نویسنده: محمد جواد حیدرى
امام خمینی قدس سره احیاگر قرن بیستم، بارها بر هماهنگى و تعاضد علم و دین تاکید کرده و بر ضرورت هوشیارى در مقابل تبلیغات موذیانه و شیطنتآمیز مدعى جدایى علم و دین و عدم توانایى دین در اداره ملتها و کشورها اصرار ورزیده و به این نکته مهم که قوانین دینى و اسلامى بر معیار علم و عدل پىریزى شده است، توجه داده و در فرازى از وصیت نامه الهىشان مىفرمایند:
از توطئههاى مهمى که در قرن اخیر، خصوصادر دهههاى معاصر و به ویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى، آشکارا به چشم مىخورد، تبلیغات دامنهدار و با ابعاد مختلف براى مایوس نمودن ملتها و به خصوص ملت فداکار ایران، از اسلام است.
گاهى ناشیانه و با صراحتبه اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمىتواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند و یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمىشود، کشورها از تمدن جهانى و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهى موذیانه و شیطنتآمیز، به گونهاى طرفدارى از قداست اسلام مىباشد.
اسلام و دیگر ادیان الهى با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایى و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند که انسان را به خداى تعالى نزدیک و از دنیا دور مىکند و حکومت و سیاست و سر رشتهدارى، برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است، چه اینها تمام براى تعمیر دنیا است و آن مخالف، مسلک انبیاى عظام است.
* امام خمینى در نقد اندیشه تعارض علم و دین و اسلام و سیاست مىفرماید:
* گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند و یا غرضمندانه خود را به بی اطلاعى مىزنند، زیرا اجراى قانون بر معیار قسط و عدل و جلوگیرى از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشا و انواع کجروىها و آزادى بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایى و جلوگیرى از استعمار و استثمار و استبعاد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل براى جلوگیرى از فساد و تباهى یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود.
این دعوى به مثابه آن است که گفته شود قواعد عقلى و ریاضى در قرن حاضر باید عوض شود و به جاى آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعى باید جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل باید جلوگیرى شود.
امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده و ادعاى آنکه اسلام با نوآوریها مخالف است، همان سان که محمدرضاپهلوى مىگفت که اینان مىخواهند با چارپایان در این عصر سفر کنند، یک اتهام ابلهانه بیش نیست، زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوریها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهاى پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد.
هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدى با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد، بلکه علم و صنعت مورد تاکید اسلام و قرآن مجید است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنى است که بعضى روشنفکران حرفهاى مىگویند که آزادى در تمام منکرات و فحشا حتى همجنس بازى و از این قبیل، تمام ادیان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند، گرچه غرب و شرق زدگان به تقلید کورکورانه آن راترویج مىکنند.
* آنچه اکنون در غرب، تحت عنوان تعارض علم و دین مطرح است، در حقیقت حوزه یک دین خاص را نشانه نگرفته، بلکه باتعمیم موارد تعارض به کلیت دین، اندیشه منافى بودن علم با مقولههاى دینى را تبلیغ مىکند. در حقیقت بانیان این اندیشه، در صددند تا با دلایل جزیى که در حیطه یک دین خاص وجود دارد، جداى از توجه به ویژگىهاى هر دینى، تمامى ادیان را زیر سؤال ببرند.
متفکران مسلمان، همواره با توجه به نقاط کور در فکر دینی غرب و نیز عنایت به ویژگىهاى چالشزاى علم و تمدن جدید غرب، به نقد و تحلیل اندیشه تعارض علم و دین پرداخته و جامعه خویش را از گرفتارى در دامى بزرگ بازداشتهاند.
از جمله این متفکران، امام خمینى ، علامه طباطبایى و شهید مطهرى هستند که با وقوف کامل، بدین امر علاوه بر دورى از آفات اندیشههاى غربى سعى کردند تا جایگاه علم و دین را با توجه به شرایط ویژه معرفتى ما و در زمینههاى باورهاى دینى- اسلامى، ترسیم کنند.
ریشههاى جدا انگارى علم و دین از منظر امام خمینى قدسسره
* الف: نقشه های استعمار
امام خمینى قدسسره با آگاهى کامل از نقش سیاستهای استعمارى در جدایى علم و دین و جوانان دانشگاهى از روحانیان مىفرمایند:
تاکنون دست خیانت استعمار به وسایل مختلفه، فاصله عمیق بین طبقه جوان و مسایل ارجمند دین و قواعد سودمند اسلام ایجاد نموده و طبقه جوان را به روحانیون و اینها را به آنها، بد معرفى نموده و در نتیجه وحدت فکرى و عملى از بین رفته و راه را براى مقاصد شوم اجانب باز نموده است .
* ب: تبلیغات دامنهدار علیه منادیان دین
امام خمینى قدسسرهبا سفارش بر همآهنگى منادیان علم و دین، به تبلیغات دامنهدار چند صد ساله علیه دین و منادیان دینى اشاره کرده و یکى از ریشههاى جداانگارى حوزه و دانشگاه را همین تبلیغات مسموم مىدانند:
* مطالعات دقیق اجانب استثمارگر در طول تاریخ به آن رسیده که باید این سد روحانیت شکسته شود و تبلیغات دامنهدار آنها و عمال آنها در چند صد سال موجب شده که مقدارى از روشنفکران را از آنها جدا و به آنها بدبین کنند تا جبهه دشمن، بىمعارض شود.
اگر احیانا در بین آنها کسانى بىصلاحیت خود را جا بزنند، لکن نوع آنها در خدمت هستند، به حسب اختلاف موقف و خدمت آنها ملت را پاىبند اصول و فروع دیانت نموده به رغم اجانب و عمال آنها باید این قدرت را تایید و حفظ نمود و با دیده احترام نگریست.
* ج:اختلاف اندازى بین دانشگاهیان و روحانیت
حضرت امام یکى از ریشههاى جدا انگارى علم و دین و دانشگاه و حوزه را اختلافاتى مىداند که بین آنها مىاندازند. ایشان در اینباره خطاب به دانشگاهیان مىفرمایند:
این مصیبتهایى که الآن ما مىکشیم و کشیدیم براى این بوده است که از هم جدا بودهایم. ما و شما در یک مجمعى باهم صحبت نکردیم که ببینیم چه مىگوییم، شما چه مىگویید، ما با دانشگاه از هم جدا بودیم، دانشگاهىها را آنها، جورى کرده بودند که ما به آنها بدبین بودیم و ما را جورى کرده بودند که آنها به ما بدبین بشوند، ما از هم جدا بودیم…!.
* د: نظریه دیدگاه جدایى دین از سیاست
امام خمینى یکى از ریشههاى جدا انگارى علم و دین و حوزه و دانشگاه را، تفکر انحرافى جدایى دین از سیاست مىدانند.
این معنا که دین از سیاست جدا است این مطلبى است که استعمارىها انداختهاند در ذهن مردم و مىخواهند به واسطه این، دو فرقه را از هم جدا کنند; یعنى آنهایى که عالم دینى هستند علىحدهشان کنند و آنهایى که غیر عالم دینى هستند علىحدهشان کنند.
* و: جدا سازى مراکز فرهنگى و علمى جدید و قدیم
یکى از ریشههاى جدا انگارى علم و دین جدا سازى حوزه و دانشگاه بود. امام خمینى قدسسره در اینباره مىفرمایند:
مراکز علمى و فرهنگى قدیم و جدید و روحانیون و دانشمندان فرهنگى و طلاب علوم دینیه و دانشجویان دانشگاهها و دانشسراها دو قطب حساس و دو مغز متفکر جامعه هستند و از نقشههاى اجانب، کوشش در جدایى این دو قطب و تفرقهاندازى بین این دو مرکز حساس آدمساز بوده و هست.
جدا کردن این دو مرکز، در مقابل یکدیگر قرار دادن آنها و در نتیجه خنثى کردن فعالیت آنان در مقابل استعمار و استثمارگران از بزرگترین فاجعههاى عصر حاضر است. فاجعهاى که ما و کشور ما را تا آخر به تباهى و نسل جوان ما را که ارزندهترین مخازن کشور است، به فساد مىکشند.
* ه: وابستگى به قدرتهاى جهانى عامل جدایى از دین
از دیگر عوامل که امام خمینى قدسسره به آن اشاره فرموده و آن را از ریشههاى جدایى علم و دین مىدانند، القاى تفکر سراپا شرقى یا غربى است. ایشان در اینباره مىفرمایند:
درد این است که کشور ما را آن طور در این سنین زیادى که خارجىها پا باز کردند به آن و خصوصا در این 50 سال دوره سیاه پهلوى آن طور تبلیغات کرده بودند و کردند که آنها مىخواهنددر ذهن ملت ما و جوانهاى ما متمرکز کنند که اسلام از عهده اینکه یک علمى را، یک تخصصی را، یک صنعتى را ایجاد کند عاجز است… مىگویند باید ما تمام چیزها را از سر تا به پا غربى بشویم یا شرقى باشیم.
امام خمینى قدسسره ضمن تاکید بر ضرورت انقلاب فرهنگى را گوشزد فرموده و در مقابله با القاى دشمنان که مىگویند اینها با تخصص مخالفند، مىفرماید:
خیر، ما با تخصص مخالف نیستیم ما با علم مخالف نیستیم، با نوکرى اجانب مخالفیم، ما مىگوییم که تخصصى که ما را به دامن آمریکا بکشد یا انگلستان یا به دامن شوروى بکشد یا چین، این تخصص، تخصص مهلک است، نه تخصص سازنده، ما مىخواهیم متخصصینى در دانشگاه تربیتبشوند که براى ملتخودشان باشند، نه براى کشاندن دانشگاه به طرف شرق یا غرب.
* از منظر امام خمینى قدسسره یکى از ریشههاى جدایى دانشگاهها از دین، آموزشهاى شرقى و غربى است:
اتفاقى نیست که مراکز تربیت و تعلیم کشورها و از آن جمله کشور ایران از دبستان تا دانشگاه مورد تاخت و تاز استعمارگران خصوصا غربىها و اخیرا آمریکا و شوروى قرار گرفت و زبانها و قلمهاى غربزدگان و شرقزدگان آگاهانه یا ناآگاه و اساتید غربزده و شرقزده دانشگاهها در طول مدت تاسیس دانشگاههاى خصوصا دهههاى اخیر این دمتبزرگ را براى غرب و شرق انجام دادند…
* ی:ممانعت از وحدت دو قشر متفکر حوزه و دانشگاه
یکى از عوامل جدا انگارى علم و دین ایجاد جلوگیرى از وحدت علم و دین و حوزه و دانشگاه بود. امام خمینى قدسسره با اشاره به این عامل مىفرماید:
اساس این بود که اسلام را از بین ببرند، تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذایى هستیم، تاریخ اسلام را مىخواست از بین ببرد، موفق نشد همه چیز را اینها مىخواستند از بین ببرند، موفق نشدند.
منبع
* ماهنامه پیام حوزه شماره 24، مقاله محمد جواد حیدرى