هستی شناسی بهبود در سازمان

با استفاده از ادبيات عرفانی مولانا
خلاصه كتاب : تأليف دكتر حميدرضا رضايي – مقدمه: بدون تردید سازمانها و جامعه مدیریتی مانیازمند استفاده از رویکردهای جدید مدیريتی و سازمانی است.که می بایست از جایگاه هستی شناسی فرهنگی ودینی برخوردار باشد.که وسیله ای برای بهبود سازمانی گردند.موقعی که به رویکردهای جدید مدیریتی مثل شش سیگما نگاه می کنیم متوجه می شویم زیرساخت های فکری و اعتقادی ما ریشه عمیق تر برای این رویکردهای ارائه می دهد.که در این رویکردها به مفاهیمی مثل بهبود مستمروکاهش خطا درسازمان درحد صفرمی رسیم, که این مفاهیم بیش ازهرتفکر مدنی, ریشه درتفکر اعتقادی ودینی ما دارد. توجه به مفاهیم هستی شناسی این رویکردها براصول هستی شناسی این سرزمین باعث تعمیق و کاهش مقاومت در برابر بکارگیری روش های و ابزارهای آنان منجر می شود.حتی می تواند به دانشی جدید ،نو و یا حداقل به برداشت های جدید از موضوع بینجامد که با رسالت جنبش نرم افزاری هماهنگ باشد.

بااستفاده از ادبيات مولانا بعنوان يكي از منابع غني در عرفان اسلامي در تشريح اصول هستي شناسي بهبود در سازمان مطالب زير قابل توجه است:
1-ازآنجا كه بهبود فضاي سازماني در فضاي بهبود انساني طراحي گرديده است،ازادبيات مولانا كمك زيادي مي توان در يافتن هستي شناسي در بهبود سازمان گرفت.
2-هرگاه بهبود سازمان در فضاي عرفاني طرح ريزي مي گردد،كارشناسان محترم باتوجه به هويت ديني وايراني خود با علاقه فراوان آنرا دنبال مي كنند.
3-استفاده از ادبيات عرفاني در پايه ريزي هستي شناسي بعلت همسو بودن موضوع با اعتقادات مخاطبين عملاٌ باعث تغيير دانشي در موضوع و جايگاه آنرا دروني مي نمايد.

سابقه تاريخي بهبود در سازمان
سابقه تاريخي موضوع بهبود در سازمانها همزاد با مفهوم سازمان است .مفهوم سازمان از زمان طرح تقسيم كار آدام اسميت در دنياي تجارت وتوليد مطرح است .توسعه توليد درجهان صنعتي درنيمه اول قرن گذشته به توسعه مفهوم سازمان كمك كرد.ونيمه دوم قرن پيش عرصه تحولات گسترده سازمانها بود.
سازمانها در هرسطحي از توسعه يافتگي دو فرآيند را درخود خواهند داشت.
اول فرآيند جاري سازي عمليات اصلي تعريف شده براي سازمان مثلاٌ يك سازمان توليدي يك سري عمليات متنوع را انجام مي دهد كه منجر به توليد مي شود.
دوم فعاليت هايي كه درمسير فرآيند نخست به كم كردن فاصله هاي وضعيت موجود با وضعيت مطلوب مي پردازند.
مديريت به معناي عام آن رويكردي است كه موضوع بهبود در سازمانها را بصورت نظام مند مورد توجه قرارداده و به ارائه روش هاي اجرايي در اين خصوص مي پردازد.درتفكرمديريت كيفيت ،بهبود بعنوان يك جريان دائم به تشخيص فاصله ها در سازمان مي پردازد .
از سال 1950 مفهوم مديريت كيفيت ،مشتري ومشتري مداري بصورت دو مفهوم قرينه كه دراين تفكرسازمان همواره به دنبال ايجاد ارزش براي مشتري مي باشد، مورد توجه بوده است.
بهبود عبارت است ازتشخيص اينكه سازمان درچه سطحي از ايجاد ارزش براي مشتري بوده وبراي كم كردن فاصله خود باسطح مطلوب مشتري وبرآوردن انتظارات گفته يا ناگفته آنها چه برنامه اي دارد.
تعابير مختلف در رويكرد بهبود ازفاصله وجود دارد كه مي توان فاصله را بمعناي مسئله،فرصت بهبود ، خطا يا نقص بكاربرد.
1-براي تشخيص وكاهش فاصله، تفاوت بين رويكردهاي مختلف دربهبود را ميتوان درميزان اثربخشي و نتيجه گرايي آن رويكرداز يكسو و زيرساخت ها وزمينه هاي استقرار آنها را ازسوي ديگر دانست.
2-درفرآيند بهبود سازمانها،بعلت اينكه مرتباٌ خواسته ونيازهاي مشتريان درحال تغييربوده وفاصله بهبود درسازمان ثابت نيست.اگرسازماني به رويكرد اثربخشي توجه نكند اين فاصله بيشتر وبيشتر شده كه در بررسي هاي انجام شده يكي از علل شكست بسياري از كسب وكارها بوده است.
هستي شناسي بهبود : تفسير اصول ومعاني اي است كه بهبود برپايه آنها معناي وجودي پيدا مي كند.
هستي شناسي بهبود در سازمان شناخت وتبيين اصولي است كه بهبود در سازمان را بوجود مي آورد.
بهبود درسازمان مانند ميز وهستي شناسي را ميتواند شناخت پايه هاي ميز باشد كه اصول ديگري مانند انديشه،طرح،ايده مي تواند براي بوجودآمدن پايه هاي ميزلازم باشد.پس هستي شناسي(صفحه ميز)مي تواند برپايه انديشه طراح وسازنده ميز باشد.براي تعميق هستي شناسي در سازمان مي توان لايه هاي مختلفي را مورد توجه قرارداد.كه هرچه به لايه ها عميق تر وريشه هاي وجودي موضوع نزديكتر شويم به مفهوم هستي شناسي بهترپرداخته ايم. هستي شناسي بهبود ،شناخت زمينه هاي بهبود است. درهستي شناسي بهبود ما مسايلي رامورد توجه قرار مي دهيم كه بدون آنها كم رنگ وفنون وابزار ناكار آمد خواهد بود.
عوامل مؤثر در موفقيت ياعدم موفقيت رويكردهاي بهبود در سازمان :
1-عوامل هستي شناسي بهبود
2-عوامل زيرساختي رويكرد بهبود
3-عوامل اجرايي وپياده سازي رويكرد بهبود
معمولاًدرمديريت خصوصاٌدرحوزه بهبود تعالي وكيفيت عوامل 2و3 بيشتر مورد توجه قرارمي گيرد.بعلت اينكه عوامل حوزه 1 دربنيان فرهنگي وفكري جامعه وسازماني كه بهبود درآن اتفاق افتاده است ،وجود دارد.
دربررسي عوامل مؤثر در موفقيت يا عدم موفقيت رويكردهاي بهبود ذكر سه نكته ضروري است:
الف : درجوامع توسعه يافته غرب وشرق ،خصوصاٌ غرب چون متوجه ضعف هايي در عوامل هستي شناسي بهبود شده اند طي يك دهه گذشته تلاش هايي براي پرداختن به اين حوزه صورت گرفته  است. ب:نوع هستي شناسي ما ازبهبود درنتيجه نهايي كه از بهبود خواهيم داشت بصورت ويژه مؤثر است. هستي شناسي بهبود درسازمانها درهرفرهنگ وجامعه متعلق به خود اوست. عمق اين موضوع مي تواند حتي در جامعه اي كه رويكرد بهبود متعلق به آن نباشد بيشتر مؤثر باشد.
ج: استقراررويكردهاي نوين بهبوددرسازمانهاي كشورهمواره بعلت فضاي بدبيني وبي اعتمادي به عوامل مؤثردرموفقيت بهبودو مقاومت مديران وكارشناسان باموانع وآفت هايي مواجه است. چنانچه هستي شناسي بهبود با توجه به مباني فرهنگي خودمان انجام شود بسياري از موانع برطرف خواهدشد. وقتي  موضوع هستي شناسي بهبود ازدرون به ادبيات عرفاني پيوند بخورد تأثيرات مثبت وجذب كننده بر روي مديران و كارشناسان خواهد داشت.
فرهنگ ديني و ملي ماغني ترين مباني هستي شناسي را درخود داردكه اگر بتوانيم آنها بشناسيم وبه آنها عمل كنيم  چند اتفاق شايسته خواهد افتاد.
اولاً بهبود به موضوعي عميق ودروني در سازمانهاي تبديل مي شود.
ثانياً ما از رويكرد متناسب با شرايط فرهنگي و اجتماعي استفاده مي كنيم .
ثالثاً اگردرحوزه رويكرد بهبودبه توليد علم بپردازيم ، تجربه عملي ما دربازتعريف رويكرد شش سيگما با مباني هستي شناسي بهبود در فرهنگ داخلي واستقرار رويكرد از اين منظر، منجربه تحول دراين رويكرد شده است.
هستي شناسي بهبود در سازمان و هستي شناسي بهبود درانسان در آينه ادبيات عرفاني :
عرفادرآثارمنظوم خود ازفاصله ،دوري، هجر و…مكررصحبت كرده وبه درد وغم ناشي از آنها اشاره نموده وبالاخره به حركت وشور وشوق انسان براي ازبين بردن اين فاصله(دوري، هجروجدايي)توجه داشته اند. كه تمام سعي مولانا نيز فرياد وهياهو از درد وجدايي انسان دارد وتمام سعي او براي بيداري انسان وآگاه كردن او از اين جدايي ودرد است.آنچنانكه در شعر معروف بشنو از ني چون حكايت مي كند درابتداي مثنوي به اين نكته اشاره دارد.ني كه سمبل انسان دور مانده از فطرت الهي خويش است و از نيستان بريده شده و روزگار وصل خويش را مي طلبد.احساس انسان در اين جدايي احساس انفعال ،سكون ، رنج وملالت نيست بلكه عشق است براي رسيدن . درد انسان در فضاي عرفاني درد سوزنده نيست بلكه درد سازنده است.
درهستي شناسي بهبود، انسان در ادبيات عرفاني به دنبال كاهش فاصله وجدايي از اصل خويش است.و درسطحي عميق ترانسان درجستجوي فلسفه خلقت ،دليل وچگونگي دور ماندن از فطرت خويش و به دنبال يافتن مسيريا مسيرهايي براي رسيدن به اصل خويش است.
چون شوم آلوده باز آنجا روم                          سوي اصل اصل پاكي ها روم
آنچه از دريا به دريا مي رود                          از همانجا كآمد آنجا مي رود
درهستي شناسي بهبود در انسان وسازمان مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1)بعلت اينكه درسازمان مجموعه اي ازانسان ها درتعامل بايكديگر قراردارند بهمين دليل هربهبود پايدار درسازمان نتيجه بهبود درانسان هاي آن سازمان است.بهبود جهت گرا در انسان به مسير بهبود سازمان كشيده مي شود. پديده بهبود قبل ازآنكه درسازمان اتفاق بيفتد بايد در انسانها خصوصاً عناصر كليدي يعني رهبران ومديران اتفاق افتاده باشد.دليل شكست برخي از رويكردهاي بهبود در سازمان به دليل ضعف رويكرد نيست بلكه باين دليل است كه بهبود از درون انسانها شكل ومنشأ نگرفته است. برنامه هاي بهبود سازماني ازمباني دروني هستي شناسي درانسان شكل مي گيرد نه ازمباني بيروني رويكردهاي بهبود.
2) ماهيت هستي شناسي بهبود، عوامل هستي شناسي بهبود در انسان است. عوامل هستي شناسي بهبود درانسان آنچنانكه مي تواند بسيار جنبه تحليل حكمت فلسفي و يا عرفاني به خود بگيرد، مورد توجه قرار نمي گيرد.
3)بهبود سازمان بسيارشبيه بهبود انسان است.اصالت يك سازمان از يك فلسفه وجودي برخوردار است كه دررسالت ومأموريت آن سازمان ديده مي شود. بهرحال تارسيدن به سطح مطلوب اين فلسفه وجودي فاصله اي هست كه سازمان با فراگرد بهبود به دنبال كم كردن اين فاصله كه به قول مولانا همان بازگشت به اصل خويش است.
آلودگي تمثيل دورماندن ازفلسفه وجودي و ازدريا به دريارفتن به فعليت رساندن فلسفه وجودي بالقوه است.درسازمانهايي كه اهداف كاملاٌ مالي واقتصادي دارند تناقضي دروابستگي فلسفه وجودي به بهبود انسانها ندارد. سازمان هاي فاقد اصالت وداراي فلسفه ضدبشري در معرض تزلزل وتخريب هستند.
4)فراگرد بهبود درسازمانهاي ايراني نيزبا مقاومت هاي متعددي روبرو است.توجه به هستي شناسي بهبود درسازمان ازمنظرهستي شناسي بهبود درانسان بدليل تطابق با فرهنگ ديني وملي وادبيات عرفاني ما به مراتب نتيجه مؤثرتري نسبت به نسخه برداري از رويكردهاي بهبود خواهد داشت.
هرعملي در زمينه وجودي خود با قصد ونيتي انجام مي شود.درسازمان نيز هرعملي را براي بهبود انجام مي دهيم.ايجاد نتيجه مطلوب به عمل بستگي ندارد بلكه به قصدانجام آن بسياروابسته است.كه طبيعتاً اگرعمل از روي عشق باشدحتماٌ نتيجه متفاوت خواهد بود.كه اين در هستي يك اصل است كه نيت و قصددر نتيجه عمل تأثيرگذار است.عرفا بودن كامل را نتيجه حاصل شده ازعمل مي دانند. درسازمانها نيزبايد مديران ورهبران و دست اندركاران بهبود از طريق بودن خود در كنارديگران جداي از ديگرنگري وبرونگري بپردازند.هرعنصرمؤثر دربهبود درسازمان خصوصاً مديران به طريق بودن خود در كنار ديگران توجه كنند.مولانا در مورداينكه ازبودن عشق حركت بيروني حاصل مي شود، مي گويد:
‌آتش عشق است كاندر ني فتاد                     جوشش عشق است كاندر مي فتاد
ودرمورد قصد انجام كاربه داستاني كه درآن شاعري فارسي زبان، شعري به زبان فارسي براي پادشاهي ترك زبان كه هرگز فارسي نمي دانست  خواند.پادشاه باگوش كردن شعردرقسمت هاي مختلف شعر مثل تعجب،خيره مي شد وجاهايي كه لازم بود تحسين مي كرد. ملازمان كه مي دانستند پادشاه فارسي نمي داندمتعجب شدند. به غلامي كه ازديگران به پادشاه نزديكتر بود متوسل شدند كه آيا فارسي مي دانسته ولي ازآنها پنهان داشته ياعلت ديگري بوده است.پادشاه درجواب گفت هرحركتي كه درموقع شعر انجام مي دادم مي دانستم كه مقصود آن شعر چيست.كه اگر شاعر مقصودي نداشت ، شعر نمي گفت.
مولانا در مقاله اي ديگر با عنوان همه را دوست بدار تا هميشه در گل وگلستان باشي ، اشاره مي كند كه وقتي بودن مادربهبودسازمان ازجايگاه مهرودوست داشتن ورسيدن خير وصلاح بديگران بدون گزينش وانتخاب باشد.خودرا ازقضاوت رها ساخته ونتيجه بهبود براي ما خير وصلاح خواهد بود.
«پس هرچه مي كني در حق خلق وذكر ايشان مي كني به خير وشر،آن جمله به تو عايد مي شود.»
كدام بودن را براي بهبود در سازمان تجربه كنيم؟
طريق بودن سازنده    طريق بودن غير سازنده
عشق    بي تفاوتي
فراواني    قهر وغضب
مسووليت    قضاوت
رشد وتعالي براي همه    فرافكني
خدمت مؤثر    مصلحت ومنفعت شخصي

طريق بودن انسانها در سازمان نسبت به بهبود يك واقعه وحركت دروني است.
اگرفعاليت افرادسازمان ازروي عشق نباشد،حتي اگربه ظاهرتمام افراددرحال انجام وظيفه باشندو اقدامات لازم صورت بگيرد.نتيجه كامل حاصل نخواهد شد.در هستي شناسي بهبود فرد خود را درمقابل كائنات سازماني خود كه آئينه او وطريق بودن اوست مي بيند .هستي شناسي بهبود درسازمان بيانگر طيف هاي متعددي از انرژي هاي سازنده و مخرب درسازمان است .رهبران آگاه وهوشمند از روش هاي   مختلف براي ايجاد زمينه هاي انژي زا وحركت دهنده افراد استفاده مي كنندو ازتأثيرعوامل ومباني هستي شناسي بهبود برنتيجه برنامه هاي بهبودغافل نمي مانند.اگرازبرنامه هاي بهبود نتيجه لازم حاصل نمي شود،مديران آگاه بيش ازهرچيز به باز بيني دروني خويش مي پردازند.وبه فرافكني درعدم موفقيت نپرداخته و صحبت ازعوامل بازدارنده مثل عدم انگيزه افراد،محدوديت منابع صحبت نمي كنند.
مثلث BEING  (بودن) ،   DOING(اقدام وعمل)  ،   HAVING (نتيجه) دائماٌ در حال چرخش است .
هرعنصرازعناصر بهبود بايد بداندكه انرژي بهبود در او نهفته است.كه عنصرمي تواند رهبران بهبود در سازمان باشند.اتفاقي كه بعنوان بهبود به دنبال آن هستيم اولاٌ در درون انسانها  رخ مي دهد .ثانياً انرژي ومنبع آن دردرون انسانها است.
آنچنانكه مولانا مي فرمايد:
بيرون زتو نيست آنچه در عالم هست                        ازخود بطلب هرآنچه خواهي كه تويي
پيام شعرمولانا اين است كه هرچه درعالم مي خواهي بايد ازخود طلب كني وآنچه كه طلب مي كني خود تويي.نتيجه بهبوددرسازمان،ايجاد ارزش براي مشتري است.كه يك پديده بيروني نيست بلكه تعالي، رشد وبهبودي است كه دروجود انسان سازمان رخ مي دهد.سالكان بهبود كه درجاي جاي سازمان به دنبال بهبود هستند بايد بدانند كه بهبود دردرون خود آنهاست.بهبود پيش ازآنكه يك سفر بيروني باشد يك سفردروني است.مصداق اين مطلب آياتي چون :
وفي انفسكم افلاتبصرون (سوره ذاريات آيه 21) واحاديثي مثل من عرف نفسه فقد عرف ربه است.
بهمين دليل عرفا ازجمله مولانا آدمي را ازسيرآفاق به سيراعماق وازكوشش برون به كاوش درون فرامي خوانند.البته نه اينكه سفر بيروني را رد كنند بلكه سفردروني را منشأ حركت مي دانند.
اگربخواهيم اتفاق بهبودي كه در سازمان رخ مي دهد پايدارباشد، بايد با استفاده از اصل ازخود طلبيدن، انرژي عظيم حركت را ازدرون مهيا كنيم. كه مولانا درتمثيلي زيباداخل وبيرون را با هم مقايسه مي كند.
اين جهان خم است چون جوي آب                 اين جهان حجره است دل شهر عجاب
چيست اندرخم كه اندر نهر نيست                      چيست اندر خانه كاندر شهر نيست
يعني تانهروشهر(دل)باشدبه خم وخانه(شكل بيروني افرادوسازمان) بسنده كردن انسان رادرمحدوديت وتنگنا قرارمي دهد.مثل آن مرد بغدادي كه درخواب محل گنج رامي بيند وبراي بدست آوردن آن به مصرسفرميكند.درآنجا به اتهام دزدي اورا توقيف ميكنند وكتكش ميزنند كه اقراركند واو به عسس (درشعرمولوي سمبل خرد) چنين مي گويد:
من نه مرد دزدي وبيدادي ام                      من غريب مصرم وبغدادي ام
غريب وغربت مانند هجروجدايي تعبيري است كه مولانا براي دورماندن ازاصل خويش به آن اشاره دارد . كه بهبود يعني درك فاصله ودورافتادگي.درادامه عسس كه به صدق گفتارمرد بغدادي پي مي برد.مي گويد من هم خواب ديده ام كه دربغداد گنجي نهان است كه آدرس محل گنج را ميگويد،مي بيند كه آدرس خانه مرد بغدادي است.مردبغدادي متوجه شد گنج(بهبود)درخانه خود اوست وتاحالا او راه را اشتباه رفته است.
تاموقعي كه بهبود سازمان رادركارواستفاده از روش ديگران ،مساعدت محيط وجور بودن اوضاع واحوال جستجوكنيم مانند مرد بغدادي در غفلت بسرمي بريم.كشش وجذبه اين كه خداوند با لطف خود بنده اي را بدون آنكه فعاليتي انجام دهد به سوي خود بكشاند واسباب بالا رفتن او فراهم شود.برپايه همين اصل عشق ومتناظرآن درسازمانها بدودسته تقسيم مي شود.
    عشق محبي (بهبود از جايگاه كوشش):
محبان كسانيكه خدا را دوست دارند وبراي رسيدن به او كوشش مي كنند. در ادبيات عرفاني با عنايت به آيه «ولماجاء موسي لميقاتنا »  حضرت موسي(ع) را سالك محبي مي داند.اعراف 43
    عشق محبوبي (بهبود از جايگاه كشش):
محبوبان كسانيكه ميدانندخداونددوستشان داردازاينروباجذبه آنانرابسوي خودميكشاند.آيه «سبحان الذي اسري بعبده»بردن حضرت محمد(ص)به معراج را نمونه اعلاي سالك محبوبي ميداند.اسرا 1
درمورد اين سئوال كه چگونه عنايات خداوندبه فراگردبهبود درسازمان مي رسد و كوشش وتلاش اندك مي تواند دربهبود مؤثر باشد به حديث حضرت محمد(ص) اشاره مي شود.ميزان الحكمه1/755
«اخلص قلبك يكفك القليل من العمل» دل خويش را خالص نما تا اندك كوشش تورا بسنده باشد.
قانون كمترين تلاش درطبيعت به وفورمشاهده مي شودمثل رشدگياهان،حركت زمين و…در سازمان نيز موقعي باتلاش كمتربه نتيجه بهترمي رسيم كه نيت وانگيزه اعمالمان عشق باشد.وقتي درراه بهبود سازمان بدنبال منافع شخصي،مالي،دنياوبدست آوردن اختيارديگران باشيم.نيرويمان را هدرداده جريان طبيعي بهبودرا مختل وبايد انرژي بيشتر مصرف كنيم.چه بسا اگرنيت الهي،عشق وخلوص نيت در اعمال ما جاري شود منجربه نتيجه گيري بهتر خواهد شد.
من ومنيت در مسير بهبود بيشترين هدر دهنده انرژي است.
قانون كمترين تلاش در بهبود سازمان سه جزء اساسي دارد.
اول پذيرش:بپذيريم نقطه ايكه درآن قرارداريم همان نقطه اي است كه بايددرآن باشيم.انكارو اعتراض نداشته باشيم وبدانيم درهمان نقطه اي قرارداريم كه درمسيراز گذشته تا حال به آن رسيده ايم.اگربا وضعيت حال بستيزيم انگار با كل مسيروجريان كائنات از گذشته تا بحال به ستيز برخاسته ايم .وضعيت موجود راهمانطور كه هست بپذيريم نه آنطوركه آرزو داشته ايم باشد.
دربرخورد با موضوعات وشرايط موجود سازمان درفرآيند بهبود واكنش به وضع موجود نيست بلكه واكنش به احساس ما ازوضع موجوداست.و ازآن ناراحت مي شويم.احساس هاي ما تقصيرديگران نيست. پذيرش به معني مسوول بودن نسبت به احساس خودمان است.
دوم مسووليت:يعني ملامت نكردن هيچ كس وهيچ چيزازجمله خودمان براي وضعيت موجود. مسووليت يعني اينكه وضعيت موجود را فرصتي براي بهبود حركتي تحول آفرين بدانيم. مسووليت يعني پذيرش واقعيت و موقعيتي كه درآن قرارداريم واستفاده از آن درمسيربهبود.كه اگرما وضعيت موجود را درك نكرده وبعنوان فرصت درمسيربهبودازآن استفاده نكنيم ، جريان طبيعي اين درس را بگونه اي ديگروچه بسا باهزينه اي بيشتر براي ما تكرارخواهد كرد.
سوم عدم تدافع : يعني اينكه درفرآيند بهبود نيازبه قانع كردن ديگران براي پذيرش نظرما نيست . متأسفانه مشاهده ميگرددكه دربسياري ازبرنامه هاي بهبودانرژي زيادي صرف اقناع ديگران ازنظر خودمان مي كنيم.وقتي درموقعيت عدم پذيرش قرارمي گيريم به مقابله وقضاوت باديگران پرداخته، بهبود رابامقاومت شديد روبرو كرده ودر روند بهبود مانع بوجود مي آوريم.
بايدتوجه داشت درروندبهبود،گذشته تاريخ است.آينده رمزوراز است .حال وواقعيت هديه الهي است.
ماازطريق بودن وتجربه كردن زمان حال،آينده رامي سازيم.هرگاه سازمان وافراد وضعيت موجودرا بپذيرندومقاومت درمقابل گذشته وحال را كناربگذارند ومسوولانه نسبت به بهبود وضعيت موجود اقدام كنند وبه دنبال اثبات خود به ديگران نباشند ، انرژي كمتري هدر خواهد رفت.
مثلث اول طلايي از نظر نويسنده كتاب عبارت است از سه عنصر آگاهي،دانش و اجرا.
آگاهي : ازجايگاه شعور وبينش درقلب مي باشد. دانش : ازجايگاه دانستن ويادگيري علم بهبود است.
اجرا : ازجايگاه اقدام وانجام دادن است و جايگاه آن دست مي باشد.
دررويكردهاي معمول بهبود عمدتاٌ به عنصردانش واجراتوجه دارند.عنصرآگاهي درآنها جايگاهي ندارد . كه يكي ازدلايل سطحي بودن واثربخش نبودن استقرار رويكردهاي بهبود است.
ازديدگاه مولانا وعرفان اسلامي سه نوع معرفت وجود دارد:
الف : معرفت علمي كه حركت از جزء به كل است وشكل استقرايي دارد.
ب:معرفت فلسفي كه آگاهي از جهان هستي برمبناي وجودشناسي بدون پيش فرض است وتعقل آزاد بشري بدون محدوديت وبا استفاده از بديهيات مورد توجه است.
ج:معرفت عرفاني:كه برعلم حضوربجاي علم حصولي تأكيددارد.كه بين مشاهده ومشاهده شونده وحدت ايجاد مي شود.
عقل كل،يك آگاهي دروني ونگرش يكپارچه وبدون معيارهاي ازپيش تعيين شده به هستي است.و هرگاه دريك نگاه وحدت يافته با جريان هستي به آگاهي برسيم عقل كل حضور پيدا كرده است.
عقل جزء، همان دانش هاي بيروني است .هرگاه بانگاه هاي معياردارورنگ گرفته موجودمان به هستي نگاه كنيم پاي عقل جزء در ميان است.
نكته مهم اين است كه انسان هردوكيفيت عقل كل وجزء را تجربه مي كندوموضوع ازبين بردن عقل جزء نيست بلكه برسرآگاهي ازطريق معرفتي است كه ازهركدام حاصل مي شود.كه البته عرفا معرفت واقعي را ازطريق عقل كل ميسرودست يافتني مي دانند.در مقايسه عقل جزء با عقل كل از نظرمولانا.
آسمان شو، ابرشو ،باران ببار                       ناودان بارش كند نبود بكار
آب كاندرناودان عاريت است                      آب اندر ابرودريا فطرت است
مولانا عاريه بودن علم درحيطه فكروانديشه عقل جزء را به جاري شدن آب از ناودان ، ودانش حقيقي (آگاهي وعقل كل)رامانند آب باران كه سرسبزي وحيات به دنبال دارد تشبيه مي كند. مولانا در مقاله اي اشاره مي كند كه مصطفي كه امي مي گويند نه به اين دليل است خواندن ونوشتن بلد نيست بلكه به اين دليل است كه خط وعلم وحكت او مادرزادي است وهمه از او علم مي آموزند.
عقل جزوي چه چيزي است كه عقل كل نيست .عقل جزوي قادر به اختراع كردن چيزي نيست كه آنرا وجنس آنرا نديده باشد .اينكه مردم هندسه هاي نو وبنيادهاي نو نهاده اند مسئله جديدي نيست بلكه دراصل آنها وجود داشته اند. آنها كه ازخود اختراع جديد مي كنند داراي عقل كل مي باشند.عقل جزوي قابل آموختن وبه تعليم محتاج است ولي عقل كل معلم است ومحتاج نيست. اگراغلب پيشه ها را بررسي كنيم در اصل وحي بوده كه توسط انبياء آموخته شده اند وانبياء عقل كلند. عقل جزوي محتاج آموختن است . ولي عقل كل واضع همه چيزهاست .انبياء عقل جزوي به عقل كل متصل ويكي كرده اند. مثلاً اگر عقل ودل نباشد هيچيك ازحواس نمي توانند كار كنند.
رويكردهاي بهبودعمدتاٌ برپايه دانش فكري وعقل جزء شكل ميگيرند.ضمن اينكه معيارها ورفتارهاي دانشي نيزدربهبودنقش آفرين هستند.اما مادرسازمانهايمان بايدشالوده اي ازآگاهي وعقل كل بنا نمائيم. موقعيكه ابتدا عنصرآگاهي بهبوددررهبران بهبودسازمان وبه تبع آن درسازمان توسعه مي يابد به يك نگاه كل نگرازجريان سازمان درفرآيند كسب وكارتوجه دارد.آگاهي بهبود ازيك سو اين درك وتشخيص به رهبران بهبود مي دهد كه چگونه جريان ونگاه دروني انسانهاي سازمان درسطح كسب و كار گسترش مي يابد.وخطاها ودورافتادگي ها از رسالت سازمان را باعث مي شوند؟
ازسوي ديگراين بينش را دررهبران بوجود مي آوردكه هرگونه بهبوددرسازمان بايد ازبهبود در نگاهها شكل بگيرد.آگاهي بهبود برداشتن تمام عينك هاي رنگارنگ معياروقضاوت از سازمان وديدن مسير شفاف تعالي ورشدتمام ذينفعان داخلي وخارجي سازمان ويكي شدن جريان بهبود انسانها وسازمان است.آگاهي بهبود به سازمان يك بينش هستي مداروتأثيرگذار مي بخشد.دغدغه بهبودسازمان را بيدار و وسيله پي بردن به نيروي عظيم بهبود دردرون سازمان است واين آگاهي جريان بهبود رايك جريان و حركت دروني ميداند.عنصرآگاهي بهبوددرسازمان آموختني نيست بلكه بودني است.
عشق كه نمادبهبود سازماني درادبيات مادارد«آمدني» است.آگاهي بهبود كشف دروني سازمان است.
ازابوسعيدابوالخيرپرسيدند بوعلي سيناچگونه مردي است.گفت بسيارعالم،حكيم وطبيب است اما مكارم اخلاق ندارد.بوعلي سينا شنيد به شيخ نوشت من اين همه كتاب مكارم اخلاق نوشته ام . شيخ تبسم كرد وگفت : من نگفتم بوعلي مكارم اخلاق نمي داند ، گفتم مكارم اخلاق ندارد.
سازماني كه بدنبال آگاهي بهبود است به شكل بسياراثربخش تري مي توانداز رويكردهاي توانمند بهبود بهره مند شود.اگررويكرهاي بهبود از جايگاه علم تقليدي (عقل جزء)به سازمانها وارد شود نمي تواند به نتيجه ارزشمندي دست يابد.وصدمه رويكرد وسازمان را درپي خواهد داشت.ولي اگررويكردها باآگاهي وجايگاه علم تحقيقي (عقل كل)به سازمان ارائه شود،رويكرد ماهيت علم تقليدي رانداشته بلكه به دغدغه اي دروني تبديل وسازمان مشتري تمام عيار آن خواهد بود .
سفربهبود باعنصرآگاهي وبينش وعقل كل سفردل است نه سفرعقل واستدلال ومعيار.نه اينكه براي سفر ازدانش وعقل بي نياز باشيم بلكه به قول شمس تبريزي «عقل تادرب خانه راه مي برد داخل خانه راه نمي برد».ابياتي از ديوان شمس در مورد اصل عنصرآگاهي در بهبود :
مراسوداي آن دلبر زدانايي وقرايي                             برون آورد تاگشتم چنين شيداوسودايي
به پيش زخم تيغ من ملرزان دل بنه گردن                      اگر خواهي سفركردن زدانايي به بينايي
دربهبود سازمان به دنبال چه اهدافي هستيم؟ پاسخ هاي مديران به دو گروه اهداف بيروني ودروني تقسيم مي شوند:
اهداف بيروني مثل : رشدسهم بازار،ارتقاء سطح رضايت مشتري ،رشدسوادآموزي وكاهش هزينه و…    اهداف دروني مثل: رشدكاركنان ازجنبه هاي مختلف مادي ومعنوي.
هرگاه ما ازجايگاه نيازوكمبود به دنبال چيزي مي رويم درراه رسيدن به هدف دچارگيرمي شويم . سازمانها براي خود اهداف ،بايدها ونبايدهايي تعيين مي كنندكه به رغم تلاش به آنها نمي رسند.ولي به اهدافي كه شايد تعيين شده نبوده، مي رسند.شايد به اين دليل است كه درفضاي وابسته بودن، براي دستيابي به اهداف به دنبال آنها نيستيم.اگرافرادوسازمانها باشوقي كه براي رسيدن به اهداف دارند از وابستگي به هدف رهايي يابند بسيارراحت تربه هدف خواهندرسيد.اگرصادقانه بررسي كنيم. بيشتر اهدافي كه به آنها رسيده ايم،اهدافي هستندكه نيازبه آنها را رهاكرده ايم.درموقع حل مسئله اگردر فضاي احساس كمبودونيازبه هدف موضوع رادرذهن خودنگهداريم،قدرت حل مسئله ازمامي گيرد.ولي اگردر فضاي باز ورها نسبت به هدف پيش برويم براي حل مسئله ازفضاي خود مسئله خارج ودر فضاي بازامكانات قرارخواهيم گرفت.سازمانهايي كه از جايگاه نياز وكمبود پروژه هاي بهبود را دنبال مي كنند انرژي زيادي مصرف والبته به نتايج عمدتاٌ مطلوبي نمي رسند.نتيجه گرايي دررويكردهاي اثربخش بهبود محوراساسي است اما نكته اساسي كه بايد مورد توجه قرار بگيرد«تعهد به نتيجه» و آنچه بازدارنده است «وابستگي به نتيجه»مي باشد.رهاشدن ازوابستگي به نتيجه،پائين آوردن اهميت نتيجه نيست بلكه بوجود آوردن فضاي امكان حصول نتيجه است.
اگرافرادوسازمانها خودرا ازوابستگي به نتيجه برهاننداگرچنانچه درفعاليت خودبه نتيجه مطلوب نيز نرسنددچارسرخوردگي ونااميدي نمي شوند.درادبيات ديني رعايت تكليف مترادف باتعهدبه نتيجه است. ضمن اينكه نتيجه برايمان مهم است انجام صحيح تكليف نيز براي ما اصالت پيدامي كند. بنا به آن گفته معروف ما مأمور به انجام وظيفه هستيم نه به دنبال نتيجه .
وقتي راه حل هاي تكراري را به مشكلات تحميل مي كنيم فقط مسايل تازه ايجاد خواهيم كرد.ولي وقتي نتيجه را رهامي نماييم اميدوارانه منتظرشكوفا شدن راه حل از ميان آشفتگي مي شويم.وقتي سالك (در موضوع ما انسانهاي بهبود گرادرسازمان) خود رااز وابستگي ها مي رهانند وطريق بهبود را پيش مي گيرند، غم وشادي براي آنها تفاوت نمي كند.درواقع آنچه براي سالك مهم است سرور ورضاي دروني است كه از رضاي حق سرچشمه مي گيرد.
و نهايتاٌ پنج اصلي كه در هستي شناسي بهبود در سازمان به دنبال آن هستيم عبارتند از:
•    بودن براي بهبود
•    ازخود طلبيدن
•    آگاهي وعقل كل
•    رهايي از وابستگي
•    كشش وكوشش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *