آشنايی با برنامه‌ريزی فرهنگی

تاليف : محمد سهيلي
خلاصه كتاب: ويراستار : سمانه خمسه اي
گرافيست : احسان عرفاني
چاپ اول : پاييز 1389- شمارگان : 3000 نسخه
انتشارات قدس رضوي- چاپ : موسسه فرهنگي قدس
شابك : 9-19-5794-600-978

پیشگفتار: یکی از مهمترین وظایف مدیران در عرصه های مختلف, برنامه ریزی است. گرچه در ضرورت برنامه ریزی تردیدی نیست اما از آنجا که برنامه ریزی در زمینه های گوناگون, کاربردهای متفاوت دارید باید برای هر زمینه رویکری متناسب با آن داشت.
عرصه ی فرهنگ به دلیل سر وکار داشتن با نگرش ها و ارزشهای گوناگون و در نتیجه عدم قطعیت در پیش بینی ها و دیدگاه، رویکرد خاصی را برای  برنامه ریزی می طلبد که برنامه ریزی فرهنگی نامیده میشود تبیین رویکرد های خاص برنامه ریزی در عرصه فرهنگی، موضوع اصلی این کتاب را تشکیل می دهد.
از آنجا که برنامه ریزی فرهنگی در سازمان های مردم نهاد و تشکلهای محلات با برنامه ریزی فرهنگی در سازمان ها و نهادهای توسعه یافته ی فرهنگی متفاوت است، در این نوشتار سعی شده با نگاهی ویژه به این سازمان ها و تشکل ها روایت خاصی از برنامه ریزی فرهنگی ارائه گردد تا از کاربردی مناسب برخوردار باشد. دستیابی به شیوه ی مطلوب برنامه ریزی فرهنگی روند مستمری است که  این گونه تلاش ها آغازی برای آن به شمارمی آید. همچنین موفقیت در این عرصه جز با دریافت دیدگاه ها و تجارب دست اندرکاران عرصه ی فرهنگ به ویژه فعالان تشکل ها و سازمان های مردم نهاد میسر نخواهد بود.
آشنایی با فرهنگ
انسان به صورت جمعی زندگی می کند؛ زیرا نیازها، بهره ها، برخورداری ها، کارها و ف
عالیت هایش ماهیتی اجتماعی دارد.رفع نیازهای آدمیان جز با تقسیم کار، فعالیت و بهره ها به صورت مجموعه ای از سنت ها وقوانین میسر نیست. از طرف دیگر اندیشه ها،ایده ها و خلق و خوی هایی بر عموم مردم حکومت می کند که به آن ها وحدت و یگانگی می بخشد. نیازهای مشترک اجتماعی و روابط ویژه انسانی ، افراد را به یکدیگر پیوند میدهد و به زندگی آن ها وحدت می بخشد. افراد جامعه در حکم مسافران یک اتومبیل ،هواپیما، قطار و یا کشتی اند که به سوی مقصدی واحد حرکت می کنند . این افراد یا همه با هم به منزل می رسند، و یا همگی دچار خطر می شوند و یا همه از رفتن باز می مانند و در نهایت سرنوشت یکسانی پیدا می کنند.
به بیان شهید مطهری ، جامعه، مرکب حقیقی است از نوع مرکبات طبیعی؛ ولی ترکیب روح ها، اندیشه ها، عاطفه ها، خواستها، اراده ها و بالاخره ترکیبی فرهنگی است؛ نه ترکیب تن ها و اندام ها. آیات قرآن کریم نیز این نظریه را تأیید می کند. قرآن برای جوامع، سرنوشت مشترک، نامه ی عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت عصیان قائل است. بدیهی است که اگر جامعه وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت وفهم وشعور و و طاعت و عصیان هم معنی ندارد. این ها دلایلی است مبنی بر این که قرآن، برای جوامع نوعی حیات و مرگ جمعی حقیقی قائل است و نه تشبیهی و تمثیلی.
مفهوم فرهنگ که در انسان شناسی و جامعه شناسی به کار می رود ، شامل مفاهیمی از قبیل نقش ها، مدل ها، ارزش ها و نمادهاست وبا استفاده از آن می توان به سطح جامعه شناسی واقعیت کلان اجتماعی رسید.
فرهنگ به معنایی که دراین کتاب مورد توجه قرار گرفته شامل چند خصوصیت اصلی است:
1- فرهنگ باحضور افراد شکل می گیرد و تدوام می یابد.
2- آن چه قبل از هر چیز فرهنگ را می سازد شیوه های فکر، احساس و عمل مشترک بین افراد متعدد است و فرهنگ جامعه لزوماً باید بین افراد زیادی مشترک باشد.
3- شیوه های تفکر، احساس و عمل می تواند کم وبیش رسمی شود وشکل معین و خاصی به خود بگیرد.
4- فرهنگ ناشی ازاشکال و سازوکارهای فرایند یادگیری است؛ حتی برخی فرهنگ را تمامی آن چه که یک فرد باید برای زندگی در جامعه فراگیرد، تعریف کرده اند.
از نظر جامعه شناسی کارکرد اصلی فرهنگ، جمع آوری افرادی به عنوان یک جامعه مشخص است. همچنین به عنوان جهان فکری ، اخلاقی و نمادی مشترک میان افرادی است که می توانند از این طریق با یکدیگر مرتبط شوند. هر یک از این افراد می توانند خود را عضو کلی بداند که فراتر از آنهاست و آن را گروه ، تشکل، انجمن، جماعت و یا جامعه می نامند. از نظر روانشناسی، کاربرد فرهنگ با خود و محیط طبیعی و اجتماعی ارتباط برقرار می کند و خود، احساسات، احتیاجات و محرک هایش را کنترل می کند؛ بنابراین فرهنگ همانند منشوری است که انسان  از درون آن واقعیت را می بیند وآن را به کار می گیرد تا خود را با آن تطبیق داده وآن را کنترل کند.
برنامه ریزی فرهنگی
در فرهنگ دینی و ازدیدگاه اسلام، هدف انبیا کارکردی شدن فرهنگ است؛ یعنی تبدیل فرهنگ نظری و آرمانی به فرهنگ ملی و واقعی.
بنابراین مجموعه ی آن چه از دین به عنوان فرهنگ استنباط می شود، جامعه را در تمام
قسمت ها کارآمد می کند و این همان کارآمدی فرهنگ اسلامی است.
بر مبنای این که جوامع انسانی دارای حیات اجتماعی و فرهنگی است، هر گونه تحول اجتماعی نیز باید با تکیه بر تغییر و تحول فرهنگی صورت گیرد. امام خمینی(ره) در این زمینه می فرماید:
« فرهنگ باید متحول بشود و تحول می خواهد. بزرگ ترین تحول باید در فرهنگ بشود؛ برای این که بزرگ ترین مؤسسه ای است که ملت را یا به تباهی می کشد یا به اوج عظمت و قدرت
می کشد».
تاریخچه ی برنامه ریزی فرهنگی را تا یونان باستان می توان دنبال کرد. افلاطون در کتاب جمهوری ، هدایت فرهنگی جامعه را به سوی مسیرهای از پیش تعیین شده ، وظیفه ی دانایان و حکما می داند. در مقابل ، ارسطومعتقد است وظیفه ی حکومت ایجاد زمینه و بستر مناسب برای بروز فضیلت و نیکی در مردم است.به طور کلی آرمان شهر گرایی مبتنی بر ایجاد جامعه ای با فرهنگ مطلوب است.
تأثیرگذاری فعالیت های فرهنگی منوط به تنظیم و جهت گیری تمامی تلاش ها و منابع به سوی اهداف مشترک فرهنگی است و براین اساس برنامه ریزی به عنوان مهم ترین وظیفه ی مدیریت فرهنگی مطرح می شود برنامه ریزی برای نیل به توسعه ی فرهنگی مستلزم درکی صحیح از توسعه ی فرهنگی است و این مهم جامه ی عمل نمی پوشد مگر این که پیش از آن موارد زیر حاصل شود:
1- ارزش و اهمیت توسعه ی فرهنگی در برنامه های درازمدت اقتصادی و اجتماعی روشن گردد.
2-برنامه ریزان توسعه به هدف های جامعه توسعه، به ویژه اهدافی که به رشد فرهنگی مربوط می شود،توجه کنند.
3- تلاشی همه جانبه برای درک ظرفیت های فرهنگی و تأکید بر نقش فلسفه، علم، هنر، ادب و اندیشه در توسعه و نیز ایجاد فضایی مطلوب برای توسعه ی اجتماعی و اقتصادی صورت گیرد.
4- به نقش مشارکت همگانی اعم ازمشارکت احساسی، روحی، فکری و عملی توجه شود و
زمینه های فرهنگی مساعد برای رشد شخصیت خلاقیت و نوآوری، جمع گرایی و کارتشکلی فراهم شود.
بر این اساس، برنامه ریزی فرهنگی نیز به نوبه ی خود باید متکی بر سیاست گذاری صحیح وتعین راهبردهای مؤثر فرهنگی باشد.
امروزه به برنامه ریزی فرهنگی(یا به عبارت دیگر فعالیت عقلانی و سازمان یافته برای حل مسائل فرهنگی یک جامعه، از طریق ایجاد تغییرات آگاهانه در ساخت یا کارکرد فرهنگ)، حتی بیش از خود نظریات فرهنگ توجه قرار می شود. این رویکرد، مسأله ی نخبه گرایی فرهنگی را بیش از پیش در چشم انداز قرارداده است.سخن اصلی نظریه پردازان این است که بدون وجود یک هدایت فرهنگی و اجتماعی ، جوامع مدرن از هم خواهند گسیخت.
ویژگی های برنامه ریزی فرهنگی
هرچند اصول برنامه ریزی در زمینه های مختلف یکسان است، اما شیوه ی تحقق آن می تواند متناسب با هر زمینه متفاوت باشد. این تفاوت به ویژه در زمینه ی فرهنگی برجستگی بیشتری دارد.
مهم ترین تفاوت برنامه ریزی فرهنگی شامل این موارد است:
1- به دلیل گستردگی عرصه ی فرهنگ(شمول فرهنگ بر اندیشه ها، باورها،هنجارها، رفتارها و…) هدف گذاری منسجم فرهنگ بسیار دشوار است.
2- با توجه به تعدد و تنوع عوامل تأثیرگذار در عرصه ی فرهنگ، حتی برای اهداف مشخص فرهنگی نیز، فرآیند و روش های مشخص و تعریف شده ای وجود ندارد و به جای آن لازم است طیفی از روش ها و فرآیندهای مختلف مد نظر قرار گیرد.
3- با توجه به میان رشته ای بودن فرهنگ،قواعد یا قوانین آن دچار ابهام است.
4- به دلیل تأثیرگذار بودن عامل زمان در رفتار و تغییرات فرهنگی، تغییرات به صورت غیرخطی است و با روش های معمول قابل پیش بینی و برنامه ریزی نیست.
5- به دلیل تأثیرعمده ی عامل انسانی،تحقق اهداف مشخص شده در زمینه های فرهنگی از قطعیت لازم برخوردار نیست وبه این دلیل در این زمینه هیچ گونه قطعیتی وجود ندارد.
6- سنجش جنبه های اصلی برنامه ریزی یعنی کارآیی و اثربخشی در زمینه ی فرهنگی بسیار دشوار است و در برخی موارد اساساً امکان پذیر نیست.
با توجه به جامعیت فرهنگی برنظام اجتماعی و نیز گسترش عوامل تأثیرگذار فرهنگ، طرح ریزی فرهنگی به معنای شکل دادن به فرهنگ میسر نیست. از دیدگاه دیگر اگر عوامل تأثیرگذار بر فرهنگ را از یک سو به نهادهای دولتی و از سوی دیگر به گروه های جامعه منحصر کنیم و فرهنگ را ثمره ی تعامل این دو بدانیم، در این صورت متولی دانستن بخشی از دولت(ویا حتی تمامی آن) برای فرهنگ و شکل بخشیدن به آن، دور از واقعیت جلوه خواهد کرد. بر این اساس دستیابی به اهداف فرهنگی، مستلزم مشارکت تمامی جامعه به ویژه حضور فعال تشکل های مردمی است. هدف از طرح ریزی فرهنگی نیز،تعیین اهداف دست یافتنی و تلاش در جهت دستیابی به آن ها و همچنین پاسخگویی مناسب به مسائل حیاتی فرهنگی جامعه خواهد بود.
مقام معظم رهبری در این خصوص می فرمایند:
« در قبال فرهنگ، دو تفکر افراطی وجود دارد؛عده ای فرهنگ را مقوله ای رها و غیر قابل مدیریت می دانندو معتقدند باید فرهنگ عمومی را به حال خود رها کرد و در مقابل عده ای دیگری معتقدند باید با سخت گیری شدید و کنترل همه ی مسائل، قالبهای خاصی را در فرهنگی عمومی و حتی مسائل و اخلاق شخصی، به جامعه تحمیل کرد؛ اما هردوی این برخوردها افراطی ومضر است و به مقوله ی فرهنگ باید با نگاه معقول اسلامی نگریست».
مدل های برنامه ریزی فرهنگی
برای دستیابی به مدل های برنامه ریزی فرهنگی ابتدا به دیدگاه ها و مدل های رایج دراین زمینه پرداخته می شودو در ادامه برخی مدل های غیر رسمی، و در عین حال مهم(که دارای کاربرد گسترده اند)، بحث خواهد شد.
دیدگاه های برنامه ریزی
دیدگاه متداول برنامه ریزی، دیدگاه خردگرا یا تأملی است. این دیدگاه متکی بر نظرات کارشناسی و تخصصی و الگوهای ریاضی، برای ترسیم وضعیت بهینه و راه های رسیدن به آن،با لحاظ منافع و عقاید گروهای مناسب وجود دارد که می توان با استفاده از ابزارهای عملی به آن دست یافت. پس کافی است از میان گزینه های عملی موجود، یکی را بر اساس عقل برمی گزینیم و بدان عمل کنیم. از این دیدگاه هنوز در برنامه ریزی استفاده می شود.
از میان دیدگاه های جدیدتر می توان به برنامه ریزی تعاملی اشاره کرد که عمدتاً مبتنی بر آرای فیلسوف معاصرآلمانی «یورگن هابرماس» است. وی در آثار خود بر گفت وگو تأکید دارد و دانش را بیش از تأملات فردی ناشی از گفت و گو و تعامل انسانی می داند.عمل ارتباطی نیازمند یک حوزه ی گفتمانی معین است؛ پس برنامه ریزی تعاملی نیز، از تأمل و خردگرایی بی نیاز نیست و در واقع مکمل
برنامه ریزی خردگرا است. اما در هال حال چارچوب تعاملی برنامه ریزی مانع از آن می شود که برنامه ریزان پیش فرض های ذهنی خود را پشت مدل های ریاضی پنهان کنند و تصمیمات عالی اما دور از واقعیت بگیرند.
دیدگاه دیگر، برنامه ریزی هماهنگ ساز است که برنامه ریزی را فعالیتی برای ایجاد هماهنگی می داند. اين ديدگاه نيز رويكردي ارتباطي دارد، با اين تفاوت كه هماهنگي ميان سازمانن ها مطرح است نه ميان افراد؛ چرا كه سازمان ها ، واحدهاي ناهمگون و متشكل از اجزاي متنوع اند. اين هماهنگي از طريق طراحي چارچوب هاي تشكيلاتي و شيوه هاي اجرايي امكان پذير مي شود. موضوع هايي كه برنامه ريزي هماهنگ ساز به آن توجه مي كند را مسائلي از قبيل سازماندهي و تجديد سازمان، تخصيص منابع، ايجاد انگيزه و نظام كنترل تشكيل مي دهد.
به ديدگاه برنامه ريزي چارچوب ساز كه مدت هاست از ابعاد برنامه ريزي بوده در سال هاي اخير بيشتر توجه شده است . طرح هاي جامع يا برنامه هاي راهبردي از اين زاويه تدوين مي شوند. اساس كار در اين ديدگاه رسيدن به يك يا چند ابرسياست براي هر وضعيت مشكل دار است.
ابرسياست ، گفتمان مسلط در يك حوزه معين اجتماعي است كه به آن « دكترين برنامه ريزي» يا «رهنمود كلي» نيز گفته مي شود. ابر سياست يا گفتمان مسلط در مورد يك مسأله اجتماعي معين
مي تواند حاصل گفت و گوي وفاق جويانه ي تمامي اعضاي اجتماع سياستي يا توافق جمعي همه ي علاقه مندان به حوزه مورد نظر باشد.
اين موارد اصلي ترين ديدگاه هاي مطرح در اين زمينه است؛ اما به باور صاحبنظران ، برنامه ريزي بسيار پيچيده است كه ديدگاه هاي گفته شده را در بر مي گيرد از آن ها فراتر مي رود.
مباني برنامه ريزي
برنامه ريزي را اين گونه تعريف كرده اند: « تعيين هدف هاي درست و سپس انتخاب مسير، وسيله يا روش« درست يا مناسب» براي تأمين اين هدفها».
همچنين مي توان برنامه ريزي را به صورت مجموعه فعاليت هاي آگاهانه و هدفمند براي طراحي وضعيت مطلوب و شناسايي راهكارهاي مؤثر دستيابي به آن تعريف كرد.
برنامه ريزي در سطوح متعددي صورت مي گيرد كه مي توان آن ها را در دو سطح نظري و عملياتي دسته بندي كرد سطوح متداول برنامه ريزي در نمودار آمده است.
سلسله مراتب برنامه ها در دو سطح نظري و عملي
ماموريت
مأمويت ها و رسالت ها
(missions  )
اهداف كلان
(objectives )
راهبردها
(strategies )
خط مشي ها
( policies )
برنامه هاي عملياتي
( operational plans)
قوانين و مقررات
( rules & laws )
رويه ها
( procedures )
بودجه
( budget )

مدل هاي غير رسمي برنامه ريزي و كنترل فرهنگ
با وجود اين كه به كاربردن شيوه هاي افراطي برنامه ريزي فرهنگي در حد كنترل فرهنگ در ديدگاه حكومت ها به ويژه در جوامع دمكراتيك انكار مي شود، اما عجيب است كه بسيار استفاده ميشود. البته ردپاي مباحث نظري در اين مورد را نه در كتاب هاي رسمي بلكه بايد در رمان هاي علمي تخيلي جستجو كرد. بايد دانست اين مباحث منجر به مباحث جدي در آرا و نوشته هاي صاحب نظران گرديده است. از اين جمله مي توان به رمان هاي «دنياي قشنگ نو» نوشته ي آلدوس هاكسلي و كتاب«1984» نوشته ي جرج ارول اشاره كرد.
در «1984» كنترل فرهنگي با بكارگيري روش هاي خشن و شست و شوي مغزي اعمال مي شود و تا حدي با روش هاي كنترلي در جوامع كمونيستي مشابهت دارد(هر چند محل رخدادها در داستان اروپاي غربي است).
در «دنياي قشنگ نو» شيوه ها نسبتاً غيرمستقيم است و از اجبار و روشهاي خشن كمتر استفاده مي شود. جالب توجه است كه بسياري از نكاتي كه در كتاب آمده با وضعيت كنترل فرهنگي در جوامع غربي مشابهت فراوان دارد واين امر در كتاب «مروي بر دنياي قشنگ نو»كه 17 سال بعداز همين نوسينده منتشر شد تأكيد شده است . برخي از نكات اشاره شده در اين كتاب به اين شرح است:
    به نظر مي رسد كه نيروهاي غيرفردي كه ما تقريباً هيچ گونه كنترلي بر آن ها نداريم همه ي ما در جهت كابوس دنياي زيباي نو پيش مي رانند اين به پيش راني غيرفردي، آگاهانه به وسيله نمايندگان سازمان هاي سياسي و بازرگاني تسريع مي يابد كه روش هاي جديد بسياري براي به زير نفوذ در آوردن افكار و احساسات توده ها به سود يك اقليت ابداع كرده اند.
    در آينده اي نزديك، تشويق ها و تحت نفوذ درآوردن مغزي دنياي قشنگ نو جايگزين
روش هاي تنبيه آميز 1984 خواهدشد.
    انگيزه ي تبليغ غيرعقلاني، احساسات و هيجانات فردي وشديد است. خود تبليغ اين احساسات را ارضا مي كند و تبليغ عقلاني در دريايي از مهملات و مهمل سازي فرو خواهد رفت.
    در اين دنيا بهترين و زيباترين تفريحات به صورت مستمر به عنوان ابزاري به منظور دور نگاه داشتن مردم از توجه به واقعيت هاي اوضاع اجتماعي و سياسي به كار مي روند.
    در حال حاضر در هيچ جا، از راهي اصولي به كودكان نمي آموزند كه چگونه حق را از باطل، يا گفته هاي معني دار را از بي معني تميز دهند. چون بزرگ ترانشان حتي در كشورهاي دموكراتيك نمي خواهند آن ها چنين آموزشي را ببينند.
    اين موضوع كه تعداد زيادي از تماشاگران مرفه تلويزيون در نيرومند ترين دموكراسي جهان، بايد چنين تمام و كمال به امر حكومت برخود بي تفاوت باشند و چنين ساده و راحت به آزادي فكر و حق ابراز مخالف بي علاقگي نشان دهند، آزار دهنده است ولي چندان هم شگفت آور نيست.
مسأله ي ارول
مسأله ي ارول يكي ازسه مسئله اس است كه« نوام چامسكي» عمر خود را صرف بررسي آن كرده است. وي به گفته ي خود از اواخر سال1960 عملاً مجبور شد تا تحقيقات خود را در زمينه آواشناسي فدا كند تا به طرح و بررسي وسيع تر و جامع تر مسأله ي ارول بپردازد. اين مسأله عبارت است از اين كه «چرا با وجود شواهد بسيار ما بسيار كم مي دانيم».اين مسأله به ايدئولوژي و قدرت معطوف است و در واقع مسأله اجتماعي-سياسي است . به عقيده ي چامسكي ايرادي اساسي به نحوه ي طرح مرسوم
مسأله ي ارول دارد؛ چرا كه او صرفاً به حالت خاص مسأله ، يعني روش هاي كنترل در جوامع سلطه گرا مي پردازد.در حالي كه حالت ديگر مسأله از نظر فكري جالب تر و به مراتب مهم تر است؛ يعني پاسخ اين پرسش كه: مكانيزم هاي كنترل ذهن در جوامع دموكراتيك و نسبتاً آزاد كدام است؟ و تعيين اين موضوع كه چرا با وجود آزادي افكار عمومي وابزار تحقق  آن(آزادي بيان، آزادي دسترسي به اطلاعات و …) همچنان در مورد ماهيت و نحوه ي كار نهادهاي افكار عمومي جوامع دموكراتيك آگاهي نداريم. به عقيده ي وي در اين جوامع، گزينش و پردازش پيام به رشته اي حرفه اي در زمينه ي مهندسي افكار عمومي و كنترل عقيده تبديل و موجب شده كه ما با وجود شواهد بسيار، كم بدانيم.
چامسكي معتقد است با استمرار اين اوضاع، شهروند چاره اي جز اين ندارد كه خود را به ابزارهاي معرفتي دفاعي (مانند اصل ناباوري) مجهز كند تا اثر روش هاي تسخير و كنترل ذهن را خنثي كند به گفته ي ارول در رسانه هاي غربي به بهانه ي آزادي ،شست و شوي مغزي به صورت امري هميشگي درآمده است ومدارس به يك نظام تلقين كننده تبديل شده اند.
مدل هاي ر سمي برنامه ريزي فرهنگي
با توجه به مشابهت برنامه ريزي در زمينه هاي مختلف، به روش ها و مدل هاي مديريت در
برنامه ريزي فرهنگي نيز توجه مي شود.علاوه بر اين برخي زمينه هاي برنامه ريزي، خاص برنامه ريزي فرهنگي است و به صورت مدل رايج نيز مطرح شده است. برخي از اين مدل ها شامل مديريت استراتژيك ، روش برنامه ريزي مداخله بر اساس هدف ها(pipo) و مهندسي فرهنگي است كه در ادامه بررسي خواهد شد.
برنامه ريزي راهبردي
از ميان نظريات و روش هاي رايج در برنامه ريزي، مي توان به برنامه ريزي راهبردي اشاره كرد كه عمدتاً در قالب برنامه هاي درونگر استفاده مي شود.
برنامه ريزي راهبردي تنها يك برنامه ريزي بلند مدت نيست؛ چرا كه برنامه ريزي بلندمدت ترسيم آينده برمبناي تعميم وضع موجود و ترسيم اقدام هاي ضروري براي رسيدن به آن است.حال آن كه برنامه ريزي راهبردي ارزيابي محيط داخلي و خارجي و تلاش در جهت رفع مسائل عمده به منظور دستيابي به چشم انداز مطلوب واهداف كلان است.
مراحل رسمي برنامه ريزي در قالب نظام طرح ريزي در نمودار آورده شده است و در ادامه به بحث درباره ي هر يك از آن ها پرداخته خواهد شد .

1- تعيين اهداف، مأموريت و وظايف
اولين گام در طرح ريزي استراتژيك ، تعيين اهداف كلان است. اين اهداف در واقع بيانگر رسالت سازمان محسوب مي شود و دليل وجودي و ضرورت استمرار و بقاء آن را نيز تبيين مي كند.
مبناي ديگر، شناخت و روشن سازي ماهيت و معناي تكاليف رسمي و غير رسمي سازمان است. در اين مرحله علاوه بر گردآوري و مشخص ساختن فرمان هاي رسمي و غير ر سمي امور ديگري نيز اهميت دارد كه شامل اين موارد است:
•    بهبود وضعيت فرهنگي و ترويج فرهنگي ديني
•    رشد وارتقاء فكري و معنوري اعضا ومخاطبان تشكل
•    قطعيت بخشيدن و گسترش سرمايه ي اجتماعي در محدوده فعاليت تشكل
2- ترسيم چشم انداز
چشم انداز، ديدگاهي آرماني است كه وضعيت سازمان را در آينده اي مشخص نشان ميدهد؛ البته هنگامي كه از عهده ي مسؤوليت هاي خود برآمده و قاصد خود را محقق ساخته است. چشم انداز متشكل از آينده نگري، درون بيني، تصور، قضاوت، جسارت و شجاعت بسيار است. مثلاً از موارد مهم در چشم انداز
تشكل هاي فرهنگي مي توان به اين نمونه ها اشاره كرد:
•    شمول تشكل بر جوانان معتقد و داراي انگيزه در محدوده فعاليت
•    برخورداري از اعضاء فعال و رشديافته در مسائل معنوي، فكري و فرهنگي
•    فعال ترين تشكل در سطح شهر(استان، كشور و…)در زمينه ي فعاليت ها
3-شناخت محيط خارجي
در شناخت محيط خارجي بايد تمام عوملي كه تأثيري قابل توجه بر نظام و سازمان مورد نظر دارند در نظر گرفته شود. شناسايي مؤثر فرصتها و تهديدات مستلزم بكارگيري رويكردي مناسب است كه مي تواند در برگيرنده مراحل زير باشد:
•    شناخت وضعيت؛ يعني تدوين مجموعه فرضيات اوليه در خصوص شرايط خودي و محيط خارجي
•    شناسايي مسائل و روندهاي كليدي و طرح فرصتها و تهديدات بالفعل و باالقوه
•    تعيين نيازمندي و خلأ اطلاعاتي در زمينه ي مسائل و روندهاي مشخص شده
•    جمع آوري اطلاعات و داده هاي خام
•    پرورش، تحليل و تفسير اطلاعات گردآوري شده
•    برآورد و توليد اطلاعاتي كه براي تصميم گيري سودمند است
•    حفاظت اطلاعات استراتژيكي
4- شناخت محيط داخلي
همان گونه كه گفته شد يكي از اهداف و وظايف اصلي طرح ريزي راهبردي ايجاد زمينه ي تطبيق سازمان با تغييرات آينده است و سازمان بايد با بهره گيري از فرصتها، به مقابله با تهديدات و خطرهاي بپردازد. ابراز واكنش مناسب در برابر تغييرات محيط خارجي مستلزم دستيابي به برداشتي درست از
ضعف ها و قوت هاي سازمان است. هدف از سنجش و شناخت محيط داخلي سازمان نيز شناخت همين ضعف ها و قوت ها يا كارآيي ها و ناتواني هاي آن است.
5- تعيين محورهاي استراتژيك
آن چه تا كنون بيان گرديد در واقع مقدمات و زمينه هاي شناسايي مسائل استراتژيك بود. مسائل استراتژيك محور اساسي برنامه ريزي راهبردي به شمار مي آيند. در واقع يكي از تفاوت هاي اساسي طرح ريزي راهبردي با ديگر چارچوب هاي تصميم گيري اين است كه اين برنامه ريزي با شروع به حل مسائل آغاز نمي شود، بلكه زمينه هاي پيداش و شناخت مسائل را نيز مد نظر دارد و پس از آن به تنظيم فهرست مسائل راهبردي و اولويت بندي آن ها مي پردازد .شناسايي اين مسائل پيش از آن كه به مرحله حل شدن برسند به درستي تبيين شوند.
علاوه بر اين، شناخت مسائل مهم سازمان باعث مي شود تصميم گيرندگان اصلي به لزوم تغيير واقف شوند. به خصوص در مورد امري كه نقص آن ها ممكن است نتايج جبران ناپذيري را به دنبال داشته باشد؛ زيرا اين مسائل برآيندي از محيط داخلي و خارجي و عامل حفظ تبيين صحيح مسائل ، رهنمودهايي را نيز در خصوص حل آنهادر برخواهدشدنيز با بهره گيري از فرصت ها و تكيه بر نقاط قوت، تهديدها وضعف ها را برطرف ساخته و يا به حداقل خواهد رساند. نمونه ي مسائل حياتي
تشكل ها(محورهاي استراتژيك ) عبارتند از:
•    گسترش كمي و كيفي تشكل و افزايش ماندگاري اعضا
•    ارتقاء معنوي و رشد مستمر اعضا
•    افزايش اثربخشي فعاليت ها
•    دستابي به منابع پايدار
علاوه بر اين شناخت مسائل مهم سازمان باعث مي شود تصميم گيرندگان اصلي به لزوم تغيير واقف شوند. به خصوص در مورد اموري كه نقص آن ها ممكن است نتايج جبران ناپذيري را به دنبال داشته باشد؛ زيرا اين مسائل برآيندي از محيط داخلي و خارجي و عامل حفظ موقعيت و بقاي سازمان و نيز مايه ي تسهيل در انجام مأموريت هاست.
6- ترسيم استراتژي
به دنبال تعيين مسائل استراتژيك كه در اين فرآيند نقش تعريف صورت مسأله را دارد ، در اين مرحله به ترسيم استراتژي ها(راهبردها) يابه تعبير ديگر راه حل ها پرداخته مي شود. در مسير تدوين راهبرد، به اين پرسش درباره ي هر مسأله ي استراتژيك پاسخ مي دهند:
•    براي پرداختن به مسأله استراتژيك و رسيدن به اهداف مورد نظر چه گزينه ها يا راهكار هايي وجود دارد؟
•    براي رفع اين موانع چه پيشنهاداتي وجود دارد؟
•    برا ي تحقق را ه حل گزينش شده بايد چه اقداماتي صورت پذيرد؟
شروع مسير با حدس زدن گزينه هاي اصلي صورت مي پذيرد. پس از آن به جاي تدوين پيشنهادهاي اصلي براي دستيابي به آن ها ابتدا موانع موجود بر سر راه گزينه ها مطرح ميشوند. اين امر براي كسب اطمينان از اين است كه با مشكلات اجرايي به شكل مستقيم مقابله ميشود.
در مرحله بعد، پيشنهادهاي اصلي براي دستيابي مستقيم به گزينه ها و يا به تشكل غير مستقيم از راه غلبه بر موانع، انجام خواهد يافت. بعد از اين مرحله با توجه به موانع  پيشنهادات، را ه حل مناسب گزينش مي شود. را ه حل گزينش شده ممكن است تقويت وضع موجود، انتخاب يكي از راهكارها يا تلفيقي از آن ها باشد.
پاسخ پرسش پنجم آغاز راهي مشخص براي اجراي موفقيت آميز استراتژي است؛ راهي كه در مراحل بعد دنبال خواهد شد.
به منظور دستيابي سريع به راهبردها و اطمينان از جامعيت آن ها براي هر مسأله ، از ماتريس يا جدول تحليل عوامل استفاده مي شود. به اين صورت كه براي هريك ازمسائل اساسي ، يك جدول مشابه جدول زير ترسيم شده و قوت ها ، ضعف ها، فرصت ها و تهديدها در خصوص آن مسأله در جدول گنجانده مي شود. سپس با بررسي دوبه دوي اين عوامل، فهرستي از راهكارها و راهبردها كه مي تواند مبناي گزينش راهبردهاي نهايي قرار گيرد مشخص مي گردد.
روش كار به اين صورت است كه از تعامل فرصتها و قوت ها، استراتژي تهاجمي مشخص مي شود واز برخورد ضعف ها و تهديدها ، استراتژي تدافعي شكل مي گيرد. ضعف ها و فرصت ها، استراتژي واكنشي ، و قوت ها و تهديدها، استراتژي رقابتي را شكل خواهند داد.
پس از تلفيق و جمع بندي مجموعه استراتژي به دست آمده استراتژي ها و خط مشي هاي نهايي مشخص خواهد شد.
نمونه ي ماتريس تحليل عوامل براي ترسيم راهكارها و گزينش استراتژي ها براي يك تشكل فرهنگي در جدول بعدي آمده است .
ماتريس تحليل عوامل    قوت ها
ضعف ها
فرصت ها    استراتژي تهاجمي    استراتژي واكنشي
تهديدها    استراتژي رقابتي    استراتژي تدافعي
7- تعيين شاخص هاي كنترلي
برنامه ريزي و كنترل دو روي يك سكه اند. هيچ برنامه اي هرچند به درستي تنظيم شده باشد ، نمي تواند تمام احتمالات ممكن در جريان اجراي برنامه را در نظر داشته باشد و تمام دشواري ها را ازميان بردارد؛ بنابراين نظام كنترلي مشتمل بر نظارت، ارزشيابي و اصلاح ضرورت مي يابد.
كنترل در يك تقسيم بندي اوليه به سه بخش كنترل پيش از اجرا، كنترل هنگام اجراء سنجش برنامه هاي تدوين شده و رفع نقايص احتمالي است كه در فصل گذشته به آن اشاره شد. هدف از كنترل هنگام اجرا، اصلاح عملكرد به منظور اطمينان بيشتر از دستيابي به اهداف  تعيين شده است و كنترل پس از اجرا، ميزان موفقيت برنامه را پس از اجرا مورد سنجش قرار ميدهد در اين بحث به تناسب موضوع، عمده ي توجه معطوف به كنترل هنگام اجرا است.
اصولاً در نظام برنامه ريزي درازمدت به دليل ابهامات و عدم قطعيت هاي اجتناب ناپذير تعيين مسير  وشيوه ي تحقق اهداف از پيش ، نه مسير است و نه مطلوب.دليل ميسر نبودن، دست يافتني نبودن اطلاعات كافي از آينده ي دور، و دليل مطلوب نبودن تقيد به مسير از پيش تعيين شده در برخورد با شرايط جديد  وپيش بيني نشده است. اين امر ، انعطاف پذيري را از برنامه سلب مي كند و زمينه ي گزينش بهترين راهكارها را در شرايط مورد نظر از بين مي برد. بنابراين آن چه در اين رابطه قابل انجام است تعيين اهداف و زمان اجرا(در برنامه هاي ميان مدت وكوتاه مدت) با توجه به شرايط روز و زمان صورت پذيرد.
كنترل درقالب مراحل زير صورت مي پذيرد:
•    تعيين معيارهاي اجراي موفقيت آميز برنامه(شاخص هاي  كنترلي)
•    سنجش نتايج به دست آمده
•    مقايسه ي نتايج و هدف هاي پيش بيني شده و تعيين مغايرت ها
•    تعيين اقدامات اصلاحي
•    اجراي اصلاحات وتعيين بازخورد براي آنها
تعيين و تدوين نظام كنترلي به صورت جامع در برنامه ي ميان مدت و كوتاه مدت صورت پذيرد. آنچه در برنامه ي راهبردي ضرورت زيادي دارد تعيين شاخص هاي كنترلي است. با استفاده از اين شاخص ها درمقاطع زماني( ميان مدت) نزديكي و يا دورشدن برنامه از اهداف سنجش شده ومبنايي براي تغيير يا تعيين مسير در برنامه ميان مدت ميشود.
در كنترل دو مفهوم كارايي( عملكرد صحيح و درست انجام شدن فعاليت ها) و اثربخشي( مؤثر بودن عملكرد در رسيدن به اهداف) مطرح است كه اثر بخشي اهميت بيشتري دارد.
تعيين شاخص ها منوط به وجود اهداف مشخص و تا حد ممكن كمي شده است . بر اين مبنا، بخش كميت پذير اهداف به عنوان شاخص كميت مورد انتظار يا محدوده ي مور نظر براي تحقق شاخص در نظر گرفته مي شود. نمونه ي شاخص هاي كنترلي براي تشكل هاي فرهنگي به صورت زير است:
نظام برنامه ريزي ميان مدت
برنامه ميان مدت بيانگر عمليات عمده اي است كه براي تحقق راهبرد و دستيابي به اهداف مرحله اي لازم است. با استفاده از اين برنامه ها ادغام و تلفيق لازم بين نيازهاي واحدهاي مختلف عملياتي سازمان صورت مي گيرد تا اطمينان لازم نسبت به تبديل اهداف بلندمدت به نتايج دقيق و مشخص حاصل گردد. علاوه بر اين برنامه هاي ميان مدت حلقه ي واسط ميان برنامه ي استراتژيك و برنامه ي كوتاه مدت محسوب ميشوند. اين برنامه ها چارچوب و بستر لازم را براي تعريف و تدوين اهداف كوتاه مدت و برنامه هاي اجرايي تفصيلي و نيز كنترل هاي لازم براي تحقق نتايج عملياتي فراهم مي آورند.
اهداف مرحله اي و برنامه هاي ميان مدت هردو تعيين كننده ي پاسخ «چگونه» و« چه وقت» فرآيند برنامه ريزي استراتژيك محسوب مي شوند.به عنوان مثال« چگونه و چه وقت مأموريت وراهبرد سازمان تحقق خواهد يافت؟» « چگونه و در چه زماني منابع مورد نياز تخصيص خواهند يافت؟»، « چگونه و در چه مواقعي پيشرفت برنامه مورد سنجش و ارزيابي قرار خواهد گرفت».
مبتني بر موارد گفته شده مراحل تدوين برنامه ي ميان مدت نيز ناظر به دو مقوله اشاره شد؛ يعني ارتباط نظام يافته ي برنامه و واحدهاي سازمان و كنترل نتايج اجرا و منابع مورد بهره برداري خواهد بود.
نمودار مراحل اساسي برنامه ريزي ميان مدت در زير آمده است:
پيشبرد و اصلاح برنامه ي راهبردي
در ابتداي تدوين هر برنامه ي ميان مدت، برنامه ي درازمدت موجود بررسي و بازنگري شده و دورنماي برنامه ي دورنگر گسترش مي يابد. با توجه به وضعيت موجود نيز، عملكردها، مسائل، راهبردها، اهداف مرحله اي و منابع بازنگري مي شود.
ترسيم وضع موجود وآگاهي از توانمندي هاي باالفعل و باالقوه، مستلزم برخورداري از اطلاعات بسياري است. حداقل مواري كه در اين جا به آن توجه مي شود عبارت است از:« بررسي روال جاري برنامه هاي ساليانه و تطبيق آن ها با راهبردهاي مصوب». اين گونه مشخص مي شود كه چه بخشي از برنامه هاي فعلي مي توانند در تحقق چشم انداز و راهبردهاي فعلي مؤثر باشند. از سوي ديگر چه بخشي از چشم انداز و راهبردهاي مصوب در روال برنامه ريزي فعلي اهميت چنداني ندارد و بايد براي آنها
برنامه هاي جديد تدوين گردد.
درج اين اطلاعات در فرم شماره 1 صورت مي پذيرد. به اين صورت كه كه در بالاي فرم هدف راهبردي مورد نظر و راهبرد ناظر به اين هدف كه به عنوان راهبرد مبا گزينش شد ه است،( در مرحله 1) نوشته مي شود.
سپس برنامه هاي ناظر به اين هدف و راهبرد در رديف هاي پايين وارد مي شوند اطلاعات مربوط به هريك از برنامه ها شامل عنوان و حجم برنامه و واحد سنجش آن (مانند دفعات برگزاري و واحد سنجش آن يعني كلاس يا دوره آموزشي)، نوع و تعداد مخاطبان برنامه( كساني كه حضور يا مشاركت آن ها در برنامه مورد نظر بوده است)، تعداد نيروي انساني مجري و ميزان اعتبار مصوب براي اجراي برنامه درج مي گردد.
در صورتي كه براي سنجش اثربخشي، برنامه، شاخص خاصي تعريف شده و اين شاخص سنجش شده باشد، نوع و كميت مشخص شده براي اين شاخص نيز ذكر ميشود( مثلاً شاخص رضايتمندي و درصد رضايت مخاطبان)
گزينش اهداف مرحله اي
در مرحله ي بعد با توجه به سياست ها وخط مشي هاي مشخص شده بخشي از اهداف مرحله اي برنامه راهبردي كه در قالب اي برنامه ي ميان مدت قابل تحقق است تعيين ميشود با توجه به درصد اجراي برنامه ي راهبردي و هماهنگي اهداف مرحله اي  وراهبردهاي مربوط در زمينه ي مسائل مختلف، اهداف برنامه ي ميان مدت نيز مشخص مي شود.
با تعيين شاخص ها و هدف گذاري آنها( تعيين وضعيت مطلوب) تعيين اهداف  پنج ساله مشخص مي شوند. مشابه شاخص ها كه براي آنها واحد سنجش ، وضعيت موجود و وضعيت مطلوب درج مي شود و سپس ميزان تخميني تحقق اين اهداف در سال هاي برنامه مشخص و در جدول درج مي گردد؛ يعني براي هر سال درصد  تحقق هدف مورد نظر تعيين مي شود و در صورتي كه اين امر ميسر نباشد تنها سال هايي از برنامه كه براي تحقق هدف لازم است تعيين ميگردد( در خانه ي مربوط علامت زده مي شود).
تدوين برنامه ها
در اين مرحله اهداف به شكل برنامه مي آيند؛ بدين ترتيب كه با تعيين راهكارهاي مناسب براي تحقق تصميمات ، اهداف كمي ، مراحل، زمانبندي و منابع مورد نياز براي اجراي آن مشخص مي شود و در قالب يك برنامه ي ميان مدت تدوين مي گردد.
برنامه هاي ميان مدت كه اجراي آنها به تأمين همين اهداف مي انجامد، برمبناي اهداف پنج ساله مشخص مي شود؛ به نحوي كه مجموع اهداف كمي اين برنامه ها، با هدف پنج ساله ي مورد نظر متناسب و معادل باشد.
مخاطبين برنامه ها و نوع يا قشر مورد نظر علاوه بر هدف كمي، با توجه به ماهيت فرهنگي
برنامه ها تعيين مي شود. درادامه، منابع برنامه شمال تعداد نيروي انساني مورد نياز، ميزان بودجه و اعتبارات ريالي به صورت اجمالي مشخص مي شود.( اعتبارات بعداً به صورت دقيق تر برآورد مي شود). در انتها ، مجري برنامه از طريق برون سپاري يا زير مجموعه مؤسسه و…) و زمان اجرا( متناسب با سال هاي اجراي برنامه ي ميان مدت) تعيين مي گردد.
•    تعيين منابع مورد نياز
منابع كلان برنامه ها و منابع مورد نياز در مقاطع زماني(ساليانه) بر مبناي محاسبات پروژه مشخص و بررسي مي شود. بررسي منابع با توجه به ظرفيت هاي موجود ( نيروي انساني و…) برآوردهاي اقتصادي و مالي صورت مي پذيرد.
برآورد برنامه ها در دو زمينه ي هزينه هاي جاري( كه به صورت مستمر و ساليانه صورت مي گيرد) و هزينه هاي سرمايه اي ( هزينه ي اقلام سرمايه اي كه معمولاً يك بار در برنامه صورت مي پذيرد) انجام ميشود. اين هزينه ها به صورت سرانه( بر مبناي واحد اهداف  كمي) و براي سال برنامه ( ميانگين پنج ساله) و در مقايسه با هزينه مشابه در سال گذشته صورت مي گيرد. در اين مرحله منابع و نحوه ي تأمين هزينه ها و شيوه ي اجراي آن ها، كه مي تواند در هزينه تأثير گذار باشد(اجراي مشاركتي و…) مورد نظر نيست. برآورد دقيق تر و تفصيل برآورد اعتبارات در جريان اجراي برنامه ي ميان مدت و درقالب تدوين برنامه ي ساليانه صورت مي پذيرد.
•    تعيين زمان مورد نياز
با ترسيم شبكه، مسير بحراني براي زمان اجراي كل برنامه ي ميان مدت مشخص شده و با سقف زماني اين برنامه ي ميان مدت مقايسه مي شود.
•    ترسيم شبكه ي ارتباط برنامه ها
ارتباط بين برنامه ها از نظر تقدم و تأخر و پيش نياز بودن، بر مبناي اهداف كمي، زمانبندي و منابع موردنياز، ترسيم ميشود. اجراي موازي و متوالي آن ها نيز در قالب شبكه اي شبيه به شبكه ي مسير بحراني (cpm) تنظيم مي شود.
با توجه به ارتباط متقابل برنامه ها و پيش نياز بودن برخي از آن ها براي برخي ديگر، بر مبناي اهداف كمي، زمانبندي و منابع مورد نياز، ارتباط بين برنامه ها بررسي مي شود تادر قالب شبكه اي از برنامه هاي به هم پيوسته و مرتبط ترسيم شود. اين شبكه در برآورد زمان مورد نياز براي اجراي تمامي اين برنامه ها در قالب برنامه ي ميان مدت مبنا قرار مي گيرد.بر اين اساس مي توان بررسي كرد  كه آيا تحقق برنامه ي ميان مدت در سقف زماني  اجراي آن( پنج سال) امكان پذير است يا خير. وديگر اين كه منابع مورد نياز در مقاطع گوناگون برنامه( مانند سال هاي اجراي برنامه) چگونه است. فرم 6 هريك از برنامه ها در فرم داراي كد مشخص مي شوند واكثر برنامه اي داراي پيش نيازند؛ كد اين پيش نياز هم درج مي گردد.
•    تطبيق زمانبندي ومنابع
با تفكيك برنامه ها در مقاطع سالانه وتعيين منابع مورد نياز، مقايسه ي نيازمندي ها و مقررات انجام ميشود.در اين مرحله امكان بروز تعديل ها و تغييراتي در برنامه ها ، منابع و زمانبندي آن ها وجود دارد كه مي تواند با توجه به روش هاي تعديل منابع و مبادله ي هزينه و زمان در كنترل پروژه و نيز در تطبيق برنامه ها با واقعيات موجود مؤثر واقع شود.
•    تجديد نظر و اصلاح
با توجه به بررسي هاي به عمل آمده زمينه ي تجديد نظر واصلاح در برنامه ها فراهم مي شود. اين اصلاحات در زمينه هاي اهداف كلي و منابع ، زمانبندي و راهكارهاي تحقق اهداف مرحله اي، صورت مي گيرد. با توجه به مرحله اي كه اصلاحات در آن صورت پذيرفته ، مراحل بعدي تا رفع كليه ي اشكلات و نارسايي ها دنبال مي شود و ممكن است اي چرخه براها تكرار شود.
•    تدوين نظام كنترلي
در مرحله ي آخر نظام كنترلي شامل شاخص هاي كنترلي، شيوه ي كنترل عملياتي ، كنترل مالي، نحوه سنجش عملكرد و اعمال اصلاحات تدوين مي شود.
روش برنامه ريزي مداخله بر اساس هدف ها(pipo)
عموماً برنامه ريزي فرهنگي(به ويژه در تشكل ها وسازمان هاي مردمي نهاد) مسأله ي تعيين هدف مشخص براي جهت دهي فعاليت هاي فرهنگي ، اصلي ترين دغدغه است. بنابراين بسياري از روش هاي رايج براي ترسيم چشم انداز ، تعيين عوامل عمده،راهبردها، خط مشي ها و شاخص ها براي تعيين اهداف، فرآيندي دشوار و طولاني به حساب مي آيد. بر اين اساس بهره گيري از روشي كه هدف گذاري در سازمان را بدون مقدمات طولاني ميسر سازد مفيد است.
براي مقاصد اقتصادي، روش هاي متنوع برنامه ريزي طراحي و اجرا شده اند، اما ماهيت آن ها و حاكميت روش كي اهداف و نتايج، سازش پذيري آن ها را با يك نگرش فرهنگي به مسائل توسعه ممكن نمي سازد. با اين وجود ارائه ي يكي از اين روش ها به نام روش برنامه ريزي مداخله بر اساس هدف ها(pipo) مفيد است. از اين روش به عنوان ابزاري براي تعيين اقدام مورد نياز استفاده مي شود؛ زيرا در اين روش، مشخص كردن اقدامات براي ارتباط با جامعه ي مخاطب ضرورت دارد.
روشpipo كه بعدها تحليل چارچوب منطقي نام گرفت روش مفيدي براي برنامه ريزي مشاركتي ارائه مي كند. مراحل كلي اين روش به اين شرح است:
1- گردآوري نمايندگان جامعه ي مورد نظر و صاحبنظران
2- تبيين مسائل عمده و ترسيم درخت مسائل
3- توجه به ارزش هاي فرهنگي و فرصت ها
4- ترسيم درخت اهداف
5-تبيين منطق عمل و اهداف عملياتي
6- تعيين نتايج و فرآورده هاي مورد انتظار
7- تبيين شيوه ي سنجش
در هر صورت اي تحليل، براي ايجاد اهداف عملياتي و تعيين نتايج مورد انتظار در طرح است. از آن جايي كه اين روش به نيازهاي مؤثر جامعه ي موردنظر توجه دارد؛ توانايي عنايت به ارزشهاي فرهنگي جامعه و فرصت هاي مربوط به آن را در مرحله ي اجراي طرح فراهم مي كند. اما اين روش به سبب نابرابري ها ميان اجرا كنندگان طرح و كساني كه درآن صاحب نفع اند، تنگناهاي ويژه ي خود را دارد از طرفي مزاياي اين روش در انعطاف پذيري فرآيندها، برنامه ريزي و مسأله ي پيچيده ي مشاركت مؤثر مردم در توسعه تشكل هاي مردم نهاد نهفته است.
نمونه ي درخت مسائل و درخت اهداف براي تشكل ها در نمودار بعدي آمده است.
درخت مسائل
درخت اهداف
مهندسي فرهنگي
شايد بتوان مهم ترين عرصه ي ايجاد تغييرات برنامه ريزي در زمينه فرهنگ  را مهندسي فرهنگي قلمداد كرد موضوع و ضرورت مهندسي فرهنگي و سياست هاي اصلي تحقق آن نخستين بار توسط مقام معظم رهبري مطرح شد. ايشان در بيانات خود دومفهوم كلي مهندسي فرهنگ و مهندسي فرهنگي را مطرح كردند. اين دو واژه با وجود شباهت ظاهري، در معنا و مفهوم متفاوتند.
مهندسي فرهنگ، يعني با فرهنگ به عنوان يك كل برخورد شود و كلان فرهنگ كشور را برنامه ريزي كرد فرهنگي براي كشور طراحي شود كه مطابق با آرمان ها ايده ها و اصول بوده ، ناظر بر فرهنگ كل كشور باشد ودر حوزه هاي خاص از جمله مهندسي فرهنگ جوانان ، مهندسي فرهنگ روستايي، مهندسي فرهنگ ديني و… فعاليت كند.
مهندسي فرهنگي ، يك روش و ابراز است. يعني روشي است كه با استفاده از آن مي توان براي مسائل خاص فرهنگي، پاسخ هاي مناسبي پيداكرد. پاسخ هايي كه با توجه به نيروي انساني ، توانمندي ها و شرايط و زمينه هاي موجود قابل بهره برداري باشد.
( تعريف مهندسي فرهنگي: علم وفن و توانايي ارائه پاسخ هاي مناسب از نظر كيفيت هزينه و مدت، به درخواست هايي كه از سوي كارشناسان امورفرهنگي در جهت تحقق اهداف فرهنگي صورت مي گيرد.مهندسي فرهنگي ، نظام فرهنگي را مركب از خلاقان، مخاطبان، تصميم گيران و واسطه مي داند).
بر مبناي آن چه گفته شد مي توان ارتباط تشكل هاي فرهنگي و مهندسي فرهنگي را در دو محور عمده بررسي كرد . در محور نخست، مهندسي فرهنگ برسي ميشود با توجه به نقش و رسالت تشكل هاي فرهنگي اين امر متوجه فرهنگ ديني است واز آن طريق در تعامل فرهنگ ديني با ساير عرصه هاي فرهنگ ديني مانند فرهنگ عمومي و فرهنگ ملي … گسترش مي يابد.
در محور دوم، مهندسي فرهنگي نقش محوري دارد و باديدگاهي مسأله محور، مسائل عمده ي تشكل هاي فرهنگي شناسايي و اولويت بندي شده و راهكارهاي  مناسب براي آنها تعيين و اجرا ميشود.
در راستاي دستيابي به اهداف  مورد نظر، مي توان به مراحل زير به عنوان فعاليتها و شرح خدمات اصلي توجه كرد:
1- تحليل و بررسي مباني و مفاهيم مرتبط با فرهنگ و تبيين وضعيت موجود
2- تدوين سياست ها و راهبردهاي مهندسي فرهنگي
3- طراحي مدل ها و فرآيندهاي مورد نياز فرهنگي
4- تدوين نقشه ي مهندسي فرهنگ
5- تدوين برنامه ي اجرايي( ميان مدت)
مهندسي فرهنگي در تشكل هاي فرهنگي
از آن حايي كه پرداختن به مهندسي فرهنگي مستلزم پيروي از شيوه اي نظام مند است ، در ادامه مراحل عمده ي يكي از شيوه هاي قابل پيشنهاد در اين زمينه مورد بحث قرار خواهد گرفت.
1- اشتراك ديدگاه ها: با توجه به جديد و متفاوت بودن ديدگاه مهندسي فرهنگي نسبت به ديدگاههاي رايج، مرحله ي مقدماتي براي ورود به مهندسي فرهنگي، اينجاد تفاهم نسبي و نزديك شدن ديدگاه ها در خصوص مسائل عمده در محدوده مورد نظر و چگونگي پرداختن به آنهاست.
2- مسأله يابي و اولويت بندي: گام بعدي تدوين فهرستي از مسائل عمده ي فرهنگي است. هدف ، مشخص شدن محدوده ي فعاليت تشكل و مسائلي است كه امكان رويارويي با آن ها وجود دارد، كه مي توان بر اساس تبادل نظر مورد بحث قرار گيرد و از اين فهرست مسائل عمده به اولويت بندي مسائل رسيد.
3- بررسي تعامل مسائل و ساير عوامل تأثير گذار: در واقع به دليل تعدد و نيز تعامل مسائل فرهنگي( بايكديگر و با ساير مسائل در حوزه هاي  اجتماعي ، اقتصاي و…) پرداختن به يك مسأله بدون در نظر گرفتن ساير مسائل مرتبط ميسر نيست. علاوه بر آن شرايط و عوامل تأثير گذار ديگري نيز وجود دارند كه بايد در نظر گرفته شوند.
4- هدف گذاري: يعني تعيين ميزان بهبود در يك مسأله ي خاص .اولويت ميزان بهبود ممكن و مورد نظر و اين كه تا چه حد مي توان مسأله را بهبود بخشيد تعيين هدف باعث مشخص شدن سطح ارتقاء مورد نظر مي گردد.
5- توجه به لايه هاي فرهنگي و تأثير اين هدف گذاري: يعني تعيين مصاديق هدف ها در لايه هاي فرهنگي با مفهوم آن . براي نمونه اگر ميزان بهبود امر خاصي در نظر است( مانند اخلاق اجتماعي اسلام) مي توان ميزان بهبود را براساس خروجي ها مشخص كرد سپس بر روي ارزش ها سرمايه گذاري شود، هنجارسازي صورت پذيرد و درنهايت بهبود مورد نظر حاصل شود.
6- برنامه ريزي فرهنگي: كه خود فرآيند مستقل و مفصلي است و شامل تعيين مجري، زمان، منابع، مراحل اجرا و… مي شود لازم است در جهت اجرا، برنامه ريزي فرهنگي نيز مد نظر قرار گيرد.
7- سازوكارهاي سنجش اثر بخشي: بحث مهمي كه در برنامه ريزي فرهنگي وجود دارد شاخص هاي عملكرد است يعني تعيين عواملي كه نشان مي دهد موفقيت مورد نظر در اجرا حاصل شده است يا خير. سنجش اثربخشي فعاليت ها باتوجه به شاخص ها صورت مي پذيرد.
8- سنجش مستمر و بهبود و اصلاح عملكرد: مهندسي ، شيوه اي است كه بايد به صورت مستمر دنبال شود. هرسال عملكرد سنجيده شود در اولويت ها تجديد نظر شده و بهبود و اصلاح عملكرد صورت پذيرد.
در اجرايي شدن مهندسي فرهنگي بايد سامانه هاي عملياتي ومكمل نيز در نظر گرفته شود اين امر نيازمند پژوهش و تطبيق نتايج با عرصه ي مورد نظر است ازجمله مهم ترين اين سامانه ها مي توان به اين موارد اشاره كرد:
•    سامانه ي آمايش فرهنگي
•    سامانه رصد فرهنگي
•    سامانه عملياتي اجراي مهندسي فرهنگي
•    سامانه ارزيابي عملكرد مراكز و سازمان هاي فرهنگي
انجام مهندسي فرهنگي مستلزم فعاليت ها و تدوين مستندات گسترده اي است. جهت راهنمايي و تشريح بيشتر چكيده ي اين موارد در قالب مثال براي يك تشكل محلي در فرم بعدي آورده شده است.
مدل برنامه ريزي براي تشكل هاي فرهنگي
مدل هاي برنامه ريزي را در مقايسه با گرايش زماني آن ها مي توان به چهار دسته تقسيم كرد:
1- گرايش اجتماعي: اين گرايش به گذشته نظر دارد. سازمان هاي ارتجاعي از بالا به پايين(باسلسله مراتب استبدادي) اداره شده، ولي از پايين به بالا برنامه ريزي مي شوند. بامسائل به صورت جداگانه برخورد مي كنند نه سيستمي. از سنت ها پاسدادري كرده و از تغييرات ناگهاني دوري مي كنند و در شرايطي كه ممكن است زمين زير پا در حال فروريختن باشد، احساسي از ثبات پديد مي آورند.
2- گرايش غيرفعال: دراين گرايش زمان حال مورد توجه است. مديريت هاي غير فعال معتقدند كه وضعيت فعلي به اندازه ي كافي خوب است و دكترين آنها تغييرات تدريجي منفصل است. به آداب بيشتر اهميت مي دهندتا كارايي و به سازگاري ارزش بيشتري مي دهند تا آفرينندگي. موفقيت اين گرايش در زماني است كه نيروهاي محيطي در جهت مناسب آنها باشد.
3- گرايش فعال: طرفداران اين گرايش مايلند تغييرات را شتاب دهند و از فرصت هاي ناشي از آنها بهره گيرند و در اين طريق به تمامي ابزار علم و فناوري متوسل مي شوند. اين برنامه ريزي بر خلاف ارتجاعي از بالا به پايين حركت مي كند از پيش بيني شرايط محيطي آغاز شده و با تدوين بيانيه ي اهداف و راهبرد جامعه ادامه مي يابد. مشكل اصل اين گرايش اين است كه برنامه ريزي بر مبناي پيش بيني نمي تواند به طور مؤثر به چيزي بيش از آينده اي نسبتاً نزديك بپردازد.
4- گرايش تعاملي: برنامه ريزي تعاملي به معناي طراحي آينده ي دلخواه و ابداع راه هاي پديدآوردن آن است. در مقابل گرايش فعال كه مي خواهد سوار بر موج پيش آهنگ سفر كند ، گرايش تعاملي در پي كنترل آن است.
اين گرايش به بهبود عملكرد در طول زمان ارج مي گذارد و هدف آن حداكثر كردن توانايي يادگيري و سازگار كردن يعني توسعه است.
به نظر مي رسد رويكرد گرايش تعاملي با تشكل هاي فرهنگي سازگارتر است. افزودن بر اين، سه اصل عملياتي در برنامه ريزي تعاملي وجود دارد كه در برنامه ريزي تشكل هاي فرهنگي از اهميت برخوردار است: اصل مشاركت، اصل مداومت و اصل كل نگري.
برمبناي گرايش تعاملي، مهم ترين محصول برنامه ريزي، فرآيند آن است نه برنامه ي اصل از آن. از طريق مشاركت در برنامه ريزي تعاملي اعضاي يك سازمان رشد مي يابند و اين مشاركت اين امكان را به
آن ها ميدهد كه سازمان را بهتر بشناسند و به اهداف آن بهتر خدمت كنند.
اصل مداومت مبني بر اين است كه نظر به وجود رويدادهاي غير قابل پيش بيني ، برنامه ها هرچقدر كه با دقت تدوين شده باشند، مطابق انتظار پيش نمي روند. بنابراين آثار مورد انتظار از اجراي برنامه ها و فرضيات بنيادي اين انتظارات را بايد به طور مداوم بررسي و از اين بررسي براي تعديل مداوم برنامه استفاده كرد.
دليل ديگر براي ضرورت تداوم در برنامه ريزي كه به ويژه در امور فرهنگي اهميت زيادي دارد، اين است مه معمولاً بانزديك شدن به اهدافي كه براي آن ها ارزش قائل هستيم، اين ارزش ها دستخوش تغيير مي شود و اين تغيير به نوبه ي خود تغيير برنامه ها را ضروري مي سازد.
اصل كل نگري حكم مي كند كه براي بخش هاي مختلف به صورت مستقل نمي توان برنامه اي اثر بخش تهيه كرد، بلكه براي همه ي واحدها بايد همزمان و با ارتباط متقابل برنامه ريزي صورت گيرد.
مراحل برنامه ريزي تعاملي
براي برنامه ريزي تعاملي پنج مرحله پيشنهاد شده است:
1- جهت گيري هماهنگ با رسالت و چشم انداز: توجه به راهبردها در قبال مجموعه تهديدها و فرصتهايي كه سازمان در برابر خود دارد.
2- برنامه ريزي هدف ها: طراحي آينده ي مورد نظر وتأكيد بر هدفهايي كه بايد پيگيري شوند.
3- برنامه ريزي وسيله ها: انتخاب يا ايجاد وسايلي براي رسيدن به هدف ها و تعيين راههاي تخمين و برآورد آينده ي دلخواه.
4- برنامه ريزي منابع: تعيين منابع لازم، زمان لازم و چگونگي بدست آوردن منابعي كه در دسترس نيست.
5-طرح اجرايي و كنترل : تعيين نوع، زمان و مكان فعاليت هر كس و چگونگي اجرا و سنجش پيامدهاي آن و نگاه داشتن طرح در مسير صحيح.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *