آسيب‏ شناسى نگاه به زن و خانواده

رويكردى برگرفته از فرهنگ نبوى

بيانيه تحليلى دفتر مطالعات و تحقيقات زنان
به مناسبت روز زن
مردادماه 1385
آسيب‏ شناسى نگاه به زن و خانواده
رويكردى برگرفته از فرهنگ نبوى
فهرست…4
مقدمه…5

الف. آسيب‏شناسى دفاع از حقوق زنان… 5اول.
مسئله‏شناسى‏ها… 5
دوم. شاخص سازى‏ها…6
سوم. تعاريف و مفاهيم بنيادين و كاربردى…8
م. همتا دانستن زن و مرد…9
اً. توجه به ارزش دختران و تشويق به پرورش و حمايت از آنان…10
ن. بيعت با زنان…11
م. توجه به شخصيت‏هاى ويژه…11
ت. پرورش عملى زنان…15
اول. تبيين نقش‏هاى جنسيت…16
دوم. توصيه به حسن ايفاى نقش…16
سوم. حمايت از نقش‏ها…19
ب. آسيب‏ شناسى نگاه به خانواده در ايران…22
اول…22
دوم…37
نتيجه‏ گيرى…38
منابع

مقدمه
تولد بانوى يگانه جهان، فاطمه زهرا3 نويد بخش آغاز رستاخيزى است كه‏جهانيان را به عالمى ديگر رهنمون مى‏سازد؛ عالمى كه به شعاع يك زن روشنى مى‏يابد،به محبتش گرم مى‏شود و به ولايتش سامان و جريان مى‏يابد. و زن مسلمان در سده‏اى كه‏ديگران به پندارى غلط، قرن زنانش ناميده‏اند، مصمم است تا آن‏گونه كه طلوع خمينى‏كبير1 را به آغازى بر يك تحول مبارك بدل نمود، با بازخوانى شخصيت خويش ازسنت نبوى و سيره فاطمى، بابى به جهان جديد بگشايد و به درستى محوريت زن را درقرن جديد اثبات نمايد/
هم‏زمانى ميلاد فاطمه زهرا3 با سال پيامبر اعظم9، فرصتى است فرخنده كه‏مى‏تواند، هم‏زمان، دو نتيجه مبارك به ارمغان آورد: بازخوانى سيره نبوى به منظوربازسازى ذهنيت‏ها و بازبينى عملكردها و ايجاد نقطه آغازينى بر اتحاد امت اسلام، درموضع عينيت، بر محور آموزه‏هاى نبوى. تأمين اين دو غرض بسته به آن است كه پاسخ‏پرسش‏هاى اساسى خود را از متن سيره نبوى به دست آوريم و بتوانيم بر اساس آن به‏تبيينى شفاف از جايگاه و شخصيت زن، مسئوليت‏هاى فردى، خانوادگى و اجتماعى وى‏و ترسيمى روشن از جايگاه و ساختار خانواده و سياست اسلام در حمايت از تحكيم وكارآمدى خانواده دست يابيم. بدين ترتيب مى‏توانيم هم به اصولى مشترك براى وفاق‏دست يابيم و هم به مقياسى براى تحليل واقعيت‏ها و نقد نظريه‏ها و عملكردها/
در اين مجال برآنيم تا با مقايسه‏اى ميان »فرهنگ اسلامى و سنت نبوى« وواقعيت‏هاى موجود، به آسيب‏شناسى اجمالى موضوع زن و خانواده پرداخته وپرسش‏هاى اساسى و بايسته‏هاى كارشناسى را در حد اجمال و وسع مطرح سازيم/
الف. آسيب‏ شناسى دفاع از حقوق زنان
به بركت انقلاب اسلامى، حس خودباورى و استقلال فرهنگى در ميان فرهيختگان‏شكل گرفت اما هنوز مدت زمانى باقى است تا آثار خود را در شكل ايجاد يك جريان‏بالنده، با ادبيات نظام‏مند و نخبگان كارآمد كه الگويى جديد براى تحليل و سياستگذارى‏ارائه نمايند، برجاى گذارد. جريان دفاع از حقوق زنان در كشور ما، در ضمن برخوردارى‏از ويژگى‏هاى مثبت، همچون ديگر كشورهاى اسلامى، به فقدان نگاه فعال نسبت به زن‏مبتلاست. حاكميت نگاه انفعالى آثار خود را به در محورهاى زير برجاى گذاشته است:اول. مسئله‏شناسى‏ها: مسائل و مشكلات زن مسلمان و زن ايرانى چيست؟ در پاسخ به‏اين پرسش غالباً نگاه مسئله شناسانه ليبراليستى و فمينيستى، بر ذهن جامعه كارشناسى‏ما به اين شكل تأثير مى‏گذارد كه مسائل خود را از دريچه نگاه ديگران تحليل كرده واولويت‏هاى پژوهشى، كارشناسى و برنامه‏اى خود را نيز بر همان اساس تنظيم كنيم. دراين‏جا منتقدان هم غالباً بر سر همين مسائل، با وارد كردن تبصره و اشكال، به بحث وجدل مى‏پردازند و استعداد خود را به طرح مسائل نو و باز تحليل عينيت اجتماعى به كارنمى‏گيرند/
دوم. شاخص سازى‏ها: شاخص‏هاى رشد و توسعه زنان چيست؟ امروزه‏شاخص‏هاى استاندارد جهانى كه توسط نهادهاى بين‏المللى ترويج و توصيه مى‏شودملاك ارزيابى وضعيت زنان است و نه تنها كم‏تر مى‏توان نشانى از شاخص‏هاى بومى درتحليل وضعيت زنان مشاهده نمود بلكه نياز به تنظيم چنين شاخص‏هايى نيز چندان‏احساس نمى‏شود. بر اساس همين شاخص‏هاست كه كشور ما در احراز رتبه جهانى‏حمايت از زنان در برخى موارد، در رتبه 151 از ميان 190 كشور جهان جاى دارد1 وطبيعى است كه با پذيرش چنين شاخص‏هايى، احساس حقارت و خود كم‏بينى واحساس دنباله روىِ كشورهاى غربى كه حائز بهترين رتبه‏ها هستند، بر انديشه تحليل‏گران و مدافعان حقوق زنان حاكم شود. اين در حالى است كه كشورهاى داراى بهترين‏رتبه‏هاى جهانى خود با بحران‏هاى وحشتناكى روبه رو مى‏باشند؛ به عنوان مثال،كشورهاى سوئد و نروژ با دارا بودن رتبه‏هاى اول با فروپاشى كامل خانواده مواجه‏اند،چنان‏كه 55 درصد فرزندانى كه در ساليان اخير در اين دو كشور متولد شده‏اند نامشروع‏و 63 درصد اهالى استكهلم داراى پيوندهاى توافقى خارج از چارچوب ازدواج2مى‏باشند/
سوم. تعاريف و مفاهيم بنيادين و كاربردى: تحليل وضعيت زنان بر اساس پذيرش‏چه مفاهيم و چه تعاريفى انجام مى‏شود؟ بى‏ترديد مى‏توان مهم‏ترين نمود نفوذ و هجوم‏فرهنگ بيگانه را در حاكميت مفاهيم و آموزه‏هاى بنيادينى دانست كه جهت‏گيرى كلى‏علوم انسانى، ادبيات كارشناسى و گفتمان علمى را ايجاد كرده‏اند. پذيرش اين حاكميت‏به معناى پذيرش چارچوب تحليلى است كه ديگران براى ما تنظيم كرده‏اند و منازعات‏علمى را به امور جزئى، در ضمن پذيرش همان كليات، تقليل داده‏اند.
با پذيرش مفاهيمى چون آزادى، برابرى، نسبيت اخلاقى، فردگرايى و پذيرش‏تعاريف حاكم بر علوم اجتماعى، شاهد بروز چند طيف فكرى هستيم: گروهى با پذيرش‏تعاريف و مفاهيم حاكم، با تمام قيود آن، در مقام تحليل به تعارض ميان يافته‏هاى علمى‏و آموزه‏هاى دينى مواجه مى‏شوند و راه حل تعارض را همراهى دين با علم، با محدودكردن دين به حيات فردى و حاكميت نگاه علمى بر اداره جامعه مى‏دانند. گروهى‏ديگر، با پذيرش اصل دخالت دين در حيات اجتماعى با طرح شعار اجتهاد در اصول، به‏قرائتى از دين توسل مى‏جويند كه هماهنگى بيشترى با يافته‏هاى علوم انسانى داشته‏باشد و گروه سوم كه خود را اصول‏گرا مى‏دانند، با تقليل دين به گزاره‏هاى جزئى سعى برآن دارند كه با نام اقتضائات و شرايط زمانى3 گزاره‏هاى دينى را با ادبيات حاكم هماهنگ‏و با اين روش، به گمان خويش، روزآمدى فقه را اثبات نمايند/
آن‏چه گفته شد به وضوح نمايان‏گر آن است كه در كشور ما حركت دفاع از حقوق‏زنان، همچون بسيارى موضوعات ديگر، به گونه‏اى انفعالى پى‏گيرى شده است؛ چنان‏كه‏گروهى ديگر نيز كه به مسائل زنان از سر ناچارى و فرار از انگ اتهام پرداخته‏اند، به‏انفعال افتاده‏اند.
امروزه ضرورت دفاع فعال از شخصيت و حقوق زنان بيش از هر زمان ديگر احساس‏مى‏شود؛ هم به اين دليل كه مسائل اصلى و تأثيرگذار زنان در پشت هاله‏اى از نگرش‏هاى‏غلط جاهلانه و جامدانه پنهان مانده است و هم به دليل آن‏كه اصلاحاتى كه با نيت دفاع‏از زنان انجام مى‏شود بيش از آن كه مفيد باشد بر آسيب‏ها افزوده است. مقايسه شرايطكنونى حركت دفاع از حقوق زنان با تحولاتى كه اسلام در موضوع شخصيت و حقوق‏زنان ايجاد نمود، به خوبى نشان مى‏دهد كه حركت پيامبر اسلام9 حركتى هدفمند وابتكارى، فعال، از سر اعتقاد و سرسختانه بوده است و در اين راه هم با جاهليت عربى‏كه نمود آن را در زنده به گور كردن دختران، احساس سرشكستگى از داشتن فرزنددختر،4 عدم برخوردارى زنان از مهريه و ارث و به ارث رسيدن همسر پس از وفات‏شوهر و نيز در اشعار تغزّلى شاعران جزيرْ العرب5 مى‏توان يافت، مبارزه نمود و هم بافرهنگ وارداتى رومى كه در پرستش بت‏هاى مؤنث و اعتقاد به تأنيث فرشتگان6 متجلى‏مى‏شد/
در چنين شرايطى سياست اسلام و حركت پيامبر اكرم9 در دفاع از زنان هم بر نقدصريح سنت‏هاى موجود استوار بود و هم بر ترسيم شخصيت و جايگاه زن. ملاحظه‏مقاومت‏هايى كه از سوى برخى صحابه در مسير اين حركت انجام مى‏گرفت به خوبى‏نشان‏گر بر اين واقعيت است كه سياست اسلام و حركت پيامبر9 مقتدرانه و از سراعتقاد شكل گرفته و در اين مسير تغيير نگرش‏ها را به عنوان يك اولويت مدّ نظر داشته واين هدف را از چند طريق دنبال نموده است:
1. همتا دانستن زن و مرد: برابرى زن و مرد در انسانيت و در دستيابى به كمالات‏انسانى از اصول نگرش اسلام است كه هم قرآن كريم7، هم پيامبر اسلام9 و هم اهل‏بيت به تبيين آن پرداخته‏اند. آياتى از قرآن كريم به زن و مرد يكسان وعده بهشت مى‏دهدو هر دو را در اقامه نماز، اعطاى زكات و اصلاح جامعه اسلامى در قالب امر به معروف ونهى از منكر، مسئول مى‏شمارد8 و بر ايمان و تسليم، صداقت، صبر، خشوع و عفت زن ومرد ارزشى يكسان مى‏گذارد.9 چنان‏كه برخى آيات الهى هم بر ايذاى زنان مومن و افترابه آنان برمى‏آشوبد10، پيامبر را به استغفار براى زنان و مردان مؤمن فرا مى‏خواند11 و توبه‏آنان را قبول مى‏كند.12 اينها همه نشان‏گر يكسان نگرى اسلام و بيان‏نگر تحولى است كه‏اسلام در صدد ايجاد آن است. ترسيم چهره زنان مؤمن در قيامت كه نور اعمالشان‏پيشاپيش آنان را روشن ساخته13 و معرفى همسر فرعون و مريم3 دختر عمران به عنوان‏ضرب‏المثلى براى مرد و زن مؤمن14 به اين معنا است كه در فرهنگ اسلامى زن نيزمى‏تواند چراغى فرا راه مردان مؤمن باشد. به علاوه گفتار پيامبر9 كه زنان را همتاى‏مردان شمرده است15، در كناره سيره كرامت مندانه آن بزرگوار، حاكى از برابرى زن ومرد در ارزشمندى است/
2. توجه به ارزش دختران و تشويق به پرورش و حمايت از آنان: شيوه پيامبر9آن بود كه هم به ارزش و جايگاه ويژه دختران در زندگى توجه دهد و به تأثير آنان به‏عنوان مونس، اهل مدارا و نيكى، با خير و بركت، اهل پاكيزگى و سبب طراوت زندگى‏اشاره كند16؛ هم با بيان رزّاقيت خداوند، احساس سنگينى در نگهدارى آنان را برطرف‏نمايد؛ هم عليه سنت دختركشى به عنوان عملى سنگدلانه بشورد؛17 و هم در قالب‏عباراتى كه بهترين مردم را خيرخواه‏ترين آنان در حق زنان مى‏داند، اهانت به زنان رانشانى از پستى مى‏شمارد و بر حمايت از دختران و زنان بهشت را پاداش قرار مى‏دهد،اكرام زنان و دختران را وجهه همت مردان قرار دهد18/
3. بيعت با زنان: پيامبر اكرم9 در چند نوبت از زنان بيعت گرفته است. در بيعت‏عقبه كه قبل از هجرت انجام گرفت سه زن حضور داشتند. در فتح مكه نيز قرآن كريم‏پيامبر اكرم9 را به گرفتن بيعت از زنان، در صورت تمايل آنان، فراخوانده است.19 نكته‏جالب آن است كه با وجود آن كه بيعت به معناى تعهد به همكارى و تبعيت از حاكم‏اسلامى، ماهيتى سياسى و اجتماعى دارد، در مورد زنان بيشتر رنگ و بوى اخلاقى وخانوادگى به خود گرفته است و زنان متعهد شده‏اند كه براى خدا شريك قرار ندهند،خود را به دزدى و زنا آلوده نكنند، فرزندكشى نكنند، فرزند ديگران را به شوهران خودمنسوب ننمايند و دركارهاى خير با پيامبر9 مخالفت نكنند.
در اين‏جا دو نكته جلب توجه مى‏كند: اول آن كه در جامعه‏اى كه گاه زن را در زمره‏كالا دست به دست مى‏كنند، سخن از بيعت زنان انقلاب فرهنگى به حساب مى‏آمد ودوم آن كه گويا الگوى مشاركت زنان در اصلاح جامعه، از نگاه اسلام، الگويى جنسيتى وبا محوريت عفاف و حفظ كيان خانواده است/
4. توجه به شخصيت‏هاى ويژه: سخنان گهربار پيامبر اكرم9 در توصيف‏شخصيت‏هاى تاريخى از جمله خديجه كبرى3، آسيه3، مريم كبرى203 و به ويژه‏فاطمه3، كه رضايت و خشم خداوند را به رضايت و خشم فاطمه پيوند مى‏دهد21،همراه با آموزه‏هاى قرآنى كه مريم3 را زنى كامل، داراى عصمت و هم سخن بافرشتگان خداوند دانسته است،22 نشان از آن دارد كه زن مى‏تواند تمام حجاب‏ها رادرنوردد و به قله كمالات رسد. انتخاب فاطمه3 براى مباهله23، با وجود حضورمدعيان و در نظر گرفتن وى به عنوان عنصرى محورى در ميان اصحاب كسأ كه آيه‏تطهير در شأن آنان فرود آمد24 نيز به بهترين شكل نمايان‏گر جايگاه زن در انديشه اسلامى‏است/
5. پرورش عملى زنان: بهترين شاهدى كه بر كارآمدى برنامه‏هاى هر مكتب مى‏توان‏ارائه داد، بررسى ابعاد شخصيتى كسانى است كه براساس آموزه‏هاى آن پرورش‏يافته‏اند. توجه به ابعاد شخصيتى بانوانى كه در مكتب تربيتى پيامبر9 به بار نشسته ومورد تأييد ايشان نيز بوده‏اند، به ويژه آن گاه كه اين شخصيت‏ها به يك تن منحصرنباشند، گوياى نگاه اسلام به شخصيت زن است. حمايت فاطمه3، در دوران كودكى ونوجوانى از پيامبر اكرم9 در مقابل مشركان، حضور در صحنه‏هاى جنگ براى‏پشتيبانى از رزمندگان در زمان جوانى و ورود يك تنه وى در عرصه مبارزه با مفاسدسياسى و انتخاب مشى مبارزه منفى به منظور نشان دادن مظلوميت اهل‏بيت8 تا پايان‏تاريخ و توجه به حفظ معارف و علوم دينى تا آن‏جا كه آن را معادل حفظ جان دو فرزندعزيزش مى‏شمارد، نشان‏گر آن است كه يك زن مى‏تواند به گونه‏اى تربيت يابد كه خودرا از حصار زمان و مكان خارج كرده و به دگرگون ساختن تاريخ بينديشد. چنين تربيتى رادر بانوان ممتازى چون خديجه3، كه به عنوان اولين ايمان‏آورنده به دين خاتم شناخته‏شد و توانمندى اقتصادى خود را در توسعه دين جديد به خدمت گرفت و در زينب‏كبرى3 نيز مى‏يابيم. تحولات فرهنگى و اجتماعى اسلام سبب شد كه در طول‏سده‏هاى پس از ظهور اسلام باوجود تسلط سنت‏هاى غلط، صدها زن راوى حديث،فقيه، عارف، متكلم، اديب، معلم و انسان‏ساز به صحنه آيند/
از نكات پيش گفته مى‏توان رويكرد اصول گرايانه به شخصيت زن را در عصر حاضرتبيين نمود. در اين رويكرد هم با اشكال سنتى تحقير زنان به ويژه در برخى مناطق‏حاشيه‏اى و روستايى كشور مقابله خواهد شد و هم با اشكال مدرن آن چه در قالب‏سوژه جنسى، چه در شكل سياسى آن كه هر زن به منزله يك برگ رأى به حساب‏مى‏آيد، چه در شكل تبليغاتى آن كه موضوع زن به ابزارى براى چهره شدن نهادها ياافرادى خاص بدل مى‏شود و چه در شكل اقتصادى آن كه حمايت از زنان بهانه‏اى براى‏جذب اعتبارات مالى از نهادهاى بين‏المللى به حساب مى‏آيد. در نقطه مقابل نيز به طورهمزمان با نگرش‏هايى كه زن را از مرز برابرى انسانى و ارزشى با مرد فراتر برده و بانگرشى ذات‏گرايانه جنس برتر مى‏شمارند و يا به مقام خدا بانويى ارتقا مى‏دهند، مبارزه ‏مى‏شود/
پس از دفاع از شخصيت زن به مثابه يك انسان، نوبت به تبيين هويت زن به مثابه يك‏جنس مى‏رسد. اگر ديدگاه سنتى غرب تأكيد بر تفاوت‏هاى طبيعى زن و مرد و نقش‏هاى‏متفاوت آنان را به قيمت كم رنگ كردن بعد انسانى و ارزشمندى مشترك زن و مردمى‏ديد، نظريه‏پردازان علوم انسانى در قرن بيستم ديدگاه‏هاى متنوعى ارائه نموده‏اند.برخى از اين ديدگاه‏ها مبتنى بر پذيرش تفاوت‏هاى طبيعى همراه با قبول نقص درطبيعت زنانه و برخى مدافع ضرورت تفكيك نقش‏هاى جنسيتى با نگاهى‏كاركردگرايانه‏اند. اما از دهه 1960 نگرش‏هاى مبتنى بر برابرى نقش‏ها رفته رفته جاى‏پاى خود را محكم نموده و تفاوت نقش‏ها را، همچون بسيارى تفاوت‏هاى روانى ورفتارى، از مقوله جنسيتgender) ) دانستند كه هيچ پايگاه طبيعى ندارد و صرفاً معلول‏عوامل تربيتى و اجتماعى است. از اين رو ضرورت اصلاح نگرش‏ها با از ميان بردن‏كليشه‏هاى جنسيتى به يك شعار مهم تبديل شد و برنامه‏هاى توسعه نيز در كشورهااصلاح نگرش‏هاى جنسيتى را در دستور كار قرار داد. انكار نقش‏هاى جنسيتى به اين‏معنا بود كه اولاً ساختار خانواده كه بر اساس مدل عمودى و رابطه طولى پدر، مادر وفرزندان مبتنى بود و پدر را در جايگاه سرپرستى خانواده قرار مى‏داد، به چالش كشيده‏شود و در قدم اول، مدل دوپله‏اى كه پدر و مادر را در يك رتبه و فرزندان را در رتبه بعدقرار مى‏داد و سرپرستى خانواده را على‏السويه توزيع مى‏نمود جايگزينى براى ساختارسنتى خانواده گردد و در مرحله بعد ساختار افقى دموكراسى در خانواده كه تمام اعضارا در يك خط افقى هم‏رتبه قرار مى‏داد پيشنهاد گردد. در نتيجه خانواده نه به عنوان‏نهادى منسجم كه نيازمند رهبرى متمركز است تعريف مى‏شد، نه فرزندان براى رشد وتعالى خود نيازمند نظارت والدين بودند و نه انتظار بود كه پدر نقشى خاص در درون‏خانواده ايفا كند؛ چنان كه در برخى كشورهاى اروپايى، از جمله فرانسه و انگلستان،تأمين هزينه‏هاى خانواده از انحصار مرد خارج شد و مشتركاً بر عهده زن و مرد قرارگرفت.25 تحولات خانواده در دهه‏هاى اخير، در كشورهاى مختلف، در مجموع به سمت‏فاصله گرفتن از الگوى عمودى است/
نقش مادرى نيز در دهه‏هاى اخير به عنوان نقش انحصارى زنانه مورد چالش قرارگرفته و به ويژه از سوى فمينيست‏ها از كليشه‏هاى جنسيتى قلمداد شده است كه نظام‏مرد سالار براى خانه نشين كردن زنان آن را نقشى مقدس وانمود مى‏كند. بنابراين ديدگاه‏تقسيم على السويه مسئوليت مادرى ميان زن و مرد ضرورت مى‏يابد.26
انكار نقش‏هاى جنسيتى در عرصه خصوصى )خانواده( جايى براى پذيرش تفاوت‏نقش‏ها و پى‏گيرى الگوى مشاركت اجتماعى متناسب با ويژگى‏هاى جنسيتى باقى‏نگذاشت و شاخص‏هاى رشد و توسعه اجتماعى زنان نيز كاملاً بر شاخص‏هاى مردانه‏منطبق و از جمله ميزان اشتغال و احراز مناصب مديريتى در هر كشور، بيان كننده‏وضعيت زنان آن كشور گرديد.27
با نمودار شدن آثار پذيرش تشابه نقش‏ها و ناديده گرفتن تفاوت‏هاى طبيعى دو جنس‏كه آثار خود را در تفاوت كاركردها آشكار مى‏ساخت، جريان انتقادى نسبتاً قدرتمندى‏در جهان غرب شكل گرفته است. اين جريان كه بيشتر از سوى روان‏شناسان، متخصصان‏خانواده درمانى و منتقدان چپ گرائى هدايت مى‏شود، به بررسى ناديده گرفته شدن‏تفاوت‏هاى طبيعى دو جنس پرداخته و آثار آن را بر رفتارهاى زن و مرد و ارتباط ميان آن‏دو به ويژه در روابط خانوادگى، بررسى مى‏كند.28 چنان‏كه مشكلات جسمى و روانى‏زوجين را، حتى در روابط جنسى، بر اساس الگوى مبتنى بر تفاوت‏ها تحليل مى‏كند و به‏پيامد ناديده گرفتن نقش پدرى و مادرى و به تأثيرات ناشى از ناديده گرفتن نقش‏هاى‏خانگى در كنار نقش‏هاى اجتماعى بر فرزندان، توجه مى‏كند.29
در كشور ما، در دو دهه اخير، شاهد كم‏رنگ شدن توجه به نقش‏هاى جنسيتى وحمايت از آن هستيم. پذيرش شاخص‏هاى توسعه غربى در مورد زنان، كم ارزش تلقى‏شدن نقش‏هاى جنسيتى در فرهنگ‏سازى و در نظام آموزشى، تلاش‏هايى كه به منظورحذف آثار جنسيتى از كتب درسى انجام گرفت30، تشكيل دوره‏هاى آموزشى مديران باشعار »جنسيت كليشه است«، عدم توجه به حمايت از نقش‏هاى جنسيتى در قانون كار وطرح‏هاى اشتغال زايى، برخى مواد برنامه سوم و چهارم توسعه و موارد بسيار ديگر دراين راستا قابل تفسير است/
بازخوانى متون وحيانى و سيره نبوى، ضرورت توجه به تفاوت‏هاى تكوينى زن ومرد و تفاوت در مسئوليت‏ها و نقش‏ها را، به ويژه در شرايط كنونى كه روز آمد كردن‏نقش‏هاى جنسيتى آثار شگرفى در حيات فردى، خانوادگى و اجتماعى مسلمانان برجاى مى‏گذارد، بيش از گذشته روشن مى‏سازد.
سياست اسلام و سنت پيامبر اكرم9 را در اين رابطه در چند محور مى‏توان موردمطالعه قرار داد:
اول. تبيين نقش‏هاى جنسيتى: مهم‏ترين نقش‏هاى جنسيتى تصوير شده براى زنان‏همسرى و مادرى است و هيچ يك از فعاليت‏هاى زنان اهميتى همپاى اين دو نقش‏نخواهد داشت. در تقسيم نقش‏ها گويا چنان مد نظر بوده است كه خانه و خانواده وجهه‏اصلى همت زن باشد. تقاضاى على و فاطمه8 از پيامبر اكرم9 براى تقسيم‏فعاليت‏ها و احاله كارهاى خانه به فاطمه3 و كارهاى بيرون از منزل به على317،معادل دانستن همسردارى شايسته زنان و صبر بر مشكلات ناشى از آن با جهاد مردان32،بالاترين سعادت مرد مسلمان را برخوردارى از همسر شايسته دانستن33، بهشت را زيرقدم مادران توصيف نمودن34 و بر باردارى، وضع حمل و شيردهى فرزندان ثواب‏هاى‏فراوان مقرر نمودن35، نشان‏گر جايگاه نقش‏هاى جنسيتى زنان است؛ همان‏گونه كه‏خطاب‏هاى بسيارى در ترغيب مردان به ايفاى نقش‏هاى ويژه از جمله شركت در جهادرسيده است/
دوم. توصيه به حسن ايفاى نقش: حساسيت آموزه‏هاى دينى به چگونگى ايفاى‏نقش، متناسب با اهميت هر نقش و ميزان تأثيرگذارى آن در فرد، خانواده و اجتماع بوده‏است. بنابراين مى‏توان به وجه حساسيت دين در ايفاى نقش‏هاى مردانه در قالب‏سرپرستى جامعه و خانواده و شركت در جهاد و نقش‏هاى زنانه همسرى و مادرى‏پى‏برد؛ به ويژه احاديث نبوى توصيه‏هاى بسيارى به مردان مطرح كرده‏اند كه از آن جمله‏است غيرت ورزى در دفاع از خانواده36، حمايت اقتصادى از عائله و توسعه بر آنان37،تربيت صحيح فرزندان و آموزش‏هاى مهارتى به آنان38 و اهتمام به انفاق از روزى حلال39.چنان‏كه زنان را نيز به ايفاى هرچه بهتر نقش مادرى و همسرى در قالب دلسوزى وعاطفه ورزى با فرزندان، رعايت عفاف، تواضع و آراستگى در مقابل همسر، انجام‏كارهاى خانگى، حفظ اموال خانواده و حسن ارتباط جنسى با همسر فرا خوانده‏اند40/
سوم. حمايت از نقش‏ها: هر نظام مديريتى كه نقش‏هاى ويژه‏اى را مهم دانست وانتظار حسن انجام مسئوليت‏هاى ويژه را داشت، به ناچار بايد سيستم حمايت از نقش‏هارا در اشكال گوناگون چه فرهنگى و پرورشى و چه حقوقى در نظر بگيرد. سياست اسلام‏كه به ويژه در سنت نبوى تجلى مى‏يابد، حمايت از نقش‏هاى جنسيتى را گاه در قالب‏مواد حقوقى41 و گاه به شكل توصيه‏هاى اخلاقى و روش‏هاى تربيتى به منظور حمايت‏ديگران از افراد واجد نقش دنبال مى‏كند. آيات و رواياتى كه احترام به والدين و تواضع وحسن سلوك با آنان را سفارش مى‏كنند42، حق پدر و مادر بر فرزند را به تصويرمى‏كشند43، رضايت خداوند را به رضايت والدين پيوند مى‏دهند44، عقوق والدين راگناهى بزرگ مى‏شمرند45 و معاشرت به معروف را در روابط خانوادگى وظيفه شوهرمى‏دانند46، از آن جمله‏اند. به علاوه گاه با زدن رنگ خدايى به حمايت‏هاى اقتصادى ومعنوى از خانواده47 و يا بيان عقوبت بر ظلم و اهمال در حق عائله48، افراد را به حُسن‏ايفاى نقش فرا مى‏خوانند و گاه از افراد مى‏خواهند تصميمات طرف مقابل را در دايره‏انجام مسئوليت بپذيرند.49
ملاحظه سنت پيامبر اكرم9 و ديگر آموزه‏هاى دينى توجه ما را به دو نكته جلب‏مى‏كند: اول آن‏كه گرچه مهم‏ترين عرصه نمود تفكيك نقش‏ها حوزه روابط خانوادگى‏است اما نبايد به معناى ناديده گرفته شدن تفكيك نقش‏ها در حوزه اجتماع تلقى شود. ازاين رو برخى آموزه‏ها به تبيين تفاوت نقش‏ها در حيات اجتماعى پرداخته‏اند كه عدم‏وجوب شركت در جهاد و در نمازهاى جمعه بر زنان از آن جمله است50، چنان‏كه عدم‏ايفاى نقش رهبرى و قضاوت نيز از آموزه‏هاى فقاهتى است. دوم آن‏كه همواره حمايت‏از نقش‏ها متناسب با اهميت نقش و ماهيت و كيفيت انتظارات ما از نقش تعيين مى‏شود.از اين رو حمايت از مادرى، به دليل آن‏كه فعاليتى عاطفه محور است، بيش‏تر در قالب‏حمايت‏هاى عاطفى به تصوير كشيده مى‏شود و حمايت از سرپرستى خانواده، به دليل‏آن‏كه نيازمند هماهنگى اعضاى خانواده با تصميمات سرپرست است، در قالب توصيه‏به تبعيت، حفظ اقتدار و لزوم هماهنگى با وى بيان مى‏گردد/
بر اساس آن‏چه از فرهنگ اسلامى و سيره نبوى به دست مى‏آيد مى‏توان با رويكردى‏انتقادى، عملكرد بيست ساله دستگاه برنامه ريزى كشور را، به منظور تصحيح عملكردآينده، مورد سؤال قرار داد. مطرح كردن پرسش‏هاى انتقادى نه به منظور متهم كردن‏افراد و نهادها به غفلت، كم‏كارى يا انحراف بلكه به منظور عطف توجه به موضوعاتى‏است كه مى‏تواند در آينده منشأ تحولاتى در برنامه‏ريزى‏ها باشد/
1- براى تبيين نقش‏هاى جنسيتى و مسئوليت‏هاى ويژه هر يك از دو جنس و ترغيب‏آنان به ايفاى نقش، چگونه فرهنگ سازى شده است؟
2- به منظور حسن ايفاى نقش‏هاى جنسيتى چه برنامه‏هايى )از جمله آموزش‏هاى‏مهارتى( در نظر گرفته شده است؟
3- سياست حمايت از نقش‏هاى جنسيتى در جمهورى اسلامى چيست و برنامه‏هاى‏توسعه، سياست‏ها و برنامه‏هاى كلان و قوانين مصوب از جمله قانون كار چگونه درخدمت تقويت و كارآمدى نقش‏هاى جنسيتى قرار مى‏گيرند؟
4- چگونه مطالبات زنان به سمت تقويت نقش‏هاى جنسيتى و كارآمدى ويژه آنان درخانواده و اجتماع هدايت مى‏شود؟
5- چه برنامه‏اى براى تداوم و روز آمد كردن نقش‏هاى جنسيتى داريم؟ به عنوان‏مثال، مادرى در عصر جهانى سازى و عصر ارتباطات چگونه متناسب با شرايط جديدباز تعريف، حمايت و هدايت مى‏شود تا بتواند نقش فعال خود را در پرورش نسل‏فرهيخته، كارآمد، مقاوم و اصول گرا ايفا نمايد؟
6- با توجه به مجال گسترده‏اى كه عصر جديد براى حضور و مشاركت اجتماعى زنان‏فراهم نموده است، الگوى مشاركت اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و سياسى زنان‏متناسب با ويژگى‏هاى زنانه و هماهنگ با نقش‏هاى آنان چيست و چگونه مى‏توان‏احساس رضايتمندى زنان و كارآمدى آنان را در ايفاى نقش‏هاى جديد نشان داد؟
ب. آسيب ‏شناسى نگاه به خانواده در ايران
خانواده ايرانى در دهه‏هاى اخير، همچون بسيارى جوامع ديگر، در معرض تحولاتى‏مهم بوده است. افزايش سن ازدواج، افزايش تمايل به تجرد و تك‏زيستى، تغييرنگرش‏ها كه به ترديد در ضرورت تشكيل خانواده به عنوان مسير تكاملى در زندگى‏منجر شده است، افزايش تخاصمات خانوادگى و طلاق، كم شدن روحيه سازش‏پذيرى‏و ضعف كارآمدى خانواده در تنظيم رفتار جنسى، حمايت و مراقبت، كنترل و نظارت،ايجاد آرامش روانى و ارضاى نيازهاى عاطفى، جامعه‏پذيرى و پروش معنوى ازمعضلات مهم خانواده ايرانى است. آن‏چه بر نگرانى‏ها مى‏افزايد آن است كه تاكنون‏موضوع خانواده به دغدغه اصلى هيچ يك از نهادهاى پژوهشى، كارشناسى،سياستگذارى و برنامه‏ريزى كشور تبديل نشده و آن‏چه تاكنون شاهد بوده‏ايم اقدامات‏جزئى در حمايت از گروه‏هاى خاص از جمله خانواده شهدا بوده است، نه حمايت ازتشكيل، استحكام و كارآمدى خانواده به عنوان يك كلّ منسجم/
امروزه پرسش‏هاى بسيارى در مورد خانواده مطرح مى‏شود: چرا خانواده جايگاه واهميت خود را رفته رفته از دست مى‏دهد؟ چرا كاركردهاى خانواده به تدريج كم‏رنگ‏ترمى‏شود و چرا خانواده به راحتى در معرض تزلزل قرار مى‏گيرد؟ ده‏ها پرسش از اين‏دست مطرح و پژوهش‏هايى نيز صورت گرفته است. اما از اين نكته غفلت شده كه‏مخاطب اين پرسش‏ها كيست و به چه غرض مطرح شده است؟ رويكرد پژوهش‏هاتاكنون اين بوده است كه با انجام مطالعات ميدانى مشخص كنند كه مثلاً سن ازدواج درحال افزايش و سن طلاق در حال كاهش است، بين ميزان آسيب‏پذيرى خانواده وحاشيه‏نشينى رابطه‏اى مستقيم وجود دارد، تمايل به ازدواج كاهش يافته است و يا بامطالعات كتابخانه‏اى، اهميت تشكيل خانواده، ضرورت تلاش براى استحكام آن، لزوم‏تفاهم ميان زوجين و مواردى از اين دست مورد بررسى قرار گيرد؛ اما كم‏تر پژوهشى پاى‏را از حدّ تحليل‏هاى جزئى فراتر گذاشته است/
در دهه گذشته بخشى از استعدادهاى پژوهشى كشور به بررسى و تحليل ديدگاه‏هاى‏فمينيستى و تأثير آن بر تحولات زنان و خانواده معطوف شده است. در اين‏جا منتقدان‏فمينيسم به تغيير نگرش نسل جديد متأثر از جريان فرهنگى و تبليغى فمينيستى، و به‏سياست‏ها و برنامه‏هايى اشاره كرده‏اند كه خودآگاه يا ناخودآگاه برگرفته از اين ادبيات‏تنظيم شده‏اند. اين پژوهش‏ها به دليل آن كه پاى را از تحليل خُرد فراتر نهاده و به تحليل‏نظريه‏ها پرداخته‏اند، گامى به جلو به حساب مى‏آيند. در اين سطح تحليل، هم‏پژوهش‏هاى جريان‏شناسانه، به منظور نشان دادن آثار تفكر فمينيستى در نگرش‏هاى‏روشنفكرى داخلى و تغيير نگرش نسل جوان، و يا در برنامه‏هاى توسعه يافت مى‏شود وهم پژوهش‏هاى نظرى كه به منظور نقد بن‏مايه‏ها و رهيافت‏هاى فمينيستى تدوين‏شده‏اند/
در ساليان اخير به ويژه در ميان منتقدان غربى، به پژوهش‏هايى بر مى‏خوريم كه‏آسيب‏هاى خانواده را به ساختارهاى علوم اجتماعى نسبت مى‏دهند و نقد را به لايه‏اى‏عميق‏تر مى‏كشانند. در ديدگاه آنان ميان تنزل جايگاه خانواده و ميان كم فروغ شدن نگاه‏نظريه‏پردازان علوم اجتماعى به خانواده به ويژه از دهه 1960، رابطه‏اى معنادار وجوددارد و تزلزل ساختارهاى خانواده در دهه‏هاى گذشته را بايد با به چالش كشيده شدن‏ساختار خانواده سنتى در نظريه‏هاى جامعه شناسانه، به ويژه گرايش‏هاى چپ، مرتبطدانست. در اين نگاه، علم روانشناسى به دليل آن كه انسان متعادل را انسانى مى‏داند كه اززندگى لذت ببرد نه انسانى كه متعهدانه زندگى كند، نه تنها نمى‏تواند در خدمت مصالح‏واقعى خانواده باشد بلكه خود عامل بحران است؛ چنان كه علوم تربيتى و مشاوره نيز به‏دلايلى مشابه بيشتر مشكل سازند تا مشكل‏گشا.51 بنابراين ديدگاه، مشكل اصلى فراروى‏مصلحان اجتماعى آن است كه حل معضلات مربوط به زن و خانواده را از دستگاه‏كارشناسى و فكرى‏اى انتظار دارند كه به دليل ابتناى به نظريه‏هاى علوم اجتماعى‏موجود، ماهيتاً خانواده‏محور نيستند/
اين تحقيقات از آن‏جا كه دامنه نقد را گسترش و تعميق مى‏دهند حائز اهميت‏اند؛ به‏ويژه آن كه مى‏توان براساس نگرش دينى نيز علوم اجتماعى را هم در ناحيه‏پيش‏انگاره‏ها و فرضيه‏ها، هم در ناحيه مفاهيم بنيادين و تعاريف، هم در ناحيه اهداف وهم در ناحيه روش‏ها قابل نقد دانست. در عين حال به نظر مى‏رسد نبايد مشكل اساسى‏را فمينيسم و يا حتى نظريه‏هاى علوم اجتماعى دانست، چرا كه فمينيسم و نظريه‏هاى‏علوم اجتماعى خود نمودهايى از مدرنيته‏اند. مدرنيته علاوه بر آن كه بر مفاهيمى مبتنى‏است كه جهت‏گيرى كلى انسان جديد را دگرگون نموده و در حوزه‏هاى علمى واجتماعى تحول ايجاد كرده، به دو دليل بايد به عنوان منشأ اصلى مشكلات تلقى شود:
اول، به دليل آن كه شاخص مهم مدرنيته تغيير است. در اين نگاه همه چيز در جهان،به غير از نفس تغيير، در حال تغيير است و در اين مسير تمام نهادها نيز ضرورتاً متحول‏مى‏شوند. بنابراين اصرار بر ثبات خانواده به معناى در معرض نابودى قراردادن آن زيرچرخ تحولات اجتماعى است و خانواده نيز به ناچار پا به پاى تحولات اجتماعى متحول‏خواهد شد. سخن از افول خانواده در اين نگاه، پذيرش اشكال جديد همزيستى به جاى‏اشكال سنتى خانواده است و مفهوم خانواده نيز خود در معرض تغيير خواهد بود و نبايدپنداشت كه اين تحولات در اين مدل فكرى منفى ارزيابى مى‏شوند.52 بنابراين ساده‏لوحى‏است اگر گمان كنيم با پذيرش فرهنگ مدرن مى‏توان بر حفظ ساختارهاى خانواده،تفكيك نقش‏ها، حفظ روابط خانوادگى و حتى محافظت بر اصل خانواده اصرار نمود/
دوم، به دليل آن كه سرمايه‏دارى روح حاكم بر جريان مدرنيته است و در مدرنيته‏انباشت سرمايه اصل حاكم تلقى مى‏شود، فرهنگ سرمايه‏دارى در تار و پود تمدن جديدجريان مى‏يابد و آثار خود را هم در ساختارهاى علوم اجتماعى، هم در جريان‏هاى‏اجتماعى از جمله فمينيسم، و هم در سياست‏ها و برنامه‏ها بر جاى مى‏گذارد؛ به عنوان‏مثال، در فرهنگ سرمايه‏دارى اقتدار تفسيرى اقتصادى مى‏يابد و جايگاه‏ها و ارزش‏ها باپول توزين مى‏گردد. تأثير اين نگرش بر زن و خانواده بسيار شگرف است. از آن‏جا كه‏قدرت به تسلط بر منابع مالى تعريف مى‏شود، اقتدار زنان در دسترسى به اشتغال واحراز مناصب مديريتى تفسير مى‏گردد و نظريه فرودستى تاريخى زنان به دليل دورى ازمديريت و عدم تسلط بر منابع مالى شكل مى‏گيرد.53
بر اين اساس زنان به تعريف جديدى از مشاركت اجتماعى با محوريت قدرت‏اقتصادى فراخوانده مى‏شوند. در نتيجه ميل به ايفاى نقش مادرى و همسرى كم و روابطخانوادگى و ساختارهاى خانواده دستخوش تغيير مى‏گردد. از سوى ديگر، حاكميت‏تفكر سرمايه‏دارى ايجاب مى‏كند كه تمام موانع بر سر راه توسعه سرمايه از ميان برود وآن‏چه در مسير بسط سرمايه‏دارى است تقويت شود. از اين روست كه تجارت سكس،هموسكسواليسم و هرزه‏نگارى با وجود مخالفت‏هاى گسترده علمى به دليل آن كه درمسير جذب سرمايه‏اند قدرتمندتر از گذشته توسعه مى‏يابند اما حجاب زنان مسلمان كه‏فراگيرى آن مشكلاتى در سر راه سرمايه‏دارى ايجاد مى‏كند، با ممانعت مواجه مى‏گردد.و بر همين اساس خانواده سنتى به دليل آن كه حامل ارزش‏هايى چون قناعت و عفت‏است كه مى‏تواند مانع تلقى شود آماج سخت‏ترين حملات قرار گرفته و الگويى جديد ازخانواده كه حامل ارزش‏هاى فردگرايانه باشد، ترويج مى‏شود/
از اين‏جا مى‏توان دريافت باوجود آن كه در ساليان گذشته، برخى مسئولان ميانى وكارشناسان در دفاع از نقش‏هاى جنسيتى و ضرورت تفكيك نقش‏ها سخن گفته‏اند، به‏دليل آن كه مفاهيم مدرن كم و بيش بر نظام برنامه‏ريزى حكومت مى‏كند نمى‏توان به‏تغييرات اساسى در نظام آموزشى و قوانين عمومى در مسير حمايت از نقش‏هاى‏جنسيتى چندان اميد بست. از اين رو تحولات خانواده حركت اشتدادى خود را به رغم‏اظهارنظرهاى علمى مختلف دنبال مى‏كند. اين نكته نشان مى‏دهد بيش از آن كه فمينيسم‏يا نظريه‏هاى علوم اجتماعى به تشابه نقش‏ها و مسائلى ديگر از اين قبيل بپردازد،مدرنيسم و روح حاكم بر آن است كه به آن دامن مى‏زند/
با مراجعه به متون دينى به ويژه شيوه گفتار و رفتار پيامبر اكرم9 مى‏توان به تبيين‏نگاه اسلامى به خانواده رسيد و بر آن اساس وضعيت موجود خانواده را در كشورارزيابى نمود و يا پاى را فراتر گذاشته به نظريه‏اى در باب خانواده رسيد. در ديدگاه‏اسلام اقدام به تشكيل خانواده ساختن دوست داشتنى‏ترين سازمان اجتماعى است54؛شايد به اين دليل كه خانواده براى تحقق آرمان‏هاى مورد نظر اسلام داراى ويژگى‏هايى‏بديل‏ناپذير است و نبايد با نگاهى كاركردگرايانه گمان نمود كه مى‏توان در بستر زمان‏كاركردهاى خانواده را به ديگر نهادها واگذاشت و از اهميت خانواده كاست/
در نگاه اسلام ازدواج مسير دين‏دارى را تسهيل مى‏كند55 و عزوبت شخصيت انسانى‏را فرو مى‏كاهد.56 دورى از ازدواج به دليل ترس از فقر نتيجه حيله‏اى شيطانى براى‏توسعه فحشا در جامعه است57 و تأخير در ازدواج به خاطر ترس از تنگدستى سؤظن به‏خداوندى است كه خود وعده حمايت به ازدواج‏كنندگان داده است.58 اهميت خانواده به‏حدى است كه بهترين قدم‏ها گام‏هايى است كه در جهت تقويت پيوندهاى خانوادگى‏برداشته شود و بدترين گام‏ها قدم‏هايى است كه در مسير جدايى به كار افتد.59
ساختار خانواده در اين نگاه مبتنى بر سلسله مراتب طولى است و مرد عهده‏دارسرپرستى خانواده است.60 نه اين ساختار در بستر زمان بديل‏پذير است و نه سرپرست‏خانواده مى‏تواند مسئوليت خود را واگذارد يا نسبت به آن تسامح ورزد.61 مهم‏ترين ابزارمديريت خانواده سخاوت62، غيرت و گذشت است و اقتدار پيش‏نياز اعمال سرپرستى‏است. در عين حال از آن‏جا كه احساس اقتدار مى‏تواند زمينه‏هاى تعدّى به اعضاى‏خانواده را فراهم آورد، مكانيزم‏هاى حقوقى و فرهنگى براى كنترل اقتدار پيش‏بينى شده‏است. اما از آن‏جا كه خانواده عرصه خصوصى است كه در اغلب اوقات اقامه دعاوى‏حقوقى، به دليل رابطه عاطفى زن و شوهر به مصلحت تشخيص داده نمى‏شود و يا به‏دليل عدم امكان اقامه شهود و يا ترس از عواقب بعدى ناكارآمد به نظر مى‏رسد، تاكيد برآن بوده است كه بيش از هر چيز از روش‏هاى تربيتى و فرهنگى كنترل كننده بهره گرفته‏شود؛  چنان‏كه براى مقابله با خشونت‏هاى خانگى، طرفين به حسن خلق و مدارا63، صبرو كنترل خشم دعوت شده‏اند.64 يا به اين موضوع توجه شده است كه نبايد با ايجاد فشارروانى، عدم تمكين نسبت به موقعيت و جايگاه طرف مقابل و سهل‏انگارى در انجام‏مسئوليت‏ها، زمينه‏هاى خشونت عليه خويش را فراهم نمود.65 كم كردن زمينه‏هاى‏بدبينى66، تعديل انتظارات از يكديگر67، تقبيح خشونت و توصيه كنترل آن68 نيز از ديگرروش‏هاى تربيتى اسلامى است. از مجموع نكاتى كه در رابطه با خشونت و طلاق درمنابع روايى آمده است مى‏توان نتيجه گرفت كه اسلام مكانيزم فشار روانى اجتماعى‏عليه شخص خطاكار را يكى از شيوه‏هاى كارآمد كنترل دانسته است، به گونه‏اى كه‏شخص در صورت اقدام به روش‏هاى جاهلانه خود را در مقابل افكار عمومى تحقيرشده مى‏بيند و برخى موقعيت‏هاى خود را از دست مى‏دهد/
از آن‏جا كه اقدام به ازدواج از نگاه اسلام آميزه‏اى از تعهد و اختيار آزاد است كه پس‏از تشكيل خانواده بُعد متعهدانه آن تقويت مى‏شود، عمل طلاق كه بدون وجود انگيزه‏اى‏موجه، فرار از تعهد و عملى هوس‏آميز تلقى و سبب بروز مشكلاتى براى همسر وفرزندان مى‏گردد، عملى مبغوض در نظر گرفته مى‏شود.69 اين نگاه با آن‏چه امروز دركشورهاى غربى به طلاق رضايتمندانه از آن ياد مى‏شود تفاوت اساسى دارد.سياست‏هاى دينى به سمت تقويت روش‏هاى پيشگيرى از طلاق است، مانند پيشنهادانتخاب داوران خانوادگى70 يا ايجاد شرايطى سنگين براى كسانى كه به اندك بهانه‏اى‏اقدام به طلاق مى‏كنند71 يا زمينه‏هايى فراهم مى‏سازند كه طرف مقابل متمايل به طلاق‏شود.72 چنان كه تسامح و مدارا، كم كردن توقعات، صبر و گذشت، هديه دادن به‏يكديگر73، سخنان نيكو و نگاه‏هاى عاطفه‏آميز74 از زمينه‏هاى افزايش استحكام خانواده‏شمرده شده است/
كارآمدى خانواده نقطه عطف توجه آموزه‏هاى دينى است. بدين‏منظور تمهيداتى‏پيش‏بينى مى‏شود كه از ابتداى تشكيل خانواده و انتخاب همسر آغاز و تا آخر استمرارمى‏يابد. ابتدا توصيه مى‏شود در انتخاب همسر به دو ويژگى مهم دين‏دارى )ترس از خداو ارتباط با خدا( و حُسن خلق توجه شود.75 اين دو امتياز در زندگى خانوادگى كه براساس‏تعهد و صميميت بنا مى‏شود و در طول مسير خود ناهموارى‏هاى زيادى را مى‏پيمايد،بسيار ارزشمند است. از آن‏جا كه كارآمدى خانواده وابسته به كارآمدى اعضاست لازم‏است آموزش‏هاى لازم بدين منظور در نظر گرفته شود. علاوه بر آموزش‏هايى كه‏مى‏تواند به توانمندسازى اعضا براى ايفاى دقيق نقش‏هاى مورد انتظار بينجامد، آموزش‏حقوق نيز به استحكام و كارآمدى خانواده كمك مى‏كند. روش آموزش در ادبيات دينى،برخلاف گفتمان مدرن، بر آموزش حقوق متقابل كه به آموزش مسئوليت‏ها و تكاليف‏هم از آن ياد مى‏شود و بر تلطيف حقوق به كمك اخلاق، استوار است. به اين معنا كه به‏مرد حقوق زن آموزش داده مى‏شود و به زن حقوق مرد. يا آن‏گاه كه به مرد حقوق زوج وبه زن حقوق زوجه آموزش داده مى‏شود با توصيه‏هاى اخلاقى از ميل به سؤ استفاده ازحقوق كاسته مى‏شود/
طبق متون دينى انتظار آن است كه خانواده مشكلات داخلى را تا حد امكان براساس‏توانمندى‏هاى خود حل كند.76 بنابراين نبايد سياست‏ها به سمت وابستگى خانواده به‏اعانه‏هاى بيرونى جهت‏گيرى شود. البته آن‏گاه كه خانواده در حل مشكلات خود ناتوان‏بنمايد، مسئوليت حمايت و كمك بر عهده ديگران77 از جمله نهادها قرار خواهد گرفت ولازم است همواره حس تعاون و هميارى در جامعه اسلامى جريان يابد/
تقويت پيوندهاى خانوادگى بسيار مهم و قطع پيوندها گناهى بزرگ شناخته شده‏است.78 تقويت حمايت‏ها و مراقبت‏ها و در نتيجه كم شدن خوف از مشكلات ناشى ازطلاق، مرگ همسر و از كارافتادگى، افزايش بعد نظارتى و هدايتى، افزايش روحيه تعاون‏اجتماعى و نشاط از آثار تقويت پيوندهاى خانوادگى است. در اين ميان به پدر و مادر وتقويت جايگاه آنان تأكيد ويژه‏اى شده تا آن‏جا كه رضايت خداوند به رضايت آنان پيوندخورده است.79
آموزه‏هاى دينى توجه به نيازها و تمايلات اهل خانه را از مسئوليت‏هاى سرپرست‏مى‏داند80 و علاوه بر تشويق به فرزندآورى81، پرورش صحيح جسمى و روحى آنان را نيزمورد توجه قرار مى‏دهد. انتخاب اسامى نيكو82، ترحم به كودكان83، آزادسازى نسبى آنان‏تا هفت سالگى، تحت آموزش در آوردن آنان تا چهارده سالگى و همكار قرار دادن آنان‏در فعاليت‏ها و تصميمات تا 21 سالگى، از مراحل تربيتى است84 كه توصيه مى‏شود.تربيت جنسى فرزندان با محوريت عفاف و تقوا85، كم كردن زمينه‏هاى تحريك جنسى‏آنان از جمله با جداسازى بستر آنان از ده سالگى86 و عدم ارتباط جنسى والدين در كنارفرزندان87 نيز از اهميت به‏سزايى برخوردار است. مهارت‏آموزى و سوادآموزى88 وآشناسازى فرزندان با قرآن مجيد89 و احاديث اهل‏بيت908 آنان را در زمينه‏هاى‏شخصى و اجتماعى توانمند مى‏سازد، چنان كه تقويت پايه‏هاى محبت به اهل‏بيت، هم‏به افزايش انگيزه‏هاى آنان مى‏انجامد، هم صبر بر مشكلات را آسان مى‏كند، هم درشرايطى كه انحرافات فكرى و شبهات سبب لغزش افراد بسيار مى‏گردد، آنان را ثابت‏قدم مى‏دارد و هم روحيه ايثار را در آنان تقويت مى‏كند/
توصيه ‏هاى بسيارى كه در اصلاح روابط جنسى زن و شوهر در قالب نفى رياضت‏جنسى91، رعايت آداب آميزش به ويژه توجه به ويژگى‏هاى طبيعى هر يك از دو جنس‏در برقرارى ارتباط وارد شده است92، در كنار توجه به رفتار عفيفانه در ارتباط با نامحرم،پرهيز از خودآرايى و خودنمايى زنان نزد بيگانگان93 و لزوم غيرت‏ورزى مردان در حفظحريم خانوادگى94، از نكاتى است كه اهتمام دين را به كارآمدى خانواده نشان مى‏دهد/
با ملاحظه متون وحيانى مى‏توان مقياسى براى آسيب‏شناسى خانواده ايرانى به‏دست آورد و تحولات خانواده را در دهه‏هاى اخير تحليل نمود. به نظر مى‏رسد درساليان اخير از تمايل به تشكيل خانواده تا حدودى كاسته شده و ازدواج تا دستيابى به‏موقعيت اجتماعى و مالى مناسب به تأخير مى‏افتد. نظام تحصيلى موجود و فرهنگ‏مدرك‏گرايى نيز خود از موانع ازدواج به حساب مى‏آيند. با بالا رفتن سن ازدواج گاه اين‏پرسش مطرح مى‏شود كه اگر ممكن است ازدواج را تا سنينى بالا به تأخير انداخت چه‏نيازى است كه در اين مقطع تعهدات ازدواج را پذيرفت؟ بنابراين مى‏توان حدس زد كه‏چون كشورهاى اروپايى، در سال‏هاى نه چندان دور، شاهد رواج تك زيستى در ايران‏باشيم/
در نقطه مقابل احساس مى‏شود كه از قبح طلاق به مرور كاسته مى‏شود. برخى‏تحليلگران با تحليل غلط از رواج طلاق و مرتبط دانستن آن با آگاهى زنان از حقوق خود،بر اين معضل مهر تأييد نيز مى‏زنند. در ساليان اخير طلاق به درخواست زنان رو به‏افزايش است و آمار طلاق رجعى كه در آن امكان رجوع به زندگى بيش از انواع ديگرطلاق است، كاهش يافته است. به نظر مى‏رسد يكى از علل افزايش طلاق خلع، ترس‏زوج از پرداخت مهريه به نرخ روز و تنصيف دارايى‏ها در صورت اقدام به طلاق است واز اين رو زمينه‏هايى فراهم مى‏شود كه زوجه به درخواست طلاق اقدام كند/
از معضلات ديگر خانواده ايرانى آن است كه سرپرست خانواده يا به مسئوليت‏هاى‏خود آشنا نيست و انتظار دارد همسر ايفاى نقش‏هايى چون نان‏آورى را عهده‏دارشود، و يا آن‏كه در ايفاى نقش‏هاى خود از حمايت كافى برخوردار نمى‏شود. يعنى ازيك‏سو اقتدار لازم را براى ايفاى نقش سرپرستى احساس نمى‏كند؛ به دليل آن‏كه فرهنگ‏مسلط تمكين را نشانى از ذلت زن دانسته و با ترويج روحيه استقلال‏طلبى و آزادى فردى‏فرزندان را در مقابل والدين قرار مى‏دهد، و از سوى ديگر، سياست اشتغال‏زايى وقوانين مربوط، انگيزه كارفرمايان را براى جذب شخص سرپرست خانوار، كم كرده‏است/
افزايش تخاصمات خانگى و خشونت‏ها نيز پيامد چند چيز است: اول آن كه درشيوه‏هاى سنتى، همسر غالباً از طايفه يا محله انتخاب مى‏شد كه اختلافات فرهنگى واجتماعى آنان بسيار كم بود اما در شيوه‏هاى جديد تناسبات فرهنگى و اجتماعى كمترملاك گزينش قرار مى‏گيرد. دوم آن كه نه خانواده به فرزندان خود مهارت‏هاى ارتباطى رابراى تشكيل خانواده مى‏آموزد و نه نهادهاى رسمى آموزشى. تأكيد بر حقوق وكم‏توجهى به اخلاق نيز به صف‏بندى و تخاصم در درون خانه منجر مى‏شود/
كاهش پيوندهاى خانوادگى در دهه‏هاى اخير خانواده را بيش از گذشته تنها و در حل‏مشكلات خود ناتوان‏تر كرده است. غلبه فرهنگ فردگرايى بيش از هر چيز در حس‏استقلال طلبى و فرار از تعهدات موثر بوده است. همين فرهنگ، زمينه‏هاى كم شدن‏حس تعاون اجتماعى و پيوندهاى گروهى را فراهم كرده است. از سوى ديگر به نظرمى‏رسد سياست‏هاى حمايتى دولت از اقشار آسيب‏پذير، بيشتر بر محور حمايت از فردجريان يافته، تا خانواده. اين سياست‏ها در مجموع نه تنها به كارآمدى خانواده منجرنشده است بلكه هم خانواده را در حل مشكلات خود ناتوان‏تر كرده و هم نسلى راپرورده است كه براى حل مشكلات مختلف زندگى از جمله اشتغال و ازدواج چشم به‏مساعدت دولت دوخته و توان ذاتى خود را به كار نمى‏گيرند/
تضعيف جايگاه والدين كه در تحقق آن نهادهاى فرهنگى و تبليغى بيش از ديگران‏مقصرند، علاوه بر كاهش نظارت كيفى آنان بر روند پرورش نسل جديد، به كم شدن‏اهتمام آنان نسبت به فرزندان و به كاهش پيوند خانوادگى مى‏انجامد. اينها و ده‏ها مسئله‏ديگر نشان‏گر افق‏هاى تيره‏اى فراروى آينده خانواده‏ها است. در اين ميان آن‏چه بيشترخانواده را تهديد مى‏كند تهاجم رسانه‏اى غربى نيست، بلكه نظريه‏هاى فلسفى علوم‏اجتماعى است كه تحولات خانواده را در دهه‏هاى اخير قهرى و معلول جبر تكنولوژى ياسازمان اجتماعى قلمداد مى‏كند. اين بدان معناست كه روند تحولات خانواده يك سويه‏و برگشت‏ناپذير است و هيچ كس و نهادى نمى‏تواند و نبايد در برابر آن ايستادگى كند.بنابراين تنها مى‏توان بر تحولات خانواده افسوس خورد و با آن هماهنگ شد، پذيرش‏هرگونه فكر و برنامه‏ريزى براى افزايش اقتدار و كارآمدى خانواده در عصر حاضرمحكوم است و بايد به ديگران فرصت داد تا با خيالى آسوده تئورى نظم نوين جهانى رابه مرحله تحقق برسانند.
پذيرش اين ديدگاه در كليت خود با سياست اسلام كه اصول اخلاقى وجهت‏گيرى‏هاى اصلى خود را ثابت مى‏داند و معادله دگرگون ساختن شرايط و نظم‏موجود را براى تحقق اهداف مورد نظر دارد چگونه قابل جمع است؟95
به جرئت مى‏توان گفت كه مهم‏ترين مشكل ما در رويكرد به خانواده، بحران‏نظريه‏پردازى است. از يك سو نظريه‏پردازى در علوم اجتماعى نه براساس مبانى فلسفى‏صحيح شكل گرفته است كه بتوان بر آن اعتماد كرد و نه براى حل معضلات جامعه‏اسلامى طراحى شده است و از سوى ديگر، تاكنون نهادهاى علمى دينى در تبديل‏مفاهيم بنيادين به كاربردى و نظريه‏پردازى اقدامى اساسى نداشته‏اند. حل معضلات‏اساسى ما تنها در گروه ايجاد حوزه مطالعات آكادميك مباحث جنسيتى و خانواده‏براساس فكر دينى، تدوين نظريه دينى زن و خانواده، ايجاد حوزه كارشناسى بومى،حول پرسش‏هاى اساسى به منظور حل معضلات عينى جامعه اسلامى و حركت درمسير بالندگى است. در اين رابطه پرسش‏هاى فراوانى پيش روى ماست كه مبنايى،روشى و يا بنايى است. برخى از اين پرسش‏ها عبارت‏اند از:
– آيا متون وحيانى صرفاً ناظر به بيان تكاليف‏اند يا آن كه مى‏توان از آنها در تدوين‏نظريه‏ها، ايجاد ساختارها و حل معضلات كلى نظام، از جمله در موضوع زن و خانواده،نيز بهره گرفت؟ چنين فرآيندى چگونه تحقق مى‏يابد؟
– خاستگاه آموزه‏هاى اخلاقى اصلاح افراد از طريق توصيه‏هاى فردى است يا آن كه‏مى‏توان اخلاق را در متن سياست‏ها و برنامه‏هاى كلان و ساختارسازى‏ها جريان داد؟ به‏عبارت ديگر، ساختارها، سياست‏ها و برنامه‏هاى كلان چگونه حيات اخلاقى فرد درخانواده را تهديد مى‏كند و چگونه مى‏توان ساختارها و سياست‏ها را مجرايى براى‏جريان يافتن اخلاق حسنه قرار داد؟
– چه علومى در مطالعات آكادميك خانواده سهيم‏اند، سهم هر يك چيست، انتظارچه پاسخ‏هايى را از هر يك از اين علوم داريم و چه اصول حاكمى آنها را با هم هماهنگ‏ مى‏سازد؟
– مسئوليت‏هاى جديد، ظرفيت‏هاى نو، مشكلات جديد و ابزارهاى نوينى كه عصرجديد پيش روى زن و خانواده نهاده است چيست؟
– چگونه مى‏توان از ظرفيت‏هاى عصر جديد براى افزايش اقتدار و كارآمدى خانواده‏بهره گرفت؟ به عنوان مثال، آيا مى‏توان تشكيلNGO هاى طايفه‏اى را به منظور ايجادشبكه هميارى و نظارت طايفه‏اى پيشنهاد نمود؟
– چگونه مى‏توان پيامدهاى منفى جهانى‏سازى را بر زنان و خانواده كم كرد، شرايط وظرفيت‏هاى جديد را در خدمت كارآيى خانواده و كارآمدى زن به كار گرفت و زن وخانواده را به عنصرى فعال در تحولات جهانى تبديل نمود؟ تاكنون سمينارهايى كه به‏موضوع جهانى‏سازى و زنان و خانواده پرداخته‏اند بيشتر به توصيه‏هايى براى خانواده‏هادر چگونگى تعامل با شرايط جديد بسنده كرده‏اند و كم‏تر به تحليل از بعد كلان و ازجايگاه برنامه‏ريزى پرداخته‏اند/
– سياست‏هاى دولتى چگونه ماهيتى ضدخانواده يا خانواده محور مى‏يابد؟ به عنوان‏مثال، سياست دولت رفاهى سوئد در تأسيس مهدكودك‏هاى مجانى به كاهش انگيزه‏مادرى منجر شده است و سياست مالياتى اين دولت همگان را، چه مرد و چه زن، به‏اشتغال فرا مى‏خواند و حمايت‏هاى مالى دولتى از افراد حتى بچه‏ها به افزايش انگيزه‏طلاق منجر شده است/
– نگرش‏هايى كه مشروعيت قوانين را به عدم مخالفت با آموزه‏هاى فقهى تقليل‏مى‏دهد و آموزه‏هاى اخلاقى و معرفتى دين را در فقه اجتماعى اسلام دخالت نمى‏دهد،چگونه مى‏تواند به تصويب قوانينى ضد خانواده منجر شود؟
– كارآمدى هرچه بيشتر خانواده چه منافعى براى دولت‏ها به ارمغان خواهد آورد وچگونه در خدمت انسجام و هميارى ملى، ايجاد روحيه احسان و نوع‏دوستى، تحمل ومدارا و حفظ ارزش‏هاى جمعى قرار مى‏گيرد؟
– شاخص‏هايى كه نشان‏گر وضعيت خانواده براساس فرهنگ دينى باشد چيست وچگونه تدوين مى‏شود؟
– جريانات فرهنگى در كشور چگونه بايد مديريت شوند تا در خدمت منافع خانواده‏قرار گيرند؟
– سياست‏هاى رسانه‏اى نظام براى آن كه در خدمت تقويت خانواده قرار گيرد بايدحاكميت چه امورى را بپذيرد؟
– چگونه مى‏توان، همان گونه كه براى افراد آرمان‏سازى مى‏كنيم، براى خانواده نيزآرمان‏سازى نمود؟
– چگونه مى‏توان نظام آموزشى را چه در محتواى دروس، چه در ارائه مباحث كمك‏آموزشى، چه در سيستم مشاوره و امداد، چه در ارتباط ميان خانه و مدرسه، چه دررشته‏بندى‏هاى تحصيلى، چه در انعطاف‏پذيرى نظام آموزشى و…. در خدمت حمايت ازخانواده قرار داد؟
– چگونه مى‏توان براى خانواده مطالباتى ايجاد نمود يا مطالبات آن را هدايت كرد؟
– سياست‏هاى تشويقى نظام اسلامى براى تشكيل خانواده و پذيرش تعهدات ناشى‏از آن‏و ترويج فرهنگ ساده زيستى چيست؟
– چگونه مى‏توان پيامدهاى طلاق را به گونه‏اى كاهش داد كه به افزايش تمايل به‏طلاق منجر نشود؟
– مكانيزم حمايت از زن در خانواده، با حفظ اقتدار و كارآمدى خانواده، چيست؟
– الگوى مشاركت اجتماعى زنان با محوريت خانواده چه مختصاتى دارد؟
– زيرساخت‏هاى مشاركت اجتماعى زنان چگونه باشد تا كم‏ترين آسيب به حيات‏خانوادگى متوجه شود؟
– نظريه دينى اقتدار و كنترل اقتدار در خانواده چيست و بدين منظور چه سياستى‏تبيين شده است؟
– نظريه و راهبرد اسلام در كنترل خشونت‏هاى خانگى و تضمين امنيت اجتماعى‏زنان چيست؟
– باتوجه به آن كه پيوندهاى خانوادگى معلول احساس نيازهايى است كه زوجين را به‏هم پيوند مى‏دهد، و با توجه به آن كه پيشرفت‏هاى تكنولوژى و تحولات اجتماعى واقتصادى به كاهش نيازهاى زوجين نسبت به يكديگر منجر شده است، چگونه مى‏توان‏زمينه‏هايى را براى تقويت پيوندهاى خانوادگى در عصر جديد باز جست؟
– چگونه سياست‏هاى فرهنگى و اقتصادى به افزايش نياز به درآمد بيشتر براى تأمين‏خانواده، افزايش ساعات اشتغال و كاهش حضور فعال والدين در خانواده منجر شده‏است و چگونه مى‏توان اين روند را به نفع مصلحت خانواده اصلاح نمود؟
– سيستم حمايت از زنان آسيب‏پذير تابع چه اصولى است تا در خدمت تقويت نظام‏خانواده و حل اساسى مشكلات زنان قرار گيرد. به عنوان مثال، سازمان بهزيستى ضمن‏طرحى، با اعطاى وام اشتغال زنان روسپى را پس از دستگيرى و بازپرورى اوليه سامان‏مى‏داد. چنين طرحى در عين آن كه به حل مشكلات اين قشر كمك مى‏كند، از آن‏جا كه‏راهكارى براى حمايت از زنان فقيرى كه از پرده عفاف خارج نشده‏اند ارائه نمى‏كند،ممكن است به تمايل به بزهكارى براى برخوردارى از سيستم حمايتى منجر شودبنابراين راهكارهاى حمايتى بايد با نگاهى جامع طراحى شود/
– مشكلات نهاد مشاوره براى حضور فعال در حل معضلات خانوادگى چيست؟ اين‏مشكل تا چه حد ناشى از ضعف علمى مشاوران، تا چه حد ناشى از عدم توانايى‏مراجعان براى تأمين هزينه‏هاى مشاوره، تا چه حد ناشى از ضعف فرهنگ‏مشاوره‏پذيرى و تا چه حد ناشى از ضعف بنيان‏هاى تئوريك علم مشاوره است؟

نتيجه‏ گيرى
حل مشكلات زن و خانواده مسلمان، تنها در پرتو تلاش علمى انديشمندان و با مبناقراردادن كتاب آسمانى و سيره نبوى امكان‏پذير است. اما در مراجعه به متون مقدس،اين بار، به جاى توقف بر نصوص و يا اكتفا به فتاواى فقهاى عظام، لازم است در عين‏پذيرش آن، به فضاى نظريه‏پردازى علمى قابل استناد به وحى پاى نهيم و پايه‏هاى‏محكمى براى سياستگذارى و برنامه‏ريزى كلان مبتنى بر انگاره‏هاى اسلامى بنا كنيم.اين حركت ارزشمند گرچه از پرسش‏گرى و نقد انگاره‏هاى موجود آغاز مى‏شود امامى‏تواند نگاه جامعه علمى را به سمت نگرشى نوين معطوف نمايد؛ نگرشى كه ضمن‏توجه به كارآمدى و حجيت، با رويكردى خانواده‏گرا، هم به حل معضلات اجتماعى‏مى‏انديشد و هم داعيه دفاع از زنان را در سر دارد. تنها با چنين رويكردى است كه‏مى‏توان به اصلاح جامعه و حل مشكلات زنان اميدوار بود/
والسلام

منابع
– الطوسى، محمدبن الحسن، تهذيب‏الاحكام، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1364/
– ايران دخت )ماهنامه سياسى، اجتماعى و فرهنگى(، مجمع اسلامى بانوان، ش32، تيرماه 1385/
– استنلى كرنر، »پايان ازدواج در اسكانديناوى«، ترجمه مريم رفيعى، حورأ)ماهنامه علمى‏فرهنگى و اجتماعى زنان(، ش 19/
– »ازدواج در اسكانديناوى در حال مرگ است«، كيهان، 85/4/19، ص 15/
– ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهرى، تهران، شركت انتشارات‏علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1373/
– الحرالعاملى، محمدبن الحسن، وسائل‏الشيعه الى تحصيل مسائل‏الشريعه، قم، موسسْآل‏البيت)ع( لاحيأالتراث، 1374/
– پايدار، ابوالقاسم، نهج‏الفصاحه )مجموع كلمات قصار حضرت رسول اكرم)ص«، تهران،سازمان انتشارات جاويدان، 1376/
– سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، قم، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1376/
– اسدى، ليلا »بررسى نفقه زوجه و اقارب در حقوق انگلستان«، نداى صادق، ش 24/
– محسنى، سعيد، نفقه زوجه در حقوق ايران با مطالعه تطبيقى در حقوق فرانسه، پايان‏نامه‏كارشناسى ارشد، دانشگاه امام صادق)ع(/
– كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375/
– مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، المكتبْ الاسلاميه، 1374/
– تونى‏گرنت، زن بودن، ترجمه فروزان گنجى‏زاده، تهران، نشر ورجاوند، 1381/
– آلن و بارباراپيز، آنچه زنان و مردان نمى‏دانند، ترجمه زهرا افتخارى، تهران، نسل‏نوانديش، 1383/
– جان گرى، زن، مرد، ارتباط، ترجمه مهدى قرچه داغى، تهران، انتشارات اوحدى،1376/
– ديويد سال، مرد توانا، ترجمه سعدى مرادى، تهران، نشر ورجاوند، 1384/
– – سند چهارمين كنفرانس جهانى زن )كار پايه عمل( و اعلاميه پكن، ترجمه: على آرين وعلى ميرسعيد قاضى، تهران، دفتر امور زنان در نهاد رياست جمهورى، 1375/
– نورى، حسين، مستدرك‏الوسائل و مستنبط المسائل، بيروت، موسسْ آل‏البيت)ع(لاحيأ التراث، 1408/
– مانوئل كاستلز، عصر اطلاعات، ترجمه حسن چاووشيان، تهران، طرح نو، 1382/
– منجم، رؤيا، زن – مادر، تهران، نشر قومس، 1382/
– امينى، فاطمْ الزهرا، انتشارات اميركبير، تهران، 1369/
تغيير نگرش‏ها و اصلاح رويه‏ها و قوانين مربوط به زن و خانواده، دردهه‏هاى اخير، مسير مطمئن و رو به رشدى نپيموده است و اين انحطاطپيش از آن كه نتيجه تأثيرپذيرى از گفتمان فمينيستى و برخى نظريه‏هاى‏علوم اجتماعى باشد، معلول سيطره ادبيات مدرن و سرمايه‏دارى برساختارهاى علوم انسانى و جريان‏هاى اجتماعى است. اصلاح اساسى دراين زمينه نيازمند تدوين نظريه اسلامى زن و خانواده و جريان يافتن‏ادبيات دينى در ساختارهاى علوم انسانى و برنامه‏ريزى كلان اجتماعى‏است. دستيبابى به نظريه‏هاى اجتماعى اسلام مسئوليتى سنگين بر دوش‏انديشمندان مسلمان است كه از پرسش‏گرى و نقد ديدگاه‏هاى موجودآغاز مى‏شود و بر متون وحيانى و سنت نبوى استوار مى‏گردد/
.1 ر.ك: ايران دخت، ش 32 )تير 85)، ص 4/
.2 ر.ك: استنلى كرتز، »پايان ازدواج در اسكانديناوى«، ترجمه مريم رفيعى، حورأ، و »ازدواج در اسكانديناوى در حال‏مرگ است« كيهان، 85/4/19، ص 15/
.3 اين سخن البته به معناى انكار تأثيرگذارى زمان و مكان در تغيير مصاديق نيست. تبدّل عناوين با تحقق‏شرايط آن از مباحث پذيرفته شده در علم فقه است/
.4 ر.ك: نحل / 59/
.5 ر.ك: ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ص 201 و جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 1، ص 50/
.6 ر.ك: نحل / 57 ؛ نجم/ 21 و 27 و ويل دورانت، همان، ج 1، ص 206/
.7 ر.ك: نحل / 97؛ نسأ / 124؛ غافر / 40 و آل عمران / 195/
.8 توبه/ 71 و 72/
.9 احزاب / 34/
.10 نور / 23 و احزاب / 58/
.11 محمد / 19/
.12 احزاب / 73
.13 حديد / 12/
.14 تحريم / 11 و 12/
.15 كنزالعمال، ح 4531/
.16 ر.ك: وسائل‏الشيعه، ح 27306 و 27314 و نهج‏الفصاحه، ح 2481/
.17 ر.ك: تكوير / 8 و جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 1، ص 48/
.18 نهج‏الفصاحه، ح 1520 1477 و 1728/
.19 ممتحنه / 10/
.20 بحارالانوار، ج 4، ص 162، ح 4.
.21 ر.ك: علامه امينى، فاطمْ الزهرا، ص 94/
.22 آل‏عمران / 47 – 42/
.23 آل‏عمران / 61/
.24 ر.ك: احزاب / 33/
.25 ر.ك: ليلا اسدى، بررسى نفقه زوجه و أقارب در حقوق انگلستان، فصلنامه نداى صادق، ش 24، ص 16-9 وسعيد محسنى، نفقه زوجه در حقوق ايران با مطالعه تطبيقى در حقوق فرانسه، پايان‏نامه كارشناسى ارشد، دانشگاه‏امام صادق7/
.26 ر.ك: كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان، ماده 16/
.27 ر.ك: سند چهارمين كنفرانس جهانى زن، كار پايه عملى و اعلاميه پكن/
.28 ر.ك: تونى گرنت، زن بودن و آلن و باربارا پيز، آنچه زنان و مردان نمى‏دانند/
.29 ر.ك: جان گرى، زن، مرد، ارتباط و ديويد سال، مرد توانا/
.30 ر.ك: خبرنامه زنان، ش 44،تير 83، ص 11/
.31 وسائل‏الشيعه، ح 25341/
.32 الكافى، ج 5، ص 507، بحارالانوار، ج 77، ح 191 و نهج‏الفصاحه، ح 2892/
.33 وسائل‏الشيعه، ح 24979 و  24954/
.34 مستدرك‏الوسائل، ح 17933/
.35 وسائل‏الشيعه، ح 27557/
.36 نهج‏الفصاحه، ح 1519/
.37 وسائل‏الشيعه، ح 21720/
.38 وسائل‏الشيعه، ح 27628 و 27377 و نهج‏الفصاحه، ح 1393/
.39 نهج‏الفصاحه، ح 3137 2617 و 3047/
.40 وسائل‏الشيعه، ح 24942 و نهج‏الفصاحه، ح 1535 2237 2615 و 2094/
.41 نسأ / 34/
.42 بقره / 180 83 و 215، نسأ / 36؛ انعام / 151؛ اسرأ / 23؛ لقمان / 14؛ مستدرك‏الوسائل، ح 18018 ووسائل‏الشيعه، ح 27665/
.43 وسائل‏الشيعه، ح 27672 27607 27705 و 27673/
.44 مستدرك‏الوسائل، ح 17908/
.45 مستدرك الوسائل، ح 8119 و نهج‏الفصاحه، ح 2625/
.46 نسأ / 19.
.47 نهج‏الفصاحه، ح 1296/
.48 همان، ح 2417؛ الكافى، ج 5، ص 67 و وسائل‏الشيعه، ح 27814 و 27601/
.49 وسائل‏الشيعه، ح 25300؛ نهج‏الفصاحه، ح 881/
.50 وسائل‏الشيعه، ح 25457/
51. William D.Gaerdner, the war against the family.
.52 ر.ك: ماوئل كاستلز، عصر اطلاعات، ج 2، ص 180/
.53 نويسنده كتاب زن – مادر در نقد ديدگاه فرودستى تاريخى زنان معتقد است: »دليل آن كه زن در طول تاريخ‏در مقابل مديريت اقتصادى مرد در خانه موضع نگرفته، ناتوانى و عدم درك وى نيست بلكه ناشى از اين نگاه‏است كه زن سنتى احساس نكرده است كه مديريت مرد بر منابع اقتصادى به منزله استثمار اقتصادى زن واقتدار مرد است بلكه مرد را وكيل خرج خانواده مى‏دانسته كه در مسير مصلحت خانواده اقدام مى‏كند« )ر.ك:رؤيا منجم، زن – مادر، ص 27 تا 31)/
.54 وسائل‏الشيعه، ح 24901/
.55 همان، ح 24902 و 24914/
.56 همان، ح 24915 و 25318/
.57 بقره / 268/
.58 وسائل‏الشيعه، ح 24984 24983 و 24986/
.59 همان، ح 24996 و نهج‏الفصاحه، ح 782/
.60 نسأ / 34/
.61 بحارالانوار، ج 77، ص 355 و وسائل‏الشيعه، ح 27814/
.62 تهذيب‏الاحكام، ح 1597/
.63 مستدرك‏الوسائل، ح 9959 و 3057/
.64 نهج‏الفصاحه، ح 2778 و وسائل‏الشيعه، ح 25315 و 25354/
.65 وسائل‏الشيعه، ح 28597؛ نهج‏الفصاحه، ح 226 و بحارالانوار، ج 76، ص 334، ح 1/
.66 وسائل‏الشيعه، ح 28598 و نهج‏الفصاحه، ح 1389 75 و 1390/
.67 وسائل‏الشيعه، ح 25463 و 24957/
.68 نهج‏الفصاحه، ح 28 و 2628 و وسائل‏الشيعه، ح 25323/
.69 وسائل‏الشيعه، ح 27874/
.70 نسأ / 35/
.71 وسائل‏الشيعه، ح 27879 و 28598/
.72 وسائل‏الشيعه، ح 28598/
.73 مستدرك‏الوسائل، ح 15110/
.74 نهج‏الفصاحه، ح 621 و 2165 و وسائل‏الشيعه، ح 24930/
.75 وسائل‏الشيعه، ح 25074 25073 و 25078/
.76 وسائل‏الشيعه، ح 27774 و نهج‏الفصاحه، ح 2630/
.77 بحارالانوار، ج 74، ص 389، ح 2/
.78 بقره / 27؛ رعد / 27؛ نهج‏الفصاحه، ح 1690 و مستدرك‏الوسائل، ح 10365/
.79 مستدرك‏الوسائل، ح 17908 و 8119/
.80 وسائل‏الشيعه، ح 27814 و 27808/
.81 وسائل‏الشيعه، ح 25019 و نهج‏الفصاحه، ح 1096/
.82 وسائل‏الشيعه، ح 27375 و 37379/
.83 وسائل‏الشيعه، ح 27544 و 27623 و نهج‏الفصاحه، ح 1108/
.84 همان، ح 27627/
.85 وسائل‏الشيعه، ح 25154 25418 25410 25408 25405 و 2553/
.86 همان، ح 27581/
.87 همان، ح 25233/
.88 نهج‏الفصاحه، ح 1393/
.89 وسائل‏الشيعه، ح 27623/
.90 الكافى، ج 6، ص 47/
.91 وسائل‏الشيعه، ح 25164 25161 25159 25158 25157 و 25354/
.92 وسائل‏الشيعه، ح 25181 و 25187/
.93 نهج‏الفصاحه، ح 478 و وسائل‏الشيعه، ح 25418 و 25310،
.94 نهج‏الفصاحه، ح 2045 و 1519 و وسائل‏الشيعه، ح 25288/
-95 انتقاد از كليت جبر سازمانى و تكنولوژيك البته نبايد به معناى ناديده گرفتن تأثيرات قهرى گذار از شرايطسابق به شرايط جديد تلقى شود. بنابراين مى‏توان تأثيرات شهرنشيتى، مدرنيسم و تكنولوژى‏هاى جديد راپذيرفت اما پرسش اصلى در دو ناحيه است: اول آن كه اين تأثيرات جزئى‏اند يا در تمام عرصه‏هاى حيات و به‏طور حداكثرى دوم آن كه اين تأثيرات از نوع مقتضى )زمينه‏ساز( است يا علّت تامه/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *