پدیدآورنده: غلامرضا گلى زواره
ضرورت مدیریت: مطالعه در تاریخ زندگى بشر و روابط اجتماعى، ضرورت این اصل را به اثبات مى رساند و مؤید این واقعیت است که اصل مدیریت لازمه هر جامعه مى باشد و هرکجا افرادى جمع شده اند تا زندگى خویش را بر اساس همکارى و تعاون تکمیل کنند نیاز به مدیر در رأس برنامه هاى آنان قرار گرفته است و این ویژگى محور و موضوع حرکت ها و تلاش هاى آنان بوده است، فضل بن شاذان نیشابورى مى گوید درباره ضرورت مدیریت از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود:انّا لانجد فرقة من الفرق و لاملّة من الملل بقوا و عاشوا الّا بقیّم و رئیس لما لابدّ لهم منه فى الامر الدین و الدنیا؛(3) به درستى که ما در بررسى احوال بشر هیچ گروه و فرقه اى را نمى یابیم که در زندگى موفق و پایدار باشد مگر بوجود سرپرستى که امور مادى و معنوى (دین و دنیاى) آنان را مدیریت نماید، هیچ مکتبى به این روشنى اهمیت مدیریت و رهبرى را بیان نکرده که سعادت و پایدارى یک ملت را در زندگى دنیوى و امور دینى مرهون آن بداند.
آن حضرت در جاى دیگر در سخنى جالب، والى مسلمین و مدیر امت مسلمان را به ستون خیمه تشبیه کرد و فرموده اند: اما علمت انّ والى المسلمین مثل العمود فى وسط الفسطاط من اراده اخذه؛(4) آیا نمى دانى که والى مسلمانان همچون ستون میان خیمه است (که اولاً تمام بار سقف بر روى آن استوار است و ثانیاً مانند نقطه مرکزى دایره شعاعش نسبت به همه جوانب یکسان است) به طورى که هر کس در هر زمان و از هر طرف که اراده کند به او دسترسى خواهد داشت.
امام اگرچه شرط غلبه بر مشکلات را توفیق الهى مى داند ولى تأکید مى نماید این باور کفایت نمى کند و باید مدیر براى حلّ دشوارى ها تلاش کند:
من سأل التوفیق و لم یجتهد فقد استهزء بنفسه؛(5) کسى که توفیق از خداوند بخواهد ولى کوشش نکند(که برناهموارى ها غلبه یابد) خود را مورد استهزاء قرار داده است.
مشروعیّت مدیر
در بینش شیعه ضرورت مدیریت را باید در اصل استوار امامت جستجو کرد، البته منظور این نیست که این موضوع مهم را در سطح یک مدیریت اجتماعى و سیاسى پایین آوریم، بلکه رهبرى امام خیلى والاتر از مسایل اجرایى، ادارى و اجتماعى است، اما شجره طیّبه امامت که ریشه در وحى دارد و از نور نبوت تغذیه مى گردد و از جویبارهاى عصمت استفاده مى کند، شاخه هاى سرسبز، نشاط آور و فرح انگیز خود را بر جامعه بشرى مى افکند و مدیریت یکى از شاخه هاى این درخت شکوهمند، تناور و با صلابت است.
مدیریت را اگر این گونه ارتقا دهیم و با امامت مرتبط نمائیم، عوارض و آفاتش کاسته مى گردد، حضرت امام رضا(ع) امامت را اساس
اسلام حیات بخش مى داند: انّ الامامة اسّ الاسلام النامى.(6) مشروعیت مدیریت در جامعه به این دلیل است که با امامت پیوند دارد و هرگاه این ارتباط قطع شود تمام حرکت ها و خواص خود را از دست مى دهد.
حضرت امام رضا(ع) در این باره فرموده اند:
«بوسیله امام نماز و زکوة، روزه، حج و جهاد تمام و خراج و صدقات افزون و حدود و احکام اجرا، مرزها و مناطق حفظ مى گردد.»(7) اگر کسى از این ویژگى محروم باشد نه تنها اعمالش ناقص مى باشد بلکه خود از حوزه اسلام خارج است هرچند با نام مسلمان در جامعه اسلامى باشد زیرا پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: کسى که بدون امام بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.(8)
حضرت امام رضا(ع) در تفسیر آیه «والسماء رفعها و وضع المیزان»(9) فرموده اند: میزان امیرالمؤمنین است، خدا او را براى مردم امام (معین) کرده است، پرسیده شد: الّا تطغوا فى المیزان (در میزان سرکشى نکنید)یعنى چه؟ امام فرمود: امام را نافرمانى نکنید، گفته شد: «اقیموا الوزن بالقسط» به چه معناست، امام گفتند: امام را به دادگرى برپا دارید (پیروى و یارى کنید) پرسیده شد: ولاتخسروا المیزان یعنى چه امام پاسخ دادند: در حقوق امام کمى و کاستى روا مدارید.(10) در این حدیث میزان و وزن که در کلام وحى آمده به امام تفسیر گردیده است در برخى آیات میزان در کنار کتاب قرار گرفته است.(11)
از آن جا که «وزن» در کتب لغت شناخت
اندازه هر چیز است، مراعات حد تعادل و اعتدال و عدالت از عبارت اقیموا الوزن بالقسطبدست مى آید و این نکات رعایت عدالت را در تمام اقوال و افعال انسان ثابت مى کند(12) و عدل یعنى چیزى را در جاى خود قرار دادن چنانچه حضرت على(ع) فرموده اند: العدل یضع الامور مواضعها.(13)
امیر مؤمنان عدل را پایه اى دانسته اند که استوارى جهان به آن وابسته است و عدالت را مایه پایدارى مردمان معرفى کرده اند(14) پس عدل محور ضابطه تشکیل جامعه انسانى و سبب استوارى زندگى جوامع است و هم در نظام هستى و تکوین و هم در نظام تشریع این مشخصه مشاهده مى گردد و این خود مى تواند روشنگر مفهوم سخن امام رضا(ع) باشد که چهره امام را به عنوان میزان در خلقت و جامعه تبیین کرده اند.(15)
آن حضرت فرموده اند: استعمال العدل و الاحسان موذن بدوام النعمة…؛(16) به کار بستن دادگرى و نیکوکارى، عامل پایدارى نعمت هاست.
مدیر و میزان
حضرت امام رضا(ع) مى فرمایند: از جمله (دلیل هاى پیروى از ولىّ امر) این است که هیچ کدام از فرقه ها و ملت ها دیده نمى شوند که جز به داشتن سرپرست و رئیسى که به دین و دنیایشان رسیدگى کند، باقى مانده باشند. پس در حکمت حکیم روانیست که مردم را از چیزى که ناگزیر باید داشته باشند و دوام و قوامشان جز به آن میسّر نیست محروم سازد.
کسى که به راهنمایى او با دشمنان خود مى جنگند و غنائم را تقسیم مى کنند و او نماز جمعه و جماعت آنان را برپا مى دارد و از تعدّى ستمگران بر دیگران جلوگیرى مى کند، دیگر این که چون آفریدگان بر حدّ محدودى قرار گرفته و فرمان یافته اند که از این حد در نگذرند تا کارشان تباه نشود، این کار جز به آن میسر نمى شود که برایشان امینى بگمارند، تا آنان را از تجاوز از حدّ و درآمدن به ناحیه اى که براى ایشان ایجاد خطر کند باز دارد.(17)
آرى امام میزان و معیار پیاده کردن حق و عدل است، پس امین اموال اشخاص و اعراض و نفوس است و چون بر کلّ مسایل اجتماعى و اقتصادى، مبادلات، بازار، کارگاهها و مزارع نیک نظارت مى کند تا ستم و بیدادى رخ ندهد و غصب، بهره کشى، احتکار، گران فروشى، رباخوارى و غبن و دیگر اسباب باطل پیش نیاید.
در این حدیث حضرت امام رضا(ع) معیار و میزان بودن امام و حاکم اسلامى را بطور کلّى براى تمامى بخش هاى جامعه در امور دینى و دنیایى بیان مى کنند، یعنى ضمن آن که مرز دیانت، حدودش، شیوه پیاده کردن آن، توسط امام مشخص مى گردد، امور دنیوى را با برنامه ریزى، ارائه ضوابط عدل و حق سامان مى بخشد و سعادت همگان را فراهم مى سازد.
چون امام معیارهاى درست جمع گرایى، زندگى اجتماعى و عوامل استوارى جامعه را به مردم مى آموزد و آن ها را در متن جامعه عملى مى سازد، مردمان را در جامعه اى فداکار، صمیمى و قانون شناس و دادور بار مى آورد و آنان را از خودخواهى، سلطه جویى، سودجویى، ستم پیشگى و تجاوزکارى که از عوامل پراکندگى،سستى و تزلزل در جامعه است باز مى دارد.(18)
روابط ظالمانه اى که موجب پیدایش حسّ بدبینى، کینه توزى ها، تضادها و رقابت هاى ناسالم است با حضور امام که میزان عدل است برچیده مى شود به همین دلیل امام رضا(ع) مى فرمایند: ما سرپرست مؤمنان هستیم که به سود آنان حکم مى کنیم و حقوقشان را از ستمگران مى ستانیم.(19)
پس بیشترین بخش در فلسفه سیاسى که هشتمین فروغ امامت ترسیم مى کند و قلمرو مسؤولیت مدیران و کارگزاران نظام اسلامى را ترسیم مى کند به برقرارى عدالت اجتماعى و سامان بخشیدن به مسایل اقتصادى، رفع ستم و استضعاف اقتصادى اختصاص دارد.
حتى در حدیثى پرداخت بدهى افرادى که از پرداخت آن ناتوان هستند از وظایف کارگزار شمرده شده است: مردى از امام رضا(ع) پرسید: فدایت شوم، خداى متعال مى گوید: فنظرة الى میسرة(پس مهلت داده مى شود تا گشایشى پدید آید) منظور از این مهلت دادن(نظره) چه مى باشد، آیا حدّ و تعریفى دارد که معلوم گردد به آن کس که در عسرت است تا چه اندازه باید مهلت دهند در صورتى که مال مردى را گرفته و خرج خانواده خود کرده و او را محصولى نمى باشد که منتظر رسیدن آن باشد وطلبى ندارد که چشم به راه دریافت آن بنشیند و اموالى در جایى ندارد که انتظار رسیدن آن را بکشد؟ امام در پاسخ فرمودند:آرى چندان مهلت مى دهند تا خبر آن به امام برسد و امام به جایش طلب وى را از سهم بدهکاران (که درزکات هست) مى پردازد، به شرط آن که مال وام گرفته را در مسیر معصیت و خلاف خرج ننموده باشد.(20)
مدیر و کارکنان و نیروى انسانى
مدیر غالب طرح ها و برنامه هاى مدیریت را از طریق همکاران اجرایى مى کند و در واقع تمام افرادى که در سازمان ها، نهادها و تشکیلات دولتى مشغول کارند کارگزاران مدیرند و بازو و عاملى براى وى مى باشند، در فرهنگ اسلامى نقش همراهان و یاران در ترویج و گسترش اندیشه هاى الهى از موقعیتى ویژه برخوردار است، مدیرى که به اخلاص، کمال خواهى، دل سوزى، صداقت گویى و درستى مزیّن مى باشد در چهارچوب ضوابط ارزشى و با رعایت اصل فطرت و کرامت هاى انسانى اندیشه ها و طرح هاى مفید، سازنده، رشد دهنده و اصلاحى را به دست همکاران مؤمن، متعهد و داراى وجدان دینى و اخلاقى مى سپارد و از آنان مى خواهد به عنوان تکلیف شرعى در گسترش و اجراى آن ها بکوشند. حضرت عیسى به کمک اصحاب خاص خود که حواریون نام داشتند آئین یکتاپرستى را پیش برد و نسبت به گسترش آن در جوامع کوشید، این افراد از شاگردان شایسته آن حضرت بودند که در اثر مجاهدت هاى طولانى و تزکیه درونى به مقام والایى رسیده بودند.(21)
حضرت امام رضا(ع) فرموده اند: به این جهت شاگردان عیسى(ع) را حواریون گفته اند که موفق شدند از طریق جهاد با نفس به مقام اخلاص دست یابند و درون را از کدورت پاک کنند و نیز به وسیله موعظه و تذکر دیگران را از تیرگى هاى زشت گناهان بشویند.(22)
آن پیامبر الهى در منصب رهبرى الهى و مدیریت هدایتى و ارشادى جامعه چنین افرادى را برگزید تا به کمک آن ها جامعه را به فضیلت آراسته نماید و خلاف ها را از آنان دور کند.
در نهضت عظیم رسول اکرم(ص) مهاجرین و انصار به عنوان بازوان پرتوان پیامبر در پیشبرد برنامه ها و اهداف اسلامى نقش ارزنده اى عهده دار شدند و در شرایطى سخت و آشفته، بار سنگین اجراى احکام الهى را در بعد تبلیغ و عمل و در میدان هاى فرهنگ، معرفت و جهاد بر دوش جان کشیدند، همان ها که خداوند آنان را پیشگامانى نامید که در صدر اسلام در ایمان سبقت گرفتند و آنها که به نیکى از آنان پیروى کردند، پروردگار از آنان خشنود و آنها نیز از خداوند خشنود شدند.(23)
امام رضا(ع) در سیره عملى خویش مراقب کارکنان و خدمتگزاران بود، ابراهیم بن عباس مى گوید هیچ گاه ندیدم که امام ابوالحسن الرضا(ع) کلمه اى به زیان کسى بر زبان آورد و نه سخن کسى را پیش از پایان آن قطع کند و نه حاجت کسى را که به اداى آن توان داشت ردّ کند، هیچ موقع نزد کسى که در حضورش نشسته بود، پایش را دراز نکرد و بر متکا در برابر افراد تکیه نداد به دوستان و کارگزارانش هرگز سخنى ناشایست نگفت و چنان بود که هرگاه به خلوت مى رفت و سفره غذاى خویش را مى گسترانید همه کارکنانش را بر سر آن مى نشانید و حتى دربانان و مهتران را بسیار احسان مى کرد و صدقات فراوان مى داد و این کار را غالباً در شب هاى تاریک انجام مى داد.(24)
آرى این گونه نبود که امام صرفاً از اطرافیان و کارگزاران وظایفى را بخواهد و آنان را ملزم کند که در این راستا از عمق وجود بکوشند ولى از تکریم، تشویق، احترام و رفاه آنان غافل گردد، حرمت همه را در رفتارهاى خویش حفظ مى کند، عمق توجه امام به اطرافیان و ملازمان در این روایت آشکار مى گردد:یاسر مى گوید:(در روزى که امام رضا(ع) مسموم گردید و در اثر آن به شهادت رسید) پس از این که نماز ظهر را گذارد به من گفت: اى یاسر مردم (اهل خانه، کارکنان و خادمان) چیزى خوردند؟ عرض کردم اى آقاى من! چه کسى مى تواند غذا بخورد با این که شما در چنین وضعى به سر مى برید در این هنگام بر جاى خویش راست نشست و فرمود: سفره را حاضر کنید و همگان را بر سر آن فراخواند و کسى را فروگذار نکرد و یکایک را مورد مهر و محبت خویش قرار داد هنگامى که همه سیر شدند امام (بر اثر تأثیر زهرى که مأمون به حضرت داده بود) بیهوش بر زمین قرار گرفت.(25)
این گونه بزرگداشت نیروهاى انسانى در سیره امام، شکوفا گردیده است، آن فروغ هشتم در قلمرو اندیشه، تربیت و رفتار چنین معیارهایى را به بشریت آموخت و در میدان عمل خود پیشتاز و تجسّم بخش کامل آن تعالیم بود و به یقین جامعه پیرو مکتبش باید در مناسبات انسانى و برنامه هاى مدیریتى چنین باشد و این گونه عمل کند.
همزیستى و همگامى با محرومان و رنج دیدگان
محصول روابط اجتماعى و اقتصادى ظالمانه تشکیل طبقات و پدید آمدن یک جامعه با تضادهاى اجتماعى آشکار است، امام امتیازات طبقاتى را از بنیاد واژگون نمود، عبداللّه بن صلت مى گوید، مردى از اهل بلخ گفت در سفر خراسان با امام بودم، روزى سفره اى انداختند و غلامان سیاه و غیر آنان را بر سر آن فراخواندند(و همه باهم با خود ایشان غذا خوردند) گفتم: اى کاش براى این ها سفره اى جداگانه ترتیب مى دادید، فرمود: خاموش باش، خداى همه یکى است، مادر یکى و پدر یکى (پس تفاوت نیست) و پاداش هر کس به کردار او بستگى دارد.(26)
امام در تعالیم والاى خویش به کارگزاران و دیگر مسؤولان نظام اسلامى مى آموزد هر کسى باید در گام نخست در اندیشه ساختن خود باشد و شایستگى هاى لازم را در وجود خویش آشکار سازد و با دیگران با تعهد و به خوبى رابطه برقرار کند و خدمتگزار همه مردم باشد.
امام در خراسان تمام اموال خود را در روز عرفه (میان مردم و نیازمندان) تقسیم کرد، در این هنگام فضل بن سهل گفت: این کار با خسران توأم است، حضرت فرمود: بلکه چنین کارى قرین با غنیمت و منفعت است، آنچه را که براى دست یابى به پاداش الهى و کرامت انسانى بخشیدى زیان و غرامت تلقى مکن.(27)
معمر بن خلّاد مى گوید: هنگامى که امام رضا(ع) غذا مى خوردند، سینى مى آوردند و نزدیک سفره مى گذاشتند، آن حضرت به بهترین غذایى که برایش مى آوردند مى نگریست و از هر خوراکى مقدارى را برداشته و در آن سینى مى نهادند، سپس دستور مى دادند آن سینى غذا را براى بینوایان ببرند امام نمى تواند غذایى را میل کند که محرومان از آن نخورده اند، این شیوه در راستاى همان محورهاى اصولى در تعالیم الهى امام است که انسان ها ارزشى همانند دارند و باید نیازهاى آنان برآورده شود امام فرموده اند: عونک للضّعیف افضل من الصدقه؛(28) یارى به افراد ناتوان از صدقه در راه خدا برتر است.
حتى در تعالیم رضوى کارى که خدمت در دربارها را جبران مى کند و عمل نامشروع کمک به ستمگران را محو مى سازد، یارى رساندن به مردم و گره گشایى از کار آنان است، حسین انبارى مى گوید: مدت چهارده سال به امام رضا(ع) نامه نوشتم و از کار در دربار پادشاه اجازه خواستم، امام در جوابم نوشت، نامه ات را خواندم و از هراسى که در این شغل دارى آگاه شدم. اگر مى دانى که هرگاه معتدى کارى(در دربارها) کردى، طبق دستورات رسول اکرم(ص) عمل مى کنى و دستیاران و کاتبان تو از هم کیشان تو خواهند بود و هنگامى که مالى به دستت رسید بخشى از آن را به بینوایان مؤمن مى دهى تا بدان اندازه که خود مانند یکى از آنان باشى، اگر این گونه عمل کنى، کار تو در دربار سلاطین با خدمت به برادران دینى ترمیم مى گردد و گرنه (خدمت در دربارها) جائز نمى باشد.(29)
امام در حدیث زیر نقش حیاتى کارگزاران نظام اسلامى را چنین ترسیم مى نماید:
آن حضرت به مأمون گفت: درباره امت محمد و فرمانروایى که برایشان دارى از خدا بترس، زیرا کارهاى آنان را تباه کرده اى و کار را به دست کسانى سپرده اى که به غیر حکم خداوند بلند مرتبه داورى مى کنند و خود در این سرزمین ماندگار شده و خانه هجرت و محل فرو آمدن وحى را ترک کرده اى و بر مهاجران و انصار با نبود تو ستم مى رود و سوگند و پیمان هیچ مؤمنى را نگاه نمى دارند و روزگار بر مظلومان به سختى مى گذرد و آنان براى زندگى به هزینه اى دسترس ندارند و کسى را نمى یابند که نزد او از اوضاعى که دارند شکایت کنند.(30)
ماجراى این حدیث آن است که روزى مأمون خدمت امام رفت و با خود نامه اى طولانى داشت که متن آن را براى حضرت خواند، در آن مکتوب آمده بود که برخى روستاهاى کابل به دست لشکریان اسلام فتح گردیده است وقتى خواندن آن خاتمه یافت امام فرمودند آیا فتح مناطقى از قلمرو شرک و کفر تو را خرسند ساخته است، مأمون پرسید آیا این خبر شادمانى ندارد که امام مطالب فوق را فرمودند و به او تأکید کردند تو عدالت را در داخل سرزمین هاى اسلامى برقرار کن و فقر و محرومیت را از ریشه برانداز و به گرفتارى هاى مردم رسیدگى کن که این مایه خشنودى و خوشحالى یک حاکم اسلامى است نه کشورگشایى و فتوحات تازه و افزون بر قلمرو جغرافیایى.(31)
امام از سویى تصریح مى نمایند که بر اثر عواملى، افرادى در جامعه زندگى مى کنند که از نظر سلامتى مشکل دارند و پدیدآمدن آنان بر اثر بیمارى، سالخوردگى، حوادث طبیعى و جنگ ها طبیعى است امّا بقاى آنان به همان حال نگران کننده از نظر اسلام محکوم است، باید کارشان را در کمترین زمان سامان داد و از تعهد و تکلیف انسانى و حکومتى در این زمینه فراموش نکرد و ضرورت دارد کار این گونه افراد درست شود تا از آن وضع آشفته رهایى یابند:
«…لان اللّه کلّف اهل الصحة القیام بشأن اهل الزمانه و البلوى»(32)
یعنى خداوند توانمندان (آنان را که امکانات، قدرت و شرایطى را در اختیار دارند) مکلف کرده است که امور زندگى بیماران از کار افتاده و بلا دیدگان را سامان دهند.
که این کلام سخن حضرت على(ع) را به اذهان متبادر مى نماید:
«اللّه اللّه فى الطبقه السّفلى من الّذین لاحیلة لهم من المساکین و المحتاجین و اهل البؤسى و الزّمن»(33) خدا را خدا را در کار فرودستان یعنى بینوایان و نیازمندان و فقیران و بیماران زمین گیر که هیچ کارى از دستشان برنمى آید.
امام رضا(ع) در سخن دیگرى از این واقعیت بیشتر پرده برمى دارد و با صراحت افزون ترى مسؤولیت کارگزاران مسلمان را مطرح مى فرمایند:
اگر زمام حکومت را در دست گیرم غذاى ساده تر و کم ارزش ترى (نسبت به زمان زمامدارى) خواهم خورد و لباس خشن و زبر(پس از لباس هاى نرم) در برخواهم کرد و (پس از آسایش) با سختى و مشقّت خواهم زیست.(34) و باز این کلام گهربار مؤیّد کلام با کرامت حضرت على(ع) که فرموده اند:خداوند مرا براى مخلوقات خودش امام قرارداد پس بر من واجب ساخت که درباره خودم و خوردنى و نوشیدنى و لباس هایم، همچون ناتوان ترین مردم زندگى کنم تا فقیر به فقر من اقتدا کند و ثروتمند به سرکشى برنخیزد.(35)
حضرت امام رضا(ع) از دیدگاهى دیگر رسیدگى به اوضاع مسلمانان را مورد تأکید قرار مى دهد و آن این که هر فردى از کارگزاران با مردمان تحت قلمرو خویش برادر دینى هستند و از این منظر باید با آنان به برابرى و برادرى رفتار کنند در هر چیزى که برابرى در آن رواست.(36)
در روایتى آن حضرت از اجداد خود نقل مى کند که در نظر پیامبراکرم(ص) برترین مسلمان کسى است که بهتر و بیشتر از دیگران به بخشش اموال و کمک رسانى اجتماعى اقدام کند و خیرخواه ترین افراد نسبت به برادران خود و جامعه اسلامى باشند.(37)
اصولاً حضرت امام رضا(ع) برادرى را که به همیارى و مساوات در مسایل اجتماعى و اقتصادى نینجامد، رد مى کند: آن امام همام خطاب به اسماعیل راوى حدیث از امام باقر(ع) نقل کرده است: اى اسماعیل، آیا در میان آشنایان خود چنین دیده اى که هرگاه کسى جامه اى ندارد و دیگرى آن را اضافه دارد، به او بدهد، گفتم نه، فرمود: اگر کسى پوششى دارد و براى دیگرى مى فرستد تا او نیز پوشش داشته باشد، جواب دادم خیر آنگاه امام (به نشانه ابراز تأسّف عمیق) دست بر زانوى خویش زد و فرمود: این ها برادر یکدیگر نمى باشند.(38)
توجّه به کرامت هاى انسانى
از دیدگاه امام رضا(ع) وظایف کارگزاران و دست اندرکاران نظام اسلامى در برخورد با برادران مسلمان خلاصه نمى گردد و آنان باید براى تمامى انسان هاى تحت قلمرو خود صرف نظر از مرام و مسلکى که دارند کرامت قایل گردد و حقوق افراد غیر مسلمان را هم در نظر گیرند.
این دقت و تأکید تا آن جاست که امام رضا(ع) اجازه نمى دهد یک فرد ذمّى که دینى غیر اسلام اختیار کرده است آزادى فرزندش را با امور مادى معاوضه کند و آزادى اش به جرم این که گرسنه است و مجاز نمى داند به بهانه رفع احتیاجات اقتصادى کسى برده شود و اختیارات خداداى او سلب گردد.
زکریا فرزند آدم مى گوید: از حضرت امام رضا(ع) پرسیدم مردى از اهل ذمّه(غیر مسلمان ساکن در سرزمین هاى اسلامى) که به فقر و گرسنگى مبتلا شده بود فرزندش را آورد و گفت: فرزندم مال تو او را خوراک بده و او برده تو باشد، امام فرمود:(انسان) آزاد خریده و فروخته نمى شود این کار شایسته تو نمى باشد. از دمیّان نیز روا نخواهد بود.(39)
نقل کرده اند مرد سالخورده نابینایى به گدایى مشغول بود، حضرت على(ع) پرسید این کیست گفتند اى امیرمؤمنان(ع) مردى نصرانى است، آن امام پرهیزکاران فرمود: از او چندان کار کشیده اید تا کهنسال و ناتوان شد، حال به او چیزى نمى دهید، مخارجش را از بیت المال مسلمین بدهید.(40)
منطق آن حضرت در نامه اى به مالک اشتر این است: مردم یا برادر دینى تو هستند یا نظیر نوعى تو(41) و نیز امام حسین(ع) تأکید مى کردند: کار نیک همچون رگبارهاى تند است که همه را در بر مى گیرد نیکوکار و بدکار(42)، امام صادق(ع) فرموده اند: سه چیز است که تمام مردم بدان ها نیاز دارند(و باید همه از آن ها برخوردار گردند) امنیت، عدالت و رفاه.(43)
حضرت امام رضا(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده اند: اوج خردمندى بعد از ایمان به خدا دوستى با مردم و نیکوکارى نسبت به هر انسان نیکوکار و بدکارى است.(44) آن فروغ فروزان خطاب به على بن شعیب فرمود: کسى از همه مردم بهتر زندگى مى کند که دیگران در زندگى او شریک باشند.(45)
آن حضرت از پدران خود، از امام على(ع) نقل نموده اند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: نیکى کن نسبت به افرادى که شایسته اند و آنان که این گونه نمى باشند(اگر به انسان) خوب و شایسته اى دست نیافتى، تو خود سزاوار نیکوکارى (و دست یازیدن به کار خیر) هستى.(46)
اباصلت مى گوید: به امام رضا(ع) گفتم: اى فرزند رسول خدا این موضوع چیست که شما فرموده اید مردمان بردگان شمایند، امام پاسخ داد: خداوندا تو گواهى که من هیچ گاه چنین سخنى نگفته ام و از هیچ یک از پدرانم نیز نشنیده ام که چنین گفته باشند، پروردگارا تو به ظلم هایى که از این امّت بر ما رفته است آگاهى دارى و این (تهمت) از آنهاست.(47)
امام رضا از اجداد خود از امام على(ع) نقل کرده است که مسلمانان به پیامبر اکرم(ص) گفتند: اى فرستاده الهى اگر کسانى را که در حوزه قدرت تو هستند در پذیرش اسلام مجبور کنى، نفرات ما زیاتر مى گردد و در برابر دشمنان قوى مى شویم، پیامبر فرمود: من هیچ گاه با انجام دادن کارى که بدعت است و درباره اش دستورى نرسیده است به دیدار خداى بلند مرتبه نخواهم رفت، من از زورگویان نمى باشم.(48)
در این روایت حضرت امام رضا(ع) آزادى اراده و انتخاب انسان را مورد توجه قرار مى دهد، آدمى باید خود ایمان را برگزیند و با این گزینش شایسته رسیدن به پاداش مى گردد، این تعلیم عظمت ارزش انسان حقوق و حرمت او را روشن مى سازد.
یاسر مى گوید: نامه اى از نیشابور به این مضمون به مأمون رسید: مردى مجوسى در لحظات آخر زندگى وصیت کرده است اموال زیادى از دارائى اش را میان بینوایان تقسیم کنند، قاضى نیشابور آن اموال را میان مسلمانان تقسیم کرده است، مأمون خطاب به امام رضا(ع) گفت: اى سرورم در این باره چه مى فرمائید، امام فرمود: (اگر چه) مجوسیان به بینوایان مسلمان چیزى نمى دهند (امّا) نامه اى به آن قاضى بنویس تا همان مقدار از مالیات هاى مسلمانان بردارد و به بینوایان مجوسى بدهد.(49)
ریّان فرزند شبیب مى گوید از حضرت امام رضا(ع) پرسیدم: خواهرم وصیت کرده است براى گروهى از مسیحیان (که به آنان اموالى بدهم) ولى من مى خواهم آن را به گروهى از افراد مسلمان بدهم امام فرمود: وصیت را به همان صورت که هست اجرا کن، خداوند متعال گفته است: گناه آن بر کسانى است که آن (وصیت) را عوض کنند و تغییر دهند.(50)
مدیر مذموم
حضرت امام رضا(ع) مى فرمایند:خمس من لم تکن فیه فلاترجوه لشى ءٍ من الدّنیا والآخرة من لم تعرف الوثاقة فى ارومته، والکرم فى طباعه و الرّصانة فى خلقه و النّبل فى نفسه و المخافة لربّه؛(51) پنج چیز اگر در کسى نبود در امور دنیا و آخرت از او انتظار کار نیک نداشته باش: اصالت خانوادگى، اخلاق نیکو، پایدارى در خلق و خوى، بزرگوارى روح و کرامت نفس و پرهیز از پروردگارش. مدیرى که از این خصال بهره اى ندارد نه تنها در کارهاى خود موفق نخواهد بود و مردم به خیرش امیدى ندارند بلکه براى اقشار جامعه کارشکنى بوجود مى آورد و به فردى دردسر ساز و مشکل آفرین تبدیل مى گردد و سطح نارضایتى هاى عمومى را افزایش مى دهد دست اندازى به منصب مدیریت به عنوان ریاست و نه براى خدمت انحطاط و هلاکت هرچه بیشتر را رقم مى زند. مردى خدمت امام رضا(ع) درباه شخصى که این مقام را وسیله اى براى ارضاى خودخواهى هاى خویش مى دانست سخن به میان آورد و عرض کرد او در چنین مسندى ریاست طلبى را بر خدمت ترجیح مى دهد. امام در مثالى قابل درک عموم فرمودند:
چنین ریاستى براى دیانت و اعتقادات مسلمانان زیان بارتر از آن است که دو گرگ گرسنه در میان گله گوسفندى بیفتند که چوپان نداشته باشد،(52) در واقع در این بیان پرمعنا و در عین حال ساده، امام مدیر را همچون چوپانى امانتدار براى حفظ منافع مردم به حساب مى آورد و هرگاه به جاى چوپان، گرگ هایى بر امور مردم مسلط گردند، فاجعه اى بزرگ در عرصه مدیریت پدید مى آید و زمینه زیان بار فرهنگى، اخلاقى و اقتصادى جامعه فراهم مى گردد، از نظر امام صادق(ع) حتى اراده و تفکر چنین مدیریتى هلاکت به شمار مى آید: «من اراد الرئاسة هلک»(53) حضرت امام رضا(ع) تأکید نموده اند: ولایفرض اللّه العباد طاعة من یعلم انّه یظلّمهم و یغویهم؛(54) خداوند بر بندگان خود پیروى کسى را واجب نمى کند که مى داند بر آن ها ستم کرده و گمراهشان مى نماید، پس دستورات مدیرى که از مسیر شرع و دیانت، قانون و عدالت خارج گردیده قابل اطاعت و اجرایى کردن نمى باشد و بر نیروى انسانى که در اختیارش مى باشد فرض است که از پیرامون چنین مدیرى پراکنده شوند و مردم نیز نباید از توصیه ها، بخشنامه هاى باطل و بیهوده و ظالمانه اش متابعت کنند.(55)
در کلام گهربار دیگرى امام هشتم چنین درّ افشانى کرده اند:
لم یخنک الامین ولکن ائتمنت الخائن؛(56) انسان امین به تو خیانت نکرده است بلکه تو به خائن اعتماد کرده اى، بسیارى از عقب ماندگى ها و نارسایى ها از مدیریت هاى ظاهرساز اما خائن و نقشه هاى خائنانه آنان ریشه مى گیرد، تکیه بر چنین کارگزارانى فسادهاى مالى، کم فروشى، غصب اموال، احتکار، رباخوارى،بهره کشى و تضاد طبقاتى را بوجود مى آورد.
خائن هاى خادم نما بر حسب ظاهر طرح ها و نقشه هایى ارائه مى دهند که مى تواند در نظر افراد سطحى نگر سازنده جلوه کند و به صلاح جامعه شناخته شود اما با اجراى آن ها زیان بارى و عوارض سوء آن ها آشکار مى گردد.
بدین جهت مدیران دل سوز، متعهد و مؤمن و نیز برنامه ریزان متدین باید از نیّت هاى شوم مدیران خائن و وابسته پرده بردارند و با منطق استدلال، دلایل علمى و اصول فنى و تخصصى زیان کارشان را براى مردم روشن نمایند.
از شگردهاى این خائنان آن است که طرح ها و برنامه هاى مترقى و سازنده را با نیرنگ هایى خاص، از مسیر اصولى و درست خود منحرف مى کنند و در نتیجه آن طرح مفید را با شکست روبرو مى سازند، به عنوان نمونه اگر قانونى ارائه شود که بر اساس مفادّ آن، اقشار جامعه امنیت اقتصادى داشته باشند و احساس کنند که میدان براى تولید، کار، هنرمندى و فعالیت هاى صنعتى باز است و مى توانند به کارهاى سازنده روى آورند و جامعه را از محرومیت برهانند، این کارگزاران خائن وارد میدان مى گردند و مفهوم و موضوع کاربردى آن قانون سازنده و حیاتى را منحرف مى کنند و آن را به نفع زالوهاى اجتماعى و سرمایه داران وابسته تفسیر مى کنند، همچنین اگر طرحى براى محدودیت نقشه هاى محتکران، گران فروشان و رباخواران تدوین و ارائه گردد تا جامعه به سوى امنیت اجتماعى و اقتصادى سوق یابد، در مفهوم و مسیر اجرایى آن انحراف ایجاد مى کنند و در نتیجه مأموران به جاى آن که به سراغ این آفت ها و غدّه هاى سرطانى بروند در صدد محدود کردن سرمایه هاى مفید و سازنده هستند و تولید کنندگان اصلى و نیروهاى کارآمد و مفید را دچار مشکل مى کنند و درست بر عکس، حاصلى شوم و نگران کننده بوجود مى آورند و در نتیجه بخش هاى اقتصادى خیراندیش و متعهد به حقوق جامعه و طبقات مصرف کننده و مقررات دولت را به ورشکستگى مى کشانند بخش هاى قدرتمند و سرمایه هاى کلانى را که بذر فساد و خلاف مى افشاند بى رقیب مى سازند که جز به غارت امکانات فکرى، فرهنگى و مادى مردم به چیزى نمى اندیشند.(57)
و تاره وقتى قوانین قضایى به سراغ آنان مى آید و قاضى مى خواهد آنان را به این جرم سنگین محاکمه کند مى گویند ما قصد اصلاح داشته ایم، قرآن چه نیکو فرموده است: واذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالو انّما نحن مصلحون؛(58) وقتى به ایشان گفته مى شود در زمین فساد و تباهى نکنید (در جواب) مى گویند ما اهل صلاح هستیم.
حضرت امام رضا(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: از ما نیست هر کس که در کار مسلمانى غش به کار برد یا به او زیان رساند و یا با او به نیرنگ رفتار کند(59) که این سه آفت در یک مدیر خائن دیده مى شود.
تباه کارى و ندانم کارى
حضرت على بن موسى الرضا(ع) در حدیثى درخشان این گونه به واقعیتى تلخ تصریح فرموده اند:
انّ اللّه یبغض القیل و القال و اضاعة المال و کثرة السّؤال؛(60) به درستى که خداوند قیل و قال(گفتار بى فایده و شعار دادن) و تباه سازى اموال و زیاد درخواست کردن را دشمن مى دارد.
در مسایل مدیریتى تباه کارى به دلایلى روى مى دهد گاهى بر اثر اسراف و یا مصرف بیش از اندازه بودجه هاى کشور در امور غیر ضرورى و در مواقعى نبودن توانایى ها، مهارت ها و تخصّص مى تواند چنین فاجعه اى را بوجود آورد، در مواقعى دست اندرکاران یک تشکیلات اجرایى چنان افراطى به مسایل مذهبى و عبادى و زهدهاى صوفیانه گرایش نشان مى دهند و در این گونه مسایل به گونه اى زیاده روى مى کنند که از واقعیت هاى مسلّم اجتماعى، نارسایى هاى اقتصادى غافل مى گردند و بر اثر کوتاهى و سهل انگارى ناخواسته امکانات، ظرفیت ها، استعدادها و سرمایه هاى ملى و عمومى را ضایع مى کنند.
شهید آیت اللّه مطهرى تأکید نموده اند فرهنگ و تمدن مسلمانان به دو جهت افول نمود گروهى به مسایل اجتماعى بى رغبتى نشان دادند و از مردم فاصله گرفتند تا به معنویت و معرفت بپردازند و عدّه اى هم دنیاگرایى محض را مورد توجه قرار دادند و هردو گروه فوق رشد و شکوفایى اقشار مسلمانان را به بوته فراموشى سپردند و در نتیجه آنان از توسعه و ترقى و تعالى فکرى و فرهنگى بازماندند.(61)
عارف معروف مرحوم آیت اللّه على قاضى طباطبایى ضمن این که در مسیر معنویت بر اثر تزکیه و عبادت واخلاص مقامات عالى را بدست آورده بود امّا از رسیدگى به مسایل خانواده، اجتماع و فقیران غفلت نداشت و مى گفت آدمى که مى خواهد خدا را عبادت کند و به دستورات شرعى و دینى عمل کند باید توانایى هاى بدنى هم داشته باشد، نمى توان آن امکانات مادى را به فراموشى سپرد، سوارکارى به مقصد مى رسد که مرکب خوبى داشته باشد و این مرکب هم باید از انرژى و تحرک برخوردار باشد تا بتواند راکب را کمک کند، در این جهان مادى عروج معنوى در شرایط مساعد طبیعى و با فراهم بودن امکانات مادى فراهم مى شود بالاتر از همه این سخن ها، فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) است که مى فرمایند: فلولا الخبز ما صلّینا ولا صمنا؛(62) اگر نان نباشد نه ما مى توانیم نماز بخوانیم و نه قادریم روزه بگیریم.
این که در قرآن اموال سبب قوام و برپایى خوانده شده و در احادیث ائمه هدى بر ضرورت تأمین معاش و امور زندگى مردم تأکید شده است براى عملى گردیدن واقعیت مزبور است، باید شرایط و زمینه هاى مساعد حیات آدمى فراهم باشد تا قدرت و فراغتى براى سیر باطنى و رشد معنوى به دست آورد و در واقع او باید از نردبان هاى دنیایى هم براى این ترقى ملکوتى کمک بگیرد.(63)
در فرهنگ رضوى مدیر کم خرد، محروم از تشخیص درست و تخصص لازم مذمت گردیده است:
البرائة ممّن نفى الاخیار…و آوى الطّرداء للعناء…واستعمل السّفهاء؛(64) نفرت و بى زارى از افرادى که نیکان را تبعیدى (و منزوى) کردند و آنان را که رسول اکرم(ص) رانده و لعنت کرده بود در کانون اسلامى پناه دادند(و جذب کردند) و کم خردان و محرومان از تشخیص صحیح را به کار گماردند، جزء اسلام خالص است. این سخن گزیده اى از نامه است که حضرت امام رضا(ع) به درخواست مأمون نگاشته و در آن کلیات اصول و فروع دین را بیان کرده اند.
در این روایت حضرت امام رضا(ع) نابسامانى هاى اجتماعى و مشکلات نظام اجرایى و ادارى را به عللى نسبت مى دهد که یکى از آن ها روى کارآمدن جاهلان، ساده اندیشان و غیر متخصّصان است قرآن هشدار مى دهد: ولا تؤتوا السّفهاء اموالکم الّتى جعل اللّه لکم قیاماً؛(65) اموال(توانایى هاى مالى) را که خداوند مایه قوام کار(و سامان یابى زندگى شما) قرار داده است در اختیار کم خردان و نادانان قرار مدهید، رسول اکرم(ص) خطاب به ابن مسعود فرموده اند: هرگاه به کارى دست زدى با دانایى و خردمندى عمل کن و از این که بدون تدبیر و دانایى کارى انجام دهى اجتناب کن زیرا خداوند فرموده اند: چون آن زن مباشید که رشته و بافته خود را پس از تابیدن، پنبه و قطعه قطعه کرد.(66) امیرمؤمنان(ع) نیز سوء تدبیر و کم کفایتى را کلید فقر تلقى کرده اند و حتى عامل هلاکت و نابودى جامعه اى را تدبیر بد دانسته اند.(67)
آن حضرت فرموده اند: اندوه من از این بابت است که بر این امّت کم خردان و بدکاران حاکم شوند.(68)
امام صادق(ع) اعتماد کردن به فرد خیانت پیشه و تباه کننده اموال (ناوارد) را یکى دانسته اند. (69)
یکى از راویان حدیث متذکر گردیده اند: مردى به امام صادق(ع) عرض کرد: چنین درک کرده ام که میانه روى و تدبیر نیمى از کسب و کار است، امام فرمودند:نه (چنین نیست) بلکه تدبیر تمام کسب و کار خواهد بود.(70) آن حضرت در سخنى دیگر تأکید کرده اند: آن کس که سرپرستى امورى از مسلمانان را بپذیرد ولى(به دلیل آگاهى اندک و محروم بودن از مهارت و توانایى علمى و فکرى) آن را تباه کند، خداوند او را ضایع مى نماید.(71)
گاهى مدیر و کارگزار انسان مهربان و خوبى است، شعارهاى جالب و جذّابى مطرح مى کند، نیت خیر هم دارد ولى این ها براى اداره جامعه کافى نیست باید کوشید با روش هاى علمى و درست و استفاده از تجربه هاى اهل فن مشکلات را بر طرف کرد. خودمحورى و اتکا به آگاهى هاى اندک و آزمون و خطاهاى مستمرى را بوجود مى آورد که صدمات و لطماتى را متوجه همین مردمى مى کند که ما به آن ها ارادت مى ورزیم و دوستشان داریم، ارتباط مردم با دولت ضرورتى اجتناب ناپذیر است ولى زیاده روى در آن نیز کارگزاران را از برنامه ریزى هاى ریشه اى و اساسى و جهت دهنده دور مى کند و این روند مثل آن مى ماند که یک خلبانى که باید هواپیما را در مسیرى درست هدایت کند بیاید از مسافران پذیرایى گرمى کند و عواطف و احساسات خویش را به آنان بروز دهد، آن خلبان اگر واقعاً دوستدار جان مردم است باید در کابین مخصوص قرار گیرد و هواپیما و سرنشینان آن را به سلامت به مقصد برساند.
در مواقعى به دلیل ضعف کارشناسى ها و مهارت ها امور اساسى و بنیادى زاید و اضافى تلقى مى گردد و کارگزار کم تشخیص و ناتوان فکرى احساس مى کند برخى امکانات و تشکیلات مزاحم اوست و لذا به حذف آن ها اقدام مى کند این تصمیم نادرست همچون کسى است که براى کم کردن وزن بیاید اندام هاى حیاتى بدن را بردارد یا آن که راننده اى آمپر اتومبیل را کنار بگذارد و یا براى آن که راحت رانندگى کند،علائم راهنمایى و رانندگى و هشدارهاى نصب شده بر سر راه خود را از جاى خود بردارد، مدیر توانمند کسى است که از ظرفیت هاى موجود با رعایت قوانین و در نظر گرفتن وضع مردم حداکثر استفاده اصولى و درست را نماید و جامعه را به سوى توسعه اى پایدار، رفاهى همه جانبه و امنیتى پایدار سوق دهد.نگاه عقلانى، در نظر گرفتن واقعیت ها و استفاده از نیروهاى متخصص، این مسیر را هموار مى کند.
تکاثرطلبى و فزون خواهى
حضرت امام رضا(ع) در نامه اى که براى مأمون نگاشته اند فرموده اند: از موارد اسلام خالص بیزارى از کسانى است که اموال را منحصر به خود مى کنند.(72)
در پرتو این تعالیم به چنین خصلت هایى در اخلاق انحصارطلبان و فزون خواهان دست مى یابیم: تمایل به سودجویى در برابر طلب پاداش و قرب الهى، ترک نیکوکارى و احسان و خیرخواهى، رعایت تعهدهاى فامیلى نه به منظور صله ارحام بلکه براى تحکیم پایه هاى قدرت طلبى، بخل و خسّت در برابر انفاق، گشاده دستى و سخاوت، حرص و طمع در برابر گذشت و ایثار مالى، انحصارطلبى در برابر نوع دوستى، ترک تعهد و مسؤلیت شناسى.(73)
حضرت امام رضا(ع) دلایل تکاثرطلبى را این گونه بیان کرده اند:
لایجتمع المال الّا بخصال خمسٍ: ببخل شدید، و املٍ طویل و حرص غالب و قطیعة الرحم و ایثار الدنیا على الآخرة؛(74) مال دنیا جمع نگردد مگر در سایه پنج صفت: بخل زیاد، آرزوهاى طولانى، حرص غلبه یافته بر آدمى، ترک صله رحم، دنیاطلبى و فراموشى آخرت.
از دیدگاه امام حکمت وجودى نظام اسلامى و دولت نظارت بر بخش هاى گوناگون اقتصادى و اجتماعى است که مبادا تباهکارى و فزون طلبى اوج گیرد.
چه اگر چنین نمى بود هیچ کس لذت جویى و سودمندى خود را به خاطر جلوگیرى از تباه شدن دیگران فرو نمى گذاشت، پس براى مردمان سرپرستى قرار داده شده تا از فساد و تباهى بازشان دارد و حدود و احکام را میان ایشان اقامه کند.(75)
امام مشکل اساسى یک نظام اجرایى معیوب و آفت زده را چنین بیان فرموده اند: اموال را میان ثروتمندان به گردش گذاشته است (افراد غنى سرمایه هاى اصلى را در اختیار گرفته اند) مردم به سود خوارى تمایل پیدا کرده اند، از گناهان کبیره کاستن(از کار و کالاى
مردم) است و خیانت به آنان، کسانى که با خودکامگى اموال عمومى را به خود اختصاص داده اند.(76)
وقتى چنین روش هایى از عملکردهاى حکومت هاى طاغوتى و غیر دینى به حساب آمد و بیزارى از آن ها تکلیف اسلامى است مى توان به این واقعیت پى برد که چقدر خود این تکاثرطلبى و یا زمینه دادن به فزون خواهان به هر روش و شیوه اى که باشد و به دست هر کس انجام گیرد چقدر قباحت دارد.
هر برنامه و روشى که اموال را از عمومیّت و بهره بردارى عمومى بیندازد و به جمع معدودى از خواص و اشراف و به تعبیر قرآن ملأمترفین و مسرفین سرازیر سازد محکوم و غیر اسلامى است، آزادى محض اقتصادى و عدم کنترل دولت ها و رهاسازى بدون نظارت بخش خصوصى موجب مى گردد که امکانات مختص عموم در دست اهل تکاثر قرار گیرد و با ادامه این وضع روند مذکور که ضد حق، عدل و تعالیم ائمه است به تهیدستى مردم، تورّم زیاد، مشکلات اقتصادى و افزایش فقیران و نیازمندان منجر گردد.
امام هشتم فرموده اند: بیزارى از افرادى که به آل محمد(ص) ستم کردند و نفرت از پیمان شکنان، منحرفان و مرتدان و برائت از انحصارطلبان در اموال، جزو نشانه هاى اسلام و ایمان خواهد بود.(77) در نامه امام به مأمون آمده است: دوستى اولیاى الهى واجب است، چنان که خصومت با دشمنان خدا و بیزارى از ایشان و پیشوایشان فرض است و نیز انزجار از انحصار طلبان. و این نکته سخن رسول اکرم(ص) را در اذهان تداعى مى کند که فرموده اند:
پنج کس هستند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه اى آنان را لعنت کرده ایم، آن فردى که در کتاب خدا آیه اى زیاد گرداند و فردى که سنت و سیره را فراموش کند و نیز آن شخصى که اموال عموم را به خود اختصاص دهد و آن را براى خویش حلال شمارد.(78)
امام رضا(ع) هشدار داده اند که کالاها و مواد حرام(نه تنها) مورد نیاز مردمان نیست بلکه تباه کننده و ویران گر و نابود کننده (هستى فرد و جامعه) است.(79)
دلیل این امر روشن است زیرا تکاثرطلبى و جمع اموال عمومى آن هم از طریق خلاف و نامشروع مایه فساد، طغیان و ظلم مى گردد و جامعه اسلامى را به مرز سقوط نزدیک مى کند زیرا اموال و امکاناتى که موجب صلاح و بقاء و رفاه مردم است در انحصار افراد خاصى قرار مى گیرد و از دسترس نیازمندان و مصالح کلى جامعه دور نگاه داشته مى شود که این وضع نتیجه اى جز نابودى و عقب افتادگى ندارد.
پى نوشت ها ـــــــــــــــــــــــ
80. معانى الاخبار، ج 1، ص 174.
81. بحارالانوار، ج 78، ص 348.
82. همان، ج 23، ص 32.
83. همان، ج 49، ص 165.
84. همان، ج 78، ص 356.
85. نگرشى بر مدیریت اسلامى، سیدرضا تقوى دامغانى، ص 52.
86. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى، ص 438.
87. بحارالانوار، ج 8، ص 12.
88. سوره الرحمن، آیه 7.
89. الحیاة، ج 2، ص 449، تفسیر قمى، ج 2، ص 343؛ مسند امام رضا، ج 1، ص 375.
90. از جمله سوره حدید، آیه 25.
91. نک: المفردات، راغب اصفهانى، ص 543، مجمع البیان، طبرسى، ج 9، ص 198.
92. نهج البلاغه، ص 1290، الحیاة، ج 6، ص 412.
93. غررالحکم، ص 19، بحارالانوار، ج 78، ص 83.
94. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 272.
95. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق،ج 2، ص 24.
96. همان، ج 2، ص 101، الحیاة، ج 2، ص 418.
97. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 293 و 294.
98. مسند الامام الرضا(ع)، ج 1، ص 136.
99. الحیاة، ج 2، ص 489.
100. نگرشى بر مدیریت اسلامى، ص 121.
101. بحارالانوار، ج 14، ص 273.
102. سوره توبه، آیه 100.
103. مسند الامام الرضا، ج 1، ص 45؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 184.
104. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 241.
105. کافى کلینى، ج 8، ص 230، الحیاة، ج 2، ص 222.
106. بحارالانوار، ج 49، ص 100.
107. صحیفه الرضا، جواد القیّومى الاصفهانى، ص 394.
108. کافى، ج 5، ص 111؛ مسند امام رضا، ج 2، ص 312.
109. بحارالانوار، ج 49، ص 165.
110. عیون اخبار رضا، ج 2، ص 159 و 160؛ معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 261.
111. الحیاة، ج 5، ص 232.
112. نهج البلاغه، ص 1019.
113. مکارم الاخلاق، طبرسى، مسند امام رضا، ج 2، ص 362.
114. کافى، ج 1، ص 410.
115. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 250.
116. نک: عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 318؛ معانى الاخبار، ص 79 و 80؛ مسند امام رضا، ج 1، ص 84.
117. مسند امام رضا، ج 1، ص 296.
118. التهذیب، ج 7، ص 77؛ مأخذ قبل، ج 2، ص 304.
119. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج 11، ص 49.
120. نهج البلاغه، ص 993، عهدنامه مالک اشتر.
121. تحف العقول، ص 174.
122. همان، ص 236.
123. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 35.
124. مسند امام رضا، ج 2، ص 315.
125. همان، ج 1، ص 292.
126. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 184.
127. همان، ج 1، ص 435.
128. همان، ج 2، ص 115.
129. کافى، ج 7، ص 16؛ مسند امام رضا، ج 2، ص 410.
130. صحیفة الرضا، ص 383.
131. اصول کافى، کتاب الایمان و الکفر، باب طلب الریاسة.
132. همان مأخذ.
133. تحف العقول، مارُوى عن الامام على بن موسى الرضا(ع) کلامه فى جوامع الشریعه، ص 421.
134. مبانى مناسبات انسانى در مدیریت اسلامى، سید محمود حسینى (سیاه پوش) ص 346.
135. بحارالانوار، ج 78، ص 335.
136. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى.
137. سوره بقره، آیه 11.
138. سفینة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 318.
139. تحف العقول، ص 326؛ الحیاة، ج 6، ص 200.
140. نک: عظمت و انحطاط مسلمین، مقدمه شهید مطهرى در کتاب انسان و سرنوشت به قلم ایشان.
141. الحیاة، ج 3، ص 226.
142. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 144.
143. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 126؛ الحیاة، ج 3، ص 160 و ج 4، ص 345.
144. سوره نساء، آیه 5.
145. مکارم الاخلاق، ص 538.
146. غررالحکم، ص 191 و 190.
147. نهج البلاغه، ص 1050.
148. الحیاة، ج 4، ص 351.
149. امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 283 ؛ سفینة البحار، ج 2، ص 431.
150. ثواب الاعمال، ص 309؛ الحیاة، ج 6، ص 352 و نیز بنگرید به الحیاة، ج 1، ص 304 و 368، معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 141 و 142.
151. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 126.
152. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 389 ـ 388.
153. خصال، صدوق، ج 1، ص 276؛ الحیاة، ج 4، ص 49.
154. بحارالانوار، ج 6، ص 60؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 102.
155. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 94 و 126 و 127.
156. مسند امام رضا، ج 2، ص 502؛ همان مأخذ، ج 2، ص 126.
157. کافى، کلینى، ج 2، ص 293.
158. بحارالانوار، ج 6، ص 93، علل الشرایع، صدوق، ص 592.
پدیدآورنده: غلامرضا گلى زوارهگفت