نویسنده: مژگان بنگر
در دنياي مدرن امروز ، براي شروع هر كاري نياز به تخصص ، صلاحيت و ارائه مدرك علمي قابل قبول است . احتمالاً تنها جايي كه تخصص ، صلاحيت و دانش جدي گرفته نمي شود فرزندداري است . والدين ، مسئول بناگذاري يك گروه هسته اي هستند كه از گستره فاميلي جدا مي شود اما ارتباط خود را با اقوام و آشنايان حفظ مي كند . والدين كه خود كودكان خانواده هاي ديروز بودند ، بدون آنكه آموزش كافي ببينند ، دوره هاي لازم را طي كنند و نيازي به ارائه شواهدي مبني بر آمادگي عملي و رواني براي فرزند پروري داشته باشند فرزنداني به دنيا
مي آورند .
آنها به كودكان خود كمك مي كنند تا به دنياي بزرگسالي وارد شوند ، مهارتها را آموزش مي دهند ، حدو مرزي براي كودكان و نوجوانان خود تعيين مي كنند و جهان واقعي را در اندازه هاي كنترل پذير به آنها ارائه مي كنند . با بزرگ شدن فرزندان ، والدين در مراحل همسر گزيني به فرزندان جوان خود كمك مي كنند و به تدريج نقش پدر بزرگ و مادر بزرگ را ايفاء مي نمايند . فرزندان جديدي متولد مي شوند و نسل قديمي مي ميرد يا به حاشيه خانواده رانده مي شود . به اين ترتيب خانواده با تمام مشكلات و شادكامي هايش برقرار مي ماند .
هر مشكل و نابهنجاري در ساختار چند نسلي خانواده ، تأثير مستقيمي بر كودكان دارد . مخرب ترين معضل خانواده اعتياد است . گاهي والدين به مصرف مواد مخدر مي پردازند و گاهي نسل سوم يعني پدر بزرگ و يا مادر بزگ خانواده معتاد هستند . كودكان به شيوه هاي متفاوتي با هر نسل ارتباط دارند و از اعتياد آنها تأثير مي پذيرند . كودكان والدين معتاد و الكلي در خانه اي بزرگ مي شوند كه فضاي آن توأم با بدرفتاري ، طرد و بي توجهي است . برخي از اين كودكان از همان ابتدا با سندرم الكلي جنين متولد مي شوند . در موارد ديگر ، والدين يا يكي از آنها بعد از تولد كودك شروع به مصرف مواد مي كنند و پيامدهاي آن وارد چهره شاخص خانواده مي شود .
وقتي كه پدربزرگ يا مادربزرگ معتاد است . والدين نمي توانند به سهولت ارتباط فرزند خود را با آنان قطع كنند و مانع تشكيل ارتباطي آسيب زا با معتادين شوند . گاهي تصور مي شودكه با مرگ عضو معتاد و پير خانواده ،مشكل ايجاد شده نيز خواهد مرد . اما شواهد نشا»مي دهند كه گاهي پدر يا مادر بعد از مرگ والدين معتاد خود دچار استرس شديد و آشفتگي هاي خانوادگي مي گردد و خود شروع به مصرف مواد مخدر مي نمايد .
اعتياد چگونه سيماي خانواده را تغيير مي دهد ؟
مواد مخدر و الكل موادي هستند كه منجر به تغييرات اساسي در تفكر ، رفتار و عواطف افراد مي شوند .
پرخاشگري : تحقيقات مربوط به پرخاشگري نشان داده اند كه مصرف مواد مخدر تنها به دليل تركيبات سمي خود شاخص خطر در خانواده نيستند ، بلكه به اين علت خطرناك هستند كه عوامل خطر ساز ديگر را تشديد مي كنند . در حالي كه احتمال خشونت و بدرفتاري با كودكان به خودي خود نيز بالا است ، مصرف مواد مخدر مي تواند با تقليل قدرت كنترل ، كاهش بازداري هاي فردي و اجتماعي و اختلال در قضاوت اين خطر را به چند برابر افزايش دهد .
تخريب حافظه و توجه : اغلب حافظه و توجه معتادان به شدت مختل مي شود و بي توجهي آنان نسبت به كودكان افزايش مي يابد . در اين خانواده ها ، هم نيازهاي جسمي و هم نيازهاي عاطفي و شناختي كودكانبه شدت مورد غفلت قرار مي گيرد . تحقيقات مختلف نشان داده اند كه كودكان والدين معتاد ، نسبت به كودكان ديگر تأخير شناختي قابل ملاحظه اي نشان مي دهند .
روابط جنسي : روابط جنسي معتادان نيز دچار اختلال و دگرگوني مي گردد . كاهش عملكرد جنسي و از دست رفتن موقتي بازداري هاي متعارف اجتماعي در لحظه مصرف مواد و الكل ،
احتمال تجاوز به عنف را افزايش مي دهد . اين در حالي است كه معتادان تمايل دارند اعمال خلاف عنف خود را به اين دليل كه تحت تأثير مواد مخدر يا الكل بوده اند ، تبرئه نمايند .
خلق : مواد مخدر خلق افراد را تغيير مي دهد و منجر به افزايش افسردگي ، اضطراب و پارانويا مي گردد . اين مشكلات خلقي تمام اعضا خانواده را در بر مي گيرد . در خانواده اي كه يك عضو ، معتاد به مواد مخدر است ، افراد ديگر در معرض بيشترين خطر ابتلاء به اختلالات رواني قرار دارند .
خواب / بيداري : الگوهاي خواب و بيداري ، الگوهاي خوردن و ويژگي شخصيتي افراد در هنگام مصرف مواد كاملا” دگرگون مي شوند . كودكان پدران معتاد داراي دو تصوير از پدر هستند . يك پدر هشيار ، عاقل ، بدرفتار و آسيب رسان و يك پدر مست و مخمور بي تفاوت و حتي محبت كننده . كودكان از هر دو تصوير مي هراسند و از هر دو آزار مي بينند .
اعتياد چقدر دوام دارد ؟
پاسخ به اين سؤال آسان نيست . يك والد در نهايت اعتياد خود را كنترل مي كند و ديگري همچنان به اعتياد خود ادامه مي دهد . يكفرد براي تمام عمر ترك مي كند اما افسردگي و اضطراب ، هشياري كوتاه مدت فرد ديگر را در هم مي شكند و اعتياد باز ميگردد . وقتي كه اعتياد ماندگار مي شود ، كودكان ،والدين يگديگر و يا والدين خود مي شوند . خانواده كه بر اثر مرگ ، سانحه و جنايت هاي ناشي از اعتياد ،فشارهاي مضاعفي را تحمل مي كند همچنان به اعتياد خود ادامه مي دهد . به تدريج ، خانواده نه تنها فراموش مي كند كه تمام رنج ها ناشي ار اعتياد است بلكه فقط بر رنج هاي خود تمركز مي كند و مقدار مصرف افزايش مي يابد . در اين مرحله ، خانواده با روشهاي متنوعي ، كودكان را مجبور به پذيرش اين نابهنجاري مي كند .
انكار عمومي ترين الگوي اين خانواده هاست . شدت پرخاشگري ، بدرفتاري ، برونريزي ، فراراز منزل ، دير كردن و تأخير در بازگشت به منزل و فعاليت هاي جنسي نابهنجار كودكان و نوجوانان از طرف والدين معتاد انكار مي شود . كودكان ياد مي گيرند كه اعتياد والد خود را انكار كنند و والدين نيز مشكلات رفتاري و هيجاني كودكان خود را كه بازتاب اعتياد آنهاست نديده مي گيرند .
در برخي از موارد والدين معتاد از عهده نگهداري فرزندان خود بر ني آيند و آنها را به پدر و مادربزرگ مي سپارند . اين والدين قديمي كه در اثر تربيت غلط ، فرزندان خود را به طرف اعتياد سوق داده بودند ، همين روش را دربارةتربيت نوه هاي خود نيز به كار مي گيرند و زمينه بروز پديده اعتياد را در آنها فراهم مي كنند .
گاهي والدين داراي والدين معتاد هستند . آنها از كودكي اعتياد والدين خود را ياد گرفته اند . به تدريج به طرف مصرف مواد رانده شدند و بنا به دلايل بيشماري از اعتراف به مشكل خود و تقاضاي كمك سر باز زدند و اكنون افزايش مصرف و يا شروع اعتياد فرزندان خود را نيز انكار مي كنند و تمام رفتارها را ناديده مي كيرند . به اين ترتيب فرزندان نيز به انكار اعتياد والدين و خودشان عادت مي كنند .
والدين معتاد در مواجهه با مشكلات رفتاري فرزندان خود ، گاهي از روش هاي خشني استفاده كنند و در زمان ديگر تمام مشكلات كودكان و نوجوانان تازه معتاد خود را نديده مي گيرند .
روش هاي حل مسئله در خانواده هاي داراي عضو معتاد داراي ويژگي هاي خاصي است .
راه حل ها داراي كانون كوتاه مدت و محدودند و در بلند مدت كارآيي ندارند . مثلا” پدر براي آنكه از تأثير اعتياد خود بر فرزندان بكاهد ،در هنگام مصرف مواد كودك بزرگتر را مسئول كودكان كوچكتر مي كند تا شاهد مصرف مواد نباشند و آن را ياد نگيرند . اين روش در كوتاه مدت مفيد است اما دربلند مدت مشكلات بيشتري ايجاد مي كند .
راه حل ها در موارد و مواقع عادي موجب مي شوند كه ساختارها در جاي مناسب خود قرار داشته باشند اما در هنگام بحران از هم مي گسلند . به همين دليل است كه در فضاي خانواده هاي معتاد سطح بالايي از تنش و هيجانات ناگهان رها شونده و پراكنده را احساس مي كنيم .
راه حل ها معمولا”به شدت واكنشي هستند و بار هيجاني زيادي به همراه دارند .
الگوي ساختاري اين خانواده ها با هرج و مرج و تداوم آشفتگي مشخص مي شود .
جريان عادي و روزمره داراي ثبات متعارف نيست . كودكان زمان خواب و بيداري ثابتي ندارند . زمان صرف غذا ، انجام تكاليف و ديگر فعاليت ها هيچ نظمي ندارند .
عادت هاي جاري خانواده حفظ نمي شوند . يك شب شام را با هم صرف مي كنند و در شب ديگر مجبورند از هم فاصله بگيرند چون والد معتاد به تازگي مواد مصرف كرده و يا مواد به او نرسيده است . يك شب ، نوجوان بايد تحت نظارت پدر و مادر باشد و در شب ديگر حامي خواهر و برادران ديگر خود و يا ساقي پدر مخمورش باشد .
تشريفات مذهبي مورد سوء استفاده قرا رمي گيرند . مثلا” پدر در جشن ها و اعياد به مصرف مواد مي پردازد و مرز بين زشتي اعتياد و اعياد ملي و مذهبي براي كودك مبهم و غير قابل درك ميشود . ارتباطات خانواده هاي معتاد نيز دچار اختلال و دگرگوني مي شود .
وقتي كه پدر يا مادر به تازگي مواد مصرف كرده است بسيار با محبت و نرم تلقي مي شود . اعضاء خانواده در يك وابستگي مضاعف نسبت به هم قرار مي گيرند . مثلا” زن يا شوهر معتاد خود مي ماند زيرا معتقد است او سرانجام از اين مشكل خلاص خواهد شد . همه چيز در هاله يك اميدواري كاذب و يا يك نااميدي هولناك قرار دارد .
گاهي اعضاء اعتياد اعضاء ديگر را تسريع مي كنند . به عنوان مثال پدر مي داند كه مادر بعد از نوشيدن مقداري الكل آرامتر مي شود ، پس هميشه قبل از بيان يك مشكل حاد او را تشويق مي كند كه مقداري الكل بنوشد .
ارتباطات اسكيزوفرنيك گونه رشد مي يابند . خانواده به كودكان آموزش مي دهد كه به كسي اعتماد نكنند و در مورد بدرفتاري والدين ، ناكامي خودشان ، خشونت و اعتياد حرفي نزنند . پدر يا مادر معتاد قادر به تشخيص و كنترل عواطف خود نيست . بنابراين نمي تواند اين مهارت را به كودك خود بياموزد . او به فرزند خود مي آموزد كه احساسات خود را انكار و سركوب كند .
در نهايت كودكان والدين معتاد در سنين نوجواني تمايل به مصرف مواد پيدا مي كنند و اين واقعه با توجه به سيماي خانوادگي آنها غير طبيعي تلقي نمي شود . نوجواني كه شاهد اعتياد پدر خود است براي آرام نگهداشتن خود شروع به مصرف سيگار و… مي نمايد و اين آغاز اعتياد است . گاهي نوجوان معتاد نمي شود بلكه شروع به خريد و فروش مواد مي كند . او بدينوسيله احساس مي كند بر موادي كه او را گرفتار پدر و مادر معتاد كرده است كنترل كامل دارد .
والدين معتاد احتمالا” مديريت مالي ، انضباط ، مهارتهاي خانه داري و كنترل استرس را ندارند و از طرف جامعه نيز طرد مي شوند . اين وضعيت ، مشكلات كودكان آنها را بيشتر مي كند .
چه بايد كرد ؟
اعتياد در طي نسل ها منتقل مي شود . والدين ، تعارضات حل نشده خود را به فرزندان انتقال مي دهند . جامعه ، پدر يا مادر معتاد را به عنوان والدين شكست خورده و ناموفق برچسب مي زند و تحمل آنها را براي ترك كاهش مي دهد . اما اين چرخه معيوب قابل شكستن و بازسازي است .
درمان دارويي و پزشكي براي ايجاد يك دوره هشياري هر چند كوتاه مدت بسيار مفيد است . قبل از گسستن وابستگي جسمي به مواد مخدر ، امكان شكستن وابستگي روانشناختي وجود ندارد .
چه بسا كه فرد در همين دوره هشياري به تعارضات زير بنايي خود بينش پيدا كند و فعالانه خواستار تغيير و درمان شود .
درمان هاي فردي براي آغاز تغيير در پويايي هاي دروني عملكردهاي نارسا ، تصحيح و تكميل مهارت هاي ناقص و آشكار كردن مسائل مشكل ساز زيربنايي خانواده بسيار مفيد است .
خانواده درماني براي مرمت قيد و بندهاي از هم گسسته ، يادگيري روش هاي جديد براي نزديك يا دور شدن از ديگران ، شناسايي امكان مقاومت در برابر درمان و تصفيه تشريفات و جشن هاي ملي ، خانوادگي و مذهبي و پاك كردن آنها از مواد مخدر و الكل داراي نتايج درماني زيادي است درمان معتادان مستلزم شناخت انواع ساخت هاي خانواده است . همچنين ، بايد فعاليت هاي زوجي خانواده ،تحصيلات و مسائل اقتصادي را به درستي مورد توجه قرار داد .