آكويناس؛ مظهر فلسفه اسكولاستيك

نویسنده: رضا احمدي راد

‏”توماس آكويناس” حكيم قرون وسطي و مظهر كامل فلسفه اسكولاستيك مي باشد. آكويناس از اولياي مذهب كاتوليك به شمار مي آيد. از اين رو به وي لقب قديس يا پاك را داده اند. عقايد وي براي معتقدان به مذهب كاتوليك، در مباحث فلسفي و ديني حجت به شمار مي آيد. انديشه آكويناس تلفيق و تركيبي از فلسفه ارسطو، افلاطون و آگوستينوس و نيز اقتباسي از عقايد مسيحيت مي باشد.‏ وي در خانواده محترمي زاده شد. وي همچنين با امپراتور آلمان و فرانسه قرابت داشت. وي داراي منشي مطلوب و حسن سلوك بود. با وجود آنكه آكويناس داراي اعتبارات خانداني بود ولي در عنفوان جواني به رهبانيت روي آورد. بزرگان خانواده اش با اين عمل وي مخالفت داشتند از اين رو هر اقدامي را در جهت منصرف ساختن وي از اين تصميم اتخاذ نمودند. حتي يك بار وي را در قصر پدرش محبوس نمودند. ‏
ولي اين اقدامات هيچ يك نتوانست آكويناس را از تصميم اش منصرف سازد. وي سرانجام خود را به صومعه اي رساند و پس از تحصيل مقدمات در مراحل ثلاثي و رباعي به كسب معرفت در نزد آلبرت بزرگ مبادرت ورزيد. دوستان آكويناس وي را به دليل آنكه اغلب اوقات متفكر و ساكت بود گاو زبان بسته لقب دادند. اين مطلب به ذوق و قريحه آكويناس برخورد و اظهار داشت: “نعره اين گاو جهانيان را به شگفت خواهد آورد”. ‏
وي فلسفه مشاء يعني فلسفه ارسطو را به عنوان بنيان فكري خويش برگزيده و تصرفات و تغييراتي در آن داده است. وي معتقد است كه انسان مي بايست به حقيقت ايمان داشته باشد. و در اين بين عقل از كشف حقايق ديني ناتوان و عاجز است. وي رسالت فلسفه را رفع شبهات و مشكلات مردم تلقي مي نمايد. وي معتقد بود كه فلسفه و حكمت مي بايست در خدمت ديانت بوده و زواياي پنهان و آشكار آن را بيش تر تبيين و تحليل نمايد.‏
‏وي فلسفه راستين و درست را فلسفه ارسطو معرفي مي نمايد و در آثار خود از ارسطو به نيكي تمام ياد مي كند. وي همانند ارسطو فلسفه را “علم به وجود از حيث اينكه وجود است” تعريف مي نمايد.‏
به زعم آكويناس وجود بر دو قسم است:1- وجود ذاتي. 2- وجود ذهني. وي وجود ذاتي يا ذوات را بسيط دانسته و مركب از ماده و صورت مي خواند. وي اذعان مي دارد كه ماده، وجود بالقوه و صورت، وجود بالفعل است. وي ماده را وجهه نقص وجود و صورت را وجهه كمال آن بر مي شمارد. صورت هر چه به ماده و نقص نزديك تر مي شود انواع و افرادش بيش تر شده و هر چه رو به كمال سوق پيدا مي كند به وحدت نزديك تر مي شود. وي معتقد به وجود صورت بي ماده يعني صورت صور شده كه به هيچ وجه انواع و افراد ندارد. وي آن را ذات بسيط و يگانه، محرك نخستين و علت العلل تلقي مي نمايد. ‏
وي معتقد است كه سلسله علل را نمي توان نامتناهي دانست. وي همچنين بر اين باور است كه عالم آفرينش كامل ترين عوالم است.
وي حقيقت را مطابقه علم با معلوم توصيف مي نمايد. وي بر اين باور است كه موجودات عالم طبيعت داراي مراتب مي باشند. هر مرتبه نسبت به رتبه بالاتر خود ماده است و نسبت به رتبه نازل خويش صورت مي باشد. مرتبه حيات طبيعي نسبت به مراتب زير حكم صورت را دارد امّا نسبت به حيات روحاني همانند ماده است. وي حيات طبيعي را نسبت به حيات ايماني به قوه به فعل و نيز به طريق نسبت به مقصد تشبيه مي نمايد. ‏
وي هدف و غايت زندگي و حيات را سعادت بر مي شمارد. همچنين نيل به سعادت را صرفاً از رهگذر فضايل دنيوي مي داند. وي بر اين باور است كه فضايل دنيوي همان فضايلي است كه فيلسوفان ماقبل از او آنها را تشخيص و تعيين نمودند. ‏
وي در زمينه جبر و اختيار اعتقاد دارد كه دنيا، جهان اختيار است. وي انسان را موجودي مختار و داراي اراده تلقي مي نمايد. امّا وي انسان را ملزم به رعايت اصولي مي داند. وي انسان را موجودي ذاتاً و بالفطره نيكو سرشت تلفيق مي نمايد ولي اعتقاد دارد كه در نهاد انسان تمايلاتي است كه وي را به سوي پليدي ها سوق مي دهد. ‏
وي آزادي را يك موهبت و نعمت تلقي مي نمايد كه منشأ عقلاني دارد. وي همچنين بر اين باور است كه وضع قوانين دولت ها مي بايست با نظر مردم انجام پذيرد. وي سرپيچي از قوانين ظالمانه را جايز مي شمارد. اما اين تمرد از قوانين دولتي مي بايست تحت نظارت و هدايت اولياء دين باشد. ‏
وي روحانيت را بر دولت نيز ارجح و برتر مي شمارد. وي در مورد مسائل حكومتي قائل به آزادي اظهار نظر است. ولي در مورد مسائل ديني و مذهبي آزادي فكر و زبان را مطلقاً جايز نمي داند. ‏
بايد اذعان داشت در اين نظريه نقش قوه عقل و استدلال بسيار سست و ضعيف مي باشد. لذا اين نظريه از ژرفا و غناي لازم برخوردار نيست. نقطه نظرات اين ديدگاه داراي توجيه و استدلال منطقي نمي باشد. اين نظريه صرفاً معطوف آن است كه عقل را ناقص و ناتوان از فهم مباني فلسفي معرفي نمايد. بايد گفت نقطه نظرات آكويناس از پرداخت به مسائل مهم اخلاقي غافل مانده است. و از اين رو با بي پاسخ نهادن شبهات فلسفي و اخلاقي راه را بر تفسيرهاي شخصي و مغرضانه مي گشايد. ‏
نتيجه آنكه اين ديدگاه داراي جامعيت و عموم شمولي نمي باشد. اين نظريه در مورد ابهاماتي اساسي كه در ذهن مخاطب خويش شكل مي دهد و اعوجاج ذهني و خلأ فكري او پاسخي نمي دهد. اين ديدگاه با تكيه بر برخي اصول سنتي و غير موجه، عنصر تعقل مداري و آزاد انديشي را صراحتاً سركوب مي نمايد. همچنين اين نظريه پاسخگوي مسائل غامض، امروزي و جديد نبوده و در حد و فهم معلومات و مكشوفات زمان خويش محصور گشته و از آينده نگري بي بهره است. از ديگر انتقاد هاي آشکار بر اين ديدگاه اين است که اين ديدگاه شديداً مبتني بر اعتقادات مسيحيت است. بسياري از مفاهيم كه در نظريه وي نقشي اساسي و عمده ايفا مي نمايد، از آموزه هاي مسيحيت سنتي اقتباس گرفته است. از اين رو اين مفاهيم تنها در حوزه اين آموزه ها قابل توجيه و باورپذير است. لذا براي كساني كه با آموزه هاي دين وي قرابت ندارد قابل استناد نخواهد بود.‏

منابع:
1. کليات تاريخ فلسفه به زبان ساده، دکتر مليحه صابري نجف آبادي، تهران: انتشارات سمت: 1389.
2. سير تاريخي انديشه هاي سياسي در غرب (از افلاطون تا نيچه)، دکتر احمد بخشايشي اردستاني، تهران: انتشارات آواي نور، چاپ چهارم 1388.
3. سير انديشه فلسفي در غرب، دکتر فاطمه زيباکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم 1385.
رسالت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *