و از آنها دفاع مينمايد و جواب شكوك و شبهاتي را كه در مورد آن وارد ميشود، ميدهد.[1] در حقيقت متكلم، متعهد به دفاع از مذهبي از مذاهب است. اين دفاع متعهدانه از سويي ميتواند با پاسخگويي به شبهات و دفاع از حريم دين در برابر انديشههاي مخالف باشد.
با تحولي كه در علوم و معارف بشري به ويژه پس از دوران روشنگري (سدههاي 17و 18م) تا به امروز به وجود آمد، مجموعهاي از آراي فلسفي، عرفاني و يا انديشههاي علمي جديد با بخشي از معتقدات و باورهاي پيشين كه نوعاً صبغهاي ديني دارند، در تعارض افتادند. از وظايف اصلي عدم كلام نيز همچنان دادن پاسخي مناسب و پذيرفتني به اين اشكالات است. در اين دوره، اشكالات نوين، معمولا نيازمند پاسخهاي نوين نيز ميباشند كه نميتوان همگي آنها را با ابزارهاي پيشين تأمين نمود. از اين رو، علم كلام با دسترسي به اين ابزار جديد (مانند: نظريههاي فلسفي و يا ابداعات كلامي) وارد دوران جديدي ميشود كه در اصطلاح به آن «كلام جديد» گفته ميشود.
از اين رو، كلام جديد در حقيقت ادامة جريان كلام قديم است، منتها در برابر شبهات جديد و پرسشهاي جديد مبادرت به طرح پاسخهايي جديد متناسب با افق فكري انسان امروز مينمايد.
در اين ميان، همان گونه كه كلام قديم با احكام فلسفي زمان خويش است، كلام جديد نيز از آراء فلسفي جديد بهره ميبرد و با آن مرتبط است.
موضوع
از آنجايي كه وحدت مسايل علم كلام اعتباري است و داراي موضوعات متعدد و نامشابه است، از اين رو آنچه به اين موضوعات متعدد وحدت ميبخشد، غرض و هدف مشترك است نه موضوع واحد. از اين رو ضرورتي ندارد كه در جستجوي موضوع واحدي براي علم كلام باشيم.[2] از اين است كه گفته ميشود علم كلام يك علم بدون موضوع است و شخص متكلم بسته به نوع شبهات و پرسشهاي جديد، حوزه و دامنة پاسخهاي خويش را انتخاب ميكند.
به علاوه در دنياي امروز بسياري از اين پرسشهاي كلامي صبغة دين شناختي نيز يافتهاند. بنابراين كلام جديد ناچار است وارد اين عرصه نيز بشود. دين شناسي نگاهي است به دين از بيرون دين؛ از اين رو كلام جديد، گاهي فلسفة دين ناميده ميشود. فلسفة دين، امروزه مفهومي اعمّ دارد كه هم كلام قديم را و هم كلام جديد را در برميگيرد. دين شناسي معني نگرش به دين به عنوان معرفتي از معارف و يافتن احكام آن و يا نگرش روانكاوانه به آن. دين شناسي با اين معاني بر كل بحثهاي پيشين علم كلام افزوده ميشود.
در واقع، كلام ديني در دفاع از حقيقت است و فلسفة دين در پي كشف اين حقيقت و اين دو، بر روي هم مفاد كلام جديد را تشكيل ميدهند.
فايده و كاربرد
كلام جديد و به ويژه بخش متأخر آن يعني فلسفة دين، چون حاوي پرسش و پاسخهايي در باب حقيقت و معني زندگي است، در كنار پيش زمينههاي فلسفي، آموزههاي عرفاني، اخلاقي و روانشناختي را نيز در بردارد. از اين رو، سهم فاخري در بازگشت انسان سرگشتة امروز به دامن انديشة ديني دارد؛ امّا از منظري نوين و البته متفاوت با تلقيهاي كهن.
به علاوه، مهمترين بازسازي در يك جامعة ديني بايد در كلام ديني صورت پذيرد، و احياي فكر ديني در عميقترين معنايش در حوزة كلام طرح و محقق ميشود. كلام ديني از پيشفرضهاي بيرون ديني متأثر ميشود و در يك جامعة ديني اگر بخواهيم احيايي به وجود بياوريم، تنها راهش اين است كه دينداري خود را تصحيح كنيم و به سرچشمههاي ناب آن بازگرديم؛ همان كه در ادبيات انقلاب به آن اسلام ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ اطلاق ميگردد. بدون اصلاح ديني، به اصلاح سياسي و اجتماعي نيز موفق نميشويم، از اين رو بر كلام ديني توجه زيادي بايد مصروف داشت. از اين رو، در تحولي چشمگير، با انقلاب اسلامي و تكيه گاه آن، يعني انديشههاي امام راحل (ره)، تصوير نويني از دين و بسيار متفاوت از تصويرهاي رايج در باور دينداران، متولد شد. از اين است كه «انديشة احياي فكر ديني» در حقيقت متعلق به حوزة كلام جديد است.[3]
و نيز اينك كه دين در معرض حكومت است، انبوهي از شبهات و پرسشهاي متنوع مستحدثه، هم در جامعة ديني و هم در جامعة جهاني در برابر طرح ميشود. توجه خاص به اين وضعيت جديد جامعة ديني و جامعة جهاني، بازبيني، تكامل و گسترش علم كلام و ورود به عرصههاي جديد و بكر را طلب ميكند.
تاريخچه
علم كلام از همان آغاز ظهور اديان به اشكال گوناگون به وجود آمد و در طول زمان نسبتاً طولانياي به دفاع از آموزههاي ديني پرداخت. در اسلام، مكاتب كلامي گوناگوني همچون اشاعره و معتزله و نيز اماميه در چنين دورهاي به وجود آمدند و هر كدام صاحب سبك ويژة خود شدند و آراء كلامي خويش را به كمال رسانيدند. چنان كه به عنوان نمونه كلام شيعي در باب شرح و بيان اصول دين و اصول مذهب در دورهاي به كمال و استحكام قابل قبولي رسيد. اگر چه در قرون متأخر به دلايلي جامعه شناختي، نشاط و رونق پيشين خود را از دست داد.[4]
امّا علم كلام جديد از آن رو كه ادامة بيانقطاع كلام قديم است. گذشتة آن را نيز شامل ميشود. منتها اگر تحولاتي كه پس از رنسانس رخ داد را سرمنشأ تحول در «انتظار جهان امروز از دين» بدانيم، ميتوان با مسامحه، آغاز آن را مقارن همين رويداد و حوادث پي در پي پس از آن، تا به امروز بدانيم. از اين رو از آغاز ورود پرسشهاي تازه به عرصة فرهنگ عمومي و نيز مراكز علمي، كلام جديد، آرام آرام خود را در مواجهه با آن نشان ميدهد. اين اتفاق هم در حوزة اديان غيرالهي و هم در حوزة اديان يهودي، مسيحي و مسلمان افتاد و هر كدام بسته به منابع ديني و ظرفيتهاي كلامي به گونههاي متفاوتي با آن برخورد نمودند.[5]
آنچه در حوزة شيعي روي داد، به دليل دارا بودن منابع فلسفي و دين شناختي متفاوت، نتايج متفاوتي نيز از خود بروز داد. از نمونههاي برجستة آن ميتوان از نحوة مقابله تئوريك قدرتمند علامه طباطبايي (ره) و استاد شهيد مطهري (ره) در پاسخگويي به آموزههاي ماركسيستي نام برد.[6] و يا تبيين «نظام حقوق زن در اسلام»[7] تلاشي ديگر در برابر تفسيرهاي ناروا در اين باب است.
اينك به ميزاني كه جوامع بشري داناتر و پيچيدهتر ميشوند، بخش دوم كلام جديد، يعني فلسفة دين، گسترش و عميق بيشتري مييابد. و به همين ميزان مركز ثقل انتظار انسان امروز از دين، از بخش حقوقي و معارف استنباطي، به اين بخش منتقل ميگردد.
امروز نيز به دليل انقلاب جهاني اسلامي، اين حوزه از علوم ديني، يكي از دوران پركار و پرنشاط خويش را ميگذراند.
بنيانگذاران
براي كلام جديد شايد نتوان بنيانگذار مشخصي ذكر كرد. اين علم به شكلي طبيعي و همگام با مقتضيات زمان رشد نموده است. امّا اگر بخواهيم در اين ميان به نام مشخصي اشاره كنيم، به ديويد هيوم (1776 ـ 1711) برميخوريم. او كاوشهايي در بخش فلسفة دين آغاز كرد. اثر عمدة او رسالة «دربارة طبيعت انساني» است. او بيش از هر فيلسوف ديگري، جهان روزمره را نقطة آغاز آموزههاي خود قرار دارد. به اعتقاد او هيچ فيلسوفي هرگز نخواهد توانست ما را به ماوراي تجربههاي روزانه ببرد يا قواعدي مغاير تأملات حيات روزانه براي سلوك و رفتار در اختيار ما بگذارد.[8] هيوم را بايد از قائلان به «دين طبيعي»[9] دانست.
فلسفه دين در جوامع اسلامي به دليل همزمان شدن تولد تمدن غرب با دوران ركود در اين جوامع، بيشتر در بخش احياي فكر ديني بروز يافت. در ميان انديشمندان اسلامي، ميتوان سيد جمال الدين اسدآبادي، عبده، رشيد رضا، محمد اقبال لاهوري و علامه محمد حسين طباطبايي را به عنوان چهرههاي شاخص در اين بخش نام برد.
جايگاه آن در قرآن و سنّت
علم كلام جديد، عيناً از همان جايگاهي در قرآن و سنّت برخوردار است كه علم كلام پيشين برخوردار بود؛ چرا كه اين علم ادامة همان تلاش مدافعانه از دين است، منتها با ابزاري در خور اين عصر.
آنچه در سالهاي آغازين بعثت روي داد و شيوههاي بديعي كه در دعوت به اسلام از آن سود جسته ميشد، رهيافت مناسبي در اين زمينه در اختيار محققين كلام جديد قرار ميدهد. تكية بنيادين بر انديشة فلاح، رشد و رهايي[10] كه از عناصر جذاب فلسفة دين است، به علاوة سادگي، صراحت و آموزههايي كه از جنس زندگياند و در دسترس همگان قرار دارند، اينك نيز همچنان شاكل قدرتمندي براي فلسفة دين اسلامي شيعي است.
به عنوان نمونه، تحليل روزشمار مأموريت «مصعب بن عمير» صحابي رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و سفير ايشان به يثرت براي آموزش و تبليغ، پيش از هجرت ايشان، بخشي از اين شيوة برگزيده را توضيح ميدهد.
از سوي ديگر فرآيند دوبخشي بودن دوران صدر اسلام و مضامين متفاوت آيات مكي و مدني، كه يكي مربوط به دوران تولد و ديگري شامل دوران استقرار و توسعه است و نيز ثبت حوادث اين دوره و پس از آن تا زمان آغاز غيبت كبري، جايگاه رفيع و ابزار قدرتمندي را براي اين بخش از علوم اسلامي فراهم آورده است.
مقايسه با علوم غير اسلامي
فارق كلام جديد اسلامي با ديگر انديشههاي كلامي، و از آن جمله كلام غربي، در محتوا و نيز دامنة موضوعات آن است.
محتواي جاري در كلام اسلامي شيعه مستند به آموزههايي است كه در فرايند چند صد سالة صدر اسلام و حضور ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ و تربيت شاگردان زبده، در طوفانهاي تندي كه بر فكر ديني وزيد، مجال يافت سلسله اصولي را شكل بدهد كه نه تنها در محدودة اصول پنجگانة دين و مذهب، كه در بسياري موضوعات جاري ديگر، بيتكيه بر قدرت حكومتي و تنها بر قوت استدلال و اقناع، توانست مكتب كلامي ويژهاي را شكل بدهد كه بيش از اديان ديگر در منابع ديني و حافظة تاريخي خود، مصالح مؤثري براي توليد فكر كلامي داشته باشد. از تكيهگاههاي بيبديل كلام شيعي، حجم وسيع منابع روايي و استدلالهاي عقلي مندرج در آنها است. همين منابع عظيم، به خودي خود دامنة موضوعات در دسترس انديشة كلامي را گسترش ميدهد و به شكل اعجابآوري رو به آينده دارد.
پی نوشت ها
[1] . آيت الله مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، مبحث كلام، انتشارات صدرا، بيتا، ص 9 و 16.
[2] . همان.
[3] . براي نمونهاي جالب از آن ر.ك به: اقبال لاهوري، محمد، احياي فكر ديني در اسلام، ترجمه احمد آرام.
[4] . براي مطالعاتي در اين زمينه ر.ك به: حلبي، علي اصغر، تاريخ علم كلام در ايران و اسلام، انتشارات اساطير، چ اول، تهران، 1373، و نيز: آيت الله سبحاني، جعفر، محاضرات في الالهيات، تلخيص علي رباني گلپايگاني، موسسه انتشارات اسلامي، چ سوم، قم، 1416؛ و نيز: ولفسن، هري استرين، فلسفه علم كلام، ترجمه احمد آرام، انتشارات الهدي، چ اول، تهران، 1368 ش.
[5] . براي نمونه ر.ك به: آيت الله سبحاني، جعفر، مدخل مسائل جديد در علم كلام، مؤسسه تعليماتي و تحقيقاتي امام صادق، چ اول، قم، 1375 ش.
[6] . علامه طباطبايي، سيد محمد حسين و آيت الله مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، انتشارات صدرا، 5 جلد، چ دوم، قم، 1368.
[7] . در كتابي به همين نام از آيت الله مطهري (ره).
[8] . براي دريافت اطلاعات مفيدي در اين زمينه ر.ك: گردر، يوستين، دنياي سوفي (داستاني درباره تاريخ فلسفه). ترجمه حسن كامشاد، انتشارات نيلوفر، چ دوم، تهران، 1375، صص 311 ـ 327.
[9] . دين طبيعي () متكي بر تجربة لحظهاي آدمي از جهان و در واقع مرتبط با تجربههاي روزانة او است. يك كودك جهان را چگونه تجربه ميكند؟ بدون پيش فرضهاي فلسفي و كاملاً طبيعي و بسيار صريح و ساده؛ مبناي ديني طبيعي،اين گونه تجربههاست.
[10] . عناصري كه در مفاد شعار «قولوا لا اله الّا الله تفلحوا» وجود دارد.