منبع: راسخون
به طور كلي در هر محدودة جغرافيايي، گروههايي كه تشابه فرهنگي و ساختاري دارند، از حيث تاريخ و آداب و سنن و زبان مشترك هستند و در يك سرزمين زندگي ميكنند، ملّت ناميده ميشوند. برخي بر اين باورند كه ميان ملّت و مردم تمايز وجود دارد. مردم نامي عام براي هر گروه اجتماع انساني و يك پديدة طبيعي ـ تاريخي است. مفهوم ملّت و ملّتگرايي در بينشهاي مختلف متفاوت است. در نگرش امام راحل، مهمترين عامل در تحقق ملّتگرايي، نظام ارزشي برگرفته از جهانبيني است. با توجه به اين رويكرد، رهبر فقيد انقلاب بر اين باور است كه در تحقق و ايجاد ملل اسلامي، نظام ارزشي نشأت گرفته از جهانبيني توحيدي ميتواند عامل مؤثر باشد. در چنين طرز تفكري، ملّيگرايي به مفهوم مصطلح امروزي آن مطرود است. به همين دليل، كارايي ملّت در نظر امام با انگيزة الهي محك ميخورد و چنين ملّت و مردمي شايستة خدمتگزارياند. به عبارت ديگر، امام راحل خود را خدمتگزار اين مردم ميداند و فرضية مديريت بر قلوب را مطرح ميسازد. بالطبع لازمة اين نوع مديريت كه بر محور انگيزة الهي استوار است همگرايي مديران (دولتمردان) با مردم به روشهاي گوناگون است. برخي از اين روشها عبارتند از: جلوگيري از ايجاد نارضايتي در سازمانها، عمل به موازين اسلامي، سختگيري نكردن با مردم، شركت دادن آنان در امور. رهبر فقيد انقلاب بعد از ارائة اين روش مديريتي در عمل نيز آن را به محك تجربه گذاشت.
مقدمه
اصولاً در منظر حضرت امام(س) مردم از جايگاه ويژهاي برخوردارند. البته اين شأن و منزلت در پوشش انگيزة الهي قابل قبول است. با توجه به اين تفكر كه حبّ و بغضها با شاخص انگيزههاي الهي سنجيده ميشود و دوستي مردم در همين قالب تعريف ميگردد، حضرت امام(س) خود را خدمتگزار ملّت دانسته و مسير حركت تودة مردم را بخوبي ارزيابي مينمايد. نگارنده در اين مقاله به دنبال پاسخ به اين پرسش است كه جايگاه مردم و ملّتگرايي در نگاه امام كجاست و فرضيه ايشان براي مردمي بودن چيست؟
در پاسخي اجمالي ميتوان گفت كه فرضية امام خميني(س) بهرهگيري از شاخصههاي مديريت بر قلوب بوده و در اين مسير روشهايي را پيشنهاد كرده و در راستاي آن قدم برداشته و نظرية خويش را در دوران پر فراز و نشيب رهبري به محك تجربه گذاشتهاند.
تعريف ملّت و ملّتگرايي
در فرهنگهاي لغت دربارة ملّت و ملّتگرايي تعاريفي ذكر شده است. در دايرة المعارف لاروس ملّت را اينگونه تعريف كردهاند: مجموعه افراد انساني كه در يك سرزمين زندگي ميكنند و از حيث اصالت، تاريخ، آداب و عادات و، در بيشتر موارد، زبان اشتراك دارند ملّت ناميده ميشود [Larouss 1968 V.7].
در فرهنگ فلسفي لالاند آمده است:
مجموعه افرادي كه تشكيل يك دولت ـ كشور دهند و به عنوان يك كليت اجتماعي مشخص در برابر حكومت، در نظر گرفته شوند ملّت را تشكيل ميدهند. فرهنگ ليتره از ملّت و ملّتگرايي چنين ياد ميكند: كشور يا مجموعه كشورهايي كه ساكنان آن به واسطه همبستگي ارادي و نهادي مشترك گرد هم آمدهاند [قاضي 1368 ج 1: 205].
از طرفي ديگر: مفهوم ملّت گاهي از مفهوم مردم گستردهتر و زماني از آن محدودتر است. وقتي كه ميگوييم مردم فارس مسلماً به يك واقعيت اجتماعي، يعني مجموعهاي از انسانها چشم داريم كه در يكي از استانهاي ايران زندگي ميكنند و جزئي از ملّت ايران هستند، ولي آنگاه كه ميگوييم مردم آسيا يا مردم دنيا به يك واقعيت ديگري پروا داريم كه متشكل از چندين ملّت است و زماني هم اين دو مفهوم با هم برابر و يكي است، چنانكه ميگوييم ملّت انگليس يا مردم انگليس [ابوالحمد 1368: 113].
اينها كم و بيش معاني لغوي واژة ملّت و ملّتگرايي است، اما معناي سياسي آنها نشاندهندة گرايشهاي مختلف ملّيگرايي و مردمسالاري است. چنانچه ميتوان گفت:
ملّت عبارت است از: گروههاي انساني كه اعضاي آن احساس كنند به وسيلة عوامل پيونددهندة مادي و معنوي به هم وابستهاند و با ديگر گروهبنديهاي انساني و افراد تشكيلدهندة آنها تفاوت دارند. لذا آن افراد انساني كه خود را متعلق به يك جامعه كل يا يك جامعه سياسي متمايز ميدانند و سرنوشت خود را با سرنوشت ساير افراد عضو آن جامعه پيوند يافته ميبينند، ميتوانند عامل تشكيل يك ملّت باشند [ابوالحمد 1368: 113].
بعد از بيان مفهوم ملّت و ملّتگرايي، به برخي از بينشهاي مختلف در اين باره ميپردازيم.
مفهوم ملّت و ملّتگرايي در بينشهاي متفاوت
در مفهوم سياسي ملّت و ملّتگرايي بينشها و نگرشهاي متمايزي وجود دارد، اما آنچه انديشمندان آلماني و فرانسوي آوردهاند، پرآوازهتر است. به همين دليل ابتدا آنها را بيان ميكنيم آنگاه با استمداد از گفتار امام خميني، نگرش ايشان را دربارة ملّت و ملّتگرايي جويا ميشويم.
الف. بينش آلماني
متفكران آلماني در تعريف ملّت، بر عوامل قومي، نژادي، زبان و مذهب تكيه ميكنند. آنان، بخصوص، بر مسألة نژاد تأكيد بيشتري داشتهاند: پژوهشگراني چون هوستون استيوارت چمبرلين كه تحت تأثير گوبينو و واشر دولاپوژ قرار داشت، بر اين باورند كه ميان نژادهاي گوناگون بشري سلسله مراتب وجود دارد كه در رأس آن نژاد آريايي و در پايينترين درجة آن نژاد رنگين است و در وسط بنا به درجات مختلف، نژادهاي سفيد غير آريايي قرار دارند، نژاد سفيد آريايي خالص همان نژاد آلماني يعني ملّت آلمان است [دوورژه 1358: 175]. هيتلر از اين نظرية نژادي دربارة ملّت و ملّتگرايي استفاده زيادي در تشكيل حزب نازي كرد و موفق شد زمام قدرت آلمان را به دست گيرد. جنگ جهاني دوم و اعمال خلاف شئون انساني ثمرة اينگونه بينشهاي ناصواب و افراطي است [دوورژه 1358: 185]. ديديم كه در نگرش آلماني كه انديشمندان آلمان مطرح ساخته بودند، ملّت و ملّتگرايي از نوعي نژادپرستي تبعيت كرده كه در قالب مفاهيم برتريخواهي نژادي خلاصه ميشود.
ب. بينش فرانسوي
اساس تفكر متفكران سياسي فرانسه در باب مفهوم ملّت و ملّتگرايي بر اصل ارادة زندگي دستهجمعي استوار است. به عبارت ديگر، آنان بر اين باورند كه عوامل گوناگون بيشماري موجب تشكيل ملّت ميگردد. اين متفكران نقش عوامل نيرومندي مانند خويشاوندي نژادي، زبان و مذهب را انكار نميكنند، اما به عناصر معنوي توجه ويژهاي دارند. حوادث تاريخي مانند جنگ، صلح، رفاه و موفقيت، نوعي روح مشترك ملّي ايجاد ميكند كه از عوامل و عناصر خاطرات، رنجها و سعادتهاي مشترك ساخته شده است. اشتراك منافع اقتصادي در اين همبستگي سهم بسزايي دارد.
ج. بينش امام خميني
به طور كلي يك ملّت بر پاية دو چيز شكل ميگيرد:
1ـ ضوابط عيني نظير عوامل فرهنگي و آداب و رسوم؛
2ـ ضوابط ذهني نظير نظامهاي ارزشي مشترك و باورهاي ملّي ـ مذهبي.
از اينرو، ملّت زاييده تفكرات انساني است كه از نژاد، زبان و مذهب در مخيلهها پرورانده ميشود و داراي مشتركات تاريخي، جغرافيايي، فرهنگي و نظام مشترك ارزشي است [قاضي 1368 ج 1: 207ـ 206].
نظام ارزشي نشأت گرفته از باورهاي اساسي انسان مانند جهانبيني، عامل اصلي در تفكرات و انديشههاي موحداني چون امام خميني است كه به صورت فرهنگ راهنما درآمده و از اين طريق تأثير خود را بر رهبري ميگذارد. در نگرش امام، نظام ارزشي نشأت گرفته از ايدئولوژي اسلامي مهمترين عنصر اساسي در شكلدهي يك ملّت است. با توجه به اينكه، مفهوم ملّت معنايي گسترده دارد كه در قلمرو اقليمي نميگنجد، بلكه مبناي حركت پويندة اسلامي بر تشكيل حكومت و دولتي استوار است كه امّت اسلامي يا وطن اسلامي به وسيلة آن از تشتت حفظ ميشود؛ حضرت امام ميفرمايد:
ما براي اينكه وحدت امت اسلام را تأمين كنيم براي اينكه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاي دستنشاندة آنها خارج و آزاد كنيم، راهي نداريم جز اينكه تشكيل حكومت بدهيم [1381: 36].
از بيانات رهبر كبير انقلاب برميآيد كه وطن اسلامي در قالب امت اسلامي مطرح است نه محدوديتهاي مرزي و اقليمي. بنابراين، ملّت شامل فرهنگ مشترك و ارزشهاي مشترك است كه با باورها و اعتقادات هماهنگ بوده و در زير چتر كلمة توحيد و توحيد كلمه قرار گرفته است. حضرت امام از مردم ايران با عنوان ملّت بزرگ و بهترين مردم تعبير كردهاند. ايشان ميفرمايد: مردم عزيز ايران كه حقاً چهره منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند [صحيفه امام 1378 ج21: 327].
در جاي ديگر از گفتار امام، ملّت بزرگ ايران بالاتر و بهتر از مردم حجاز در عصر رسولخدا(ص) و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين(ع) و حسين بن علي(ع) تلقي شده است [1372: 123].
امام از اين ملّت با ويژگيهاي منحصر بفرد خود، تجليل نموده و كارايي آن را در صحنههاي مختلف صد در صد صحيح معرفي ميكند: «انصافاً از اول انقلاب تا حالا آن كه كار خودش را صد در صد صحيح انجام داد ملّت بود» [صحيفه امام 1378 ج 15: 122].
بايد يادآوري شود كه در نگرش امام، مليّت بدون پايبندي به ارزشها نميتوانست جايگاهي داشته باشد. چنانچه مؤثر بودن ملّت اسلامي را در انقلاب ايران با شعار «الله اكبر» باور دارد، ايشان ميفرمايد:
ما هر چه داريم از اين ملّت است البته ملّت اسلامي كه با فرياد الله اكبر اين كار را انجام دادند [صحيفه امام 1378 ج 13: 196]. بنابراين در نگرش امام، ملّت و مردمي ارزش خدمتگزاري دارند كه با شعار الله اكبر به ميدان بيايند و به نظر ايشان انقلاب عظيم اسلامي را همين ملّت با انگيزة الهي به وجود آوردند. امام خميني با اين نگرش، خود را خدمتگزار ملّت ميداند.
بنابراين ملّيگرايي به آن معناي مصطلح كه امروزه در جوامع رايج است، در بينش امام مطرود است. وي در بياناتي، ملّيگرايي را اساس بدبختي مسلمين شمرده و آن را طرح و نقشه استعمارگران به حساب ميآورد: «ملّيگرايي» ملّت ايران را در مقابل ساير ملّتهاي مسلمين قرار ميدهد… از مسائلي كه طراحان براي ايجاد اختلاف بين مسلمين طرح و عمّال استعمارگران در تبليغ آن بپا خاستهاند، قوميت و مليّت است [صحيفه امام 1378 ج 13: 87 و 209].
1. اهميت مردم و ضرورت مردمي بودن در نگاه امام
امام همواره بر اين تأكيد داشت كه مردم عامل پيروزي نهضت بوده و عنصر مهم بقاي نهضت نيز هستند. ايشان در اين باره ميفرمايد: «ملّت بود كه اين نهضت را پيش برد، و ملّت است كه بايد از اين به بعد نيز به پيش ببرد» [1372: 120]. در نگرش امام قدرت ملّت، بزرگترين قدرت شناختهشده است و پيروزي در قدرت همين ملّت ارزيابي ميشود. وي حتي بر اين باور است كه ملّت ميتواند راهنما و چراغ راه روشنفكران باشد. چنانچه ميفرمايد: امروز زماني است كه ملّتها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آن را از خودباختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملّتهاست [صحيفه امام 1378 ج 13: 212]. امام هميشه به مديران جامعة اسلامي يادآوري ميكردند كه نظر مردم مهم است و بايد نظر آنان جلب گردد. ايشان با تأكيد بر اين امر، ميفرمايد: جلب نظر مردم از اموري است كه لازم است پيغمبر اكرم[(ص)] جلب نظر مردم را ميكرد، دنبال اين بود كه مردم را جلب كند دنبال اين بود كه مردم را توجه بدهد به حق [صحيفه امام 1378 ج 17: 251].
اكنون كه تا حدي با نظر امام در مورد مفهوم ملّت و جايگاه مردم و اهميت آنها آشنا شديم، بايد متذكر شويم كه امام با داشتن چنين مفروضاتي از ملّت اسلامي، خود را خدمتگزار چنين مردمي ميشمرد و مردمي بودن مسئولان و مديران را ضمانتي براي تداوم حركت و نهضت اسلامي به حساب ميآورد. اين مفروضات، امام را بر آن داشت كه فرضية مردمي بودن رهبر و مديران را ارائه دهد و درك خدمتگزاري مديران از سوي مردم را مهمترين استراتژي در ثبات سياسي و توسعة كشور تلقي نمايد.
2. مردمداري امام و سبكهاي رهبري
انديشمندان مديريت و علوم رفتاري در مطالعات رهبري، چگونگي رفتار رهبر با پيروان خود را بررسي كرده و به طور عمده به دو سبك در اين زمينه دست يافتهاند:
1) سبك وظيفهمدار (كارگرا)؛
2) سبك رابطهمدار (مردمگرا).
نظرية رفتار رهبري در زمينة دو سبك رفتار، مبتني بر چه مفروضاتي است؟ پاسخ به اين پرسش در مطالعات رهبري، در حوزة مديريت و رفتار داده ميشود. اما نكتة مهم اين است كه آيا مفروضاتي كه امام را بر آن داشت كه به خط مشي خدمتگزاري پايبند باشد غير از مفروضات نظرية رفتار رهبري است؟
به طور كلي، در شاخة رفتار آمرانه و رفتار دموكراتيك رهبري، توافق عمومي بر اين است كه يك رهبر، پيروان خود را به يكي از دو طريق زير تحت تأثير قرار دهد:
1) وي ميتواند به پيروان خود بگويد چه كاري انجام دهند و چگونه كار كنند.
2) وي ميتواند مسئوليتهاي رهبري خود را با پيروانش تقسيم كند و آنان را در برنامهريزي و اجراي آن مشاركت دهد. سبك اول آمرانة سنّتي است كه در آن بر جوانب كار و وظيفه تأكيد ميشود، سبك دوم دموكراتيك غيرآمرانه است كه روابط انساني در آن مورد تأكيد قرار ميگيرد.
تفاوتهاي اين دو سبك رفتاري مبتني بر مفروضاتي است كه رهبر دربارة منشأ قدرت يا اختيار خود و طبيعت انسان قائل ميگردد. سبك آمرانه (وظيفهمدار) رهبر غالباً بر اين فرض مبتني است كه انسان به طور ذاتي تنبل و غيرقابل اعتماد است. بنابراين مبناي سبك آمرانه بر تئوري X مبتني است كه آقاي مك گريگور دربارة طبيعت انسان قائل است. در حالي كه در سبك دموكراتيك يا مردمي فرض ميشود كه قدرت رهبر به وسيلة مردمي كه وي رهبري آنها را به عهده دارد، به او داده ميشود و اينكه انسان اگر به طرز شايستهاي انگيزش پيدا كند، اساساً ميتواند در كارش خلاق بوده و خودكنترلي داشته باشد. مبناي سبك دموكراتيك نيز مفروضاتي است كه آقاي مك گريگور در تئوري Y به آن پرداخته است. به همين دليل، در سبك آمرانه همه خط مشيها به وسيلة رهبر تعيين گرديده در حالي كه در سبك دموكراتيك يا مردمي خط مشيها در معرض بحث و تصميمگيري گروهي است [Hersey 1993: 91].
در نگاه ابتدايي، به نظر ميرسد كه مفروضات رهبر فقيد انقلاب دربارة انسانها، مفروضاتي باشد كه نظرية رهبري دموكراتيك را تشكيل ميدهد. گرچه نميتوان گفت كه امام چنين مفروضاتي دربارة افراد ندارد. با اين حال ايشان نگرشي واقعبينانه دربارة آدميان و فرد فرد انسانها، از سويي، و گروهها و تشكلها و عامة مردم، از سوي ديگر، داشتند. امام كارايي عامه مردم (يعني ملّت) را صد در صد درست ميشمردند ولي دربارة افراد چنين نظري نداشتند. وي افراد را با هر گرايشي نميپسنديدند و ملّت را در قالب باورهاي اسلامي و داشتن انگيزة الهي مورد عنايت قرار ميدادند. همينطور قدرت را در ملّت بدون انگيزة الهي جستجو نميكردند، بلكه داشتن صفت انگيزة الهي براي ملّت و اداي تكليف الهي در مسير وصول به اهداف مورد عنايت ايشان بود. بنابراين، اگر امام به اصل مهم مردمي بودن و خدمتگزاري براي ملّت مسلمان قائل باشد، بر اين باور است كه ملّت ايران ويژگيهاي منحصر بفردي دارد كه حتي مردم زمان رسول خدا(ص) و امام علي(ع) و امام حسين(ع) فاقد آن بودند. البته اين بدان معنا نيست كه امام به افراد و گروهها اعتماد نداشتند، بلكه معمولاً در خط مشيهاي كلي خود مبنا را بر اعتماد به افراد قرار ميدادند ولي با رعايت حال آنها، گاهي در مورد كارشان تذكراتي داده و اگر اطاعت نميكردند يا جرياني را تعقيب مينمودند كه خلاف جريان كلي نظام اسلامي بود، آنان را توبيخ كرده و ملاحظات را در اين باره كنار ميگذاشتند. مبناي حركت افراد، گروهها و تشكلها در نگرش امام، منحرف نشدن آنان از مسير منتهي به هدف يا اهداف اسلامي بود و اگر فردي يا افرادي با اهداف اسلامي بناي مخالفت ميگذاشتند در هر موقعيت و مقامي كه بودند مورد خشم امام قرار ميگرفتند و معمولاً رهبر فرزانه و مردمي ما در بسياري از انتصابات و عزلها چنين نكاتي را مدّ نظر قرار ميدادند.
3. حكومت و مديريت بر قلوب ثمرة مردمداري
يكي از روشهاي اثربخش در مديريت امام خميني تسخير قلوب مردم بود. مديريت امام بر مبناي دو شاخص اساسي يعني خدامحوري و مردمگرايي استوار بود. به عبارت ديگر، در مديريت ارزشي و مردمي ايشان، دو عنصر مهم نمايان بود، يكي مردم و ديگري انگيزه الهي. تلازم اين دو عنصر، مديريت نويي را ارائه داده كه كارايي و اثربخشي آن در روش حكومت و مديريت بر قلوب به ثمر مينشيند. امام بر اين باور است كه سلامت مديريت يك نظام با تفاهم ملّت و دولت تحقق مييابد و علت شكست دولتهايي كه شيوة مديرانشان بر سبك آمرانه مبتني است، عدم تفاهم با ملّت است و اصولاً يكي از شاخصهاي اصلي در ثبات سياسي، رضايت مردم از حكومت و مديريت تلقي شده است. حضرت امام جدايي حكومت و مديريت از ملّت را موجب از بين رفتن رضايت عامه مردم دانسته و برخورد آمرانه را دليل جدايي آنها از يكديگر ذكر ميكند. ايشان با يادآوري مديريت اثربخش امام علي(ع) و اينكه در حكومت وي بين شخص علي(ع) و ديگران فرقي نيست، ميفرمايد: لكن حكومتها خودشان را جدا ندانند از مردم. رؤسا اينطور نباشد كه بروند هر كس در هر جايي يك رياستي داشت بخواهد اعمال قدرت بكند؛ اعمال رياست بكند؛ مردم را پايينتر بداند؛ با مردم رفتاري بكند كه رفتار يك مثلاً زورمند خيلي كذا است با ديگران، اسباب اين ميشود كه مردم از آن جدا بشوند [صحيفه امام 1378 ج 8: 233ـ 232].
با توجه به اين بينش، ايشان طوري عمل كردند كه مردم نيز باور نمودند كه او خدمتگزار و خيرخواه آنان است. به همين دليل نگرش مردم نيز نسبت به امام نگرشي الهي و با اعتقاد به دلسوزي او بود. اين تغيير در نگرش عامل مهمي در بسترسازي مديريت بر قلوب گرديد. بديهي است كه در اينجا بين مدير يا رهبر و پيروان نوعي تفاهم برقرار شده و حكومت (مديريت) بر قلوب خود را به بهترين وجه نمايان ساخته است. خاطرنشان ميگردد كه حركت مردمي امام اين باور را به وجود آورد كه مديريت ايشان از اثربخشي بالايي برخوردار است، چرا كه رضايت و خرسندي پيروان را در پي داشته و بالطبع خشنودي پيروان از عملكرد مدير يا رهبرشان، اطمينان و اعتماد را بين حاكم و پيرو به وجود آورده و اين نوع مديريت ضامن ثبات سياسي كشور است.
امام خميني به رؤساي كشورهاي اسلامي توصيه ميكند كه شما نيز مديريتي داشته باشيد شبيه آنچه در ايران است؛ يعني بر قلوب حكومت كنيد نه بر ابدان؛ چنانچه ميفرمايد: من لازم ميدانم كه به شما آقايان كه در رأس بعضي از كشورهاي اسلامي هستيد نصيحت كنم. شما كوشش كنيد كه حكومت بر قلوب كشورهاي خودتان بكنيد؛ نه حكومت بر ابدان، و قلوب از شما كناره بگيرند [صحيفه امام 1378 ج14: 179]. بنابراين، مديريت بر قلوب بهترين نوع مديريت براي ادارة سازمانهاي اسلامي تلقي ميشود. سؤالي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه آيا در فرايند تغيير، اين نوع مديريت ميتواند كارايي داشته باشد؟ در پاسخ ميگوييم: در فرايند تغيير دو چيز در نحوة عملكرد مدير مهم است:
1ـ انطباقپذير بودن او؛
2ـ نحوة اقدام او.
به عبارت واضحتر، مدير در فرايند تغيير بايد به دو چيز اهميت بدهد: يكي اينكه خود را با شرايط و مقتضيات انطباق دهد و در پي اين انطباق سپس به انجام عمل مبادرت ورزد.
انطباقپذيري به دو صورت انجام ميپذيرد: يكي اينكه مدير و رهبر منفعلانه عمل كند و تمام شرايط محيطي اثرگذار را قبول كند. ديگر اينكه كاري كند كه ديگران شرايط وي را بپذيرند. به تعبير ديگر، به نوعي عمل كند كه ديگران، ارزشهاي وي را بپذيرند و در مورد او و مقبوليتش ترديدي از خود نشان ندهند.
از اين رو، اگر رهبر يا مدير بتواند انطباقپذير باشد، يعني در بين مردم مقبوليت كسب كند، ميتوان قدم بعدي يعني دخالت در فرايند تغيير را بخوبي در مورد او مشاهده كرد. مديريت بر قلوب بهترين و شيرينترين نوع ادارة جامعه است. در كلام حضرت امام به اين مطلب اشاره شده است آنجا كه فرمودند:
حكومت بر قلوب؛ يك حكومت شيرين است؛ به خلاف حكومت بر ابدان كه قلوب با آنها نباشد [صحيفه امام 1378 ج14: 179] .
امام با تأكيد بر كارايي و اثربخشي بالاي مديريت بر قلوب، حل سريع مسائل و مشكلات را در چنين مديريتي مورد تأكيد قرار داده و اين نوع مديريت را در كنار منابع مادي و نيروي انساني موجب آسيبناپذير بودن جامعة اسلامي ميداند. ايشان ميفرمايد:
اگر ما حكومت بر ارواح بكنيم و سران كشورهاي اسلامي حكومت بر ارواح بكنند و قلوب ملّتها را به دست بياورند، با اين كثرت جمعيت [نيروي انساني] و با اين مخازن زياد [منابع مادي] اينها آسيبپذير نخواهند بود [صحيفه امام 1378 ج14: 180].
امام خميني با ارائه اين نوع مديريت به جهان اسلام، كشورهاي اسلامي را به نظرية خود دعوت نموده و ميفرمايد:
شما كوشش كنيد و به دوستان خودتان بگوييد كه كوشش كنند كه قلوب مردم را به دست بياورند. همانطوري كه در صدر اسلام قلوب مردم متوجه به حكومت بود. حكومت صدر اسلام، حكومت بر قلوب بود. و لهذا با جمعيتهاي كم بر امپراتوريهاي بزرگ غلبه كردند [صحيفه امام 1378 ج14: 180].
اكنون كه بر مديريت امام و مردمي بودن تأكيد شد، پرسش اصلي مطرح ميشود، كه چگونه ميتوان مردمي بود و ملّت را همراه و همگام با خود و سازمان اسلامي كرد. به تعبير ديگر، روشهاي دستيابي به مديريت بر قلوب چيست؟
4. شيوههاي دستيابي به مديريت بر قلوب
همانطور كه گفتيم «مردمي بودن» يكي از شاخصهاي مديريت امام خميني است كه ثمره آن در مديريت بر قلوب نمايان ميشود. به عبارت ديگر، راهبرد مشخص امام در مديريت، جلب اعتماد و رضايت عامة مردم است كه از ديدگاه ايشان، براي ايجاد اعتماد و جلب خرسندي تودة عظيم ملّت، روشهايي وجود دارد كه ذيلاً به آنها ميپردازيم:
الف) جلوگيري از ايجاد نارضايتي
رهبر كبير انقلاب همواره به مديران عالي كشور توصيه مينمودند كه مراقب باشند در سازمان يا نهاد يا وزارتخانههاي آنها نارضايتي مردمي نباشد، همچنانكه در بياناتشان تأكيد بر اين امر نموده و ميفرمايند:
اينها [وزراء] بايد حالا فكر اين معنا باشند، كه مردم را داشته باشند و يكي از راههايش اين است كه وزارتخانهها و ادارات يك جوري باشد كه نارضايي ايجاد نكند [صحيفه امام 1378 ج19: 36ـ 35].
امام حتي به فن دستيابي به چنين امري به طور ملموس و واقعبينانه اشاره كرده و وجود ناظر يا مرجع رسيدگي به شكايات مردمي را يادآوري مينمايد و ميفرمايد: به نظر ميآيد كه اگر چنانچه در هر وزارتخانهاي از طرف آقاي رئيسجمهور يا فرض كنيد كه آقاي نخستوزير، يك چند، دو سه نفري باشند براي اين معنا كه اگر چنانچه در آن اداره، در آن وزارتخانه از خود اهالي وزارتخانه شكايت داشتند، به اينها بگويند. اين اصل ـ نفس اين كار ـ مؤثر است در اين كه در وزارتخانهها اگر بنا باشد، يك كاري انجام بشود، برخلاف نشود [صحيفه امام 1378 ج19: 36].
چنانچه مشخص است يكي از ساز و كارهاي جلوگيري از نارضايتي مردم، ايجاد يك پست سازماني است كه حداقل از دو يا سه نفر تشكيل شود و وظيفة پاسخگويي به شكايات مردمي را به عهده داشته باشد.كميته ناظر سه نفري به منزلة چشم مدير عالي است كه بالطبع مسئوليتي خطير بر عهده دارد. امام خميني با ارائة چنين ساز و كاري ميخواهد به اين نكته اشاره كند كه در سازمانهاي ما هنوز آثار نكبتبار سيستم اداري پيشين بر جاي باقي مانده و نياز به تحولي جديد در زمينة اداري احساس ميشود. ايشان با استناد به اينكه نظام اداري ما وارث نظام غلط گذشته است و طبيعي است كه افراد اخلالگر در همه جا وجود داشته باشند و تلاش كنند كه مشكلاتي بر سر راه مردم ايجاد نمايند تا مردم را از مديريت نظام دلسرد كنند، ميفرمايد: شما ميدانيد كه ما وارث ــ يك كسي هستيم ــ يك رژيمي هستيم كه سرتا پاي اداراتش، الا يك عدهاي، دنبال اين بودند كه منافع خودشان را حفظ كنند، و دنبال اين بودند چه بكنند. از آنها، هستند الآن در جمهوري اسلامي، نميتوانيم بگوييم نيستند، همه جا هستند، و ممكن است كه اينهايي كه هستند بخواهند مردم را ناراضي كنند. اصل خطش اين باشد كه مردم را ناراضي كنند؛ چه بهتر اين است كه مردم را در ادارات ناراضي كنند [صحيفه امام 1378 ج19: 36].
امام با تأكيد مجدد بر وجود رسيدگي به شكايات، چنين ميفرمايد: بهتر اين است كه يك همچو عملي [مرجع رسيدگي] انجام بگيرد كه مردم هم توجه به اين داشته باشند كه يك مرجعي دارند كه اگر در اداره يك كسي ــ يك ضد انقلابي ــ بود، خواست يك فضولياي بكند، يك مرجعي دارند كه به آن مرجع بروند مراجعه كنند و هم، خود اين عمل في نفسه مؤثر در اين است كه جلوگيري كند از بعضي از امور [صحيفه امام 1378 ج19: 36]. امام در راه رسيدن به هدف الهي خود، هر نوع مانع انحرافي را برداشته و بر اين باور است كه دستيابي به اهداف بلندمدت اسلامي بدون همراهي مردم ميسر نيست و بايد بدون هيچ ملاحظهاي، موانع اين مسير را برطرف كرد.
به هر حال، ايشان وجود جمهوري اسلامي بدون مردم را بيمعنا ميشمرد و مردم را لازمة جمهوري اسلامي تلقي ميكند، چنانچه ميفرمايد: و بالاخره ما مردم را لازم داريم، يعني، جمهوري اسلامي تا آخر مردم را ميخواهد. اين مردمند كه اين جمهوري را به اينجا رساندند و اين مردمند كه بايد اين جمهوري را راه ببرند تا آخر [صحيفه امام 1378 ج19: 36].
ب) عمل به موازين اسلامي
يكي ديگر از روشهاي جلب اعتماد مردم مسلمان، تمسك به اسلام ناب محمدي است. در نگرش امام خميني(س) به دست آوردن قلوب ملّت با عمل به اسلام و احكام الهي ميسر است. چرا كه در نگرش الهي، خداوند مقلب القلوب است. بدين معنا كه اگر مديري در جهت رضاي خداوند و عمل به موازين شرعي كوشش و تلاش نمايد و در اين مسير متحمل شدايد گردد، خداوند تبارك و تعالي قلوب انسانها را به سوي او متوجه ميكند و او را در جهت دستيابي به اهدافش، مدد خواهد رساند. امام خميني رهبر و مديري است كه همواره در راه وصول به مقاصد الهي كوشش نمود و درصدد اجراي احكام شريعت اسلام برآمد. همين امر باعث گرديد تا خداي سبحان، قلوب مردم مسلمان را به سوي وي متمايل سازد. آن حضرت در اين باره ميفرمايد: راه به دست آوردن قلوب ملّت اين است؛ دل مردم مسلم، با اسلام به دست ميآيد. رگ خوابشان را ما فهميديم؛ قلوب مسلمين را بايد توسط اسلام جلب كرد ــ الي الله تطمئن القلوب؛ تمام قلوب دست خداست؛ «مقلب القلوب» خداست. به خدا متوجه شو تا دلهاي مردم به تو متوجه شود [صحيفه امام 1378 ج1: 121].
همچنانكه ديديم عمل به احكام اسلامي، خود ضامن بقاي سازمانها و نهادهاي اسلامي است و اگر مديري بتواند با سياستگذاري خود زمينههاي عمل به احكام اسلامي را فراهم نمايد، اعضاي سازمانها نسبت به عملكرد وي خوشبين شده و او را امين خود ميخوانند. در نگرش اسلامي اگر كاركنان، مدير را تابع محض قرآن و عامل به احكام اسلامي بيابند، در سازمان محيطي حاكم خواهد شد كه بتدريج محبت مدير اسلامي را در پي خواهد داشت و همين امر به تشنجزدايي در محيط كار و فعاليتهاي سازماني كمك خواهد كرد.
ج) سختگيري نكردن با مردم
يكي از مسائلي كه در رفتار سازماني مورد مطالعه قرار ميگيرد چگونگي رفتار مدير با كاركنان است. طبيعي است كه نوع رفتار مدير ميتواند هدايت، تغيير و كنترل رفتار افراد را محك بزند و در اين عرصه، داشتن مهارتهاي انساني از اهميت زيادي برخوردار خواهد بود. بنابراين مهمترين مهارت يك مدير، توانايي وي در كار با مردم است كه با داشتن اين مهارت، درك بهتر رفتار گذشته، پيشبيني رفتار آينده و هدايت و كنترل رفتار انسانها براي مدير آسان خواهد شد. حال بايد دانست كه يكي از روشهاي مهم به دست آوردن مهارت انساني، رفتار مناسب و شايسته با مردم است. به عبارت ديگر، براي نفوذ در اعماق روح انسانها بايد تا جايي كه ممكن است با مردم كنار آمد و بر آنها سختگيري ننمود.
امام خميني(س) با نگرش مردمسالاري، رفتار سازمانها و نهادها با مردم را مهم دانسته و گذشت از آنان و سختگيري نكردن با آنها را موجب جلب رضايت عامة مردم دانسته و ميفرمايد: مسألة ديگر رفتار نهادها [سازمانها] با مردم است. بايد حركت ما به صورتي باشد كه مردم بفهمند كه اسلام براي درست كردن زندگاني دنيا و آخرت آمده ما است تا ملّت احساس آرامش كند. اينكه آمده است: «الاسلام يجب ما قبله» اين يك امر سياسي است. اسلام ديده است اگر بخواهد با كساني كه تازه مسلمان شدهاند سختگيري كند، هيچ كس به اسلام رو نميآورد «جب ما قبل» كرده است و از آنچه در قبل كردهاند گذشته است [صحيفه امام 1378 ج19: 44].
امام نمونهاي از سختگيريها دربارة مردم را ذكر نموده و آن را مخالف روش اسلامي ميشمرد. چنانچه ميفرمايد: در جايي ديدم كميته صنفي گفته است تمام اصنافي كه از چند سال قبل از انقلاب گرانفروشي كردهاند، بايد بيايند و مجازات شوند. اين برخلاف اسلام و رضاي خداست [صحيفه امام 1378 ج19: 44]. ايشان با تأكيد بر سختگيري نكردن و داشتن رفتار شايسته با مردم، ملّت را عامل پياده شدن اسلام دانسته و ميفرمايد: ما بايد اين قدر سخت نگيريم و به فكر مردم باشيم. مردم ما خيلي زحمت كشيدهاند. مردم عادي غير از طبقه مرفه هستند. مردم عادي ما، اسلام را پياده كردهاند و تمام زحمات حكومت را متحمل ميشوند. پس ما بايد بسيار به فكر مردم باشيم و بر آنان سخت نگيريم كه از صحنه خارج شوند [صحيفه امام 1378 ج19: 44]. از اين رو مردم عادي كه متحمل رنجهاي طاقتفرسا شدهاند بايد ارج نهاده شوند، چون همين تودهها هستندكه باعث تحقق آرمانهاي اصيل اسلامي گرديدهاند. پس مدير مسلمان با عنايت به اين نكته، رأفت و مهرباني را نسبت به افراد عملي نموده و همين امر باعث گرايش مردم به سوي مدير ميشود.
د) شركت دادن مردم در كارها
مشاركت كاركنان در كارها و تصميمات سازمان، روشي است كه در سازمانها براي بهبود روابط كار و ايجاد انگيزة كاري انجام ميگيرد. اينكه مردم حس كنند كه سازمان از خودشان است و به نظريات آنها در مورد سازمانشان بها داده ميشود، اين خود موجب انگيزة كاري شده و تعلق خاطر اعضا به سازمان را زياد ميكند. امام خميني(س) با يادآوري اينكه مديران ما بايد به گونهاي عمل كنند كه ذائقه تلخي كه مردم در گذشته از ديگران داشتند، به ذائقة شيرين مبدل شود، احساس خودي بودن را موجب حل مشكل در زمان بحراني توسط مردم ميداند و علت آن را اينگونه ذكر ميكند: مردم احساسشان اين است كه از خود ما هست، هر چه هست؛ خودشان را غريبه ديگر نميدانند با شما، خودشان را خودي ميدانند، شما را فرزند خودشان ميدانند. شما هم بايد يك كاري بكنيد كه اگر خداي نخواسته برايتان يك مشكلي پيدا شد، همين بازار و همين محله و همين كوچه بريزند و مشكل شما را رفع بكنند [صحيفه امام 1378 ج17: 265ـ 264]. مشاركت افراد در كارها موجب ايجاد انگيزه در آنها شده و كارها به نحو مطلوبي انجام ميپذيرد. بارها بر اين مطلب تكيه شده كه مشاركت افراد روشي سنجيده براي ياري و كمك به دولت است. امام خميني درباره مشاركت مردمي چنين اظهار ميدارد كه: همينطور شركت دادن مردم را در امور، اين را كراراً گفتم… وقتي بنا شد كه مردم شركت كردند در كارها، شما شركت داديد مردم را، آنهايي كه الآن خدمت ميكنند و سابق هم خدمت كردند به شما، به ما، به همه، به اسلام و شما را رساندند به اينجا، آنها را كنار نگذاريد، رد نكنيد، آنها را وارد كنيد در كار [صحيفه امام 1378 ج19: 409].
امام با تأكيد بر مشاركت مردمي در كارها به مديران اجرايي كشور توصيه ميكند:
دنبال اين نباشيد كه هي هر چيزي را دولتياش كنيد.
نه، دولتي در يك حدودي است، آن حدودي كه معلوم است، قانون هم معين كرده، وليكن مردم را شركت بدهيد، بازار را شركت بدهيد [صحيفه امام 1378 ج19: 409]. پس در كلام و سيرة امام، بر مشاركت افراد تأكيد فراواني شده و حضور آنها در عرصههاي مختلف كار موجب بهبودي روابط كار، كارآيي و اثربخشي فعاليتهاي اقتصادي و مديريتي تلقي شده است. به همين دليل بايد مردم را با روشهاي منطقي همراه و همگام با خود كرد تا بقاي انقلاب تضمين شود و نيز كشور در پناه پشتيباني ملّت به توسعة روزافزون دست يابد. چه اينكه همراهي مردم لازمة حركت، ايجاد، بقا، استمرار نظام و حلاّل تمام مشكلات و بحرانها بوده و بدون آنها انجام هيچ كاري ممكن نميباشد. تمام اين نكات، اين نتيجه را به همراه دارد كه بايد مردم را همراه حكومت نگه داشت، آنها را جذب كرد و در يك كلام تحصيل رضايت و خشنودي و تأليف و تصرف قلوب و ايجاد انگيزة سياسي آنها امري ضروري است. بايد به گونهاي با مردم برخورد نمود و در رفتار سازماني با افراد طوري عمل كرد كه مردم احساس كنند كه به نظرياتشان توجه شده و به شخصيت آنها بها داده ميشود. حضرت امام پيوسته به مردم شخصيت و هويت ميدادند و رأي مردم را ميزان معرفي كرده و براي آن احترام تام قائل ميشدند و تصميمات سياسي نظام را در پرتو مشاركت سياسي مردم و اعمال نظر آنها مورد ارزيابي قرار ميدادند. سيرة امام همواره بر اين بود كه در جهت جلبنظر، اعتماد، رضايت مردم و تداوم تفكر عدم جدايي دولت (دستگاه مديريت كشور) از مردم تلاش كند و مردمي بودن مسئولين و پذيرش و مقبوليت مردمي را در ساختار اداري كشور به محك تجربه گذارد:
تا ملّت در كار نباشد، نه از دولت و نه از استانداران كاري نميآيد… همه بايد كوشش بكنيد كه رضايت مردم را جلب بكنيد در همه امور … [صحيفه امام 1378 ج18: 378].
5. الگوهاي رفتاري امام(س) در مردمداري
ديديم كه در نگاه امام، مردم از جايگاه بالايي برخوردارند و ملّت آنچنان اهميت دارد كه ايشان جمهوري اسلامي را بدون اتكاي به مردم بيمعنا ميشمردند، و نيز آنچنان دم از مردمسالاري ميزنند كه بين خود و اعضاي سازمان بزرگ اسلامي هيچ تمايزي قائل نبودند. اينك به قضايايي دربارة مردمي بودن امام خميني(س) اشاره ميشود تا نگرش امام نسبت به ملّت بيشتر درك شده و الگوهاي رفتاري آن رهبر فقيد در اين حوزه بيان گردد.
الف) عدم تبعيض بين رهبر و ديگران
حجتالاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خميني در خاطرهاي از روزهاي بمباران تهران بيان ميدارند:
در آن روزها خانوادة ما هم مثل بقية مردم عمل ميكردند. به شيشهها نوار چسب زده بوديم و كار ديگري نميكرديم … در روزهاي اول جنگ از تيم مهندسي ستاد مشترك، شخصي به جماران آمد و يك محل ضد بمب براي امام درست كرد وقتي كه آنجا را ميساختند امام گفتند: «من به آنجا نميروم».
ظرف چهار يا پنج ماه آن محل درست شد اتاقي بود به شكل (L ) انگليسي و به اندازه پنج متر در چهار متر. امام تا آخر هم درون آن پناهگاه نرفتند، حتي من يك مرتبه به امام گفتم: «شما بياييد و حداقل اينجا را ببينيد» امام گفتند: «از همين بيرون پيداست و از بيرون دارم ميبينم ساختمان چيست».
باز يك روز بعد از ظهر حدود هفت الي هشت موشك به اطراف جماران اصابت كرد، من خدمت امام رفتم و عرض كردم: «اگر يك مرتبه يكي از موشكهاي ما به كاخ صدام بخورد و صدام طوري بشود ما چقدر خوشحال ميشويم؟ اگر موشكي به نزديكيهاي اينجا بخورد و سقف پايين بيايد و شما طوري بشويد چه؟» امام در پاسخ گفتند: «والله من بين خودم و آن سپاهي كه در سه راه بيت است هيچ امتيازي و فرقي قائل نيستم والله اگر من كشته شوم يا او كشته شود، براي من فرقي نميكند». گفتم ما كه ميدانيم شما اينگونهايد اما براي مردم فرق ميكند. امام فرمودند: «نه مردم بايد بدانند اگر من به يك جايي بروم كه بمب، پاسداران اطراف منزل مرا بكشد و مرا نكشد من ديگر به درد رهبري اين مردم نخواهم خورد من زماني ميتوانم به مردم خدمت كنم كه زندگيام مثل زندگي مردم باشد، اگر مردم يا پاسداران يا كساني كه در اين محل هستند يك طوريشان بشود بگذار به بنده هم بشود تا مردم بفهمند همه در كنار هم هستيم». گفتم: «پس شما تا كي ميخواهيد اينجا بنشينيد؟» به پيشاني مباركشان اشاره كردند و فرمودند: «تا زماني كه موشك به اينجا بخورد» [ستوده 1373 ج 1: 86ـ 84].
ديديم كه امام بين خود و ديگران هيچ امتيازي قائل نبودند و خود را با مردم همسان ميديدند و حتي براي بيان مردمي بودنشان شرط شايستگي رهبري خود را خدمتگزاري خويش عنوان كرده و بين كشته شدن خويش و ديگران فرقي قائل نيستند. اين در حالي است كه رهبران مادي دنيا در مواقع خطر خود را چنان استتار ميكنند كه از هرگونه گزندي در امان باشند.
ب) معرفي مديران مردمي و خدمتگزار
امام خميني با معرفي چهرههاي مردمي و مديران خدمتگزار، آنها را الگوهايي براي بقية مديران نظام مطرح ميسازد و شاخصة اصلي مديران مردمي را روح بلند آنها و تأثيرناپذيري از مقام و پست ميداند و ميفرمايد: من از خصوصياتي كه در اين آقايان بود: آقاي رجائي، آقاي باهنر، آقاي عراقي، آني كه به نظرم خيلي بزرگ است اين است كه آقاي رجائي يك نفر آدمي بود كه دستفروشي [ميكرد] در بازار از قراري كه گفتند، من در مطالعاتي كه در ايشان كردم به نظرم آمد كه از حال دستفروشياش تا حال رياست جمهوري، در روح او تأثيري حاصل نشد. چه بسا اشخاصي هستند كه اگر كدخداي ده بشوند، تغيير ميكنند. به واسطه ضعفي كه در نفسشان هست، تحت تأثير آن مقامي كه پيدا ميكنند واقع ميشوند و اشخاصي هستند كه مقام تحت تأثير آنهاست از باب قوت نفسي كه دارند و آقاي رجائي، آقاي باهنر در عين حالي كه خوب يكيشان رئيس جمهور بود، يكيشان نخستوزير بود، اينطور نبود كه رياست در آنها تأثير كرده باشد، آنها در رياست تأثير كرده بودند يعني آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان، رياست آنها را نبرده بود تحت لواي خودش و اين يك درسي است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد [صحيفه امام ج 20: 124]. چنانكه ديديم در نگرش امام، مديري لايق و شايستة رياست و مسئوليت است كه سوار بر رياست شده و عنان آن را محكم در دست گرفته باشد، نه اينكه رياست بر او غالب شده باشد و او را به هر سويي بكشاند. امام خميني با معرفي مديران مردمي چون رجائي و باهنر قوت نفس آنها را يادآور شده و آنها را به عنوان بهترين خدمتگزاران و مردميترين مديران قلمداد ميكردند.
در بيانات ديگري نشانة مردمي بودن مديران عالي نظام را گريه كردن مردم عادي و راهپيمايي آنها در واقعه شهادتشان ميداند و گواهي مردم بر خوب بودن آنها را موجب نزول رحمت الهي و بخشش خداوندي ميشمرد. ناگفته نماند كه اين شاخص يعني داغدار شدن مردم در فراق ياران انقلاب در مورد خود ايشان شديداً مصداق داشت. چه اينكه مردم در رحلت ايشان گريهها سر داده و زاري و شيون نمودند. اين نشاندهندة مردمي بودن اين رهبر فرزانه بود كه خود را خدمتگزاري كوچك براي ملّت ميدانست و محرومين و مستضعفين را بر خويش مقدم ميداشت.
نتيجهگيري
در يك جمعبندي از مطالب پيشين ميتوان اظهار داشت كه امام راحل براي ملّت و ملّتگرايي مفهومي گسترده بيان كرده كه با مفاهيم طرح شده در رويكردهاي ديگر تفاوت ماهوي دارد. ايشان در مسير ملّتگرايي، قلمرو عقيدتي و نظام ارزشي نشأت گرفته از جهانبيني توحيدي را محور قرار داده و ملّت اسلامي را با محوريت انگيزة الهي ميپذيرد. در فرضية امام، همگرايي ملّت و دولت با اصل تلازم خدامحوري و مردمداري عجين شده و تفكر جديدي در مديريت و رفتار به وجود ميآورد. اين رويكرد، سبك مديريت بر قلوب است. در نظر رهبر فقيد انقلاب براي دستيابي به اين نوع از مديريت لازم است كه مديران و حاكمان خود را خدمتگزار و وامدار ملّت فرض كرده و مراقب باشند كه در سازمانهاي آنان:
از ايجاد نارضايتي جلوگيري شود.
به موازين اسلامي عمل گردد.
با مردم سختگيري نشود.
مردم در كارها مشاركت داده شوند.
خاطرنشان ميشود كه رهبر كبير انقلاب در عرصة عمل و خدمت، همگرايي با مردم را تجربه نموده و از شهد شيرين مديريت بر قلوب بهره بردند.
حکومت اسلامي و استدلال امام خميني (ره)
امام خميني (ره) با رهبري و هدايت انقلاب اسلامي توانست ايران اسلامي را که قرون متمادي در دست دولت هاي بيگانه گرفتار بود، برهاند و استعمار و چپاول سرمايه هاي ميهن اسلامي را در قبرستان تاريخ تلخ گذشته مدفون نمايد. امام با طرح حکومت اسلامي و احياي حکومت آل رسول الله در جامعه اسلامي و زنده کردن ارزش هاي والاي اسلامي و خط بطلان کشيدن بر تفکر غلط غربي سکولاريستي ( جدايي دين از سياست) توانست اقتدار و مثمرثمر واقع بودن حکومت اسلامي را به جهانيان نمايان سازد. امام خميني (ره) همواره بيانات امام علي (ع) را در امور حکومت داري سرلوحه و سرمشق خود قرار مي داد و به سيره وي در مورد همنوا بودن دين و سياست اشاره و مي فرمايد: اين را که ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شايع کرده اند اين را بي دين ها مي گويند مگر زمان پيامبر (ص) سياست از ديانت جدا بود؟… مگر زمان خلفاي حق با ناحق، زمان خلافت حضرت امير (ع) سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرف ها را استعمارگران و عمال سياسي درست کرده اند تا دين را از تصرف در امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان برکنار سازد. امام همچنين باالهام و الگوگيري از نحوه حکومت امام علي (ع) در هدايت جامعه اسلامي مي فرمايد: «او تمام مقصودش، خدا بود. اصلش اين دنيا و اين رياست و اينها در نظر او چيزي نبود مگر اينکه بتواند يک عدلي را در يک دنيا برقرار کند و الاپيش آنها مطرح نبود که يک رياستي داشته باشند يا خلافتي داشته باشند مگر اينکه بتوانند يک عدلي را اقامه کنند و يک حدي را جاري کنند» يعني هدف امام از برقراري حکومت از نوع اسلامي آن، برقراري عدالت اجتماعي و رفع شکاف طبقاتي ميان اقشار گوناگون جامعه بود. عدالتي که به معناي دقيق کلمه در نتيجه برخي اهمال کاري هاي صورت گرفته از سوي دستگاه پهلوي در کشور رنگ باخته بود و عده اي اقليت ناچيز در رفاه و آسايش به سر مي بردند و از درد مردم مظلوم و نواي آنان خبري نداشتند و انگيزه اصلي امام (ره) از برقراري حکومت اسلامي، رفع تنگناها و تبعيض هاي موجود در جامعه بود. ايشان با اشاره به سخناني از اميرالمومنين مي فرمايد: «خدايا تو خوب مي داني که آنچه از سوي ما بود و از ما سر زد براي رقابت و کشمکش در قدرت و رياست يا براي دستيابي به اموال ناچيز دنيا نبود، بلکه براي اين بود که اصول دين روشن تو را برگردانيم و در سرزمين تو اصلاح پديد آوريم تا در نتيجه آن، بندگان ستمديده ات امنيت يابند و حدود تعطيل شده تو اجرا گردد».
با کمي دقت و تفکر در سخنان امام خميني(ره) در مي يابيم که ايشان با الهام از بيانات امام علي(ع) با هدف کسب مقام ومنزلت دنيوي نبوده است و دائم مسئولان را دعوت به خدمت به مردم و حل مشکلات مردم و دلبسته نشدن به پست و مقام دعوت و سفارش مي کند و سخنان اميرالمومنين را به يادها مي آورد که مي فرمايد: «شما شيعه ها همان هستيد که مي گوييد من به اندازه اين کفش کهنه اي که هيچ نمي ارزد، امارت شما را به اندازه اين برايش ارزش قائل نيستم، مگر اينکه حقي را برقرار کند».
يعني انگيزه اصلي امام خميني (ره) از برقراري حکومت اسلامي و اصرار ايشان بر آن صرفاً برقراري عدالت، رفاه و آسايش و توزيع عادلانه ثروت هاي موجود در کشور براي تمامي اقشار جامعه و برخورد با ثروتمنداني كه از راه حرام كسب ثروت نموده اند و اجراي احکام اسلامي، اجراي حدود الهي بدون اغماض، برابري زندگي و سطح معيشت خود با محرومان و مستضعفان و… بوده است. ايشان در راستاي به سر منزل مقصود رساندن اهداف حکومت علوي را در حاکميت بي چون و چراي قانون و رعايت آن از سوي همگان مي داند، يعني قانون زماني داراي ضمانت اجرايي و ارزش خواهد بود که در عمل نيز نسبت به آن عمل شود و با خاطيان قانون از طريق قانون برخورد صورت گيرد. امام (ره) با بينشي که در سايه شکوفايي استعداد خود با تقوا و زهد و به عبارت ديگر با عرفان به وجود آمده بود، به احکام اسلامي مي نگريست.
حضرت امام در بحث زکات مي فرمايند: به نظر من زکات را بايد در يک جا جمع کرد و در اختيار فقيه قرار داد تا به مصرف برساند. مردم هم مي توانند به مصرف فقرا و کارهاي عمومي برسانند« يعني اين بينش که بايد زکات نزد فقيه جمع بشود مختص حضرت امام خميني (ره) بود و اين در سايه اين انديشه نوآورانه بود که اسلام براي حکومت آمده است. اسلام صرفاً براي وضع قانون نيامده، بلکه براي اداره جامعه آمده است اين بينش، حکومتي است. از طرف ديگر امام فسادها و هنجارشکني هاي موجود در جامعه را از آن حکومت مي دانست و معتقد بود که اگر حکومت ها فاسد باشند، فساد جامعه را در بر خواهد گرفت و اگر حکومت ها صالح باشند، جامعه صالح خواهد بود و امام راحل با توجه به اين دو ديدگاه حکومت را در زمان غيبت بر عهده ولي فقيه مي دانست و مردم را دعوت به بسيج جهت حفظ نظام اسلامي مي نمود و مردم را دائم به هوشياري در برابر بحران هايي که حکومت اسلامي را تهديد مي کرد، فرا مي خواند.
در دوران حکومت حضرت علي (ع) ايشان گرفتار جهل دوستان، پيمان شکني عده اي سودجو که درصدد تحميل نمودن برخي خواسته هاي منفعت طلبانه و چپاول گرانه خود بودند، شدند. امام خميني در اين زمينه مي فرمايد: زمان حضرت امير(ع) که مواجه بود با آن جنگ هاي داخلي و آن منافق هايي که از کفار بدتر هستند و نگذاشتند حکومت شکل بگيرد بطوري که دلخواه باشد. اگر گذاشته بودند، مهلت داده بودند ولو در يک دوره کوتاهي حکومت تحقق پيدا کرده بود. آن الگويي که آنها به عالم نشان مي دادند براي بشر تا آخر يک درس بزرگي بود و ما بايد متاسف باشيم براي اين امر که محروم شديم از يک همچو برکت بزرگي.
امام خميني در نحوه حکومت داري با درس گرفتن از حکومت علوي، تمامي خطرات تهديدي نظام اسلامي اعم از داخل و خارج کشور را با ايجاد وحدت و انسجام اسلامي توانست با موفقيت خنثي و نظام قدرتمند اسلامي را در برابر دولت هاي استعمارگر و متجاوز بيگانه مستقر نمايد. حکومت اسلامي و پيروي از سنت رسول الله و اهل بيت (ع) از منظر امام خميني يعني حکومت مستضعفين و توده مردم و اجراي عدالت و احکام خداوندي و تقويت روحيه شهادت طلبي در جهاد با دشمنان اسلام و خدمت به مردم مستضعف و ستمديده مي باشد و هم اينک حکومت علوي مستقر در کشور عزيزمان بعنوان الگويي براي ملل آزاده جهان در راستاي کسب استقلال و آزادي و امنيت مي باشد.
روزنامه ايران
منابع
– امام خميني، روحالله. (1372). كلمات قصار «پندها و حكمتها». تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
– . (1381). ولايت فقيه. تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. مؤسسه چاپ و نشر عروج.
– ابوالحمد، عبدالحميد. (1368). مباني سياست. تهران: توس.
– دوورژه، موريس. (1358). جامعهشناسي سياسي. ترجمة ابوالفضل قاضي. تهران: جاويدان.
– ستوده، اميررضا. (1373). پا به پاي آفتاب، گفتهها و ناگفتهها از زندگي امام خميني(س). تهران: پنجره.
– صحيفه امام. (1378). تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
– فرهنگ فلسفي لالاند.
– قاضي، ابوالفضل. (1368). حقوق اساسي و نهادهاي سياسي. تهران: دانشگاه تهران.
منبع: پايگاه راسخون