هماهنگی استراتژی روابط عمومی با استراتژی عناصر سازمانی

نویسنده: دکتر سید محمد اعرابی
در اقتصاد دانش محور، ارزش آفرینی دارایی های نامشهود یک شرکت، اغلب بیش از دارایی های مشهود آن است و انتظار منطقی این است که روابط عمومی به عنوان پل ارتباطی سازمان با مخاطبان، این دارایی ها را توسعه و بهبود بخشد. اما این منبع استراتژیک زمانی کارا و اثربخش خواهد بود که همراستا و همسو با  سایر عناصر سازمانی قرار گیرد. برای برقراری هماهنگی بین استراتژی های روابط عمومی با استراتژی سایر عناصر سازمانی می توان از سه الگوی بخردانه، فزاینده و همه جانبه استفاده کرد. با استفاده از الگوی همه جانبه، هماهنگی بین عناصر مختلف سازمان افزایش یافته و بدین ترتیب عملکرد افزایش می یابد

مقدمه
سازمان را می توان به عنوان سیستمی از پردازش اطلاعات در نظر گرفت که اطلاعات مرتبط با هدف را از محیط گرفته و آن را همان طوری که برای اثربخشی سازمانی مورد نیاز است، پردازش می کند (فرهنگی و همکاران، ۱۳۸۶). با این اوصاف، داشتن اطلاعات موثق، دقیق و به موقع با توجه به هدف و ساختار سازمانها، بزرگترین سرمایه یک سازمان به حساب می آید و حیات سازمان به داشتن یک ارتباط دوسویه درون وبرون سازمانی، انجام تبلیغات و کسب اطلاعات به روز و مفید بستگی دارد (رحیم نیا، ۱۳۸۶). از آنجایی که روابط عمومی پل ارتباطی سازمان و مخاطبان است، در این جاده دوطرفه قادر است سازمان، سیاست ها، برنامه ها و عملکردها را به مخاطبان و از آن طرف نیازها، خواسته ها، دیدگاه ها و نظرات مخاطبان را به سازمان منتقل کند.
موفقیت در روابط عمومی مستلزم داشتن نگرش استراتژیک و هماهنگی استراتژی روابط عمومی با فعالیت هایی است که با امور استراتژیک یا هدفهای سازمانی رابطه تنگاتنگ دارند (نی ، ۲۰۰۶؛ لوزن ، ۱۹۹۵). به اعتقاد وایت و مازور (۱۹۹۵)، روابط عمومی باید به بخشی از مدیریت استراتژیک تبدیل شود و بدین منظور باید به طراحی، اجرا و کنترل استراتژی بپردازد.
علیرغم تأکید بر اهمیت نگرش استراتژیک در مباحث مدیریتی و بویژه در ارتباطات و روابط عمومی، دانش آکادمیک در حوزه مدیریت استراتژیک روابط عمومی و استراتژی های آن بسیار محدود است (وردر ، ۲۰۰۶؛ استین ، ۲۰۰۳؛ هالاهان ، ۲۰۰۰؛ تیبل ، ۱۹۹۷). به عبارت دیگر، نقش ارتباطات شرکت (روابط عمومی) در فرایند تصمیمات استراتژیک و ادبیات استراتژی فراموش شده است و اگر هم به آن توجه شده، صرفاً به عنوان یک نقش عملیاتی در چارچوب استراتژی های بازاریابی مورد بررسی قرار گرفته است (موس و همکاران، ۲۰۰۳).
در این مقاله پس از پرداختن به مفاهیم روابط عمومی و زمینه تاریخی آن، استراتژی روابط عمومی مطرح و الگویی برای یکپارچگی این استراتژی با استراتژی سایر عناصر سازمانی ارائه می گردد.

مفاهیم کلیدی
اگرچه تعاریف متعددی از روابط عمومی توسط انجمن ها و سازمانهای مختلف ارائه شده است اما وجوه اشتراک آنها بسیار بالاست. برخی از تعاریف ارائه شده عبارتند از:
انجمن خبره روابط عمومی، روابط عمومی را به صورت زیر تعریف کرده است: تلاش برنامه ریزی شده و مستمر برای ایجاد و حفظ تفاهم و روابط متقابل بین سازمان و عموم مردمی که با آن سر و کار دارند. برنامه ریزی شده و مستمر در این تعریف گویای مدیریت استراتژیک و عموم مردم معرف مخاطبان، ذینفعان و گروههای مؤثر است (اولیور، ۲۰۰۷). انجمن جهانی روابط عمومی، روابط عمومی را عملی ممتد، مداوم و برنامه ریزی شده تعریف کرده که از طریق آن افراد و سازمان می کوشند تا پشتیبانی، تفاهم و همکاری کسانی را که با آنها سر و کار دارند یا در آینده سر و کار خواهند داشت به دست آورند و با اقدامات ارتباطی و تدابیر دیگر به خلق گرایش های مطلوب بپردازند. در نتیجه روابط عمومی بخشی از وظایف مدیریت سازمان قلمداد می شود. در تعاریف دیگر (ویلکاکس و همکاران، ۱۳۸۶؛ نصیری قیداری، ۱۳۸۴؛ میر سپاسی، ۱۳۷۸)، زمانی که گفته می شود روابط عمومی، مدیریت ارتباطات درون سازمانی و میان سازمان و ذینفعان بیرونی است اغلب به نقش استراتژیک روابط عمومی اشاره می شود. هدف معرفی بهتر سازمان به ذینفعان و اجتماع است؛ البته شرایط تعیین می کند که در هر زمان به کدام ذینفع یا گروه توجه بیشتری مبذول شود.
آنچه در تمامی تعاریف روابط عمومی مشهود است، تأکید بر مفاهیمی چون ارتباطات، عموم مخاطبان، شناخت و تفاهم متقابل، مدیریت، اعتماد عمومی و روابط حرفه ای است (رولر و همکاران ، ۲۰۰۱).

مدیریت استراتژیک روابط عمومی
دو حوزه مدیریت استراتژیک و روابط عمومی مستقل از یکدیگر رشد بسیار کرده اند. تأکید در هر دو حوزه بر چگونگی تطبیق سازمان با تغییرات محیطی و استفاده از فرصتها برای افزایش سودآوری است. مدیریت روابط عمومی، هنگامی بیشترین اثربخشی را خواهد داشت که تصمیماتی که اتخاذ می‌شود با نقطه‌ای که تصمیمات در آن اجرا می‌شود، بیشترین نزدیکی ممکن را داشته باشد. با این وجود مسأله اصلی، ترکیب مدیریت استراتژیک با
مفاهیم روابط عمومی است.
بنا به تعریف، مدیریت استراتژیک ارتباطات و روابط عمومی، داشتن استراتژی ارتباطی است که بطور کامل با استراتژی کسب و کار هماهنگ شده باشد. یا به عبارت دیگر، مدیریت استراتژیک روابط عمومی طراحی حساب شده و آگاهانه استراتژی ارتباطات به منظور تفسیر چشم انداز، ارزشها و اهداف سازمان برای مخاطبان است (استین، ۲۰۰۳).
مدیریت استراتژیک روابط عمومی باید دارای ویژگی های زیر باشد:
• توجه و تأکید کافی به شرایط محیط داشته باشد و در این راستا تهدیدات و فرصتهای محیط را شناسایی کند،
• نقاط قوت و ضعف سازمان شناسایی گردد و قابلیت سازمان در راستای اقدامات روابط عمومی شناخته شود،
• امکان تغییر تهدیدات به فرصتها و نقاط ضعف به قوت ارزیابی و تدابیر لازم اتخاذ گردد،
• سعی شود موضع انفعالی روابط عمومی به موضعی کاملاً فعال تبدیل گردد (میر سپاسی، ۱۳۷۸).

نگرش استراتژیک را می‌توان یک نگرش عام دانست زیرا به مقوله ها و موضوعات گوناگون می توان از منظری استراتژیک نگریست. به طور مثال می توان به اقتصاد، پزشکی و یا اداره یک کشور از منظری استراتژیک نگریست و همینطور به روابط عمومی. یکی از نتایج نگرش استراتژیک را می‌توان در جدا نمودن آن به دو سطح استراتژیک و عملیاتی دانست (البته این جدایی انتزاعی است). از ویژگی‌های بارز سطح استراتژیک روابط عمومی؛ اطلاعات، آینده‌نگری، آرمان‌گرایی و بلندنظری است و از ویژگی‌های سطح عملیاتی روابط عمومی؛کوتاه مدت بودن، حال بینی و حال نگری است. تفاوت این دو سطح، در نمودار ۱ مشخص شده است.
سه مرحله اصلی در الگوی مدیریت استراتژیک (تدوین؛ اجرا؛ و ارزیابی و کنترل) در دو سطح استراتژیک و عملیات برای تمامی سطوح استراتژی از جمله سطح استراتژی وظیفه ای و به طور خاص حوزه وظیفه ای روابط عمومی صادق می باشد. مدیریت استراتژیک روابط عمومی فرایندی است که در آن سازمان تلاش می نماید تا منابع و قابلیتهای سازمان را بر فرصتهای محیطی روابط عمومی متمرکز نماید. که شامل سه مرحله برنامه ریزی استراتژیک روابط عمومی ، اجرای استراتژیک روابط عمومی و کنترل استراتژیک روابط عمومی می گردد. منظور از استراتژی های روابط عمومی شیوه هایی است که یک شرکت در پاسخ به فعل و انفعالات نیروهای داخلی و خارجی، برای تحقق اهداف روابط عمومی خود به کار می گیرد. که شامل تمامی جنبه های یک طرح روابط عمومی مرسوم می شود. به طور کلی می توان الگوی استراتژیک و عملیاتی روابط عمومی را به صورت نمودار ۲ نمایش داد.

گونه های استراتژی روابط عمومی
در هر رشته و موضوع علمی اغلب دیدگاهها، تئوری ها و الگوهای متنوع، تکاملی و رقیب وجود دارند که مبنا و پایه‌های اساسی آن رشته را تعیین می‌کند. برای درک جامع و دقیق هر موضوع لازم است تا نقشه‌برداری از چشم‌انداز آن از طریق گونه‌شناسی فراهم گردد.
ییفتاکل (۱۹۸۹) به تبعیت از تری‌کین (۱۹۶۸) گونه‌شناسی را ابزار تحلیلی مفیدی می‌داند که عهده‌دار سه وظیفه ذیل است:
۱) گونه‌شناسی سوء برداشتها و اشتباهات سیستماتیک را که از طریق طبقه‌بندی موضوع و مفهوم بوجود می‌آید اصلاح می‌کند.
۲) گونه‌شناسی نظریه‌پردازی را از طریق ترسیم نمودن زیربخش‌های عمده، ویژگی‌های متمایز و تأکید بر تحقیقات آینده، تسهیل می‌کند.
۳) گونه‌شناسی دانش را به نحو مؤثری از طریق تعریف روش پارامترهای مربوط به موضوع، سازماندهی می‌کند.
طی سالهای اخیر، دیدگاهها و نظریات زیادی در مورد روابط عمومی ارائه شده است. تنوع نظریات آنقدر زیاد است که اغلب خوانندگان و استفاده‌کنندگان را دچار سردرگمی می‌کند. در صورتی که اگر به دقت و ظرافت به آنها نگاه شود، درک خواهد شد که علیرغم تنوع و بکار بردن اسامی و فرآیندهای مختلف، دارای وجوه اشتراک زیادی هستند. شناخت این وجوه مشترک و گونه‌شناسی آنها می‌تواند به مدیران، مشاوران، محققان و دانشجویان کمک کند تا جایگاه دیدگاهها، تئوری ها و الگوهای روابط عمومی را به خوبی بشناسند.
شاید یکی از بهترین ابزارهای گونه‌شناسی تئوری‌های سازمان و مدیریت را بتوان چارچوب مورگان و بوریل (۱۳۸۳) دانست. مورگان و بوریل (۱۳۸۳) معتقدند که برای اینکه نظریه‌پردازی بتواند آراء و نظریه‌های بدیل را درک کند، باید از پیش‌فرض‌هایی که دیدگاه خودش بر آنها مبتنی است آگاهی داشته باشد. آنها تأکید دارند که تمامی نظریه‌های سازمان بر فلسفه‌ای از علم و نظریه‌ای از جامعه مبتنی است. آنها با تلفیق مباحث فلسفی علم و پیش‌فرض‌های جامعه یک ماتریس دو در دو طراحی نمودند که در یک بعد آن فلسفه علم (عینی– ذهنی) و در بعد دیگر آن پیش‌فرض‌های جامعه‌شناسی (تغییر بنیادی– نظم‌دهی) قرار دارد. بدین ترتیب کل نظریه‌های سازمان را در چهار پارادایم طبقه‌بندی می‌کنند: کارکردگرا (عینی و نظم‌دهی)، ساختارگرایی بنیادی (عینی و تغییرات بنیادی)، تفسیرگرا (ذهنی و نظم‌دهی) و انسان‌گرایی بنیادی (ذهنی و تغییرات بنیادی).
همانطور که پیشتر بحث شد، مدیریت استراتژیک روابط عمومی فرآیندی است که سازمان می‌خواهد بدان وسیله بین سرمایه های سازمانی با نیازهای استراتژیک ارتباط برقرار کند، در آن صورت استراتژی روابط عمومی که جزئی یا بخشی از سازمان است نقشة راه‌هایی می‌شود که رهبران سازمانی برای حفظ این رابطه از آن استفاده می‌کنند.
بعد هدف در روابط عمومی را می توان بر دو محور مورد تحلیل قرار داد: تمایل برای کسب تصویر مثبت (ارتباطات سمبولیک) و تمایل به برقراری ارتباطات عملی و رفتاری بین سازمان و افکار عمومی. در کوتاه مدت پی گیری هدف سمبولیک می تواند مفید باشد، اما برای برقراری یک رابطة بلند مدت با افکار عمومی می بایست اهداف رفتاری را بیش از پیش منظور نظر قرار داد، نمود اثربخش روابط عمومی هنگامی قابل دسترسی است که اهداف سمبولیک و رفتاری به صورت همزمان و یکپارچه مورد توجه قرار گیرند. اگر این دو محور هدف، از هم منفک شوند ، دیدی تک بعدی به مسائل و رویدادهای روابط عمومی در دستور کار قرار می گیرد تلفیق میزان توجه به هر گروه از ارتباطات (اعم از سمبولیک یا رفتاری) و ترسیم آن بر روی یک ماتریس ما را به چهار حالت و یا به عبارتی چهار رفتار روابط عمومی رهنمون می سازد. نمودار ۳ گونه شناسی رفتار روابط عمومی سازمانها را نشان می دهد.

۱- استراتژی سنتی
این استراتژی، تأکیدی اندک بر هر دو نوع روابط نمادین و رفتاری دارد، در این نوع سازمانها کارکرد مشخصی برای روابط عمومی به صورت مستقل تعریف نکرده اند و بنابراین محدودترین محیط سازمانی ممکن برای روابط عمومی پدید می آید. هنگامیکه عملکرد سازمان در بین افکار عمومی زیر ذره بین قرار می گیرد راهبرد اصلی این است که تا آنجا که ممکن است کار خاصی صورت نگیرد (واکنش دفاعی). از آنجایی که افکار عمومی و روابط عمومی اهمیت چندانی در این نوع سازمانها ندارند؛ هر دو بعد سمبولیک و رفتاری در کمترین سطح اهمیت قرار می گیرند. اگر در یک چنین سازمانی فردی در منصب روابط عمومی فعالیت کند، نقش او بیشتر نقشی اداری و دفتری خواهد بود. یک چنین سازمانی هنگامی با این استراتژی موفق خواهد بود که دارای تعداد محدودی ذینفع و آن هم با سطح انتظارات کم باشد.
۲- استراتژی تکنیکی
نوع فنی و تکنیکی روابط عمومی توجه زیادی به حفظ رابطه با ذینفعان دارد ولی تأکید اندکی بر تصویر سازمان در اذهان عمومی خواهد داشت. در این استراتژی اعتقاد بر این است که عمل بسیار رساتر از حرف می تواند پیام سازمان را به گوش همگان برساند. این نوع سازمانها نوعاً مشهور نیستند مگر در بین کسانی که مستقیماً با آن سرو کار دارند. در عین حالیکه روابط عمومی این سازمانها پاسخگو است اما کمتر ابتکار عمل در آن دیده می شود و ارتباطات از یک الگوی روتین پیروی می کنند. هماهنگی های بین بخشی در سطح پایینی است زیرا روابط عمومی نوعاً اطلاعات با ارزش کمی برای استفادة سازمان تولید می نماید در این نوع سازمانها نگرش روابط عمومی کاملاً فنی است تا استراتژیک، تحقیقات تقریباً جایی در این نوع روابط عمومی ها ندارند و روابط عمومی نقش در تعیین اهداف دستاوردی ندارد و حتی نقشی در تحقق این اهداف ایفا نمی کند.

۳- استراتژِی ترویجی
استراتژی ترویج گرا و تبلیغی تأکید فراوانی بر روابط سمبولیک و نمادین با افکار عمومی داشته، اما توجه اندکی به روابط رفتاری مبذول می دارد. بنابراین پر واضح است که کلام سازمان و عمل آن الزماً با هم همنوایی ندارند. در عین فعال بودن بخش روابط عمومی، اما جهان بینی غیر متقارن در روابط عمومی (عدم تطابق رفتار و گفتار) منجر به رفتارهایی در جهت متقاعد کردن افکار عمومی است و نتیجتاً پاسخگویی آنها بیش از آنکه مبتنی بر حس همکاری باشد، جنبة تبلیغی دارد. هماهنگی میان وظیفه ای در سطح متوسط است زیرا نوع اطلاعات روابط عمومی که در داخل سازمان مبادله می شود تنها به قابلیت ترویج و تبلیغ سازمان برای خود بستگی داشته و اصلاً کل محیط ذی نفعان را منظور نظر قرار نمی دهد. در این نوع روابط عمومی ها، این بخش می تواند به استراتژی ایجاد تصویر مثبت سازمان کمک کند ولی نقش شریک راهبردی برای سازمان در تحقق کل استراتژی های آن را ایفا نمی نماید.

۴– استراتژی تلفیقی
در نوع یکپارچه یا تلفیق گرا روابط عمومی سازمان، هدف روابط عمومی هر دو بعد سمبولیک و رفتاری را در سطح بالا دنبال می کند. در یک چنین سازمانی روابط عمومی دارای نقشی استراتژیک و مدیریتی است و مدیر روابط عمومی دستاوردهای مهمی را برای سازمان به ارمغان می آورد. در این حالت سازمان به بهترین نمودار از اطلاعات روابط عمومی برای تطابق با محیط همواره متغیر ذینفعان سازمانی بهره می جوید. یک چنین روابط عمومی نوعاً دارای رفتار فعال و پیش نگر بوده و به دنبال شناسایی راهکار برای منازعات سیاسی و با گروهای ذینفع است. گفتگو و گشودگی به عنوان مهمترین راهبردهای حفظ ارتباط در این سازمانها مطرح هستند در این نوع سازمانها استراتژی های روابط عمومی منسجم و متوازن می باشند و در بین چهار گونة رفتاری در این مدل، اینگونه می تواند بهترین اثربخشی را از خود نشان دهد.
نمودار ۴) هماهنگی استراتژی های روابط عمومی و زیر سیستم های آن
الگوهای هماهنگی استراتژی روابط عمومی
همانطور که می دانیم اهمیت هماهنگی تا آنجاست که می‌توان مدیریت را معادل هماهنگی دانست. سایر وظایف مدیریت از قبیل برنامه‌ریزی، سازماندهی و کنترل خود از ابزارهای هماهنگی محسوب می‌شوند (اعرابی، ۱۳۸۵). برقراری هماهنگی همواره یکی از نگرانی‌های مدیران سازمان‌ها بوده‌است. سؤال اساسی این است‌که مدیران چگونه می‌توانند بین شرایط محیط و قابلیت‌های درونی سازمان هماهنگی بوجود آورند تا عملکرد سازمان را بهبود بخشند؟ و چگونه به گزینه‌هایی برای هماهنگی استراتژیک می‌رسند؟
از آنجا که محیط خارجی به صورت مداوم در حال تغییر است و اغلب نمی‌توان شرایط آینده را پیش بینی کرد، برقراری هماهنگی بسیار مشکل بوده و مستلزم رفع نواقص و کاستی‌های داخلی و ایجاد قابلیت‌های جدید در طول زمان می‌باشد. ایتامی ‌در سال ۱۹۸۷، این موضوع را تحت عنوان هماهنگی پویا مورد بررسی قرار می‌دهد و نقش مدیریت را در دنیای امروز، هم ایجاد و هم رفع این هماهنگی دانسته است. مدیریت باید به سختی تلاش‌کند تا بین استراتژی‌ها، سیستم‌ها و فرایندها ارتباط برقرار کند تا موجب بهبود عملکرد سازمان شود. از سوی دیگر، سازمان باید به طور مستمر تغییرکند تا به قابلیت‌های جدیدتری دست یابد و بتواند به سمت آینده جهت‌گیری کند. بنابراین، هماهنگی استراتژیک مستلزم ایجاد قابلیت‌های پایدار در طول زمان برای کسب فرصت‌های بیرونی است. این هماهنگی می‌بایست بتواند در سطوح مختلف سازمان، در درون هر زیرسیستم، در تعامل میان زیرسیستم‌ها با یکدیگر، در تعامل سیستم‌ها با سیستم‌هایی که محیط آنها را تشکیل می‌دهند (شامل سیستم‌های فعال در محیط داخل سازمان و سیستم‌های برون سازمانی) بطور موفقیت‌آمیزی برقرار‌ شود. تنها در این شرایط است‌که می‌توان به شکل‌گیری یک کل واحد که از عهدة برآوری انتظارات و اهداف گوناگون سازمان برآید، امیدوار بود. برای ایجاد هماهنگی و انسجام بین استراتژی روابط عمومی و سایر عناصر سازمانی، لازم است الگویی محور هماهنگی قرار گیرد. در این بخش، به چند الگوی رایج برای ایجاد هماهنگی اشاره می گردد:

الف) الگوی بخردانه (عقلایی، سلسله مراتبی)
این الگوها در میانه دهه ۱۹۸۰، با نگرش عقلایی، منطقی متکی بر استراتژی سازمان طراحی شده‌اند. الگوهای بخردانه که با اسامی دیگری نیز نامیده می‌شود (الگو‌های سازگار/ میشیگان یا الگوی کنترلی/ اشنایدر یا الگوی روابط زنجیره ای و سلسله مراتبی)، یکی از رویکردهای مطرح هستندکه به علت سهولت و سادگی و متکی بودن به منطقی روشن بسیار مورد استفاده قرار‌می‌گیرند. این الگو‌ها فقط در صورتی قابل طراحی هستند که استراتژی سازمان به صورت آماده، از قبل تهیه شده باشد. البته در این صورت هرگونه اشتباه و انحراف در فرایند تدوین استراتژی سازمان، عیناً به استراتژی روابط عمومی نیز سرایت می‌کند. از ویژگی‌های این الگو می‌توان به زنجیره‌ای بودن، در نظرگرفتن همه عوامل با تساوی احتمال و برقراری هماهنگی‌های عمودی اشاره کرد. بدین ترتیب استراتژی روابط عمومی، مستقیماً بر اساس استراتژی سازمان و همسو وهم راستا با آن تعیین می گردد (نمودار ۵).

ب) الگو‌ی فزاینده (طبیعی، دایره ای)

در پاسخ به چالش هماهنگی، از اواخر دهة ۱۹۸۰، الگوهای دیگری با عنوان الگو‌های فزاینده (طبیعی، دایره ای) مطرح شد. مطابق این الگو؛ (الف) می‌دهد (ب)، اما عوامل دیگری نیز وجود دارد که بر (ب) تأثیر می‌گذارد؛ به نام (ج) که می‌توان آنها را عوامل نهادی یا عوامل واقعی کننده نامید. این الگوها در فرایند تدوین استراتژی روابط عمومی، به نقش عوامل سیاسی و نهادی درون و بیرون سازمان بسیار بیشتر از محاسبات و عوامل کمی ‌و فنی، توجه نشان می‌دهند (نمودار ۶).

ج) الگوی یکپارچه (ترکیبی، همه جانبه)
نگرش نقاط مرجع استرات‍ژیک به طراحان استراتژی این امکان را می‌دهد که ضمن بهره‌مندی از مزایای هر دو الگوی بخردانه و فزاینده، با ملاک قراردان معیارهای محوری، اولویت‌های کلی سیستم را تعیین کرده و در استراتژی بگنجانند، به طوری که کلیه گروههای ذینفع مطابق مبانی و اصول مورد نظر، هدایت و مدیریت شوند. نقاط مرجع استراتژیک هدف یا الگوهای شاخصی است که تصمیم‌گیرندگان سازمانی برای ارزیابی راه‌ها یا گزینه‌های خود به‌کارمی‌برند تا بتوانند بدان وسیله تصمیم‌های استراتژیک را اتخاذ کنند و اولویت‌های کل سیستم را به آگاهی‌گروه‌های ذینفع اصلی برسانند (بامبرگر و مشولم،۲۰۰۰). در نمودار ۷ فرایند تدوین استراتژی روابط عمومی بر اساس الگوی همه جانبه آورده شده است.

نتیجه گیری
کیفیت ارتباط بین سازمان و عموم افرادی که با آن سر و کار دارند، عامل اساسی در تحقق اهداف سازمان محسوب می شود. بر این اساس، سازمان را مرزهایش تعریف نمی کنند؛ بلکه سازمان توسط شبکه ذینفعان و مخاطبانش تعریف می شود. به همین دلیل بسیاری از سازمانهای مدرن از ساختارهای رسمی، بسته و سلسله مراتبی به سوی ساختارهای شبکه ای و تخت، تغییر شکل داده اند تا بتوانند به خوبی از عهده تغییرات محیطی و پاسخگویی به خواسته های مخاطبان و ذینفعان برآیند. علیرغم تأکید بر اهمیت نگرش استراتژیک در مباحث مدیریتی و بویژه در ارتباطات و روابط عمومی، دانش آکادمیک در حوزه مدیریت استراتژیک روابط عمومی و استراتژی های آن بسیار محدود است. در حالی که بنا به تعریف، مدیریت استراتژیک ارتباطات و روابط عمومی، داشتن استراتژی ارتباطی است که بطور کامل با استراتژی کسب و کار هماهنگ شده باشد (استین، ۲۰۰۳). امروزه موضوع هماهنگی به عنوان عامل تضایف و هم افزایی، در سطوح مختلف سازمان مطرح شده و یکی از اهداف مهمِ مدیریت استراتژیک روابط عمومی را نیز به خود اختصاص داده است. مدیریت سازمان‌های مختلف در تدوین استراتژی‌های روابط عمومی ممکن است موضوعات و محورهای مختلفی را مورد توجه قرار دهند اما آنچه که مدیران همه سازمان‌ها در آن اشتراک دارند، تلاش برای شکل‌دهی به مجموعه‌ای هماهنگ است که بتواند اهداف گوناگون را محقق کند. این هماهنگی می‌بایست بتواند در سطوح مختلف سازمان، در درون هر زیرسیستم، در تعامل میان زیرسیستم‌ها با یکدیگر، در تعامل سیستم‌ها با سیستم‌هایی که محیط آنها را تشکیل می‌دهند (شامل سیستم‌های فعال در محیط داخل سازمان و سیستم‌های برون سازمانی) بطور موفقیت‌آمیزی برقرار‌ شود. تنها در این شرایط است‌که می‌توان به شکل‌گیری یک کل واحد که از عهدة برآوری انتظارت و اهداف گوناگون سازمان برآید، امیدوار بود. چنین مجموعه منسجم و یکپارچه ای مزایای بسیار دارد از جمله: کاهش ابهام و تداخل، افزایش انسجام، افزایش کارایی و اثربخشی و در نهایت افزایش عملکرد. نمودار ۸ و ۹ عملکرد را قبل از داشتن دیدگاهی هماهنگ و پس از داشتن نگرشی هماهنگ نشان می دهد. همانگونه که در نمودارها مشخص است، داشتن نگرش یکپارچه و همه جانبه منجر به افزایش عملکرد می گردد.

منابع و مأخذ
۱٫ اعرابی، سید محمد (۱۳۸۵)، جزوه کلاسی مبانی فلسفی روش تحقیق، دوره دکتری رفتار سازمانی و منابع انسانی.
۲٫ بامبرگر، پیتر ؛ مشولم، ایلن (۱۳۸۴). استراتژی منابع انسانی؛ تدوین/ اجرا/ آثار، ترجمه: دکتر علی پارسائیان و دکتر سیدمحمد اعرابی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ دوم.
۳٫ بوریل، گیبسون و مورگان، گارت (۱۳۸۳). نظریه های کلان جامعه شناختی و تجزیه و تحلیل سازمان، ترجمه: محمد تقی نوروزی، انتشارات سمت، چاپ اول.
۴٫ دیوید، فرد آر (۱۳۸۵). مدیریت استراتژیک، ترجمه: دکتر علی پارسائیان و دکتر سیدمحمد اعرابی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ نهم.
۵٫ رحیم نیا، فریبرز (فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۶). نقش روابط عمومی سازمانی در فرایند مدیریت راهبردی، تحقیقات روابط عمومی، شماره ۳۶، ۳۳-۳۱٫
۶٫ فرهنگی، علی اکبر (۱۳۸۶). ارتباطات انسانی (جلد اول، مبانی)، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوازدهم.
۷٫ میر سپاسی، ناصر (خرداد ۱۳۷۸). نگرش راهبردی به نقش روابط عمومی در سازمانها، تدبیر، شماره ۹۲، ۴۳- ۳۶٫
۸٫ نصیری قیداری، حسن (۱۳۸۴). مدیریت روابط عمومی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم.
۹٫ ویلکاکس، دنی سال و همکاران (۱۳۸۶). روابط عمومی: نقش، فرایند و استراتژی؛ ترجمه: دکتر سید محمد اعرابی و داود ایزدی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول.
۱۰٫ هال، ریچارد اچ. (۱۳۸۴). سازمان: ساختار، فرایندها، ره آوردها، ترجمه: دکتر علی پارسائیان و دکتر سیدمحمد اعرابی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ چهارم.

۱۱٫ Hallahan, K. (2000). Enhancing motivation, ability and opportunity to process public relations messages, Public relations review, 26, 463- 480.
12. Hon, L. C. (1997). What have you done for me lately? Exploring effectiveness in public relations, Journal of public relations research, 9, 1- 30.
13. Lauzen, M. M. (1995). Public relations manager involvement in strategic issues diagnosis, Public relations review, 21 (4), 287- 294.
14. Moss, D.; Ashford, R. & Shani, N. (2003). The forgotten sector: uncovering the role of public relations in SMEs, Journal of communication management, 8 (2), 197- 210.
15. Ni, L. (2006). Relationships as organizational resources: examining public relations impact through its connection with organizational strategies, Public relations review, 32, 276-281.
16. Oliver, S. (2007). Public relations strategy: a managerial approach, 2nd ed, Kogan Page, London.
17. Ruler, B. (2004). The communication grid: an introduction of a model of four communication strategies, Public relations review, 123- 143.
18. Ruler, B.; Vercic, D.; Flodin, B. & Buetschi, G. (2001). Public relations in Europe: a kaleidoscopic picture, Journal of communication management, 6 (2), 166- 175.
19. Steyn, B. (2003). From strategy to corporate communication strategy: a conceptualization, Journal of communication management, 8 (2), 168- 183.
20. Tibble, S. (1997). Developing communication strategy, Journal of communication management, 1 (4), 356- 361.
21. Tiryakian, E.A. (1968). The Procedural Planning Theory of A. Faludi. , in C. paris (ed.) Critical Readings in planning Theory. Oxford : Pergamon press.
22. Werder, K. P. (2006). Responding to activism: an experimental analysis of public relations strategy influence on attributes of publics, Journal of public relations research, 18 (4), 335- 356.
23. White, J. & Mazur, L. (1995). Strategic communications management: making public relations work, Wokingham, England: Addison- Wesley.
24. Yiftachel,O. (1989). Toward a new typology of urban planning theories: Environment and B, Planning design, 16, 23-39

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *