اشاره: تنها شانسي كه همه ما انسان ها از آن بهره مندیم، شانس زندگي است. ما زنده ايم و اين بزرگترين هديه اي است كه مي توانستيم در هستي دريافت كنيم. ما از بين ميلياردها ميليارد موجودي كه هرگز حتي اجازه يك لحظه موجوديت نيافتند، اين شانس را پيدا كرديم كه به هستي پا بگذاريم و خود و زندگي را براي يكبار هم كه شده تجربه كنيم. پس هيچ انساني در خوش شانس بودن خود نبايد حتي لحظه اي ترديد كند. بسیار مشاهده می شود در میان برخی افراد غلطی مصطلح است که بر اساس آن در یک جریان اسنادی موفقیت های دیگران را به “خوش شانسی” و عدم موفقیت خود را به” بدشانسی” نسبت می دهند. بی شک موفّقیت و پیروزی، یک فرایند تجربی و علمی است که با آزمون های فراوانی، راهکارهای آن مشخص شده که شناخت و به کارگیری آن راهکارها، موفّقیت را در دسترس ما می نهد و ناآگاهی نسبت به آن ها، کامیابی را به کام مرگ می سپرد. هرچند باورهای ناهنجار و راهکارهای ناشایستی از قبیل خوش شانسی یا بدشانسی در برخی جوامع رواج یافته است، لکن درک باورهای درست و راهکارهای بایسته، تنها راه حل بنیادی دست یافتن به پیروزی است.
شانس در فرهنگ فارسی
اصل واژه «شانس» فرانسوی و به معنای فرصت است و در فارسی قدیم این واژه وجود نداشته است.
در لغت نامه دهخدا واژه شانس به معنای بخت و اقبال، اختر و طالع به کار رفته است. همچنین در فرهنگ فارسی عمید در زیر شاخه های شانس واژه بدشانسی آمده است. معنای واژه بدشانسی می تواند در زوایایی به معنی سرنوشت و بی بهره نیز باشد. سرنوشت به خاطر این که افراد معتقدند با تمام تلاش و کوشش و استعداد و نبوغی که در رسیدن به هدف دارند ولی به هدف خویش نمی رسند و مرسوم است که مثلاً بر پیشانی این گونه افراد کلمه ی بدشانسی را از ازل نوشته اند و البته این مقوله چه اندازه صحت و سقم برمی دارد موضوعی است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت. در مورد واژه ی بی بهره نیز می توان مصادیق مختلفی را عنوان کرد. مثلاً می توان گفت که برخی از افراد بر این اصل استوارند که در امور و منویات زندگی اجتماعی با آن که در تکاپو و تلاش مضاعف اند ولی بهره ای نمی برند که البته این موضوع نیز جای تأمل دارد.
واقعاً شانس چيست؟
شانس چه چیزی است؟ ايا واقعيت دارد؟ اين مسئله سؤال بسياري از مردم است. شانس در واقع نوعی انرژی است. خيلي وقت ها وقتي به چيزي كه معتقد هستيم به سرمان مي آيد. به عنوان مثال معتقديم كه بعد از هر خنده گريه هست. اين باعث مي شود كه ناخودآگاه از ما انرژي هايي ساتع شود كه در جهان هستي تأثير گذار باشد. این تفکر ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتي ببرد كه ما معتقد به آن هستيم بنابر اين ما را به سمت گريه كردن مي كشاند و ما در تمام لحظات بدون اينكه خودمان بدانيم به سمت گريه كردن سوق پيدا مي كنيم . وقتي ما احساس كنيم خوش شانس هستيم بر روي محيط و جهان هستي تاثير مي گذاريم . فكر ما احساس ما و باور هاي ما باعث مي شود انرژي هايي در دنيا پخش شود كه ما را به سمت خوش شانسي هدايت كند . و همين طور هم بدشانسي. هر انساني كه معتقد است بسيار بد شانس است هميشه بدشانسي مي آورد. بين افرادي كه مي شناسيم خيلي ها را مي بينيم كه به بدشانسي خود معتقد هستند و همچنان بد شانسي مي آورند. بهتر است از اين به بعد فكر كنيم خوش شانسيم . به هر حال اگر هم هيچ تأثيري نداشته باشد اين فايده را دارد كه روحيه بهتري براي زندگي داريم و در خيلي از موقعيت ها از اعتماد به نفس بیشتري برخوردار خواهيم بود.
ریشه پیدایش اندیشه ی “شانس” در اجتماع
این خیال باطل با آن قدرت عظیم از کجاست که تصور شده قدرت شانس از عقل، علم، کار، کوشش، هنر، صنعت، زور و … بالاتر است ؟ همواره در جوامع مختلف افرادی زندگی میکردهاند که عمری را به سعی و عمل می گذرانده، اما در محرومیت بوده ولی در عوض افرادی بیکار و یا کم تلاش که همواره برخوردار و مرفه بوده اند. چون برخی هرچه در جامعه خودشان دیدهاند این طور بوده، کم کم همه این بی نظمی ها و مظالم اجتماعی، را شکلی فلسفی داده اند و آن را شانس و یا بخت نامیده و گاهی آن را به باد ناسزا گرفتهاند. فکر و فلسفه شانس هیچ علتی ندارد جز مظالم و ناهمواری ها و بی عدالتی های اجتماعی. در واقع الهام کننده ی این فکر ناصحیح، هرج و مرج ها و بی عدالتی های اجتماعی است .در این راستا دو منبع الهام بیشتر نداریم: یکی دین است و منبع دیگر عقل و علم و فلسفه .در همه قرآن و کلمات پیغمبر(ص) و ائمه(ع) نامی از بخت و شانس نمیبینیم .همچنین کتب فلسفه از قدیم هر وقت از شانس بحث کردهاند به عنوان یک موهوم از آن یاد کردهاند. پس مبداء الهام بخش این فکر شیطانی چیزی جز بی نظمی ها و پستی و بلندی های بی جهت و اولویت های بلا استحقاق نیست. هر وقت عدالت اجتماعی متزلزل شود، استحقاق ها رعایت نشود، حقوق مراعات نگردد، در تعویض مشاغل حساب های شخصی و توصیه و پارتی مؤثر باشد، فکر شانس و امثال این ها قوت میگیرد و توسعه پیدا میکند، چون در واقع معنی بخت وشانس این است که هیچ چیز شرط هیچ چیز دیگر نیست
جایگاه شانس از نظر اسلام و سنت
همه اشخاص در شرایط یکسان آفریده نشدهاند و مقدرات آنها نیز یکسان نیست. اما در نگاه عموم مردم که بسیاری از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعالیت ظاهری شخص توجه میکنند از سودهای کلان او تعبیر به خوششانسی میکنند. شانس به معنای تصادف، در سنت پیامبر(ص) و مکتب اسلام جایگاه ندارد و درست نمیباشد چرا که با اصل علیّت منافات دارد. چون اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکم فرماست و هر حادثی ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیت زمانی و مکانی و سایر خصوصیات وجودی خود را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستنی میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودی و علل متقدمه اوهست. اما باید دیدگاه ما نسبت به علتها گسترش یابد وعلاوه برعلتهای مادی و ظاهری به علتهای روحی و معنوی نیز توجه کنیم و حتی تأثیر نسلهای گذشته در نسل آینده را نادیده نگیریم(شهید مطهری، انسان و سرنوشت، ص 55)
در نگاه اسلامی هیچ چیز در عالم از روی تصادف و اتفاق رخ نمیدهد. همه چیز در نظامی متقن، متکی بر سلسله علل خویش هستند. ولی ما از آن جایی که علل را نمیشناسیم، نامش را تصادف و شانس میگذاریم.اگر پرده از روی سلسله علل کنار رود، خواهیم دید که هیچ چیز اتفاقی وجود ندارد، گرچه برخی از این علل از اختیار و علم ما خارج باشد. بنابراین باید کوشید تا با فراهم کردن اسباب و عوامل در هر زمینهای، به ایجاد بخت و شانس پرداخت؟!خوش شانسی و بد شانسی، بیشتر از آن که معلول علتهای ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هر شخص درباره خویشتن است. کسی که به هر دلیلی، خود را همواره بدشانس میداند، طبیعتاً عملی متناسب با آن بروز میدهد و زمینهساز بدشانسی خویش میشود.
نکته دیگر آن که ممکن است رفتارهایی از ما سر بزند – که عواقب آن مدتها بعد ظاهر میگردد – ولی آدمی نتواند ریشه آن را دریابد. و قرآن قاعدهای کلی در این گونه موارد به دست میدهد و آن این که: «ما اصابک من سیئه فمن نفسک آنچه از بدیها به تو میرسد، دستاورد عمل خودت میباشد» (نساء، آیه79.) .
گاهی در میان مردم، شانس به مقدرات الهی اطلاق میگردد. مثلاًً به شخصی که روزیش زیاد است و معمولاً در کارهای اقتصادی سود میکند میگویند فلانی خوششانس است که برای تحلیل این مطلب باید با نگاهی گستردهتر به عوامل پدیدهها نگریست و علاوه برفعالیتهای ظاهری شخص، به شرایط روحی و معنوی فرد و حتی تأثیر نسلهای گذشته و تأثیر دعا یا نفرین دیگران در زندگی فرد و دیگر عوامل آشکار و پنهان در همواری یا ناهمواری زندگی توجه نمود که اگر منظور از شانس این معنا باشد ریشه در روایات و آیات دارد. زیرا از نظردین نیز این مسأله مورد قبول است. «والله فضّل بعضکم علی بعض فی الرزق….» (نحل، آیه 71)
سخن پایانی
” بخت و شانس” بدین معنا که پیش آمدی بدون علت به وجود بیاید، وجود ندارد، زیرا هر چه از عدم پا به عرصة وجود گذارد، ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی نیازمند علت است، و قانون علیت و نیازمندی هر پدیده به علتِ پدید آورنده، از بدیهیات است. از این رو در جهان هر حادثه ای اتفاق افتد، بشر به طور غریزی دنبال علتش می گردد. پس نمی توانیم به چیزی با عنوان بخت و شانس معتقد باشیم و آن را از علل و اسباب دور بدانیم. در مواردی که مردم پیش آمد خوب را به شانس و اتفاق بد را به بخت نسبت می دهند، حاکی از جهل آنان از علل و اسباب پنهانی است. گاهی ممکن است برای فردی پیش آمدهای خوب و نافع رخ بدهد که گفته می شود فلانی شانس دارد. که در واقع اینجا شانس نیست که علت و سبب رخ دادها شود، بلکه پیش آمدها منتسب به علت است و ما از آن آگاه نیستیم، مثلاً ممکن است رویکرد خوب بر اثر دعای خیر پدر و مادر، یا برای آزمایش، یا صفای باطن فرد، یا خوشحال نمودن یک بندة خدا باشد. آنچه اسلام به پیروانش تعلیم نموده، این است که همة خوبی ها را از خدا بدانیم و تمام بدی ها را به خود نسبت دهیم: “آنچه از نیکی ها به تو می رسد، از خدا است، و آن چه از بدی به تو می رسد، از تو است”.