت علوم نتيجه همان علت يابي ها بوده است . مشكل ترين و جالب ترين زمينه هاي كاوش و تحقيق انسان ، مطالعه خويش به خصوص توجه به تفاوتهاي مختلف موجود در ميان انسانها بوده است كه رشته هاي مختلف علوم انساني زائيده همين تحقيقات و كوششهاست .
روان شناسي نيز يكي از همين رشته هاست كه در زمينه ي علل رفتارهاي مختلف انسانها بررسي مي كند .
تلاش متخصصين روانشناسي كودكان نابهنجار نيز در جهت كشف علل به وجود آورنده ي رفتارهاي نا بهنجار در كودكان مي باشد . اين تلاشها بيشتر به خاطر علاقه ي آنان به پيشگيري از رفتارهاي نابهنجار كودكان به عمل مي آيد زيرا چنانچه علل به وجود آورنده رفتارهاي نابهنجار كشف شود در آن صورت :
اولاً – مي توان در بعضي موارد جهت جلوگيري از وقوع نابهنجاري اقداماتي انجام داد .
ثانياً – تجربه ثابت كرده است كه هزينه و زمان صرف شده جهت پيشگيري اكثر مواقع كمتر از هزينه و زمان جهت اصلاح و درمان مي باشد .
بررسي هاي مختلف نشان مي دهد كه در ايجاد رفتارهاي نابهنجار كودكان اغلب يك يا چند عامل دخالت دارند كه ما اين عوامل را به دو دسته كلي تقسيم مي كنيم :
الف – عوامل ژنتيكي
ب – عوامل محيطي
انسان آنچه را كه انجام مي دهد و واكنشهاي مختلف او در موقعيتهاي متفاوت نتيجه عوامل ژنتيكي و محيطي و اثرات آن دو بر يكديگر مي باشد . به عبارت ديگر رفتار موجود زنده محصول اثرات متقابل ژنها با محركهاي محيطي است كه فرد در طول زندگي با آنها روبرو شده است . بنابراين در موقع بررسي علل رفتار خاص بايد به هر دو عامل كه مبنا و اساس هر نوع رفتاري است توجه شود . مثلاً ناتواني در يادگيري ممكن است به علت نقص ذهني و كمبود ويتامين و مواد غذايي يا نبودن انگيزه ي كافي براي يادگيري باشد .
شايد اين سؤال در ذهن دانشجويان عزيز خطور كند كه سهم كداميك از اين دو عامل در تعيين رفتار بيشتر است ؟ اين سؤال موضوع بحثهاي داغي در روان شناسي تحت عنوان ” وراثت و محيط ”  ،  ” طبيعت و تربيت ”  و  ” نمو و يادگيري ”  بوده است كه ما وارد بحث در اين زمينه نمي شويم و آن را به درس روان شناسي تفاوتهاي فردي يا اختلافي واگذار مي كنيم .
ما در اينجا سؤال را به گونه ي ديگري مطرح مي سازيم : كدام يك ؟ تا چه اندازه ؟ و چگونه ؟ روي رفتار انساني تأثير دارند .
در مورد قسمت اول اين سؤال كه در سابق روي آن تأكيد مي شود پژوهشگران سؤال مي كردند كه اين وراثت است يا محيط كه در رفتار فرد اثر مي گذارد ( كدام يك ؟ )
در اين زمينه مي توان از ژان ژاك روسو كه به طور افراطي وراثت را عامل مؤثر در رشد و رفتار مي دانست و از جان لاك انگيسي به عنوان فردي كه در مورد عوامل محيطي نظر افراطي داشت نام برد .
البته هيچكدام از اين دو عقيده منطقي به نظر نمي رسد . درست است كه رفتار انسان تا حدود زيادي به عوامل ارثي و بيولوژيكي بستگي دارد ، يعني انسان به خاطر داشتن مغز بزرگ و پيچيده ي خود قادر است از كلام استفاده كند ، معاني را به كار گيري و اعمال و رفتاري انجام دهد كه از عهده ي حيوانات پست بر نمي آيد . ولي بايد توجه داشت كه هيچ رفتاري در انسان بدون وجود عوامل محيطي ايجاد نمي گردد . به عبارت ديگر رشد در خلأ ميسر نيست . كودكان در خانواده ها و محيط هاي گوناگون انواع رفتارها را در رابطه با اعضاء خانواده ، همسالان و ضوابط موجود در جامعه مي آموزند .
محيط تنها نيز بدون وجود توانايي هاي بالقوه و زمينه ي وراثتي نمي تواند موجد رفتار باشد .
چنانچه متذكر شديم رفتار خاصي را نمي توان به يكي از دو عامل ژنتيكي و محيطي نسبت داد ولي بايد به نقش مهم و مؤثري كه هر يك از اين دو عامل در شكل گيري رفتار دارند توجه كافي مبذول داشت ( تا چه اندازه ؟ )
عوامل ارثي از طريق ژنها كه در كروموزوم ها پنهانند از پدر و مادر به كودك مي رسند و خصوصيات جسماني مانند رنگ مو ، پوست ، گرايش به بلندي و كوتاهي ، چاقي و لاغري از قوانين ژنتيكي تبعيت مي كنند ولي در كسب مهارتها ، پرورش استعدادها و توانايي هاي بالقوه ، عادت و ويژگيهاي مربوط به شخصيت و محيط نقش اساسي دارد .
قابل ذكر است همانطور كه محيط در رفتار انسان مؤثر است انسان نيز در محيط تغييراتي ايجاد مي كند و به طور كلي رفتار محصول نهايي اثرات متقابل عوامل ارثي و محيطي در طول زمان مي باشد .
رفتار = محيط * وراثت * زمان
در مورد قسمت سوم سؤال كه چگونه عوامل ارثي و محيطي روي رفتار كودك اثر مي گذارند و رفتار نابهنجار چگونه به وجود مي آيد ، چنانچه در قسمت اول بحث نيز بيان گرديد هر يك از رفتارهاي نابهنجار ممكن است عوامل ايجاد كننده ي زيادي داشته باشند كه ما براي سهولت مطالعه زير عنوان در مجموعه به نام عوامل ارثي و محيطي طبقه بندي كرديم و با توجه به وسعت و گستردگي و دامنه ي عوامل در اينجا نيازي به ذكر اسامي زير مجموعه احساس نمي كنيم ولي در فصل مربوط به رفتارهاي نابهنجار و شرح اختلالات مختلف رفتاري عوامل تشخيص دهنده ي هر رفتار و علل ناهنجاري به طور جداگانه مورد بررسي قرار خواهد گرفت .

رفتارهاي نابهنجار ناشي از اختلالات ذهني
عقب ماندگي ذهني :
آنچه كه از نوشته هاي مذهبي و پزشكي روزگاران باستان و قرون وسطي مشهود است نمايانگر عدم آگاهي مردم از مسأله ي عقب ماندگي ذهني است و چنانچه مي دانيد قوانين رم و اسپارت باستان اجازه ي از بين بردن آنها را مي داده است و در اروپاي غربي آنان را جزو ديوانگان به حساب آورده و در اروپاي قرون وسطي اغلب با ديده ي دلقك و موجوداتي شيطاني به آنان مي نگريسته اند .
در قرن نوزدهم واژه ي ضعف ذهني پديدار گشت و متعاقب آن اصطلاح اختلالات ذهني و سپس نارسائي ذهني واژه اي بود كه كاربرد بيشتري داشت و از سالهاي دهه ي 1920 به بعد واژه ي ” عقب ماندگي ذهني ” جاي آنها را گرفت .
تعريف عقب ماندگي ذهني :
امروزه گرچه تعريفهاي متعددي از عقب ماندگي ذهني توسط روان شناسان به عمل آمده است معذالك تعريفي كه جامعتر از همه شناخته شده است و اكثر متخصصين فني آن را پذيرفته اند تعريفي است كه گراسمن ( 1977 –  Grassman) بيان داشته است :
” عقب ماندگي ذهني شرايطي است كه در آن عملكرد كلي ذهن به طور مشخصي پايين تر از ميانگين بوده و همزمان با آن در رفتارهاي انطباقي دوره ي رشد نارسائيهايي مشاهده مي شود . “
در اين تعريف عملكرد كلي ذهن بر اساس نتيجه ي آزمونهاي هوشي استاندارد شده مشخص مي شود و منظور از عبارت پايين تر از ميانگين آن است كه از ميانگين آزمون مربوطه به اندازه ي 2 انحراف ميانگين پايين تر باشد و رفتارهاي انطباقي ( در بعضي كتابها به جاي كلمه ي انطباقي رفتارهاي تطابقي ذكر شده است ) عبارتست از درجه ي رسيدن فرد به معيارهاي مناسب سن و گروه اجتماعي در استقلال فردي و مسئوليت اجتماعي ( نضج ) و بالأخره دوران رشد دوره اي است قراردادي از زمان تولد تا سن 18 سالگي . يعني اگر فردي بعد از سن 18 سالگي به اختلالات ذهني دچار شود عقب مانده تلقي نمي شود .
سطوح عقب ماندگي:
چنانچه از تعريف عقب ماندگي استنباط شد پايين تر از 2 انحراف معيار زير ميانگين عقب ماندگي ناميده مي شود . يعني براي كودكاني كه با آزمون وكسلر تست شده اند چون انحراف معيار 15.5 = Se مي باشد درجه ي هوشي پايين تر از 69 عقب مانده تلقي مي شود و در داخل اين گروه بزرگ نيز براي آسان تر شدن امر مطالعه ،  عقب ماندگي ذهني را بر حسب شدت آن به دسته هاي كوچكتري طبقه بندي مي كنند .
انجمن آمريكايي نارسائيهاي ذهني ، عقب ماندگي ذهني را بر حسب درجه ي معلوليت به چهار سطح معلوليت خفيف ، متوسط ، شديد و عميق طبقه بندي مي كند .
طبقه بندي ديگري كه در بيشتر كتابهاي روان شناسي ( عمومي ، رشد و استثنايي ) مشاهده مي شود ، طبقه بندي كودكان عقب مانده ي ذهني در سه دسته ي زير است كه ما نيز در اينجا همين طبقه بندي را مورد تأكيد قرار داده و در مورد تعريف از آنها جداگانه به بحث و بررسي خواهيم پرداخت .
1- گروه كانا  ( داراي بهره ي هوشي كمتر از 25 )
2- گروه كاليو  ( داراي بهره ي هوشي بين 50 –  25 )
3- گروه كودن  ( داراي بهره ي هوشي بين 70 – 50 )

1- گروه كودكان كانا ( Idiots ) يا تهي مغز
تشخيص :
جهت شناسايي و تشخيص اين گروه از كودكان از دو طريق عمل مي كنيم :
الف – تعيين هوش بهر :
اگر تست هاي هوشي استاندارد شده اي در دسترس باشد و كودك به كمك آن تست شود و بهره ي هوشي كمتر از 25 داشته باشد كانا محسوب مي شود ولي در مواردي كه آزمون ميزان شده در اختيار نداشته باشيم بهتر است از روش دوم استفاده كنيم .
ب – علائم و نشانه هاي ظاهري :
1- آب دهان اين دسته از كودكان معمولاً جاري است .
2- قيافه ي آنان فاقد علامت و نشانه هاي عاطفي و هيجاني گويا و معني داري مي باشد . ( در چهره ي اين قبيل از كودكان يك نوع حالت تسليم و رضا ديده مي شود و خطوط چهره مبين حالات عاطفي روشني نيستند . ) فقط در برابر خوراكيها اظهار شعف و شادي مي كنند .
3- وجود اختلالات ظاهري در چهره ( بزرگي يا كوتاهي پيشاني ، عدم تقارن در چهره ، كوچكي جمجمه )
4- اختلال در ايستادن و عدم توانايي در راه رفتن كامل
5- عدم كنترل شانه و نشيمن گاه
6- فعاليت جنسي در حد تلذذ فردي ( استمناء ) باقي مي ماند و گاه به صورت زياده از حد انجام مي گيرد .
7- گاهي اختلالاتي در سيستم عصبي مشاهده مي شود كه در اين موارد امكان فلج شدن نيمي از بدن وجود دارد و يا حملات صرعي را به دنبال خواهد داشت .
8- در برابر بيماري هاي عفوني حساس هستند و در گذشته كه بهداشت و درمان امروزي وجود نداشت خيلي زود تلف مي شدند .
9- تكلم را به خوبي ياد نمي گيرند .
10- قادر به برقراري ارتباط اجتماعي مناسبي با اطرافيان نيستند .
11- از لحاظ ادراك در حد پاييني باقي مي مانند .
12- حكم وقضاوت در اين قبيل افراد خيلي سطحي و ابتدايي است .
13- دقت و تمركز حواس از خود نشان نمي دهند .
14- حافظه در آنها يا به كي فعاليتي ندارد و يا بسيار ضعيف است .
معمولاً گروه كودكان كانا را به دو گروه فرعي تقسيم مي كنند :
الف – كودكاني كه هوش و فعاليت ذهني چنداني ندارند و حتي انگيزه ي صيانت ذات نيز در آنها ديده نمي شود و از اين لحاظ مي توان زندگي آنها را به نوعي زندگي گياهي نزديك دانست ، فقط گاه گاه فريادهايي از آنها شنيده مي شود . در سالهاي اول زندگي مرگ و مير ميان اين قبيل كودكان نسبتاً زياد است .
ب – دسته ي دوم آنهايي هستند كه هوش و فعاليت ذهني بيشتري دارند و فعالترند ، مي توانند راه بروند ، خودشان غذا بخورند و عبارتهاي كوتاه و ساده را بگويند و مي توانند نام خود را فرا گيرند .
از لحاظ تعليم و تربيت بايد اظهار داشت كه هيچ نوع تربيت و آموزش در مورد هر دو گروه كانا مؤثر نيست و معمولاً تا آخر عمر بايد در آسايشگاههاي مخصوص به سر برند .
با توجه به اينكه قوانين اخلاقي مورد توجه اين قبيل از كودكان نمي باشد، لذا زندگي آنها در جامعه معمولي ممكن نيست .
سن اين كودكان هر چه باشد از لحاظ فعاليت ذهني در حد كودكان سه ساله باقي مي مانند .

2- گروه كودكان كاليو يا سبك مغز
مشخصات :
•    بهره ي هوشي اين قبيل كودكان بين 50 تا 25 ( در حد هوش عملي ) مي باشد .
•    تربيت پذير بوده و قادر به حرف زدن مي باشند .
•    توانايي كنترل مثانه و نشيمن گاه را دارند .
•    دقت و تمركز حواس در آنان بهتر از گروه كانا است ولي ثبات چنداني ندارد .
•    خستگي پذيري شديدي دارند ، لذا زمان فعاليت بايد كوتاه و توأم با استراحت باشد .
•    زود تحت تأثير واقع مي شوند و از لحاظ عاطفي وضع بسيار متغيري دارند .
•    در صورت نيازمندي مطيع و مهربان و در مقابل مخالفت گويي ديگران عصباني و خشم آلود هستند .
•    نسبت به افراد خانواده دلبستگي شديد داشته و از حضور افراد بيگانه بيمناك و وحشت زده مي شوند .
•    مقررات اخلاقي و اجتماعي را زياد رعايت نمي كنند . ( عدم تبعيت از قانون )
•    از لحاظ جنسي گاهي بسيار فعال هستند و حتي مواقعي نيز تا مرحله ي تجاوز و قتل پيش مي روند .
•    توانايي ذهني آنان در هر سني باشند در حدود كودكان 7 تا 6 ساله باقي مي مانند .
•    اگر از نظر خصوصيات خلقي زياد نامتعادل نباشند مي توانند كارهاي ساده و يكنواخت را ( بدون سرعت و دقت كافي ) انجام داده و حتي استقلال اقتصادي كسب نمايند .

3- گروه كودكان كودن
مشخصات :
•    هوش بهر اين قبيل افراد بين 70 تا 50 قرار دارد .
•    از لحاظ رشد رواني ، حسي و حركتي در آنان تأخير به چشم مي خورد .
•    وضع حافظه در حد معمولي و گاهي خوب است ( اصطلاح كودنهاي دانشمند به همين دسته اطلاق مي گردد . )
•    دقت و تمركز حواس اندكي محسوس است ولي توانايي هم دقت و هم سرعت در آن واحد را ندارند .
•    در سطح ابتدايي آموزش پذير هستند و اگر شيوه ي مناسب و توجه كافي مبذول شود موفق مي شوند .
•    در حكم و قضاوت اختلال دارند .
•    از لحاظ خصوصيات خلقي نامتعادل هستند . گاهي ملايم و گاهي بسيار خشمناك مي شوند .
•    تلقين پذير بوده و زود تحت تأثير قرار مي گيرند .
•    در شرايط مناسب مي توانند استقلال اقتصادي كسب كنند و در شرايط نامناسب خيلي زود دچار انحراف مي شوند .
•    در برابر اعتياد و فحشاء و ساير مشكلات جنسي حساسيت دارند و در صورت عدم سرپرستي صحيح مورد سوء استفاده واقع مي شوند .
•    توانايي ذهني اين قبيل افراد در هر سني كه باشند از حد كودكان 10 ساله تجاوز نمي كند .
علل عقب ماندگي هاي ذهني:
در گذشته هاي دور عامل اصلي عقب ماندگي را وراثت مي دانستند ولي به تدريج عوامل محيطي نيز توجه انديشمندان را به خود جلب كرد ، در نتيجه اولين طبقه بندي كه از علل عقب ماندگي هاي ذهني ارائه شده است تقسيم آنها به دو عامل ارثي و محيطي مي باشد .
از نيمه ي دوم قرن بيستم به علت مطالعات و تحقيقات زيادي كه در زمينه ي شناخت و طبقه بندي عقب ماندگي هاي ذهني به عمل آمد بيشتر از صد نوع عامل كه در ايجاد عقب ماندگي ذهني دخالت دارند شناسايي شد و طبقه بندي هاي متعددي از عقب ماندگي هاي ذهني توسط صاحب نظران به عمل آمد كه در اينجا نيازي به اشاره ي تك تك آنها نيست و فقط جهت سهولت و روال منطقي مطالعه طبقه بندي اي را كه در آن تأثير عوامل بيماري زا از لحاظ زمان پيدايش و تأثير آن روي كودك مورد نظر بوده است انتخاب مي كنيم . در اين طبقه بندي علل عقب ماندگي هاي ذهني را بر اساس مراحل مختلف زندگي از تشكيل تخم گرفته تا زندگي جنيني و تولد و دوران كودكي و بزرگسالي مورد بررسي قرار داده است .
1- دوره ي تشكيل تخم و نقش عوامل ارثي
زندگي انسان از تركيب دو سلول جنسي نر ( اسپرماتوزوئيد ) و ماده ( اوول ) آغاز مي گردد . سلول اوول از نظر حجم حدود پانصد برابر اسپرماتوزوئيد مي باشد .
در داخل هسته ي هر يك از سلولهاي جنسي رشته هايي ديده مي شوند كه خاصيت رنگ پذيري دارند و به همين دليل آنها را كروموزوم مي نامند .
تعداد كروموزوم هايي كه در سلول تخم شناسايي شده است 23 زوج مي باشد كه يك زوج آن به كروموزوم جنسي و 22 جفت ديگر به كروموزوم هاي غير جنسي معروف هستند . از اين 23 جفت 23 عدد از پدر و 23 عدد ديگر از مادر به كودك مي رسد .
چنانچه اطلاع داريد تفاوت زن و مرد مربوط به كروموزوم هاي جنسي X و Y مي باشد . اگر هر دو سلول جنسي به صورت X و X باشد ، نوزاد دختر و اگر X و Y باشد ، نوزاد پسر خواهد شد .
در داخل هر يك از كروموزوم ها تعداد زيادي ذرات ريز كه به صورت دانه هاي تسبيح پشت سر هم قرار گرفته اند وجود دارد كه به آنها ژن مي گويند و به نظر تعدادي از دانشمندان ، همين ژنها ناقل خصوصيات ارثي از والدين به فرزندان مي باشند .
نظريه ي جديدي كه در مورد ژنها وجود دارد اين است كه ژنها ذرات ثابت و لا يتغيري نيستند تا حاوي خصوصياتي باشند ، بلكه ژنها براي آغاز يك رشته فعل و انفعالات بيوشيميايي عوامل سازنده اي به شمار مي روند . به اين ترتيب هر يك از ژنها روي ساير ژنها تأثير مي گذارد و تعداد بي شماري فعل و انفعالات بيوشيميايي را موجب مي شود و بدين ترتيب بروز صفات ارثي نتيجه ي وجود مواد سازنده ي ژنها و آنزيم هاي درون كروموزوم و تركيبات آنها با يكديگر مي باشد .
اين نظريه امكان پيشگيري از بسياري اختلالات را كه سابقاً ارثي تلقي مي شدند به وجود آورده و مورد توجه متخصصين واقع شده است .
عقب ماندگي هاي ذهني ناشي از نقيصه هاي كروموزومي:
با توجه به اينكه در سلول تخم دو نوع كروموزوم وجود دارد ، اختلالات و نقيصه ها نيز ممكن است در كروموزوم هاي جنسي يا غير جنسي روي دهند .
نتيجه ي تحقيقات نشان داده است كه ميزان عقب ماندگي در آن دسته از عقب مانده هاي ذهني كه از لحاظ كروموزوم هاي غير جنسي دچار نقيصه هستند ، عميق تر از گروهي است كه از لحاظ كروموزوم هاي جنسي دچار نقيصه مي باشند .
الف – نقيصه هاي مربوط به كروموزوم هاي جنسي :
بيماران اين گروه از عقب ماندگي ذهني سطحي رنج مي برند و حتي در مواردي نيز، هوش بيماران عادي و يا بالاتر از متوسط بوده است . در اينجا به دو نمونه از آنها اشاره مي كنيم :
1- سندروم كلاين فلتر  Klin felters Syndrome   
اين بيماري مخصوص مردهاست . مبتلايان افرادي داراي قامتي بلند ، لاغر و پشت خميده هستند ، بيضه هاي كوچك و رشد نايافته اي دارند و علائم و خصوصيات زنانگي مانند رشد زياد پستانها در آنها مشاهده مي شود .
علت اين بيماري وجود كروموزوم هاي X اضافي مي باشد و در بعضي از آنها دو يا سه و حتي چهار كروموزوم X ديده مي شود
(  XXXXY   )
2- سندروم ترنر     Turners Syndrome
اين بيماري در زنها ديده مي شود . در اين بيماري به جاي دو كروموزوم X تنها يك كروموزوم وجود دارد و كاريوتيپ اين بيماران از نوع OX مي باشد ، ولي در تعدادي از آنها كه عقب ماندگي سطحي دارند تعداد سه X و يا حتي چهار X مشاهده شده است .
نشانه هاي ظاهري اين بيماري داشتن هيكل و بدن كوچك ، گردن كوتاه و پر گوشت ، كوتاهي انگشتان ، خميدگي و انحراف استخوان ساعد ، رشد ناقص و نارسايي تخمدانها .
ب – نقيصه هاي مربوط به كروموزوم هاي غير جنسي   Autosomal  :
1- سندروم داون ( Down ) يا عقب ماندگي نوع مغولي
علائم بدني : چشم هاي مورب ، گردن پر پوست و چين دار ، جمجمه ي كوچك و مسطح ، استخوان گونه برجسته ، زبان بزرگ و از دهان بيرون افتاده .
علت بيماري : عده اي تريزومي ( سه تايي ) شدن كروموزوم شماره ي 21 را علت اصلي مي دانند ، يعني كروموزوم 21 به جاي اينكه دو تا باشد 3  عدد است و در كل 47 كروموزوم مشاهده مي شود .
عده اي ديگر تركيب كروموزوم 21 و 15 را علت بروز سندروم داون مي دانند . گروهي نيز تغييراتي در تركيبات بيوشيميايي درون سلولي را علت اصلي بيان داشته اند .
از لحاظ آماري تعداد مغوليها 700 / 1 تعداد كل مواليد است و در مادراني كه به هنگام بارداري سن آنها بيشتر از 40 سال باشد اين احتمال به 40 / 1 مي رسد .
2- سندروم صداي گربه     Cat Cry Syndrome
چنانچه از اسم اين بيماري برمي آيد مبتلايان به آن صدايي شبيه صداي گربه دارند . عقب ماندگي آنان عميق بوده و با نقص هايي مانند ميكروسفالي ، گوشهاي پايين افتاده ، چشمان مورب ، فاصله ي زياد بين دو چشم ، آرواره ي كوچك و چانه ي عقب كشيده همراه است .
علت اين بيماري از دست دادن جزئي از كروموزوم شماره ي 5 مي باشد .
3- تريزومي كروموزوم 13
از علائم ويژه ي اين بيماري رشد نارساي دماغ مي باشد. از علائم ديگر ، شكاف در سقف دهان، لبها و پيشاني پيش آمده و تعداد زياد انگشتان و اختلالات پوستي مي باشد . در اين افراد تعداد كروموزوم 13 به جاي دو عدد ، سه كروموزوم مي باشد .
4- تريزومي كروموزوم 18
از لحاظ آماري 500 / 1 متولدين را تشكيل مي دهند . علت آن را تأثير اشعه ي X روي تخمدانهاي مادر قبل از باروري دانسته اند و نسبت ابتلاء در دختران 80 درصد مي باشد .
علائم بيماري : عقب ماندگي ذهني عميق ، گوشهاي پايين افتاده ، اختلالات قلبي ، آرواره ي كوچك ، چانه ي عقب كشيده و درشتي بيش از حد انگشتان دست و پا
ج – نقيصه هاي كروموزومي غير جنسي مربوط به ژن بارز
چنانچه از اسم اين نقيصه برمي آيد وجود يك ژن بارز علت ايجاد اختلال مي باشد . اين بيماري ها بسيار نادر هستند و ما در اينجا فقط به ذكر اسامي تعدادي از آنها اكتفا مي كنيم :
1- نارسايي و ضعف تنش عضلاني     Dystrophia Myetonica
2- بيماري اپي لوئيا    Epiloia  
3- بيماري نوروفيبروماتوز    Neurofibromatosis
4- آنژيوم هاي چهره و مغز    Encephalofacial – Angiomatosis
5- آنژيوم هاي چشم و مغز    Retinocerebellar – Angiomatosis
6- بيماري آراكنوداكتيلي    Arachnodactyly
7- بيماري جاگرن    Sjogren
8- فلسي شدن مادرزادي پوست    Congenital Ichthyosis
9- اختلال و نارسايي مفاصل   
10- اتصال بي موقع قطعات استخوانهاي جمجمه به يكديگر    Craniosynostosis
11- بيماري هيپرتلوريسم    Hypertelorism
12- بيماري ديابت بي مزه    Nephrogenic Diabetes Insipidus
د – اختلالات مربوط به ژنهاي مكنون
تعداد بيماران اين گروه نيز زياد مي باشد و ما در اينجا به طور اجمال چند تايي را كه از همه مهمتر هستند بيان مي كنيم .
1- آنسفالي يا بي مغزي     Ancephaly
اين بيماري يكي از نقيصه هاي ذهني مادرزادي است كه در آن ، قسمتي از مراكز عصبي يا نيمكره هاي مغز وجود ندارد . اين كودكان عمر زيادي ندارند و لحظه ي تولد يا اندكي بعد تلف مي شوند .
2- هيدرانانسفالي     Hydranencephaly
در اين بيماري كرتكس مغز وجود ندارد ، داخل جمجمه از مايع روشني پر مي شود ، در موقع تولد كودك طبيعي به نظر مي رسد ولي جمجمه به سرعت رشد مي كند و بزرگ مي شود و حالات تشنج و خشكي انعطاف ناپذيري در قسمتهاي انتهايي اندامهاي بدن به وجود مي آيد .
3- ميكروسفالي     Microcephaly
نشانه ي اصلي اين بيماري سر كوچك بيمار با چهره اي پرنده مانند و عقب ماندگي ذهني است . عامل اين بيماري يكسان نيست ، گاهي ارثي است ( ژن مغلوب ) و زماني به علت تأثير عوامل دوره ي جنيني يا لحظه ي زايمان و بعد از زايمان به وجود مي آيد .
در سبب شناسي اين بيماري از عواملي مانند بيماري سرخچه مادر ، تأثير اشعه ي X در دوره ي بارداري ، بيماري قند مادر و توكسوپلاسموز نام برده شده است .
4- ماكروسفالي     Macrocephaly
در اين بيماري بافت مغزي در قسمت ماده ي سفيد نيمكره ها رشد زيادي كرده و باعث رشد و بزرگي نامتناسب مغز مي گردد . از علائم اين بيماري ، صرع ، اختلالات بينايي و عقب ماندگي ذهني مي باشد .
5- هيدروسفالي     Hydrocephalus
در اين گروه از بيماريها ترشح مايع مغزي – نخاعي افزايش پيدا مي كند و موجب افزايش حجم جمجمه و يا بطن هاي مغز مي گردد ، در اين صورت پيشاني كشيدگي پيدا مي كند و محل اتصال استخوانهاي سر از يكديگر باز مي شوند ، سر از همه طرف بزرگ مي شود و علائم مربوط به افزايش فشار درون جمجمه مانند استفراغ و انعطاف ناپذيري اعضاء بلافاصله آشكار مي گردد .
عوامل مربوط به دوران بارداري ، زايمان و نوزادي
الف – عوامل مربوط به دوران بارداري :
آغاز زندگي از لحظه ي تولد نيست بلكه قبل از آن نيز به مدت چهل هفته يا دويست و هشتاد روز نوزاد زندگي مهم و شگفت انگيزي را مي گذراند كه در مواردي مهمتر از هفتاد سال زندگي بعد از تولد ذكر شده است .
در اين دوره عوامل زيادي روي كودك اثر مي گذارند كه در اينجا به طور خلاصه به برسخي از بيماري هاي مهم اشاره مي كنيم .
1- بيماري سيفيليس    Syphilis
اين بيماري از طريق مادر به كودك سرايت مي كند و اگر زود سرايت كرده باشد ، موجب سقط جنين و مرده متولد شدن كودك مي گردد و در بعضي موارد هم كه جنين زنده مي ماند پس از تولد رشد طبيعي خود را از دست مي دهد و علاوه بر نارسائي هاي رشد و نقيصه هاي بدني به عقب ماندگي ذهني نيز دچار مي شود 
در گذشته تعداد اين عقب مانده ها 2 تا 5 درصد بوده ولي امروزه تشخيص آن از طريق تجزيه ي خون نوزاد كه به راحتي انجام پذير است ، باعث كاهش نسبت اين بيماران به كمتر از يك درصد شده است .
2- بيماري سرخچه    Rubella
اين بيماري علي الخصوص اگر طي سه ماهه ي اول بارداري مادر روي دهد ، نقايصي در كودك ايجاد مي كند ، مانند ناراحتي و نقيصه ي قلبي ، بيماري چشم و گوش و بالاخره عقب ماندگي ذهني .
3- عامل RH خون
انسانها از نظر نوع خون به چها گروه ( AB , B , A , O ) تقسيم مي شوند . علاوه بر اين تقسيم بندي عامل ديگري در خون مؤثر است و آن RH خون مي باشد كه در 85 درصد افراد ، مثبت و در 15 درصد ، منفي مي باشد . مسئله ي قابل ذكر اين است كه بين خون افراد اين دو گروه ( مثبت و منفي ) ناسازگاري وجود دارد .
جدول زير چگونگي وضع تركيب هاي مختلف RH و مواقع خطر را نشان مي دهد :

به نسبت 1/50خطر دارد                               خطري ندارد
RH +              مرد        
RH –               زن    RH –      مرد
RH +      زن    RH –       مرد
RH –        زن    RH +       مرد
RH +        زن

با توجه به جدول مشاهده مي شود كه موارد خطر زياد نيست ، زيرا :
اولاً – فقط 15 درصد مردم RH منفي دارند و اگر RH مرد منفي باشد مشكلي ايجاد نمي كند .
ثانياً – اگر RH كودك نيز منفي باشد مسئله اي پيش نمي آيد .
ثالثاً – در زايمان اول و دوم خون مادر به مقدار كمي آگلوتينين ترشح مي كند و خطرناك نيست ( آگلوتينين ماده اي است كه از جفت عبور مي كند و موجب از بين بردن گلبولهاي قرمز خون جنين مي شود . )
رابعاً – خطر اين ماده در ماههاي آخر بارداري است كه با كمك داروهاي شيميايي يا تعويض خون مادر و در صورت لزوم با زايمان زودرس كودك را از محيط نامناسب جدا مي سازند . پس از زايمان نيز اگر خون كودك فاسد باشد از راه تعويض خون به او كمك مي شود . روي همين اصل احتمال خطر را 50 / 1 تخمين زده اند .
4- تأثير داروهاي شيميايي
داروهاي خواب آور و آرام بخش در صورتي كه به مقدار زياد مصرف شوند ، موجب مي شوند كه مغز جنيني رشد كافي نداشته باشد . علاوه بر اين عوارض بدني ديگري نيز اين داروها ايجاد مي كنند .
5- تأثير الكل
اگر مقدار الكل خون مادر از حد طبيعي زيادتر شود ، بين خون مادر و جنين سازگاري انجام نمي گيرد و ارگانيزم جنين تعادل رشدي خود را از دست مي دهد و نارسائي هاي مختلفي ايجاد مي شود كه از مهمترين آنها عقب ماندگي ذهني است . عوارض ديگري نيز نظير صرع ، فلج نيمه يا تمام بدن ، حالات شديد هيجاني ، بي قراري و هذيان مشاهده شده است .
6- تأثير اشعه ي ايكس و پرتوهاي راديواكتيو
اين پرتوها در صورتي كه در آغاز دوره ي بارداري و به تكرار مورد استفاده روي مادران باردار قرار گيرند ، اختلالاتي از نوع عقب ماندگي ذهني نيز در جنين ايجاد مي كنند .
7- دخانيات
نيكوتين كه ماده اي سمي است روي ارگانيسم مادر اثر مي گذارد و محيط بيوشيميايي بدن مادر را كه با جنين ارتباط دارد ، مختل مي سازد و موجب عوارضي از جمله زايمان زودرس و عقب ماندگي ذهني مي گردد .
8- سن مادر
مناسب ترين سن براي مادر شدن خانمها بين 21 تا 28 سالگي مي باشد . قبل از سن 21 سالگي دستگاه توالدي زن هنوز رسيدگي كامل را پيدا نكرده است و بعد از سن 28 سالگي نيز تغييراتي در وضع ترشحات غدد داخلي مادران به وجود مي آيد كه عوارضي را ايجاد مي كنند .
9- هيجان مادر
هيجانهاي ناگهاني و شديد و يا هيجانهاي دائمي مادر باردار روي جنين اثر مي گذارند . البته تأثير اين هيجانها در ماههاي اول بارداري بيشتر است و موجب عقب ماندگي ذهني مي گردد .
10- مسموميت ها
اگر مسموميت مادر در دوره ي بارداري عميق باشد ، ضايعه ي مغزيدر جنين ايجاد مي كند . مسموميت ممكن است غذايي يا بيماري هاي عفوني مانند بيماري قند ، اختلالات كبدي و مسموميت هاي خوني باشد .
ب – عوامل مربوط به هنگام تولد :
تولد مرحله اي از زندگي كودك است كه در آن جنين محيط آبكي رحم را ترك كرده و به محيط خشك خارجي كه سازگاري هاي بيشتر و مهمتري را طلب مي كند ، وارد مي شود .
اگر تولد با پيچيدگي ها و دشواري هايي همراه باشد ، رشد نوزاد را دستخوش اختلال مي كند . از مهمترين عواملي كه در موقع تولد كودك مي توانند عقب مادگي ذهني ايجاد كنند مي توان به تولد پيش از موقع و صدمات ناشي از زايمان اشاره كرد .
ج – عوامل مربوط به دوره ي بعد از تولد :
تعداد اين بيماري ها نيز زياد است و ما در اينجا براي آشنايي شما عزيزان فقط به ذكر اسامي تعدادي از آنها كه بيشتر رواج دارند ، اكتفا مي كنيم .
1-انواع مننژيت ها
2-مننژ و آنسفاليت هاي ويروسي
3-ضربه هاي مغزي
4-اختلالات تشنجي
5-تب و تشنج هاي همراه با آن
6-اسپاسم هاي كودكان ( تشنج هاي موضعي )
7-فلج هاي مغزي
8-مسموميت ها
علاوه بر مواردي كه تاكنون به طور اجمال اشاره كرديم ، مسائل مهم ديگري از جمله عوامل مربوط به اختلالات سوخت و ساز و عوامل اجتماعي – فرهنگي نيز از عوامل مهم و مؤثر در ايجاد معلوليت هاي ذهني هستند كه امكان بحث و بررسي همه ي آنها در اين جزوه ميسر نيست و به دانشجويان عزيز توصيه مي شود كه جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه به مطالعه ي كتاب  روان شناسي كودكان نابهنجار در زمينه ي عقب ماندگي هاي ذهني تأليف آقاي دكتر ابراهيم هاشمي از انتشارات دانشگاه تربيت معلم بپردازند .

رفتارهاي نابهنجار ناشي از اختلالات عاطفي
چنانچه در صفحات قبل نيز متذكر شديم ، طبقه بندي اختلالات رفتاري به انواع عاطفي و اجتماعي نه تنها كار درستي نيست ، بلكه مشكل نيز هست ، زيرا :
اولاً – در هر نوع اختلال عاطفي تأثير محيط و اطرافيان كودك و اجتماع مطرح است و مسائل اجتماعي نيز جدا از مسائل عاطفي و رواني نمي تواند باشد .
ثانياً – در بعضي موارد تشخيص اينكه رفتار خاصي صرفاً عاطفي يا اجتماعي است و در كداميك از طبقات بايد منظور گردد كار مشكلي است ، لذا امكان دارد رفتاري را كه ما در گروه اختلالات عاطفي ذكر مي كنيم ، از نظر فرد ديگري در گروه اتلالات اجتماعي قرار گيرد .
بنابراين مجدداً اظهار مي داريم كه صرفاً جهت سهولت در امر مطالعه ، اين دو نوع اختلال را در اينجا مورد بحث قرار مي دهيم .
رفتارهاي نابهنجار ناشي لز مشكلات عاطفي در كودكان بسيار زياد است و خيلي بيشتر از مواردي است كه در طبقه بندي ناهنجاريها بدان اشاره رفت و اگر قرار باشد يك يك موارد ، بررسي و مطالعه شود از چند جلد كتاب تجاوز خواهد كرد و از محدوده ي اين درس و كلاس خارج است ، لذا جهت آشنايي دانشجويان با اين گونه مشكلات به ذكر چند نمونه ي مهم اكتفا مي كنيم :
1- ترس     Fear
واكنش فرد در برابر محركهاي تهديد آميز ترس ناميده مي شود . البته ترس هميشه جنبه ي نابهنجاري ندارد و حتي گاهي نيز مفيد است ، زيرا يك هشدار در مقابل خطرات است ، لذا در طبقه بندي ترسها بايد به ترسهاي طبيعي نيز اشاره كرد و آگاهي از ترسهاي طبيعي در كودك براي مربيان و درمانگران و مشاوران كودك جهت تشخيص ترسهايي كه بايد درمان شوند ، اهميت دارد .
در جدول زير ترسهاي متداول و سطوح سني گوناگون نشان داده شده است :

سن                                                 ترسها

6 – 0 ماهگي  
9 – 6 ماهگي
يك سالگي
دو سالگي
سه سالگي
چهار سالگي
6 تا 12 سالگي
13 تا 16 سالگي
19 سالگي به بعد

صداهاي بلند ، عدم مراقبت
بيگانه ها
جدايي ، آسيب ، توالت
موجودات خيالي
سگ ، تنهايي
تاريكي
مدرسه ، آسيب ، رويدادهاي طبيعي ، رويداد هاي اجتماعي
آسيب ، آسيب اجتماعي
آسيب ، رويدادهاي طبيعي و جنسي

قبل از بحث در مورد چگونگي ايجاد ترس در كودكان و سبب شناسي و درمان آنها لازم مي داند تعدادي از ترسهاي متداول را كه در جدول بالا نام برده شده است و داراي زير مجموعه ي بزرگي هستند كه شناسايي آن براي خوانندگان ضروري است ، بيان كنيم .
1- آسيب ( ترس از آسيب ديدگي بدني )
اين ترس به دو شاخه ي فرعي تر غير انتزاعي ( واقعي ) و انتزاعي ( مجرد ) تقسيم مي شود .
الف – ترسهاي آسيب ديدگي بدني انتزاعي
مهمترين اين ترسها عبارتند از : جنگ ، شورش ، غذاي سمي ، غذاهاي خاص ، مردن ، فوت فردي از خانواده ، بيمار شدن ، ميكروب ، خفه شدن ، تحت عمل جراحي قرار گرفتن ، بيمارستان ، جهنم ، شيطان ، رعايت نكردن قوانين مذهبي ، ربوده شدن ، گم شدن ، به فرزندي پذيرفته شدن ، جدايي پدر و مادر ، ديوانه شدن .
ب – ترسهاي آسيب ديدگي بدني غير انتزاعي
پرواز در هواپيما ، ترس از ارتفاع ، آب عميق ، بيگانه ها ، برهنه ديده شدن
2- ترس از رويدادهاي طبيعي
الف – طوفان ( گردباد ، سيل ، زمين لرزه ، رعد و برق )
ب –  تاريكي
ج – مكانهاي دربسته ( حمام ، داخل كمد ، آسانسور ، محبوس ماندن ، اطاق هاي عجيب )
د – حيوانات ( مار ، سوسك ، عنكبوت ، موش ، مارمولك ، قورباغه ، سگ ، گربه ، اسب يا گاو )
ه – ساير چيزها ( مانند : آتش ، افكار ترسناك يا خيال و وهم ، ارواح ، تنها ماندن ، كابوس ، موجودات فضايي ، هيولا ، چهره هاي پشت پنجره ، ماسكها و عروسكها ، ديدن خون ، ديدن افراد ناقص الخلقه ، توالت )
3- ترسهاي ناشي از اضطراب اجتماعي
الف – آموزشگاه – اين ترس هم در دوره ي ابتدايي و كودكي و بزرگسالي ديده مي شود .
ب – جدايي ( جدايي از والدين ، بخش هايي از خانواده ، به خواب رفتن در شب )
ج – عملكردها ( ترس از آزمون يا امتحان ، مورد انتقاد قرار گرفتن ، اشتباه كردن ، مطلبي را با صداي بلند در كلاس خواندن )
د – روابط متقابل اجتماعي ( شركت در رويدادهاي اجتماعي ، شخص ديگري را عصباني كردن ، جمعيت ، لمس شدن از جانب ديگران )
ه – مسائل پزشكي ( پزشك يا دندانپزشك ، گلوله خوردن )
و – موارد ديگر مانند سوار اتومبيل يا اتوبوس يا مترو شدن
4- ترس از عوامل متفرقه ( كثافت ، اسباب بازي هاي پشمالو ، آژير افراد مسن ، رد شدن از خيابان ، افراد زشت رو ، صداهاي بلند مانند باز كردن در بطري ، ترقه ، انفجار ، افراد يونيفرم پوش ، افراد جنس مخالف ، دفع مدفوع ، افراد نژادهاي ديگر )
عوامل مؤثر در نوع و ميزان ترس
عوامل متعددي در ايجاد ترس مؤثرند كه از مهمترين آنها سن ، جنس ، تجارب گذشته ، ميزان رشد ذهني ، ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي و بالاخره درجه امنيتي است كه كودك از آن برخوردار است .
مسأله ي سن عامل مهمي است و كودكان در سنين مختلف ترسهاي متفاوتي دارند و امكان دارد ترسي براي سني خاص متناسب و در سن بالاتر غير عادي محسوب گردد .
شمار ترس در كودكان با افزايش سن كاهش حاصل مي كند و ميزان و شدت آن در سه سالگي و يازده سالگي به اوج خود مي رسد  با اين تفاوت كه ترس در سه سالگي جنبه ي موقتي دارد يعني افراد ، اشياء و حيوانات موجود در محيط موارد ترس او را تشكيل مي دهند در حالي كه در سن يازده سالگي ترس بيشتر جنبه ي تعميمي دارد يعني كودك زماني از چيزي ترسيده است و حالا آن را تعميم مي دهد ، اين نوع ترس غالباً با اضطراب و نگراني همراه است .
عامل جنسيت نيز در نوع و ميزان ترس قابل تعمق است . دختران نسبت به پسران ترس بيشتري نشان مي دهند و نوع ترس در آنان نيز فرق مي كند . دختران بيشتر از مار و موش و سوسك مي ترسند ولي پسران از مورد انتقاد ديگران واقع شدن ترس دارند .
علل ترس
درباره ي علل بروز ترس نظريه هاي متعددي بيان شده است كه در اينجا نيازي به توضيح آنان نيست و فقط به اين عبارت بسنده مي كنيم كه ترس حاصل يادگيري است ، يعني كودك مي آموزد كه از اشياء و اشخاص و فرصتهاي ترسناك در زمينه هاي مختلف بترسد و اين يادگيري ممكن است به صورت شرطي شدن كلاسيك ، شرطي شدن عامل ، يادگيري مشاهده اي و تقليد باشد .
درمان ترس
از طرف والدين و مربيان اين سؤال مطرح است كه براي از بين بردن ترس در كودكان چه بايد كرد ؟
مكاتب مختلف براي درمان ترس شيوه هايي را اعمال مي كند كه علي رغم تفاوت ظاهري آشكار ، همه ي آنها به سه اصل تحليل ، تبيين و پيشنهاد توجه دارند و ما در اين سه شيوه از پر كاربردترين شيوه هاي درمان ترس را ارائه مي دهيم .
1- شيوه ي حساسيت زدايي نظامدار :
در اين شيوه چندين موقعيت ترس آور كه شدت ترس از آنها به تدريج افزايش مي يابد ، فراهم مي شود ، سپس از شخص مي خواهند كه اين ترس آور را يكي پس از ديگري نظاره كند .
در اين موقع مشاهدات وي با رهايي از فشار ( relaxation  ) يا واكنشهاي ديگري كه با ترس توافقي نداشته باشد ، قرين مي شود تا بتوان ترس آورترين صحنه را به راحتي مشاهده كرد .
اين روش در كاستن ترسهاي بزرگسالان مؤثر بوده است ، اما علي رغم توصيه استفاده از اين روش براي كودكان هنوز هم حمايت كامل به عمل نيامده است .
2- شيوه ي مدل سازي :
اولين گزارش درماني از شيوه ي مدل سازي ، درمان ترس پيتر از اجسام پشمالو توسط جونز مي باشد . اين روش از پر كاربردترين شيوه ي رفتاري مدل سازي است 
شيوه ي مدل سازي نشان داده است كه مي تواند براي كنترل شرايط ، بسيار خوب عمل كند و در مورد گروههاي سني نسبتاً بيشتري به كار آيد .
هر چند به نظر مي رسد مشاهده ي يك مدل واحد ، در كاستن از ترس مؤثر باشد اما مشاهده مدلهاي چندگانه و استفاده از محركهاي ترس آور گوناگون در كارورزي ، احتمالاً به كارايي روش مي افزايد .
” مدل سازي همراه ” ( مدل سازي و شركت در برنامه ) روش ديگري از مدل سازي است . در اين روش كودك ترسو ضمن مشاهده ي صحنه ي ترسناك كه با پيشروي تدريجي همراه است سرانجام به مدل مي پيوندد . مثلاً براي درمان كودكاني كه از آب مي ترسيدند فيلمي را به آنها نشان دادند كه در آن سه پسر بچه همسال ( مدلها ) كه از آب مي ترسيدند به انجام كارهايي مانند شركت در امتحان شنا مشغول بودند ، مدلهاي داخل فيلم در انتها بر ترس خود غلبه مي كردند ، يعني به تدريج در طول فيلم ترس آنها كاهش مي يافت و فيلم سرانجام نشان مي داد كه آنها با شادي در استخر مشغول بازي هستند . بلافاصله پس از مشاهده ي فيلم ، پژوهشگران كودكان را در يك مرحله اي ده دقيقه اي شركت در برنامه به استخر مي بردند و كودكان را تشويق مي كردند تا به فعاليت هايي بپردازند كه در آزمون شنا معمول است .
اين شيوه يكي از شيوه هاي درماني مؤثر شناخته شده است .
3- شيوه ي شناختي درماني :
برخي از پژوهشگران براي درمان ترس كودكان به مطالعه ي تأثير باورها و شناخت پرداخته اند و كار اين پژوهشگران با موفقيت همراه بوده است .
در اينجا نمونه اي از اين تلاشها را كه در زمينه ي درمان ترس كودكان كودكستاني از تاريكي است اشاره مي كنيم .
در اين تحقيق كودكاني را كه از تنها بودن در يك اتاق تاريك به مدت سه دقيقه هراس داشتند به سه گروه ” شايستگي ” ، ” محرك ” و ” كنترل ” تقسيم كردند . پژوهشگر كودك تنها را به داخل اتاق تاريك مي برد . اتاق مجهز به دستگاه تنظيم جريان برق بود و كودك را قادر مي ساخت روشنايي اتاق را تنظيم كند . كودك همچنين مي توانست با استفاده از دستگاه ارتباط داخلي هر زمان كه بخواهد پژوهشگر را به داخل اتاق بخواند . پژوهشگر اتاق را ترك و براي آنكه بداند كودك چه مدت مي تواند تاريكي را تحمل كند ، زمان خروجش از اتاق را ثبت مي كرد . به دنبال اين پيش آزمون ، به كودكاني كه در وضعيت ” شايستگي ” جاي گرفتند آموخته شد تا جمله هايي مانند ” من پسر ( يا دختر ) شجاعي هستم ” ، ” من مي توانم مراقب خودم باشم ” را با خود تكرار كنند و به كودكان گروه ” محرك ” جمله هايي مانند ” بودن در تاريكي تفريح خوبي است ” آموزش داده شد . منظور از آموزش چنين جمله هايي اين بود كه نيروي بالقوه ي ترس از تاريكي در آنان كم شود . به آنهايي كه در گروه ” كنترل ” بودند ، جملات نامربوطي مانند : ” علي يك بره دارد ” آموخته شد . در آزمون نهايي كه بلافاصله پس از كارورزي انجام شد ، كودكاني كه تكرار جمله هاي ” شايستگي ” را آموخته بودند ، بهبودي نشان دادند . اين بهبودي نشان داد كه در برخورد با محرك ترس آفرين ، برخي تعديل ها صورت گرفته است .

2- نگراني     Worry
وقتي انسان آنچه را كه احتمال دارد رخ دهد به طور غير منطقي و اغراق آميز بزرگ كند ، نگراني ايجاد مي شود . يعني نگراني برخلاف ترس واقعي بر اثر يك محرك خارجي به وجود نمي آيد بلكه شكل تخيلي ترس است .
متداولترين نگراني هاي كودكان
الف – نگراني هاي خانوادگي : اين نگراني در مورد سلامت و امنيت اعضاي خانواده و نگراني در مورد سرزنش و احتمالاً تنبيه شدن به وسيله ي والدين است .
ب – نگراني هاي مدرسه اي : اين نگراني ها كه با بزرگتر شدن بچه ها بيشتر مي شود ، معمولاً شامل دير رسيدن به مدرسه ، مردودي در امتحان ، سرزنش و تنبيه شدن توسط معلم و عقب ماندن از بچه هاي ديگر است .
تجربه ي نگراني در بين دختران بيشتر از پسران مي باشد .

3- اضطراب    Anxiety
اضطراب حاصل نگراني هاي شديد مي باشد . اضطراب عبارت از يك ناراحتي دردناك ذهني درباره ي پيش بيني يك تهديد و يا ناخوشي در آينده است .
ترس  ــــــــ  نگراني  ـــــــــ  اضطراب
فرد مضطرب نسبت به شايستگي ها و عملكرد خويش فوق العاده نگران است و رفتارهاي عصبي ( ناخن جويدن ) ، اختلال هاي مربوط به خواب و ناراحتي هاي جسمي ( درد معده ) از خود بروز مي دهد و معمولاً احساس درماندگي در يافتن چاره و راه حل نگراني مي كند .
فرق اضطراب و ترس :
گرچه اضطراب از ترس و نگراني ناشي مي شود ، ولي تفاوتهايي با آنها دارد .
اولا ً – اضطراب از ترس مبهم تر است .
ثانياً – ترس از يك محرك در زمان حال ناشي مي شود . در صورتي كه فرد مضطرب ، اغلب از علت اضطراب خويش اطلاع ندارد .    
فرق اضطراب و نگراني :
اضطراب علي رغم آنكه مانند نگراني بيشتر معلول تخيل است ولي با آن تفاوتهايي نيز دارد .
اولاً – نگراني مربوط به موقعيت هاي خاصي مي شود مانند : امتحانات و مشكل مالي ، در صورتي كه اضطراب يك حالت عاطفي تعميم يافته است .
ثانياً – نگراني در مورد مشكلات عيني است ولي اضطراب ناشي از يك مشكل ذهني مي باشد .
عوامل ايجاد كننده ي اضطراب
قبل از بحث در مورد عوامل ايجاد كننده ي اضطراب ، بايد متذكر شويم كه اضطراب به ميزان كم همانند ترس غالباً اثرات سازنده دارد و به عنوان محركي براي خلاقيت ، حل مسائل و فعاليت مؤثر است ولي اضطراب غير طبيعي باعث از كار افتادگي ، بي قراري و ناراحتي فرد مي گردد .
اضطراب ، در خانواده هاي كوچك ، گروههاي اجتماعي مرفه و پر درآمد ، كودكان بزرگتر خانواده ، محافظت زياد والدين ، همانند سازي با والدين مضطرب ، رقابت با خواهران و برادران و نيز در خانواده هايي كه نگران اعمال كودك خويش هستند بيشتر مشاهده مي شود .
ظاهر شدن اضطراب در كودك تدريجي است و توصيه شده است تا رسيدن كودك به سه سالگي ، در مورد تشخيص آن اقدامي صورت نگيرد .
نشانه هاي اضطراب
الف – نشانه هاي مستقيم اضطراب :
1- وضع قيافه و ظاهر مضطرب كودك
2-خواب كم و شكايت از بي خوابي
3- تكرار ادرار
4-تهوع و استفراغ
5-سردرد
ب – علائم غير مستقيم اضطراب :
1-رجعت مانند ترس از خوابيدن به تنهايي در اتاق
2-علائم بدني مانند : كم شدن اشتها و گاهي پرخوري ( بيشتر در حالت افسردگي ) ، شكايت از درد پا و شكم
3-علائم رواني مانند : ترس ، وسواس ، هيستري تبديلي ، ترس از تاريكي
4-امتناع از مدرسه رفتن
5-بي اختياري ادرار به خاطر همبستگي بيشتر به مادر و انتظار بيش از حد والدين از كودك و عدم توانايي كودك در برآورده كردن جاه طلبي هاي والدين .
انواع رفتار افراد مضطرب
1- ناراحتي خود را در درون مي ريزند و ناراحتي خود را تشديد مي كنند .
2-ناراحتي خود را بيرون مي ريزند و با اين كار توجه و دلسوزي ديگران را جلب مي كنند .
3-گناه را به گردن افراد ديگري مي اندازد و از احساس بي كفايتي و ناامني خود را مي رهاند .
اشكال بيان اضطراب
اضطراب در حالت معتدل تر ممكن است به صورت رفتارهايي چون افسردگي ، حساسيت شديد و عصبانيت ، نا آرامي و بي قراري ، بي خوابي و خواب ناراحت ظاهر شود و در موارد شديدتر به صورت احساس گناه تجلي مي نمايد .
كودكان براي مقابله با اضطراب معمولاً از وسايل دفاعي استفاده مي كنند كه از مهمترين آنها مي توان به كناره گيري ، رجعت ، انكار كردن ، سركوبي ، فرافكني اشاره نمود .
در درمان نگراني و اضطراب از شيوه هاي درمان رايج در ترس استفاده مي كنند . دارو درماني نيز از شيوه هاي رايج در درمان اضطراب مي باشد . ( مخصوصاً در اضطرابهاي نوروتيك )

4- خشم     Anger
خشم يك واكنش عاطفي اكتسابي است كه كودك جهت جلب توجه و رسيدن به اميال خود از آن استفاده مي كند .
چگونگي ابراز و شدت و فراواني خشم بستگي زياد به روشهاي تربيت كودك و نوع انضباط حاكم بر محيط خانه و مدرسه دارد .
علل خشم
1-ايجاد محدوديتهاي جسمي و حركتي براي كودكان كه از طريق ديگران و يا بر اثر ناتوانايي هاي خود كودك ايجاد مي شود .
2-ايجاد و مانع در رسيدن كودك به خواسته ها ، برنامه ها و هدفهايش .
3-ايجاد مانع در فعاليتهاي در جريان كودك .
4-مجموعه ناراحتي هايي كه موجب ناكامي كودك مي شود .
5-سرزنش كردن كودك به خاطر كاري كه انجام نداده است .
6- مقايسه ي نامناسب بين كودك با ديگران و ايراد گرفتن دائم از آنان مخصوصاً در كودكان بزرگتر . 
علائم و نشانه هاي خشم
خشم در كودكان از طريق دعوا كردن ، لگد زدن ، سنگ پراني و اذيت و آزار كردن بروز مي كند ولي به تدريج كه رد بزرگتر و اجتماعي تر مي شود ، واكنش هاي خشم نيز جنبه ي اجتماع پسند تر پيدا مي كند و فحش دادن ، مسخره كردن ، قسم خوردن و بي ادبي و انتقاد كردن جايگزين واكنشهاي قبلي مي گردد .
واكنش كودك خشمگين با عوامل و محركهاي ايجاد كننده ي خشم در كودك تناسب ندارد و معمولاً شديدتر از آن مي باشد .

5- پرخاشگري    Aggression
عده اي از دانشمندان پرخاشگري را غريزه ي ذاتي دانسته اند كه براي بقاء موجود ضروري است .
طبق اين نظريه ، بعضي از محركها به طور ذاتي به وجود مي آيند و سبب ظهور رفتار پرخاشگرانه مي شوند كه در انواع مختلف موجودات تظاهرات متفاوت دارد . جنس موجودات نيز در تمايلات پرخاشگرانه تأثير دارد . معمولاً جنس نر پرخاشگرتر از جنس ماده است .
عده اي نيز پرخاشگري را ناشي از عوامل رواني و محيطي دانسته اند و عامل اصلي ايجاد كننده ي پرخاشگري را ناكامي معرفي كرده اند .
از عوامل مؤثر ديگر در ايجاد پرخاشگري عبارتند از : وجود مدلهاي پرخاشگرانه در محيط ، مشاهده ي حالت پرخاشگرانه ساير اطفال و تقليد اين حالات ، ميزان اضطراب و گناه كه با آشكار نمودن تظاهرات خصمانه همراه باشد ، در خانواده هاي سختگير كه تنبيه بدني را اعمال مي كنند ، تشويق رفتار پرخاشگرانه و بالاخره والدين مطيع كه كودكان پرخاشگر به بار مي آورند .
ميزان پرخاشگري بر حسب زمان ، مكان و موقعيت كوك تغيير مي كند . مثلاً ميزان آن در زمان خستگي و گرسنگي و خواب آلودگي شديدتر است ، يا در حضور آشنايان بيشتر بروز مي كند . سطح پرخاشگري ميان سه تا پنج سالگي به حداكثر خود مي رسد . توقعات اجتماع نيز در شكل ، سبك ، ميزان و شدت پرخاشگري اطفال مؤثر است .
در اكثر جوامع نه تنها به پسران اجازه ي پرخاشگري داده مي شود ،بلكه غالب والدين پسرهايشان را به زد و خورد با كودكان ديگر تشويق مي كنند . در صورتي كه براي دختران ، ظرافت و لطافت پسنديده تر تلقي مي شود .
نيرومندي جسماني كودك و موفقيت اجتماعي خانواده نيز در تنوع تظاهرات پرخاشگرانه مؤثر هستند .
علائم ظاهري پرخاشگري
رفتار پرخاشگرانه به صورت رفتار خصمانه و به منظور ايجاد ضرب و جرح به فرد ديگر و به صور مختلف مانند : كتك زدن ، لگد زدن ، از بين بردن لوازم و وسايل ، نزاع كردن ، آزار دادن ، فحاشي و انجام ندادن خواسته هاي ديگران در كودكان ظاهر مي شود .

6- حسادت   Jealousy
حسادت يك واكنش طبيعي است كه كودك در برابر از دست دادن محبت واقعي ، فرضي يا تهديد به آن از خود نشان مي دهد .
علائم باليني
واكنش حسادت در بين كودكان كوچكتر و بزرگتر متفاوت است . در بين كودكان كوچكتر واكنش حسادت به طور مستقيم يا غير مستقيم بروز مي كند .
واكنش مستقيم شامل لگد زدن ، گاز گرفتن ، ناخن كشيدن ، كتك زدن رقيب و يا شخصي است كه كودك آرزوي جلب توجه و محبت بيشتر او را دارد .
واكنش غير مستقيم ، شامل رجعت به رفتار كودكانه چون شب ادراري ، انگشت مكيدن ، جلب توجه يا ترسهاي تازه ، دل بهم خوردگي ، خرابكاري ، بدزباني و فحاشي و گاه ابراز محبت غير عادي است .
واكنش كودكان بزرگتر ، پاسخهاي حسادت آميز متنوع تر و غير مستقيم تر است . از جله واكنشهاي رايج بين اين قبيل كودكان ، پرخاشگري در مدرسه ، زمين بازي ، آزار رساندن به بچه هاي كوچكتر و حيوانات ، خرابكاري ، مخالفت كردن ، بد خلقي ، بي ادبي ، شكايت كردن ، ناديده گرفتن ديگران ، دروغگويي ، تقلب ، به كار بردن كلمات زشت و بدگويي ديگران مي باشد .
علل :
حسادت اغلب محصول موقعيت خانوادگي به ويژه نگرش مادر و روشهاي انضباطي اوست لذا مادران بايد از توجه زياد و كم نسبت به فرزندان خويش احتراز جويند و از به كار گرفتن شيوه هاي انضباطي ناهماهنگ و نا همخوان كه هر دو از عوامل تشديد كننده ي حسادت هستند بپرهيزند .

7- انزوا طلبي    Seclusive
كودكان انزوا طلب كودكاني هستند كه بر حسب احتياجات دروني خود رفتار مي كنند و نسبت به مسائلي كه غير از خواب و خيال و رؤياهاي شخصي آنها باشد بي اعتنا هستند .
چنين كودكاني معمولاً در خود فرو مي روند . در ايجاد سازگاري با واقعيت هاي دنياي خارج بيشتر متمايل به انزوا طلبي هستند ، در رؤياهاي خود راه مبالغه را طي مي كند .
البته اين بي اعتنايي را نبايد خيلي هم عميق تصور كنيم ، زيرا در اكثر موارد اين قبيل كودكان هيجان پذيري شديدي نشان مي دهند و علت اينكه گوشه گيري مي كنند ترس از برخورد با واقعيات است .
تعدادي از روان شناسان رفتار كودكان منزوي را يك رفتار عادي براي دوران كودكي تلقي مي كنند و حتي با توجه به اينكه اين قبيل كودكان هيچگونه ناراحتي براي كودكان و شاگردان خوب و آرام قلمداد مي گردند و به عنوان سرمشق و الگو براي ساير كودكان معرفي مي شوند ، در صورتي كه امكان دارد اين كودكان به سبب ناراحتي ناشي از احساس نا امني و بي كفايتي در خود يكي از ناشاد ترين كودكان مدرسه و خانواده باشند و به تدريج به دنياي درون خويش پناه ببرند . تا حدي كه اگر در مورد رفتار غير اجتماعي آنان چاره اي انديشيده نشود ، احتمالاً مساعد ترين وضع را براي ابتلاء به اسكيزوفرني خواهند داشت .
سبب شناسي
گرچه كودكان منزوي از لحاظ عاطفي و بيان حالات هيجاني مواجه با مشكلاتي مي باشند ولي اين حالت نا متعادل عاطفي را مي توان نتيجه ارتباط با ديگران دانست ، به عبارت ديگر كودك گوشه گير از لحاظ عاطفي و بيان حالات هيجاني مواجه با مشكلاتي مي باشند ولي اين حالت نامتعادل عاطفي را مي توان به نتيجه ارتباط با ديگران دانست ، به عبارت ديگر كودك گوشه گير از لحاظ هيجاني و عاطفي احساس كم و بيش مشابه با كودكان عادي را دارد . منتهي چون نمي تواند با محيط اجتماعي خود ارتباط لازم را برقرار سازد بيان حالت هيجاني و دركي را كه دارد برايش مشكل مي شود . به همين علت در رفتارهاي عاطفي كودك بي اعتدالي به چشم مي خورد و علت اينكه اين قبيل كودكان خشمگين مي شوند آن است كه اطرافيان اصرار دارند كه آنها را از حالت انزوايي كه دارند ، بيرون آورند .
نشانه هاي انزوا طلبي
از لحاظ خصوصيات عاطفي و هيجاني ، معمولاً اين قبيل كودكان حالت قهر آشتي ناپذيري دارند ، گاهي اوقات اين حالت قهر تا حدي عميق مي شود كه به هيچ وجه حاضر به قبول ديگران و يا حتي يكي شدن با گروهها نيستند . در اين مواقع است كه خشم هاي سريع و شديدي به وجود مي آيد كه گرچه زود گذر هستند ولي همراه با زدن و مضروب ساختن ديگران و يا شكستن و ريختن اشياء و مسائلي است كه در محيط آنها مي باشد . درجه و شدت ناسازگاري كودكان با هم متفاوت است . اين قبيل افراد معمولاً در فعاليتهاي جمعي مواجه با شكست مي شوند ولي در كارهاي انفرادي يا حتي دروس مشكل پيشرفتهاي قابل توجهي دارند و در مورد انتخاب شغل بيشتر مشاغلي را كه جنبه ي كار فردي دارد مانند منجمي يا كتابداري ترجيح مي دهند .
درمان
توجه به اين واقعيت كه عده اي از كودكان گوشه گير به بزرگسالان ناشاد و بي لياقت از نظر اجتماعي تبديل خواهند شد . به تنهايي دليل كافي براي توجه به اين مشكل است .
در درمان اين قبيل كودكان برخي از دست اندركاران تلاشهايشان را بر پيشينه و پيامدهاي روابط متقابل ضعيف با دوستان و همسالان تقويت شود ، مؤثر خواهد بود .
مدل سازي – تعدادي نيز نمايش فيلمهاي تهيه شده از مدلها به كودك منزوي را مؤثر مي دانند . در اين روشها گرچه تلاش از طرف بزرگسالان اعمال مي شود ولي براي انتخاب مدل از كمك همسالان كودك بهره گيري مي شود ( تجربه ثابت كرده است كه همسالان مي توانند براي رفتار مورد نظر بهترين مدل باشند . )
يك معلم دلسوز و آگاه بايد سعي كند كودكان منزوي را هر چه بيشتر به فعاليت هاي اجتماعي در مدرسه بكشاند و براي اين كار بايد در آنها ايجاد رغبت و انگيزش نمايد و وسايلي را در نظر بگيرد كه آنها را نسبت به واقعيت و درك آن متمايل سازد ، براي اين كار بايد به هر وسيله ي ممكن از انزوا و گوشه گيري آنها جلوگيري كند و اين عمل را بايد در دادن يك مسئوليت ساده با توجه به توانايي هاي كودك يا يك تجربه ي موفقيت آميز در يك فعاليت گروهي آغاز بسيار خوبي است و كودك نياز دارد احساس كند كه عضو با ارزش يك يا چند گروه است . موفقيت در يك عمل مخصوصاً در حضور جمع در كودك اعتماد به نفس ايجاد مي كند و در نگرشهاي كودكان ديگر نسبت به او تغييراتي حاصل خواهد شد .
در مراحل عميق تر از درمان دارويي استفاده مي كنند . درمان با انسولين مؤثر است و تعداد ي نيز از شوك الكتريكي استفاده كرده اند .

8- زود رنجي     Tcuchy
زود رنجي يكي از مشكلات رفتاري رايج بين كودكان دبستاني است . حساسيت زياد كودكان به تأييد و تكذيب اجتماعي در اين دوره زود رنجي را در او آشكار مي سازد .
علل زود رنجي
زود رنجي تا حدودي مربوط به تمايل كودك به پذيرش اجتماعي است . علاوه بر اين زود رنجي شيوه اي مؤثر براي جلب موافقت و تسليم والدين است . كودك به تجربه كشف مي كند كه براي رسيدن به هدف خويش ، دعوا و مرافعه و منفي گرايي سلاحهاي مناسبي نيستند و كمتر به نتيجه مي رسند ، در حالي كه زود رنجي باعث مي شود تا والدين از اينكه كودك خويش را آزرده اند ، احساس گناه كنند و در نتيجه سعي نمايند تا كارها را مطابق ميل او انجام دهند ( استفاده از اصل جايگزيني ) . اوج زود رنجي در پسران تا 11 سالگي و در دختران تا دوره ي بلوغ مي باشد .
اكثر كودكان از مزاياي زود رنجي آگاهي دارند و تا زماني كه بتوانند از آن در رويارويي با موقعيت هاي تعارض انگيز استفاده كنند ، زود رنجي باقي خواهد ماند . كاربرد زود رنجي بيشتر در خانه است و كمتر در بيرون از خانه از آن استفاده مي كنند .

ناهنجاري هاي ناشي از ناسازگاري اجتماعي
ناسازگاري اجتماعي بسيار متنوع است و در جوامع مختلف نيز متفاوت است و ما در اينجا فقط به ذكر تعدادي از آنها كه در اكثر جوامع مشاهده مي شود ، اكتفا مي كنيم .

1- بي قراري     Restlessness
بي قراري حالتي است كه در آن يك سري حركات و رفتارهاي نامتجانس و ناجوري در كودك ديده مي شود و علاوه بر آن از لحاظ شخصيتي نيز نوعي ناهماهنگي به وجود مي آيد و كودك در آن واحد گويي تحت تأثير افكار متضاد قرار مي گيرد ، معمولاً نيروي انگيزش و قدرت اراده ي اين گونه كودكان ناكافي است و از لحاظ عاطفي نيز زياد هيجان پذيري دارند .
بي قراري را نبايد يك بيماري تلقي كرد ، بلكه به آن به عنوان يك خصوصيت رفتاري يا علامت بيماري بايد نگاه كرد . بيماري اصلي عبارت از نارسايي و عدم توانايي در كنترل عادي و حفظ يك رفتار است و بي قراري نشانه ي اين بيماري است . اين قبيل كودكان به مدت زياد نمي توانند تمركز دقت داشته باشند و در نتيجه قادر نيستند فعاليتي را به طور مداوم انجام دهند ، زود خسته مي شوند و نبايد از آنان انتظار پشتكار داشت .
علائم باليني
علائم باليني بي قراري را از سه جنبه ي حركتي ، رواني و عاطفي مي توان مطالعه نمود .
الف – جنبه هاي حركتي :
معمولاً در اين كودكان نوعي عقب ماندگي حركتي مشاهده مي شود ، مثلاً كودك 10 ساله 2 تا 3 سال عقب ماندگي حركتي نشان مي دهد . كودك بي قرار نمي تواند اعمال و حركات خود را سازمان بخشيده ، به طور منظمي آنها را در فعاليت هاي حركتي خود به كار برد .
كودك بي قرار نمي تواند آرام بگيرد ، به همه چيز دست مي زند و موجود بي نظمي مي شود . در حركات خود ناشيگري نشان مي دهد و از تطابق حركات باز مي ماند . در چهره ي اين قبيل كودكان و يا در اندامهايشان هميشه بسياري حركات بي فايده وجود دارد .
غالباً مي توان اين علائم نارسايي حركات را در انقباض و انبساط پاره اي قسمتهاي اختصاصي مشاهده كرد . كودك معمولاً نمي تواند اين انقباض و انبساط را به طور دلخواه به وجود آورد .
در همين زمينه حركتي سه علامت مشخصه وجود دارد : يكي همان حركات اضافي قسمتهاي مختلف بدن ( تيك ها ) هستند و ديگري دشواري هاي تكلمي و لكنت زبان و سومي شب ادراري كه هر يك جداگانه در فصل هاي مربوط شرح داده خواهند شد ولي آنچه قابل ذكر است ، اين است كه در همه ي اين حالات نارسايي دستگاه حركتي غير قابل انكار است .
نتايجي كه از اين حالات كودك حاصل مي شود در وهله ي نخست اين است كه اطرافيان به هيچ وجه تاب تحمل او را ندارند و از حضور او در رنج هستند . در مرحله ي بعدي وجود اين قبيل كودكان موجب مي گردد كه چه در داخل منزل و چه در محيط مدرسه و به طور خلاصه هر جا كه باشند وضعيت رواني خاصي به وجود آيد كه عصبانيت بهترين معرف آن خواهد بود .
ب- جنبه هاي رواني :
جنبه ي ررواني بي قراري را مي توان در كمبود دقت و كمبود قواي ذهني جستجو كرد . معمولاً كودك بي قرار به سهولت از يك موضوع به موضوع ديگري مي پردازد ، فكر و حواس او لاينقطع به سوي چيزهايي كه تازه در معرض ديد او قرار مي گيرند معطوف مي شود ، از لحاظ فعاليت ذهني پراكندگي دارد ، خيلي زود خستگي پذيري ذهني از خود نشان مي دهد و در نتيجه اكثر اين كودكان در مدرسه كمتر مي توانند پيشرفت تحصيلي داشته باشند . حالت حركت و بي قراري زياده از حد اين كودكان سبب مي شود كه از طرف اولياء مدرسه به عنوان شاگرد بد و بي انضباط معرفي شوند و در اكثر موارد از كلاس اخراج گردند .
اندازه گيري هاي عيني نشان داده است كه بين توفيق تحصيلي اين كودكان و هوش واقعي آنان تفاوت قابل ملاحظه اي به چشم مي خورد .
معمولاً اين قبيل كودكان را تنبل مي نامند ، در حالي كه بيشتر از آنكه تنبل باشند خستگي پذيري دارند . هر چه بزرگتر مي شوند حالت بي قراري بيشتر مشاهده مي شود ، شغل خود را مرتب عوض مي كنند ، در اكثر موارد به مواد مخدر يا الكل روي مي آورند و دوستان ناباب پيدا مي كنند و بالاخره به بيمارستان هاي رواني يا محاكم دادگستري كشيده مي شوند . در بين جوانان بزهكار نيز افراد بي قرار ديده مي شوند . آنها دوست دارند جابجا شوند ، به مسافرت بروند ، در نيروي دريايي و ارتش استخدام شوند ، ولي به علت مقررات خشك نظامي از آنجا نيز فرار مي كنند .
ج – جنبه ي عاطفي :
از نظر عاطفي و هيجاني متعادل نيستند و به خصوص نمي توانند هيجانات خود را كنترل كنند . بسيار احساساتي هستند ، عكس العمل شديد عاطفي از خود نشان مي دهند ولي در عين حال حتي به آنچه كه عشق مي ورزند يا دشمني نشان مي دهند ، ثبات و پايداري ندارند . خيلي زود به چيزهاي نو علاقه مند مي شوند ، به اشخاص تازه وارد مي پيوندند ، ولي خيلي زود از علاقه مندي و دوستي خود دست برمي دارند ، گاه بي جهت دچار بحران هاي غم و اندوه مي شوند و يا عصبانيت و خشم از خود نشان مي دهند ، بالاخره هر جا مواجه با مخالفت شديد شوند ، عصبانيت و خشم خود را به منتهي درجه آشكار مي سازند .
رفتارهاي همراه بي قراري
يكي از رفتارهاي بارز اين افراد كه نسبتاً زياد هم ديده مي شود ، فرار از مدرسه است و گاهي اين فرار تنها به فرار از مدرسه ختم نمي شود ، بلكه به شكل غيبت و فرار چند روزه از منزل و محيط زندگي عادي درمي آيد و اكثراً دلايلي كه براي توجيه فرار خود ذكر مي كنند بسيار ناچيز و غير معقول است .
در رفتار افراد بي قرار دزدي و دله دزدي زياد ديده مي شود . اين دستبردها از محيط خانوادگي و مدرسه و مغازه ها شروع مي شود و انگيزه ي اين عمل را گاه فقط فايده ي آني از شيئي مورد نظر و گاهي جبران ظلم و ستم اطرافيان و بالاخره زماني سهولت انجام دزدي ذكر مي كنند .
در مراحل ديگر به خودكشي و يا لااقل رفتارهاي تهديد آميز در اين زمينه برخورد مي كنيم . علت اقدام به خودكشي غالباً بسيار سطحي و بچه گانه است و معمولاً بدون فكر قبلي و تهيه ي مقدمات انجام مي گيرد . بيشتر اين قبيل رفتارها را بايستي به حساب بي كفايتي و عدم كنترل هيجانها گذاشت .
اندكي بعد در دوره ي نوجواني و جواني به افراد بي قرار برخورد مي كنيم كه داراي شخصيت هاي نامتعادل هستند و نا آرامي آنها از لحاظ انتخاب شغل و يا انتخاب محل زندگي و مسكن به خوبي به چشم مي خورد .
علت :
درباره ي علت وجود حالات بي قراري روان شناسان معتقدند كه همه ي بي قراري ها يكسان نيستند و تحت شرايط واحدي به وجود نمي آيند . به همين جهت از لحاظ سبب شناسي مي توان سه نوع بي قراري تشخيص داد :
الف – بي قراري هاي فرعي :
علت انتخاب كلمه ي فرعي براي اين نوع بي قراري ها اين است كه بيماري معيني خواه به صورت حاد يا مزمن موجبات بروز بي قراري را فراهم مي آورد ولي بعد از آنكه بي قراري به وجود آمد ولو اينكه علت اصلي از بين برود ، بي قراري باقي مي ماند و به شكل مزمن در مي آيد ، به عنوان مثال مي توان از صدمه هايي كه به سيستم عصبي مركزي وارد مي شود ياد كرد . اين صدمه ها به نوعي حالت تطابق و تعادلي را كه معمولاً در سيستم عصبي وجود دارد به كمك آن حركات ما هماهنگي پيدا مي كند از بين مي برد و در نتيجه عدم هماهنگي حركات حاصل مي شود و يا به عنوان مثال اگر در دوره ي بارداري و يا به موقع تولد ضربه اي به كودك وارد شود ، يا دچار بيماري هاي عفوني گردد ، اين حالت به وجود مي آيد .
در دوره ي كودكي نيز گاهي اوقات بيماري هايي نظير سرخك يا سياه سرفه و يا بيماري مننژيت مي تواند همين بي قراري ها را به وجود آورد . بالاخره بايستي نقش هورمون هاي ترشحه از غدد ترشح داخلي را ياد كرد . به طور مثال ترشح زياده از حد تيروئيد عامل ايجاد ناهماهنگي هاي حركتي و در نتيجه بي قراري است .
ب – بي قراري هاي محيطي :
در اين نوع بي قراري ها عامل اساسي محيط زندگي كودك است . شرايط خانوادگي نا مساعد چه از لحاظ اجتماعي و چه از لحاظ عاطفي و اقتصادي گاه موجب مي شوند كه كودكان حالت تعادل خود را از دست بدهند . در خانواده هايي كه هماهنگي فكري بين پدر و مادر وجود ندارد و يا كودك به خود واگذاشته شده است و يا كمبودهاي عاطفي به شكل حادي وجود دارند ، در كودكان نوعي بي قراري حركتي ، رواني به وجود مي آيد . گاهي اوقات سازمان خانواده در ايجاد اين نوع ناراحتي ها دخالت دارد ، به عنوان مثال در خانواده اي كه پدر يا مادر دچار الكل هستند و رفتارهاي خشني دارند و يا پدر و مادر از يكديگر جدا شده و با هم خصومت مي ورزند ، بسياري موارد بي قراري در كودكان ديده شده است .
گاهي احتياج به اينكه اين موارد براي ناآرامي وجود داشته باشند ، نيست . مثلاً ديده شده است كه در خانواده اي پدر غالباً از محيط خانوادگي دور است ( به علت بيماري ، محكوميت يا شغلي كه دارد ) كودكان علائم و نشانه هاي بي قراري را از خود بروز مي دهند . بديهي است كه در اين قبيل موارد بعد از آنكه تعادل خانوادگي به وضع اوليه درآمد مشكلات رفتاري كودكان بهبود مي يابد .
گاهي اوقات ممكن است هم پدر و هم مادر در خانواده باشند ، ولي كودك احساس سرپرستي هيچكدام را نكند . به عبارت ديگر تنبيه و تشويقي در كار نباشد ، در اين مورد نيز با رفتارهاي نامتعادل برخورد مي كنيم .
مورد ديگر كودكاني هستند كه توسط پدربزرگ و مادر بزرگ تربيت مي شوند كه در اين صورت نظمي در تربيت كودكان آنطور كه پدر و مادر مي توانند رعايت نمي شود و در نتيجه كودك ضمن سوء استفاده از اين محيط تربيتي ، رفتارهاي نامتعادلي را نشان مي دهد و بالاخره نمونه ها و سرمشق هايي كه در دسترس كودكان قرار مي گيرند ، مي توانند كودكان را دچار كج رفتاري و بي قراري بكنند .
ج – بي قراري هاي ارثي :
مواقعي نيز بي ثباتي حركتي به خاطر اين است كه فرد از لحاظ ارثي زمينه ي مساعدي براي بي ثباتي و نا آرامي دارد و اين بي ثباتي ها گاه نتيجه ي وضع عاطفي و گاه زاييده ي كيفيت رشد عقلي آنها است و مهمترين اين گروهها عبارتند از :
1-    گروه كودكان هيجاني : كه نيمي از افراد بي قرار را تشكيل مي دهند . اين كودكان همچنان كه از اسم گروه آنها پيدا است خيلي زود به هيجان مي آيند و كنترل هيجان را نيز ندارند .
2-    گروه كودكان عقب مانده ي ذهني : در حقيقت خستگي پذيري علت اصلي بي ثباتي آنها است .
3-     گروه كودكان منزوي : اين كودكان معمولاً در خود فرو مي روند ، از جمع گريزانند ، زود خشمگين مي شوند ، قهر مي كنند و در رفتار خود با گروه سردي و بي ميلي نشان مي دهند ، در حقيقت بي قراري اين قبيل كودكان در حدي به عدم يادگيري اجتماعي آنها مربوط مي شود .
4-     گروه كودكان نامتعادل و تحريك پذير : اين كودكان نيز ثبات رواني و حركتي ندارند و نامتعادل بودن خود آنها موجب بي قراري رفتارهايشان را فراهم مي سازد .
5-     گروه كودكان كج رفتار : معمولاً اين گروه از كودكان بي قرار نفوذ ناپذير و از لحاظ هيجاني آرام ديده مي شوند ولي در عين حال فشارهاي رواني و هيجان هايي را كه دارند نمي توانند كنترل كنند و يا از بروز آنها جلوگيري نمايند .
درمان :
دارو درماني : چنانچه متذكر شديم بي قراري علامت بيماري است نه خود بيماري . علي رغم اين امر دارويي هايي از نوع كلسيم و داروهاي آرام بخش را مفيد مي دانند .
درمان اصلي بي قراري از طريق تربيت مجدد اين است كه به كودكان بياموزيم چگونه بر خود مسلط شوند ، حركات خود را كنترل كنند و در زندگي نظم و ترتيبي به وجود آورند .
براي رسيدن به اين هدفها در مرحله ي اول حركات همراه با آهنگ ورزش و به خصوص تمرين هاي بدني بسيار اهميت دارند . طفل بي قرار بيش از هر كودك ديگري احتياج به هدايت و راهنمايي دارد و براي اين هدايت به مربي و راهنماي شكيبا و بردبار نيازمند است . مربي قبل از هر چيز بايستي نظم حركات را رعايت نمايد . پدران و مادراني كه فكر مي كنند بهتر است كودك را به حال خود بگذارند ، دچار اشتباه هستند . كودك از وراي همين تمرينهاي بدني مي تواند خود را كنترل كند و حركات اندامها و قسمتهاي مختلف بدن را متعادل و هماهنگ سازد . كودكان بي قراري كه به نوعي احساس وابستگي به پدر و مادر يا اطرافيان را از دست مي دهند به گروه بزرگ بزهكاران و مجرمين جوان مي پيوندند . در واقع زمينه ي عاطفي در اين كودكان از بين نرفته است ولي هر چيز ممكن است آنها را منحرف سازد .

2- دروغگويي     Lying
كودك در ابتداي زندگي با توجه به كمبود تجربه و اطلاعات نمي تواند استدلال كند ، زيرا استدلال احتياج به تجربه و آگاهي هاي نخستين دارد . به همين دليل گاهي ملاحظه مي كنيم كه كودك تصورات واهي خود را جانشين استدلال مي كند و از اين رو در گفته هاي او حكم و تفاوت به چشم نمي خورد . اين برتري تصور بر واقعيت امري است فيزيولوژيك و مربوط به رشد است و همزمان با رشد كودك نقصان مي يابد و استدلال جانشين تصور قاطع مي گردد . بنابراين مسأله ي دروغگويي كودكان در يك حد ( معمولاً حدود سنين 4 تا 6 سالگي ) براي همه امري عادي است و مطابق تمايلات سرشتي آنان مي باشد و اطلاق كلمه ي دروغگو براي آنان چندان مناسب نيست .
آنچه كه به عنوان رفتار نابهنجار در زمينه ي دروغگويي كودكان مطرح است ، مراحل شديدتري از رفتار دروغگويي كودكان در سنين بالاتر از 6 سال مي باشد .
انواع دروغهاي كودكان :
1-    دروغ بازي – كه با آن حوادث تخيلي يا بازي را به ديگران مي باورانند .
2-    دروغ مبهم – كه از ناتواني كودك در گزارش دقيق جزئيات و يا مطالعه كردن يك مسئله بنا به پيشنهاد و تشويق فرد ديگر ناشي مي شود .
3-     دروغ پوچ – كودك جهت جلب توجه ديگران به كار مي برد .
4-     دروغ انتقام جويانه – كه از نفرت ناشي مي شود . 
5-     دروغ محدود – كه در نتيجه ي ترس از محدود شدن و ديسيپلينسي و يا تنبيه بدني گفته مي شود .
6-     دروغ خود خواهانه – دروغ حساب شده اي است جهت گول زدن ديگران تا كودك آنچه را كه مي خواهد به دست آورد .
7-     دروغ عرفي يا وفادارانه – به منظور حفظ و مراقبت از يك دوست .
علل :
1-    در كودكان كم سن علت دروغگويي جنبه ي خيالبافي و رؤيا انديشي آنان است .
2-    اجتناب از ناراحتي و مدرسه و تعقيب
3-     جلب توجه ديگران ( به علت كمبود عاطفي )
4-     فريب دادن ديگران جهت نفع شخصي
5-     به خاطر جاه ومقام و جبران احساس حقارت
6-     فشار به گفتن جزئيات دقيق يك امر از طرف بزرگسالان
7-     جهت دوري از مورد مخالفت و استهزاء واقع شدن
8-     جهت مخالفت خود از تنبيه يا تهديد به تنبيه ( ترس از مجازات )
9-    وجود الگوهاي ناباب در اطراف كودك يا تقليد از دروغگويي والدين
در مقابل كودكان دروغگو تعداد ديگري از كودكان هستند كه بي جهت و به دروغ به خود اتهاماتي را مي بندند و در پرونده هاي دادگستري نيز به اين مورد برخورد مي كنيم . به اين گروه از كودكان ” دروغ ساز ” مي گوييم و بيشتر اين نوع دروغ سازيها در كودكان جنبه هاي جنسي به خود مي گيرد .
درمان :
جهت درمان كودكي كه دچار دروغگويي است ، بايد ابتدا تجزيه و تحليل دقيقي از لحاظ نوع عواملي كه دروغگويي را به وجود آورده اند انجام دهيم ، سپس علل اصلي دروغگويي را مورد معالجه و درمان قرار دهيم .
در بسياري از موارد كمبودهاي عاطفي علت اصلي دروغگويي كودكان مي باشد . در اين مورد توجه و محبت كردن به كودك چاره ي درد خواهد بود .
بهترين شيوه براي پيشگيري اين است كه از همان اول دوران كودكي وقتي كودكي دروغ گفت به او تذكر بدهيم و از تكرار امر جلوگيري نماييم . زيرا اگر كودك به خاطر دروغگويي مورد مؤاخذه قرار نگيرد ، از كار خود هيچگونه احساس گناه و ناراحتي نمي كند و كار خود را نه تنها تكرار مي كند ، بلكه تشديد هم خواهد كرد .
بر والدين و جامعه است كه وجدان فردي كودكان را به تدريج تقويت كنند و به جاي كنترل وسيله تنبيه و قانون و مقررات ، كنترل شخصي را جايگزين آنان سازند .

3- دزدي     Theft
دزدي يعني تصاحب مال ديگري در غياب مالك و بدون اجازه ي او .
كودك قبل از سنين دبستاني مفهوم مالكيت را درك نمي كند و دزدي براي او معني ندارد . در سنين 7 و 8 سالگي معمولاً بچه ها در مدرسه اقدام به برداشتن لوازم التحرير از قبيل پاك كن و مداد و تراش مي كنند كه اين كار مارك دزد زد و فقط بايد به آنان تذكر داد كه هر كس مجاز به استفاده از وسايل شخصي خويش است و بدون اجازه ديگران نبايد به وسايل آنان دست زد .
علل :
1-    احتياج به چيزي كه شخص فوراً نياز دارد ( كمبود تحمل محروميت )
2-    همانند سازي با گروه ضد اجتماعي ( اطرافيان )
3-    تعليمات نادرست
4-    ترس از مخالفت به پيشنهاد و دزدي توسط ديگران
5-    تظاهرات احساسات بر عليه والدين ضد اجتماعي
6-    آزاد كردن احساسات نسبت به والديني كه غايب بوده و يا اينكه از نظر عاطفي ، محبتي ابراز نمي دارند .
7-    داشتن اشكال در همانند سازي با پدر و او را موجودي نارسا يا برعكس متهاجم دانستن
8-    از دست دادن يكي از والدين
9-    انتقام گرفتن از ديگران
10-    مورد تأييد اجتماعي دوستان واقع شدن
درمان :
ماوراي عمل دزدي هميشه علت و يا انگيزه اي وجود دارد ، بنابراين براي درمان دزدي بايد به شناخت انگيزه هاي حاكم بر رفتار او اقدام نمود . مثلاً اگر دزدي كودك به خاطر گرسنگي اوست بايد حداقل ضروريات زندگي براي رفع نيازهاي اوليه ي او تأمين گردد و اگر براي خريد هديه است بايد راه كسب درآمد مشروع به او آموخته شود و اگر هدف جلب توجه است ، بايد به او محبت كرد . در گروهي كه شرايط محيط خانه و خانواده نامساعد بايد كودك را از خانواده دور كرده و در مدارس مخصوص و يا مؤسسات درماني نگهداري نمود .
بايد سعي كرد ارزش كودك را بالا برد و نكات مثبت او را به وي گوشزد كرد . اگر عمل دزدي شرطي شده باشد بايد از بين برد و فرصتهايي براي تخليه ي عواطف كودكان به وجود آورد . در اين زمينه فعاليت هايي چون كارهاي مدرسه ، بازي ، هنر ، نقاشي ، ورزش و به طور كلي فعاليت هاي فوق برنامه مؤثر خواهند بود .
اعتراف خواستن از كودكي كه دزدي كرده است و يا تهمت زدن و سرزنش كردن او در حضور ديگران غير عاقلانه و ناصحيح است .

4- تحرك بيش از حد     Hyperactive
مبتلايان به تحرك بيش از حد ، بيش از اندازه اي كه متناسب با سنشان باشد فعاليت مي كنند . مربيان و والديني كه از دست اين كودكان خسته شده اند اظهار مي دارند كه لحظه اي نمي توانند آرام بنشينند ، دائم مي جنبند ، بي قرارند ، هميشه در حال دويدن هستند ، تحرك آنان نيز غالباً با تحرك معمولي تفاوت دارد ، زيرا حركتهاي آنان بيشتر به طور تصادفي ، بي برنامه و بدون هدف صورت مي گيرد . فعاليت بيش از حد از اوان كودكي آغاز مي گردد و هنگام مدرسه رفتن افزونتر شده و مشكل ايجاد مي كند . آمارگران ميزان رواج تحرك بيش از حد را بين 3 تا 10 درصد كودكان مدرسه رو گزارش كرده اند .
علائم باليني :
1-    رفتار و حركتهاي تصادفي و ناگهاني
2-    حواس پرتي
3-    اخلال تمركز قواي فكري
4-    بي قراري شديد حركتي
5-    تحريك پذيري شديد
6-    عدم ثبات هيجاني
7-    منفي گرايي
8-    تخريب ، انهدام و شكستن اشياء
9-    رفتار ضد اجتماعي
10-    اختلالات يادگيري
از علائم فوق 8 مورد اولي در مورد كليه ي افراد ديده مي شود ولي مورد 9 و 10 در بعضي موارد مشاهده شده است .
اين افراد معمولاً كم خواب نيز هستند و به ظاهر خستگي ناپذير به نظر مي رسند ، به قدر كافي تمركز حواس ندارند و قدرت توجه آنها كم است ، مدت زيادي نمي توانند به تماشاي تلويزيون بنشينند ، دائماً از كاري به كار ديگر مي پردازند ، به دستورالعمل هاي مدرسه و تكاليف آن توجه ندارند .
از معيارهاي تشخيص اين بيماري علاوه بر فعاليت بيش از حد و نارسايي توجه و حواس پرتي معيار بي اختياري نيز ذكر شده است .
منظور از معيار بي اختياري اين است كه كودك بدون تفكر اقدام به عمل مي كند . مثلاً يك دفعه بدون توجه به اتومبيل ها به وسط خيابان مي دوند ، خود را از پنجره به پايين پرت مي كنند . بدون اينكه قادر به شنا كردن باشند خود را به داخل استخر پرت مي كنند .
اغلب بدون علت اشياء را مي شكنند و يا ديگران را كتك مي زنند . بعضي ها حيوانات را اذيت كرده و حتي ممكن است آنها را بكشند .
امروزه تعدادي از روانشناسان به فعاليت بيش از حد كودكان به ديده ي يك سندروم نگاه مي كنند و به آن سندروم جنب و جوش بيش از حد مي گويند .
از نشانه هاي ديگر اين كودكان اين است كه مدت زيادي نمي توانند روي صندلي قرار بگيرند . در كلاس و اتوبوس و سينما از جايشان بلند مي شوند و بدون هدف راه مي روند ، سر ميز غذا قرار ندارند ، بعضي ها زياد حرف مي زنند ، بازي آنها بي سر و سامان است و هر لحظه به يك بازي مي پردازند .
سبب شناسي : 
علل تحرك بيش از حد در كودكان مختلف ممكن است متفاوت باشد ، ولي مهمترين علل شايع به شرح زير است :
الف – ضايعه ي مغزي :
سالهاست اين فرضيه كه نقص كار دستگاه عصبي موجب تحرك بيش از حد كودكان مي شود ، نظر پژوهشگران را به خود مشغول كرده است . اكثر آنها بر اين باورند كه در تحريك پذيري دستگاه مركزي اعصاب ، اختلالي وجود دارد . دليل بر اين مدعا آن است كه داروهاي محرك كه در مورد برخي از كودكان مفيد است ، بر برخي انتقال دهنده هاي عصبي اثراتي مي گذارد كه به نوبه ي خود با ميزان تحريك پذيري در رابطه است .
ب – عوامل مربوط به هنگام تولد :
مشكلات مربوط به هنگام تولد در چندين مطالعه مورد بررسي قرار گرفته و نتيجه گرفته اند كه ميان كودكان گروه كنترل و كودكان بيش از حد پر تحرك ، در عوامل مربوط به تولد تفاوتهايي گزارش شده است .
ج – عوامل ارثي :
مشاهدات كلينيكي نشان مي دهد كه وراثت مي تواند در تحرك بيش از حد مؤثر باشد . والديني كه همراه كودك پر تحركشان به درمانگاهها مراجعه مي كنند ، وجود كودكان پر تحرك ديگري را در اعضاء خانواده و فاميل گزارش داده اند . در كودكان همشكمان يكسان نيز شباهت بيشتري مشاهده شده است و اين تصور را به وجود مي آورد كه تحرك بيش از حد به لحاظ اثرات ژنتيكي بروز مي كند . البته پژوهش هاي انجام شده تاكنون اثري از اختلالات كروموزومي را نشان نداده است .
د – رژيم غذايي :
در سال 1975 پزشكي به نام فاين گولد ( Feingold ) پس از تحقيقات زياد اظهار داشت كه استفاده از غذاهاي حاوي رنگها و طعمهاي مصنوعي ، مواد جلوگيري كننده از فاسد شدن غذا و خوراكي هايي كه به طور طبيعي اسيد ساليسيك توليد مي كنند ( مانند زردآلو ، آلو ، گوجه فرنگي و خيار ) با تحرك بيش از حد پيوند دارند .
ه – عوامل محيطي :
يكي از عواملي كه در به وجود آمدن تحرك بيش از حد مورد بررسي و تأييد قرار گرفته است ميزان سربي است كه وارد بدن مي شود . عامل ديگر ( با اهميت كمتر ) روشنايي لامپهاي مهتابي است .
و – عوامل رواني :
تحقيقات نشان داده است كه كودكان طبقه ي پايين اجتماعي بيشتر در معرض خطر تحرك بيش از حد قرار دارند . اين موضوع احتمالاً مي تواند با خطر آسيبهاي زيستي در ميان طبقه ي كم درآمد يا از هم پاشيدگي و عدم سازمان خوب در خانه در ارتباط باشد .
درمان :
درمان شامل دو قسمت است :       1- محيطي           2- دارويي
1- درمان محيطي :
بايد عوامل محيطي را كشف كرده ( مانند رفتار و واكنش غلط والدين ) و سپس آنها را رفع كنيم . زندگي در آپارتمانهاي كوچك و نداشتن حياط بازي يا زندگي با جمعيت زياد در تعداد كم اتاق و حتي در يك اتاق كمك به تشديد بي قراري كودك مي كند . نداشتن سرگرمي و وسايل بازي در منزل نيز آنها را بدتر مي كند .
والدين بايد تلاش كنند كه رفتار كودك را تحمل كنند وگرنه داد و فرياد و كتك كاري در بازداشتن آنها از حركت و جنبش زياد مؤثر نيست .
محدود كردن آنها باعث افزايش منفي گرايي ، مخالفت و تحريك پذيري آنان مي شود . از سوي ديگر ضعف والدين در مقابل اختلال رفتاري كودك باعث تشديد و تقويت رفتار نابهنجار مي گردد .
جهت كاهش رفتار بايد آنها را به انجام فعاليتهاي ورزشي تشويق كرد ، بيشتر به خارج از منزل جهت گردش و بازي برد و بايد به آنها مسئوليت داد ، مخصوصاً مسئوليت انجام كارهاي سنگين بدني تا كودك انرژي خود را از اين طريق مصرف نمايد .
در گذشته درمان محيطي را مكمل دارو و درمان مي دانستند ولي امروزه با توج به پيشرفت روانشناسي و شيوه هاي درماني جديد از جمله رفتار درماني و تغيير رفتار شناختي ، دارو درماني را توصيه نمي كنند .
2- دارو درماني :
استفاده از دارو در درمان تحرك بيش از حد از نيم قرن پيش متداول شده است و شامل داروهاي آنتي هيستامينيك ها ( بنادريل ) ، داروهاي محرك مانند آمفتامين ها ( بنز درين Benzedrine ) ، آرام بخش هاي قوي مانند نورولپتيك ها ( لارگاكتيل و سرنيس ) ، ضد افسردگيها مانند ايمي پرامين ها ( توفرانيل ) هستند .

5- تقلب          Dishonesty
تقلب رفتاري اكتسابي است كه كودكان در محيط زندگي مخصوصاً مدرسه با آن آشنا مي شوند و در حقيقت مشكلي است كه تعداد زيادي از معلمان با آن روبرو هستند .
علل تقلب :
1- تكاليف درسي بيش از حد دشوار هستند .
2-استانداردهاي والدين و حتي خود كودك ، بيش از حد بالاست .
3-والدين و معلمان و يا خود كودك براي نمره بيش از درك مطلب ارزش قائلند .
4-كودك در موقعيت هاي بسياري احساس بي كفايتي و يا نا امني مي كند .
كودكي كه تقلب مي كند معمولاً تحت فشار شديد براي گرفتن نمره ي خوب و يا ترس از رفوزگي است .
درمان :
1-مطالب درسي و امتحان متناسب با توانايي ها و زغبت هاي دانش آموزان تنظيم گردد.
2-مورد استفاده و كاربرد درسي را كه مي خوانند براي كودكان روشن سازيم .
3-بايد به كودكان بياموزيم كه هر كسي مسئول اعمال و رفتار خود مي باشد .
4-كودكان متقلب را تحت فشار گروه همسن و همكلاس خويش قرار دهيم .

6- ايجاد آتش سوزي       Fire setting
بندر ( Bender ) كودكان آتش افروز را با توجه به سن آنان به دو طبقه تقسيم مي كند :
الف – ايجاد آتش سوزي قبل از بلوغ كه نشانه ي عمل تهاجم يا انتقام است .
ب – ايجاد آتش سوزي در دوره ي بلوغ كه معني و منظور جنسي دارد .
همچنين در دوران قبل از بلوغ آتش افروزي ممكن است علت مرضي داشته باشد يا به علت كنجكاوي كودك آغاز گردد . اين عمل در كودكان كوچك شايع است ، مخصوصاً پسر بچه ها در سن 4 تا 7 سالگي دوست دارند با كبريت بازي كنند . معمولاً آتش سوزي راه مي اندازند و در گوشه اي مي نشينند و تماشايش مي كنند و گاهي همين عمل ممكن است به آتش سوزي هاي بزرگ منجر شود .
بعضي از كودكان با آتش زدن هاي كوچك كه قابل كنترل باشد ، قانع هستند و عده ي ديگر فقط آتش سوزي ديگران را تماشا مي كنند و مجذوب ماشين هاي آتش نشاني و ازدحام جمعيت مي شوند .
آتش افروزي هاي كوچك با توجه به اينكه از نظر قانوني قابل پيگيري است و رفع خسران مالي در كار است ، معمولاً والدين آن را مخفي مي كنند و در تحقيقات كمتر گزارش مي شود .
ايجاد آتش سوزي در پسران 90 درصد موارد بوده و بيشتر در سن 12 سالگي اتفاق مي افتد .
سبب شناسي :
گاهي علت آتش سوزي ، ابتلاء به اختلالات رواني گزارش شده است ولي به عنوان تنها علامت خيلي نادر است .
مطالعه اي كه كوفمن ( Kaufman ) روي 30 كودك آتش افروز انجام داد ، مشاهده نمود كه 4/3 آنها خشمناكي شديد و 3/2 سندروم بيش از حد فعال مزمن و 2/1 بي اختياري ادرار داشتند . از نظر تشخيص 3/2 مجنون يا در سر حد جنون بوده اند و در نوع قبل از بلوغ اغلب اختلالات منش و ناتواني قرائت اوليه داشتند .
اغلب جوانان و بزرگسالاني كه ايجاد آتش سوزي مي كنند ، دچار اسكيزوفرني و يا عقب ماندگي ذهني هستند .
در كودكان و نوجوانان ، آتش افروزي معمولاً با ساير علائم رفتار ضد اجتماعي ( Antisocial behavior   ) مانند فرار ، دزدي و تهاجم همراه است ولي اضطراب و رؤياهاي وحشتناك در تمام كودكان وجود دارد  .
در كودكي ايجاد آتش سوزي اغلب با تخيلات مربوط به يكي از اعضاي خانواده كه باعث طرد دوستي و يا رقيب سرسخت كودك جهت عشق والدين شده انجام مي گيرد .
در بالغين علت متفاوت از دوران كودكي است ، فرد قبلاً نقشه ي آتش سوزي را طرح مي كند و بعد از آن در گوشه اي به تماشاي آن مي پردازد و احساس هيجان شديد ، لذت و قدرت مي كند . پس گروه بزرگسالان شبيه بزرگسالان نوروتيك هستند كه آتش مي افروزند ، اين عمل ساديسم جابجا شده غريزه ي جنسي تلقي مي شود .
فرويد معتقد است كه آتش افروزان در مرحله ي جنسي – ادراري باقي مانده اند و اين اعتقاد از آنجا ناشي مي شود كه معمولاً رؤياهاي راجع به آتش همراه با يادآوري بي اختياري ادرار در كودكي است كه اغلب آنان بي اختياري ادرار در كودكي داشته اند .
درمان :
بايد علت آتش سوزي روشن گردد و سپس نسبت به رفع آن اقدام شود . چنانچه كودك دچار اختلالات رواني است بايد اختلالات درمان شود . در اكثر موارد آنها را در مؤسسات خاص نگهداري ميكند تا احتمال آتش سوزي از بين برود .

7- تعصب      Fanaticism , prejudice
تعصب عبارت از نظر يا عقيده ي مطلوب يا نا مطلوب و محبت يا نفرت نسبت به يك چيز يا يك شخص است كه معمولاً رنگ عاطفي دارد و بر هيچگونه تحقيقي مبتني نمي باشد و فرد را از تفكر منطقي درباره ي آن چيز يا شخص باز مي دارد .
فرد متعصب همه ي افراد متعلق به گروههاي ديگر ، خواه اجتماعي ، مذهبي ، جنسي ، نژادي و غيره را به عنوان افراد پايين تر از خويش طبقه بندي مي كند و با آنان بر اساس اين انگيزش رفتار مي كند .
پرفتار فرد متعصب نسبت به ديگران رنگ دشمني پيدا مي كند ولي در مورد خودش يك حالت خود شيفتگي يا عشق به خود دارد . خطاهاي خود را موجه مي دهد و در انتقاد از خطاهاي ديگران زياده روي مي كند .
عوامل تشكيل دهنده ي تعصب :
1- اعتقادات پذيرفته درباره ي افرادي كه تعصب عليه آنان در جريان است .
اين اعتقادات به ندرت بر تجارب شخصي متكي است و معمولاً مبتني بر نظرات قالبي ( مجموعه تثبيت شده اي از عقايد فوق العاده ساده شده وسيله اعضاي يك گروه )
درباره ي ويژگيهاي شخصي افراد متعلق به گروه خاصي است .
2- عواطف و احساسات همراه با تعصب كه از بي تفاوتي سرد تا كينه ورزي تلخ و خشونت بار مي تواند در تغيير باشد .
3- اعتقادات معيني درباره ي رفتار با كساني كه تعصب عليه آنان به كار رفته است. كه معمولا به يكي از سه حالت بي تفاوتي نسبت به آنان، جلوگيري از هرگونه نقش فعال و تعقيب و آزار آنها، يا تركيبي از سه حالت بروز مي كند.                               
علت ايجاد تعصب :
تعصب محصول يادگيري اجتماعي است . كودك خيلي زود از تفاوتهاي بين افراد آگاه مي شود . اما اين آگاهي از تفاوتها به خودي خود هرگز به معناي دانستن تعصب نيست .
تنها هنگامي كه فرد از نگرشهاي اجتماعي نسبت به اين تفاوتها آگاه مي شود و براي پذيرش اين نگرشهاي اجتماعي تحت فشار قرار مي گيرد ، تعصب به وجود مي آيد . در حالي كه رفتار تعصب آميز بعد از آن رخ مي دهد .
يادگيري تعصب به طرق مختلف عملي است :
الف – برخي از تعصبها ناشي از تجارب نامطبوع با عضو يك گروه معين است . در اين شرايط كودك نه فقط آن شخص ، بلكه همه ي افرادي را كه به علت وابستگي هاي گروهي با آن شخص ، همانند و شبيه هستند دوست نمي دارد .
ب – پاره اي از تعصبها نيز بر اثر پذيرش بدون قيد و شرط ارزشهاي فرهنگي در خانه و گروه اجتماعي به وجود مي آيد .
ج – بيشتر تعصبها ناشي از تقليد صرف نگرشها و رفتار والدين ، معلمان و گروه همسالان يا شخصيت هايي است كه در وسايل ارتباط جمعي روي آنها تأكيد مي شود .
تعصب به همان نسبت كه روي طرف تعصب تأثير دارد ، خود فرد متعصب را نيز آزار مي دهد . فرد متعصب اغلب سختگير ، ستمگر و بي تحمل نسبت به عقايد ديگران مي باشد .
درمان :
تعصب سد و مانعي بين افراد به وجود مي آورد . بايد كوشش كرد تا اين سد شكسته شود و افراد به يكديگر نزديكتر شوند و بتوانند يكديگر را بهتر بشناسند . در جوامعي كه تعصب ريشه دوانده كارهاي گروهي چندان پيشرفتي ندارد و در نتيجه جامعه پيشرفت و ترقي نخواهد كرد .
براي درمان تعصب ، اگر تعصب بر اساس عقايد سنتي باشد تماس شخص مي تواند آن عقايد و نگرشها را تصحيح كند و از تعصب فرد بكاهد .
اگر تعصب ناشي از تجارب نامطبوع شخص باشد ، تماسها نه تنها از تعصب نمي كاهد بلكه گاهي آن را شدت مي بخشد . در اين مورد كمك به فرد در پيدا كردن و گسترش بينش اجتماعي بهتر نسبت به افراد ا گروههايي كه عليه آنان تعصب دارد در كاهش اين گونه تعصبها مفيد خواهد بود . اگر تعصب از راه تقليد اجتماعي از گروههاي بزرگسالان به وجود آمده باشد ، بهترين شيوه ي درمان ، آن است كه تعصب را در جامعه از بين ببريم .

8- فرار و ولگردي     Truancy
منظور از فرار اين است كه كودك از منزل يا مدرسه يا محل كار به قصد انجام كاري خارج شود ولي پس از خروج ممكن است به جاهاي ديگري غير از محل تعيين شده برود يا به اصطلاح به ولگردي بپردازد . اين ناهنجاري را مي توان به عنوان قدم اول بزهكاري تلقي كرد .
انگيزه ي فرار :
1-    اذيت كردن والدين يا ناراحت كردن كسي كه مسئوليت نگهداري او را به عهده دارد .
2-    انتقام گرفتن از فرد خاص
3-     عدم يكنواختي تربيت در خانواده
4-     تعدد اولاد خانواده
5-     فقر و بي سوادي خانواده
6-     سر كار فرستادن كودك به زور جهت كسب پول
7-     عدم توجه والدين نسبت به آينده ي كودك
8-     جدايي از والدين
9-    دوستان ناباب و محيط نامناسب
اين عارضه در پسران بيشتر از دختران مي باشد . ( به نسبت 5 به 1 )  
همانطور كه در آغاز اشاره رفت ، فرار ، آموزش ابتدايي بزهكاري است و در همين فرارهاي اوليه است كه كودك يا نوجوان به خاطر رفع نيازهاي طبيعي خود دست به كار دزدي و ولگردي مي شود . متأسفانه در اين شرايطي كه بيشتر در محيط نامنظم كوچه و خيابان و يا ميدانهاي عمومي انجام مي گيرد ، كودكان و نوجوانان همسال و همدرد خود را زود پيدا مي كنند و تشكيل گروهها يا دسته هايي را مي دهند و بالاخره سر از دادگستري و محاكم قضايي و يا كانون اصلاح و تربيت نوجوانان در مي آورند و معمولاً در بازجويي هاي بعدي گناه را به گردن ديگران مي اندازند و عللي را براي فرار خود عرضه مي كنند كه بسيار ابتدايي است .
فرار و ولگردي در پسران بيشتر به دزدي و اعتياد و قاچاق مواد مخدر كشيده مي شود و در دختران به فحشاء منتهي مي گردد .

ناهنجاري هاي ناشي از اختلالات زيستي – عاطفي
الف – اختلالات تغذيه اي :
از جمله مشكلاتي كه مادران در رابطه با غذا خوردن كودكان خود گزارش مي كنند ، عبارتند از : كم خوري ، بي اشتهايي ، پر خوري ، مشكلات جويدن و بلعيدن ، رفتارهاي عجيب موقع غذا خوردن و يا انتخاب تنها غذاي خاصي براي خوردن .
آنچه كه مسلم است ، اين است كه هر كدام از اين مشكلات با درجات مختلفي داراي عواقب اجتماعي و فيزيولوژيكي هستند و حتي برخي از آنها مي تواند سلامت جسمي كودك را به خطر اندازد .
در اين فصل به تعدادي از اين اختلالات كه توجه پژوهشگران را به خود جلب كرده است ، اشاره مي كنيم :

1- مكيدن
مكيدن عادت طبيعي است كه همراه با تغذيه در كودك آغاز مي گردد ولي به تدريج لذتي مستقل از تغذيه كسب مي كند و كودك از مكيدن پستانك ، انگشتان يا وسايل ديگر احساس لذت مي كند و بعداً به خاطر تسكين درد يا تحريك مربوط به دندان درآوردن به اين عمل دست مي زند .
عادت مكيدن معمولاً تا 3 سالگي عادي تلقي مي شود ولي از اين سن به بعد والدين آن را غير طبيعي تصور مي كنند . اگر عمل مكيدن بعد از سن 4 سالگي ادامه پيدا كند ، باعث تغيير شكل دندانها و قسمت جلوي دهان مي گردد .
سبب شناسي :
يكي از دلايل اساسي ادامه عادت مكيدن ناپختگي عاطفي كودك است . چنين كودكي تحمل فشار و ناكامي را نداشته و نمي تواند استقلال شخصيت نشان دهد . براي كسب لذت هر چه در دسترس باشد استفاده مي كند . به مكيدن انگشتان يا قطعه اي از پارچه يا پتو ( معمولاً روانداز ) ، يا عروسكي كه به او احساس آرامش و راحتي مي دهد و براي او لذت بخش است ، مي پردازد . كودكي كه عروسكش را به تخت خواب مي برد و آن را مي مكد يا ناز مي كند ، زماني است كه مي خواهد رشد كرده و از مادرش جدا گردد و از آنها فقط به عنوان يك وسيله ي آرام بخش موقتي استفاده مي كند . بازي با عروسك و يا عمل مكيدن ، سمبل آرامشي است كه قبلاً مادر به وي مي داده است ولي حالا كودك نمي خواهد آن را از مادرش دريافت نمايد و خودش سعي مي كند كه اين ارضاء را براي خويش فراهم سازد . دليل دوم ادامه ي عادت مكيدن وجود عوارض و حالات عصبي در كودك است . كودك هنگام مواجه شدن با تضادهاي دروني مي كوشد وسيله اي براي رفع تضاد و ايجاد احساس لذت در خودش فراهم سازد و يكي از طرق رفع تضاد همين عمل مكيدن است . خصوصاً اگر آنچه مي مكد برايش ايجاد لذت نمايد . در بزرگسالي ممكن است پيپ كشيدن ، سيگار يا شيريني جايگزين عمل مكيدن گردد .
درمان :
چنانچه در بالا متذكر شديم عادت مكيدن نشانه ي عوارض عصبي در كودك مي باشد . لذا جهت درمان آن بايد نخست حالات عصبي را مرتفع نمود تا عادت مكيدن نيز به تدريج از بين برود .

2- نشخوار كردن     Mercyism
نشخوار كردن عبارت است از بازگرداندن عمدي غذا و مايعات به دهان .
كودك نشخواري سعي در بالا آوردن غذا مي كند و براي اين كار معمولاً سر خود را به عقب پرتاب مي كند و تا هنگام بالا آوردن غذا به حركتهاي جويدن و بلعيدن ادامه مي دهد و تعدادي از آنان با قرار دادن انگشتان خود روي قسمت پايين گلو يا جويدن چيزي اقدام به اين عمل مي كنند .
كودكي كه نشخوار مي كند اندكي درد و رنج و ناراحتي را تحمل مي كند ولي از نتيجه ي كار لذت مي برد . ( الم لذت بخش ) اگر اين عمل ادامه پيدا كند بايد يك مشكل حدي تلقي گردد و حتي در صورت ادامه ي كار و بي توجهي اطرافيان امكان دارد به مرگ نيز منتهي شود .
سبب شناسي :
طرفداران نظريه هاي تحليل رواني و رفتاري علل اصلي نشخوار را به شرح زير بيان مي كنند : مادري كه از نظر رواني قادر نيست رابطه ي بدني گرم و صميمانه اي با كوك برقرار كند ، سبب ايجاد اختلال نشخوار كردن در كودك مي گردد .
نشخوار كردن تلاشي است كه كودك براي پر كردن خلأ خشنودي انجام مي دهد . كانر ( Kanner ) نشخوار را در حكم عملي مي داند كه كودك به صورت اتفاقي مي آموزد و سپس آن را به شكل عادتي لذت بخش به عمد ادامه مي دهد .
مثلاً عمل نشخوار كردن مي تواند با تف كردن كودك آغاز شود . سپس تركيبي از خود برانگيختگي هاي لذت آور و نيز توجه بزرگسالان به آن موجب تقويت نشخوار شود . اين اختلال بيشتر در خانواده هايي مشاهده شده است كه مادر در بيرون از منزل كار مي كند و چندين بچه نيز دارد و نمي تواند و وقت نمي كند كه به تمام كودكانش توجه كافي مبذول دارد و زماني اتفاق مي افتد كه يكي از كودكان استفراغ مي كند مادر او را بغل كرده و تميز مي كند و بدين وسيله اين رفتار در كودك شكل مي گيرد و تقويت مي شود .
درمان :
طرق مختلفي براي درمان نشخوار نوزادان پيشنهاد شده است :
1- ممانعت نوزاد از اقدام به نشخوار
2-تهيه ي غذاهاي غليظ ( فرني غليظ )
3-توجه و عطوفت به كودك ( تركيب سه مورد نتيجه ي بهتري نشان داده است . )
4-اعمال محركهاي ناخوشايند يا بر خلاف ميل كودك در موقع نشخوار كردن .
تعدادي شوك الكتريكي خفيف را تجربه كرده اند و در بعضي موارد هم از آب ليمو ترش استفاده شده است .

3- عادت به خوردن مواد غير خوراكي     Pica
تمايل به خوردن مواد غير خوراكي را پيكا مي گويند . اطلاق كلمه ي پيكا ( واژه ي لاتيني زاغ ) به اين اختلال به خاطر شباهت كار اين افراد به زاغ مي باشد كه از آشغال و كثافت تغذيه مي كند .
دهان وسيله ي مهمي جهت كشف محيط در نوزادان مي باشد . كودك قبل از 6 ماهگي دست و انگشتانش را مي مكد و از 6 ماهگي كه قادر به گرفتن اشياء مي گردد ، هر چيزي را كه در دسترس آنها باشد در دهان مي گذارند . در سال دوم زندگي تميز مي دهند ولي بعضي از كودكان استفاده از مواد غير خوراكي را مصرانه ادامه مي دهند و از اين عمل خود لذت مي برند .
ويژگي مهم اين اختلال عادت به خوردن غير خوراكي ها نظير رنگ ، كثافت ، كاغذ ، گل ، تكه هاي لباس و پارچه ، مو و حشرات مي باشد .
اين اختلال در تمام كودكان از طبقات اجتماعي متفاوت مشاهده شده است ولي در كودكان سياه پوست بيشتر از سفيد پوستان و در پسران اندكي بيشتر از دختران گزارش شده است .
سبب شناسي :
1- محروميت شديد ( عاظفي و غذايي ) : گزارشات باليني عدم توجه والدين و نظارت آنان را علل اين اختلال مي داند . يعني با اين عمل كودك خشنودي حاصل از پرخوري را جايگزين عطوفت و توجه والدين مي كند .
تعدادي از پژوهشگران علت تمايل به خوردن مواد غير خوراكي را پاسخگويي به كمبودهاي غذايي ذكر مي كنند ولي تعداد ديگر اين نظريه را رد مي كنند و بيشتر آنان پيكا را يك بيماري فقر عاطفي مي دانند .
2- عامل فرهنگي : تأثير عامل فرهنگي نيز در ايجاد پيكا با اهميت تلقي شده است . در بعضي از مناطق خوردن خاك رس و گل مخصوص شستشوي سر امري عادي است . گاهي نيز پشتوانه ي اصلي اين رفتار تفكرات خرافي است ، يعني اعتقاد دارند كه خوردن خاك رس جنين را از بلا دور نگه مي دارد ، خون رساني جنين را تسهيل مي بخشد و احتمال ابتلاء به سيفيليس را كاهش مي دهد . در تعدادي موارد مادران حكم مدل را دارند .
3- اختلال رابطه ي مادر و كودك : گاهي پيكا در كودكاني مشاهده مي شود كه در محيط هاي مرفه زندگي مي كنند و از نظر غذا و وسايل بازي كمبودي ندارند . كسلر ( Kessler ) اعتقاد دارد كه در اين مورد شايد كودك پيكا را به عنوان مبارزه طلبي با مادر انجام مي دهد .
4- عقب ماندگي ذهني : گروهي علت اصلي پيكا را ادامه ي روش كودكانه و نارس رشد كودك مي دانند كه در كودكان عقب مانده ي ذهني ديده مي شود .
5- سايكوژ : پيكا در بيماران سايكوتيك نشانه ي تثبيت در يك سطح ابتدايي ارتباط با اشياء و اتكا به روشهاي حسي – لمسي كشف اشياء محيط مي باشد و يا نشانه ي بازگشت شديد رواني است .
علائم باليني :
پيكا اغلب در ساكنين محله هاي كثيف ديده مي شود ، يعني وجود رنگهاي پوسته پوسته شده و نخاله هاي ساختماني و گچ و كاغذ پاره و مواد ديگر در محيط زندگي او زياد است و كودك به علت مشكلات تغذيه اي به پيكا دچار مي شود .
مسموميت با سرب نيز يكي از عوارض پيكا است .
از علائم ديگر بيماري ، تحريك پذيري ، ترسناكي ، ضعف ، گوشه گيري ، گريه كه قبل از حمله ي حاد ديده مي شود و در ضمن حمله حاد بازگشت شديد عاطفي بروز مي كند . در بعضي ها بعد از حمله ي حاد ، كنترل حركات ، تكلم و رشد فكري اختلال يافته و احتمال دارد ضايعه ي مغزي و آفازي خفيف نيز مشاهده شود . عوارض بعدي بازگشت عاطفي ، وابستگي شديد ، اختلال روابط ، حواس پرتي و كم شدن توجه ديده مي شود .
درمان :
پيكا خيلي زود در يك محيط مساعد و مطلوب در كودكان سالم از بين مي رود . درمان اصلي بايد مبتني بر اين اصل باشد كه مادران را از خطرات پيكا آگاه نمود و آنان را تشويق كرد تا نظارت و مراقبت كامل از كودك مبتلا و رفع مشكلات او به عمل آورند .
از كودكان سايكوتيك و عقب مانده ي شديد مراقبت نمود تا مواد غير خوراكي نخورند و اگر علت ابتلاء كودك به پيكا ، كمبود توجه و محبت باشد ، بايد رابطه ي والدين و كودك را بهبود بخشيد و در صورت عدم امكان چنين عمل بايد كودك را از محيط نامساعد دور نمود .

4- چاقي adiposity       يا                 obesity
چاقي يكي از مشكلاتي است كه در حد زيادي در جامعه مطرح است و اكثر خانواده ها با آن دست به گريبانند . بيان اينكه چه تعدادي از افراد جامعه به چاقي مبتلا هستند ، كار مشكلي است ، زيرا : اولاً – معياري كه براي چاقي در نظر گرفته شده است ، متفاوت است . گروهي 15 و گروهي ديگر 20 درصد اضافه وزن را نشانه ي چاقي مي دانند . ( ما در اينجا 20 درصد را معيار قرار مي دهيم . ) ثانياً – گروهي نسبت چربي بدن را در نظر مي گيرند ، ثالثاً – ميزان رواج چاقي ، عواملي مانند جنس ، سن و وضعيت اقتصادي – اجتماعي تفاوت مي كند . علي رغم اين مشكلات آمارهاي موجود نشانگر آن است كه حدود 30 درصد جمعيت به چاقي مبتلا هستند .
علائم چاقي :
افراد چاق معمولاً تنگي نفس دارند ، به كمي اكسيژن ، افزايش گاز كربنيك و نارسايي قلب دچارند . نارسايي در كار كليه ديده مي شود . عفونت دستگاه تنفسي بيشتر مشاهده مي شود . به علت زيادي وزن اغلب زمين مي خورند و اكثراً زانوها ضربه ديده است . چربي زير پوست و ضخامت چين پوستي در اولين سال زندگي زياد است ولي بعداً كم مي شود .
در دوره ي بلوغ پسرها لاغر ولي دختران چاق مي شوند . احتمال كاهش طول عمر در افراد چاق وجود دارند . تعدادي از كودكان چاق متهاجم و گروهي ديگر برعكس گوشه گير و افسرده هستند .
علل چاقي :
1-ژنتيك : گروهي علت چاقي را ژنتيكي مي دانند و دليل ارثي دانستن آن نيز وجود كودكان و والدين چاق مي باشد . البته در اين گونه موارد به اهميت عوامل محيطي نيز بايد توجه نمود .
2-تغذيه ي بيش از حد در 2 سال اول زندگي ( ميان چاقي در كودكي و بزرگسالي رابطه ي قويتر وجود دارد )
3-دانستن بيماري قند نهفته در مادر حامله باعث زايمان نوزاد چاق مي شود .
4-نقص آنزيمي كه باعث كمبود مصرف چربي و ذخيره شدن آن در بدن مي گردد .
5-حساسيت زياد بينايي به منظره ، مقدار و بوي غذا
6-چاقي رواني : در اين حالت پرخوري به خاطر تسكين رواني است و بيشتر در كودكان نوروتيك ديده مي شود و در بزرگسالان معمولاً ًبا استفاده از داروهاي ملين با استفراغ خود القايي همراه است .
7-چاقي اكتسابي : در بعضي از خانواده ها اين عامل آموختني است يعني كودك وقتي گريه مي كند مادر براي ساكت كردن او به او شيريني مي دهد و كودك ياد مي گيرد كه موقع ناراحتي بايد چيزي بخورد .
8-عامل فرهنگي : در بعضي از جوامع چاقي كودك نه تنها غير عادي نيست بلكه پسنديده نيز مي باشد .
9-چاقي واكنشي ( افرادي كه براي مدتي تحت فشار هستند ) : اين گونه افراد در حالت افسردگي زياد  مي خورند و در اين حالت منع آنها از خوردن زياد نه تنها مؤثر نيست بلكه تشديد نيز مي كند .
10-پرخوري اجباري
11-عدم فعاليت جسماني : بعضي از كودكان چاق به علت عدم احساس خوشحالي ممانعت بدني ندارند و چاق مي شوند .
12-اشكال والدين در ابراز محبت : بعضي از والدين مشكل ابراز عشق و دوستي خود به بچه هايشان را دارند و آن را از طريق خوراندن غذاي زياد به بچه و چاق نمودن او نشان مي دهند و چاقي را نشانه ي مراقبت خوب مي دانند . ( در كودكان ناخواسته نيز اين حالت عملي مي گردد . )
13- طبقه ي اجتماعي : بين طبقات اجتماعي پايين و چاقي رابطه ي مستحكمي وجود دارد . زيرا مادران اين طبقه بيشتر غذاهاي نشاسته دار به كودك مي دهند كه باعث چاقي مي گردد.
14- نوع فعاليت هيپوتالاموس : تعدادي از كودكان حس سيري ندارند يا در آنها ضعيف است كه به فعاليت هيپوتالاموس مربوط مي شود .
15- محروميت غذايي قبلي ( مانند سختگيري نامادري و عدم دسترسي به غذا در دوره ي كودكي كه چاقي را در بزرگسالي به دنبال دارد .
درمان :
براي درمان چاقي شيوه هايي در گذشته اعمال مي شده كه به روشهاي سنتي معروف است مانند :
1-تشويق فرد چاق به فعاليت جسماني و ورزش مخصوصاً پياده روي
2-تجويز رژيم غذايي مناسب و تشويق آنان در صورت نگهداري رژيم
3-مطالعه نكردن و يا نگاه نكردن به تلويزيون در موقع صرف غذا
4-سعي در صرف غذا به تنهايي و دست كشيدن از غذا قبل از سير شدن كامل و در صورت صرف غذا به صورت جمعي بايد ديرتر از همه سر سفره نشست و زودتر از همه بلند شد .
اگر چاقي به خاطر مشكلات رواني باشد بايد در رفع ناراحتي رواني اقدام نمود و در اين مورد شيوه ي رفتار درماني توصيه شده است . در اين شيوه كودكان و والدين آنها براي درمان چاقي در جلسه هايي كه بين 8 تا 12 جلسه به درازا مي كشد شركت مي كنند ، در طول اين جلسات درباره ي خوردن ( اطلاعاتي در مورد مواد غذايي ، محدوديت غذاهاي پر كالري ) و تغييراتي در رفتارهاي عمل خوردن و تهيه ي غذاها ، فعاليت ( افزايش مصرف انرژي ) و پاداش صحبت مي كنند و در طول اين هفته ها تماسهاي ديداري و تلفني برقرار است و به تدريج كه درمان حاصل مي شود ، تماسها كم مي شود .

5- بي اشتهايي رواني  Anorexia Nervosa
بي اشتهايي رواني حالتي است كه در آن فرد به كلي اشتهاي خود را به غذا از دست مي دهد و هيچ نوع علاقه اي به تغذيه نشان نمي دهد .
كودكان در سال دوم زندگي اين اختلال را نشان مي دهند ( البته از حدود 6 ماهگي نيز مشاهده شده است ) . كودكان مبتلا به اين عارضه معمولاً كودكاني شاد و با نشاط ولي اندكي عصباني هستند كه هرگز اشتهاي خوبي نداشته اند و به طور ناگهاني از قبول هر نوع خوراكي خودداري مي كنند و فقط به خوردن آب اكتفا كرده و گاهي نيز با كمي نان خالي خود را سرگرم مي كنند . در نتيجه در ظرف چند هفته كودك رنگ پريده و لاغر مي شود و اگر لاغري از 40 درصد وزن تجاوز كند احتمال مرگ وجود دارد . در اين حالت اگر به كودك غذا داده شود به محض صرف غذا حالت استفراغ به او دست مي دهد . اين عارضه در پسران و مردان كمتر ديده مي شود و 85 تا 95 درصد مبتلايان را جنس مؤنث تشكيل مي دهد .
علائم باليني :
•    لاغري شديد و رنگ پريدگي از نشانه هاي بارز اين بيماري است كه اغلب بيماران آن را انكار مي كنند .
•    فشار خون پايين است ، ضربان قلب كند و موها معمولاً نرم است .
•    دست و پا سرد و كبود است و تحمل سرما را ندارند .
•    گاهي اوقات در بلوغ تأخير دارند و عادت ماهانه در زنها قطع مي گردد و در مردان غريزه ي جنسي ضعيف مي شود .
•    در موقع غذا خوردن و بعد از آن احساس ناراحتي در شكم دارند .
•    غذاهاي كم كالري مي خورند و در بعضي ها احتكار غذا و اشتياق شديد به پختن غذا مشاهده شده است .
•    غالباً خجالتي ، فروتن و مضطرب هستند و مرحله ي بلوغ را تهديد ي براي خود مي دانند .
•    كودكان در جدا شدن از مادر دچار مشكلاتي مي شوند .
•    بر اثر خوردن غذا احساس گناه مي كنند .
علل :
1-تناقض عاطفي كودك نسبت به مادر يعني كودك در حالي كه مادر را دوست دارد ، از او متنفر است . به عبارت ديگر رابطه ي بين كودك و مادر مختل مي گردد ، به نظر مي رسد به علت اختلال رابطه كشمكش و جدالي است كه بين او و مادرش در مي گيرد . مادر فرزند خود را مجبور مي كند كه غذا بخورد حتي زماني كه طفل به غذا تمايلي ندارد ، روي او فشار مي آورد . لذا در كودك حالت و عوارض عصبي بروز مي كند و كودك مي كوشد از طريق بستن دهان و نخوردن غذا از مادر خود انتقام بگيرد و سرانجام اين جدال به بي اشتهايي رواني خواهد انجاميد .
2-به عقيده ي طرفداران نظريه ي پويايي رواني علت بي اشتهايي رواني جابجا شدن احساس جنسي روي عمل خوردن و خيال ناخودآگاه آغشتگي دهاني و حاملگي از راه معدي است . به نظر اين عده چون نوجوان از برآوردن نيازهاي جنسي عاجز مي ماند به سطح ابتدايي تري كه در آن خشنودي دهاني با لذت جنسي پيوند دارد رجعت مي كند و خوردن را با غريزه ي جنسي برابر مي داند ، لذا امتناع از خوردن ، حكم دفاع در برابر خيال بافي هاي آبستني از طريق دهان را دارد و گرسنگي شديد به منزله ي اظهار تمايلات ناآگاهانه براي خشنودي جنسي دارد . از بين رفتن عادت ماهانه در حكم آبستني و همچنين افكار زن بودن را در بر دارد . ( ترس از حاملگي + عامل دفاعي بر عليه بلوغ و رجعت به مرحله ي قبل از تناسلي )
3-ترس از چاق شدن و رشد و نمو زياد كردن
4-ضايعات هيپوتالاموس : تعدادي از پژوهشگران علت بي اشتهايي رواني را اختلال زيستي و نقص اساسي در كار هيپوتالاموس مي دانند . تعدادي نيز بر عكس بي اشتهايي رواني و گرسنگي را عامل ايجاد نقص در كار هيپوتالاموس مي دانند .
5-شخصيت و شغل مادر : مادراني كه در سنين بالاتري بچه دار مي شوند ، انتظار دارند كه كودك آنها مانند يك انسان فهميده و بزرگسال عمل كنند و همچنين مادراني كه غير از موقع غذا فرصت ديگري براي ابراز محبت به كودكان خود ندارند و يا مادران روشن فكر كه به علت گرفتاري اجتماعي وقت بسيار زيادي را در خارج از منزل مي گذرانند و در نتيجه فرصت ابراز محبت كافي نسبت به كودكان را پيدا نمي كنند عاملي براي ايجاد بي اشتهايي در كودكان خود به شمار مي روند .
6-جدا شدن مادر از كودك يا غيبت مادر از خانواده
7-سابقه ي فاميلي
8-مادراني كه سرشت هيستريك دارند يا به وسواس دچار هستند با دقت زياده از حد در رعايت بهداشت غذايي و محيطي در كودكان نا ايمن ايجاد مي كنند و همين نا ايمني سبب بي اشتهايي رواني مي گردد .
درمان :
درمان اين گونه افراد طي دو مرحله انجام مي گيرد :
الف – تلاش براي اعاده ي وزن بدن و نجات زندگي فرد .
ب – درمان مشكلات سازگاري باقي مانده از بي اشتهايي .
گروهي پيشنهاد كرده اند كه اين گونه از بيماران بايد در بيمارستان بستري شوند و رژيم غذايي كالري دار داشته باشند و از داروهاي ضد افسردگي مانند تريپ تيزول و لارگاكتيل كه اشتها آور هستند و همچنين انسولين براي زياد كردن اشتهاي آنها استفاده نمود . در موردي كه والدين عامل اصلي ايجاد بي اشتهايي هستند ، پيشنهاد شده است كه بيمار بايد از خانواده جدا شود و در موقع جدايي كودك خانواده مورد مشاهده ي رواني قرار گيرد .
با اعمال شيوه هاي مختلف درماني از جمله شولتز تراپي و يا شيوه هاي ديگر به بيمار تلقين مي كنند كه آرام باشد و تصور كند كه مشغول خوردن غذا است و به تدريج به طريق خيالي حساسيت فرد را به غذا تقليل مي دهند . رفتارگرايان از روش شرطي كردن عامل به درمان اين عارضه مي پردازند .
ب – اختلالات تخليه اي :
يكي از وظايف اصلي والدين آموزش استفاده از توالت به كودكان خويش مي باشد و اين موضوع يكي از مشكلات مهم تربيت از طرف والدين معرفي شده است . يادگيري عادت هاي مربوط به دفع به ترتيب زير به عمل مي آيد . اول ، كنترل مدفوع در شب ، سپس كنترل مدفوع در روز ، بعد كنترل ادرار در روز و بالاخره كنترل ادرار در شب .
اگر آموزش به شيوه ي صحيح يا به موقع انجام نگيرد يا كودك مشكلات جسماني و رواني خاصي در ارتباط با امر تخليه داشته باشد دچار اختلالات تخليه اي خواهد شد كه در اين زمينه مي توانيم از بي اختياري ادرار يا اختلال مربوط به كنترل نشيمن صحبت به ميان آوريم .

1- شب ادراري      Enuresis
شب ادراري عبارت است از تخليه ي بي اراده ي ادرار پس از سه سالگي كه بيشتر در شبها اتفاق مي افتد .
تعدادي از كودكان روز ادراري نيز دارند و اين حالت وقتي كه كودك مشغول بازي يا در هيجان ، تحريك و ترس شديد به سر مي برد رخ مي دهد . روز ادراري در اطفال بزرگتر به مراتب خطرناكتر از شب ادراري بوده و در خور توجه بيشتري است .
ميزان شب ادراري در پسران دو برابر دختران گزارش شده است . البته احتمال دارد كه اين نتيجه گيري به اين دليل باشد كه مادران از افشاي شب ادراري دختران خويش اكراه دارند .
شب ادراري معمولاً پس از رويايي كه فرد خود را در وضعيت مناسبي براي ادرار كردن مي بيند اتفاق مي افتد كه گاهي در حين ادرار بيدار مي شود و رختخواب را خيس مي يابد .
شب ادراري در ميان كودكان شايع تر است و درصد آن به شرح زير اعلام شده است :
1- شبانه 63 %                     2- شبانه روزي 30 %                       3- روزانه 7 %
طبقه بندي شب ادراري :
شب ادراري را بر حسب زمان وقوع به دو گروه اوليه و ثانويه تقسيم مي كنند .
1-    شب ادراري اوليه – به حالتي اطلاق مي گردد كه كودك از همان آغاز زندگي تا سنين نوجواني به عللي نتوانسته ادرار خود را كنترل كند كه ناشي از عدم توانايي در كنترل ادرار يا بي اختياري در ادرار كردن مي باشد و حدود 70 % مبتلايان را تشكيل مي دهد .
2-    شب ادراري ثانويه – حالتي است كه در آن شب ادراري كودك مدتها بعد از توانايي او در كنترل ادرارش به وجود آمده است .
توانايي براي نگهداری ادرار و خروج به هنگام آن از سه سالگي در كودك به وجود مي آيد بنابراين تربيت طفل نيز بايد از همين سن آغاز گردد .
علل شب ادراري :
شب ادراري ممکن است نتيجه ي يك دسته از عوامل عضوی يا رواني يا هر دو باشد ولي عوامل رواني نقش مهمي به عهده دارد . تعدادي نيز علت شب ادراري را ارثي تلقي كرده اند ولي به نظر مي رسد كه عوامل ارثي عامل اصلي نباشد .
براي سهولت مطالعه علل شب ادراري كودكان را در سه طبقه ي مهم مورد مطالعه قرار مي دهيم :
الف – علل عضوي :
1- ضايعات پايين ستون فقرات و نخاع شوكي
2-بيماري هاي غدد مترشحه داخلي
3-سل و سفيليس والدين
4-ضايعه ي مراكز ادرار
5-اسيد و قليايي بودن ادرار 
6- ضعف عضلات مثانه
7-عدم تكامل بدني يا تأخير در تكامل كلي
8-آسيب هاي وارده بعد از عمل ختنه
9-بزرگی لوزه
10-آشاميدن مايعات زياد و تنگي مثانه
11-عقب ماندگي ذهني
12-صرع
ب – علل خانوادگي و اجتماعي :
1-به تعويق افتادن كنترل مثانه به علت سعي بي منطق و ناصحيح والدين در كنترل ادرار
2-فقر خانواده
3-جدايي والدين
4-كشمكش هاي فاميلي
5-از بين رفتن يكي از والدين
6-سخت گيري بزرگترها
7-مسافرت از يك محل به محل ديگر
8-شبانه روزي كردن كودك
9-غير طبيعي بودن شرايط محيطي
10-دوري توالت از محل خواب يا نداشتن دستشويي در محل زندگي
ج – علل عاطفي و رواني :
1-اضطراب
2-خستگي
3-ارضاي خيالي جنسي
4-فشار رواني شديد
5-جلب توجه والدين
6-اظهار غير مستقيم نگراني و تشويش
7-ابراز خصومت نسبت به والدين
8-ترس از تنهايي
9-دشواري كودك در همانند سازي جنسي
10-شكست در درس و امتحان
11-حسادت نسبت به طفل جديد الولاده
12-ديدن برنامه هاي سينمايي و يا تلويزيوني اضطراب آور و ترسناك
درمان
هنگام مراجعه فرد مبتلا در مرحله ي نخست بايد تعيين نمود كه شب ادراري اوليه است يا ثانويه . اگر اوليه است علل عضوي است يا اجتماعي و رواني . در مواردي كه علل عضوي باشد بايد با كمال دقت و به كمك پزشك به درمان آن پرداخت زيرا علاوه بر درمان دارويي امكان دارد به عمل جراحي نيز نياز داشته باشد و در مواردي كه علت خانوادگي و رواني و اجتماعي در كار باشد بايد به روان درماني پرداخت .
توصيه مي شود قبل از اجراي هر نوع شيوه ي درماني در مورد مبتلايان اقدامات زير را انجام دهيد :
1-رفع اختلاف والدين
2-آزاد سازي كودك از تنبيه و فشار والدين
3-از بين بردن حس شرمساري كودك
4-جلب اعتماد والدين كودك
5-از بين بردن ترس و وحشت كودك
6-توجه به سخنان كودك و ايجاد محيطي امن و مورد اعتماد براي او
7-مرتب كردن خواب كودك
8-جلوگيري از تحريكات و خستگي بدني
9-روشن نگهداشتن چراغ دستشويي در شبها
10-تعويض روتختي خيس شده توسط كودك
11-تشويق كودك به بيان مشكلات خويش
12-ايجاد تفريح و سرگرمي و اشتغال فكر براي كودك
شيوه هاي درمان
الف – استفاده از رژيم غذايي خاص : در اين شيوه ضمن تنظيم ساعت خواب كودك سعي مي كنند كودك در ساعات صبح آب و مايعات زياد مصرف كند و از ساعت 5 بعد از ظهر به بعد از مايعات استفاده نكند و شام كودك بدون ادويه ليكن نسبتاً شور ( نمكدار ) باشد . قبل از خواب كودك را توالت مي برند و در ساعت معيني ( 8 شب ) به رختخواب مي فرستند . حدود 2 ساعت بعد يعني قبل از وقوع شب ادراري كودك را بيدار نموده ( توجه : حتماً بايد كودك بيدار شود و خود به توالت برود نه در حالت خواب ) و او را به دستشويي فرستاد و مواظب بود كه ادرارش را تخليه كند . اگر كودكي در هر شب 2 بار رختخواب خود را تر مي كند بايد او را 2 بار بيدار نمود و براي بيدار كردن اطفال بزرگ مي توان از ساعت شماطه دار استفاده نمود . در اثر بيدار شدن در ساعات خاص كودك به تدريج شرطي شده و خودش بيدار مي شود .
ب – روش شرطي كردن : در اين روش زير رختخواب كودك دستگاه مخصوصي به نام زنگ الكتريكي نصب مي كنند كه به محض ادرار كردن كودك و ايجاد رطوبت مدار دستگاه وصل شده و جريان برق بين دو قطب دستگاه برقرار مي گردد و زنگي به صدا در مي آيد و كودك را از خواب بيدار مي كند و چون مثانه ي كودك پر است و احساس ادرار داشتن كه يك واكنش غير شرطي است به واكنش شرطي تبديل شده و با پر شدن مثانه بدون اينكه زنگي نواخته شود ، كودك از خواب بيدار مي شود . استفاده از اين روش بايد با روان درماني توأم باشد و موقع استفاده سن كودك بايد بيش از هشت سال باشد و دوره ي درمان بين 4 تا 8 هفته رضايت بخش بوده است .
ج – روش تشويق كردن : در اين روش ابتدا بايد موفقيت كودك را درشت نمايي كرد و به تشويق او پرداخت و از نقاط ضعف و عدم موفقيت او چشم پوشي نمود تا اتكاء به نفس در او زياد شود .
در اين روش بهتر است تابلويي بالاي تخت كودك نصب نمود و هر شب كه رختخوابش را خيس كرد ستاره قرمز و هر شب كه تر نكند يك ستاره ي طلايي روي تابلو نصب نمود و در آخر هفته به تناسب تعداد ستاره هاي طلايي جايزه اي به كودك داد تا كودك سعي كند هر هفته بر تعداد ستاره هاي خود بيفزايد .

2- بي اختياري مدفوع                  Encopresis
تخليه ي غير ارادي مدفوع در لباس يا ساير محل هايي كه از نظر اجتماع پسنديده نيست بي اختياري مدفوع ناميده مي شود . اين عارضه خوشبختانه خيلي كم است ولي در صورت وجود در والدين و اطرافيان ايجاد تنفر مي كند . تا چهار سالگي اين عمل طبيعي است ولي بعد از اين سن بايد مورد مطالعه قرار گيرد . بي اختياري مدفوع به دو صورت اوليه و ثانويه مشاهده شده است .
سبب شناسي
الف – علل جسماني :
مانند بيماري هاي مقعدي و بيماري هاي راست روده و اسفنكتر مقعدي ، ضايعات مغزي ، ضايعات نخاعي ، عفونت عمومي و يا حالات توكسيك ، تركهاي مقعد و يبوست شديد .
ب – علل رواني و محيط :        
1-    تعليم ناكافي يا غير مداوم كه به علت بي كفايتي اجتماعي والدين است .
2-    به عنوان علامت بيماري رواني ( مانند نوروتيك ها كه با كلام نمي توانند احساسات خود را ابراز نمايند . )
3-     ابتلاء به اسكيزوفرني كودكان ( مخصوصاً از نوع هبفرني )
4-     عقب ماندگي ذهني
5-     واكنش رواني در برابر استرس هاي شديد محيطي كه يك پديده ي رجعت است .
6-     اظهار نارضايتي از والدين مخصوصاً مادر
7-     سخت گيري هاي بيش از حد والدين
روشهاي درماني
روش طبي : اين شيوه به استفاده از داروهاي ملين و تنقيه متكي است كه معمولاً با رژيم غذايي همراه است و در سه مرحله انجام مي گيرد .
مرحله ي اول : كه معمولاً يك ماه به درازا مي كشد و شانس استفاده از تنقيه براي شل كردن مدفوع و در ضمن استفاده از روغنهاي آلي براي منظم كردن دفع مدفوع مي باشد .
مرحله ي دوم : مرحله ي تلاش براي دفع مدفوع بدون استفاده از داروهاي ملين مي باشد و سه ماه طول مي كشد .
مرحله ي سوم : شانس حفظ و تكرار عادتهايي كه در خلال برنامه ايجاد شده است .
ساير روشها :
از ديگر روشهاي رايج در درمان بي اختياري مي توان از روشهاي :
الف – روش استفاده از تشويق و تقويت مثبت
ب – روش شرطي كردن
ج – روش تحليل رواني
يا برخي از انواع ديگر روان درماني محاوره اي نام برد .
ج – اختلالات جنسي :
تعريف : انواعي از روشهاي كسب لذت جنسي را كه از نظر اجتماعي مورد قبول و تأثير نباشد ، اختلالات جنسي مي نامند .
با توجه به مناهي اجتماعي و قوانين و مقررات خاص كه در مورد منحرفين جنسي وجود دارد . آگاهي ما از نمونه هاي رفتار جنسي و تعداد آنها ناچيز است . مشكلات جنسي و منحرفين بيشتر از آن هستند كه ما تصور مي كنيم .
تحقيقات دقيقي كه در آمريكا انجام شده نشان مي دهد كه فريب 3/2 تا 4/3 مردان و تعداد كمتري از زنان در آن كشور به يك يا چند نوع از انحرافات جنسي لااقل براي مدت كوتاهي مشغول بوده اند . متأسفانه 60 درصد از موارد انحراف جنسي كه به پليس گزارش شده جرايمي بوده كه نسبت به اطفال كمتر از 17 سال انجام گرديده و بنابراين خطر اين گونه انحرافات از نظر اجتماع و اثرات نامطبوعي كه بر روي اطفال مي گذارد بسيار جدي و مهم است .
انواع انحرافات جنسي  :
انحرافات جنسي را از نظر كلي به سه دسته ي عمده مي توان تقسيم نمود .
1-انحرافاتي كه در اثر شدت و ضعف ميل جنسي است .
2-انحرافاتي كه از نظر بيولوژي عادي ولي از نظر اجتماعي انحراف محسوب مي شود . مانند : فحشاء
3-رفتارهاي جنسي كه به علت غير عادي بودن مفعول انحراف ناميده مي شود .
انحرافات جنسي كه در اكثر جوامع مشاهده شده است ، عبارتند از :
1-عنن و سرد مزاجي
2-جنون و مقاربت
3-فحشاء
4-هتك ناموس
5-زناي با محارم
6-استمناء
7-همجنس بازي
8-بچه بازي
9-خود نمايي جنسي
10-نظر بازي
11-فتيشيسم يا بت پرستي جنسي ( علاقه به شيئي از معشوق )
12-مرده دوستي
13-ساديسم جنسي
14-مازوخيسم جنسي
15-حيوان بازي
چنانچه مشاهده مي كنيد انحرافات جنسي انواع متعدد و عديده اي دارد كه امكان بحث و بررسي در مورد يك يك آنها در اين جزوه ميسر نيست لذا دو نمونه از آنها را كه بين كودكان و نوجوانان زياد رايج است انتخاب و شرح مي دهيم :

1- استمناء     Masturbation
تحريك عمدي آلت تناسلي به منظور لذت جويي جنسي را استمناء مي گويند . استمناء شايعترين طريق تخليه ي جنسي در قبل از ازدواج شناخته شده و ميزان آن در زنان تا 60 درصد و در مردان حدود 90 درصد گزارش شده است و معمولاً بعد از ازدواج قطع مي گردد .
عمل استمناء را در كودكان از دو سالگي مي توان مشاهده نمود . تعدادي از كودكان در اين سن با آلت تناسلي خود بازي مي كنند و از اين عمل خود لذت مي برند ، كه بيشتر جانشين عمل مكيدن انگشت مي باشد .
اين عمل در دوره ي پيش از بلوغ و بلوغ زياد ديده مي شود و امري عادي و پيش پا افتاده اي است ولي اگر در سالهاي بزرگسالي ادامه يابد و زياد تكرار شود حالت مرض تلقي خواهد شد .
اكثراً والدين وقتي از اين عمل فرزند خود مطلع مي شوند ، ناراحت شده و فرزند خود را تهديد مي كنند و سخت گيري هايي در مورد او اعمال مي كنند كه نه تنها استمناي كودك را برطرف نمي سازد ، بلكه در او احساس گناه نيز به وجود مي آورند و همين احساس از نظر رشد متعادل نوجوان به مراتب خطرناكتر از خود استمناء مي باشد .
به علت مناهي و تهديدهايي كه در خصوص استمناء در ذهن مردم رسوخ كرده است ، ميليونها جوان مدتي از عمر خود را در كشمكش رواني دائم به سر مي برند . زيرا به غالب جوانان اطلاعات تهديد كننده اي از قبيل زشت بودن عمل و از بين بردن سلامت جسماني و رواني ، ضعف چشم ، عنن و بيماري هاي رواني يا عقب ماندگي ذهني را به عنوان تأثير استمناء مي آموزند .
البته منظور از اين تهديدها ، تأكيد در حس خودداري و كف نفس و كنترل شخصي است . تعدادي از جوانان وقتي از اين تهديدات آگاهي پيدا كردند ، با خود عهد مي بندند كه ديگر به اين عمل مبادرت نكنند ولي وقتي فشار جنسي افزايش يافت ، جوان پيمان شكني مي كند و به دنبال آن احساس تحقير شخصي به او دست مي دهد و از رفتار خود شرمنده مي شود لذا پيمان محكمتري مي بندد و باز عهد شكني مي كند و احساس شرمندگي به احساس گناه تبديل مي شود و فكر مي كند كه اگر قدرت اخلاقي كافي داشت مسلماً به اين عمل دست نمي زد و بدين طريق حلقه ي مسدود و معيوب فوق تكرار مي شود و در نتيجه شخصيت فرد آسيب مي بيند و در مراجعه به كلينيك هاي خدمات مشاوره اي خود را فردي بي اراده معرفي كرده و اعلا مي كنند كه قدرت تصميم گيري و اعتماد به نفس ندارند .
علائم باليني :
رنگ پريدگي در چهره ، خستگي ، بي حالي ، گود افتادگي چشمان ، انزوا طلبي ، هيجان پذيري و حساسيت ، خواب همراه با كابوس هاي وحشتناك ديده مي شود .
علل
1-علت اصلي استمناء نياز جنسي فرد و عدم امكان ارضاء آن به طور طبيعي مي باشد .
2-تقليد – كودك در ارتباط با ساير كودكان ، استمناء را از آنان تقليد مي كند .
3-تحريك موضعي – گاهي بيماري هاي پوستي و يا دانه هايي كه در اثر عدم رعايت نكات بهداشتي و يا عرق سوزي در اطراف آلت تناسلي به وجود مي آيند و موجب توجه بيشتر كودك به اين نقطه از بدن مي گردد و لذت حاصل از آن ، بعدها فرد را به تكرار عمل وا مي دارد .
4-عوامل عاطفي – افراد هيجان پذير و حساس و كساني كه ضعف رواني دارند و افراد منزوي و گوشه گير احساس هاي مربوط به شكست ، احساس حقارت و كمبودهاي عاطفي را با عمل استمناء جبران مي كنند .
5-احساس خجالت و حتي ترس از رويارويي با جنس مخالف كه در اين صورت استمناء را راحت تر از ساير روابط جنسي مي يابد .
درمان
نصيحت گويي و پند و اندرز در اين زمينه مطمئناً به نتيجه نمي رسد مگر آنكه بيشتر از آنكه به جنبه هاي اخلاقي مسأله توجه شود به جنبه هاي بهداشتي و سلامت كلي و عمومي بدن بايد پرداخت و به مراجع فهماند كه شايعات مربوط به كوري و ديوانگي بي اساس است .
در درمان اين نوع اختلال بايستي هم از طريق دارو درماني ( مصرف داروهاي آرام بخش ) و همزمان از طريق روان درماني اقدام نمود . در درمان اين گونه از مراجعين بايد با سود جستن از شيوه هاي مختلف درماني ( تحليل رواني يا رفتار درماني و غيره ) نسبت به تقويت اراده و ايجاد اعتماد به نفس و افزايش قدرت تصميم گيري اقدام نمود .

2- همجنس بازي       Homosexuality
ارتباط جنسي بين افراد يك جنس را همجنس بازي مي گويند كه به صورت بوسيدن ، استمناي متقابل يا لواط بروز مي كند .
همجنس بازي در طول تاريخ بشر وجود داشته و در رم قديم نيز شايع بوده است . در اكثر جوامع كنوني اين عمل تقبيح و مذموم شمرده شده و در بعضي از كشورها اين افراد توبيخ و كساني را كه به عمل شنيع لواط مبادرت کنند ، زندانی و مجازات مي کنند .
در معدودي از فرهنگها و کشورها تمايلات همجنس بازي به عنوان يك رفتار بهنجار حفظ شده است و علت آن اين طرز فكر است كه همجنس بازان انحرافات شخصيتي ديگري ندارند و از طرف ديگر عده ي زيادي از آنها شخصيت هاي برجسته اي بوده اند و تعدادي نيز هنرمند بوده و به هنر بشري خدمت كرده اند .
آنچه كه مسلم است اين است كه براي همجنس بازان سازگاري اجتماعي ، شغلي و جنسي مشكل است و اجتماع تمايلات جنسي آنان را تأييد نمي كنند ، لذا رفتار جنسي خود را غلط مي پندارند و دائماً ترس از آبروريزي و از دست دادن شهرت و محبوبيت خود دارند و احساس نا امني مي كنند كه به تدريج به احساس گناه تبديل مي شود .
روابط همجنس بازي در بين جنس مذكر بيشتر از مؤنث مي باشد و اگر در زنان هم موجود باشد مدت زيادي ادامه پيدا نمي كند .
علل :
دو نظريه ي مهم در مورد همجنس گرايي وجود دارد :
1- نظر مذهبيون :
پيروان اين نظريه دو عامل مهم زير را در ايجاد همجنس گرايي مهم مي شمارند :
الف – توارث : گروهي را اعتقاد بر اين است كه همجنس گرايي از طريق ژن مغلوب از والدين به فرزندان منتقل مي شود . علت را نيز مشاهده ي تعداد زيادي از افراد همجنس گرا در يك يا دو نسل بعضي از خانواده ها اعلام مي كنند ولي پذيرفتن اين نظريه امروزه مشكل است و اين دليل براي اين نظريه كافي نيست و امكان دارد وجود چنيني عارضه اي در يك خانواده ناشي از علل محيطي و امري اكتسابي باشد تا ژنتيكي .
ب – عدم تعادل فيزيولوژيكي ( عدم توازن ترشحات غدد ) : تعدادي از محققان را عقيده بر آن است كه عدم توازن هورمون هاي جنسي ( آندروژن و استروژن ) عامل اصلي همجنس گرايي مي باشد و بر اين باورند كه در خون مردان همجنس گرا نسبت هورمون هاي زنانه بيشتر از حد معمول است و بر عكس .
ولي امروزه مشخص شده است كه :
اولاً : همجنس گرايان چنيني عدم توازني ندارند .
ثانياً : در تعدادي از افراد عادي نيز حالت عدم توازن هورمون ها مشاهده مي شود يا افرادي هستند كه عدم توازن هورموني دارند ولي همجنس گرا نيستند .
ثالثاً : مشاهده شده است كه تعدادي از افراد همجنس گرا ، غير همجنس گرا شده اند يا بر عكس . در صورتي كه در نسبت هورمون هاي آنها تغييراتي ايجاد نشده است .
رابعاً : تجويز عصاره ي غدد ، عدم توازن را از بين مي برد ، در حالي كه در رفتار جنسي اين گونه افراد تغييري حاصل نمي شود .
البته همجنس گرايان تمايل زيادي دارند كه اين نظريه را براي رفتار ناپسند خود بپذيرند ، زيرا بدين ترتيب مسئول اعمال زشت خود شناخته نمي شوند .
2- نظريه ي تحليل رواني :
پيروان اين نظريه عوامل رواني را مهمتر از عوامل مزاجي مي دانند و نظريه ي آنان بر مفهوم تمايز تدريجي رفتار جنسي پايه گذاري شده است . يعني اعتقاد دارند كه در كودكان عادي عمل استمناء به تدريج به رويدادهاي احتمالي همجنس گرايي و سرانجام به رفتار هتروسكسوال ( غير همجنس گرايي ) تبديل مي شود .
شواهد بارزي كه بتوان با اطمينان كامل اعلام كرد كه ميل به جنس مخالف بدون تشويق ها و فشارهاي خاص خانوادگي و اجتماعي بروز خواهد كرد ، وجود ندارد .
پيروان اين نظريه علت همجنس گرايي را تجارب شرطي شده ي كودك مي دانند كه باعث شكل گيري رفتار به فرم همجنس گرايي مي شود . ام اين تجارب به شرح زير است :
الف – پرورش كودك به صورت عضوي از جنس مخالف :
مادري در حسرت دختر دار شدن حامله مي شود ولي بچه ي او پسر مي شود . اين مادر پسر نازنين خود را تا آنجا كه ممكن است به طريق دخترانه تربيت مي كند . يعني موهايش را بلند نگه مي دارد و لباسهاي دخترانه و رنگارنگ به او مي پوشاند و علايق و طرز تفكر دخترانه به او تلقين مي كند . البته اين انتقال به ندرت خودآگاهانه انجام مي پذيرد و به طور ناخودآگاه كودك با جنس مخالف همانند مي شود .
ب – محدوديت هاي اجتماعي برخورد با جنس مخالف :
جهت رشد و ارضاء ميل جنسي كودك به صورت طبيعي ، مربيان و والدين بايد از دوره ي كودكي ميل به جنس مخالف را در كودك ايجاد كنند و به سؤالات آنها در اين زمينه پاسخ مناسب بدهند تا از انحراف آنها در دوره ي نوجواني و بلوغ جلوگيري به عمل آورند ولي چنانچه در اين سن والدين و اجتماع از تماسهاي سالم و معمولي آنها با هم جلوگيري به عمل آورند و راه حل مناسب و منطقي براي حل مسائل و مشكلات جنسي كودكان و نوجوانان انتخاب نكنند و به طور كلي هر جا كه پسر يا دختر در كوشش هاي خود براي رسيدن به جنس مخالف تحقير يا تهديد شوند ، ممكن است همجنس گرايي را به عنوان راهي براي لذت جنسي و عاطفي انتخاب كند .
ج – تجارب اوليه ي همجنس گرايي :
تجارب اوليه ي همجنس گرايي قبل از ايجاد ميل به غير همجنس تأثير بسيار عميقي در تعيين رفتار جنسي آينده ي كودك دارد ، علي الخصوص اگر با تكرار مداوم و لذت بخشي ، نفوذ اين تجارب تقويت گردد و يا علاوه بر لذت جنسي احتياجات عاطفي ، امنيت و پذيرش كودك نيز به وسيله ي اين تجارب ارضاء شود .
د – همانند سازي با والد غير همجنس :
همانندي صميمانه و نزديك با پدر براي دختر ، مادر براي پسر ، تمايلات همجنس گرايي را در كودك ايجاد مي كند . غالباً از دست دادن پدر در دوره ي كودكي براي پسران كه بالاجبار خود را با مادر همانند مي كنند و همچنين داشتن مادران قوي و مقتدر زمينه ايست كه ممكن است پسران را همجنس گرا بار بياورد .
ه – ناكامي هاي دراز مدت غير همجنس گرايي :
در مواقعي كه زن و مرد مدت درازي را از هم دور مانده اند ( مانند زندانها ، دارالتأديب ها و تبعيدگاهها ) افزايش قابل ملاحظه اي در روابط همجنس گرايي مشاهده شده است . عده اي بعد از برگشت به زندگي عادي درمان شده اند ، گروهي همجنس گرا باقي مانده اند و عده ي ديگري نيز بعدها به هر دو نمونه اشتغال مي ورزند .
و – تجارب تلخ اجتماعي با افراد جنس مخالف :
تجارب اوليه ي غير همجنس گرايي كه تحت شرايط نامساعدي انجام گيرد ، امكان دارد همجنس گرايي را تقويت كند .
ز – ترس از اختگي :
طرفداران مكتب تحليل رواني اعتقاد دارند كه پسر بچه هميشه از بريده شدن آلت تناسلي خود از طرف پدر به عنوان تنبيه او ترس دارند . اين ترس معمولاً با تهديدهاي اطرافيان براي اين كار يا عمل ختنه كردن كه از نظر طفل نوعي بريدن محسوب مي شود ، شدت مي يابد و وقتي پسر بچه دستگاه تناسلي زنان خانواده را مي بيند ترسش به يقين تبديل مي شود و فكر مي كند كه آنان در اثر بريده شدن به اين شكل درآمده اند و ترس او چنان شدت مي يابد كه فكر راجع به زن برايش ناراحت كننده مي شود . طبق نظريه ي فرويد اين گونه پسران همجنس گرا آن قدر در حفظ و تملك آلت تناسلي مصر هستند كه حتي در روابط جنسي خود نيز نمي توانند با كسي كه فاقد آن باشد شركت كنند .
در دختران نيز عضو تناسلي مردانه ممكن است ترش شديدي از هتك ناموس تلقي شود و يا در او حسادت در اثر اختلاف شكل ظاهري ايجاد نمايد ( البته در اثر ترجيح پسران بر دختران كه در اكثر خانواده ها رايج است ) و در نتيجه اين نوع افكار و ترسها لذت جنسي وي را ضايع مي كنند و روابط جنسي را در صورتي كه شريك جنسي عضو تناسلي مذكر نداشته باشد ميسر مي داند .
درمان :
همجنس گرايي مسئله ي مشكلي است زيرا از يك طرف اجتماع آن را خلاف اخلاق و حتي جرم مي شمارد و از طرف ديگر همجنس گرايان با توجه به اين عمل تمايل واقعي براي درمان ندارند و در اثر فشار اطرافيان تظاهر به درمان مي كنند . در اين مورد فقط روان درماني در درمان بيمار و تعويض تمايلات همجنس گرايي به غير همجنس نتيجه بخش بوده است .
درمان شامل اقدامات زير است :
1-رفع حساسيت بيمار در خصوص قبح عمل به وسيله ي مطلع ساختن وي از پرورش و توسعه ي روابط جنسي و آگاهي از اينكه بين زنانگي و مردانگي حالات بينابين فراوان وجود دارد .
2-قانع كردن او درباره ي درستي و قابل قبول بودن قوانين موجود جامعه .
3-كمك در ترك كردن و تعويض رفتار و حرف زدن و حركات از رفتار جنس مخالف با آنچه شايسته ي جنس خودي است .
4-تغيير دوستان و معاشرت شخص و تشويق وي به معاشرت و فعاليتهاي دسته جمعي با جنس مخالف .
5-ايجاد تماسهاي دوستانه ي اجتماعي پسند با جنس مخالف .
6-در صورت ضعف اراده و عدم قدرت تصميم گيري و اعتماد به نفس : اعمال روشهاي تقويت اراده زير نظر متخصصين رواني .

د – اختلالات خواب
اين اختلال در كودكان شايع است و در سنين مختلف به گونه هاي متفاوت ديده مي شود مثلاً نخوابيدن در شب طي سال اول زندگي مشاهده مي شود ، بي ميلي به خواب و دچار كابوس شدن در طول سال دوم رايج است . از سه تا پنج سالگي مشكل به خواب رفتن ، بيدار شدن در طول شب و ابتلا به كابوس بروز مي كند و بعدها راه رفتن در خواب و بي قراري در خواب و ساير اختلالات بروز مي كند .
انواع اختلالات خواب :
1-ترسهاي شبانه
2-راه رفتن در خواب
3- كابوس
4-كم خوابي
5-پر خوابي
6-بي قراري در خواب
7-ناركولپسي ( بختك زدگي يا خواب آلودگي در روز )
8-حرف زدن در خواب
9-فرياد كشيدن در خواب
10-گريه كردن در خواب
11-دندان قروچه در خواب
12-وحشتهاي شبانه يا پريشان خوابي
در زير چند نمونه ي مهم از اختلالات خواب را كه نگراني والدين و متخصصين را برانگيخته شرح مي دهيم :
1-وحشت زدگي در خواب ( هراس شبانه )       Pavor Nocturnes
در اين نوع اختلال در حالي كه كودك به نوع طبيعي به خواب رفته است بعد از يك مرحله ي كوتاه خواب ، در رختخواب مي نشيند و در حالي كه چشماني باز و صورتي رنگ پريده دارد و عرق كرده است ، در يك حالت منگي رواني ( Twilight ) به سر مي برد و معمولاً بيدار كردن او در اين حالت مشكل است . تعدادي از كودكان در موقع وحشت زدگي به حالت سراسيمگي از رختخواب بيرون مي پرند و درمانده به اين سو و آن سو مي روند و به اشياء و اشخاص چنگ مي زنند و فكر مي كنند كه دزد يا سگي در اتاق است و مي خواهد او را بيرون كند و فرياد زنان كمك مي طلبد . كودك وجود والدين را در اتاق خود مي فهمد ولي تصور مي كند كه آنها هم جزء رؤياي او هستند و امكان دارد آنان را به جاي افراد ديگر گرفته و با آنچه در خواب مي بيند در هم مخلوط كند .
كودك در طول مدت وحشت زدگي در خواب است و آنچه را كه اتفاق افتاده است به دست فراموشي مي سپارد و از وقوع آن بي خبر است و نمي تواند درباره ي آن توضيح دهد .
اين عارضه بين 3 تا 8 سالگي اتفاق مي افتد . در حالت وحشت توهم بينايي شايع است و كودك درباره ي چيزهاي ترسناكي كه در خواب ديده است هزيان مي گويد ، به عبارت ديگر تيرگي شعور و عدم آگاهي به دنياي خارج وجود دارد . حمله را با آرام كردن كودك و اطمينان دادن به او نمي توان از بين برد ، در اين موقع والدين بايد وي را نگه دارند تا آنكه كنترل خود را بدست آورد .
هراس ممكن است حدود 15 تا 20 دقيقه طول بكشد و كودك بعد از نيم ساعت مجدداً به خواب مي رود و فراموشي كامل راجع به اين ترس دارد .
در اين اختلال احساس ترس در طول خواب عارض مي شود و سپس كودك واكنش نشان مي دهد .
علل :
اكثر متخصصين ترسهاي شبانه ي كودكان را نوعي علامت مرضي مي دانند .
1-در عده اي اين اختلال زاييده ي ضايعاتي است كه در پرده هاي مغزي به وجود آمده يا در سر دردهاي مزمن به وجود آمده اند . به همين دليل غده هاي مغزي ، مننژيت و يا سر درد را عامل اصلي دانسته اند .
2-گاهي نيز بيماري عفوني يا مسموميت كلي بدن كه با بيماري سينه پهلوي شديد يا با تب تند همراه است باعث وحشت شبانه به صورت نوعي هذيان مي شود ، عفونت دستگاه گوارشي و الكليسم بودن شير رايگان نيز سبب اين عارضه شده است .
3-نوعي از صرع رواني حركتي است .
4-واكنش عصبي نسبت به يك منازعه است .
5-تعارضات عاطفي و ناكامي هاي كودكان و شنيدن افسانه و داستان مي تواند پايه ي اساسي وحشت زدگي باشد .
6-در كودكان پسيكوپات و بزهكار نيز ديده شده است .
7-مشاهده ي روابط جنسي والدين ، كودك ضربه هاي روحي ناشي از آن را از طريق وحشت زدگي خلاص مي كند .
درمان :
درمان بايد با توجه به علت بيماري انجام گيرد . مثلاً در مورد بيماريهاي عفوني درمان از طريق درمان بيماري صورت مي گيرد . در مورد حالات عصبي و هيجان پذيري دارو درماني مؤثر است و در مورد تعارضات و ناكامي ها از روان درماني يا روان كاوي استفاده مي كنند .
2-    پريشان خوابي :
پريشان خوابي مانند وحشت زدگي از واكنشهاي هراسي است كه در طي خواب روي مي دهد . پريشان خوابي در حركات سريع چشم REM به سراغ شخص مي آيد و كودك حركات دفاعي جزئي يا ناله ي مختصري مي كند و بعد بيدار مي شود . پس از بيدار شدن ترسي به سراغ كودك مي آيد ولي با به خود آمدن كودك و درك آنچه اتفاق افتاده است ترس از بين مي رود و تمام واقعه بيش از يك يا دو دقيقه طول نمي كشد .
كودك پس از بيدار شدن تمام افراد و اشيايي را كه اطراف او هستند تشخيص مي دهد و آنچه را كه در خواب ديده است به خاطر دارد و مي تواند شرح پيوسته اي از خواب خود را بازگو كند . تعدادي از كودكان پس از آنكه بيدار شدند مدتي طولاني بيدار مي مانند و شرايطي را كه در خواب ديده اند مرور مي كنند .
3- راه رفتن در خواب          Somnambulisme
اين عارضه معمولاً بين 11 تا 14 سالگي مشاهده مي شود و كودك به دنبال رؤياهايي كه داشته است از جا بلند شده و به راه مي افتند و بعداً هيچ خاطره اي از آن ندارند و اغلب با گريه كردن و حرف زدن در خواب همراه است .
علل :
گروهي حالت راه رفتن در خواب را ارثي مي دانند و تعدادي علت اساسي آن را مربوط به كشمكش هاي رواني كودك مي دانند . تعداد اندكي نيز علت را نارس بودن دستگاه اعصاب مركزي مي دانند .
درمان :
بعضي ها بيدار كردن پياپي را همانند شب ادراري در مورد اين قبيل كودكان به كار مي برند و معتقدين به نارسي دستگاه اعصاب مركزي رسيدن به دوره ي بلوغ را كافي براي رفع اختلال مي دانند .
درمان با دارو نيز پيشنهاد شده است ولي در مورد عوارض جانبي آن نگراني هايي وجود دارد .

ناهنجاري هاي ناشي از اختلالات حسي و حركتي
اختلالات حسي و حركتي را به دو دسته ي بزرگ مي توان تقسيم نمود :
1-    اختلالات حسي و حركتي حادث از نقص عضوي كه يك عارضه ي جسماني است و به علم پزشكي مربوط است و مورد بحث ما نمي باشد .
2-    اختلالات حسي و حركتي ناشي از فشار رواني كه به صورت رفتارهاي تكراري ظاهر مي شوند و غير كنشي مي باشند و موضوع بحث ما در اينجا همين دسته از اختلالات مي باشد .
الف – اختلالات حركتي :
از رفتارهاي حركتي تكراري متداول و مهم دوران كودكي كه به فشارهاي رواني اين دوره مربوط مي شود ، مكيدن شست ، ناخن جويدن ، تيك و اختلال تورت مي باشد كه ما در اينجا مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد .
1- مكيدن شست    Thumb Suckiny
مكيدن شست ، زبان ، انگشتان ، پستانك ، گوشه ي پتو يا قطعه اي از پارچه از عاداتي هستند كه در شير خوارگان مشاهده مي شود و به كودك احساس آرامش و خوشحالي مي دهد و در اين دوره يك عمل طبيعي است ولي ادامه ي آن پس از دوران شير خوارگي و مرحله ي دهاني دال بر اختلال حركتي است .
معمولاً مشاهده ي اين عادت بعد از 5 يا 6 سالگي غير عادي تلقي مي گردد .
عوارض مكيدن شست :
اگر عمل مكيدن شست طولاني باشد باعث تغيير فرم دندانها و سقف دهان مي شود يعني به تدريج دندان هاي بالا و سقف دهان به طرف جلو و بالا مي روند و در نتيجه بين دندان هاي پايين به علت فشار انگشت به طرف داخل و پايين مي روند و در نتيجه بين دندان هاي فك بالا و پايين در جلو دهان فاصله مي افتد و كودك نمي تواند غذاهاي سفت مانند مواد پروتئيني را خوب جويده و خرد نمايد .
علل :
1-    محروميت كودك از مكيدن شير مادر در بدو تولد
2-    از شير گرفتن مودك قبل از موعد مقرر
3-     روش غلط پرستاري از كودك
4-     بازگشت به دوران كودكي در اثر فشار و خستگي رواني ، مانند تولد كودك جديد و توجه بيش از حد والدين به نوزاد
5-     مكيدن گاهي ناشي از پرخاشگري فرد در مقابل فشار رواني و عملي است جهت تنش زدايي
6-     عمل مكيدن در بين كودكاني كه زودتر از موقع متولد مي شوند يا موقع تولد وزن آنها كمتر از حد نرمال باشد ديده شده است .
درمان :
اين عارضه چنانچه منجر به كشمكش بين كودك و والدين نگردد تدريجاً اصلاح مي گردد . در اين زمينه بايد والدين را آگاه ساخت كه اين يك عادت طبيعي است و با مختصر مراقبت مشكل حل خواهد شد و تنبيه و تذكر و تحقير كودك نه تنها فايده اي ندارد بلكه موجب تشديد رفتار خواهد شد و مقابله با آن از طريق ماليدن مواد بد مزه و تلخ به انگشتان يا استعمال دستكش هاي مختلف و يا بي حركت كردن آرنج و بستن آنها نه تنها تأثيري ندارد ممكن است وضع را نامطلوب سازد و ضربه ي عاطفي ديگري بر طفل وارد سازد . در اين قبيل موارد بايد به اصلاح وضع نامطلوب و كشمكش هاي داخلي پرداخت .
2- ناخن جويدن    Nailbitiny
جويدن ناخن بين 5 تا 10 سالگي يكي از متداول ترين عادات كودكان مي باشد و سپس به تدريج از بين مي رود و اگر بعد از 10 سالگي از بين نرفت نشانگر يك عمل تهاجمي است كه جهت كنترل تمايلات حمله وري اقدام به جويدن ناخن خود مي نمايد .
علل :
1-    نشانه ي اضطراب بوده و عمل جويدن ، تخليه ي تنش رواني را به دنبال دارد .
2-    محيط غير طبيعي كودك ، محيط غير طبيعي موجب تشديد ترس و اختلال خواب مي گردد و اختلال خواب در آخر دوران كودكي علامت ترس از عدم امكان كنترل انگيزه هاي تهاجمي در كودك است .
درمان :
ترساندن كودك براي عادت هيچ وقت مفيد واقع نشده و برطرف كردن اين عارضه جز از طريق بطرف نمودن اضطراب نهايي مقدور نمي باشد پس در اين قبيل موارد كودك بايد از توجه و محبت والدين نسبت به او مطمئن باشد .
ديدن فيلمهاي سينمايي يا تلويزيوني ترسناك در اين دوره بر شدت ناراحتي مي افزايد . 
3- تيك     Tic
تعريف : تيك عبارتست از حركات سريع ، ناگهاني ، غير ارادي و اغلب تكراري و بدون هدف گروهي از ماهيچه هاست . اين حركات در تمام نقاط بدن ديده مي شود ولي اغلب در ماهيچه هاي صورت و گردن بروز مي كند . تيك ها غالباً در سنين بين 6 تا 14 سالگي ديده مي شود ولي در اشخاص بالغ نيز شايع است .
انواع تيك ها :
تيك ها را بر حسب اندامي كه بروز مي كند به انواع زير تقسيم مي كنند :
1-    تيك هاي مربوط به چهره كه مبتلايان به آن بيشتر از انواع ديگر هستند . گاهي اين حالت در يك طرف چهره و گاه هر دو طرف ديده مي شوند . از اين نوع تيك ها مي توان بازي با موها ، چين پيشاني ، شكلك ، به هم زدن پلك ، چشمك زدن ، در هم كردن ابروها ، مكيدن يا گزيدن لب ها ، بيرون آوردن زبان ، چين بيني ، لرزاندن بيني ، كج و معوج كردن دهان ، نشان دادن دندان ها ، گاز گرفتن دست و انگشتان ، خاراندن گوش و …
بعضي ها مكيدن انگشت و جويدن ناخن را نيز جزو حركات تيك مي دانند .
2-    تيك هاي مربوط به گردن ، مانند متمايل كردن سر و گردن به طرفين يا به صورت تعظيم و تكريم با سر و گردن مشاهده مي شود . اين نوع تيك به صورت تنها يا همراه با حركات چهره ظاهر مي شوند .
3-     تيك هاي دست ، مانند بالا انداختن شانه ها ، پيچاندن انگشتان ، ماليدن و خاراندن بازوها و دستها يا كشيدن دستها بر روي موي سر ظاهر مي شوند و بيشتر اين حركات در بيماران مبتلا به وسواس ديده مي شود .
4-     تيك هاي مربوط به پاها ، مانند تكان دادن پا ، زانو يا انگشت ، خم كردن زانو و جهيدن ، خاراندن و دستكاري آلت تناسلي و قدم برداشتن به طرزي عجيب ديده مي شود .
5-     تيك هاي صوتي ، ممكن است مانند عوعوي سگ يا عبارات و جملات كوتاه به طور انفجاري باشد يا به صورت تقليد از صداهاي حيوانات درآيد .
6-     تيك هاي مربوط به دستگاه تنفسي و گوارشي ، به صورت عطسه زدن ، سرفه كردن ، سكسكه ، هق هق ، آه كشيدن ، خنده ، خميازه ، خرناس كشيدن ، شهيق پر صدا ، آروغ ، و تف انداختن مشاهده مي شود .
تقسيم بندي ديگري نيز توسط ماهلر ( Mahler ) انجام شده است . او بر حسب اينكه حركات ساده و اتفاقي ( زودگذر ) يا پيچيده تر و با هدف باشد ( تيك هاي ثابت ) به دو دسته ي بزرگ تقسيم مي كند :
الف – تيك هاي زودگذر ، واكنشهايي هستند كه كودك در برابر فشارهاي رواني محيطي از خود بروز مي دهد و هنگامي كه فشار رواني از بين رفت آنها نيز ناپديد مي گردد .
ب – تيك هاي ثابت ، حركات دوام داري هستند كه گاهي اوقات به بزرگسالي هم منتقل مي گردند و اينها نشانه ي حالت اضطرابي مزمن كودك هستند .
علائم باليني :
تيك ها معمولاً به صورت غير آشكاري شروع مي شوند و زمان شروع آنها را به راحتي نمي توان تعيين نمود . گاهي پس از بروز به طور دائمي ادامه دارند و زماني براي چند وقت به طور كامل از بين مي روند ، شدت آنها نيز گاهي كاهش مي يابد و زماني شديدتر مي شود و گاهي حركات بي اهميت به صورت بيماري نوروز تغيير شكل مي دهد و زندگي اجتماعي فرد را به مخاطره مي اندازد .
در اطفالي كه مبتلا به تيك ها هستند خصوصيات عمومي و مشترك زير مشاهده شده است :
بي تفاوتي عاطفي ، سير قهقرايي و عقب ماندگي عاطفي ، تمايلات ديگر آواري كه به صورتي سركوب شده اند ، از نظر شخصيتي نيز خصوصياتي از قبيل بي قراري ، نا آرامي ، كمرويي ، حساسيت بيش از حد ، لج بازي ، لوس بازي و در بعضي نيز تحريك پذيري و خستگي بيش از موقع .
علل مولد :
نظريه هاي متفاوتي درباره ي علت و ظهور تيك ها بيان شده است كه در اينجا به ذكر پاره اي از آنها مي پردازيم :
الف – علل از ديدگاه روان كاوان :
1-    تيك نتيجه ي اختلال ليبيدو و انتقال تمايلات جنسي و خصومت آميز ( در فردي كه ساختمان شخصيت وي در سطح پيش تناسلي تثبيت شده است ) به ناحيه ي ديگري از بدن است . ( فنيچل ) Fenichel
2-    تثبيت ليبيدو روي اعضاء واحد ( فرنزي ) ferenezi
3-     تيك ها تكانش هاي پرخاشگري هستند كه از طريق تخليه ي مرضي رها مي گردند ( ماهلر ) Mahler
4-     منشاء تيك ها تعارضات مربوط به سطح مقعدي ( anal ) رشد است . ( سيم )  Sim
5-     افزايش سرشتي پتانسيل جنسي عضلات ( سارگر ) Sarger
6-     توليد حركات مكرر و يكنواخت خود شيفتگي ( Narcissism ) شبيه كاتاتوني ( فرنزي )
7-     نشانه ي تبديل پتانسيل جنسي مرحه ي مقعدي معادل استمناء ( كلدين ) 
8-     تضاد اخلاقي ميان نهاد و خود
ب – علل ژنتيكي :
گروهي آمادگي ذاتي را در بروز تيك مؤثر دانسته اند و علت ابراز اين نظريه نيز مطالعات مربوط به خانواده ها و ابتلاي بيشتر مردان به اين اختلال بوده است ولي شواهد فوق دليل كافي براي ارثي بودن تيك نمي باشد .
ج – علل اكتسابي : 
تعدادي تيك را يادگار عمل ارادي گذشته مي دانند مانند پلك بهم زدن در اثر ورم ملتحمه و تكان دادن شانه ناشي از تنگي كت و چين بر جبين انداختن به واسطه ي تنگي كلاه كه همه ي اينها يك نوع حركات دفاعي هستند كه مدت زماني به منظور و هدف خاصي انجام گرفته اند و سپس به صورت حركات خود به خودي و غير ارادي در آمده اند .
د – علل رواني :
گروهي تيك را حركاتي جهت تسكين استرس ها و فشارهاي رواني فرد مي دانند و تعدادي نيز آنها را ناشي از ناهنجاري هاي رواني مادرزادي اعلام نموده اند .
ه – علل عضوي :
بعضي از انواع تيك ها منشأ عضوي دارند مانند حملات اركولوژيز و تنفسي كه بر اثر آنسفاليت و ضايعات دستگاه استريو – پاليدال به وجود مي آيد .
تعدادي نيز معتقدند كه در مبتلايان تيك كنترل قسمتهاي عالي دماغي علي الخصوص قشر مغز ضعيف شده و بدين طريق جسم مخطط فعاليت بيشتري پيدا مي كند .
درمان :
بسياري از تيك هاي كودكي در طول زندگي او تا پايان دوران سوم كودكي همزمان با رشد فرد بي هيچ گونه درماني بهبود حاصل مي كنند و اگر ادامه داشت معمولاً درمان آن دشوار است زيرا هر اندازه توجه و دقت فرد را به اين حركات معطوف سازيم احتمال رفع آن كمتر خواهد بود و اخطار و تنبيه والدين وضع را آشفته تر خواهد كرد .
در درمان تيك هاي ناشي از علل رواني بايد در فكر اصلاح رابطه با والدين بود . ترس از والدين را در كودك بايد از بين برد و ساير ناسازگاري هاي كودك در ارتباط با ديگران را برطرف نمود و وضع تحصيلي او را درخور استعدادش ترتيب داد .
از طرف ديگر چون تيك با مسائل شخصيتي بيمار توأم است بايد در درمان ، شخصيت را در جهت انطباق بهتر و كامل تر سوق داد و مسائل و دشواري هاي او را حل نموده در غير اين صورت امكان بازگشت مجدد اختلال تيك وجود دارد .
در مواردي كه علت عضوي است بايد به درمان نقائص عضوي پرداخت و اگر محركين اوليه ي تيك علائمي از قبيل تنگي كلاه ، ورم ملتحمه ي چشم ، اگر —— كمي نور اتاق باشد بايد در رفع آنها كوشيد .
آنچه بيشتر از همه در درمان تيك تأثير دارد استراحت ، آرامش ، عدم سرزنش و تحقير و احتراز از تمسخر مي باشد .
درمان از ديدگاه نظريه پردازان تحليل رواني :
درمان تحليلي عبارت از نوعي درمانگري است كه در آن به بيمار انگيزه هاي غريزي كه علل مشكل وي محسوب مي گردند نشان داده مي شوند .
علل و درمان تيك از ديدگاههاي نظريه پردازان يادگيري :
به دليل توصيف اوليه ي يادگيري ميج ( Meige ) و فيندل ( Feindel ) از تيك به عنوان عادات آموخته شده ، نظريه هاي مربوط به يادگيري همواره به عنوان علت ظهور و استقرار تيك به كار گرفته شده است .
ياتز ( 1970 ) دو مدل مربوط به يادگيري طرح نموده است . اولين مدل تا حد زيادي بر اساس كار هال بوده و مدل پاسخگر ( Respondent model ) ناميده شده است .
دومين مدل بر پايه ي كار اسكينر استوار بوده و مدل عاملي ( كنشگر ) نام گرفته است ( 1938 ) . در حالي كه ملاحظات سبب شناسي مربوط به اين مدل ها بايد جداگانه مورد بحث قرار گيرد ولي مهم است تأكيد شود كه در هر دو مدل تيك ها را به عنوان پاسخ هاي آموخته شده مورد توجه قرار گرفته اند .
مدل پاسخگر ياتز ( 1958 ) چنين است كه تيك ها ممكن است پاسخ هاي اجتنابي شرطي شده براي تقليل كنش هايي باشند كه اساساً در موقعيت هاي ضايعه گر رواني ظاهر گرديده اند .
بر اساس اين نظريه تيك به ديده ي يك عادت آموخته شده كه بيشترين نيروي عادت را به دست آورده است نگريسته مي شود . بنابراين ممكن است اين عادت از طريق تشكيل يك عادت منفي يا مغاير با انجام دادن تيك خاموش شود ، نتيجه عميق تر نظريه ي ياتز چنين است كه اگر به فردي تمرين فشرده اي از تيك مورد نظر داده شود واكنش منع به سرعت ايجاد خواهد گرديد . يعني وقتي كه منع به نقطه ي حساسي رسيد شخص مجبور به استراحت مي شود و در اثر آن تيك از ميان مي رود . اين عادت موقوف شدن تيك با افراط واكنش منع همراه شده از طريق تقليل سائقه تقويت مي گردد . با تكرار تمرين فشرده ، يك عادت منفي ( متوقف شن تيك ) كه با عادت مثبت ( ظهور تيك ) مغاير است ، ايجاد خواهد گرديد . بديهي است كه تكرار ارادي تيك ها نبايد موجب افزايش نيروي عادت گردد .
دو روش درماني ديگر زير عنوان مدل پاسخگر طبقه بندي شده است كه عبارتست از : حساسيت زدايي منظم ( Systematic desensitization ) ، ولپي ( Wolpe ) و تقليل اضطراب از طريق تجويز دارو .
حساسيت زدايي منظم همراه با ساير درمان هاي رفتاري به كار گرفته شده است . ابرين و برنان Obrien and Brennan ( 1979 ) سودمندي به كار گرفتن داروي تقليل اضطراب را همراه با تمرين فشرده تجربه كرده اند .
مدل كنشگر :
دومين مدل كه بايد بر اساس نظريه ي يادگيري مورد توجه قرار گيرد اين است كه تيك ها پاسخ هاي آموخته شده اي هستند كه از طريق تقويت كنندگان ضمني استقرار يافته اند يعني حالات ضمني كه اين حركات يا در محيط خارجي و يا در درون ارگانيزم از طريق سيستم هاي بازخورد داخلي ايجاد مي كنند ، تقويت شده ، نيرومندي و استحكام رفتار را موجب مي گردند . بدين ترتيب هدف درمان در اين مدل عبارت است از ترتيب دادن محرك هاي بيزار كننده براي يك پاسخ معين به منظور خنثي ساختن اثرات اين تقويت كنندگان .
Barrett بارت ( 1962 ) صداي نفرت انگيز را به عنوان محرك بيزار كننده مورد استفاده قرار داده و به روشني نشان داده است كه برنامه هاي عاملي تقويت به طور معني داري در كاهش حركات تيك غير ارادي تأثير مي گذارند .
Brierlgy ( 1967 ) ضربه زدن را براي درمان تيك سر و گردن انقباضي به كار برده است .
Knepler and Sewal نپلر و سوال ( 1974 ) از نمك هاي بودار براي تقليل تيك استفاده كرده اند .
Kohen كهن تعليم آرامش عضلاني را مورد استفاده قرار داده است .
Olendick اولنديك ( 1981 ) از فنون ثبت جزئيات رفتار توسط خود فرد self – monitoriny استفاده كرده است .
Azrin and Nunn آزرين و نان ( 1973 ) يك روش معكوس سازي عادت را كه در آن درمانجو ” يك الگوي رفتاري مخالف با تيك را انجام مي دهد ” به كار برده اند .
درمان با هيپنوتيزم :
در نمونه هايي هيپنوتيزورها توانسته اند محل تيك را از چهره يا محلي كه در انظار عمومي است به نقاط ديگر بدن انتقال بدهند ولي درمان قطعي با روان درماني عملي است .
علاوه بر درمان هايي كه تاكنون اشاره كرديم گاه اتفاق مي افتد كه براي درمان تيك ها تربيت مجدد حركات لازم باشد و در اينجا معمولاً از حركات همراه نواي موسيقي استفاده مي كنند كه طي آن مي تواند هماهنگي و كنترل حركات اعضاي خود را به دست آورد .
گاهي اوقات در همين زمينه با استفاده از آيينه و قرار دادن كودك در برابر آن و آشنا ساختن به آنچه رخ مي دهد و سپس تربيت مجدد براي بدست آوردن آنچه مورد پسند است لازم به نظر مي رسد .
تشخيص افتراقي تيك از كره و سندرم تورت و بي قراري :
1- كره ( choreu ) :
حركات كره امكان دارد با تيك اشتباه شود ، مخصوصاً كره سيدنهام ( Sydenham ) . در كره عضلات مختلف با دامنه ي بيشتر حركت مي كنند و حركات كره به طور غير منظم تغيير مي كند ولي تيك دائماً به يك روش تكرار مي شود .
2- سندرم تورت ( Tourettes disorder ) :
تيك هاي مركب به وسيله ي علائم زير از اختلال تورت متمايز مي گردد :
1-    اطوارهاي زشت و اجباري در تورت
2-    تكرار غير عادي و طوطي وار كلمات و عبارات
3-     تكرار اعمال ديگران
4-     تقليد غير ارادي كلمات و صداها
3- بي قراري حركتي عمومي :
در بي قراري حركات تصادفي و اتفاقي و متغير و اختياري هستند مانند با دست روي ميز زدن و حركات پاها .

اختلالات تكلم   Speech disturbance
تكلم صحيح و كامل بستگي به شخصيت ، هوش ، فعاليت سلسله اعصاب مركزي ، رشد عمومي و وضع سلامت دستگاه محيطي تكلم دارد .
اختلال تكلم در پسران بيشتر از دختران گزارش شده است . علت را راحتي دختر در همانند سازي با مادر و رشد سريع دختران و آموختن كلمات زشت و نامناسب توسط پسر در محيط خارج از خانه و عدم توانايي در بيان راحت كلمات مخالف اخلاق اختلال را در پسران بيشتر مي كند .
اختلال تكلم بيشتر در سنين 4 و 11 سالگي شيوع دارد .
اختلال تكلم را به ترتيب شيوع به شرح زير تقسيم نموده اند :
1-    اختلال عملي مانند لكنت زبان
2-    اختلالات ناشي از ناهنجاري هاي تشريحي مانند لب شكري ، شكاف كام ، خوب بسته نشدن فك و ناهنجاري هاي حنجره اي
3-    اختلالات حاصل از ضايعات مغزي يا مخچه اي مانند آفازي —- مغزي
نظر بر اينكه اختلالات تكلم و يادگيري در درس جداگانه به تفصيل بيان خواهد شد لذا در اينجا فقط به اشاره مختصري در مورد لكنت زبان كه رايج تر از اختلالات ديگر مي باشد ، اكتفا مي كنيم .
لكنت زبان     Stutteriny
موضوع لكنت زبان از زمانهاي قديم مورد بحث و گفتگو بوده است و تعاريف مختلفي از آن به عمل آمده است كه در اينجا تعريف بلاداشتاين ( 1960 – Blodsteim ) از كتاب تازه هاي روانپزشكي كودكان كودكان و نوجوانان تأليف دكتر هادي سليمي اشكوري انتخاب شده است .
تعريف : ريتم غير عادي و غير ارادي گفتار يا تكرار و ترديد در شروع حروف يا سيلابها و يا كلمات يك سيلابي كه باعث جلب توجه ديگران گشته و در ارتباط شخص با ديگران مداخله كرده و باعث ناراحتي شخص يا شنوندگان گردد ، لكنت زبان گفته مي شود .
شروع لكنت زبان سن 3 تا 4 سالگي كه دوره ي اكتساب گفتار است لكنت زبان زياد ديده مي شود . و 90 درصد تا قبل از 10 سالگي اتفاق مي افتد و معمولاً شروع لكنت زبان مقابل با آغاز دوره هاي مختلف دوران كودكي مي باشد . اول در دوره ي اول كودكي بين 2 تا 3 سالگي ، ديگر در دوران شروع سن مدرسه اي 6 سالگي و آغاز دوران بلوغ جنسي شروع لكنت زبان در اثر عوامل عاطفي ، هيجاني ، اضطرابي و ترس تسريع مي گردد .
علل لكنت زبان :
1- فرضيه ي بلانتون ( Blanton ) : عوامل رواني ، هيجانات و ترس مانع به كار افتادن قسمت هايي از زبان كه در تكلم دخالت دارند مي شود .
2- فرضيه ي كاريات ( Cariat ) : وي فرضيه ي روان كاوان را به كار گرفته و لكنت زبان را نوعي سايكونوروز مي داند كه بر اثر تثبيت در مرحله ي قبل تناسلي ، ساديك دهاني و ساديك مقعدي ايجاد مي شود . كما اينكه تمايلات قبل تناسلي را به هنگامي كه اين افراد سعي در تكلم دارند مي توان مشاهده كرد و تظاهرات مراقبت دهاني Oralnursing و رؤياي آدم خواري را ديد و فرد الكن نتوانسته بر انگيزه هاي آني قبل تناسلي در دوران بلوغ غلبه نمايد .
3- فرضيه ي گرين : اين افراد را تحت عنوان گروه الكن قرار داده و آنها را تحريك پذير مي داند كه عدم قدرت بازرسي و مهار فعاليت هاي دماغي و بدني به صورت ترديد و بي نظمي نه تنها در تكلم بلكه در بسياري از فعاليت هاي رواني – حركتي خود نمايي مي كند . 
4- فرضيه ي فروشل ( Froeschels ) : وي لكنت را يك آفازي تجزيه اي دانسته و علت را اضطراب به هنگام تفكر و پيدا كردن كلمه و جمله مي داند . در اين افراد بين جمله اي كه اظهار مي دارند با آنكه مايل به بيان آن هستند ، اختلاف بسياري وجود دارد .
5- فرضيه ي كارلين ( Karlin ) : وي لكنت را بر اثر تأخير در ميليني شدن و پيشرفت و توسعه ي آن در قسمت هايي از قشر مغز كه در عمل تكلم دخالت دارند مي داند .
6- فرضيه ي سولومون ( Solomon ) : وي فرضيه ي اجتماعي رواني – حركتي را پيشنهاد نموده است و عوامل اجتماعي ، رواني و بيولوژي را مؤثر مي داند .
امروزه عوامل رواني و عضوي را در لكنت زبان مؤثر مي دانند بدين شرح :
1-    وجود عامل مشتركي كه فرد را آماده ي عدم تعادل عاطفي و مستعد عدم هماهنگي حركتي و تكلمي مي سازد .
2-    افزوده شدن فشار از قبيل ترس از والدين و روش هاي ناصحيح آموزشي
بعضي ها اختلالات دستگاه اعصاب مركزي مثلاً فقدان برتري يك طرفه ي مغز مي دانند كه البته اين نظريه مورد قبول همگان نمي باشد .
لكنت در پسران شايع تر بوده و 6 برابر دختران مي باشد و در كل مردم جهان تقريباً يك درصد مردم را تشكيل مي دهند .
درمان :
براي درك و فهم بهتر علل لكنت زبان لازم است شخصيت فردرا از جميع جهات مورد مطالعه و تحقيق قرار داده و اطلاعات دقيقي درباره ي شخصيت ، وضع اقتصادي ، اجتماعي ، خانوادگي و جسمي وي بدست آورد .
درمان لكنت زبان مبتني بر اين اصل است كه اول مراجع را متوجه اين امر بكنيم كه ناراحتي او قابل درمان است و سپس او را ياري مي كنيم تا از كليد مكانسم هاي تكلمي استفاده كرده و نيروي خويش را در جهتي صحيح به كار برد و تمام تلاش خود را متوجه بهبود شخصيت كودك نماييم يا در نهايت شغل مناسبي انتخاب كند .
در درمان لكنت زبان از دو روش توأماً استفاده مي شود :
1-    روان درماني
2-    استفاده از طرق اختصاصي تكلم
معمولاً از نظر درمان لكنت زبان را به دو مرحله تقسيم مي كنند :
1- مرحله ي اوليه Primary stage  : در اين مرحله كه بين 5 تا 10 سالگي است كودك موقع تكلم احساس نگراني نمي كند و دو عامل والدين و محيط در اين دوران اثر بسزايي دارند .
بايد اطلاعات كافي نسبت به لكنت زبان در اختيار والدين گذارد و گوشزد نمود كه سهم بسيار مهمي در پيشگيري و درمان دارند .
به طور خلاصه لازم است نكات زير را در درمان مورد توجه قرار داد :
1-    نبايد كودك را مورد سرزنش و انتقاد قرار داد و از او خواست كه بهتر صحبت كند .
2-    توجه به بهداشت عمومي
3-     حذف كليه ي عوامل مخرب شخصيت
4-     تشويق به بازي با همسالان
5-     توجه خاص نسبت به تكامل شخصيت
6-     از كودك بخواهيد تا با انضباط باشد .
7-     تشويق كودك به انجام امور ابتكاري
8-     به وجود آوردن محيطي كه كودك در آن احساس آرامش و امنيت كند و بداند مورد مهر و علاقه ي والدين است .
قبل از پيشنهاد هرگونه روش درماني لازم است شخصيت كودك را دقيقاً مورد مطالعه و تحقيق قرار داد و وضع بدني ، هوشي و عاطفي او را نسبت به عوامل ارثي و محيطي سنجيد و در صورت لزوم از آزمون هاي شخصيت استفاده نمود .
در درمان لكنت زبان بايد در آغاز  به پيشگيري يا تخفيف اضطراب واكنشي پرداخت و اين امر محتاج محبت و توجه و دلسوزي خاصي نيست بايد شرايط نامساعد محيط خانوادگي را اصلاح نمود و تأثير طرز رفتار والدين را در ايجاد اين حالت گوشزد نمود .
در مدرسه نيز چون كودك مايل است از تكامل خودداري كند تا بهبود كامل بايستي سؤالات شفاهي را مختصر  كرد ولي حذف ننمود .
در درمان اين قبيل افراد بايستي توجه خاصي نسبت به سلامت بدن و جسم مرعي داشت ديگر آنكه چون آستانه خستگي عصبي پايين است لازم است از عوامل محيطي محرك واكنش عاطفي و هيجاني كاست و بالاخره با روان درماني كودك را به اشكال خويش واقف و آگاه ساخت و از متخصصين بهداشت رواني كمك گرفت و در موارد پيش رفته از روان پزشك ياري جست .  
2- مرحله ي ثانويه Secondary stage : در اين مرحله افراد 11 تا 19 ساله قرار دارند كه موقع تكلم دچار نگراني و اضطراب مي باشند .
منظور از درمان در اين مرحله برخلاف مرحله ي اوليه ، رفع علائم لكنت زبان است . البته بايستي توجه خاصي به شخصيت بيمار داشت . فرد لازم است خود را به خوبي بشناسد و سپس علل و عوامل مولد اضطراب به هنگام تكلم را ار بين برد ، در اين مرحله رعايت اصول زير ضروري است :
1-    بايد به بيمار تذكر داد كه لازم است مدت نسبتاً طولاني تحت درمان قرار گيرد و اطلاعاتي در مورد لكنت زبان در حدود فهم و شعور بيمار در اختيارش گذارد تا جلب اعتماد شود و به او قول داد كه در صورت همكاري كامل بهبودي خواهد يافت .
2-    عوامل مولد اختلال شخصيت را حذف نمود ( با كسب اطلاع كافي از شخصيت ) و به كليد حركاتي كه به هنگام تكلم انجام  مي دهد توجه داشت و در صورت امكان افكار ناراحت كننده ي موقع تكلم را كشف كرد .
3- كسب اعتماد و اطمينان بيمار ، از وظايف حتمي درمانگر است ، زيرا اغلب اين بيماران بيماري خود را غير قابل علاج دانسته و منتظر معجزه اي هستند . تنها در ماگر است كه مي تواند با جلب اعتماد بيمار چنين معجزه اي را عملي سازد .
4- بايستي كليه ي عوامل مولد ترس ، اضطراب و نگراني را حذف نمود .
اختلالات صرع
تعريف صرع : انتقال فشار و رنج وارده بر يافته هاي مغز به صورت وسيع يا محدود سيستم عصبي و واكنشي كه اعصاب براي رفع فشار وارده از خود بروز مي دهد صرع مي نامند . آمارگران نسبت ابتلاي افراد به صرع را بين 5 تا 7 در هزار گزارش داده اند . بيماري صرع در زبان فارسي و بين مردم عادي به غش و حمله هاي غشي ، معروف است .
انواع :
هرفردي كه در موقع ناراحتي خصوصيات حملات صرعي را از خود نشان مي دهد ، مصروع ناميده مي شود ، ولي گاهي حساسيت افراد در برا بر محركها بسيار زياد است كه در سبب شناسي اين نوع بيماران ، به نمونه ي ارثي بيشتر توجه مي شود و در طبقه بندي از آنها به عنوان صرع اصلي نام مي برند . در صورتي كه در مواردي بودن وجود حساسيتي با بعضي محرك هاي محيطي مي توان حملات صرعي را به وجود آورد ، مانند ضربه ي الكتريكي كه افراد پس از دريافت ضربه ، حركاتي مشابه افراد مصروع از خود نشان مي دهند كه ما در اينجا اين نوع از مصروعين را تحت عنوان صرع مورد بررسي قرار خواهيم داد .
علل :
1-    اختلالات مغزي : به خصوص عدم تشكيل شيارهاي مغزي و يا عدم رشد مغز از همان ابتداي تولد .
2-    اختلالات عصبي – پوستي : كه معمولاً نتيجه ي بيماري هايي است كه در آن واحد مغز و پوست را مورد حمله قرار مي دهند و در نتيجه بيماري صرع با علائم پوستي ( لكه هاي مختلفي كه روي پوست به وجود مي آيد و يا غددي كه روي پوست ايجاد مي شود ) همراه است .
3-     بيماري هاي عفوني : مانند سرخك ، مخملك ، سرخچه ، مننژيت و تورم پرده هاي مغز نيز از علل ايجاد كننده ي بيماري صرع شناخته شده اند . البته تأثير شديد آنها در دوره ي پيش از تولد ( زمان بارداري مادر ) و در ماههاي اول زندگي كودك مي باشد كه زندگي نظام عصبي او را تحت تأثير قرار داده و اختلالاتي را به وجود مي آورند كه نيز به نوبه ي خود موجب بيماري و حملات صرع مي شوند .
4-     صدمات مغزي : مانند زايمان هاي دشوار و يا سقوط كودك با سر و صدمه ي مغزي و در بين كودكان اول خانواده ها ( به علت دشواري زايمان اول ) تعداد كودكان صرعي بيشتر ديده مي شود .
5-     غدد مغزي : كه موجب اختلال فعاليت عصبي مي گردند و اختلال صرع را به وجود آورند .
بررسي باليني :
چنانچه در فوق متذكر شديم از لحاظ باليني صرع را مي توان به دو دسته ي بزرگ تقسيم نمود :
1-    صرع اساسي ( بيشتر وراثت دخالت دارد )
2-    صرع فرعي ( علائم صرعي وجود دارد و ريشه ي بيماري عميق نيست )
صرع اساسي :
در اين نوع بيماران از لحاظ ظاهري براي شروع بيماري هيچ نوع علت قابل مشاهده اي نمي توان پيدا كرد و افراد اين گروه 5/1 كل مبتلايان به صرع را تشكيل مي دهند . در اين بيماران دو نوع حمله وجود دارد كه به حمله ي بزرگ و حمله ي كوچك معروف است .
الف – حمله ي بزرگ : معمولاً غش با تشنج و بيهوشي همراه است . در كودكان شيرخوار فقط تشنج به تنهايي وجود دارد و چند دقيقه به طول مي انجامد .
در مورد كودكان و افراد بزرگسال حمله ي صرعي وضع مشابهي دارد . معمولاً اين حمله به طور ناگهاني شروع مي شود ، كودك يا فرد بيمار خود آگاهي خود را از دست مي دهد ، به زمين مي خورد و غالباً در همين زمين خوردن ها مصدوم مي شود ( برعكس غش هيستريكي ) حمله ي بزرگ صرعي معمولاً در سه مرحله انجام مي گيرد :
در مرحله ي اول اعضاء كاملاً كشيده شده و منقبض مي شوند و سر به عقب مي افتد .
در مرحله ي دوم دستها و پاها به حركت در مي آيند . اين مرحله در حدود 20 ثانيه تا 30 دقيقه ممكن است طول بكشد .
در مرحله ي سوم كه پايان غش ناميده مي شود حالت بيخودي به وجود مي آيد و بيمار با صداي بلند تنفس مي كند .
در همين حالات و حمله ي غش بزرگ سه علامت مشخص كننده در بيماري ديده مي شود :
1-    بيمار در موقعي كه دچار حمله شده است زبان خود را گاز مي گيرد و به همين لحاظ كف خون آلودي از گوشه ي لبها بيرون مي آيد .
2-    در اكثر موارد بيمار مبتلا به صرع در همين حالات غش و بيهوشي ادرار خود را رها مي كند .
3-     در پايان حمله و موقعي كه بيمار به خود مي آيد هيچ نوع خاطره اي از آنچه اتفاق افتاده است ندارد و به كلي نسبت به آنچه بر او گذشته است دچار فراموشي مي شود .
ب – حمله ي كوچك : حملات كوچك صرعي به صورت هاي مختلف ديده مي شوند ولي آنچه مشخص سازنده ي اين نوع حملات است حالات بيخودي در غيبت است كه معمولاً 2 تا 3 ثانيه طول مي كشد و سقوطي نيز به همراه ندارد .
طي اين مدت كودك در فعاليتي كه انجام مي دهد متوقف مي شود ، يك باره رنگش مي پرد ، بي حركت مي ماند و چشمان خود را به يك نقطه مي اندازد ، سپس فعاليت خود را از سر مي گيرد . اما آنچه در اين مدت بر او گذشته از لحاظ او هيچ نوع صراحت و روشني ندارد .
حملات صرعي كوچك به ظاهر مهم نيستند ولي مزاحم فعاليت كودك مي باشند زيرا تعداد آنها بسيار زياد است و گاه بين 20 تا 200 نوبت در روز تكرار مي شوند . از لحاظ تحول بيماري مي توان گفت كه معمولاً بيماري صرع خيلي زود از همان سال اول يا دوم زندگي ظاهر مي شود . ابتدا به شكل تشنج ( تشنج خاص كودكان ) مي باشد بلكه شكل حمله ي كوچك صرعي را پيدا مي كند و از اينجاست كه حالات رغبت و از خود بي خود شدن به چشم مي خورد ، ولي حملات بزرگ صرعي در حدود 10 سالگي و سالهاي دوران بلوغ آشكار مي گردند و در بيماران بزرگسال بيشتر حملات بزرگ صرعي وجود دارد .
از 35 سالگي به بعد حملات صرعي رفته رفته كم و محدود مي شوند . در موج نگار مغزي اين قبيل بيمارن امواج مغزي كاملاً نماينده ي اختلال فعاليت عصبي هستند ، اين اختلال ممكن است در هر دو نيمكره وجود داشته باشد و يا در يكي از قسمتهاي مختلف مغز به خصوص در ناحيه ي ديانسفال ( مغز مياني ) به وجود آمده باشد .
صرع فرعي :
معمولاً در بين كودكاني كه به بيماري صرع مبتلا هستند به نوع معيني از صرع برخورد مي كنيم كه جنبه ي خفيف تري دارد . فرق بين اين دو نوع صرع بيشتر از لحاظ علامت بيماري مي باشد ، بين كودكاني كه مبتلا به صرع فرعي هستند اغلب مشاهده مي شود كه كودك قبل از آنكه حمله ي صرعي خود را شروع كند ، دستخوش نوعي ناراحتي كلي و عمومي مي گردد ، كه در حقيقت به عنوان آگاهي از شروع حمله تلقي مي شود . اين حالت را اصطلاحاً در پزشكي اورا ( Aura ) مي نامند . گاه اين ناراحتي در ناحيه اي از دست يا پا به وجود مي آيد ، گاه كاملاً موضعي است و قابل تشخيص و گاه به طور كلي تر سراسر ارگانيزم را فرا مي گيرد و بيمار نمي تواند راجع به چگونگي بيماري و حالتي كه احساس مي كند توضيحي بدهد . در بعضي از كودكان تظاهرات رواني معيني كه جانشين حملات صرعي بزرگ هستند به چشم مي خورد . از آن حمله مي توان خشمهاي ناگهاني و غير قابل پيش بيني را ذكر كرد .
كودك معمولاً حالت خشم و عصبانيت خود را به صورت مرضي نشان مي دهد ، پريده رنگ مي شود و گويي نسبت به آنچه انجام مي دهد ناخودآگاه است . گاه خود را بر زمين مي زند و تقلاهاي زيادي از خود نشان مي دهد . معمولاً خشم ناگهاني به طور ناگهاني قطع نيز مي شود و كودك به خواب مي رود .
در برخي ديگر از كودكان معادل حملات صرعي بزرگ به صورت راه رفتن در خواب عرضه مي شود و كودك هنگامي كه در خواب است جابجا مي شود و راه مي رود .
گتهي اوقات به صورت خودكاري رفتاري در مي آيد . به عبارت ديگر مسأله ي خواب در بيداري مطرح مي شود . كودك به هنگام روز در حدي فعاليت هايي را كه انجام مي دهد به طور ناخودآگاهانه است و نمي تواند هوشيارانه بر آنها تسلط داشته باشد .
به همين لحاظ است كه ملاحظه مي كنيم گاهي اوقات اين كودكان دچار فرار و غيبت هاي طولاني مي شوند و بعد هم نسبت به آنچه كه كرده اند اطلاع درستي ندارند . گاهي اوقات حملات صرعي در كودكان به حالات شبيه وقفه ي ناگهاني نظير سنكوب در مي آيد . كودك پريده رنگ مي شود و گويي دچار ناراحتي عظيمي شده است . بعضي از كودكان در همين حالات صرعي دچار ابهام فعاليت ذهني مي شوند كه معمولاً ديرپا نيست ، ولي گاهي اوقات اين ابهام طولاني تر است و احساس هاي نادرستي از محيط دارند به خصوص از لحاظ بينايي دچار احساس هاي كاذب مي شوند .
انواع اورا ( Aura ) :
با توجه به اينكه در 5/4 از كل مبتلايان به صرع قبل از آغاز حمله ، ناراحتي هاي كلي و عمومي ديده مي شوند كه به عنوان زنگ خطري براي شروع حمله تلقي مي گردند لذا آشنايي با اين ناراحتي ها جهت انتقال بيمار به محيط امن و انجام كارهاي مقدماتي جهت جلوگيري از عوارض حمله ضروري به نظر مي رسد . انواع ناراحتي هايي كه در مرحله ي اورا دست مي دهد به چهار دسته ي مهم تقسيم كرده اند :
1-    اختلال در حواسي كه با انفعالات توأم هستند : مانند احساس گرما يا سرما ، احساس درد بي دليل ، شديداً متأثر شدن ، احساس خارش يا احساس اينكه حشره اي روي بدن راه مي رود .
2-    اختلال در حواسي كه توأم با ادراك هستند : مانند شنيدن صداهاي عجيب و غريب در گوش ، احساس مزه اي در دهان ، ديدن نوري در هوا و بالاخره كليه ي حواس مي توانند دچار اورا شوند .
3-     اختلال در حركات ارتجالي : مانند اختلال در فعاليت هاي دستگاه هاضمه ، خارج شدن آب دهان به علت اختلال در غدد مترشحه ي بزاق يا به طور ناگهاني عرق به تن نشستن .
4-     اختلال در اعمال رواني : مانند اختلال در تنظيم اعمال رواني كه منشاء آن مغز است از قبيل از دست دادن تعادل انفعالات و هيجانات ، يعني به طور ناگهاني به هيجان در آمدن و تحريك شدن احساس شادي و الم بيجا ، احساس تحريك ناگهاني ، احساس گرسنگي و تشنگي بي مورد نمودن .
اختلالات رفتاري كودكان مصروع
اختلالات رفتاري كه در كودكان مصروع شايع است ، شامل اشكالات هوشي ، عاطفي ، آموزشي و اجتماعي مي باشد ، مهمترين عامل در ايجاد اختلال رفتاري در كودكان مصروع ضايعه ي مغزي مي باشد و عوامل ديگر نيز مانند كم هوشي ، ناتواني در قرائت و محدوديت در فعاليت هاي جسماني كه همه ي اينها در بيشتر موارد خود ناشي از ضايعه ي مغزي مي باشد ، سبب افزايش اختلالات رواني مي گردند .
اختلال رفتار در پسران و دختران مصروع به نسبت مساوي گزارش شده است ولي در طبقات پايين اجتماعي بيشتر ديده مي شود اختلالات نوروتيك و منشي نيز در اين كودكان شايع است و در انواع صرع رواني – حركتي مشكلات رفتاري بيشتر از سايرين مشاهده مي شود .
عواملي كه در اختلالات رواني كودكان مصروع مؤثرند :
1-     عوامل ژنتيكي
2-     ضايعه ي مغزي
3-     اثر خود حملات صرعي
4-     محيط رواني كودك
5-     داروهاي ضد تشنجي مانند فينوباربيتال كه مخصوصاً كودكان كوچك را تحريك پذير مي كند
رابطه بين علائم رواني و حملات صرعي :
پژوهشگران در مطالعه بين حملات صرعي و علائم رواني به مطالب جالبي دست يافته اند كه به طور خلاصه در ذيل بيان مي شود .
1-    گاهي عوامل رواني حملات صرعي را به وجود مي آورد .
2-    زماني حمله ي صرعي علائم رواني را ايجاد مي كند ، مانند بيهوشي ، خشم شديد يا فرار .
3-     عوامل خارجي مخصوصي مانند موسيقي ، تحريكات نوري مخصوصاً به صورت متناوب ايجاد صرع مي كنند .
4-     گاهي خود كودكان حملات صرعي را در خود ايجاد مي كنند . مثلاً دست خود را به طور متناوب جلوي چشمان خود ، بين چشم و منبع نوري تكان مي دهند .
اثر صرع در خانواده و اطرافيان :
اطرافيان با مشاهده اولين حمله صرع تصور مي كنند كه كودك در حال مرگ است و دچار ترس شديد  مي شوند و در نتيجه حمايت زيادي از كودك مصروع مي كند كه عواقب تربيتي بدي را به دنبال دارد ، گاهي به علت مزمن بودن صرع چون والدين قادر به تحمل صرع و اختلالات رفتاري كودك نمي باشند كودك خود را طرد مي كنند .
حملات صرعي هر چه در سنين پايين تر بروز كنند ميزان عقب ماندگي ذهني بيشتر شده و ضعف تحصيلي در كودكان مشهورتر است . البته افت تحصيلي در اين كودكان علاوه بر كم هوشي ممكن است ناشي از اضطراب ، بي قراري ، پرتي حواس و يا حمله هاي كوچك صرع باشد . كودكان مصروع در موقع بروز حمله ممكن است دچار توهم ، احساس تغيير شخصيت ، احساس غير واقعي راجع به محيط ، هذيان ، وحشت ، صحبتهاي مبهم و توقف فكر شوند .
در هر صورت نگهداري از كودك مصروع مشكل است و مستلزم مراقبت زياد از طرف والدين مي باشد و هر چه ميزان صرع شديدتر باشد نيازمند مراقبت بيشتري خواهند بود كه در زندگي ماشيني فقط به زبان آوردن مراقبت راحتتر است .
درمان صرع
1- دارو درماني : قبل از درمان صرع بايد به انجام الكترو آنسفالوگرافي پرداخت و پس از تشخيص نوع صرع به درمان پرداخت . از داروهاي مختلفي كه در درمان صرع استفاده مي شود مي توان از فني توئين يا پري ميدون كه تأثير رواني كم دارد نام برد .
در صرع تامپورال از پريميدون استفاده مي كنند ولي روي اختلال رفتاري چندان مؤثر نمي باشد و اگر كودك علاوه بر صرع حالت زياده فعالي و خشم ناگهاني دارد از لارگاكتيل استفاده مي كنند .
2-روان درماني : موقعي كه كودك به همراه صرع اختلالات رفتاري نيز از خود نشان مي دهد با توجه به اينكه استعمال دارو بر روي اختلالات رفتاري كودكان اثري ندارد پس بهتر است روان درماني شود .
مكانيزم هاي دفاعي
تلاش انسان ها در طول عمر براي ارضاي نيازهاي گوناگون مي باشد . هنگام گرسنگي و تشنگي دچار تنش مي شويم و براي كاهش تنش هاي ناشي از آن براي انسان اقدام به تهيه و خوردن غذا مي كند و به محض صرف غذا از فشار داخلي كاسته مي شود . ولي همه ي نيازها چنين سهل و ساده ارضا نمي گردند ، مثلاً تلاش براي تهيه ي مسكن يا تأييد اجتماعي و كسب محبت و تشكيل خانواده و موفقيت در حرفه و فن و كسب استقلال و آزادي نيازمند تحمل سالها رنج و زحمت است و چنانچه در راه حصول به مقصود موانع غير قابل عبوري در سر راه انسان قرار گيرد و از رسيدن به مقصود جلوگيري به عمل آورد . انسان براي نيل به مقصود بعضي وقتها بالاجبار با پاره اي موانع و مشكلات سازش و توافق نموده و كنار مي آيد و در مقابل پاره ي ديگر از مشكلات كه سخت تر و دشوارتر هستند دچار محروميت و تضاد شده و در نتيجه تحت فشار قرار مي گيرد و فشار روحي ( Stress ) ايجاد مي گردد . وقتي فرد دچار فشار روحي مي گردد به يكي از سه طريق زير واكنش نشان مي دهد :
1-    حمله
2-    عقب نشيني
3-    مصالحه
اين واكنش ها راههاي مستقيم مقابله با فشار از راه اصلاح و يا تغيير موقعيت مي باشد .
1- حمله : در حمله شخص براي غلبه بر موانعي كه در راه ارضاي احتياجاتش قرار دارد مي كوشد تا آنها را از ميان بردارد و بر مشكل فائق آيد . پس اين دفاع از تمايل فرد به افزايش فعاليت در مقابل موانع سرچشمه مي گيرد .
ولي بر تمام اين مشكلات از اين طريق نمي توان پيروز شد و هنگامي كه حمله مستقيم به مشكلات با ناكامي مواجه شد محروميت ايجاد مي گردد و محروميت سبب ايجاد آزردگي و درد و احساس ناخشنودي مي شود و در نتيجه واكنش هاي تجاوزكارانه كه در ابتدا به شكل افزايش فعاليت و حمله ي مستقيم بود و امكان داشت سازنده يا مخرب باشد . در اثر ايجاد محروميت و آزردگي و ناخشنودي به خصومت و كينه كه فقط مخرب است تبديل مي گردد .
اغلب رفتارهاي بزهكارانه همانند دزدي ، اسراف مال ، آتش سوزي ، انحرافات جنسي غالباً نماينده ي واكنش هاي حمله مي باشد كه به صورت خصومت و كينه توزي تبديل شده است .
2- عقب نشيني : نوزاد بسياري از حيوانات اندكي پس از تولد قادر به استفاده از اين واكنش مي باشند ولي در نوزاد انسان در آغاز به صورت كنار كشيدن عضو خاص از بدن كه در معرض محرك ددناك قرار دارد نمايان مي گردد و به تدريج كودك ارتباط بعضي از اشياء يا موقعيت ها را با محروميت و صدمه درك مي كند و به جاي حمله از آنها دوري مي كند و همين عقب نشيني در مقابل حالات خطرناك ( مانند جسم داغ ) به وسيله ي پديده هاي عاطفي نظير ترس افزايش مي يابد و به تدريج واكنش ساده عقب نشيني با ترس در مي آميزد و بغرنج مي شود و كودك علاوه بر عقب نشيني ظاهري به طرق مختلف روان نيز عقب نشيني مي كند . مثلاً آرزوهاي خطرناك را متوقف مي سازد و بعد آنها را به ناخودآگاه مي فرستد و يا از هدف هاي خود دست مي كشد و موجودي غير فعال و فعل پذير ( Pxssive ) مي گردد و در هر دو حالت تمايلات خود سبب تحريك نيروي ذخيره و كشش دروني شديد جسمي – رواني كه محتاج تخليه است ، به وجود مي آيد . از جهتي نيز تخليه ي آشكار و مستقيم اين كشش ها نيز به علت وجود قوانين اجتماعي و تمدن بشري مشكل است .
موقعيت هايي نيز وجود دارند كه انسان ناگزير از روبرو شدن با آن مي باشد و عقب نشيني در مقابل آنها ميسر نيست مانند شركت در امتحانات نهايي يا مصاحبه ي شغلي .
گاهي عقب نشيني علاوه بر ترس با اجزاي عاطفي ديگري نيز مانند تشويق و حس خصومت و يا گناه همراه مي گردد ، از طرف ديگر چون عقب نشيني با محروميت همراه است سبب ايجاد كينه نسبت به مانع مي گردد و گاهي عقب نشيني با ايده و آرمان شخصي مغايرت دارد و ايجاد حس گناه مي كند كه به نوبه ي خود تركيبي از تشويش و آشفتگي و تحقير شخصي است .
3- مصالحه: مصالحه شايع ترين واكنش رواني است كه در آن شخص ممكن است هدف ديگري به جاي هدف قبلي انتخاب كند و سطح آرزوهاي فرد را پايين آورد و تعديل نمايد و يا اينكه كنترل هاي داخلي ، اخلاقي و حقيقي را كمتر مراعات كند .
مثلاً فرد وقتي با گرسنگي دست به گريبان است تصميم مي گيرد براي يك بار دست به دزدي بزند و يا سربازي كه در جبهه ي جنگ است مشاهده ي يك عكس را جانشين لذت از دست رفته ي جنسي مي كند .
مكانيزم هاي دفاعي :
تعريف : مكانيزم دفاعي شيوه ي رفتاري است كه فرد به طور ناخودآگاه جهت اجتناب از تنش ها و ناكامي ها و اضطراب ها به كار مي برد .
اگر نياز فرد ارضاء نشود ، فرد احساس تنش و بي قراري مي كند كه منتهي به عدم تعادل رواني مي گردد و شخص جهت رفع اين حالت به فعاليت با هدف مشخص مي پردازد كه اگر نياز برآورده شود فرد به آرامش و تعادل رواني دست مي يابد ولي اگر نياز فرد برآورده نشد انسان براي كاهش ناراحتي حاصل از عدم تعادل ناگزير اقداماتي سازگارانه را براي خويش قابل تحمل سازد .
…………………………………………………………………………………………………………….
مكانيزم هاي دفاعي رواني ” من ”   ( Ego Defense Mechanisme )
هر نوع تهديدي به هسته ي مركزي شخصيت كه فرويد آن را ” من ” مي نامد تهديدي است به وجود شخص . لذا مكانيزم هاي دفاعي جهت حفظ ” من ” از تحقير و در هم پاشيدگي برانگيخته مي شوند .
هر موجود زنده اي در دوران حيات خود براي تطابق ، سازگاري و توافق با محيط خود ناچار از استفاده از مكانيزم هاي مختلفي مي باشند . بنابراين تطابق امري است طبيعي و پايه و اساس زندگي را تشكيل مي دهد . لذا اگر انسان از مكانيزم هاي رواني براي حفاظت ” من ” استفاده نمايد و بدون اطلاع و آگاهي شعور ، موجبات تطابق با موقعيت هاي مختلفي را فراهم سازد نبايد تعجب نمود .
همان طوري كه به هنگام ترس و وحشت مكانيزم هاي محافظي غريزي بيار مي شوند و شخص از خود دفاع مي كند . شخصيت نيز ناخودآگاه به دنبال حصول ثبات رواني است و به طرق مختلفي به حفظ خود و دفاع مي پردازد و رابطه و سازشي بين محركين متضاد برقرار مي سازد و بدين وسيله از كشش و فشار دروني مي كاهد و زندگي ثابت و آرامي را فراهم مي سازد .
همه ي ما از مكانيزم هاي دفاعي استفاده مي كنيم و اين مكانيزم ها را واكنش هاي سازشي عادي مي ناميم . البته استفاده از اين مكانيزم ها حد و حدودي دارد و اگر در استفاده از آنها از حد عادي افراط شود اختلالات و بيماري هاي رواني ظاهر مي گردد . يعني فرد دچار تضاد مي گردد . ادامه ي تضاد ، حالت كشش و فشار دائمي و مزمن و مداومي به وجود مي آورد كه اغلب توأم با واكنش هاي عاطفي از قبيل اضطراب و ناراحتي است و اين خود از نظر رواني نامطبوع و از حيث سلامتي مزاحم است .
ذكر اين نكته نيز ضروري است كه مكانيزم هاي دفاعي در ناخودآگاه نسبي صورت مي گيرند و از سنجش و ارزيابي وجدان شعوري در امان اند و در حقيقت شخص از اطلاع بر چگونگي اين دفاع ها تنفر دارد ، زيرا زماني كه شناخته شوند ارزش دفاعي خود را از دست مي دهند .
انواع مكانيزم هاي دفاعي :
مكانيزم هاي دفاعي با درجات مختلفي توسط افراد بهنجار مورد استفاده قرار مي گيرند كه عبارتند از :
1- جبران    Compencation
عمل جبران در امور بدني و فيزيولوژيكي را همه ي ما شاهد بوده ايم و روزانه هزاران عمل جراحي جهت جبران يكي از نارسائي هاي دستگاههاي بدن انجام مي گيرد تا فرد نقايص خود را جبران نمايد . اين امر در طرز رفتار فرد نيز به خوبي مشهود است . مثلاً فردي كه چهره و ظاهر جذابي ندارد شخصيت و روحيه ي مطبوعي به دست مي آورد تا بدين وسيله احساس آرامش خاطر نموده و نقص بدني را فراموش نمايد .
احساس مهم بودن يك نياز عمومي است و اگر از يك راه ميسر نشد از راه ديگر اقدام مي شود مثلاً اگر شاگردي در درس رياضي موفق نباشد احتمالاً نياز به احترام به خويش را با موفقيت در فعاليتهاي ورزشي جبران مي كند . كه در اينجا جبران ، مترادف با جايگزين است يعني هدفهاي قابل دسترس جايگزين هدفهاي غير قابل دسترس يا دشوار مي گردد .
اگر فرد در برابر موانع محسوسي به كوشش دست بزند تا در همان زمينه اي كه داراي عقب ماندگي دست به موفقيت هايي نايل آيد جبران مشدّد – Over Compen Sation – گفته مي شود كه بيشتر در مورد معايب و نواقص بدني پيش مي آيد مانند رمستن خطيب معروف كه بر لكنت زبان خود فائق آمد يعني او نه تنها بر عيب تكلمي خود فائق آمد بلكه با جبران مشدد خود را در دريف خطبا قرار داد . يا خود ضعيف كه به قوي ترين مرد روي زمين تبديل مي شود يا فرد زشتي كه هنرپيشه ي معروفي مي شود .
احساس حقارت منشاء و سرچشمه مكانيزم جبران شناخته شده است و احساس حقارت ممكنست ناشي از نواقص حقيقي يا تصوري و يا شكست هاي شخصي باشد و از آنجا كه همه مردم گهگاهي احساس حقارت مي كنند پس استفاده از اين مكانيزم اجتناب ناپذير است .
واكنشهاي جبراني غالبا غير مستقيم هستند و شخص كوشش مي كند تا با جانشين كردن خصلت يا رفتاري در مقابل خصلت يا رفتار معيوب خود نظر ديگران را از غيب خود بازگرداند.
مكانيزم جبران در سازگاري افراد موثر است زيرا احساسات اضطراب آور و پر تنش را كاهش مي دهد و در موارد زيادي سلامت روان فرد را تامين مي كند .
گاهي والدين براي جبران ناكامي ها و كمبودها ي خود از طريق ايجاد هدفهاي غير واقعي براي فرزندانشان اقدام مي كنند در صورتيكه ممكن است هيچگونه علاقه مندي يا قابليت فردي در فرزندان آنها نباشد در حقيقت والدين مي خواهند از طريق موفقيت فرزند خويش به اميال و آرزوهاي شخصي خود برسند مثلاً : مادري كه در ازدواج شكست خورده است براي ازدواج دخترش خوابهاي طلائي مي بيند و يا پدري كه در شغلي موفق نشده است ، آرزوي اشتغال فرزندش به آن شغل را دارد تا قسمتي از ناكاميهاي خود را جبران نمايد .
همه واكنشهاي جبراني يكسان نيستند ، تعدادي از آنها مفيد و دوست داشتني و اجتماع پسند هستند و تعدادي غير اجتماعي پسند . مانند كودكي كه از احساس حقارت شديد رنج مي برد و با دست زدن به بزهكاري و ارتكاب جرم به توجهي كه آرزو دارد دست مي يابد . يا ممكن است همين نياز را با كوشش تلاشي براي موفقيت در فعاليتي ارزشمند برآورده سازد .
از واكنشهاي جبراني غير اجتماعي پسند مي توان از خود ستائي و دروغ گويي براي متهم جلوه دادن خود ، يا پرخوري براي جلب محبت ديگران يا سخن گفتن دوباره ضعف اعصاب خويش جهت تشخيص طبي يا از ديگران انتقاد كردن و كنايه زدن جهت بزرگ جلوه دادن خود و در حالت افراطي به اعمال ضد اجتماعي و خارج از قاعده است زدن جهت جلب دقت و عطوفت ديگران ، تا حد زيادي نوع واكنش جبراني كه كودك انتخاب مي كند بستگي به نحوه ي رفتار اطرافيان در مدرسه يا خانه با كودك را دارد . بنابراين از معلمان كه افراد آگاه و روشني هستند انتظار مي رود كه جهت جبران نقاط ضعف و كمبودهاي دانش آموزان آنان را در يافتن هدفهاي واقعي و فعاليتهائي كه در آن مي توانند موفقيت كسب كنند ، ياري دهند و آنان را هدايت كنند تا از فعاليتهاي جبراني اجتماعي پسند استفاده نمايند .
2-تصعيد يا والايش ( دفاع برتر ساختن ) Subli Mation
تصعيد عبارتست از جايگزين يا قبول هدفهاي اجتماعي پسند به جاي غرايز يا سوائق اجتماع ناپسند . مثلاً دختري كه در ازدواج توفيقي نمي يابد پرستار شدن يا شاگرد اول شدن را جايگزين ارضاي ميل جنسي مي كند و ياشخصي كه ساديسم دارد ، جراح شدن را وسيله ي ارضاي نياز خود انتخاب مي كند .
والايش در واقع نوعي جبران است و در تربيت كودكان بايد از اين مكانيزم دفاعي در حد امكان استفاده نمود . مثلاً براي رهايي نوجوانان و جوانان از تنشهاي ناشي از نياز جنسي مي توان با استفاده از اين مكانيزم راهها و كانالهائي را در نظر گرفت و همكاري خانواده و مدرسه در جهت ايجاد سرگرمي هائي مانند فعاليت ها و مسابقات ورزشي ، هنري ، كارهاي دستي و سنتي با جمع آوري كلكسيونها و گردشهاي علمي و طرح هاي حرفه اي و كليه فعاليتهاي فوق برنامه جهت كمك به نوجوانان در تصعيد انگيزه جنسي اقدام نمود.
3-سركوبي Repression
سركوبي جرياني است كه آن فرد ، آرزوها ، افكار ، هوسبازي خطرناك و رنج آور و تمابلات ناسازگار و مزاحم را از خود بيرون رانده و به ضمير ناخودآگاه مي فرستد و اين عمل بدون اطلاع شخص انجام مي گيرد .
مكانيزم سركوبي را كه ظاهراً سبب فراموشي فرد مي گردد غالباً فراموشي انتخابي مي نامند . البته لازم به تذكر است كه خاطرات و اميال سركوب شده گرچه از وجدان آگاه رانده شده اند ولي بدست فراموشي سپرده نشده و در ناخود آگاه جايي براي خود باز مي كنند . به طوريكه همان خاطرات مزاحم در اثر هيپنوتيسم و خواب مصنوعي مجدداً به خاطر مي آيند .
مكانيزم سركوبي اغلب نسبت به تجارب و خاطراتي كه مملو از احساسات مي باشند اعمال مي شود و بدين وسيله از وجدان آگاه به ناخود آگاه  رانده شده ولي در آنجا از بين نرفته و از اعمال وجدان ناخود آگاه اثرات خود را بر رفتار اعمال نموده و گاهي به شكل علائمي تظاهر مي نمايد . به عبارت ديگر تجارب و خاطرات توأم با حس گناه و خجلت و عواملي كه موجب كاهش اتكاء به نفس و يا مولد اضطراب باشند سركوب شده و در اعماق ضمير ناخود آگاه جا مي گيرند . محركين آني كه ” من ” جز به وسيله ي سركوبي قادر به كنترل آنها نيست به كشش و فشار تمايلات پويايي خود ذرريد سطح وجدان آگاه ادامه مي دهند واضح است كه اثرات خود را در رفتار و افكار و تصميمهاي شخص منعكس مي گرداند . عمل و دخالت مدام افكار سركوفته را در تخيلات و روياها و اشتباهات لفظي و سهو و يا تحت تاثير الكل و داروهاي ديگر مي توان مشاهده نمود و يا گاهي شديدتر بشكل علائم نوروتيك ، رواني ، جنسي و رواني آشكار مي شوند.
اولين وسيله ي دفاعي براي آرامش اضطراب مكانيزم دفاعي است ولي چنانچه خطر و بيم ظهور عوامل فرو نشانده شده در كار باشد اضطراب حاصل مي شود و اگر به وسيله ي اين مكانيزم نتوان از ظهور اضطراب جلوگيري نمود ، آن وقت به مكانيزم هاي ديگري از قبيل برون فكني و دليل تراشي متوسل مي شود و چنانچه باز هم موفق نشود شخص قدرت و توانايي واقع بيني و درك حقايق را از دست مي دهد و امكان دارد دچار توهمات بينايي و شنوايي گردد .
استفاده از مكانيزم دفاعي سركوبي در كودكان به علت ضعف و ناتواني و آسيب پذيري بيشتر از بزرگسالان مي باشد . كودكان انگيزه هاي نامطلوب و مطرود از نظر والدين را به خاطر از دست دادن محبت والدين سركوب مي نمايند و به تدريج ترس نه تنها رفتار كودك را تحت نفوذ قرار مي دهد ، بلكه افكار و تصورات او را نيز در بر مي گيرد .
گرچه سركوبي شخص را در كنترل آرزوهاي خطرناك كمك مي كند و از اثرات مخرب تجربيات دردناك مي كاهد ولي اگر در استفاده از آن افراط شود ، در اين صورت شخص به جاي حل مسائلي كه مقابله با آنها در عالم حقيقت بسيار ساده تر از فرار آنها است چون به اين روش خو گرفته آن استفاده مي كند و در نتيجه مقدار زيادي از نيروي رواني او تلف مي گردد .
با توجه به مطالب فوق الذكر ، والدين و مربيان موظفند در خانه و مدرسه محيط هايي براي كودكان خود به وجود آورند كه عاري از هر گونه تهديد و ترس و نگراني باشد تا مكانيزم سركوبي در آنان به حداقل برسد و به آنان فرصت داده شود تا به جاي افكار و فراموش كردن مشكلات به حل و فصل آنها بپردازند . مربي موفق به دانش آموزان خود فرصت مي دهد تا احساسات و عواطف خويش را ابراز كنند و حتي به آنها اجازه ي بيان عقايد و نظرات موافق و مخالف خويش داده مي شود و به كودكان گوشزد شود كه اگر ترسها و تجاربي همراه با احساس گناه دارند ، به دست فراموشي نسپارند بلكه آنها را شناسايي كرده و به كمك و راهنمايي مربيان خود از طريق راههاي سازنده و اجتماع پسند ، در صدد ارضاي آنها برآيند .
سركوبي را بايد با كتمان يا خودداري و افشا نكردن متفاوت دانست ، در اين نوع رفتارها فرد به اختفاي بعضي از افكار و اعمال خود به طور آگاهانه دست مي زند و علت وقفه در بروز احساسات اجتناب از تقبيح و تغيير اجتماعي و احساس گناه مي باشد . مثلاً شخصي دچار وسوسه ي دزدي مي شود ولي با خودداري يا كتمان ميل از آن عمل اجتناب مي كند .در اين صورت چون شخص آگاهانه فكر دزدي را از سر خود خارج كرده است زيان هاي حاصل از آن بسيار كمتر از مكانيزم سركوبي مي باشد .
4- همانند سازي يا انطباق      Identification
همانند سازي عبارت است از انتخاب يكي از والدين يا اقربا و نزديكان به عنوان سرمشق و سعي در اكتساب و آموختن صفات و خصوصيات آنان .
همانند سازي يك روش فرضي است كه از طريق آن كودك برخي از خصوصيات متشكل رفتاري و شخصيتي و انگيزه هاي فرد ديگري را جزء وجود خودش مي كند . پاسخ هايي كه بر اساس همانند سازي ظاهر مي شوند خود به خودي بوده و نيازي به تعليمات خاص يا پاداش مستقيم براي تقليد ندارند و معمولاً نيز ثابت بوده ، در آنها تغييري داده نمي شود .
همانند سازي اساسي ترين روش اجتماعي شدن كودك است و جهت همانند سازي با يك الگو دو شرط لازم است : اول اينكه كودك براي همانند شدن با يك فرد بايد داراي انگيزه باشد و بايد بخواهد برخي از خصوصيات الگو را در خودش به وجود آورد . دوم آنكه بايد اعتقاد داشته باشد كه خودش و الگوي مورد نظرش از برخي جهات شبيه به يكديگر بوده و در بعضي از خصوصيات جسماني يا رواني وجه اشتراك دارند .
كودكان ، والدين خود را داراي خصوصيات و مهارتها و توانايي هاي خاصي مي دانند و تصور مي كنند كه والدين احاطه به محيط دارند و مي توانند به آنها عشق و محبت بدهند و آرزو دارند كه آن خصوصيات را داشته باشند . تفاوت ميان كفايت و نيرومندي والدين و ناكفايتي و ضعف كودكان آنها را براي كسب اين مهارتها برانگيخته و تهييج مي كنند و كودكان تصور مي كنند كه از طريق همانند سازي با والدين مي توانند توانايي هاي آنها را نيز به دست آورند .
اصل اساسي در رشد همانند سازي مشاهده ي شباهت با الگو مي باشد كه يا از طريق ملاحظه ي خود كودك حاصل مي شود يا از طريق تذكر ديگران كه به او مي گويند مانند الگوي همانند سازي مي باشد .
گاهي همانند شدن بسيار دشوار و ناراحت كننده است ، مانند همانند شدن با تيمي كه بازنده است و همانندي باعث تحقير فرد مي گردد .
گاهي نيز همانندي با افراد شرور انجام مي گيرد كه در علت بازيابي براي اين نوع همانندي مي توان احتياج شخص به تنبيه و يا تراكم تمايلات ضد اجتماعي را عامل اصلي دانست زيرا شخص هميشه با افرادي همانند سازي مي كند كه بيشتر به او شباهت دارند و يا صاحب صفاتي هستند كه مطبوع و مورد پسند او هستند . اين نوع همانندي را همانند منفور مي نامند .
همانند سازي با يك الگوي مورد توجه و جاذب شدت مي يابد ، هر اندازه ميزان محبت و مهرباني پدر و يا مادر بيشتر باشد نيرومندي انتخاب رفتار نيز از سوي كودك افزايش خواهد يافت و بر عكس اگر محبت و لطفي از طرف والدين نسبت به كودك ابراز نگردد كودك دليلي براي همانند سازي مثبت نخواهد داشت .در ضمن اگر كودك با والد غير همجنس خود همانندي كند بايد او را از اين كار منع نموده و او را در جهت همانند سازي با جنس موافق خودش تشويق و راهنمايي كرد .
افراط در استفاده از مكانيزم همانند سازي خطرناك است زيرا در همانند سازي افراطي شخص به كلي موجوديت خود را از دست مي دهد ، مثلاً اكثر كودكان در اثر افراط در همانندي صفات به آنها نيز تقليد مي كنند و حتي امراض آن را نيز به تصور در فرد مي يابد و در واكنش هاي اسكيزوفرني نيز ديده مي شود كه در اثر افراط در همانندي تصوري ، بيمار خود را شخصيت مشهوري فرض مي كند .
5- دليل تراشي      Rationaligation
دليل تراشي عبارت است از جستجو و تفكر درباره ي دلايل منطقي و مردم پسند براي رفتار گذشته و كنوني شخص كه با شكست توأم بوده يا در حد انتظار خود و ديگران از او نيست . دليل تراشي در واقع براي خوب جلوه دادن رفتار آدمي به كار مي رود و به وسيله ي آن فرد مي كوشد تا مجوزهاي مناسبي براي توجيه اعمال و رفتار خويش عرضه كند و بدين وسيله از مسئوليت خويش بكاهد .
به عبارت ديگر فرد رفتار خويش را به گونه اي توجيه مي كند كه انگيزه ي اصلي را پنهان و رفتار را به انگيزه هاي ديگري نسبت مي دهد .
از طرفي با موجه جلوه دادن رفتار خويش حس كفايت و ارزش خود را حفظ مي كنيم زيرا اگر قرار مي بود كه ما با دلايل و انگيزه هاي حقيقي رفتار خود روبرو مي شديم و پرده ي اغراض كنار مي رفت از بسياري از آنها جز شرم و سرافكندگي حاصلي عايدمان نمي شد .
دليل تراشي كم آزارترين مكانيزم دفاعي است . پذيرش يا ضعف يا شكست از طرف فرد در او ايجاد ناكامي همراه با احساس گناه مي كند . استفاده از مكانيزم دليل تراشي در اين حالت احساس گناه و تنش ناشي از ناكامي را كاهش كي دهد .
همه كس از كوچك و بزرگ در مورد شكست هاي خود دليل تراشي مي كند ، مانند دانش آموزي كه در امتحان نمره ي كم گرفته و اصرار مي ورزد كه معلمش با او منصفانه رفتار نكرده است يا ديپلمه اي كه در كنكور پزشكي قبول نشده و پزشكي را كار پر مسئوليت و نا مطبوعي معرفي مي كند يا كسي را كه نمي تواند اتومبيلي بخرد و تصادف اتومبيل را بهانه قرار مي دهد يا جواني كه نتوانسته با دختري ازدواج كند و پر حرفي او را مطرح مي سازد . در مثل هاي عاميانه نيز دليل تراشي با شيريني خاصي مورد استهزاء قرار گرفته است : ” به كچل مي گويند چرا فرق باز نمي كني ؟ مي گويد من از اين قرتي بازي ها بدم مي آيد . “
دليل تراشي طرحي ظريف جهت حفظ آبروي فرد است و فرد را در يك حالت نسبتاً سالم رواني قرار مي دهد ، بنابراين دليل تراشي واكنش سازشي موجود زنده براي اجتناب از محروميت هاي غير ضروري و حفظ تماميت شخصي در دنياي پر مخاطره ي كنوني است ولي اگر زياد استفاده شود عاقبت به فريب خود شخص و ضرر او تمام مي شود ، زيرا در حال دفاع نيروي خود را فقط صرف موجه جلوه دادن رفتار خود مي نماييم و به دلايلي استفاده مي كنيم كه حقيقي نيستند و در نتيجه از خطاهاي خود عبرت نمي گيريم و در اثر افراط عقايد غلط و اوهام Delugions را كه يكي از علائم بيماري هاي سايكوتيك است توسعه مي دهد زيرا شخص كه در پس ديوار دفاعي دلايل غير حقيقي پنهان شود رفته رفته از درك حقايق و دلايل محسوس و منطقي كه در مقابلش قرار دارند عاجز مي ماند .
اگر فرد در دليل تراشي پا را فراتر نهاده و نه تنها بگويد آنچه كه ما نداريم ارزش زيادي ندارد بلكه ادعا كند كه آنچه در دسترس ماست بسيار رضايت بخش است و فوايد انكار ناپذيري دارد گويند فرد از مكانيزم خود فريبي استفاده كرده است مثلاً بگويد : ” پول ريشه ي بليات است . ” يا ” در فقر آسودگي خيال موجود است . ” 
6- درون فكني Introjection
تعدادي از روان شناسان درون فكني را جزء انطباق مي دانند و در ليست مكانيزم هاي دفاعي اسمي از آن به ميان نمي آورند ، در هر حال درون فكني مرحله ي مقدماتي همانند سازي است كه شخص قسمتي از شخصيت ديگري يا جنبه هاي تهديد كننده موقعيت هاي مختلف را به درون خود برده و به تملك خود در مي آورد . مانند كودكي كه تدريجاً قوانين و اصول اجتماعي و آداب و رسوم را كسب مي كند و آنها را به عنوان انتظامات و قوانين شخصي خود مي پذيرد و مي تواند رفتار خود را با اين معيار داخلي كنترل كند و خود را از تعدي هاي احتمالي مصون دارد و از قصاص اجتماع دوري جويد . در مكانيزم درون فكني اصل ” پيوستن به دشمن در صورت عدم توانايي در شكست او ” به خوبي رعايت مي شود . ظاهراً از نظر اين دفاع ” خوب ” يا ” بد ” بودن مطرح نيست بلكه مهم آن است كه شخص به اختيار خود باشد و دائماً در معرض ترحم يا فشار نيروهاي خارجي قرار نگيرد .
گزارش هاي مربوط به زندانيان اردوگاه هاي نازي حاكي از شكست و اضمحلال تدريجي ارزش هاي قبلي و جانشيني ارزش هاي جديد به جاي آنهاست به طوري كه زندانيان تحت فشار شديد مقررات و اعمال وحشيانه به كلي عوض شده و به تدريج به عقايد گشتايو معتقد شدند و رفتار و قوانين آنان را پذيرفتند و با زندانيان ديگر بر طبق نمونه هاي خشونت آميز آنان رفتار مي كردند .
7- برون فكني     Projection
برون فكني عبارت است از انتقال تقصيرها در اشتباه ها و بدكاري ها و همچنين نسبت دادن وسوسه ها و افكار و هوس هاي نامقبول به ديگران مي باشد . در اين مكانيزم شخص تلاش مي كند خود را عاري از هر گونه عيب و نقص بداند و از احساس گناه خود را برهاند ، مانند شاگردي كه در امتحان نمره ي مردودي گرفته و امتحان را مشكل قلمداد مي كند و پسر بچه اي  كه دوستش را كتك زده گناه را متوجه دوستش مي داند و مي گويد او اول شروع كرد . سرنوشت و بخت بد از موضوعاتي هستند كه در برون فكني كاربرد زياد دارند .
معمولاً در مكانيزم برون فكني فرد در مورد ديگران با مقياس خويش قضاوت مي كند . ( قياس به نفس مي كند ) مثلاً فرد رشوه خوار ديگران را متهم به رشوه خواري مي كند و يا فرد نادرست همه را نادرست فرض مي كند ، بنابراين نسبت دادن صفاتي به ديگران ، غالباً ناشي از وجود اين صفات در خود فرد است . اين نوع برون فكني اساساً نوعي دليل تراشي است . مثلاً در تصادف اتومبيل معمولاً راننده ي گناهكار عابر پياده را مقصر مي داند .
برون فكني از زماني آغاز مي گردد كه كودك به تجربه درك مي كند كه انداختن تقصير به عهده ي ديگران او را از تنبيه شدن باز مي دارد و سبب محافظت وي مي گردد .
برون فكني در بين افراد جامعه بسيار رايج است و بي شك در كاهش دادن تنش ها مؤثر است و موجب آرامش خاطر مي گردد . اين مكانيزم حتي در افراد سالم نيز براي حفاظت به كار مي رود ولي استفاده ي مداوم از آن صحيح نمي باشد . زيرا اولاً هيچ گونه كمكي به حل مشكل اساسي فرد نمي كند ، ثانياً استفاده ي مداوم لطمه ي شديدي به صلح و صفاي باطني و وحدانيت شخصيت خواهد زد و مانع از آن است كه شخص خود را به خوبي بشناسد و ايجاد حالاتي از قبيل تمايل به ايراد و انتقاد و طعنه زدن و توطئه چيني و تندي و تعصب را مي نمايد ، ثالثاً اگرچه مكانيزمي است براي دفاع بر ضد اضطراب ولي موجبات اختلال و بر هم زدن اساس روابط بين افراد را فراهم مي سازد ، رابعاً افراط در استفاده از اين مكانيزم ممكن است ايجاد سير دوراني سوء ظن نمايد بدين طريق كه چون حتي سوء ظن و نفرت نسبت به شخص ثاني به طور واضح و آشكارا اجرا مي شود لذا ايجاد حس بيزاري و نفرت بين طرفين خواهد كرد كه اين خود در شخص مجدداً مولد سوء ظن و نفرت و به نوبه ي خود منجر به سوء تعبير و نسبت دادن و بالاخره هذيان مي شود .
7- جابجايي    Displacement
جابجايي عبارت است از انتقال يك عاطفه يا تخيل از كسي يا چيزي كه موجد آن بوده به شخص يا چيز ديگري كه در اصل هيچ رابطه و نسبتي با آن ندارد و سپس تخليه ي عواطف بر اشياء و يا اشخاص بي طرف و يا كم خطر مي گردد مانند كارمندي كه از دست رئيس خود عصباني است و در خانه به همسر و فرزندانش پرخاشگري مي كند و يا كودكي از دست مادرش ناراحت است و عروسك خود را كتك مي زند . در مثال فوق پرخاشگري از شيء و هدف غير قابل دسترس به شيء و هدف قابل دسترس جابجا شده است .
مكانيزم جابجايي ارزش سازشي فراوان دارد زيرا به شخص اجازه مي دهد تا ناراحتي هاي عاطفي را بي آنكه خود متوجه متوجه اصل مولد آن شود بر سر شخص بي طرفي خالي كند و بدين طريق از خطر از دست دادن روابط نيكو و انتقام احتمالي مولد ناراحتي كه معمولاً شخص قوي تري است دوري جويد .
گاهي يك مسأله ي ساده و جزئي كه از اهميت چنداني برخوردار نيست باعث رها شدن عواطف محصور شده از يك واقعه ي قبلي مي شود و طوفاني از خشم بروز مي كند و پرخاشگري به نهايت درجه مي رسد و شخص در اثر جابجا كردن عواطف مربوط به واقعه ي قبلي چنان شدت عملي نشان مي دهد كه هيچ نسبتي با اهميت واقعه ي فعلي ندارد .
يكي از جالب ترين موارد جابجايي كيفيت خواب ديدن است ، بدين شكل كه شخص در قالب علامات و تصورات ذهني آنچه را كه به عللي نمي تواند ظاهر سازد ، در خواب مشاهده مي كند . مكانيزم جابجايي هشداري است براي مسئولا و مربيان تربيتي كودكان كه در مواقع بروز خشم و پرخاشگري به جاي تنبيه كودكان پرخاشگر به علل پرخاشگري كه بيشتر زاييده ي پرخاشگري نسبت به اولياء مدرسه و خانه مي باشد  ، براي رفع علل ايجاد كننده ي پرخاشگري بكوشند .
متأسفانه مكانيزم جابجايي هميشه به نفع استفاده كننده نبوده و گاهي براي شخص به قيمت سنگيني تمام مي شود ، مثلاً كارمندي كه پرخاشگري و كينه ي خود را نسبت به رئيس اداره بر سر خانواده ي خود خالي مي كند امكان دارد در شغل خود موفق باشد ولي اين عمل به قيمت آرامش خانواده تمام مي شود .
استفاده زياد از مكانيزم جابجايي در سطح جامعه و براي هر مشكلي كوچك سپر بلا تراشيدن ، اجتماع را از ترقي و پيشرفت باز مي دارد .
كاربرد مكانيزم جابجايي در مواردي نيز وسواس عملي به وجود مي آورند مانند فردي كه اعمال فساد اخلاقي انجام داده است و چون اين گونه اعمال و افكار براي وجدان آگاه مزاحم و دردناك است لذا شخص اين فساد و كثافت اخلاقي را به دست هاي خود انتقال داده و به صورت كثافت دست جلوه گر مي شود و بيمار دائماً مبادرت به شستن دست ها مي نمايد .
9- عكس العمل سازي     Reaction Formation
زماني كه تمايلات سركوب شده تا حدي ذهن ما را به خود مشغول كند كه امكان بروز و ظهور آن وجود داشته باشد با انجام رفتار ي كه كاملاً مغاير با آن آرزو باشد از خود حمايت مي كنيم مثلاً فردي كه وسوسه هاي قوي و خطرناك در جهت فساد يا استعمال الكل و ساير شرارتها دارد اولاً خود را نكهبان تزكيه ي اخلاق اجتماعي مي كند و به منظور جلوگيري و جهاد بر ضد فساد اخلاقي وقت خود را صرف راهنمايي نسل جوان مي كند و به انتقاد از فيلمهاي هوس انگيز و رفتارهاي زشت جوانان و استعمال الكل و همجنس گرايي مي كند و ثانياً با زشت شمردن اين اعمال قيدي بر رفتار خود مي نهند و باعث وقفه در ظهور اميال باطني خود مي گردند .
مثال ديگر كودك ناخواسته مادري است كه پس از به دنيا آمدنش مادر به او علاقه اي ندارد و از نظر او كودك طرد شده است و اين نگرش در او احساس گناه ايجاد مي كند و مادر احساس نفرت خود را سركوب مي كند و به مراقبت و محافظت بيش از حد كودك مي پردازد متأسفانه نتيجه اين نوع مراقبت و وسواس در تغذيه تربيت كودك باعث ايجاد احساس ناامني در كودك شده و به تدريج كودك را به طرف ناسازگاري اجتماعي سوق مي دهد .
شناخت مكانيزم عكس العمل سازي از غير منطقي و افراطي بودن واكنش هاي فرد كه هيچ نوع تناسبي با موفقيت ندارد وخارج از حد طبيعي مي باشد عملي است . به عبارت ديگر شخصي كه در بيان نقطه نظري يا انجام عملي افراط مي كند يا در مقابل موفقيت خاصي بيش از ديگران واكنش نشان مي دهد يا حتي بي نهايت محتاط و به طور غير عادي مؤدب است و اظهار تقدس مي كند تلاش مي كند احساسات نامناسب خويش را سركوب كرده و عكس العمل سازي  مي كند .
استفاده از صفات عالي مانند بهترين ، عاليترين ، قشنگترين ، مدرن ترين در محاوره ي روزانه نوعي مكانيزم دفاعي عكس العمل سازي است و ظاهر سازي نيز طرق ديكري از عكس العمل سازي است .
در موسسات آموزشي نيز گاهي مشاهده شده است كه محصلين طرفدار رفتاري هستند كه درست مخالف رفتار مورد علاقه ي آنان است . بايد اين گونه افراد را شناسايي كرد و به آنان كمك كرد احساسات بنيادي خويش را مناسب تر بيان كنند .
10- رجعت     Regression
از دست دادن مقدار ي از رشد مكتسبه ي شخصيت و بازگشت به مرحله ي پايين تر را رجعت گويند . مثل كودكي كه عادت به توالت رفتن را آموخته و اختلالات  تخليه اي نداشته است ولي زماني كه كودك جديدي به خانواده اضافه مي شود و محبت والدين را غصب مي كند كودك بزرگتر براي اخذ مجدد مقام خود به رفتارهايي كه شايسته ي دوره هاي قبل بوده است مانند مكيدن شست يا نوك زباني حرف زدن و شب ادراري رجعت مي كند و بدين وسيله توجه والدين را به خود جلب مي كند حتي افراد بزرگسال هم در مقابل محروميت ها به پناهگاههاي كودكي بر مي گردند ما نند نوعروسي كه با اولين بر خورد با شوهر يا مادر شوهر پيش مادرش بر مي گردد .
افرادي كه موفقيت هاي زمان حالشان ارضاء كننده نيست به نوعي از مكانيزم رجعت دست مي زنند و با گفتن عباراتي نظير ” ياد آن روزها بخير ” ، ” سال به سال دريغ از پارسال ” در گذشته زندگي مي كنند .
به طور كلي چنانچه فرد قدرت سازگاري با مسائل گوناگون زندگي ، تضادها ، تمايلات غريزي و نيازهاي عاطفي را نداشته باشد ، در اين حالت شخصيت از ار تقاء به مرحله ي بالاتري باز مانده و به مرحله ي پايين تري رجعت مي كند . گرچه اين مكانيزم براي تطابق و سازگاري است ولي موجبات تطابق و سازگاري صحيحي را فرا هم نمي سازد .
استفاده كم از اين مكانيزم بي ضرر است ولي تكرار زياد آن مي تواند نشانه اي از اختلالات رفتاري آينده ي فرد و ابتلا به بيماري اسكيزوفرني باشد . لذا شايسته است بلافاصله پس از مشاهده ي مكانيزم رجعت در نوجوانان و جوانان نسبت به از بين بردن عوامل ايجاد كننده ي آن اقدام و از عواقب بعدي جلوگيري به عمل آورند .
11- خودمداري    Self – centeredness or egocemtric
در زندگي روزمره با افراد زيادي برخورد مي كنيم كه از طريق تظاهر ، بلند حرف زدن ، سئوال پيچ كردن مردم و بذله گويي و شوخ طبعي تلاش مي كنند توجه ديگران را به خود جلب كنند يا به عبارت ديگر خود را مركز و كانون توجه ديگران گردانند مانند شاگردي كه سر كلاس اداهايي در مي آورد كه توجه همكلاسيها و حتي معلم را نيز به خود جلب نمايد .
از مكانيزم خود مداري اكثراً زمانيكه احساس ناامني ( Insecurity Feeling ) مي كنيم استفاده مي شود . با توجه به اينكه توانايي ها و استعداد هاي همه يكسان نيستند مسلم است وقتي انجام كاري در محدوده توانايي فرد نباشد احساس ناامني مي كند . از طرف ديگر هر انساني نياز به مهم بودن دارد ، لذا بين مهم بودن و احساس ناامني نا هماهنگي ايجاد مي شود و در صورت برآورده نشدن تبديل به ناكامي و پرخاشگري مي شود ، ولي فرد براي كاهش نا هماهنگي از مكانيزم خود مداري استفاده مي كد.
چنانچه در بالا متذكر شديم همه انسانها نياز به مهم بودن دارند و اين نياز در كودكان و نوجوانان هم وجود دارد . لذا بر مربيان و مسئولين تربيتي است كه با توجه به استعدادها و توانايي هاي مختلف دانش آموزان فرصتهاي مختلفي را جهت كسب موفقيت آنان فراهم سازند.
12- انكار Denial
يكي ديگر از مكانيزم هاي دفاعي رهائي بخش انسان از اضطراب انكار است . در اين مكانيزم فرد حقايق نامطلوب را انكار كرده و آنها را ناديده مي گيرد . مثلاً خيلي از انسانها عليرغم مشاهده مرگ چندين نفر در روز معذالك آن را از صميم قلب نمي پذيرند و انكار مي كنند به عبارت ديگر فرد آنچه را كه وجود آن در شعور آگاه و اطلاع بر آن برايش ناراحت كننده است به طور ناآگاهانه انكار مي كنند با موجوديتي براي آن حقيقت قائل نمي شود و يا ممكن است بدان تغيير شكل دهد تا مزاحم و تالم آور نباشد.
تمايل براي انكار در فعاليت هاي روزمره زياد مشاهده مي شود . مثلاً از ديدن مناظر نامطبوع و بحث در خصوص مطالب ناراحت كننده خودداري مي كنيم . اغلب مردم در سنين پيري ضعف قواي جسمي و ذهني خود را انكار مي كنند و در مورد عيوب و ناهنجاري هاي كودكان نيز والدين از اين مكانيزم استفاده مي كنند.
13- منفي گرايي
فرد منفي كرا با همه چيز مخالف است و دائماً مخالفت خويش را ابراز مي دارد. از اين نوع مكانيزم دفاعي براي جلب توجه و مهم نشان دادن خود استفاده مي كنيم . كودك منفي گرا با هر تصميم كه از طرف خانواده يا گروه همسالان گرفته شود مخالفت مي كند ، منفي گرايان غالباً از اطاعت بزرگسالان و تبعيت قانون و مقررات سر باز مي زنند . كودكانيكه احساس ناامني و شكست مي كنند رفتار منفي گرايانه از خود نشان مي دهند ، تعدادي از اين كودكان علاوه بر سرپيچي از دستورات والدين از خوردن و حرف زدن نيز خودداري مي كنند .
يكي از علل اساسي استفاده كودكان از اين مكانيزم سرزنش بيش از حد والدين مي باشد هنگاميكه كودكي از انجام دادن تكليف يا دستوري طفره مي رود والدين يا مربيان بايد توجه داشته باشند كه امكان دارد تكليف با نيازها ، رغبت ها و توانايي هاي كودك ارتباط نداشته باشد ، فشار بيش از حد به كودك بدون تجزيه و تحليل اين عوامل شرايط استفاده از مكانيزم منفي گرايي را فراهم مي سازد.
14- اظهار و استرحام
در استرحام فرد مي كوشد تا با شرح بدبختيها و شكستها و بيماريها و ساير مشكلات خود همدردي ديگران را جلب نمايد و از اين طريق احساس ارزش شخصي خود را حمايت كند . زيرا عليرغم شكست فرد ، ديگران درك مي كنند كه چقدر زندگي براي كسي كه بيمار بوده است يا با چنان مشكلاتي دست و پنجه نرم كرده است ، سخت و رنج آور مي باشد.
در مكانيزم اظهار شخص تشويق حاصل از هوسهاي ممنوع شده را به وسيله اظهار آنها تخفيف مي دهد و بهجاي سعي در سركوبي تمايلات جنسي و غير اخلاقي يا تمايلات خصمانه ايكه ايجاد تشويق مي كند شخص فقط آنها را اظهار مي نمايد .
گروهي شايد اظهار را رفتاري معمولي تلقي كنند و طبقه بندي آنها را در گروه مكانيزمهاي دفاعي را رد كنند ولي توجه اين گروه از دوستان را به اين نقطه جلب مي نماييم كه
اولاً : اظهار واكنشي به كشمكشهاي دروني و تشويق ناشي از آن مي باشد .
ثانياً : با استفاده از آن فرد مقداري از تشويق خود را كاهش مي دهد .
ثالثاً : اظهار در شرايط معمولي زندگي ممكن نيست مگر اينكه شخص وجدان اخلاقي و كنترلهاي حقيقي بسيار ضعيف داشته باشد .
در اين مبحث مكانيزم هاي مهم دفاعي ” من ” مورد بررسي قرار گرفت و علاوه بر اينها از مكانيزم هاي ديگري نيز استفاده مي كنند . در اينجا فقط به ذكر اسامي آنها بسنده مي كنيم .
مانند مكانيزمهاي اجتناب ، جدايي يا انفكاك ، كناره كيري ، توجيه ، عايق سازي عاطفي ، خيال بافي ، باطل سازس ، خود فريبي ، تبديل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *