مقدمه:
پس از انقلاب صنعتي و شكلگيري اقتصاد بازار و يا به تعبيري اقتصاد آزاد و آزادي اقتصادي انديشمنداني نيز به تئوريزه كردن نظام بازار و قوانين حاكم بر عرضه و تقاضا پرداختند كه مباني نظري و چارچوب نظري مكتبهايي چون كلاسيك و نئوكلاسيك را فراهم ساختند. در چارچوب اين پارادايم دولتها از دخالت در امور اقتصادي منع شدند زيرا كه در اين «الگوي مادر» دولت تاجر خوبي تلقي نميگشت و وجودش با تعبير
«بد و ضروري» توجيه ميشد، آزادي عبور و آزادي جريان (بگذار بگذرد و بگذار جريان يابد) از جمله گزارههاي بسترساز براي روند اقتصاد آزاد بود. دست نامرئي آدام اسميت يا مكانيسم خود مصحح او از جمله تئوريپردازهايي بود كه تمامي فرايندهاي اقتصادي را به قانون «تار عنكبوتي عرضه و تقاضا» احاله ميكرد و يا قانون ظروف مرتبطه انديمشندي چون ژان باتيستسه نيز توجيهگر اين وضعيت بود و ديگراني چند، كه براي جلوگيري از اطاله كلام به همين ميزان بسنده ميشود و از نظرات آنها چشمپوشي ميگردد. اين تئوريپردازيها و انديشههاي اقتصادي كه در ليبراليسم اقتصادي يا مكتب كلاسيكها مطرح بود عملاً در سه عرصه ناتواني نشان داد و منجر به نگرشهاي جديد از جمله شكلگيري اقتصاد بخش تعاون شد براي روشن شدن بحث مختصري به اين سه حوزه ناكارآمدي در انديشههاي انديشمندان كلاسيك ميپردازيم. اين سه عرصه عبارت بودند از:
1.اتلاف و نابودي منابع طبيعي كه با گسترش انديشه ليبراليسم اقتصادي و عملياتي شدن آنها به طور شديد و فزاينده لطمه جبرانناپذيري بر منابع طبيعي وارد كرد.
2.اين انديشه زماني كه در هستي اجتماعي واقعيت يافت و در كارگاهها و كارخانهها به اجرا درآمد شديداً به عامل استثمار و بهرهكشي از نيروي كار تبديل شد و روز به روز به دشواريهاي زندگي كارگران و شرايط بد زيستي و مادون انساني آنها دامن زد.
3.دست نامريي آدام اسميت و يا قانون بازار و مكانيزم خود مصحح هرگز نتوانست در شكلگيري انحصارات و شبه انحصارات كه با تباني و همدستي بنگاههاي اقتصادي بر جامعه و قدرت خريد نيروهاي كار آثار منفي ميگذاشت مؤثر واقع شود. به طوري كه انسان دوستان و انديشمنداني كه بر انساني كردن اقتصاد باور داشتند اين برهه از تاريخ زندگي انسان و كارگران را از سياهترين دورههاي زندگي بشر نام بردهاند.
تعاونيهاي رسمي يا اقتصاد بخش تعاون زاييده وضعيت پيش آمده در حوزه اقتصاد و منابع انساني بعد از انقلاب صنعتي بود و راهي مياني و وسط بود كه در بادي امر از طريق تعاونيهاي مصرف و تأمين نيازمنديها از منابع اصلي توليد و امكان و توانايي بهبود اثربخش در سبد هزينههاي خانوار كارگران را از طريق اصلاح «ضريب اٍنگل» (Engel Coefficient) (كه نشاندهنده درصدي از درآمد كه صرف تأمين مواد غذايي خانواده ميشود) واقعيت ميبخشيد و با افزودن بر توان حداقل قدرت خريد نيروي كار بدون وارد شدن در ساز و كارهاي پولي و مالي، اثربخشي و كارايي خود را در عمل به اثبات رسانيد. تعاونيهاي مصرف در مرز گستري (Boundary Spanning) وارد حوزههاي توليدي، اعتباري، مسكن و خدمات شدند آنگونه كه در بسياري از كشورهاي در حال توسعه چون هند و مصر و …. اقتصاد بخش تعاون به عنوان هدف توسعه و در بخشي ديگر از كشورهاي جنوبگان از جمله ايران به مثابه اصليترين ابزار و وسايل و الزامات توسعه به كار گرفته شدند كه در اين مقاله به آنها ميپردازيم.
براي شفافيت بيشتر موضوع و نقش تعاونيها و يا اقتصاد بخش تعاون به عنوان هدف توسعه و يا به مثابه اصليترين و مؤثرترين الزامات و ابزارها و وسايل توسعه ذكر اين موضوع را نيز ضروري ميدانم كه به عرض حضّار محترم برسانم كه اقتصاد بخش تعاون بر پايه چهار اصل اساسي استوار است كه وجود اين اصول مايههاي اثربخشي و توسعهآفريني تعاونيها را رقم ميرند ضمن اينكه اين چهار سازه در رابطهاي بهمافزايي “Synergy” به تقويت كارآيي يكديگر نه براساس رابطهاي عددي و تواني بلكه بر پايه لگاريتمي اقدام ميكنند كه عبارتند از:
1.اصل انضباط ارادي و اختياري و درونزا
2.اصل فداكاري به نفع ديگران (ارجحيت و تقدم نفع اجتماعي بر منافع فردي)
3.اصل ثبات در راهبردها با پذيرش سپهر جهاني ناشناخته (chaos Theory) تئوري آشوب يا اثر پروانهاي كه بيانگر تغييرات سريع و شتابنده در ساختها، كاركردها و الگوهاي سازماني است.
4.اصل نوع دوستي و همگامي حسّي، عاطفي و عقلي در زمينههاي اقتصادي، فرهنگي، تربيتي و بهداشتي با مجموعه هستي اجتماعي جامعه.
اصول فوق توانمندي و تواناسازي را براي توسعه كشورها به روش تعاوني امكانپذير ميسازد؛ليكن قبل از ورود به بحث توسعه لازم است اشاره مختصري به تعريف مفهوم توسعه شود تا در پيگيري موضوع شاكله و ابعاد قضيه از نظر دور نشود. بنابراين در اين بخش به تعاريفي كه از مفهوم توسعه توسط انديشمندان اقتصادي و اجتماعي شده اشارهاي ميكنم و سپس ديدگاههاي خود را در اين زمينه معروض ميدارم.
تعريف توسعه:
در معناي عام، توسعه فرايند تحولي پيچيده و همهجانبه است كه در زندگي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي يك جامعه رخ ميدهد و آن را از وضع موجود عقبماندگي به وضع مطلوب (توسعه يافته) هدايت ميكند كه با پذيرش ويژگيهاي عصر عقلانيت و خردورزي همراه است و در آن كنش منطقي، حسابگري و برنامهريزي نهفته است.
در تعريفي ديگر توسعه را تغيير درازمدت، مستمر و مثبت در تمامي تجارب انساني ميدانند. همچنين، ترقي، پيشرفت، تجدد، تمدن، نوسازي و رشد اصطلاحات نزديك و مشابه توسعه هستند.
نظريه دادلي سيرز (DudleySeers) در مورد توسعه
اين متفكر توسعه را درك نيروي بالقوه در شخصيت انسان تعريف ميكند كه از طريق كاهش « فقر، بيكاري و نابرابري » قابل تحقق است.
ديدگاه شومپيتر در مورد توسعه
اين انديشمند تغييرات مداوم و خود به خودي در كشورهاي در حال توسعه را كه بعد از استقلال سياسي، تعادل اقتصادي موجود در اقتصاد را از دست دادهاند توسعه مينامد و در تعريف رشد ميگويد كه تغييرات آرام و تدريجي در شرايط اقتصادي در بلندمدت كه در نتيجه افزايش تدريجي در نرخ پساندازها وجمعيت ايجاد ميشود معناي رشد را ميسازد.
نظريات كيند برگر
اين متفكر توسعه اقتصادي را شامل توليد بيشتر و تغييرات در نحوه سازمان توليد تلقي ميكند و آن را نمودار تغيير در تركيب توليد و تخصيص مطلوبتر منافع توليد بين بخشهاي مختلف توليد بيان ميكند و در تعريف رشد اقتصادي آن را به معناي توليد بيشتر مطرح ميكند كه هم از طريق افزايش در استفاده از مواد اوليه و هم افزايش در كارايي و ميزان توليد تأمين ميشود.
ديدگاه مديسون
اين انديشمند افزايش درآمدها را در كشورهاي پيشرفته عموماً رشد اقتصادي تعريف ميكند و پيدايش چنين فرايندي را در كشورهاي در حال توسعه، توسعه اقتصادي ميداند. خانم هيكس نيز نظريه مشابهي دارد.
ايشان نيز مشكلات كشورهاي توسعه نيافته را به توسعه منابع اقتصادي استفاده نشده معطوف ميسازد و مشكلات كشورهاي توسعه يافته را مربوط به رشد اقتصادي قلمداد ميكند.
نگرش فريدمن به توسعه
فريدمن توسعه را به معني روندي خلاق و نوآور در جهت ايجاد تغييرات زيربنايي در سيستم اجتماعي تعريف ميكند و رشد را گسترش سيستم در جهات مختلف بدون تغيير در زيربناهاي آن به حساب ميآورد. بنابراين رشد اقتصادي به افزايش كمي و مداوم در توليد، درآمد سرانه، مصرف، سرمايه و حجم تجارت و نيروكار گفته ميشود و توسعه اقتصادي حاوي تغييرات كيفي در خواستههاي اقتصادي، نوع توليد، انگيزهها و سازمان توليد است.
ديدگاه اكون و ريچاردمن در مورد توسعه
اين بزرگان توسعه اقتصادي را جرياني ميدانستند كه در روند آن ميران مصرف كالا و خدمات افزايش مييابد و بهبود مستمر، مداوم و نسبي در شرايط زندگي مادي انسانها از نظر ارزشگذاري پديدار ميگردد.
به نظر راقم سطور
روند فزاينده مستمر و مداوم در شاخصهاي كمي جامعه را رشد اقتصادي ميناميم و اين روند را در مؤلفههاي كيفي آن رفاه اجتماعي ميگوييم. پايه و مايه سطح توسعه هر كشوري با روند پايدار پيوسته و يكپارچه شاخصهاي كمي و كيفي اندازهگيري ميشود.
به تعبيري بهتر، بعد كمي توسعه يا رشد اقتصادي با سنجههايي چون افزايش پايدار (درآمد سرانه، رشد توليد ناخالص ملي، رشد توليد ناخالص داخلي، درآمد ملي و….) اندازهگيري ميشود و بعد كيفي آن يا رفاه اجتماعي نيز با افزايش مستمر و پايدار و روند مثبت شاخصهايي چون، اميد زندگي، آموزش، سواد و تأمين بهداشت، دسترسي به آب سالم، توزيع فرصتها و امكانات اجتماعي، تحرك اجتماعي و طبقاتي و نقش و تأثيرگذاري افراد جامعه بر تصميميابيها، تصميمسازيها و تصميمگيريهاي سرنوشت ساز اجتماعي محاسبه ميشود هر يك از اين دو وجه توسعه ضمن اينكه به مجموعهاي از زيربخشها قابل تجزيه ميباشند با شاخصهاي فقر انساني و توسعه انساني نيز ملازمه مييابند كه براي كاهش از حجم سطور با همين ميزان اشاره از آنها ميگذريم. قبل از اينكه به نقش تعاونيها و يا اقتصاد بخش تعاون در توسعه كشورها و مورد ويژه آن يعني
ايران بپردازيم چنين استنباط ميشود كه لازم باشد به پارهاي از الگوهاي توسعه كه كشورهايي در مراحل مختلف رشد و سطح توسعه آن را به كار بستهاند و آثار (Externality) مثبت و منفي آن را در عمل و اجرا مشاهده كردهاند اشاره نماييم. البته در اين بخش از بحث نيز سعي به موجز كردن مطالب به منظور كاستن از حجم مباحث فني مقاله است. بنابراين راههاي مختلف والگوهاي توسعه تعدادي از كشورها را به طور خلاصه به استحضار عزيزان ميرسانم.
قبل از شروع ذكر اين نكته لازم است كه همانطوريكه در مقدمه بحث مطرح شد، نارساييهايي و مشكلاتي كه در پيادهشدن انديشههاي كلاسيكها به وقوع پيوست، با دو رويكرد مواجه شد كه رويكرد اول كه رشد تعاوني بود آورده شد. رويكرد دوم دخالت دولت در امور اقتصادي و اجتماعي بود كه عليرغم تئوريزه شدن منع دخالت دولت در ديدگاه كلاسيكها، زمينه رشد و گسترش يافت و به تأسيس و تشكيل دولتهاي رفاه در اروپا انجاميد با ذكر اين مقدمه به بحث الگوهاي توسعه در پارهاي از كشورها باز ميگرديم.
طبقهبندي جوامع براساس مراحل توسعه و ويژگيهاي هر مرحله براساس ديدگاه روستو
1. جامعه در مرحله سنتي و ويژگيهاي آن
1-1- بالا بودن نسبت نيروي كار در كشاورزي (حدود 75درصد)
1-2- تحرك اجتماعي ضعيف
1-3- تقسيم بيش از حد ثروت
1-4- قدرت سياسي نامتمركز
اين نوع جوامع در سطح جهان بسيار اندك هستند برخي مستملكات بريتانيا داراي اين ويژگي بودهاند.
2. جامعه در مرحله مياني (پيش از خيز و جهش) نظام خانخاني و ويژگيهاي آن
2-1- در اين نوع جوامع سرمايهگذاري تا حدود 10 درصد درآمد ملي بالا ميرود.
2-2- سمت و سوي اصلي سرمايهگذاري در حمل و نقل و ساير سرمايه سرانه اجتماعي صرف ساخت زيرساختهاي اجتماعي ميشود.
2-3- بهرهگيري انسان از تواناييها و اراده انساني براي كارآفريني و ابداع امكانپذير ميشود.
2-4- اراده معطوف به هدف جامعه به نظام اقتصادي داراي پيوند با كارخانه وتقسيم كار است.
2-5- جامعه به توليد و تربيت برگزيدگان و نخبگان تازهاي براي ساخت نهادهاي صنعتي ميپردازد.
2-6- در اين مرحله محصول اضافي توسط نخبگان جديد از كشاورزي به صنعت منتقل ميشود.
2-7- تمايل به ريسكپذيري و پاسخگويي به انگيزهها در جامعه رشد ميكند و ايجاد ميشود.
2-8- لزوم استقرار دولت لايق در اين مقطع انتقال ضرورت مييابد.
2-9- سرعتگيري نوجويي، نوخواهي با استفاده از استعدادها، نيروها و منابع محلي و توقف و دوراندازي روشهاي قديمي
3. جامعه در مرحله خيز و جهش و ويژگيهاي آن
3-1- رشد اقتصادي در اين مرحله خود القا ميشود.
3-2- سرمايهگذاري در حد لزوم افزايش مييابد.
3-3- سرمايهگذاري به بالاتر از ده درصد درآمد ملي ميرسد تا درآمد سرانه براي تضمين سطح پسانداز و سرمايهگذاري در آينده كافي باشد.
3-4- بخشهاي پيشرو اقتصادي بنيانگذاري ميشود.
3-5- تأمين منابع مالي از دو طريق انجام ميشود.
الف: از سهم محصول كشاورزي به وسيله اصلاحات ارضي
ب: از طريق سرمايهگذاري داوطلبانه وجوه اجاره بها در بازرگاني و صنعت
3-6- صنايع صادراتي توسعه مييابد
3-7- شرايط ورود سرمايههاي بزرگ به كشور فراهم مي گردد.
4. جامعه در مرحله بلوغ و ويژگيهاي آن
4-1- شناخت و كاربرد فناوريهاي نوين در مجموعه منابع محقق مي شود.
4-2- جايگزين كردن بخشهاي پيشرو نوين به جاي بخشهاي كهنه و قديمي عملي ميگردد.
4-3- صنايع فولاد توسعه مي يابد.
4-4- تغييرات در نحوه توزيع نيروي كار ايجاد مي شود.
4-5- جمعيت شهري افزايش مي يابد.
4-6- نسبت كارگران يقه سفيد افزايش مي يابد.
4-7- مسير رهبري صنعتي تغيير ميكند (از جمله در كارآفرينان و مديران)
4-8- اعتماد به نفس در ملتها رشد مي كند.
4-9- گزينش بنيادهاي سياسي عملي مي شود.
4-10- سرمايهگذاري براي استفاده ارزان از ثروت براي مصرف انبوه افزايش مي يابد.
4-11- ساخت بنيادهاي رفاهي آغاز مي شود.
5. جامعه در مرحله مصرف انبوه
كه نمونه اين نوع جوامع كشورهاي پيشرفته و فراصنعتي ميباشند.
الگوها و راههاي مختلف توسعه در كشورها
1.انگلستان
در نيمه قرن بيستم نظريه دولت رفاه براي تحقق اهداف توسعه در انگلستان استقرار يافت در اين مقطع اقتصاد انگلستان تركيبي از اقتصاد خصوصي و تعاوني بود.
منابع دستگاههاي خصوصي از راه اخذ ماليات بر درآمد و ارث سنگين تعديل ميشد و صرف زير ساختهاي توسعه ميگشت. سوسياليسم ليبرال همراه با آزادي شخصي و سياسي تحت قوانين حكومتي و از طريق انتخابات آزاد به مسئوليت دولت در مقابل ملت جامه عمل ميپوشاند.
2.آلمان
در آلمان نقش دولت در مراحل اوليه توسعه و نوسازي نسبت به انگلستان بيشتر بود، اگرچه مؤسسات غيردولتي و خصوصي بيشتر فعاليتهاي واقعي و توسعه تجارت و صنعت ر انجام ميدادند ولي دولت صنعت را به راه ميانداخت و پيش ميبرد و بسترسازي لازم را فراهم ميساخت.
3.آمريكا
در آمريكا توسعه براساس انگيزه سودجويي خصوصي و ابتكار فردي انجام شد ضمن آنكه دولت فدرال در توسعه اقتصادي برنامهريزيها و سياستگزاريهاي زير را براي تسريع و تسهيل امور توسعه اقتصادي بكار گرفت.
1-3- توسعه زمينهاي قابل سكونت با ايجاد ساختمانها، كانالها و راهآهن
2-3- تصويب قانون واگذاري Home Stead Act كه بر طبق آن اراضي باير مناطق غربي را به رايگان در اختيار كساني قرار ميداد كه آن اراضي را آباد كرده و به زراعت مشغول شوند.
3-3- واگذاري زمينهاي دولتي براي تأسيس دانشگاهها و دانشكدههاي كشاورزي براي آموزش علوم و فنون كشاورزي و انتقال آن توسط مروجين به كشاورزان.
4-3- گسترش آموزش عمومي و رايگان
4.ژاپن
توسعه ژاپن با اصلاحات دوران ميجي در سال 1868 آغاز شد و با شيوههاي زير پيگيري شد.
1-اعزام محصلين به خارج از كشور
2-وارد كردن كمكهاي فني
3-ايجاد نهادها و دستگاههاي دولتي آموزشي
4-سرمايهگذاري مستقيم در تأسيسات صنعتي
5-ايفاي نقش قابله براي طرحهاي مهم صنعتي
6-كمكهاي مالي و حمايتهاي فني به صنايع به منظور تسريع و تسهيل امور صنعت
7-فراهم ساختن امكان توسعه امور مجموعههاي بزرگ صنعت كه به خانوادههاي قدرتمند تعلق داشت براي ايجاد وسعت نظر در آنها در حد و اندازه دولت
8-فراهم ساختن زمينه فعاليت دهها هزار مؤسسه خصوصي كوچك كه در توليد و صادرات روزافزون ژاپن سهم بسزايي داشتند.
نقش اقتصاد بخش تعاون در فرايند توسعه
اقتصاد بخش تعاون ضمن تأثيرپذيري از پديده جهاني شدن (Globalism) و فرايند كامل شدن چرخه سازمان تجارت جهاني [1](W.T.O) بر روندها و فرايندهاي آن نيز اثرگذار بوده است و به نوعي كنش متقابل و تعامل با آن داشته است گسترش تعاونيها در حوزهها و شاخههاي مختلف و گوناگون مصرف،توليد، اعتبار، مسكن و خدمات و يا در نوعي طبقهبندي بر حسب گرايشهاي بخشي در كشاورزي، صنعت و خدمات، با اجرايي و عملياتي شدن اين نوع از فعاليتهاي اقتصادي در كشورها به ويژه در كشورهاي در حال توسعه موقعيت نظام تعاوني را در ميان نظامهاي اقتصادي به عنوان راه سوم، راه وسط و يا موج سوم مطرح كرد به طوري كه بسياري از انديشمندان و محققان حوزههاي توسعه و اقتصاد با مطالعات و تحقيقاتي كه در فرايند توسعه و روند اقتصادي كشورها انجام دادهاند به اين نتيجه دست يافتهاند كه اگر در آلمان، آمريكا، سوئد، فرانسه، انگليس، سنگاپور و هند و…. بخش تعاون وجود نداشت چرخ اقتصادي اين كشورها از حركت باز ميايستاد.
«روماتو پرودي» يكي از انديشمندان و مديران ارشد جهاني و رئيس كميسيون اروپا در گردهمايي تعاون در روز 13 فوريه سال 2001 در بروكسل اعلام داشت كه ظرفيت و استعداد تعاونيها در يكپارچه كردن رويكرد كارآفريني با ارزشها و مسئوليتپذيري بخش دولتي و جامعه مدني، آن را به يكي از ضروريات الگوي توسعه اقتصادي و اجتماعي اروپا تبديل كرده است وبدون بخش تعاون تحقق الگوهاي مذكور امكانپذير نميباشد.
در تأييد بيانات روماتوپرودي ميتوان به وجود 180هزار تعاوني فعال، با تنوع و تعدد حوزههاي فعاليتي اشاره كرد كه بيش از 80 ميليون عضو دارند و متجاوز از 2/3 ميليون اشتغال توسط اين بخش در جامعه اروپا ايجاد شده است.
اثربخشي، كارايي و بهرهوري بخش تعاون در ساير كشورها
براي دريافت اهميت و جايگاه بخش تعاون در اقتصاد كشورها و تأثير آن در روند توسعه اقتصادي و اجتماعي آنان با اشاره مختصري به پارهاي از آمارهاي مربوط به سال 2001 موضوع را پي ميگيريم.
1. در كشور نروژ تعاونيهاي فرآوردههاي شيري، 99 درصد شير كشور را توليد ميكنند
2. در كشور نروژ تعاونيهاي شيلات و جنگل جمعاً 85 درصد شيلات و توليد الوار را مديريت ميكنند.
3. در كشور فنلاند گروه تعاوني پله روو 74 درصد توليد گوشت را در اختيار دارند.
4. در كشور فنلاند تعاونيهاي مصرف 25 درصد بازار را در اختيار دارند.
5. در كشور فنلاند تعاونيهاي توليد شير 96 درصد شير كشور را توليد ميكنند.
6. در كشور فنلاند تعاونيهاي جنگلداري 34 درصد توليد جنگل را در اختيار دارند.
7. در كشور فنلاند بانكهاي تعاونيهاي اعتباري 2/34 درصد سپردههاي بانكها را دراختيار دارند.
8. در كشور بوليوي تعاونيهاي اعتبار «نازارانو» 25درصد پساندازهاي كشور را در اختيار دارند.
9. در كشور كره فدراسيون تعاونيهاي صيادي 71درصد سهم بازار صيادي را در اختيار دارند.
10. در قبرس بانكهاي تعاوني اعتبار 30درصد پساندازهاي بانكي را در اختيار دارند.
11. در قبرس تعاونيهاي بازاريابي محصولات كشاورزي، 35درصد كل بازاريابي محصولات را مديريت ميكنند.
12. در كويت تعاونيهاي مصرف 80درصد تجارت خردهفروشي را در اختيار دارند.
13. در كانادا تعاونيهاي فروش محصولات كشاورزي، 40درصد درآمد نقدي محصولات كشاورزي را تأمين ميكنند.
14. در كلمبيا تعاونيهاي خدمات پزشكي 25درصد امور بهداشتي و درماني را در اختيار دارند.
15. در آمريكا 100 تعاوني بزرگ 75ميليارد دلار درآمد داشتهاند.
16. در كشور كنيا 20 ميليون نفر به طور مستقيم و غيرمستقيم از طريق بخش تعاون امرار معاش ميكنند.
17. تعاونيها در سطح جهان 100ميليون شغل ايجاد كردهاند كه بسيار بيشتر از شغلهاي ايجاد شده توسط شركتهاي چند مليتي است.
18. در ايران حدود 70هزار شركت تعاوني 10 ميليون نفر عضو و بيش از 4/1 ميليون شغل ايجاد كردهاند.
با بررسي آمارهاي فوق اين واقعيت آشكار ميشود كه بخش تعاون در توليد و فروش محصولات كشورها حضور فعال و مستقيم دارد و امرار معاش نزديك به 3 ميليارد نفر (نيمي از جمعيت جهان) را برعهده دارند و متجاوز از 800 ميليون نفر در جهان عضو تعاونيها هستند و از مزاياي اقتصادي و اجتماعي آن بهرهمند ميشوند ضمن اينكه تعاونيها در جهان بيش از صد ميليون شغل به طور مستقيم ايجاد كردهاند.
شواهد مستند سازي شده نشان ميدهد (همانطوريكه قبلاً اشاره رفت) اگر در كشورهاي پيشرفتهاي چون آمريكا، آلمان، انگليس، فرانسه و كشورهاي آسياي جنوب شرقي اقتصاد بخش تعاون نباشد گردش اقتصادي اين كشورها شديداً مختل ميشود و بر همين اساس است كه پارهاي از انديشمندان، اقتصاد كشورهاي صنعتي را به ساعتي تشبيه كردهاند كه بخش تعاون در موتور ساعت (كه به آن كارخانه نيز گفته ميشود) رقاصك آن را تشكيل ميدهد. (اين اصطلاح ساعت سازهاي شريف را از ما بپذيريد) اين بخش از ساعت تنظيمكننده حركت كليه چرخدندهها و به تبع آن عقربكهاي ساعت است كه اعلام دقيق زمان از فعاليتهاي آن منتج ميشود با اين تعبير توسعه موزون و كاركرد هماهنگ و پايدار با حضور فعال تعاونيها در گردش اقتصادي معنا مييابد و راه حل كشورهاي در حال توسعه و جهان سومي (جنوبگان) كه داراي قشرهاي آسيبپذير و كم بضاعت هستند از طريق توسعه انواع تعاونيهاي واقعي است كه در ادبيات اقتصادي و اجتماعي امروزين به موج سوم موسوم است و بر همين اساس است كه براي افزايش ظرفيتهاي همكوشي و همپوشي در شرايط نوين اقتصاد جهاني و تأمين يكپارچگي و هماهنگي در برنامهريزيها و اجرايي كردن راهبردهاي بخش تعاون در بستر جهاني شدن، اتحاديه بينالمللي ترويج و توسعه تعاونيها در سال 1971 تأسيس شده است كه اعضاي آن را اتحاديه بينالمللي تعاون (I.C.A-International Cooperation Alliance)، سازمان بينالمللي كار (I.L.O-International Labour Organization)، سازمان خواروبار جهاني (F.A.O-Food Agriculture Organization) ، سازمان ملل متحد (U.N-United Nation) و فدراسيون بينالمللي توليدكنندگان محصولات كشاورزي (IP.AP- International Producer of Agriculture Productions) تشكيل ميدهند. كميته بينالمللي ترويج و توسعه تعاونيها با چنين اعضايي مهم و جهاني و با استفاده از قانون اعداد بزرگ به دنبال ايجاد زمينههاي لازم براي افزايش مزيت نسبي از طريق مهندسي ارزش در تعاونيها ميباشد و زمينههاي زير را جز راهكارهاي راهبردي براي تحقق اهداف به كار ميبرد.
1.ترويج اصول و حقوق بنيادي كار از طريق (احترام به آزادي صنوف) اتحاديهها و مردمسالاري در محيط كار
2. ايجاد فرصتهاي برتر براي زنان و مردان به منظور تضمين اشتغال مولد و تأمين درآمد از طريق توانمندسازي اعضاي تعاونيها براي استفاده از منابع، مهارتها و استعدادهاي آنان
3.ارتقاء ميزانكارايي با حمايتهاي اجتماعي و از طريق تأمين اجتماعي ضروري براي قشرهاي محروم
4.تقويت مشاركت، گفتگو و تعامل اجتماعي از طريق حمايت از منافع گروههاي فقير روستايي و كارگران آسيبپذير
5.توسعه منابع انساني، اشتغالزايي، فقرزدايي و توسعه اقتصادي محلي در كشورها از طريق همكاريهاي فني در بخش تعاون كه اين امر در توصيهنامه سازمان بينالمللي كار مصوب سال 2002 (شماره 193) آمده است.
بنابر آنچه گذشت اقتصاد بخش تعاون نقش محوري در توسعه كشورها دارد كه در اين مقطع از بحث نقش توسعهآفرين آن را در حوزههاي اشتغالزايي و توليد از نظر ميگذرانيم و از كشورهايي با سطح متفاوت پيشرفت بهره ميگيريم تا نقش تعاونيها در روند توسعه آنها بارزتر شود.
نقش اقتصاد بخش تعاون در زمينه اشتغال
ف: نقش اقتصاد بخش تعاون در اشتغال كشورهاي اروپايي
1.در فدراسيون روسيه تعاونيهاي مصرف طي سال 1998 تعداد 511،300 شغل ايجاد كردهاند.
2.در جمهوري چك تعاونيها در سال 1997 تعداد 92،000 شغل ايجاد كردهاند.
3.اتحاديه اروپايي تعاون EU در سال 1995 تعداد 3،000،000 شغل ايجاد كردهاند.
4.شوراي عمومي تعاونيهاي كشاورزي در اتحاديه (CODECA) اروپايي در سال 2002 تعداد 720،000 شغل ايجاد كردهاند.
5.اتحاديه تجار و خردهفروشان اروپا (UGAL) در سال 2002 تعداد 719،000 شغل ايجاد كردهاند.
6.تعاونيهاي توريستي در اروپا «شوراي اروپايي توريسم» 2/7 ميليارد دلار درآمد و 3/3 ميليون تخت براي اسكان توريستها تدارك ديده است.
7.در فرانسه تشكيلات سازماني معروف به Groupement dintere technomigue حدود (1000) گروه صنعتگر خردهفروش و دستاندركار امور حمل و نقل را در قالب 110،000 بنگاه اقتصادي تعاوني با 180،000 كارگر و كارمند در خود جاي داده است.
8.در ايتاليا با به كارگيري اصول تعاون تعداد 1300 كارگر در هر واحد تعاوني با مستوليت محدود وظيفه ايجاد 50،000 شغل را در محدوده فعاليتهاي خود بر عهده دارند.
9.در آلمان تعاونيها طي سال 1994 تعداد 487،300 شغل ايجاد كردهاند.
10.در بريتانيا تعاونيها طي سال 1998 تعداد 113،400 شغل تمام وقت و حدود 71،600 شغل پارهوقت ايجاد كردهاند.
11.در اروپا 180هزار تعاوني با 80 ميليون نفر عضو بيش از 2/3 ميليون شغل ايجاد كردهند از طرفي ظرفيت اشتغالزايي تعاونيها به سرعت افزايش مييابد به طوري كه در اروپا در سال 1996 تعاونيها بيش از 5 ميليون شغل ايجاد كردهاند.
ب: نقش اقتصاد بخش تعاون در اشتغال كشورهاي افريقايي
1.در بخش بزرگي از كشورهاي افريقايي تعاونيها بعد از دولت در رده دوم اشتغالزايي قرار دارند.
2.در افريقاي جنوبي تعاونيهاي كشاورزي در سال 1996 حدود 100،000 شغل ايجاد كردهند.
3.در مراكش تعاونيها در سال 1996 حدود 42،000 شغل ايجاد كردهاند.
ج: نقش اقتصاد بخش تعاون در اشتغال كشورهاي آمريكايي
1.در برزيل سازمان مركزي تعاونيها (COB) تاكنون 296،000 شغل ايجاد كردهاند.
2.در برزيل تعاونيهاي بهداشت (unimed de Brazil) 148،000 شغل ايجاد كردهاند.
3.در ايالت متحده آمريكا طي چند سال گذشته حدود 50 شاخه و رشته جديد به فعاليتهاي تعاوني اضافه شده است. مهاجرت مجدد به مناطق روستايي حاصل همين گرايش است. فقط 4000 نفر در داكوتاي شمالي اسكان يافتهاند و به موطن خود بازگشتهاند. درآمد كشاورزان عضو تعاوني بين سالهاي 94 – 90 حدود 11درصد افزايش يافته است. علاوه بر آن در داكوتاي شمالي 3500 شغل جديد ايجاد شده است و الگوي توسعه تعاونيها از داكوتاي شمالي به مينوسيتا، ديسكانسين، كاليفرنيا، داكوتاي جنوبي، آيوا و كانادا گسترش يافته است.
همچنين طي سالهاي 1990 حدود 30درصد جمعيت آمريكا در مؤسسات و كارخانههايي كار ميكنند كه بيش از 15درصد سرمايه آن متعلق به خودشان ميباشد 1000 واحد تعاوني توليد با 100هزار كارگر عضو آن در كنار 12 ميليون كارمند و كارگر حقوق و مزدبگير در فعاليت ميباشد.
4. در آرژانتين تعاونيهاي برق رسان با 500 واحد تعاوني حدود 19 درصد برق مورد نياز كشور را تأمين ميكنند و به 2/1 ميليون خانوار مصرفكننده برق ارايه ميدهند همچنين در اين كشور 130 تعاوني مخابراتي و 320 واحد تعاوني تأمين آب وجود دارد.
د: نقش اقتصاد بخش تعاون در اشتغال كشورهاي آسيايي
1.در هند تعاونيها در رشتههاي مختلف حدود 14 ميليون شغل ايجاد كردهاند.
2در ژاپن در سال 1997 تعاونيهاي مصرف 58،000 شغل تمام وقت و 95،000 شغل نيمهوقت ايجاد كردهاند.
نقش تعاونيها در توليد و اقتصاد ملي كشورها
1.در كنيا 10 درصد توليد پنبه و 87درصد توليد گياه گاوچشم و 52درصد توليد قهوه توسط تعاونيها ايجاد ميپذيرد.
2.در بوركينافاسو تعاونيها بزرگترين توليدكننده ميوه و سبزيجات هستند.
3.در ساحل عاج 77درصد توليد پنبه توسط تعاونيها انجام ميشود.
4.در اروگويه 90 درصد شير مورد نياز داخلي توسط تعاونيها توليد و تأمين ميشود.
5.در آمريكا 140 تعاوني در بين 500 واحد توليدي نمونه كشور جاي دارند.
5-1- در آمريكا بيش از نيمي از خطوط برق روستايي (برق مورد نياز 25 ميليون نفر در 46 ايالت) را تعاونيها تأمين ميكنند.
6. در دانمارك طي سالهاي 1997 حدود 94 درصد محصولات شيري و 69درصد محصولات كشاورزي و 66درصد گوشت قرمز توسط تعاونيها توليد و تأمين شده است.
7. در سوئد شركت تعاوني خدمات بيمه موسوم به (Folksam) حدود 9/48 درصد بيمه خانوار و 50درصد بيمه حوادث مجتمعهاي مسكوني را پوشش ميدهد.
8. در استوني 1410 فروشگاه و 402 رستوران به صورت تعاوني اداره ميشوند.
9. در فيليپين سهم تعاونيها در توليد ناخالص داخلي (G.O.P) طي سال 1997 حدود 16 درصد بوده است.
10. در كره توليد و بازاريابي 40درصد محصولات كشاورزي توسط تعاونيها انجام ميشود.
11در ژاپن تعاونيهاي بازاريابي محصولات كشاورزي حدود 95درصد برنج مصرفي داخل كشور را تأمين ميكند همچنين در سال 1994 تعداد 1995 تعاوني با بيش از 350هزار عضو حدود 70درصد كل توليد فرآوردههاي ماهي را در اختيار داشتهاند.
12. در هند نهضت (Anand) در برگيرنده 57000 تعاوني فرآوردههاي شيري با 6 ميليون نفر عضو ميباشد و 43درصد كودشيميايي مورد نياز اعضا توسط تعاونيها تأمين ميشود.
وضعيت عضويت در تعاونيها
1.تا پايان سال 1994 حدود 3/39 درصد جمعيت 60 تا 15 سال در اروپاي شرقي عضو تعاونيها بودهاند. تعاونيهاي مصرف جامعه اروپايي “Euro coop” با تعداد 2556 تعاوني عضو به 21،367،000 نفر عضو خدمات رساني كرده اند و 359000 نفر كارمند داشته اند، مجموع درآمد تعاوني مصرف جامعه اروپايي 46 ميليارد دلار آمريكا بوده است.
2.تعاونيهاي خردهفروشي وابسته به اتحاديه اروپايي با تشكيل اتحاديهاي موسوم به UGAL تعداد 203،000 واحد مستقل در فعاليتهاي تجاري و بازرگاني را تحت پوشش قرار دادهاند و به (710 هزار) كارمند و كارگر خدماترساني كردهاند و درآمدي معادل 30 ميليارد دلار كسب كردهاند.
3.در ژاپن گروه تعاونيهاي مصرف متشكل از 14 ميليون عضو در واقع تأمين نيازهاي 9 ميليون خانوار را بر عهده دارند و در سال 1996 فروش سالانه آنها رقمي معادل 300 ميليارد ين ژاپن بوده است تقريباً برابر با 8/2 ميليارد دلار بوده است.
نقش اقتصاد بخش تعاون در تعامل توسعه كشاورزي و صنعت
عدهاي ار انديشمندان توسعه معتقدند كه رشد بخشهاي كشاورزي و صنعت لازم و ملزوم يكديگرند پيشرفت سريع يكي از آن دو بدون توجه به ديگري باعث خواهد شد برنامهريزيها در اجرا با شكست مواجه شوند و نتوانند به هدفهاي پيشبيني شده دست يابند. اين واقعيت را بايد بپذيريم كه تقريباً هيچ موردي مشاهده نشده است كه بدون توسعه صنعت توسعه كشاورزي دوام يافته باشد و يا بخش صنعت بدون توسعه كشاورزي رشد درونزا داشته باشد و چنانچه بر اين تحليل شاخص عمومي نوسازي و فناوري در بخش كشاورزي را بيفزاييم كه به كاهش نسبت نيروي كار در كشاورزي ميانجامد، نيروهاي كار آزادشده اين بخش بايد در بخش صنعت جايابي شوند. از سوي ديگر تجربيات اخير نشان ميدهد كه توسعه صنايع شهري از يك طرف براي فروش محصولات و توليدات خود و از سويي ديگر براي تأمين غذا وپوشاك نيروي كار خود نياز به يك بخش كشاورزي مرفه و در حال توسعه دارد. اين امر كوششهايي را ميطلبد كه منابع موجود در هر دو بخش را با عدالت معقول توزيع كند تا قابليت توليد ملي افزايش يابد براي تحقق اين امر تأسيس، گسترش و تنوعبخشي به تعاونيهاي صنايع كوچك، تعاونيهاي صنايع تبديلي و تكميلي، از مؤثرترين راههاي توسعه است كه واجد ويژگيهايي به شرح زير ميباشد:
1.تعاونيهاي صنايع كوچك براساس آمايش سرزمين و با استفاده از امكانات و ظرفيتهاي اقتصادي، اجتماعي و زيستمحيطي ميتواند سرريز نيروهاي كار بخش كشاورزي را كه با ورود تكنولوژي و يا تحت تأثير قانون بازده نزولي از اين بخش خارج ميشوند جذب كند. اين اقدام ضمن كاستن از آثار سوء گسترش حاشيهنشيني و گتوهاي شهري كه هزينههاي اجتماعي بسيار سنگيني را بر جامعه تحميل ميكند ارتباط نيروي كار را با زادبوم خويش تقويت كرده موجبات توسعه موزون مناطق محروم و كمتر برخوردار، با ديگر مناطق برخوردار و مجموعه كشور ميشود.
2.تعاونيهاي صنايع تبديلي با استفاده از محصولات كشاورزي و باغي و جاليزي به عنوان ماده اوليه، ضمن تعادل بخشي به عرضه و تقاضاي محصولات كشاورزي كه عمدتاً به دليل فسادپذيري نگهداري آن براي مدت طولاني امكانپذير نيست و عرضه همزمان آن نيز به كاهش قيمت و اشباع بازار ميانجامد و سرانجام به نابودي بخشي از محصولات كشاورزي منجر ميشود كه به دليل بالاتر بودن هزينههاي برداشت از قيمت بازار از جمع آوري آن صرفهنظر ميگردد. تعاوني هاي صنايع تبديلي با بهرهگيري از اين قبيل محصولات ضمن جلوگيري از هدررفتن محصولات باغي و جاليزي ارزش افزودهاي حدود 150درصد ايجاد ميكند كه ضمن افزايش قدرت خريد خانوادههاي روستايي موجبات رشد بازار براي بخش صنعت و خدمات ميشود و به اشتغالزايي از طريق جذب نيروهاي جداشده از بخش كشاورزي كمك ميكند.
3. تعاونيهاي صنايع تكميلي اين قبيل تعاونيها ضمن بهرهگيري از خروجيها و ضايعات فرايندي در صنايع كوچك و صنايع تبديلي به عنوان ماده اوليه، چرخه فعاليت را در فرايند و سيستم تكميل ميكند. از سويي با بازيافت ضايعات با نوعي برهمافزايي به اشتغالزايي و افزايش توان قدرت خريد مجدد مجموعه ميافزايد و رابطه تعاملي بين بخش كشاورزي و صنعت و ارتباط خلاق ميان آنها راهماهنگ و متوازن ميسازد كه روند آن توسعهآفريني و كارآفريني را رقم ميزند.
در بررسي نقش تعاونيها در توسعه كشور ذكر اين نكته نيز ضروري به نظر ميرسد كه پرداختن به صنايع بزرگ ضمن نياز به سرمايهگذاريهاي كلان كه در شرايط موجود امكان تأمين منابع براي اين قبيل سرمايهگذاريها مشكل ميباشد و از سويي ديگر ساخت و سازهاي اين قبيل صنايع و نصب و راهاندازي تجهيزات و تأسيسات آن زمان بر “Time Intensive” ميباشد و به نيازهاي عاجل اشتغال در كوتاه مدت پاسخ نميدهد لذا براي برونرفت از تله بحران بيكاري به ويژه در ميان فارغالتحصيلان دانشگاهي بهرهگيري از صنايع كوچك، تبديلي و تكميلي به روش و با ساز و كارهاي تعاوني ضمن معنا بخشيدن به سرمايههاي كوچك و آوردههاي نيروهاي جوياي كار، زمينههاي تحقق بخشي به رسالت و مأموريت اقتصاد بخش تعاون به عنوان قطب نما، نقشه و گرهسنج كشتي اقتصاد كشور، فراهم ميگردد. زيرا اين نظام به مثابه «شيوه سوم» مؤثرترين ابزار و وسايل براي خروج از دور باطل (vicious circles) ميباشد. ضمن اينكه همانطوريكه در مباحث قبلي اشاره رفت تعاونيها در بسياري از كشورهاي آسيايي و آفريقايي از جمله در كشور هند و مصر به عنوان هدف توسعه مطرح شده است و نهضت پيشرفته تعاوني به صورت زيربناي محكم بسياري از رشتههاي اقتصادي خصوصاً كشاورزي، آبياري، صنايع كوچك، تبديلي، بازاريابي، توزيع، تدارك، روشنايي روستاها، احداث خانه و تأسيسات روستايي بوده است و به عنوان بوجودآورنده روح مشاركت جويي و همكاري مطرح است و به كار برده شده است كه آثار مثبت عملكرد آن را به عنوان هدف توسعه ميتوان در واقعيتهاي پيشرفت اين كشورها مشاهده كرد. در ساير كشورهايي هم كه بخش تعاون به عنوان يكي از مؤثرترين و مهمترين ابزارهاي توسعه به كار برده شده است آثار آن را در كاهش مؤثر بيكاري، فقر و توزيع عادلانهتر فرصتها، درآمدها و امكانات و اصلاح ضريب جيني و تعديل ثروت ميتوان ديد كه روند مثبت و بهبود نسبي آنها از شاخصهاي بسيار اساسي و اصلي فرايند توسعه است. چنانچه نقش اقتصاد بخش تعاون را در زمينه اشتغالزايي آن مورد توجه قرار دهيم كه موجبات افزايش درآمد و به تبع آن افزايش قدرت خريد ميشود تأثير آن را در خروج از چرخة دور باطل ميتوان به خوبي دريافت كه ضمن ترسيم چرخه دوره باطل و نقش تعاونيها را در گشودن زنجيره آن توضيح خواهيم داد
استفاده نامطلوب از منابع
عفب افتادگي
كمبود سرمايه
سرمايه گذاري كم
پس انداز كم
تقاضاي كم
درآمد كم
بهره وري كم
چرخه دور باطل
به طوريكه در چرخه نشان داده شده است براي برون رفت از اين وضعيت كه از ويژگيهاي توسعه نيافتگي و يا در حال توسعه بودن است. افزايش درآمد محوريترين عامل تلقي ميشود و براي تأمين آن ايجاد اشتغال از مهمترين و مؤثرترين وسايل و الزامات ميباشد و تعاونيها داراي اين ظرفيتهاي بسيار بالاي اشتغالزايي هستند به طوري كه با سرمايهگذاري براي اشتغال در بخشهاي ديگر ميتوان در بخش تعاون اشتغال ايجاد كرد يعني ظرفيت اشتغالزايي تعاونيها سه برابر بخشهاي ديگر ميباشد و اين امر قدرت و سرعت شتابان موتور بخش تعاون را براي طي كردن مسير توسعه نسبت به ساير بخشها نشان ميدهد.
از سويي گستره فعاليتهاي بخش تعاون براساس گرايشهاي آن در شاخههاي كشاورزي، صنعتي، معدني، خدماتي، مسكن، فرش دستباف، تأمين كنندگان نياز توليدكنندگان، تأمينكننده نياز مصرفكننده، اعتبار، حمل و نقل، چند منظوره، آموزشگاهي اين توان، استعداد و ظرفيت را به آن ميدهد كه در تمامي زمينهها پوششهاي همهجانبه ايجاد نمايد و بردارهاي سختافزاري، مغزافزاري و نرمافزاري توسعه را يكجا ارائه نمايد.
در بعد مغزافزاري براساس نظرات (راجرز – لوفر) شرط تحقق توسعه مشاركت برانگيخته و اختياري از طريق تعاونيهاست و نوسازي جامعه از طريق سازمانهاي مشاركتي و با زيرساختهاي تعاوني از الزامات آن ميباشد به تعبيري در بعد مغزافزاري تعاونيها به دنبال تغيير رفتار گروههاي اقتصادي ملخگونه به گروههاي راهبردي و كاربردي گروههاي اقتصادي مورچهسا براي توسعه ميباشند يعني تبديل وضعيت يكي براي يكي به موقعيت يكي براي همه و همه براي يكي ميباشد.