انتظار دارم در دوره ي پنجساله آينده { برنامه پنجساله پنجم توسعه} اقدامات اساسي براي تدوين الگوي توسعه ايراني ـ اسلامي كه رشد و بالندگي انسانها بر مدار حق و عدالت و دستيابي به جامعه اي متكي بر ارزشهاي اسلامي و انقلابي و تحقق شاخصهاي عدالت اجتماعي و اقتصادي در گرو آنست، توسط قواي سه گانه ي كشور صورت گيرد(10).
بحث لزوم بازشناسى الگوى توسعه و پيشرفت است. ما مي خواهيم پيشرفت كنيم. مدل اين پيشرفت چيست؟ اين مدل را بايد بازشناسى كنيم. گفتم تحول، سنت الهى است در زندگى بشر. با او سينه به سينه نبايد شد؛ از او استقبال بايد كرد. بايد تحول را مديريت كرد، تا به پيشرفت بينجامد؛ جامعه را پيش ببرد. دانشگاهيان؛ چه دانشجو، چه استاد و حوزويان؛ چه طلبه، چه استاد، همه بايد اين خط و رشته فكرى را تعقيب و دنبال كنند.
كارهاى بزرگ از ايدهپردازى آغاز مي شود. اين ايدهپردازى كارى نيست كه در اتاقهاى دربسته و در خلأ انجام بگيرد. بايد فكرهاى گوناگون، انديشههاى گوناگون با آن سر و كار پيدا كنند، تماس پيدا كنند تا آنچه كه محصول كار هست، يك چيز عملى و منطقى از آب در بيايد. پس جان كلام، اين است كه ما بايد توسعه و پيشرفت را بازشناسى كنيم، ببينيم براى كشور ما، براى جامعهى ما، مدل پيشرفت چيست.
ما بايد پيشرفت و آن چيزى را كه از تحول اراده مي كنيم و مي خواهيم، درست براى خودمان معنا كنيم و بفهميم دنبال چه هستيم، …. البته اين به معناى اين نيست كه ما تازه مىخواهيم پيشرفت را شروع كنيم، لذا الگو براى پيشرفت ميخواهيم؛ نه، پيشرفت در كشور ما با انقلاب و با نهضت انقلابى شروع شد. يك جامعهى ايستاى راكد، زير فشار، استعدادهاى خفته، بدون اجازهى هيچ تحركى در درياى عميق استعدادهاى ملى ما، با حركت انقلابى دگرگون شد.
امروز علاوه بر اين كه خودِ تشكيل نظام جمهورى اسلامى يك تحول بزرگ، يك پيشرفت شگفتآور و عظيم بود كه يك حكومت موروثىِ كودتائىِ فاسدِ وابسته را يك ملتى بتواند تبديل كند به يك حكومت مردمى، كه هيچ تحولى از اين بالاتر نيست و خودِ اين، بزرگترين تحول و بزرگترين پيشرفت بود،
به هر حال بحثى كه براى الگوى پيشرفت ميكنيم، براى اين نيست كه مىخواهيم پيشرفت را شروع كنيم؛ پيشرفت از انقلاب شروع شده، بلكه به اين معناست كه با بحث نظرى و تعريف شفاف و ضابطهمند از پيشرفت، قصد داريم يك باور همگانى در درجه اول در بينِ نخبگان، بعد در همهى مردم به وجود بيايد كه بدانند دنبال چه هستيم و به كجا ميخواهيم برسيم و بخشهاى گوناگون نظام بدانند چه كار بايد بكنند. اين را بايد پيدا كنيم. البته من امروز نميخواهم مدل و الگوى پيشرفت را اينجا مطرح كنم؛ نه، ميخواهم لزوم اين كار را بگويم…. چرا لزوم اين كار را بايد بيان كرد؟ خيلى ساده است؛ به خاطر اينكه امروز در چشم بسيارى از نخبگان ما، بسيارى از كارگزاران ما، مدل پيشرفت صرفاً مدلهاى غربى است؛ توسعه و پيشرفت را بايد از روى مدل هايى كه غربىها براى ما درست كردهاند، دنبال و تعقيب كنيم. امروز در چشم كارگزارانِ ما اين است و اين چيز خطرناكى است؛ چيز غلطى است؛ هم غلط است، خطاست، هم خطرناك است. غربىها در تبليغات خيلى ماهرند؛ يعنى ماهر شدهاند؛ در طول اين دويست سيصد سالى كه كار تبليغاتى پىدرپى ميكنند، با تبليغات موفقِ خودشان توانستهاند اين باور را در بسيارى از ذهنها به وجود بياورند كه توسعهيافتگى مساوى است با غرب و غربى شدن! هر كشورى بخواهد كشور توسعهيافتهاى محسوب بشود، بايستى غربى بشود! اين تبليغات آنهاست. هر كشورى كه از الگوهاى موجود غرب فاصله داشته باشد، توسعهيافته نيست! و هر چه فاصلهاش بيشتر، فاصلهاش از توسعهيافتگى بيشتر! اينطورى ميخواهند جا بيندازند و متأسفانه در ذهنها جا انداختهاند.
البته غربىها اين تبليغات را كردهاند و ملاك و معيار توسعهيافتگى را الگوهاى خودشان قرار دادهاند؛ اما حقيقتاً در مقام عمل، به آن كشورهائى كه مي خواستند غربى بشوند، كمك درستى هم نكردهاند؛ يعنى همينجا هم صداقت بخرج ندادند. من به شما عرض بكنم: غربىها هيچ مايل نبودند و نيستند كه غير غربى وارد باشگاه علمى غرب شود. …. اين طلسم كه كسى تصور كند كه پيشرفت كشور بايد لزوماً با الگوهاى غربى انجام بگيرد. اين وضعيت كاملاً خطرناكى براى كشور است. الگوهاى غربى با شرائط خودشان، با مبانى ذهنى خودشان، با اصول خودشان شكل پيدا كرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع اين را ميگويم: الگوى پيشرفت غربى، يك الگوى ناموفق است. درست است كه به قدرت رسيدهاند، به ثروت رسيدهاند؛ اما بشريت را دچار فاجعه كردهاند. پيشرفتهاى غربى، پيشرفتهايى است كه امروز همهى دنيا و همهى بشريت دارند از آن رنج ميبرند؛ كشورهاى عقبمانده يكجور، كشورهاى پيشرفته يكجور. اين همان پيشرفت و توسعهاى است كه توانسته است گروههاى معدود و انگشتشمارى از خانوادههاى ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهاى ديگر را دچار اسارت و تحقير و استعمار كرده؛ جنگ به وجود آورده و حكومت تحميل كرده است و در داخل خود آن كشورها هم اخلاق فاسد، دورى از معنويت، فحشا، فساد، سكس، ويرانى خانواده و اين چيزها را رواج داده. بنابراين، موفق نيست. شما الان اگر آثار ادبى كشورهاى غربى – مثلاً فرانسه – را كه مربوط به سه قرن يا دو قرن پيش هست، بخوانيد، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه كنيد، خواهيد ديد مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقى بميزان بسيار زيادى عقب رفتهاند. اين وضعيتى كه امروز بر آنجا حاكم است، آن روزها حاكم نبود. پيشرفت تمدن غربى در طول قرنهاى متمادى، اين كشورها را از لحاظ اخلاقى دچار مشكل كرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقى به انحطاط كشانده؛ از لحاظ وضع زندگى هم به آنها خدمتى نكرده؛ يعنى فقر در آنجاها برنيفتاده است. در آنجا كار و تلاش زياد است؛ اما دستاورد و محصول براى فرد و براى خانواده كم. بنابراين، پيشرفت غربى، پيشرفت ناموفقى است.
آنچه كه موجب ميشود ما الگوى غربى را براى پيشرفت جامعهى خودمان ناكافى بدانيم،در درجهى اول اين است كه نگاه جامعهى غربى و فلسفههاى غربى به انسان-البته فلسفههاى غربى مختلفند؛اما برآيند همه آنها اين است-با نگاه اسلام به انسان،بكلى متفاوت است؛يك تفاوت بنيانى و ريشهاى دارد.لذا پيشرفت كه براى انسان و به وسيلهى انسان است،در منطق فلسفهى غرب معناى ديگرى پيدا ميكند،تا در منطق اسلام.پيشرفت از نظر غرب،پيشرفت مادى است؛ محور،سود مادى است؛هرچه سود مادى بيشتر شد،پيشرفت بيشتر شده است؛افزايش ثروت و قدرت.اين،معناى پيشرفتى است كه غرب به دنبال اوست؛منطق غربى و مدل غربى به دنبال اوست و همين را به همه توصيه ميكنند. پيشرفت وقتى مادى شد،معنايش اين است كه اخلاق و معنويت را ميشود در راه چنين پيشرفتى قربانى كرد.يك ملت به پيشرفت دست پيدا كند؛ولى اخلاق و معنويت در او وجود نداشته باشد.اما از نظر اسلام،پيشرفت اين نيست.البته پيشرفت مادى مطلوب است،اما به عنوان وسيله.هدف،رشد و تعالى انسان است . (4)
هدف از تدوين الگوي پيشرفت
پيشرفت كشور و تحولى كه به پيشرفت منتهى ميشود، بايد طورى برنامهريزى و ترتيب داده شود كه انسان بتواند در آن به رشد و تعالى برسد؛ انسان در آن تحقير نشود. هدف، انتفاع انسانيت است، نه طبقهاى از انسان، حتّى نه انسانِ ايرانى. پيشرفتى كه ما ميخواهيم بر اساس اسلام و با تفكر اسلامى معنا كنيم، فقط براى انسان ايرانى سودمند نيست، چه برسد بگوئيم براى طبقهاى خاص. اين پيشرفت، براى كل بشريت و براى انسانيت است. (4)
ما فرقمان با بقيه گروههائى كه در كشورهاى مختلف مىآيند يك رژيمى را تغيير ميدهند، بر سر كار مىآيند و قدرت را به دست ميگيرند، اين است كه ما آمديم براى اينكه يك جامعه اسلامى به وجود بياوريم؛ ما آمديم تا حيات طيبهى اسلامى را براى كشورمان و براى مردممان بازْتوليد كنيم؛ آن را تأمين كنيم. و اگر بخواهيم با يك نگاه وسيعتر نگاه كنيم، چون بازتوليدِ حيات طيبه اسلامى در كشور ما ميتواند و ميتوانست و ميتواند همچنان الگوئى براى دنياى اسلام شود، در واقع آمديم براى اينكه دنياى اسلام را متوجه به اين حقيقت و اين شجرهى طيبه بكنيم؛ ما براى اين آمديم. هدف، جز اين چيز ديگرى نبود، الان هم هدف جز اين چيز ديگرى نيست.
نظام اسلامى، نظامى است بر پايهى مبانى اسلام. هر جا كه توانستهايم وضع موجود و ساختار كنونى نظام خودمان را بر پايه اسلام قرار بدهيم، اين خوب است، مطلوب است؛ هر جا نتوانستيم، سعى ما بايد اين باشد كه آن را بر همان پايه و مبناى اسلامى قرار بدهيم؛ از او نبايد تخطى كنيم. اين هدف ماست.(5)
تعريف الگو
الگو يك وسيله و معيار و ميزاني است براي اين كه آن كاري كه انسان ميخواهد انجام دهد، با آن الگو تطبيق داده شود.(2)
مفهوم الگوي پيشرفت
براى اينكه ما بتوانيم نسخه درست پيشرفت را پيدا كنيم، چه لازم داريم؟ بحث نظرى. اين، يكى از آن كارهايى است كه شماها بايد بكنيد. پيشرفتِ يك كشور چيست؟ البته مقصودم اين نيست كه در بحثهاى ذهنى و باز بيفتيم و همينطور خودمان را معطل مباحث ذهنى بكنيم؛ مباحث تئوريكِ بدون توجه به خارج و واقعيات؛ نه، اينها را نمىخواهم، اين غلط است.(3)
در نظامهاى مادى آبادى وجود دارد؛ يعنى قدر مطلق پيشرفتهاى مادى خوب است؛ اما در مورد همان پيشرفتهاى مادى هم تعادل و نگاه عادلانه وجود ندارد. يعنى شما الان مثلاً مىبينيد كه در كشور ثروتمندى مثل آمريكا، ثروتمندش اولين ثروتمند دنياست، ليكن فقيرش هم گاهى بدترين فقير دنياست؛ از سرما ميميرد، از گرما ميميرد، از گرسنگى ميميرد. طبقه متوسطى در آنجا زندگى ميكنند كه اگر شبانهروز، تماموقت، با همهى توان كار نكنند، نميتوانند شكمشان را سير كنند. اين براى بشر خوشبختى نيست، اين براى يك جامعه خوشبختى نيست. بله، توليد ناخالص داخلىاش را نگاه كنى، ده برابرِ يك كشور ديگر است؛ اين كه دليل نشد. يعنى حتّى در برخوردارىهاى مادى هم عدالت نيست، همهگيرى نيست؛ يعنى همه برخوردار نيستند؛ چه برسد به برخوردارى معنوى؛ آرامش روانى نيست، توجه به خدا نيست، تقوا و پرهيزگارى نيست، پاكدامنى و طهارت نيست، گذشت و اغماض نيست، ترحم و دستگيرى از بندگان خدا نيست؛ و نيست و نيست و نيست.
اين، آن پيشرفتى نيست كه كشور اسلامى و جامعه اسلامى دنبال آن است. آن خوشبختىاى كه ما براى جامعهى اسلامى، برخوردارىاى كه براى جامعه اسلامى قائليم، فقط اين نيست كه شما اينجا نگاه ميكنيد؛ بلكه برخوردارى مادى و معنوى. يعنى فقر نبايد باشد، عدالت بايد باشد، تقوا و اخلاق و معنويت و پرهيزگارى هم بايد باشد. اين، آن هدفى است كه بايد دنبال او برويم.(6)
ما وقتى مي گوئيم پيشرفت، نبايد توسعه به مفهوم رايج غربى تداعى بشود. امروز توسعه، در اصطلاحات سياسى و جهانى و بينالمللى حرف رائجى است. ممكن است پيشرفتى كه ما ميگوئيم، با آن چه كه امروز از مفهوم توسعه در دنيا فهميده ميشود، وجوه مشتركى داشته باشد – كه حتماً دارد – اما در نظام واژگانى ما، كلمه پيشرفت معناى خاص خودش را داشته باشد كه با توسعه در نظام واژگانى امروز غرب، نبايستى اشتباه بشود. آن چه ما دنبالش هستيم، لزوماً توسعهى غربى – با همان مختصات و با همان شاخص ها – نيست. غربىها يك تاكتيك زيركانه تبليغاتى را در طول سالهاى متمادى اجرا كردند و آن اين است كه كشورهاى جهان را تقسيم كردند به توسعهيافته، در حال توسعه و توسعهنيافته. خب، در وهلهى اول انسان خيال ميكند توسعهيافته يعنى آن كشورى كه از فناورى و دانش پيشرفتهاى برخوردار است، توسعهنيافته و در حال توسعه هم به همين نسبت؛ در حالى كه قضيه اين نيست. عنوان توسعهيافته – و آن دو عنوان ديگرى كه پشت سرش مىآيد، يعنى در حال توسعه و توسعهنيافته – يك بارِ ارزشى و يك جنبهى ارزشگذارى همراه خودش دارد. در حقيقت وقتى ميگويند كشور توسعه يافته، يعنى كشور غربى! با همهى خصوصياتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگيرى سياسىاش؛ اين توسعهيافته است. در حال توسعه يعنى كشورى كه در حال غربى شدن است؛ توسعهنيافته يعنى كشورى كه غربى نشده و در حال غربى شدن هم نيست. اين جورى ميخواهند معنا كنند. در واقع در فرهنگ امروز غربى، تشويق كشورها به توسعه، تشويق كشورها به غربى شدن است! اين را بايد توجه داشته باشيد. بله، در مجموعهى رفتار و كارها و شكل و قواره كشورهاى توسعهيافته غربى، نكات مثبتى وجود دارد – كه من ممكن است بعضىاش را هم اشاره كنم – كه اگر بناست ما اينها را ياد هم بگيريم، ياد مي گيريم؛ اگر بناست شاگردى هم كنيم، شاگردى ميكنيم؛ اما از نظر ما، مجموعهاى از چيزهاى ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعه غربى شدن، يا توسعهيافته به اصطلاحِ غربى را مطلقاً قبول نمي كنيم. پيشرفتى كه ما ميخواهيم چيز ديگرى است. (7)
پيشرفت براى همه كشورها و همه جوامع عالم، يك الگوى واحد ندارد. پيشرفت يك معناى مطلق ندارد؛ شرائط گوناگون – شرائط تاريخى، شرائط جغرافيائى، شرائط جغرافياى سياسى، شرائط طبيعى، شرائط انسانى و شرائط زمانى و مكانى – در ايجاد مدلهاى پيشرفت، اثر مي گذارد. ممكن است يك مدل پيشرفت براى فلان كشور يك مدل مطلوب باشد؛ عيناً همان مدل براى يك كشور ديگر نامطلوب باشد. بنابراين يك مدل واحدى براى پيشرفت وجود ندارد كه ما آن را پيدا كنيم، سراغ آن برويم و همهى اجزاء آن الگو را در خودمان ايجاد كنيم و در كشورمان پياده كنيم؛ چنين چيزى نيست. پيشرفت در كشور ما – با شرائط تاريخى ما، با شرائط جغرافيائى ما، با اوضاع سرزمينى ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با ميراث ما – الگوى ويژهى خود را دارد؛ بايد جستجو كنيم و آن الگو را پيدا كنيم. آن الگو ما را به پيشرفت خواهد رساند؛ نسخههاى ديگر به درد ما نميخورد؛ چه نسخهى پيشرفت آمريكائى، چه نسخهى پيشرفت اروپائى از نوع اروپاى غربى، چه نسخهى پيشرفت اروپائى از نوع اروپاى شمالى – كشورهاى اسكانديناوى، كه آنها يك نوع ديگرى هستند – هيچ كدام از اينها، براى پيشرفت كشور ما نميتواند مدل مطلوب باشد. ما بايد دنبال مدل بومى خودمان بگرديم. هنر ما اين خواهد بود كه بتوانيم مدل بومى پيشرفت را متناسب با شرائط خودمان پيدا كنيم. من اين بحث را در محيط دانشگاه دارم ميكنم؛ معنايش اين است كه اين تحقيق و اين پيگيرى و اين تفحص را شما دانشجو، شما استاد و شما عنصر دانشگاهى، با جديت بايد انجام بدهيد؛ و انشاءاللَّه خواهيد توانست. (7)
مبانى معرفتى در نوع پيشرفت مطلوب يا نامطلوب تأثير دارد. هر جامعه و هر ملتى، مبانى معرفتى، مبانى فلسفى و مبانى اخلاقىاى دارد كه آن مبانى تعيين كننده است و به ما ميگويد چه نوع پيشرفتى مطلوب است، چه نوع پيشرفتى نامطلوب است. آن كسى كه ناشيانه و نابخردانه، يك روزى شعار داد و فرياد كشيد كه بايد برويم سرتاپا فرنگى بشويم و اروپائى بشويم، او توجه نكرد كه اروپا يك سابقه و فرهنگ و مبانى معرفتىاى دارد كه پيشرفت اروپا، بر اساس آن مبانى معرفتى است؛ ممكن است آن مبانى بعضاً مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه كنيم و غلط بدانيم. ما مبانى معرفتى و اخلاقى خودمان را داريم. اروپا در دوران قرون وسطى، سابقهى تاريخى مبارزات كليسا با دانش را دارد؛ انگيزههاى عكسالعملى و واكنشى رنسانس علمىِ اروپا در مقابل آن گذشته را نبايد از نظر دور داشت. تأثير مبانى معرفتى و مبانى فلسفى و مبانى اخلاقى بر نوع پيشرفتى كه او ميخواهد انتخاب كند، يك تأثير فوق العاده است. مبانى معرفتى ما به ما ميگويد اين پيشرفت مشروع است يا نامشروع؛ مطلوب است يا نامطلوب؛ عادلانه است يا غيرعادلانه. (7)
مفهوم پيشرفت، براى ما مفهوم روشنى است. ما «پيشرفت» را به كار ميبريم و تعريف مي كنيم كه مقصود ما از پيشرفت چيست. در خصوص ايرانى بودن الگو، علاوه بر آنچه كه دوستان گفتند؛ كه خوب، شرائط تاريخى، شرائط جغرافيائى، شرائط فرهنگى، شرائط اقليمى، شرائط جغرافياى سياسى در تشكيل اين الگو تأثير ميگذارد – كه قطعاً اينها درست است – اين نكته هم مطرح است كه طراحان آن، متفكران ايرانى هستند؛ اين كاملاً وجه مناسبى است براى عنوان ايرانى؛ يعنى ما نمي خواهيم اين را از ديگران بگيريم؛ ما ميخواهيم آنچه را كه خودمان لازم ميدانيم، مصلحت كشورمان ميدانيم، آيندهمان را ميتوانيم با آن تصوير و ترسيم كنيم، اين را در يك قالبى بريزيم. بنابراين، اين الگو ايرانى است. از طرف ديگر، اسلامى است؛ به خاطر اينكه غايات، اهداف، ارزشها و شيوههاى كار، همه از اسلام مايه خواهد گرفت؛ يعنى تكيه ما به مفاهيم اسلامى و معارف اسلامى است. ما يك جامعه اسلامى هستيم، يك حكومت اسلامى هستيم و افتخار ما به اين است كه ميتوانيم از منبع اسلام استفاده كنيم. خوشبختانه منابع اسلامى هم در اختيار ما وجود دارد؛ قرآن هست، سنت هست و مفاهيم بسيار غنى و ممتازى كه در فلسفهى ما و در كلام ما و در فقه ما و در حقوق ما وجود دارد. بنابراين «اسلامى» هم به اين مناسبت است. الگو هم نقشهى جامع است. وقتى ميگوئيم الگوى ايرانى – اسلامى، يعنى يك نقشهى جامع.(9)
البته اينكه ما ميگوئيم ايرانى يا اسلامى، مطلقاً به اين معنا نيست كه ما از دستاوردهاى ديگران استفاده نخواهيم كرد؛ نه، ما براى به دست آوردن علم، هيچ محدوديتى براى خودمان قائل نيستيم. هر جائى كه علم وجود دارد، معرفتِ درست وجود دارد، تجربه صحيح وجود دارد، به سراغ آن خواهيم رفت؛ منتها چشمبسته و كوركورانه چيزى را از جائى نخواهيم گرفت. از همهى آنچه كه در دنياى معرفت وجود دارد و ميشود از آن استفاده كرد، استفاده خواهيم كرد.(9)
جايگاه الگوي پيشرفت
اگر ما توانستيم به حول و قوه الهى، در يك فرايند معقول، به الگوى توسعه اسلامى – ايرانىِ پيشرفت دست پيدا كنيم، اين يك سند بالادستى خواهد بود نسبت به همه اسناد برنامهاى كشور و چشمانداز كشور و سياستگذارىهاى كشور. يعنى حتّى چشماندازهاى بيستساله و دهساله كه در آينده تدوين خواهد شد، بايد بر اساس اين الگو تدوين شود؛ سياستگذارىهائى كه خواهد شد – سياستهاى كلان كشور – بايد از اين الگو پيروى كند و در درون اين الگو بگنجد. البته اين الگو، يك الگوى غير قابل انعطاف نيست. آنچه كه به دست خواهد آمد، حرف آخر نيست؛ يقيناً شرائط نوبهنوى روزگار، ايجاد تغييراتى را ايجاب ميكند؛ اين تغييرات بايد انجام بگيرد. بنابراين الگو، يك الگوى منعطف است؛ يعنى قابل انعطاف است. هدفها مشخص است؛ راهبردها ممكن است به حسب شرائط گوناگون تغيير پيدا كند و حك و اصلاح شود. بنابراين ما در اين قضيه هيچ دچار شتابزدگى نخواهيم شد. البته شتاب معقول بايد وجود داشته باشد؛ ليكن شتابزده نخواهيم شد و انشاءاللَّه با حركت صحيح و متينى پيش خواهيم رفت(9)
عرصه هاي الگوي پيشرفت
عرصههاى اين پيشرفت را به طور كلى بايستى مشخص كنيم. چهار عرصه اساسى وجود دارد، كه عرصه زندگى – كه شامل عدالت و امنيت و حكومت و رفاه و اين چيزها ميشود – يكى از اين چهار عرصه است. در درجه اول، پيشرفت در عرصه فكر است. ما بايستى جامعه را به سمت يك جامعه متفكر حركت دهيم؛ اين هم درس قرآنى است. شما ببينيد در قرآن چقدر «لقوم يتفكّرون»، «لقوم يعقلون»، «أفلا يعقلون»، «أفلا يتدبّرون» داريم. ما بايد جوشيدن فكر و انديشهورزى را در جامعه خودمان به يك حقيقت نمايان و واضح تبديل كنيم. البته اين از مجموعه نخبگان شروع خواهد شد، بعد سرريز خواهد شد به آحاد مردم. البته اين راهبردهائى دارد، الزاماتى دارد. ابزار كار، آموزش و پرورش و رسانههاست؛ كه بايد در برنامهريزىها اينها همه لحاظ شود و بيايد.
به هر حال اين چهار عرصه پيشرفت است كه ما بايد با توجه به اين الگوئى كه انشاءاللَّه شماها دنبال ميكنيد – كه سازوكار دنبال كردن اين هم تا حدودى به نحو اجمال برايمان روشن است و خواهيم گفت – در اين عرصهها پيش برويم. (9)
محتواي اسلامي الگوي پيشرفت
در باب محتواى اسلامى، دوستان اشارات خيلى خوبى داشتند. اولين مسئلهاى كه بايد در نظر گرفته شود، مسئلهى مبدأ است، مسئلهى توحيد است؛ «انّا للَّه و انّا اليه راجعون».مهمترين مشكل دنيائى كه امروز رنگينترينش در غرب متجلى است و به آن داريم اشاره ميكنيم، جدائى از خدا و اعتقاد به خدا و التزام به اعتقاد به خداست. البته شايد اعتقاد ظاهرى و صورى و اينها وجود دارد، ليكن به اعتقاد به خدا التزام نيست. اگر مسئله مبدأ حل شد، بسيارى از مسائل حل خواهد شد. «يسبّح له ما فى السّماوات و ما فى الأرض»، «و للَّه جنود السّماوات و الأرض و كان اللَّه عليما حكيما».وقتى انسان به اين مسئله معتقد شد، اين توحيدى كه اين معنا را به ما نشان ميدهد، يك نيروى عظيم و تمام نشدنى را در اختيار بشر ميگذارد. «هو اللَّه الّذى لا اله الّا هو الملك القدّوس السّلام المؤمن المهيمن العزيز الجبّار المتكبّر سبحان اللَّه عمّا يشركون».وقتى انسان اينجور توحيدى را معتقد بود، وقتى توانستيم اين اعتقاد را در بدنه زندگىِ خودمان بسط دهيم، اين مشكل اساسى بشريت را حل خواهد كرد.
اجزاي الگوي پيشرفت
ما بايد پيشرفت را با الگوى اسلامى – ايرانى پيدا كنيم. اين براى ما حياتى است. چرا ميگوئيم اسلامى و چرا ميگوئيم ايرانى؟ اسلامى به خاطر اينكه بر مبانى نظرى و فلسفى اسلام و مبانى انسانشناختى اسلام استوار است. چرا ميگوئيم ايرانى؟ چون فكر و ابتكار ايرانى، اين را به دست آورده؛ اسلام در اختيار ملت هاى ديگر هم بود. اين ملت ما بوده است كه توانسته است يا ميتواند اين الگو را تهيه و فراهم كند. پس الگوى اسلامى ايرانى است. البته كشورهاى ديگر هم از آن، بدون ترديد استفاده خواهند كرد؛ همچنانى كه تا امروز هم ملت ما و كشور ما براى بسيارى از كشورها در بسيارى از چيزها الگو قرار گرفته، اينجا هم يقيناً اين الگو مورد تقليد و متابعت بسيارى از ملتها واقع خواهد شد.( 4)
راهبري تدوين الگوي پيشرفت
اين طراحى و تدوين الگوى پيشرفت اسلامى ايرانى، به نظر من در هيچ جائى جز دولت وجود ندارد. هر چه انسان فكر ميكند كه كجا اين كار را ميشود انجام داد، به نظر ميرسد تنها جائى كه ميتواند اين را انجام بدهد، همين دستگاههاى دولتى است. واقعاً از افراد متفكر هم استفاده بشود و بنشينند الگوى پيشرفت را طراحى كنند. چون اين دهه، دهه پيشرفت و عدالت است. ما پيشرفت را با عدالت با هم آورديم؛ يعنى درست نقطه مقابل آن چيزى كه در دنياى مادىِ امروز مطرح است. آنها ميگويند ما اگر بخواهيم در پيشرفت، رعايت اين مسائل عدالتى را بكنيم، آن پيشرفت به دست نخواهد آمد، بنابراين عدالت را ميگذاريم بعد از آنكه پيشرفت را حاصل كرديم. آن وقت با راههاى جبرانى مثل همين بيمهها و كمكها، تا آن حدى كه بشود – كه غالباً هم نميشود – جبران مي كنيم. ما ميگوئيم نه، پيشرفتِ همراه با عدالت. در ذات اين پيشرفت، عدالت بايستى ملحوظ شده باشد. خوب، اين الگو لازم دارد؛ بنشينيد الگويش را ترسيم كنيد. اين، نگاه كلانى خواهد بود به آيندهى كشور. و شما چهار سال فرصت داريد؛ اين چهار سال ميتواند يك پايهگذارى باشد كه هر كسى هم بعد از شما آمد، اين پايهگذارى شما راهنماى او باشد.(8)
زمان تدوين الگوي پيشرفت
محصول اين كار، زودبازده نيست. ما با توجه به اين نكته، وارد اين قضيه شديم. البته بعضى از آقايان طرحها و پيشنهادهائى براى محصول زود هم مطرح كردند، ايرادى هم ندارد؛ ليكن آن چيزى كه مورد نظر ماست، جز در بلندمدت و با يك نگاه خوشبينانه در ميانمدت، به دست نخواهد آمد؛ اين يك كار طولانى است. (9)
مجريان تدوين الگوي پيشرفت
مدلسازى و الگوسازى، كار خود شماست؛ يعنى كار نخبگان ماست. در تحقيقات دانشگاهى بايد دنبالش بروند، بحث كنند و در نهايت مدل پيشرفت را براى ايران اسلامى، براي اين جغرافيا، با اين تاريخ، با اين ملت، با اين امكانات، با اين آرمان ها ترسيم و تعيين كنند و بر اساس او حركت عمومي كشور به سوي پيشرفت در بخشهاي مختلف شكل بگيرد.(1)
____________________
توجه: براي آگاهي بيشتر خوانندگان توصيه مي شود كتاب ” ضرورت تبيين الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت كشور” ” از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامي” را كه در سال 1388 توسط معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رييس جمهور منتشر شده مطالعه فرمايند.
منابع
1 – بيانات در ديدار گروه هاي مختلف امت حزب الله در حسينيه جديدالتأسيس امام خميني(ره) ۱۳۶۸/۰۹/۰۱
2 – بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامىدر ديدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد اميرالمؤمنين على(ع (۱۳۸۱/۰۶/۳۰
3 – بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى استان سمنان ۱۳۸۵/۰۸/۱۸
4 – بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان دانشگاه فردوسى مشهد ۱۳۸۶/۰۲/۲۵
5 – ديدار روساي سه قوه و مسئولان و مديران بخشهاي مختلف نظام (۱۳۸۷/۰۶/۱۹
6 – ديدار جمعى از نخبگان علمى و دانشجويان دانشگاهها (۱۳۸۷/۰۷/۰۷
7 – بيانات در ديدار استادان و دانشجويان كردستان (۱۳۸۸/۰۲/۲۷
8 – بيانات در ديدار اعضاى هيئت دولت۱۳۸۸/۰۶/۱۶
9 – بيانات در نخستين نشست انديشههاي راهبردي10/9/۱۳۸۹
10 – متن نامه ابلاغي سياست هاي كلي برنامه پنجم توسعه