نویسنده: دکتر ابراهیم آیتی
درباره حرکت یا قیام حسین بن علی(ع) تحلیل های همراه با ستایش، بسیار گفته و نوشته اند و این حرکت امام را از منظر شجاعت، ایثار، حریت، جانفشانی همراه با مظلومیت در راه یک معبود و عرفان و فناء فی ذات الله، ستوده اند. اینها همه هست و تردیدی در آن نیست. وقتی یک قطعه جواهر درخشان در اختیار داریم، از هر طرف که به آن بنگریم، تلا لو خاصی می یابیم اما می توان از منظرهای دیگر هم به آن نظر کرد تا جمع این نظرها حقیقت آن جواهر را بیشتر نمایان سازد.یکی از نظرگاه ها که در رابطه با نهضت کربلا می توان مطرح کرد، منظری است که کمتر مورد توجه بوده؛ وجه مدیریت و عقلا نیت عجیب و نبوغآمیزی است که در طراحی و برنامه ریزی و رهبری درازمدت راهبردی در حرکت امام دیده می شود.
ماهیت قیام
ماهیت قیام امام حسین چه بود؟ برای احتراز از بیعت با یزید بود؟ آیا برای اجابت دعوت کوفیان و رهبری آنها و به اصطلا ح امروزین تشکیل یک حزب سیاسی رقیب بود؟ آیا یک شورش کور علیه وضع موجود و سلطه امویان و مروانیان بود؟ یا بنا به ادبیات امروز یک انقلا ب یا ثوره بود؟ اما در اقدامات و موضعگیری های امام در مراحل مختلف قیام، ابهاماتی وجود دارد یا دوگانگی هایی مشاهده می شود؛ آیا امام، می دانست که کشته می شود؟ در این صورت چرا خانواده و اصحاب نزدیک و عزیز خود را همراه برد؟ چرا در راه کوفه، پس از خبر شهادت مسلم بن عقیل فرستاده و نماینده خود و نیز قاصد حامل پیام امام به مردم کوفه، به همراهان خود توصیه کرد که بروید و مرا تنها بگذارید؟ چرا برعکس در سر راه کوفه از سران قبایل و سرشناسان عراقی دعوت به همراهی و شرکت در حرکت خود می کرد؟ چرا از ضحاک بن عبدالله مشرقی و رفیقش زهیربن قین با وجود امتناع شدید آنها یاری خواست و اصرار زیاد کرد تا آنجا که ضحاک مشرقی حاضر شد فقط تا زمانی که حس کند امام شکست خورده و امکان پیروزی وجود ندارد، در کربلا بماند؟ چرا در شب عاشورا به همراهان خود اصرار کرد که بروند ولی برعکس، حبیب بن مظاهر را برای یاری خواستن به قبیله بنی اسد فرستاد؟ این عملیات در ظاهر متناقض را از سر عدم آگاهی به عاقبت کار این حرکت انجام می داد یا همگی بر حسب یک پلا ن طراحی شده با اراده صورت می گرفت؟ همه این سوالا ت و ابهامات، در صورتی قابل پاسخ و توضیح و تبیین است که بپذیریم پس از شهادت امام حسن(ع) و تعین امامت در شخصیت خود، تا پایان ماموریت یعنی بازگشت خانواده و اسرا به مدینه یک نقشه یا راهبرد بر این نهضت حاکم بوده است که در تمام مراحل بر حسب مقتضیات مرحله ای حرکت طبق آن نقشه کلی اجرایی شده است و این پلا ن یا نقشه کلی را من، مدیریت راهبردی در نهضت کربلا می نامم.
اهداف نهضت
به طرح راهبردی درازمدت امام نمی توان دست یافت مگر آنکه با تشریح و تحلیل شرایط سیاسی اجتماعی و اهداف امام در درون این شرایط، اصلی و فرعی آن اهداف را تشخیص دهیم. این نهضت معطوف به واقعه جنگ و سرانجام آتش بس یا صلح امام حسن(ع) با معاویه است. صلح امام حسن(ع) با شخصی چون معاویه که دشمن سرسخت پدر و جد ایشان و بالا تر از آن، خصم به تمام معنای اسلا م و توحید بود اندکی ابهام آمیز است. به راستی صلح با چنین شخصی و تمام دار و دسته اش، آیا به معنای پذیرش و اقرار طرفین به واقعیت و حقانیت طرف دیگر نیست؟ صلح امام حسن(ع) با معاویه، نه از سر رضایت یا اقرار به حقانیت معاویه، بل به علت اضطرار بود. حقیقت آن است که بعد از وقفه در جنگ صفین به علت شهادت امام علی(ع) یکباره مشاهده کردند که لشکریان شام، تمام کوفه را اشغال کرده و بر تمام مراکز دفاعی و امنیتی آن تسلط یافته اند. از مشاهده این وضع، امام مجتبی به ضرورت یک آتش بس واقف شد. رفتار امام حسن(ع) با معاویه که در بعضی تواریخ به صلح تعبیر شده، آتش بس بود با شرایط و تعهداتی از سوی معاویه؛ از جمله اینکه :
۱) وی تا پایان عمر خود خلافت کشورهای اسلا می را داشته باشد ولی برای خود جانشینی تعیین نکند و امر مردم (حکومت) را به خودشان واگذار کند.
۲) معاویه متعهد شد که در تمام مدت آتش بس از هرگونه فشار و اذیت بر دوستداران علی(ع) و خانواده او پرهیز کند و مخصوصا بر نام حجربن عدی و رشید هجری تصریح شده بود.
۳) اینکه در اختصاص وجوه شرعی یا (عطا) که حق همه مومنان اولیه اسلا م بوده هیچ گونه تبعیضی نسبت به خاندان پیامبر و بنی هاشم اعمال نکند
۴) از هرگونه بدگویی و اتهام به علی(ع) و خاندان او پرهیز کند. اما معاویه مصمم بود که به هیچ یک از شروط قرارداد آتش بس وفادار نبوده، بل کاملا عکس آن عمل کند. وی نه فقط قصد سلطه بر تمامی بلا د اسلا می که در آنجاها طرفدارانی نداشت از جمله مکه و مدینه و کوفه داشت و در راه خلا فت (بیعت) به سلطنت موروثی گام برمی داشت، از آن مهم تر، دغدغه اصلی اش، محو اسلا م و نام محمد(ص) بود.
اما در راه تحقق اهداف معاویه دو مانع وجود داشت؛ یکی اینکه یزید که قرار بود جانشین معاویه و حاکم مطلق بلا د اسلا می شود بسیار جلف، سبک مغز، فاسد و نابکار و فاقد وجهه در میان تمام مردمان حتی اشراف شام بود و دیگری وجود شخصیتی چون امام حسن(ع.) به عنوان ناظر و مراقب اعمال او مانع اول را با دادن جایزه و رشوه به برخی و فریفتن احساس مذهبی برخی دیگر، از پیش برداشت و مانع دوم، یعنی شخص امام مجتبی را هم با فریفتن همسر ایشان و مسموم ساختن امام از بین برد.
بعد از شهادت امام حسن(ع) و تعین امامت در وجود و شخصیت امام حسین(ع)، ایشان از یک طرف رفتار ظالمانه و ستمگرانه و عهدشکنی های آشکار معاویه را مشاهده می کرد و از سوی دیگر خود را متعهد به قرارداد آتش بس برادر با معاویه می یافت. لذا بدون اقدام به جنگ یا براندازی رژیم معاویه راه افشاگری و اطلا ع رسانی به جامعه و مردم در قالب نامه های انتقادی و اعتراض صریح به معاویه را در پیش گرفت.
در راه همین اقدام آگاهی بخش، با ارسال نامه ها و پیام های بسیار به تمام کسانی که رسول خدا را دیده بودند و از نعمات صحابگی آن حضرت برخوردار بودند و نیز اولا د و تابعین بعدی آنها، دعوت به عمل آورد که حدود ۷۰۰ نفر در منا جمع شدند. امام برای آنها سخنرانی مفصلی کرد و گفت شما شاهدید که این مرد قلدر با ما و شیعیان ما چه می کند، پس آنچه را در این مجلس به شما می رسد، در شهرها و بلا د خود برای مردم شرح دهید. سپس شمه ای از مناقب و فضایل پدر خود علی(ع) گفت و از همه حاضران تایید گرفت، آنگاه صحبت مفصلی درباره تکلیف شرعی و الهی و انسانی آنها و وجوب امر به معروف و نهی از منکر و کوتاه نیامدن در برابر ظالمان و عهد خداشکنان و نکوهش مسامحه و مصالحه با ستمکاران فاسق که در حکم همکاری با آنها است گفت و یادآور شد که خداوند فرمان جلوگیری از منکرات را به همه مردمان صادر کرده و شما که نخبگان و صاحبان جاه و مقام در نزد مردم هستید، بیش از همه کس وظیفه مقابله با منکرات را دارید.
و بالا خره آنها را نسبت به غفلت از این وظایف عمومی سرزنش کرد و اراده عمیق خود را بر قیام علیه ستم و ستمکاران اعلا م نمود و آنها را باز سرزنش فرمود که خداوند این قوم نابکار را بر شما و مردم مسلط نکرد، مگر به علت گریز شما از مرگ و دلخوشی تان به این زندگی چندروزه دنیا. (به علت پرهیز از تفصیل کلا م از درج همه سخنان امام خودداری می کنم) و سرانجام سخنان خود را چنین پایان می دهد: شگفتا از این وضع، چرا در شگفت نباشم که زمین در تصرف مردی دغل و ستمکار است و باج گیری نابکار؛ حاکمی که با مومنان مهربان نیست و ترحمی ندارد. خدا حاکم باشد در آنچه که ما در کشمکش آنیم…> از آنچه در بالا به اختصار آمد، کاملا آشکار است که امام قبل از قضایای پیشنهاد بیعت با یزید، خیال براندازی حکومت اموی یا انقلا ب را داشته و منتظر مرگ معاویه بوده و فرصت می جسته است. لذا باید ابتدای قیام امام را از همان دعوت عمومی صحابه و تابعین در منا دانست و با توجه به اینکه آگاهی دادن مردم به آنچه در کشورشان می گذرد در عین آنکه کار آسانی نبود ولی قدم اول در هر انقلا ب تاریخی است.
مردمی که در اثر سرکوب شدید همراه با تبلیغات شبانه روزی جهنمی، سحر شده و به خواب رفته اند اول باید به وسیله نخبگان صاحب نفوذ و تاثیر بر افکار و دل های مردمان آگاهی بخشی شوند و تکانی بخورند. امام برای پایبندی به قراردادی که امام حسن مجتبی با معاویه بسته بود، قیام علنی نمی کند و این پایبندی به قرارداد هم از اخلا قیاتی است که قرآن و رسالت محمدی به مردم آموخته بودند. قدم بعدی که اراده امام را بر قیام علیه نظام نابکار معاویه نشان می دهد، نوشتن نامه های اعتراضی و انتقادی صریح و تند به معاویه و سرزنش او به مناسبت عهدشکنی ها و فسق و فجور و دست درازی به اموال عمومی است.
رویه های فوق که صفت آگاهی بخشی برای انقلا ب به مردم را داشت در طول ۱۰ سالی که از شهادت امام مجتبی(ع) تا قیام کربلا فاصله افتاد، مستمرا با تاکید و شجاعت تمام ادامه داشت تا اینکه زمان بیعت گرفتن معاویه برای ولیعهدی یزید فرارسید و این هنگام است که فرصت آمادگی و قیام برای قدم نهایی انقلا ب فرا می رسد، در هر موقعیتی که فرصت گفت وگو با اصحاب و خانواده خود می یابد سخن از مرگ می راند، قبل از سفر حج به زیارت مزار رسول خدا در مدینه می رود که هم درددل های خود را بگوید و هم با جدش وداع کند.
در همان زیارت روح پیامبر محبوب را به شهادت می طلبد که او از منکرات یعنی ستم دستگاه معاویه و اینک یزید، نفرت دارد و معروف را که طبق سنت رسول الله، همانا حاکمیت مردم است دوست می دارد و نیز معروف اساسی دیگر که مورد عشق امام بود دفاع از اسلا م و نام محمد(ص) که معاویه و بنی مروان قصد دفن کردن آن را داشتند، تا اسلا م نجات یابد و زنده و جاوید بماند.
به همین علت به هنگام ترک مدینه، در وصیت نامه ای که به برادرش محمد حنفیه می نویسد، یادآور می شود که من از سر سرکشی و شرارت، یا فسادانگیزی و یا ستم، خروج نمی کنم، بل اینکه به همان اخلا ق و رفتاری عمل می نمایم که جدم و پدرم بر آن تاکید داشتند. من قصدی جز اصلا ح در امت جدم ندارم.
این تصریحات اثبات می کند که امام از همان هنگام ترک مدینه برای حج به مکه ولی ناتمام گزاردن حج و حرکت به سمت کوفه، قصد (خروج) بر حاکمیت بنی امیه داشته ولی خروجی که با سروصدا و جلب توجه مردمان حج گزار توام بوده تا آنها وقت بازگشت به وطن خود، مردم دیار خود را به قیام امام آگاه کنند و مردم هم به قدر وسع و اراده در قیام شرکت کنند. (انقلا ب)
در همان اوان قبل از ترک مدینه که از مرگ معاویه و استقرار یزید بر تخت فرمانروایی عالم اسلا م خبر یافت، در برخورد با مروان حکم که به وی نصیحت)!( کرد که با یزید بیعت کند تا هم دنیا و هم دینش حفظ شود! اعلا م می دارد که یعنی با اسلا م وداع باید گفت اگر امت اسلا می به رهبری چون یزید مبتلا شود. امام با این سخن، قصد خود را برای شروع انقلا ب آشکار می کند.
در همین ایام، مردم کوفه که به هر حال، حکومت علی(ع) را دیده و وارث انقلا بی عظیم علیه عثمان شده و غلبه خاندان بنی امیه پس از شهادت امام علی(ع) و امام حسن(ع) را دیده بودند و آرزوی بازگشت به نظام علوی را داشتند، با هزاران امضا از امام دعوت کردند که به کوفه بیاید و رهبری آنها را برعهده بگیرد. امام، پسرعموی خود مسلم بن عقیل را که تربیت اسلا م حقیقی را در دامان اهل بیت فراگرفته و ایدئولوژی واقعی آنها را فهمیده و بدان دل داده بود، به نمایندگی یا سفارت خود به کوفه می فرستد تا هم دعوت کوفیان را پاسخی داده و هم کسب اطلا عات عمیق تری از وضع و حال سیاسی و اجتماعی جامعه کوفه، حاصل کرده باشد.
امام روز هشتم ذیحجه سال ۶۱ از مکه خارج و به سمت کوفه رهسپار می شود، روزی که هنوز مناسک حج تمام نشده است و معلوم می شود که امام در این کار مقصد عالی تری از اتمام حج در سر داشته که قبلا به آن اشاره رفت، یعنی می خواهد خروجش صدادار و برانگیزاننده باشد.
اتفاقا همان روز هشتم ذیحجه که امام به رغم توصیه ها و دلسوزی های برخی از شیعیان و نیز توصیه همراه با تهدید مروان حکم در مدینه و آشکار کردن هدف اساسی خود (نفی یزید و بنی امیه) به سوی کوفه حرکت کرد، روز شهادت مسلم بن عقیل فرستاده امام و هانی بن عروه در کوفه، به فرمان عبیدالله زیاد بود اما امام از آن خبر نداشت ولی در عین بی اطلا عی از شهادت مسلم، به نامه خوشبینانه مسلم، اکتفا نمی کند و سوءظنی به خاندان بنی امیه و مروانیان دارد. به این جهت سخنانی می گوید و اقداماتی می نماید که حاکی از عدم اعتماد او به کوفیان است. همچنین از شدت فریبکاری و نابکاری بنی امیه آگاه است، لذا برخلا ف خیلی از دوستداران که سفر به کوفه را مقدمه رهبری امام می پنداشتند سخنانی می گوید که قصد و نیت و تحلیل او از شرایط را آشکار می سازد.
پیش از حرکت از مکه، روز هشتم ذیحجه در میان مردم و جمعیت عظیم حجاج ایستاد و خطبه ای خواند:
… و اما بعد خط الموت علی ولد آدم مخطّ القلا ده علی جید الفتاه…
اما بعد، نقش مرگ بر گردن فرزندان آدم مثل نقش گردن بند بر گردن دختر جوان است…
در تمام این خطبه سخن از مرگ و شهادت است. سخن از اشتیاق فراوان به ملا قات اسلا فش پیامبر (ص) و پدرش علی مرتضی، حمزه و جعفر و مادرش فاطمه همچون اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف است. سخن از مشاهده بدنش در بیابان های کربلا ، پاره پاره شده به وسیله گرگان بیابان است و می گوید برای من شهادتگاهی تعیین شده است که رو به آنجا می روم و این سخنان را در حالی می گوید که روز قبل نامه ای از مسلم بن عقیل رسیده بود که مردم، همه با شمایند و جز تو را به خلا فت و امامت نمی شناسند و جز تو را به زمامداری نمی پذیرند، پس هرچه زودتر بشتاب و بیا. در این وضع به حسب ظاهر وضعیت امام بسیار مناسب می نمود و غالب مردم و دوستان چنان می پنداشتند که به زودی با قیام کوفیان به رهبری حسین بن علی، یزیدبن معاویه و همه امویان سرنگون می شوند؛ در حالی که خود امام، وضع را در کوتاه مدت دیگرگونه می بیند و این حدت نظر و معرفت عمیق او را نسبت به شرایط روزگار و کینه و فریبکاری امویان و مروانیان می رساند.در همان ایام حج، در عین بی اطلا عی از شهادت مسلم، به قیام فرضی کوفیان اکتفا نمی کند و به قصد عمومی نمودن و مردمی و سراسری کردن قیام خود، از همان مکه نامه هایی برای پنج نفر روسای بزرگ بصره می نویسد و از آنها طلب یاری و مشارکت در قیام علیه بنی امیه و بنی مروان می نماید. این عمل نشان می دهد که تنها به برانگیختن کوفیان اکتفا ندارد، می خواهد یک قیام یا شورش سراسری در عراق به راه بیندازد.
توضیح: اطلاعات این مقاله از کتاب اثر مرحوم دکتر ابراهیم آیتی و مخصوصا مقدمه فاضلانه آن به قلم مرحوم علیاکبر غفاری مدیر کتابفروشی صدوق، اخذ شده است.
منبع: شبکه اینترنتی آفتاب