از این رو، آنها و مزدورانشان برای تضعیف آن سالها است در صدد آنند تا از هر حشیشی استفاده کرده، با القای شبهه و انواع ترفندها، به قداست و حرمت ولایت فقیه، ضربه بزنند، آنها با تیرهای مسموم خود، با امیدهای نابخردانه استکباری میکوشند، سنگ زیرین نظام را هدف قرار دهند، و این مرکز ثقل، مرکز ثبات، مرکز تعادل و مرکز حرکت انقلاب را در انظار مردم متزلزل کرده، و با گل آلود کردن آب، ماهی بگیرند .
ما در لابه لای فصلهای قبل، به پاسخ بعضی از شبههها پرداختیم، اینک در این گفتار برآنیم تا به شش شبهه آنها پاسخ دهیم:
1 – انتصاب یا وکالت
یکی از شبههها این است که ولایت فقیه نوعی وکالت از جانب مردم است; مانند وکالت نماینده مجلس، که جنبه نیابت دارد، با توجه به این که وکیل موظف است تا آن چه را موکلانش (مردم) خواستند انجام دهد، بنابراین اصل و اساس حکومت، مردم هستند، هر گاه مردم وکالتخود را عزل نمودند، دیگر وکیل حق ندارد از سوی آنها حکومت کند (1) و فرضا اگر اکثریت جامعه، شخصی را وکیل نمودند، آنها در حقیقت در امور اجتماعی و سیاسی او را وکیل خود نمودهاند تا به نیابت از آنها به تدبیر امور اجتماعی و . . . بپردازد، ولی اکثر جامعه چه حقی دارد تا در باره اقلیت دخالت کند؟
پاسخ: همان گونه که قبلا گفتیم، حکومت اسلامی براساس «خدامداری» است ; یعنی حکومت از آن خداوند و حق خداوند است، آن را به پیامبر (ص) و امامان (ع) داد، و آنان نیز در غیبتخود، آن را به ولی فقیه واگذار کردند، و به عبارت دیگر فقیه جامعالشرایط را برای اداره حکومت نصب نمودند، و مردم را به اطاعت از او فرا خواندند و فرمودند: «اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا علی هواه، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه; (2) هر کس از فقها که بر هوسهای نفسانی خود مسلط باشد، نگهبان دین بوده و بر روی هوسها پا نهد، و مطیع فرمان مولایش خدا باشد، بر مردم واجب است که از او پیروی کنند .»
و یا این که امام صادق (ع) در مورد فقیه جامع شرایط فرمود: «. . . فانی قد جعلته علیکم حاکما; (3) همانا من او را حاکم و رهبر شما قرار دادم .»
بنابراین، اصل ولایت فقیه، انتصابی است، آن چه را که مردم حق دارند این است که آنها توسط خبرگان مورد اطمینان در میان فقهاء، آن فقیهی را که از جهات گوناگون شایسته مقام ولایت است، بشناسند، و مصداق بارز ولایت را پیدا کنند و برگزینند و از او اطاعت نمایند، این گزینش، وکالت نیست، بلکه پیدا کردن مصداق و شناسایی آن فرد شایستهای است که مطابق معیارها و ضوابط از سوی خداوند و پیامبر (ص) و امامان (ع) نصب شده است .
توضیح بیشتر این که ; ولی فقیه به جای پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) نشسته، همان پیامبری که خداوند در شانش میفرماید: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم; (4) پیامبر (ص) نسبتبه مؤمنان از خودشان سزاوارتر است .» این گونه ولایت هرگز از سنخ ولایتبر محجور، و غیب و صغار نیست، و نیز هرگز از سنخ وکالت و نظارت نمیباشد، بلکه بسیار بالاتر و والاتر است، ولایت فقیه به معنی نیابت از امام معصوم (ع) است، نه نیابت از مردم . و حاکمیت در اسلام به معنی سلطه مشروع سیاسی و اجتماعی است، در حالی که وکیل، دارای چنین سلطهای نیست، و سلطه موکل (آن کس که او را وکیل قرار داده) بیشتر است . و نیز باید توجه داشت که وکالت عقد جایز و قابل فسخ است، اگر رهبر وکیل مردم باشد، آنها میتوانند او را عزل و نصب نمایند، در صورتی که عزل و نصب حاکم شرعی، به دستخدا است .
کوتاه سخن آن که در بینش اسلام، مبنای مشروعیتحکومت اسلامی در تمام سلسله مراتب حکومت، اذن و اجازه خدا است، او است که انشای حکومت نموده است، و مردم نیز باید در شناسایی مصداق بارز ولایت فقیه در میان فقیهان، و گزینش او دخالت کنند . یکی از دانشمندان محقق در این راستا چنین مینویسد:
«البته این بدین معنی نیست که در حکومت اسلامی، مردم سهمی ندارند، بلکه سهم عمده دارند، و همین که تشخیص واجدین اوصاف و انتخاب اصلح به آنان واگذار شده، به معنای بها دادن به مردم و ارج نهادن به آرای عمومی است، به آنها حق انتخاب داده شده تا در پرتو رهنمود شرع، شایستهترین را برای حکومت، و سپردن مسؤولیت زعامتبرگزینند . . . خلاصه آن که در مکتب توحیدی اسلام، حکومتبا صرف گزینش مردم انجام نمیگیرد، بلکه با اذن خدا و در سایه رهنمود شرع، با دست مردم شکل میگیرد .» (5) بنابراین، نام جامع و صحیح ولایت فقیه و حکومت اسلامی، «حکومت دینی مردمی» است، نه «حکومت مردمی منهای حکومت دینی» ، زیرا در این حکومت، معیارها و ضوابط گزینش رهبر را، خدا و دین تعیین میکنند، نه مردم، البته مردم مسلمانی که پیرو دین اسلام هستند طبق ضوابط اسلام، به گزینش رهبر میپردازند، از این رو میگوییم: در کشور ما هم شرع و هم دموکراسی به نقطه مشترکی رسیدهاند .
2 – تعهد منهای تخصص
یکی از شبهه هایی که نهضت آزادی و دیگران مطرح کردهاند (6) این است که میگویند: «رهبر یک جامعه باید علاوه بر تعهد، متخصص باشد، تخصص در فقه و احکام دینی کافی نیست، بلکه در امور سیاست و تدبیر امور و کشورداری نیز باید از تخصص بالایی برخوردار باشد، در صورتی که در افراد فقیه، چنین تخصصی وجود ندارد . آیا میتوان مدیریت علمی را جایگزین مدیریت فقهی کرد؟»
پاسخ: در پاسخ این شبهه یا سؤال، به چند مطلب اشاره میکنیم، که با توجه به آن، پاسخ خود را مییابیم:
1 – ما از اینها میپرسیم ; در کجای دنیا افرادی که از طرف مردم رهبر رییس جمهور، را برمیگزینند . در همه علومی که مربوط به کشورداری است، تخصص دارند؟
2 – آنچه برای رهبر لازم است این است که در مساله مدیریت و تدبیر امور جامعه، آگاهی داشته باشد، و در اجرای امور با نظارتی دقیق، با مشورت از متخصصان گوناگون، به شناخت لازم برسد، زیرا آن چه بر عهده رهبر است، اجرای احکام کلی الهی و حکم در امور جزیی با مشورت اهل خبره در موضوعات و متعلقات آنها است، او مدیریت جامعه را برعهده میگیرد، و شناخت امور جزیی در مسائل اجرایی از رهگذر متخصصان و کارشناسان برای او حاصل میشود . و چنین کاری با توجه به وجود «مجمع تشخیص مصلحت» در کنار رهبری، مدیریت و مدبریت رهبری را تکمیل خواهد کرد . در قانون اساسی در اصل 109 شرایط و صفات رهبری در دو بند مشخص شده است: «1 – صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت ; 2 – بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت و قدرت و مدیریت کافی برای رهبری .» روشن است که مفهوم این دو بند; با آن چه گفتیم قابل اجرا است .
3 – اگر منظور از تخصص در امور، مدیریت صحیح است، که چنین تخصصی در کنار مجمع تشخیص مصلحت، برای ولی فقیه صالح و آگاه، حاصل است، و اگر منظور، تخصصهای صوری و سیاستبازی و ترفند و دروغ است، چنان که در دنیای امروز در میان رهبران رایج میباشد، چنین کاری از نظر اسلام مردود است، زیرا نباید درستی، عدالت، مصالح امت را فدای سیاستبازیهای شیطانی کرد، و یا تعهد را فدای چنین تخصصی نمود، چنان که امیرمؤمنان علی (ع) در برابر نیرنگها و سیاستبازیهای معاویه فرمود: «والله ما معاویة بادهی منی، و لکنه یغدر و یفجر، و لو لا کراهیة الغدر، لکنت من ادهی الناس; (7) سوگند به خدا معاویه از من سیاست مدارتر نیست، ولی او نیرنگ میزند و به انواع گناهان مرتکب میشود، اگر نیرنگ، ناپسند و زشت نبود، من از سیاست مدارترین مردم بودم .»
نتیجه این که رهبری ولایت فقیه صالح، دارای کاملترین مدیریتها است، زیرا جامع بین مدیریت فقهی الهی با مدیریت علمی (تخصصی در سایه مشورت با متخصصان) است، ولی مدیریت علمی منهای مدیریت فقهی الهی، ناقصترین مدیریتها است، زیرا علم بدون دین، و تخصص بدون تعهد مانند حکومتهای استکباری ولائیک، خطرناکترین مدیریتها در بروز جنایات گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خواهد بود .
کوتاه سخن آن که ; اسلام مکتبی غنی، کامل در همه عرصههای زندگی است و به همه ابعاد حیات از: اقتصادی، صنعتی، کشاورزی، حقوق بشر، عدالت و انصاف توجه نموده، و طبعا رهبر اسلام نیز در این راستا قدم برمیدارد، و به همه نیازها توجه دارد . برای اثبات این مطلب کافی است که عهدنامه مالک اشتر را که در نهج البلاغه (نامه 53) آمده، و در آن به طور خلاصه اصول کشورداری از زبان حضرت علی (ع) بیان شده، مورد مطالعه قرار دهیم، که به راستی کانونی از همه ارکان مدیریت و رهبری است، در فرازی از آن میخوانیم: «ولیکن احب الامور الیک اوسطها فیالحق . . . ; (8) باید محبوبترین کارها نزد تو اموری باشد که به حق و عدالت، موافقتر، و با رضایت توده مردم هماهنگتر است، چرا که خشم توده مردم، خشنودی خواص را بیاثر میسازد، اما ناخشنودی خواص با رضایت عموم، جبران پذیر است .»
3 – چگونگی توجیه ولایت فقیه برای غیرمسلمانان
میپرسند: ولایت فقیه، برای مسلمانان براساس قرآن و سنت پیامبر (ص) قابل توجیه است، زیرا مسلمانان به حکم وظیفه شرعی خود را به اطاعت از ولی فقیه جامع شرایط ملزم میدانند، چرا که به اعتقاد آنها حکومت از آن خدا است ; و باید از سوی او تعیین گردد، و مساله ولایت فقیه در این راستا قابل قبول است، ولی این استدلال را برای غیر مسلمانان و آنان که قرآن و سنت را قبول ندارند، چگونه توجیه میکنید؟ !
پاسخ: قبلا گفتیم که تحقق ولایت فقیه در عین آن که یک مساله الهی و انتصابی است، میتواند با پشتیبانی اکثریت قاطع مردم، با دموکراسی به یک نقطه مشترک برسد، چنان که اکنون در ایران این گونه است . اینک با توجه به این مطلب میگوییم:
1 – همان گونه که اقلیتهای مذهبی در کشورهای غیراسلامی تابع اکثریت هستند، و همان را معیار رهبری و اطاعت میدانند، در کشور ایران نیز آنها بر همین اساس عمل میکنند .
2 – ولی فقیه یک رهبر آگاه، عادل و باتقوایی است که دارای مدیریت در سطح بالا است، او به قوانین همزیستی مسالمتآمیز اسلام با اقلیتها، آگاهی کامل دارد، و میتواند روابط و همآهنگی حسنهای بین جامعه و دستورها، با زندگی آنها برقرار سازد، در این صورت آنها نیز همانند سایر مردم مسلمان، از همه حقوق و مزایا برخوردار هستند، و برای آنها هیچ گونه مشکلی پیش نمیآید . و به طور کلی آنها به حکم ضرورت اجتماعی باید رهبر جامعه را بپذیرند، اینک برای آنها چه فرقی دارد که این رهبر ولایت فقیه باشد یا به عناوین دیگر، بلکه اگر آنها به حکم تبعیت از اکثریت، تابع ولایت فقیه شدند، با توجه به وظایف و ویژگیهای ولیفقیه، وصول به اهداف و امتیازات زندگی برای آنها مطمئنتر، سالمتر و خردمندانهتر است .
بنابراین باتوجه به این مقدمات، به خصوص ویژگیهای یک رهبر صالح براساس ضوابط ولایت فقیه، نظریه ولایت فقیه نه تنها برای آنها قابل توجیه است، بلکه پذیرش آن برای آنها آسان و شفاف خواهد شد .
در قانون اساسی جمهوری اسلامی در اصل چهاردهم چنین آمده: «به حکم آیه شریفه «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم انالله یحب المقسطین; (9) خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالتبه کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند، و از خانه و دیارتان بیرون نراندند منع نمیکند، چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد .»
بنابراین، رهبر فقیه که مجری قرآن است، براساس این آیه و سنت پیامبر (ص) و امامان (ع) با غیر مسلمانان غیر محارب، رفتار مسالمتآمیز دارد، و آنان را در صف مسلمانان به یک نظر مینگرد و از حقوق الهی برخوردار مینماید .
4 – مساله ولایت فقیه و تعدد مراجع
میپرسند: هر گاه مراجع تقلید متعدد بودند، به حکم عقل و ذوق فطری به سراغ کسی میرویم که اعلم باشد، و اگر چند نفر مرجع مساوی بودند، از آن کس تقلید میکنیم که در پارهای از صفات و ویژگیها، ارجحیت داشته باشد، و در این راستا از اهل خبره عادل کمک میگیریم، اینک سؤال ما این است که در صورت تعدد مراجع، ولایتیک نفر از آنها را چگونه توجیه کنیم؟ و هر گاه فرضا یکی را اعلم دانستیم، ولایت غیر او را چگونه بپذیریم؟ ! با توجه به این که مساله ولایت، بسیار مهم است، تا آنجا که اگر حکم کند، سایر مراجع تقلید نیز باید از حکم او اطاعت کنند، و نقض حکم او جایز نیست .
پاسخ: تعدد مراجع در احکام فردی موجب هیچ گونه مشکلی نخواهد شد، هر کس از مرجع خود تقلید میکند و وظیفهاش را انجام میدهد، ولی در احکام اجتماعی و سیاسی، روشن است که نمیتوان از چند مرجع تقلید کرد، زیرا موجب اختلال نظام و هرج و مرج خواهد شد، بنابراین به حکم عقل و ذوق فطری و استفاده از آیات و روایات، باید در مسایل حکومتی در میان فقهای واجد شرایط تقلید، به فقیهی مراجعه کرد که در مسایل اجتماعی و سیاسی و تدبیر امور با توجه به مصالح جامعه و مردم، اعلم است، گر چه در احکام فردی دارای چنین مقامی نباشد . وقتی که خبرگان عادل و برگزیده با اکثریت آرای خود در مورد یکی از فقها چنین تشخیص دادند که در مسایل کشورداری و سیاست و تدبیر، بهتر از دیگران میفهمد، و شناخت عمیقتر و وسیعتر دارد، و او را شایستهتر برای احراز مقام عظمای ولایت دانستند، دیگر حجتبر ما تمام است، و با مراجعه به او در احکام حکومتی و سیاسی و اجتماعی، هیچ گونه اشکالی پیش نخواهد آمد . زیرا حوزه عمل کرد این دو مقام از هم جداست، گرچه اجتماع مرجعیت و ولایت در یک شخص از جهاتی بهتر است . استاد محمد تقی مصباح، در این باره چنین مینویسد: «اعلمیت در مسایل سیاسی و اجتماعی مفهومی انتزاعی است که دارای دو مشخصه مهم است:
1 – داشتن شناختبهتر از احکام اسلامی ;
2 – داشتن شناخت عمیقتر از مصالح اجتماعی مسلمانان و آگاهی کامل از اوضاع سیاسی و بین المللی .
هرگاه فقیهی این دو را به ضمیمه شرط عدالت و تقوا و توان مدیریت دارا بود، به ولایت و حاکمیت معرفی میگردد . . . با عنایتبه کار ویژه ولیفقیه، که تدبیر جامعه براساس احکام اجتماعی و سیاسی اسلام است، اگر چه در احکام فردی فقهی، اعلم از فقهای دیگر نباشد، اما چون شناخت او نسبتبه احکام و مصالح اجتماعی سیاسی بیش از فقهای دیگر است، برای تصدی رهبری جامعه اسلامی اولویتخواهد داشت .» (10)
با توجه به این بیان نتیجه میگیریم که در عرصه عمل هیچ تصادم و تضادی بین آرا نخواهد بود، زیرا همه – حتی مراجع – ملزم هستند که در احکام حکومتی و سیاسی، از حکم یک فقیه اطاعت کنند، با توجه به این که در قانون اساسی، ولایت فقیه مطرح شده; نه ولایت افقه .
5 – اصل شورای رهبری و ولایت فقیه
میپرسند: مساله مشورت و شورا در همه مراتب امور اجتماعی و سیاسی، یک اصل مهم در اسلام است اصلی که یک سوره قرآن به نام سوره شوری است و قرآن در دو مورد به آن تصریح نموده، در یک جا خداوند به پیامبرش میفرماید: «و شاورهم فی الامر; (11) در امور با مردم مشورت کن .» و در مورد دیگر، هنگام بیان ویژگیهای برجسته مؤمنان میفرماید: «و امرهم شوری بینهم; (12) کارهایشان با مشورت، در میانشان صورت گیرد .» بنابراین چرا ولایت فقیه در وجود یک نفر متمرکز شود؟ بلکه باید به صورت شورایی باشد، و مجموعهای از فقهای طراز اول، زمام امور رهبری را به دست گیرند، و به اداره کشور بپردازند، قطعا شور و مشورت نقش اساسی در تشخیص راه بهتر، و اجرای عمیقتر دارد .
پاسخ: گر چه در مساله ولایت فقیه، یکی از راههای ارائه شده، «شورای رهبری» از چند فقیه است، و گاهی ممکن است ناگزیر به آن شد، ولی در این راستا باید به چند مطلب توجه داشت:
1 – آن چه در دو آیه فوق آمده بیانگر آن است که رهبر و مردم در امور زندگی و در اجرای امور سیاسی و اجتماعی خود باهم مشورت میکنند، و کارها را با هم فکری انجام میدهند که برای حفظ انسجام و راهیابی به راه بهتر، بسیار مفید و کارساز است، مانند همفکری در مسایل اجرایی و اطاعت از رهبر، و پشتوانه فکری و عملی شدن برای مقام رهبری، که قبلا بدان اشاره شد . اما معنی آیات فوق این نیست که در امر خدا، یا در امر اسلام و یا در امر دین با هم مشورت کنید، مساله ولایت فقیه به عنوان یک رهبر صالح، یک امر مستقل اسلامی و انتصابی است، و حکم او گرچه بدون مشورت باشد نافذ بوده و باید همه از آن اطاعت کنند، آن چه که شایسته مشورت است مشورت مردم با خبرگان برای شناخت فقیه اصلح برای گزینش ولایت او در مسایل اجرایی، ستبه عبارت دیگر جمهوریت اسلام با جمهوریت غرب فرق دارد، مشروعیت نظام ما همان اسلام ناب است که ولایت امامان (ع) و سپس ولایت فقیه از ارکان آن میباشد، اما جمهوریتبازوی اجرایی آن است، مشورت گر چه در هر سطحی شایسته است، ولی یک اصل قطعی برای تصمیمگیری نیست، بلکه نقش بازو را دارد و پشتوانه است .
بنابراین مساله شور و مشورت گرچه یک ارزش مهم است، ولی نه به عنوان یک اصل تعیین کننده، بلکه یک پشتوانه خوب، و بها دادن به افکار مردم و تجدید حیات فکری آنها است، و مربوط به مسایل اجرایی میباشد، چنان که پیامبر (ص) در جنگ احد، بدر و خندق، با سران سپاه خود در نحوه جنگیدن و مکان آن، به مشورت پرداخت، نتیجه این که هرگز الزامی نیست که بگوییم حتما باید ولایت فقیه از چند فقیه به صورت شورایی تشکیل شود .
وانگهی گرچه مشورت در مراتب دیگر نظام مانند مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، و هیئت دولت و در میان ارگانها لازم و سزاوار است، ولی مشورت در سطح ولایت، احیانا قدرت تصمیمگیری و رسیدن به رای واحد را تضعیف میکند، و نیز احیانا موجب اختلاف و تشتتخواهد شد، با توجه به این که مقام ولایت همانند مرجعیت نیست، که اختلاف فتوای آنها، باعثبروز مشکلی نشود، بلکه با مسایل بسیار مهم مواجه است که گاهی باید با قاطعیت و شتاب انجام گیرد، و هیچ گونه دست اندازی از آن جلوگیری ننماید، در صورتی که برنامه رهبری به صورت شورایی، در بعضی از موارد موجب دست انداز، بلکه اختلال و وقفه خواهد شد . بنابراین، وقتی که مسایل را با توجه به همه جوانب و در مجموع در ترازوی عقل و رایتبسنجیم، میبینیم حتی الامکان تمرکز ولایت فقیه در وجود یک فقیه صالح و شایسته، اصلح و سودمندتر خواهدبود . چنان که در بینش تشیع، امامان معصوم (ع) هر کدام در عصر خود به تنهایی امام بر مردم بودند، و مقام امامت و رهبری را تنها بر عهده گرفتند; مثلا امام حسن (ع) حدود ده سال امامت کرد، امام حسین (ع) در همین عصر حضور داشت، ولی به عنوان یک ماموم و پیرو امام حسن (ع) زندگی میکرد، با این که به عقیده ما امام حسین (ع) در عصر امام حسن (ع) نیز معصوم بود، روایتشده: وقتی که معاویه بر اوضاع مسلط شد، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و قیس بن سعد انصاری سردار معروف اسلام را فرا خواند، و آنها را ناگزیر کرد که باید با من بیعت کنید، امام حسن (ع) ناگزیر بیعت (صوری) کرد، وقتی نوبتبه امام حسین (ع) رسید (بااین که چنین بیعتی را سخت اکراه داشت) از امام خود برادرش پیروی کرده، و بیعت کرد، هنگامی که نوبتبه قیس بن سعد رسید، معاویه به او گفت: «برخیز و با من بیعت کن .»
قیس به چهره امام حسین (ع) نگاه کرد، تا ببیند او چه دستور میدهد، امام حسین (ع) به او فرمود: «یا قیس انه امامی، یعنی الحسن علیه السلام; (13) ای قیس! او یعنی امام حسن (ع) امام و رهبر من است .» بنابر این ما باید از رهبرمان اطاعت کنیم .»
توضیح بیشتر این که: در آیه مذکور که خداوند به پیامبرش فرمان میدهد که با مردم مشورت کن، سپس بدون فاصله میفرماید: «فاذا عزمت فتوکل علی الله; (14) وقتی که تصمیم گرفتی تردید نکن و قاطعانه آن را انجام بده .»
در این آیه، مساله مشورت به صورت جمع (و شاورهم) ذکر شده، ولی تصمیم نهایی تنها به عهده شخص پیامبر (ص) به عنوان رهبر واگذار شده است (فاذا عزمت) این اختلاف تعبیر بیان گر آن است که بررسی جوانب گوناگون مسایل اجتماعی باید به صورت دسته جمعی انجام گیرد، اما هنگامی که مشورت به یک نقطه رسید، باید برای اجرای آن، یک اراده (یعنی اراده رهبر) به کار افتد، در غیر این صورت هرج و مرج پدید میآید، زیرا اگر اجرای یک برنامه به وسیله رهبران متعدد بدون الهام گرفتن از یک سرپرست انجام شود، قطعا با اختلاف و شکست مواجه میگردد، از این رو در دنیای امروز نیز اجرای امور را به دولتها میسپارند چرا که تشکیلات دولتی زیر نظر یک نفر اداره میشود، و باعث اختلاف نخواهد شد .
6 – ناسازگاری با آزادی
بوقهای تبلیغاتی دشمن از طرق مختلف و گاهی از زبان دوستان ظاهری القا میکنند که ولایت فقیه با آزادی ناسازگار است، یکی از سرخوردگان فراری که در رادیو امریکا سخن میگفت، این مساله را چنین طرح میکرد: «آقای خاتمی (رییس جمهور ایران) چگونه میخواهد بین ولایت فقیه و آزادی جمع کند؟ رهبری که براساس ولایت فقیه ، زمام امور را به دست گرفته مانع بزرگی بر سر راه آزادی است، هر جا که مردم خواستند به دلخواه خود راهی را برگزینند و در آن راه حرکت نمایند، نهیب رهبر و طرفداران او، او را بایکوت کرده و با وااسلاما، سد راه آزادی خواهند شد، یا آزادی یا ولایت فقیه، بین این دو، سازگاری نیست .
پاسخ: آنان که چنین میاندیشند در واقع هنوز تعریف صحیح آزادی در اسلام را نمیدانند، آنها آزادی در فرهنگ غرب را که به معنی بیقید و شرط بودن و ولنگاری است و موجب پوچی و بیمحتوایی انسان میشود، معیار قرار داده، سپس میگویند: آزادی با ولایت فقیه سازگار نیست، در صورتی که بارها آقای خاتمی اعلام کردهاند منظور از آزادی، آزادی اندیشه، آزادی در انتقاد صحیح، آزادی در چهارچوب قانون ، و آزادی معقول است، نه آزادی به معنی ولنگاری و بیبند و باری که در فرهنگ غرب وجود دارد . بنابراین اگر آزادی به معنی صحیح باشد، به معنی پرسش و پاسخ، بحث آزاد، انتقاد صحیح، برداشتن موانع بر سر راه تکامل درست انسانی است که نه تنها با ولایت فقیه سازگار است، بلکه هرگز نمیتوان آن را از فرهنگ ولایت فقیه جدا نمود، نتیجه این که آزادی دارای حد و مرز است وگرنه باعث هرج و مرج خواهد شد، و ولایت فقیه برخاسته از اسلام ناب است، اسلام ناب مروج آزادی صحیح است، چنانکه مقام معظم رهبری حضرت آیة الله العظمی خامنهای مدظله در فرازی از نطق تاریخی 21 تیر 78 فرمود: «ما اصرار نداریم که همه یک طور فکر کنند، اما برای کار سیاسی و درگیری سیاسی حدی قایل بشوید، و یک خط قرمزی بگذارید، بیحساب و کتاب با هم مبارزه نکنید که آن قدر مشغول شوید که به دشمن اجازه بدهید این طور بیاید و داخل این میدانها شود .» (15) یعنی در غیر این صورت، بحث آزاد و آزادی در اظهار سلیقهها و انتقاد صحیح و برخورد اندیشهها در محدوده قانون، از حقوق همه است، و کسی نباید از آن جلوگیری کند . ادامه دارد
پینوشتها:
1) این شبهه در کتاب حکمت و حکومت نوشته دکتر مهدی حایری یزدی چنین آمده: «حکومتبه معنی کشورداری نوعی وکالت است، که از سوی شهروندان، به شخص یا اشخاص در فرم یک قرارداد آشکارا یا ناآشکار انجام میگیرد .» (حکمت و حکومت، ص 177) .
2) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 95، به نقل از امام حسن عسکری (ع) .
3) همان ، ص 99 .
4) احزاب (33) آیه 6 .
5) محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، ص 59 (به طور اقتباس) .
6) تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه، از انتشارات گروهک نهضت آزادی، ص 38 و . . . .
7) نهج البلاغه، خطبه 200 .
8) همان، نامه 53 .
9) ممتحنه، (60) آیه 8 .
10) استاد محمد تقی مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها، ص32 .
11) آل عمران (3) آیه 159 .
12) شوری (42) آیه 38 .
13) علامه مجلسی، بحار، ج 44، ص 61 .
14) آل عمران (3) آیه 159 .
15) کیهان 2/4/78، ص 14 .
http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?LanguageID=1&id=15930&SearchText=%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA%20%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87