مقدمه
مهندسي فرهنگي كيفيت و چگونگي ارتباط حوزه فرهنگ با ساير حوزههاي نظام اجتماعي و تعيين جايگاه و نوع تعامل نظام فرهنگي با ساير حوزهها نظير سياست، اقتصاد، اجتماع، نهادهاي اداري … با نظرداشت به جهانبيني و ايدئولوژي حاكم بر يك جامعه است.
تمامي انديشمندان و متفكران اسلامي، به خصوص كساني كه در دوره معاصر به انديشهورزي و نقد انديشه همت گماردهاند بر كانوني بودن نقش فرهنگ، در بازآفريني هويت ديني ـ ملي اذعان داشتهاند.
ما در اين نوشتار برآنيم تا با تعريف درست از مهندسي فرهنگي و فرهنگ مهدويت بايستهها و ضرورتهاي فرهنگ مهدويت را در راهبري نظام فرهنگي كشور به بحث بگذاريم .
مهندسي فرهنگي كيفيت و چگونگي ارتباط حوزه فرهنگ با ساير حوزههاي نظام اجتماعي و تعيين جايگاه و نوع تعامل نظام فرهنگي با ساير حوزهها نظير سياست، اقتصاد، اجتماع، نهادهاي اداري … با نظرداشت به جهانبيني و ايدئولوژي حاكم بر يك جامعه است.
تمامي انديشمندان و متفكران اسلامي، به خصوص كساني كه در دوره معاصر به انديشهورزي و نقد انديشه همت گماردهاند بر كانوني بودن نقش فرهنگ، در بازآفريني هويت ديني ـ ملي اذعان داشتهاند.
ما در اين نوشتار برآنيم تا با تعريف درست از مهندسي فرهنگي و فرهنگ مهدويت بايستهها و ضرورتهاي فرهنگ مهدويت را در راهبري نظام فرهنگي كشور به بحث بگذاريم.
تعريف مهندسي فرهنگي
جامعهشناسان و فيلسوفاني مانند ژان ژاك روسو (J. Rosoo) و هربرت اسپنسر (Herbert Spencer) بر اين عقيده بودند كه نقش و دخالت انسان در راه و رسم زندگي خود، باعث پريشاني و ناخرسندي ميشود اما با تكامل دانش جامعهشناسي و مردمشناسي، مهندسي فرهنگي امري ضروري پنداشته شد.
مهندسي فرهنگي بر اين پيشفرض اساسي مبتني است كه فرهنگ امري ثابت و غير قابل تغيير نيست و ميتوان آن را به مرور و در درازمدت تغيير داد. اساسا كاركرد مهندسي فرهنگي، وصال جامعه موجود به جامعه مطلوب است. به اين معنا كه فرهنگ در همه اركان نظام نهادينه شده و نظام پايه توسعه را تشكيل دهد. مهندسي فرهنگي، آن بخش اساسي از مهندسي اجتماعي است كه ارزيابي وضعيت فرهنگي موجود، تعيين مختصات و چارچوبهاي فرهنگ مطلوب، طي طريق و كيفيت تغيير گفتمان فرهنگي موجود به فرهنگ مطلوب را به ما نشان دهد. با اين پيشفرض مهندسي فرهنگي عبارت است از كوششي سنجيده براي جلوگيري از مشكلات فرهنگي آينده يا بهبود جامعه فردا با طرح و اجراي نقشههاي دقيق و محدود است.
پس در مهندسي فرهنگي به تعريف جامعه ايدهآل و مطلوب، آسيبشناسي وضع موجود فرهنگ، شناسايي عملكردهاي بخشهاي مختلف و تلاش مستمر در جهت بهبود نقش اين بخشها در حوزه فرهنگ كه در قالب طرح جامع نظام فرهنگي جامعه ميباشد.
چيستي فرهنگ مهدويت
اگر بخواهيم با چند عبارت ساده فرهنگ مهدويت را تعريف و تحليل كنيم بايد گفت كه فرهنگ مهدويت عبارت است از يك سري هنجارها، ارزشها، شعائر و سازههاي معرفتي خاصي كه بر پايه اعتقاد به منجي و شهر موعود شكل گرفته است.
فرهنگ مهدويت در دو عصر قابل تحليل است: 1ـ فرهنگ پيشاظهور 2ـ فرهنگ پساظهور
فرهنگ پيشاظهور
فرهنگ مهدويت در عصر پيشاظهور به دو قسم سلبي و ايجابي قابل تقسيم است. بال سلبي فرهنگ مهدويت يك نگاه عقيم و بيمار به آموزه انتظار منجي دارد كه ذاتاً و عرضاً مخرب و مخدّر روح اجتماع است اما شاخه ايجابي اين فرهنگ درست در جهت عكس قسمت سلبي آن عمل ميكند.
رويكرد ايجابي به فرهنگ مهدويت يعني يك نگاه ديناميك به مهدويت با چاشني عقلانيت است. كه موتور محرك انسان، جامعه و تاريخ است و رسالت اوليه ما بايد تغيير گفتمان سلبي انتظار به گفتمان ايجابي باشد و مهندسي فرهنگي نظام ديني را بر پايه دكترين ايجابي انتظار طراحي و تئوريزه كنيم.
آنگاه پس از تبديل ادبيات ايستاتيك مهدويت به گفتمان ديناميك و منسجم مهدويت به سمت خلق نظام مهندسي فرهنگي كشور خيز برداريم.
فرهنگ پساظهور
فرهنگ مهدويت در عصر پساظهور، از صافي نظريات بشري غربال ميشود و فارغ از تحليل منبعي از دريچه فلسفه تاريخ فرهنگ جامعه بشري به ايدهآلترين شكل ممكن خواهد رسيد.
جامعهاي كه فرهنگ آن مبتني بر پذيرش توحيد و عدالت شكل گرفته است و بزرگترين دغدغه فرهنگي آن جامعه را دين داري و گرايش به عرفان و ايمان ديني تشكيل ميدهد، مهندسي فرهنگي در عرصه مهدويت را ميتوان معطوف به شيوه طراحي و عملياتي كردن نظامهاي ارزشي يك جامعه معرفي نمود به طوري كه اين روش مهندسي فارغ از تأمين و تضمين معيشتي اجتماع متضمن ترويج و تعميق باورها و ارزشهاي ديني توده جامعه باشد. مختصات و چارچوبهاي فرهنگي پيشاظهور و عصر حاضر را بايد مبتني بر عناصر فرهنگي فرهنگ پساظهور تعريف و بازخواني كرد.
بايستگيهاي راهبردي فرهنگي با تأكيد بر فرهنگ مهدويت
1ـ ايجاد اتاق فكر فرهنگي و مديريت كلان در عرصه فرهنگ:
مهندسي فرهنگي نظام مبتني بر فرهنگ مهدويت بايد با نظرداشت به روند جهانيسازي دين طراحي شود. مخرج مشتركي كه در موج جهانيسازي مشاهده ميشود كم رنگ شدن مرزهاي جغرافيايي، نژادي و مرزهاي مذهبي و ايدئولوژيك در ارتباط بين فرهنگ و تمدنها با يكديگر است.
جهاني سازي با ماهيتي دو گانه به شكل پيچيدهاي ظاهر گرديده است. از يك سو با پذيرش خرده فرهنگها در چرخه جهانيسازي، جهان را به سوي كثرت گرايي و تنوع فرهنگي سوق ميدهد و از سويي ديگر با برجسته كردن يك فرهنگ خاص، فرهنگها و هويتهاي بومي و محلي را به چالش طلبيده است. آرنولد توين بي (A. Toynbee) تاريخنويس انگليسي در كتاب «مطالعه تاريخ» ميگويد: ما فرزندان تمدن غربي امروزه تنها به پيش ميرويم و هيچ چيز جز تمدنهاي فرو ريخته در اطرافمان نيست … تا آنجا كه ما ميدانيم شانزده تمدن تاكنون نابود شدهاند و نُه تمدن ديگر در حال احتضارند.
پس موضع كلان ما در مديريت راهبردي فرهنگي كشور تلاش براي جهانيسازي فرهنگ اسلام و به حاشيه راندن فرهنگ سكولاريسم (Secularism) است. فرهنگ اسلام مبتني بر مباني انديشه مهدويت، فرهنگي جهانشمول است كه قدرت پاسخگويي به نيازهاي بشر را در همه زمانها دارد لذا فرهنگ مهدويت فرهنگي است كه غايتي روشن براي جوامع بشري ترسيم نموده است و آن چيزي جز تولد دولت جهاني و عدل مهدوي نيست و وضعيت موجود و آينده بشريت نيز گسسته از آن هدف غايي كه به سمت آن گام برداشته ميشود نيست. بر اين اساس با نگاهي به فرهنگ آينده بايد گامهاي فعلي را واقع بينانه و استوار برداشت.
آن چه كه مسلم است اين است كه با توجه به تحولات فرهنگي در عرصه جهاني نميتوان بدون شناخت هوشمندانه و آيندهنگر، مهندسي فرهنگي كشور را مديريت كرد. لذا مباني آموزههاي مهدويت به عنوان ايدهآلترين فرهنگ موجود بشري بايد شاقول حركت در مهندسي فرهنگي كلان كشور قرار بگيرد. وقتي اين اتفاق مبارك در عرصه فرهنگ جامعه شكل گرفت و مهدويت به موتور تحول فرهنگي كشور تبديل شد طبيعتاً فرهنگ فولكور جامعه نيز مبتني بر آن آرمان خاص شكل خواهد گرفت.
2ـ ايجاد روح اميد و پيشرفت در جامعه:
از ويژگيهاي بارز فرهنگ مهدويت هويت بخشي به فرد و جامعه است. در نظام فكر شيعي امامت جان و جوهره سياست و امام هويت آفرين ميباشد. يعني به وسيله امامت است كه علل اربعه زندگي يك شيعه تعريف ميشود چرايي، چيستي، معناي زندگي و غايت زندگي در فرهنگ شيعي با وجود عنصر امام قابل خوانش است. فرهنگ مهدويت بعنوان يك آلترناتيو (Alternative) قوي براي جريان توسعه تكنولوژيكي عالم و مدرنيته ماديگرا در گسترش فرهنگ ديني بسيار موثر است. اين فرهنگ با قابليت تعامل بين علم و دين ظرفيت تاثيرگذاري و پردازش هدايت دنيا به سمت آخرت را داراست.
نظام مهندسي فرهنگي در جهان غرب مبتني بر فرهنگ سكولاريسم، با چاشني ماديگرايي در صدد هژمونيك كردن اين دكترين در گستره نظام اجتماعي نوين بر محور مدرنيته است اين راهبرد فرهنگي با گسترش حجم توليدات مادي و محوريت حداكثري اقتصاد به طور مستقيم سعي در منزوي كردن و به حاشيه راندن دين در حوزه فرهنگسازي است در اين نوع از مهندسي فرهنگي اصالتي براي فرهنگ اخلاق محور وجود ندارد.
اما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي كه در نوع خود يك رنسانس توحيدي و شورش سنت عليه مدرنيته بود. اصالت فرهنگي مبتني بر اخلاق و عدالت شكل گرفت. پيروزي انقلاب اسلامي كه با شعار اختلاط دين و دنيا پا به عرصه نظريات مدرن گذاشته بود بهترين سند عيني بود كه تحولات نظام سازي و جهانيسازي غربي با غلبه مهندسي اقتصاد محور را به چالشي سخت دعوت كرد.
و امروز ما شاهد آنيم كه جهان غرب براي مقابله با انقلاب اسلامي و فرهنگ مهدويت بجاي استفاده از زبان و قلم خود مجبور است از دستان و سلاحهاي خويش بهره جويد.
3ـ تنظيم مناسبات ديني با نيازهاي اجتماعي:
اولويت ساماندهي فرهنگي كشور از آغازين سالهاي حيات انقلاب اسلامي بصورت يك خلأ ايدئولوژيك نمايان بود. ضرورت طرح جامع فرهنگي و تلاش براي بازخواني مهندسي فرهنگي و ارائه تفسير جديدي از آن به طور محسوس قابل رؤيت بود.
آموزه مهدويت مبتني بر ويژگيهاي شهر موعود و آرمانشهر به لحاظ فرهنگي با تاكيد بر خدامحوري و توسعه عدالت بهترين و شكيلترين الگويي بود كه يك نظام اسلامي ديني ميتوانست به عنوان فرهنگي راهبردي آن را نصب العين خود نمايد. براي حركت جامعه به سمت جامعه موعود ابتدا بايد اجزاء و عناصر فرهنگ مهدويت را تبيين سپس فاصلهاي را كه جامعه كنوني با آن نقطه دارد را ترسيم كرد. يعني كاستيها، بايستگيها و نيازهاي اجتماعي را سنجيده آن گاه براي حركت عالم و جامعه به سمت عصر ظهور برنامهريزي كرده و مدلسازي كنيم.
تحليل و طبقهبندي مسائل و موضوعات فرهنگي نيازمند شناسايي فرهنگ موجود و نقاط ضعف و قوت آن با هدف نظمدهي، اصلاح جهتگيريها، انجام دادن بخشهاي گوناگون دولتي و غيردولتي و ارتباط آن با نيازهاي اجتماعي و نگاه سيستماتيك و جامع به مقوله فرهنگ بر اساس يك مدل كارآمد است.
اين مدل پويا و كارآمد بايد واجد پتانسيلهاي ايدئولوژيك مبتني بر فضاي حاكم بر يك جامعه سنتي و ديني باشد. فرهنگي كه كرامت انسان، كمال بشر و تكامل تاريخ را در بطن خود پرورانده و بر مجموعه انساني روابط كالايي و مبادلهاي را حاكم نكرده باشد.
4ـ ترميم فرهنگ موجود بر اساس فرهنگ مطلوب (مهدويت)
مهندسي فرهنگي مهدويت مفهومي وسيعتر و كلانتر از مفهوم كنترل اجتماعي است كه طراحي، تدوين و توسعه نظام ارزشي يك جامعه به گونهاي كه در پرتو تجلي فرهنگ مهدويت بتوان آن جامعه را از منظر اقتصادي ـ اجتماعي و همه ابعاد و شئون زندگي توسعه داد. لذا فرهنگ مهدويت با مرمت فرهنگي، به ساخت اجتماعي آن هم نظر دارد. بدين معنا كه مهندسي فرهنگي به مهندسي اجتماعي ميانجامد.
مهندسي فرهنگي لايههاي زيرين فرهنگي جامعه را ترميم ميكند و مهندسي اجماعي چگونگي ساختار اجتماعي يك جامعه را ترسيم ميكند.
مهندسي فرهنگي مهدويت به لحاظ معرفتي نوعي كنترل نامحسوس اجتماعي را ميسازد كه با تاثير در لايه ذهني جامعه به دنبال قاعدهمند كردن رفتار فرد يا گروه بر اساس معيارهاي آموزه مهدويت است. پس فرهنگ مهدويت با ترميم و تنظيم لايههاي زيرين فرهنگي جامعه به بهسازي اجتماعي نيز كمك ميكند.
زماني سكّان مهندسي فرهنگي ما بر اساس جامعه موعود ساماندهي خواهد شد كه مختصات فرهنگ مهدويت و جامعه آرماني مهدوي را به دقت رصد و ارزيابي كرده سپس بر اساس آن معيارها فرهنگ جامعه خويش را بازخواني كنيم و با شناسايي نقاط ضعف و قوت فرهنگ موجود به سمت فرهنگ مطلوب و مهدويت گام برداريم.
5ـ جهتدهي و توسعه باورهاي فرهنگي جامعه
فقدان برنامهريزي و سياستگذاريهاي استراتژيك قطعاً يكي از كاستيهاي نظام توسعه فرهنگ ديني است نبود يك چشمانداز بلند فرهنگي بعنوان افق و دورنماي فرهنگي در كشور معطوف به معارف مهدويت بيشترين سهم را در نقصان فرهنگي ايفا ميكند. تصميمسازان اين حوزه كه غالبا از نخبگان فكري مهدويت هستند بايد سعي در تغيير ذائقه فرهنگي جامعه از مصرفگرايي فكري و آرمان زدگي ديني به سمت واقع بيني و توليد علم ديني باشند و گذار از ايرانشهري به سوي آرمانشهري را در دستور كار خود قرار دهند.
طرح مهندسي فرهنگي جامعه مبتني بر اين رهيافت است كه مجاري بكارگيري اصول و ارزشهاي اسلامي و تبلور آن، در عرصه حيات اجتماعي است و آموزه مهدويت با نقش آفريني در حوزه فرهنگ با نسبت دين و توسعه فرهنگي ـ دين و مديريت فرهنگي ـ دين و تمدن سازي ـ دين و جهاني سازي ارتباط مستقيم و تنگاتنگ دارد.
توسعه فكري و فرهنگي كه در سه بخش انديشه، اخلاق و عمل است. از منظر دين زماني محقق ميشود كه تنوع و تكثر در مسايل ياد شده همراه با انسجام بر محور تكامل توحيد اتفاق افتد. لذا مهندسي فرهنگي راهبردي مبتني بر آموزههاي مهدويت از منظر فلسفه تاريخ بايد به چنين تحول و توسعهاي در عرصه فرهنگ منجر شود لذا با توجه به فرهنگ مطلوب مهدويت به رفع نقايص فرهنگ موجود پرداخته و مديريت توسعه فرهنگ و جهتدهي فرهنگي معطوف به گزارههاي مهدوي نهادينه شود.
نتيجهگيري
ادوار مختلف تاريخ انقلاب اسلامي، شاهد ظهور و بروز چهرههايي در عرصه فرهنگ بوده كه بيش از آن كه به دنبال كار فرهنگي باشند به دنبال سياسي كردن عرصه فرهنگ بودهاند نبود استراتژي واحد فرهنگي بزرگترين معضل و ويروس در حوزه مديريت راهبردي فرهنگ كشور است به نظر ميرسد آموزه مهدويت متشكل از عناصر فرهنگزا اين پتانسيل را در درون خود دارد كه راهبري اجتماعي و مهندسي نظام فرهنگي كشور را به عهده گيرد ما در عرصه فرهنگ محتاج برنامه ريزي استراتژيك فرهنگي معطوف به فرهنگ مهدويت هستيم برنامهريزي استراتژيك به برنامهاي گفته ميشود كه خطوط كلي برنامههاي آينده، نيز سير كلي حركتها تا رسيدن به اهداف ايدهآل را مشخص نمايد.
منابع
1ـ جعفري، محمدتقي، فرهنگ پيرو ـ فرهنگ پيشرو
2ـ مطهري، مرتضي، احياي تفكر اسلامي و رابطه منطقي دين با علوم كاربردي ـ انتشارات اميركبير
3ـ پيروزمند، عليرضا، گفتگوي تمدنها و پديده جهاني شدن، همايش بين المللي گفتگوي تمدنها
4- Arnold Toynbee, A study of History: abridged by D. C: So mervell.
5ـ نبوي، محمدحسن، مديريت اسلامي، موسسه بوستان كتاب، چاپ 11، ص 45
6ـ بشيريه، حسين، نظريههاي فرهنگ در قرن بيستم. تهران: موسسه فرهنگي آينده پويان
منبع: نشريه الكترونيك ساعت صفر
http://defahoghoghi.ir/social/2008-10-29-20-08-39/997-1388-05-17-05-33-46.html