كتابدار توس
مشهد، بلوار جمهوري اسلامي،جمهوري 2/17، پ104
تلفن: 09153209532ـ 3416570 ـ0511
الفباي كار فرهنگي
مؤلف: محمد مهدي نجاتي
صندوق پستي: 9164886466
تلفن :09153209532- تلفن مؤلف:09354427578
تاريخ چاپ: تابستان1388
نوبت چاپ:دوم
تيراژ: 3000 نسخه
چاپخانه: سعيد
تهيه و تنظيم: ليلا هاشمي
1ـ تعريف تشكّل فرهنگي
به عقيده «بروس كوئن»، گروه به تعدادي از آدمها اطلاق ميشود كه با يكديگر روابط متقابل دارند و براساس يك رشته چشم داشتهای رفتاري مشترك، به همديگر احساس وابستگي مي¬كنند. «هربرت سايمون» نيز معقتد است كه سازمان، گروهي از افراد است كه رفتار مي-كنند. برخي ديگر از جامعه شناسان، گروه و سازمان را به دو نوع رسمي و غير رسمي تقسيم كردهاند. در اين تقسيم بندي، سازمان رسمي، سازماني است كه داراي استمرار بوده و وظيفه و يا وظايف معيني را در محدوده قوانين و مقررات اجرا ميكند، گروه رسمي نيز گروهي است كه در آن ضوابط، قواعد و مقررات از قبل تعيين شده حاكم بر روابط افراد وجود دارد. در نقطه مقابل سازمان غير رسمي سازماني است شامل الگوي رفتاري واقعي افراد در گروه می شود كه با طرح رسمي سازمان مطابقت ندارد. و نیز گروه غيررسمي ، گروهي است كه در آن روابط افراد در چارچوبهاي عاطفي و براساس صميمت و دوستي بين اعضاء برقرارمی شود نه براساس ضوابط و قواعد از قبل تعيين شده.
تشكّل های فرهنگي در عين آن كه تركيبي از شاخصههاي موجود در هيئتهاي مذهبي و NGO ها را در خود دارند اما في نفسه نوع جديدي از سازمانها و گروهها به شمار ميآيند كه شاخصه¬هاي خاص و منحصر به فردی را نیز به خود اختصاص داده اند شاخصههايي از قبيل آرمانگرايي، تعالي جويي، كمال طلبي ،رسالتمندي، تكليف محوري، نشاط، پويايي و جواني و از همه مهمتر داشتن نگرش توحيدي به جريان زندگي و مسير حركت جامعه.
2ـ ضروري¬ترين نيازهايآموزشيتشكّلهای فرهنگي
به منظور نخبه پروري و كادر سازي در تشكّلهاي فرهنگي و تربيت افراد متخصص، خبره و آگاه در جريان كار فرهنگي، لازم است که از قبل نظام آموزشي تشكّل، براساس ضروري ترين نيازهاي آموزشي در انجام فعاليتهای جمعي تشكّلي، تعيين و تدوين گردد.
بررسيها حاکی از آن است كه تاكنون در برگزاري دورههاي آموزشي، ويژه تشكّلهاي فرهنگي كشور، تنها به بخشی از نيازهاي آموزشي تشکل ها توجه شده و مسئولان امر در اين رابطه گرفتار نوعي يك جانبهنگري و برنامه ريزي تك بعدي شده اند.
فصل اول
فرهنگ و كارفرهنگي
3ـ فرهنگ چيست؟
فرهنگ هر جامعه، مجموعه¬اي متشكّل از ارزشها، هنجارها نظام اعتقادات، سنتها، آداب، رسوم، مذاهب، ايدئولوژيها، تشريفات مذهبي، ميراث، زبان و كليه عادتها يا ديدگاههاي مشترك آن جامعه ميباشد برخي صاحبنظران، فرهنگ را به مثابه مادهاي چسبناك ميدانند كه جوامع را متحد نگاه ميدارد .
4ـ عناصر مهم فرهنگ كدامند؟
تام و نبل در كتاب “طرحها در برنامه مدرسه متوسطه”، سه قسمت مهم فرهنگ را مورد بحث قرار ميدهد اين سه قسمت عبارتند از:
1) ابزارها، تكنيكها و روشها
2) مؤسسات اجتماعي و نظم حاكم بر آن
3) ارزشهايي كه مردم جامعه بدان اعتقاد دارند
البته مؤلفان كتاب “مباني توسعة برنامه ساخت” ، عناصر فرهنگ را شامل سه عنصر ديگر ميدانند که اين عناصر عبارتند از: 1) عنصر عمومي 2) عنصر تخصصي 3) عنصر اختراعي
5ـ مهندسي فرهنگي يعني چه؟
ورود دو اصطلاح مهم «مهندسي فرهنگي» و «مهندسي فرهنگ» در فضاي فرهنگي كشور، اولين بار توسط مقام معظم رهبري در سال 81 صورت پذيرفت و ايشان كه قبل از آن، شوراي عالي انقلاب فرهنگي را در رأس مديريت فرهنگي جامعه قرار داده بودند، در فرمايشي خطاب به اين شورا عنوان كردند: «شوراي عالي انقلاب فرهنگي را در واقع بايد مركز مهندسي فرهنگي كشور به حساب آورد. علاوه بر مهندسي فرهنگي كشور، وظيفه مهم و اصلي ديگر شوراي عالي انقلاب فرهنگي؛ مهندسي فرهنگ كشور است».
اصلاح ساختار فرهنگي كشور طي دو مرحله صورت خواهد پذيرفت كه در مرحله اول مسير حركت و جهتگيري درست فرهنگ توسط سياستگزاران امر در سطح كلان طراحي می شود و سپس در مرحله دوم حركت فرهنگ در اين مسير، تا رسيدن به نقطه مطلوب ،هدايت و مراقبت ميگردد لذا چنين به نظر ميرسد كه رسالت یک تشكّل فرهنگي در اين خصوص عبارت است از پرداختن به مسايل مهمي از قبيل:
1) تبيين درست مفاهيم «مهندسيفرهنگي» و«مهندسي فرهنگ» و تعيين نقش و جايگاه آن در فعاليتهاي تشكّلي
2) ارائه پيشنهادات مشورتي در خصوص مهندسي فرهنگ به مسئولان امر در سطح كلان
3) زمينه سازي براي هدايت و مراقبت حركت صحيح فرهنگ در مسير رسيدن به نقطه هدف
4) آسيب شناسي مهندسي فرهنگي كشور در سه سطح هنجارها، ارزشها و رفتارها
5) طراحي مدل مهندسي فرهنگي در تشكّلها متناسب با رسالت تشكيلاتي آنان و نيازهاي جامعه
6) رصد دايمي تحولات فضاي فرهنگي كشور در دو حوزه سياست¬گذاري و اجرا
6ـ راهكار پيشنهادي مهندسي فرهنگي در تشكّلها
فرهنگ از يك سو احاطه بر ادراك انسانها دارد و راه زندگي كردن در جامعه را به آنان ميآموزد و از ديگر سو توسط فهم و ادراك تك تك افراد جامعه، شكل ميگيرد و متحول ميشود. بر اين اساس نه ميتوان به اثرگذاري مكانيكي و اعمال فشار جبري فرهنگ بر انسانها،معتقد بود و نه ميتوان فرهنگ را مثابه مومي شكل پذير در دست انسان تصورکرد كه قابليت تغيير و تحولات لحظهاي و آني را دارد.
7ـ معناي برنامهريزي فرهنگي
برنامهريزي در يك تشكّل فرهنگي عبارت است از نقشه كشيدن براي رسيدن به وضعيت مطلوب و پيشبيني راههاي دستيابي به آن.
در برنامهريزي راهبردي و استراتژيك هدف اصلي، تدوين افق چشم انداز نهايي تشكّل در دراز مدت ميباشد ، براي اين كار لازم است ابتدا اقدامات سه گانه ذيل صورت پذيرد:
1) اتخاذ استراتژي كوتاه مدت، ميان مدت و دراز مدت تشكّل برای رسيدن به هدف
2) مديريت اجراي دقيق برنامه ريزيهاي صورت گرفته تا رسيدن به هدف
3) تدوين و طراحي نظام كنترل و ارزشيابي طرحها و برنامههاي در حال انجام
8ـ نمونة يك برنامهريزي فرهنگي تشكّلی
تفاوت اساسي كار فرهنگي تشكيلاتي، با آنچه كه افراد آن را بهعنوان كار هيأتي ميشناسند در دو ويژگي اساسي نظمپذيري از يك سو، و دارا بودن قابليت برنامهريزي از ديگر سو، ميباشد.
امروزه، بخش عمده¬اي از تشكّلهاي فرهنگي موجود در كشوركه در حاشيه مساجد فعاليت می کنند و طرحها وبرنامههايشان با برنامههاي شبستاني مسجد، از قبيل برگزاري جلسات مذهبي و بزرگداشت مناسبتهاي ديني مشترك و همسان ميباشد بر اين باروند كه طرحهاي فرهنگي از اين دست، قابل برنامهريزي نميباشند و براي اجراي آن همواره بايد به شيوههاي سنتي و هيأتي معمول و مرسوم در مساجد عمل كرد. بهعنوان مثال، اين دسته از تشكّلها براي برگزاري مراسم شبهاي احياء و يا مراسم دعاي عرفه تنها به فراخوان حضور نمازگزاران در اين مراسمها بسنده كرده و جهت برپايي آن، به روال هميشگي مسجد در برگزاري چنين مراسمي، تن در ميدهند.
اما اگر در اين رابطه تفكر سيستمي به قضيه پيدا كنيم و بدانيم كه در هر فراخوان عبادي مرسوم، ویا در هر مناسبات مذهبي متداول نيزمی توانیم اگر طبق برنامه عمل کنیم دهها و صدها نفر را به مسجد و عضويت در تشكّل جذب نماییم ديگر از كنار قضيه به اين سادگي عبور نخواهيم كرد بلكه از مدّتها قبل به برنامهريزي مناسب جهت تعيين نحوه دعوت از مخاطبان، تبليغات برنامه، فضاسازي شبستان، انتخاب سخنران و مداح و حتي شيوة پذيرايي و نوع برخورد با ميهمانان ميپردازيم.
پس براین اساس،اين كه گفته ميشود كار فرهنگي قابل برنامهريزي است يعني آن كه ميتوان براي برگزاري يك مراسم جشن ميلاد نیز، جدولي مثل جدول زمانبندي معروف به جدول گانت، طراحي و تدوين نمود و مطابق آن، ترتيب زماني فعاليتهاي پيشبيني شده را از قبل تعيين کرد.برای طراحي جدول گانت كه يك نمودار ستوني، ويژه برنامه ريزي و طرحنویسی به شمار ميآيد، زمان در محور افقي جدول و سایر برنامههاي مختلف پيشبيني شده در محور عمودي آن قرارمی گیرد .
بهعنوان مثال جهت تنظيم و طراحي يك جدول گانت، ويژه برگزاري جشن عيد سعيد غدير در يك تشكّل فرهنگي كه زمان آن روزهاي پاياني ماه جاري است ميتوان از ابتداي ماه، برنامهريزيهاي لازم را به شرح ذيل انجام داد به اين ترتيب كه از يكم تا دهم ماه، به انجام اموري مثل انتخاب و دعوت سخنران، طراحي سوالات مسابقه و تعيين وظايف اعضاي تيم اجرايي اختصاص يابد.
درادامه از دهم تا پانزدهم، جلب مشاركتهاي برون تشكّلي و هماهنگي با نهادهايي كه ميتوانند براي تامين هزينههاي این طرح به تشكّل مذكور كمك كنند صورت پذيرفته و پس از آن بخش سوم اين جدول كه شامل زمان باقيمانده از پانزده تا بيست و پنجم ماه است به انجام تبليغات و دعوت از ميهمانان همايش تخصیص داده شود، همچنین در قسمت آخر جدول زمانبندي مذكور ميتوان پنج روز پاياني باقيمانده تا روز مراسم را، ويژه طراحي دكور صحنه و آماده سازي فضاي برگزاري جشن در نظر گرفت.
بديهي است كه طراحي چنين جدولي، جهت برگزاري يك مناسبت ويژه از این دست در يك تشكّل، اولاً به روند تفكيك وظايف و مسئوليتها در گروه كمك ميكند، ثانياً روحيه انجام كار تيمي را در تشكّل بالا ميبرد و ثالثاً ميزان درك اعضاء و مخاطبان را از فعاليتهاي نظام يافته تشكيلاتي ارتقاء ميبخشد علاوه بر آنكه بااین کارميتوان مدل طراحي شده در جدول فوق را در قالب يك گزارش نهايي، بهعنوان يك تجربه كاري در اختيار ساير تشكّلها قرار داد و يا در برنامهريزيهاي آتي تشكّل، بهعنوان بخشي از كارنامه عملكرد گروه به آن مراجعه کرد و در صورت نیاز، درصدد رفع نواقص آن برآمد.
9ـ اصول نظام طرح نويسي در تشكّلها
طرح، برنامهاي است مدون و مكتوب از جنس فعاليتهاي حوزه برنامهريزي كه فاصله تشكّل را براي رسيدن به نقطه مطلوب، از وضعيت موجود كمتر ميكند. اجراي طرح، بخشي از فرايند برنامهريزي در تشكّلهاست و با داشتن پنج ويژگي از ساير فعاليتهاي مربوط به حوزة برنامهريزي متمايز ميگردد اين ويژگيها عبارتند از مشخص بودن: 1) نقطه آغاز اجراي طرح، 2) نقطه پايان طرح، 3) هدف از اجراي طرح، 4) محدوده اجرا ؛ و در نهايت 5) برآورد دقيق هزينههاي انجام آن .
هر چند برخي، طرح نويسي را معادل فرايند برنامهريزي ميدانند اما رابطه طرح و برنامهريزي، به نوعي رابطه عموم خصوص مطلق است يعني در دل هر طرحي، برنامهريزي وجود دارد اما درنقطه مقابل هر گونه برنامهريزي درون تشكّلي، لزوماً اجراي طرح خاصي را در پي نخواهد داشت.
در این خصوص لازم به ذكر است كه در دفترچه تدوین یک طرح فرهنگی، همواره باید پاسخ به چهار پرسش اساسي ذيل وجود داشته باشد:
1) موضوع طرح چيست؟
2) هدف از اجراي آن كدام است؟
3) محدوده اجراي طرح كجاست؟
4) براي اجراي طرح، چه برنامههايي بايد انجام گيرد؟
همچنین بايد دانست كه اجراي موفق يك طرح فرهنگی تشکلیلاتی؛ منوط به وجود دو عامل مديريت قوي از يك سو و كنترل و ارزشيابي دقيق از ديگر سو در تشكّل ميباشد.
به همین دلیل لازم است كه مدير اجراي طرح، تا رسيدن به نقطه هدف، به طور مداوم نحوه اجراي برنامهها و رعايت زمانبندي صورت گرفته از قبل را، با دقت كامل كنترل نمايد.
در اين خصوص يكي از مؤسسات فعال فرهنگي مشهدالرضا كه تجربه برگزاري چندين دوره تربيت مدير فرهنگي را دارد به ضرورت وجود 12عنوان در تدوين يك طرح بصورت مكتوب، اشاره کرده است که مطابق این دستورالعمل اصول 12 گانه نظام طرح نويسي در تشكّلهاي فرهنگي عبارتند از:
1) عنوان و موضوع طرح
2) شرح مسئله و يا همان تبيين ضرورت اجراي طرح
3) اهداف طرح كه شامل اهداف كلي و جزئي آن ميگردد
4) معرفي كامل طرح و نحوة اجراي آن
5) دستاوردهاي مدنظر كه در اجراي طرح لحاظ گرديده است
6) مستندات اجراي طرح ( شامل بيان سوابق اجراي اينگونه طرحها در تشكّل و آنچه در رسالت تشكيلاتي تشكّل ضرورت اجراي اين طرح را به همراه داشته است)
7) مختصات كلي طرح كه شامل نوع برنامه، نوع مخاطب، محدودة زماني و مكاني اجراي طرح وهمچنین قالب و نوع اجراي آن ميباشد
8) تقويم اجرايي كه نوعي جدول زمانبندي ويژه مراحل اجراي طرح ميباشد
9) نظام ارزشيابي و سنجش و يا در واقع سيستم كنترل كيفي اجراي طرح
10) بيان نوع و ميزان تعاملات برنامهريزي شده برون تشكّلي در اجراي مشاركتي طرح
11) مختصات نيروي انساني (شامل نوع بكارگيري افراد، مدرك تحصيلي آنان، ميزان نفر ساعت كار لازم هر كس در اجراي طرح و تعيين دقيق حق الزحمه هر نفر ساعت كار انجام شده)
12) برآورد دقيق و كامل هزينههاي اجراي طرح
10ـ برخي وظايف و ويژگيهاي يك مدير فرهنگي
بدون شك امروزه تشكّلهاي فرهنگي، جزء مؤثرترين و فعالترين نهادهاي تربيتي جامعه، جهت پرورش و رشد انسانهاي توسعه يافته و متعالي ميباشند بطوريكه اگر بين چهار عامل مؤثر در برنامهريزي تشكّلها، يعني مديريت، نيروي انساني، محتواي برنامه و ساختار سازماني، هماهنگي كامل برقرار باشد بطور مسلم بيشترين ميزان نخبه پروري و كادر سازي مفيد و مؤثر، برای اداره آينده جامعه در تشكّلهاي فرهنگي صورت خواهد پذيرفت.
لذا از آنجا كه جايگاه مديريت در تشكّلها، معادل جايگاه رهبري در گروه است عده ای اين واژه را معادل اصطلاح فرماندهي و ليدرشيپ نيز معنا كردهاند اين در حاليست كه برخي صاحبنظران علم مديريت معتقدند در رهبر گروه حتماً بايد سه ويژگي ذيل موجود باشد: اول اطمينان به داشتن توان كافي براي انجام مسئوليتهاي محوله، دوم انجام فعاليتهاي مداوم براي اداره آن مجموعه و سوم داشتن پايگاه مناسب فردي و اجتماعي جهت ايفاي مطلوب نقش رهبري در گروه .
همچنين مدير يك تشكّل فرهنگي بايد برخي ويژگيهاي فردي و شخصيتي خاص ديگر را نيز دارا باشد ويژگيهايي از قبيل خلاقيت و ابتكار، استقامت و پايداري، بينش و آگاهي، اعتماد به نفس، محبوبيت و اثرگذاري، قدرت بيان و بالاخره داشتن توان كافي براي انجام تعاملات مثبت درون و برون گروهي.
علاوه بر اين بايد توجه داشت كه در واقع رمز موفقيت يك مدير فرهنگي، در اداره مطلوب امور تشكّل آن است كه بتواند عوامل انگيزشي كافي و لازم را در اعضاء ايجاد نمايد زيرا كه در وهله نخست، لازمة اصلی موفقيت در هر گروه، وجود انگيزههاي قوي در اعضاي آن گروه ميباشد.
به هر حال دراین مجال ،لازم به ياد آوري است كه چهار وظيفه اساسي يك مدير تشكيلاتی، كه شامل مديران تشكّلهاي فرهنگي نيز ميشود عبارتند از:
1) برنامهريزي 2) سازماندهي 3) هدايت 4) كنترل
از آنجا كه پيشتر از اين پيرامون دو مقوله برنامهريزي و كنترل، به اجمال سخن گفتيم در اين فرصت تنها به بيان برخي از موارد اساسي مرتبط باموضوع سازماندهي و هدايت درتشکلها ميپردازيم اين موارد عبارتند از:
1) تعيين دقيق وظايف تك تك اعضاي گروه
2) نظارت دائم بر حسن اجراي امور
3) تصميم گيري و تصميم سازي در گروه در مواقع لازم
4) زمينهسازي انجام تعاملات مثبت درون و برونگروهي در محيط تشكّل
5) ايجاد بينش مشترك بين اعضاي گروه نسبت به برنامهريزيهاي صورت گرفته
6) ظرفيت سازي در اعضاء در خلال انجام امور (توانمندسازي افراد)
در پايان اين بخش، بيان اين نكته ضروري است كه بدانيم نوعاً در تشكّلهاي مذهبي سنتي، معمولاً فرآيند برنامهريزي به اين شكل صورت ميپذيرد كه مدير تشكّل پس از تصميم گيري آن را براي اجرا به افراد گروه تجويز ميكند ولی در روشهاي نوين برنامهريزي تشكيلاتي، مدير گروه سعي ميكند ابتدا با اقدامات انگيزشي مناسب، اعضاي گروه را در زمينه اجراي تصميمات گرفته شده و عمل به سياستگزاريهاي كلي تشكّل ، ترغيب و تشويق نمايد.
11ـ اصول و مباني تصميمگيري در گروه
هر چند وظيفه تصميمگيري در گروه، معمولاً بر عهده رهبر گروه ميباشد اما در تشكّلهاي فرهنگي، معمولاً تصميمگيريهادر قالب يك نظام شورايي صورت ميپذيرد نظامي كه در رأس آن، دبير تشكّل بهعنوان رهبر گروه ايفاي نقش مينمايد.
از آنجاکه نظام تصميم گيري در تشكّلها به گونه¬اي است كه در آن، مسئول هر واحد، گزارشي از زيرمجموعه خود به كل شورا ارايه ميدهدلذا نتيجه تصميمگيري و سياستگزاري نهايي در تشكل به روش شورايي صورت ميپذيرد.
در چارت تشكيلاتي تشكّلهاي فرهنگي، نوعاً سمتهايي از قبيل دبيري و جانشيني تشكّل و مسئوليتهاي مختلفي دیگری همچون مسئوليت واحدهاي جذب، تبليغات، تداركات، آموزش، پرسنلي و در نهایت واحد مربيگري وجود دارد كه كل اين مجموعه، در كنار هم و به صورت شورايي انجام فرايند تصميمگيري و سياستگزاري در تشكّل را، در قالب يك اتاق فكر بر عهده دارند.
12ـ معنايرسالت تشكيلاتي در تشكّلهاي فرهنگي چيست؟
اگر هدف را در غايت مطلوب آن، معادل چشمانداز نهايي يك تشكّل بدانيم، بر اين اساس رسالت تشكيلاتي هر تشكّل فرهنگی در وهله نخست عبارت است از طراحي و اجراي بهترين برنامههاي ممكن در راه رسيدن به هدف..
تشكّلي كه خود را فاقد رسالت تشكيلاتي بداند، بطور مسلم از رسيدن به رشد و تعالي و موفقيت و پيشرفت باز خواهد ماند و نميتواند در زمينه كادر سازي و نخبهپروري برای اداره آينده جامعه به طور مؤثر ايفاي نقش نمايد.
متأسفانه امروزه، به دليل آن كه برخي تشكّلها بصورت صنفي و يا براساس دستورالعملهاي سازماني و رسمي تشكيل شدهاندتنها مطابق انتظار مجموعههاي بالادستي خود به ارايه بيلان كاري و گزارشهاي عملكرد آماري پرداخته و در واقع در اين زمينه به نوعي گرفتار آفت كميت گرايي ميشوند.
چنين تشكّلهايي در اصل خود را فاقد رسالت تشكيلاتي ميدانند و به دنبال كادرسازي، نخبهپروري و رشد و تعالي استعدادهاي جوانان و نوجوانان در جامعه نيستند.
به هر حال در اين رابطه بايد دانست كه رسالت تشكيلاتي هر تشكّل در واقع عبارت است از ترسيم نقشه راه و الگوي حركت آن تشكل جهت دستيابي به اهدافي كه اعضاء رسيدن به آن اهداف را بر خود فرض ميدانند و اصولاً به همين دليل هم به عضويت در تشكّل در آمدهاند.
در تشكّلهاي فرهنگي ديني كه نوعاً دغدغه هدايت و تربيت نسل جوان و نوجوان وجود دارد ميتوان رسالت تشكيلاتي را معادل برنامهريزي در جهت تاسيس آرمان شهر اسلامي و مدينه فاضله ديني دانست طرحي كه تحقق آن در قالب تدوين يك استراتژي دراز مدت از يك سو، و اصلاح تدريجي و گام به گام ساير بخشهاي مختلف اين آرمان شهر بزرگ در قالب برنامهريزيهاي كوتاه مدت و تاكتيكي از ديگر سو، عملي خواهد شد.
در هر صورت به منظور تحقق اهداف مندرج در ذيل رسالت تشكيلاتي هر تشكّل، بهتر است ابتدا اهداف كلان فرآوري آن تشكّل را، بهعنوان قلّه نهايي هدف در نظر گرفت و سپس با نگاه به اين نقطه ايدهآل و در عين حال دست يافتني ، به طراحي و اجراي طرحها و برنامههاي مفيد و مؤثر در اين باره، همزمان به دو صورت دورهاي و مقطعي(كوتاه مدت) و در عين حال درازمدت و دايمي( استراتژيك) پرداخت.
بهعنوان مثال يك تشكّل فرهنگي، در مسير تلاش به منظور طرحريزي جامعه اسوهاي كه در آن، زمينههاي ظهور امام عصر(عج) فراهم ميشود ميتواند به انجام بخشي از رسالت مهم جامعه سازي خويش، در قالب برنامهريزيهاي فرهنگي و تربيتي بپردازد، برنامههايي كه با هدف نهادينه كردن ارزشهاي اخلاقي در بين جوانان و نوجوانان، ارتقاء بصيرت اعضاء و مخاطبان تشكّل، ترويج فرهنگ ارزشها در محيط جامعه پیرامونی و يا حتي ترويج فريضه امر به معروف و نهي از منكر در اجتماع طراحي و اجرا ميگردند.
همچنین در اين خصوص بايد توجه داشت كه يكي از عوامل تسريع در دستيابي به اهداف تشكّلها، كه در واقع جزء رسالتهاي اصلي تشكيلاتي تشكّلهاي فرهنگي نيز محسوب ميشود ايجاد روحيه تشكيلاتي در گروه، از طريق تقسيمكار دقيق بين اعضاست، تقسيم كاري كه براساس دستورالعمل شرح وظايف در درون تشكّل صورت ميپذيرد. در اين باره لازم به یادآوری است كه توجه داشته باشيم در تشكّلهاي فرهنگي بهعنوان گروههاي نيمه رسمي، خودجوش و داوطلبانه، دستور العمل شرح وظايف، در واقع به منزلة بيانيه ماموريت در گروهها و سازمانهاي رسمي است بيانيهاي كه بدون آن نيل به اهداف گروه ممكن نخواهد بود. بهر حال برخي صاحبنظران علم مدیریت ، رمز موفقيت سازمانهاي رسمي را، دسته بندي و طبقهبندي وظايف، تفويض اختيارات و مسئوليتها به اعضاء و در نهايت وجود روابط بين اعضاء براساس مقررات و ضوابط حاكم بر سازمان ميدانند .
13ـ ويژگيهاي قابل سنجش يك تشكّل مطلوب
هفت ويژگي اصلي گروههاي مؤثر، كه ما در اينجا آن را معادل شاخصههاي سنجش يك تشكّل مطلوب به شمار آوردهايم عبارتند از:
1) هر عضو گروه ميداند چه كاري را بايد انجام دهد و مجموع اهداف گروه نيز واضح و روشن است
2) هر يك از اعضاء گروه مسئوليت مشخصي را بر عهده دارد
3) براي داره تشكّل، مشاركت فعال از سوي همه اعضاء وجود دارد
4) هر عضو، توسط ساير اعضاء مورد تشويق و پشتيباني قرار ميگيرد
5) هنگام گفتگو، هر عضو به سخنان ساير اعضاء دقيق گوش ميكند
6) اختلاف نظر و ديدگاه در داخل گروه مورد احترام است.
7) كل اعضاء از كار كردن در گروه لذت ميبرند .
بر اين اساس براي ارزيابي عملكرد يك تشكّل فرهنگي لازم است كه همواره، كنترل و سنجش كيفي موارد هفتگانه ذكر شده در گروه به شكل متناوب صورت بپذيرد و در واقع قبل از برنامهريزي در گروه ، پيش نيازهاي ضروري پرداختن به فعالیت گروهي به دقت مدنظر قرار گيرد.
همچنين بررسيها نشان ميدهد كه هفت پيش نياز اساسي موفقيت در فعاليتهاي جمعي(كار فرهنگي در تشكّلها) عبارتند از:
1) تدوين اهداف گروه قبل از برنامهريزي
2) واگذاري مسئوليتها به افراد براي نيل به مقصود
3) تنظيم روابط صحيح درون گروهي
4) انعطافپذيري در مديريت
5) بهينه سازي عملكرد فردي و جمعي اعضاي گروه
6) توجه به عوامل انگيزشي لازم در ترغيب افراد به انجام هر چه بهتر مسئوليتهاي محوله به آنان
7) ايجاد روحيه كار تيمي در گروه
نكته حايز اهميت ديگر در اين باره آن است كه بدانيم براي ارزيابي عملكرد تشكّلهاي فرهنگي، ميتوان از فرمهاي ارزشيابي ويژهاي كه براي اين كار طراحيشده است استفاده كرد فرمهايي كه مطابق آن ، تشكّل موفق، تشكّلي به شمار ميآيد كه در آن كليه اعضاء بتوانند اهداف تشكّل را بخوبي توصيف نمايند، استراتژي رسيدن به هدف، براي كل گروه روشن و مشخص باشد و هر عضو مسئوليت خود را در گروه براي رسیدن به مقصودبه بهترين وجه ممكن انجام دهد.
البته در اين زمينه بايد توجه داشت كه در طراحي فرم ارزشيابي عملكرد تشكّلها بايد پرسشهاي خاصي مدنظر قرار گيرد تا براساس آن مشخص شود كه اعضاء گروه، قدرت كافي را براي انجام امور محوله دارند و ميتوانند به راحتي از تجربه ساير اعضاء، در مسير ايفاي نقش شان استفاده نمايند.
همچنین در این باره، دانستن این نکته لازم است که به منظور ارزشيابي ميزان تعاملات مثبت درون گروهي در تشكّلها، بررسي موارد متعددي ضرورت دارد، مواردي از قبیل ميزان احترام به عقايد ديگران در گروه، درك و پذيرش آراء و نظريات ساير اعضاء و ارايه فرصت كافي به افراد جهت بيان نقطه نظراتشان بدون هيچ محدوديت خاصي.
علاوه بر این در راستای سنجش و ارزشيابي ميزان انعطافپذيري مديريت گروه نيز كه يكي از شاخصههاي موفقيت تشكّلها به شمار ميآيد ابتدا بايد مشخص شود كه در مجموع تصميمگيريها و سياستگزاريهاي گروه، به چه ميزان قابليت تغييرات و تحولات بعدي را دارد و آيا اصولاً ميتوان در مواقع ضروري و لازم، قالب و شكل طرح و برنامه های تشكّل را، متناسب با شرايط موجود تغيير داد؟
در خاتمه این مبحث، لازم به ذكر است که ساير پارامترهايي دیگری كه نشانه موفقيت يك تشكّل در برنامهريزيهاي فرهنگي به شمار ميآيند عبارتند از:
1) وجود فرايند قوي حل مشكلات در گروه
2) احترام متقابل اعضاء به يكديگر و مورد تشويق و تمجيد قرار گرفتن هر عضو پس از انجام مسئوليتش توسط ديگران
3) وجود حس به هم پيوستگي قوي بين اعضاي گروه و دارا بودن روحيه كار تيمي
4) احساس رضايت اعضاء از عضويت در گروه
14ـ رابطه كار فرهنگي با فرهنگ
فرهنگ، مجموعه اندوختههاي مادي و معنوي بشر و شيوهها و الگوهاي زندگي جمعي انسانهاست. برخي فرهنگ را عامل هويت بخش افراد جامعه و وحدت و انسجام گروههاي اجتماعي ميدانند حال اگر ما فرهنگ را، معادل رفتار يا الگوهاي رفتاري انسان، براساس هنجارها و ارزشهاي حاكم در جامعه بگيريم براين اساس كار فرهنگي تلاشي است برنامهريزي شده براي جهت دادن به رفتار افراد، متناسب با حركت فرهنگي جامعه، تا رسيدن به نقطه هدف مطلوب.
با اين توضيح تشكّل فرهنگي، در وهله نخست موظف است كه ابتدا به مسألهشناسي و جريانشناسي فرهنگي در جامعه بپردازد و سپس به منظور جامه عمل پوشيدن به اهداف مهم «مهندسي فرهنگي» و «مهندسي فرهنگ» در جامعه فعاليت و برنامهريزي لازم را در حد توان خويش انجام دهد.
تشكّلهاي فرهنگي در اين زمينه ميتوانند با كمك گرفتن از طبقه نخبگان فرهنگي جامعه برخي راهكارهاي پيشنهادي خاص را، به مسئولان امر ارايه داده و يا با اجراي برخي طرحهاي فرهنگي موردي، محدود و كوچك زمينه ساز تسريع مهندسي فرهنگي در سطح كلان كشور باشند كه با انجام اين كار ميتوان تا حدودي خلأ سيستمي موجود، در زمينه عدم بكارگيري مناسب نخبگان فرهنگي در سياستگزاريهاي كلان كشور را بهبود بخشيد.
از آنجا که برخي صاحبنظران علم جامعه شناسي، تشكّلهاي فرهنگي را حلقه رابط بدنه مردم با دولت و يا حلقه واسط بين فعاليتهاي ستادي بخش فرهنگ با فعاليتهاي مربوط به حوزة صف ميدانند لذا بر اين اساس، تشكّلهاي فرهنگي از يك سو ميتوانند به ايفاي نقش مشاورهاي براي نهادهاي رسمي و سازماني متولي فرهنگ در كشور بپردازند و از ديگر سو به نمايندگي از مردم، نظارت، كنترل و ارزشيابي عملكرد مسئولان امر را در اين رابطه بر عهده بگيرند.
به هر حال در این باره بايد توجه داشت كه رابطه كار فرهنگي با فرهنگ به لحاظ محتوا، رابطه¬ي به شكل عموم و خصوص مطلق است زيرا كار فرهنگي در اصل به مجموعه فعاليتهاي برنامهريزي شده در گروههاي كوچك، براي تحقق اهداف كلان فرهنگي جامعه اطلاق ميشود.
همچنین نكته ديگر حايز اهميت در اين باره آن است كه بدانيم در زمينه متدولوژي اجرايي در كار فرهنگي تشكّلها چند ويژگي خاص وجود دارد كه در واقع وجه تمايز انجام كار فرهنگي تشكّلی با فعالیت در ساير ارگانها و نهادهاي فرهنگي كشور به شمار ميآيد. ويژگيها و شاخصههايي از قبيل: بخشی نگري، جزئي و موردي بودن طرح و برنامهها و در نهايت مختص بودن برنامه ریزی ها به مخاطبان خاص و محدود.
به عبارت ديگر در حاليكه كار فرهنگي به معناي عام، شامل كليه فعاليتهاي سازماني، رسمي و اداري متوليان بخش فرهنگ در كشور ميشود اما در مقابل ، كار فرهنگي تشكّلي، در واقع ماموريتي است كه اعضاي گروه براساس رسالت تشكيلاتي خود در مسير پيشبرد اهداف كلان فرهنگي كشور طراحي، تدوين و اجرا مينمايند. كار فرهنگي در تشكّلها، بيشتر رويكرد آموزشي و تربيتي دارد و براساس اداي تكليف صورت ميپذيرد. تفاوت اساسي در انجام كار فرهنگي در يك تشكّل خودجوش و داوطلب با يك سازمان رسمي اداري عبارت است از تفاوت بين دو نوع كار ارادي و اداري، كه يكي برخاسته از دل است و ديگري براساس عمل به دستورالعملهاي بخش نامهاي صرف، صورت ميپذيرد البته برخي نیز تفاوت اين دو رويكرد را ناشي از تفاوت بين دو تفكر «آرماني» و «سازماني» ميدانند كه در اين بین ميتوان تفكر آرماني را مصداق شعر معروف «آن سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند» به حساب آورد.
فصل دوم
كار فرهنگي در تشكل ها
15ـ پيشنياز اساسي تعريف كار فرهنگي
يكي از مسايل اساسي در رابطه با تشكّلهاي فرهنگي، مشخص كردن دقيق اهدافي است كه تشكّلها براي رسيدن به آن اهداف راهاندازي و تشكيل شده اند زيرا كه هدف در واقع، جهت گيري كلي حركت تشكّل را تعيين مي¬كند لذا بر اين اساس تنها با در نظر گرفتن اهداف است که ميتوان رسالت تشكيلاتي گروه را تدوين نموده و مشخص كرد.
متاسفانه امروزه، كثرت و تنوّع تشكّلهاي فرهنگي موجود در كشور از يك سو، و نبود مرجع واحد سياست گزاري در اين زمينه از ديگر سو، موجب شده كه تشكّلهاي فرهنگي موجود، اهداف متعدد و متنوعي را فرا روي حركت آينده خود ترسيم نموده و براي رسيدن به آن برنامهريزي نمايند.
البته این اختلاف در هدفگزاري تشكّلهاي فرهنگ اصولاً ناشی از اختلاف مبنا نيست زيرا نقطه شروع كار همه تشكّلهاي فرهنگي تكليف محوري و رسالتمندي انقلابي و ديني ميباشد اما در عين حال اختلاف نظر در طرح ريزي برنامههاي تشكّلي، نوعاً از آنجا ناشي ميشود كه مسئولان هر تشكّل، گمان ميكنند كه اصلي ترين كار روي زمين مانده براي پيشبرد اهداف متعالي انقلاب و اسلام، در واقع همان كاري است كه آن تشكّل در حال انجام دادن آن است.
پيشتر گفتيم كه یک تشكّل فرهنگي در اصل براي اصلاح حركت جامعه در مسير رشد و تعالي انسانها تشكيل ميشود پس براي اين كار لازم است كه ابتدا ، خلأهاي موجود جامعه در اين رابطه بخوبي شناسايي شده و سپس به منظور پر كردن مناسب اين خلأها تا سر حد امكان تلاش و برنامهريزي لازم صورت بپذيرد.
مطلب حايز اهميت ديگر در اين باره آن است كه بدانيم يك تشكّل فرهنگي، به جهت هدفگزاري مطلوب در گروه بايد همواره به اين نكته اساسي توجه داشته باشد كه هدف بايددر تشكّلها شفاف، واضح و روشن، عيني و واقع گرايانه، قابل وصول و دسترسي و در نهايت داراي قابليت ارزشيابي و سنجش باشد.
این در حالیست که امروزه تعدد و چندگانگي در رابطه با هدفگزاري تشكّلهاي فرهنگي موجب شده است كه هر كس به كار فرهنگي به مصداق مصرع معروف «هر كسي از ظن خود شد يار من» نگاه كند كه اين امر به نوبه خود مانع تدوين دستورالعمل واحد براي ارايه به تشكّلهاي فرهنگي گشته و كار هدايت آنان را در يك مسير هماهنگ و همسو دشوار نموده است.
بهعنوان مثال اگر يك تشكّل فرهنگي، رسالت تشكيلاتي خود را، تنها تربيت قاري قرآن بداند مسلماً براي اين كار روشها و شيوههايي را بكار ميگيرد كه اين روشها و شيوهها با روشها و شيوههاي بكار گرفته شده در تشكّلهايي كه رسالت تشكيلاتي خود را پر كردن اوقات فراغت دانشآموزان ميدانند تفاوت اساسي دارد.
بهر حال پيشنهاد اين كتاب به تشكّلهاي فرهنگي، در خصوص امر مهم هدفگذاري آن است كه قبل از هر چيز اهداف آموزشي، پرورشي و تربيتي مشخصي را فرا روي خود ترسيم نمايند، اهدافي كه در نهايت منجر به انسان سازي و تربيت افراد مومن مجاهد فعال، جهت اداره آينده جامعه گردد.
در واقع تشكّلهاي فرهنگي بايد نقطه نهايي هدف خود را، در وهله نخست و در بدو امر، تربيت انسان مسلمان قرار دهند زيرا كه تنها رسيدن به چنين هدف ارزشمند و والايي است كه شايستگي مجاهدت دايمي و بي وقفه را در جبهه كارفرهنگي دارد.
تربيت انسان مسلمان، راز خلقت و آفرينش هستي است در قرآن كريم ميخوانيم:
«و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» يعني «و ما جن و انس را نيافريديم مگر براي عبادت و بندگي خدا»
اي دل نفسي مطيع فرمان نشدي
از كرده خويشتن پشيمان نشدي
صوفي و فقيه و زاهد و دانشمند
اين جمله شدي و ليك انسان نشدي
16ـ تعريف كار فرهنگي
براي تعريف كار فرهنگي، ابتدا بايد اهداف و رسالت تشكيلاتي تشكّلهاي فرهنگي را با دقت شناسايي كرد و سپس متناسب با نقشه راه ویا همان الگوي حركت و مدل کار آن تشكّل، كه رسيدن به اهداف فوق را ممكن ميسازد به تعريف كار فرهنگي در تشكّلها پرداخت.
البته پيشتر از اين سعي شد كه كار فرهنگي تشكّلي مترادف با معناي تعليم و تربيت در اسلام معرفي گردد، فعاليتي كه با هدف ارزشمند تربيت انسانهاي صالح و كامل انجام می پذیرد و در نتيجه آن، دو رسالت اساسي دیگر هر تشکل، یعنی ديگرسازي و جامعه سازي نيز تحقق مييابد.
استاد شهيد مرتضي مطهري؛ در رابطه با تعليم و تربيت ميگويد:«اصولاً تعليم و تربيت، بحث ساختن افراد انسانهاست، اگر هدف، جامعه باشد بالاخره اين افراد هستند كه بوسيلة آنها بايد اين طرحها پياده شود، افراد بايد آموزش ببينند و پرورش پيدا كنند كه همين طرحها را در اجتماع پياده كنند» .
تعريف كار فرهنگي با رويكرد تربيتي، در واقع معادل تعريف آموزش و پرورش در محيطهاي سازماني و رسمي است با اين تفاوت كه تعليم و تربيت در تشكّلهاي فرهنگي در اصل به مثابه فعاليتي است آموزشي و تربيتي كه در محيطهاي غير رسمي و غير سازماني صورت ميپذيرد.
اميل دوركيم،” تعليم و تربيت” را به معناي تأثيري ميداند كه نسلهاي بزرگسال بر نسلهايي كه هنوز بري انجام زندگي اجتماعي رسيده و پخته نيستند ميگذارند .
بر اين اساس تعليم و تربيت در تشكّلهاي فرهنگي را ميتوان عبارت از تأثيري دانست كه تيم مربي گري گروه بر ساير اعضاء ميگذارند، چنانچه در اين خصوص يكي ديگر از صاحبنظران علوم تربيتي و فلاسفه غربي معتقد است كه تربيت، به معناي هر گونه تأثيري است كه آدمي در معرض آن قرار ميگيرد اعم از اين كه منشاء آن، اشيا، اشخاص و يا جامعه باشد .
در هر صورت بايد دانست كه با تعريف كار فرهنگي بهعنوان يك فعاليت تربيتي، ميتوانيم براي همه تشكّلهاي فرهنگي كشور، يك هدف واحد ارزشمند در نظر بگيريم و در مراحل آسيب شناسي و آسيب زدايي نيز مطابق يك نسخه واحد و مشترك به رفع ناهنجاريها و كاستيهاي موجود در اين زمينه بپردازيم.
تعريف كار فرهنگي بر اساس رويكرد تربيتي در واقع تشكّل را به يك بستر مناسب رشد و تعالي انسانها تبديل خواهد كرد بستر مناسبي كه در آن مربي و متربّي هر دو به يك اندازه به رشد و شكوفايي و كمال دست خواهند يافت.
در مجموع براساس آنچه كه تا كنون گفته شد كار فرهنگي در تشكّلها، به معناي انجام كليه فعاليتهاي فرهنگي، ديني، هنري، تفريحي و ورزشي است كه با هدف تربيت و پرورش مخاطب جوان و نوجوان، طراحي و اجرا ميگردد.
البته در اين خصوص، لازم به يادآوري است كه تحقق اهداف خاص فعاليتهاي پرورشي و تربيتي در تشكّلها، بدون وجود برنامههاي آموزشي امكان پذير نيست، به عبارت ديگر براي اجراي برنامههاي پرورشي لزوماً بايد از قبل به طراحي برنامههاي آموزشي مناسب نیز اقدام كرد زيرا كه اصولاً تربيت، بدون آموزش، انجام شدني نيست.
همچنین در پايان اين بخش، بيان اين نكته ضروري است كه بدانيم اصولاً هر تشكّلي براي انجام كار فرهنگي ميتواند دو نوع رسالت متفاوت براي خود قائل شود؛ يكي رسالت حداكثري و ديگري رسالت حداقلي.
در رسالت حداكثري؛ مسئولان تشكّل، وظيفه خود را تربيت انسانهاي متعالي و كامل و يا همان «انسان سازي» ميدانند اما در رسالت حداقلي؛ هدف اصلي تشكّل، صرفاً اجراي طرحها و برنامههايي در راستاي پر كردن اوقات فراغت دانشآموزان و امثال آن ميباشد.
17ـ شاخصههاي اصلي كار فرهنگي
كار فرهنگي ايدهآل و مطلوب، بمنزلة فرآيند تربيتي خاصي است كه با داشتن سه ويژگي از ساير فعاليتهاي صرفاًَ هنري، علمي، آموزشي و يا صنفي در تشكّلها متمايز ميگردد. اين ويژگيها عبارتند از:
1) داشتن اهداف عالي و متعالي (تربيت انسانها)
2) بكارگيري ابزار مناسب (ابزار هدفمند و داراي اثرگذاري تربيتي)
3) استفاده از روشهاي تربيتي اسلام در فرآيند انجام كار فرهنگي
به عبارت ديگر نقطه هدف در كار فرهنگي با رويكرد تربيتي، انجام امر مهم تعليم و تربيت انسانها و تلاش براي رشد و تعالي دادن آنهاست.
البته براي آشنايي بيشتر با مقوله تعليم و تربيت لازم است در اين مجال اين مقوله را به اختصار توضيح دهيم: تعليم، عبارت است از فراهم آوردن زمينه مناسب براي رشد و شكوفايي استعدادهاي ذهني انسان.
لذا به دليل آنكه تعليم چيزي جز تربيت بعد فكري در انسان نيست بنابراين تعليم نيز بخش مهمي از تربيت به شمار ميآيد.
بر این اساس مسئولان تشكّلهاي فرهنگي، بايد توجه داشته باشند كه تربيت، در هر زمينهاي كه باشد، لاجرم نيازمند تعليم است زيرا فرد مربي براي تربيت متربّي ناچار است كه او را واقف بر حقايق و مطالبي گرداند كه وی با آگاهي بر آنها و عمل بر طبق موازين آموخته شده، به رشد و پرورش ابعاد مختلف روحي و معنوي خود بپردازد پس بنا بر اين تعليم و آموزش، در واقع شرط اوليه لازم براي تربيت به شمار ميآيند .
علاوه بر اين، نكته دیگر قابل توجه در اين خصوص آن است كه بدانيم در كار فرهنگي ايدهآل و مطلوب همواره باید دو امر مهم، ابزارگزيني و روششناسي دقيقاً براساس دستورات ديني و ملاكهاي اسلامي صورت بپذيرد زيرا كه در اصل، رسالت تشكيلاتي تشكّلهاي فرهنگي، كه همان تعليم و تربيت انسانهاي صالح ميباشد ايجاب ميكند كه در اين راه تنها از ابزار و روشهاي مناسب استفاده شود و نبايد و نميتوان با استفاده از هر ابزار و روشي انسان صالح تربيت كرد.
امروزه متأسفانه، اكثر تشكّلهاي فرهنگي، در ورطه بي ابزاري و بي روشي گرفتار شدهاند به گونهاي كه اكثر این قبیل تشكّلها همواره اين دو سوال اساسي را فرا روي خود دارند كه چه كار بايد كرد ؟ و چگونه بايد اين كار را انجام داد؟
البته در اين رابطه، لازم به يادآوري است كه بخش عمدهاي از خلأ بي ابزاري و بي روشي موجود در تشكّلهاي فرهنگي کشوردر واقع ناشي از عدم شناخت آنان نسبت به سيستم تربيتي اسلام است، سيستم دقيقي كه براي تقسيم عادلانه نگاه معلم بين دانشآموزان نیز توصيههاي لازم را در خود دارد و اين ماييم كه از ابعاد و ظرايف آن بي خبريم، در حقيقت مكتب الهام بخش اسلام، مالامال از دستورات اخلاقي و تربيتي در رابطه با تربيت انسانهاست ، دستوراتي كه ميتوان آن را از لا به لاي آيات قرآن و سيرهي عملي اهلبيت(ع)، بيرون كشيد و متناسب با آن عمل كرد. به عنوان مثال قرآن که كتاب هدايت است در برخي موارد حتي شكل این هدايت را نيز به ما ياد ميدهد چنانچه فعل هدايت در قرآن، معمولاً به دو شكل صورت ميپذيرد:
1) هدايت به روش ارائه طريق و نشان دادن راه؛ در قالب امر و نهيهاي انجام شده.
2) هدايت از طريق ايصال به مطلوب و رساندن به مقصد؛ به شكل تربيت الگويي و معرفي اسوهها.
بهر حال در اين رابطه بايد توجه داشت كه براي شناخت ابزار ها و روشهاي تربيتي اسلام، حتماً لازم است كه از افراد خبره و اهل فن كمك گرفته شود و قبل از شروع به كار فرهنگي، ابتدا به طراحي مدل و الگوي جامع تعليم و تربيت درتشکل بپردازيم زيرا كه گاه، انجام كار فرهنگي بدون داشتن الگوي مشخص و بهره گیری از مشاوران متخصص وخبره ،خسارتهاي جبران ناپذيري به بار خواهد آورد.
18ـ اهداف كار فرهنگي
در كار فرهنگي اصيل با رويكرد تربيتي، تعيين اهداف در واقع به منزلة مشخص كردن جهتگيريهاي مختلف تشكّل، در زمينههاي مرتبط با رشد و پرورش انسانهاست.
با مشخص كردن اهداف كار فرهنگي در تشكّلها ميتوان نقطه شروع فعاليتها را تعيين كرد، جهت حركت گروه را ترسيم نمود و جريان رشد و تعالي افراد را تسريع كرد.
انتخاب اهداف عالي و متعالي در كار فرهنگي، بزرگترين عامل انگيزشي اعضاي گروه، براي فعال بودن است و به عبارت ديگر با در نظر گرفتن هدف است كه عضو تشكّل بصورت تكليف محور و دغدغهمند مسئوليتش را در گروه انجام ميدهد و نگاهش به امور از حالت احساسي صرف خارج ميشود.
برخي از اهداف ارزشمند كار فرهنگي عبارتند از:
1) تربيت انسان مكتبي نمونه و يا همان انسان كامل كه در واقع هدف اصلي آفرينش و خلقت انسانها نيز ميباشد.
استاد مطهري در خصوص تعريف انسان كامل ميگويد: «علي (ع) انسان كامل است، براي اينكه همه ارزشهاي انساني، «در حد اعلي» و «بطور كامل» در او رشد كرده است؛ يعني هر سه شرط را داراست .
2) تبليغ دين خدا و ترويج شعائر الله؛ كه در حقيقت اين امر رسالت اصلي يك انسان مسلمان، آگاه و مسئول ميباشد و نشانه اي از تقواي قلوب به شمار ميآيد چنانچه در قرآن كريم ميخوانيم:
« و من يعظم شعائرالله؛ فآنها من تقوي القلوب» يعني آنها كه شعائر ديني را بزرگ ميدارند انسانهاي با تقوايي هستند.
3) حفظ دستاوردهاي نظام ؛ از قبيل قانون شدن حجاب در كشور پس از انقلاب اسلامي و برپايي گسترده نمازهاي جمعه و جماعت.
4) زمينهسازي ظهور امام عصر(عج)در جامعه ؛ چنانچه در اين زمينه شهيد مطهري انتظار ظهور را به دو نوع انتظار ويرانگر و سازنده تقسيم ميكند و در توضيح انتظار سازنده ميگويد: «در روايات اسلامي سخن از گروه زبده است كه به محض ظهور امام (عج) به آن حضرت ملحق ميشوند بديهي است كه اين گروه، ابتدا به ساكن خلق نمي¬شوند و بهقول معروف از پاي بوتة هيزم سبز نخواهند شد» .
5) تداوم راه شهداء
6) تربيت فرزندان و اطرافيان خودمان ؛ در اين باره بايد توجه داشت كه كودكان، نوجوانان و جوانان امروزي در واقع شهروندان آينده جامعه و همسايگان دوران ميانسالي و پيري ما ميباشند که تربيت آنها بمنزله ساختن جامعهاي مطلوب براي آيندهگان خودمان به شمار ميآيد.
7) عمل به مسئوليت و تكليف انساني و اسلامي خويش كه در اصل همان سوگندي ست كه خداوند متعال از دانايان گرفته است و شاخصه اصلي انسانهاي دردمند، متعهد و مسئول به شمار ميآيد. بهقول شاعر:
هر كه او آگاهتر پر درد تر
هر كه او پر دردتر رخ زردتر
پس بدان اين اصل را اي اصل جو
هر كه را در دست او بردست بو
19ـ چرا كار فرهنگي؟ (انگيزههاي متعالي1)
اكنون در اين روزگار قحطي معنويت و جهاني شدن جرثومههاي فساد و پليدي بايد بپا خاست و به نبرد با تاريكيها پرداخت و اين همان عهدي است كه خدا از دانايان گرفته است.
حتماً شما همه كرات شنیده اید كه گاهي برخي به دنبال بهانه براي شكرگزاري از خداوند متعال ميگردند، اما در مقابل انسانهاي بابصيرت، يقين دارند كه امروزه همه چيز در اطراف ما، دليل شكرگزاري بي شائبه از خداوند منان است، شكرگذاري نعمت اسلام عزيزي كه به ما عطا فرموده است، شكرگزاري زندگي در يك كشور شيعه و در نهايت شكرگزاري قرار گرفتن دوران حيات ما، همزمان با دوران انقلاب شكوهمند اسلامي.
حتماً ميدانيد كه در اين دنياي مالامال از زشتيها و پليديها، شمار انسانهاي موجود در كرة ارض بيش از 6 ميليارد نفر است كه در اين ميان دريچه روشنايي نور اسلام تنها بر قلبهاي يك ميليارد و نيم مسلمان موجود در جهان تابيده و طبق آمار شيعيان موجود در دنيا نيز تنها 5 درصد كل انسانهاي روي زمين ميباشند كه به سرچشمههاي اصلي نور متصلاند.
يادتان هست كه امام (ره) فرمودند: انقلاب ما انفجار نور بود.
و مگر نه اين است كه هر كس به مركز نور نزديكتر باشد بيشتر از آن بهره ميبرد و تا مركز نور فعال است ميتوان از آن به اطراف و اكناف عالم نور و روشنايي ساطع كرد. بر اين اساس مباد آنكه با كم كاري ما شعاع تابش اين نور كاهش يابد و فراموش كنيم كه چه كساني، جان عزيزشان را در اين راه نثار كردند .
حتماً شما هم شنيدهايد كه شهيد بهشتي ميگفت: بهشت را به بهاء ميدهند نه به بهانه.
پس در اين باره بايد توجه داشت كه گرفتار شدن امروز ما به دنيا، ديگر براساس برآورده شدن نيازهاي اساسي زندگي نيست زيرا كه انسانها در وهله اول براي گذران زندگي به تامين نيازهاي خود ميپردازند اما پس از آن، وقتي فرد به دنبال بيشتر كردن مال و منال دنيا ميرود ديگر پا را از مرحله تأمين نيازهاي اساسي فراتر گذاشته و به عرصه تامين اميال ورد پيدا کرده است.
اكنون ديگر اين نياز نيست كه ما را به دنبال دنيا ميكشاند بلكه ميل است، و انسان تا وقتي به اندازه نيازهايش از دنيا توشه بر ميگيرد ميتواند به بهره وري بيشتر در جامعه انساني بپردازد اما اگر به دنبال رسيدن به اميال باشد چون ميل در انسان تمامي ندارد، آنوقت ديگر تمام توانمان را در راه كسب اميال و آرزوها صرف خواهيم كرد.
در هر صورت، چه بسا بسياري از ما فراموش كردهايم كه در دهه اول انقلاب، نوعا كساني اثر گذار بودند كه تنها به اندازه نيازهايشان از حقوقهاي دولتي ميگرفتند و مابقي آن را به بيتالمال مسلمين بر ميگرداندند. افرادي با انگيزههاي متعالي كه تمام وجودشان مثل شمع ميسوخت تا مسير راه ديگران روشن شود و مگر نشنيدهايد كه شهيد بزرگوار دكتر چمران در سالگرد ازدواجش، تنها يك شمع به همسرش هديه داد و سردار خيبر، شهيد حاج ابراهيم همّت نیز در مراسم خواستگاري گفته بود كه من در اصل همسر نميخواهم بلكه همسنگر ميخواهم. امامتأسفانه امروزه وضعيت به گونهاي تغيير كرده است كه برخي از ما تنها نشانههاي كوچكي از رسالت و تكليف و دغدغة انقلاب و اسلام رادرست به مثابه روشن نگه داشتن فتيله شمع در خود حفظ كرده ايم و ديگر با تمام وجود، مثل شمع نمي سوزيم. اكنون ديگر كل شعله دغدغه مندی ما، تنها در حد فتيله ناچيزي است كه با وزيدن كوچكترين بادي خاموش خواهد شد لذاست که باید يادمان نرود که امام عزيز(ره) در سخنانشان مردم ما را از مردم حجاز و كوفه در صدر اسلام بهتر دانسته اند و هم ايشان انقلاب را مثل يك امانت به ما سپردند و فرمودند: انشاءالله اين مملكت را به صاحب اصلي آن امام زمان (عج) تحويل ميدهيم.
20ـ چرا كار فرهنگي؟ (انگيزههاي متعالي 2)
متاسفانه، برخي بر اين باورند كه فقط در دوراني مثل دوران دفاع مقدس و يا دوران مبارزات انقلاب، فرصت اداي تكليف و حضور در عرصههاي مبارزه و جهاد وجود داشت اما زهي خيال باطل كه اين گماني صددرصد اشتباه است چرا كه براي اهل حق و حقيقت، مبارزه و جهاد همواره باقي و پا برجاست و تنها تفاوت دورة كنوني ما، با دوران انقلاب و دفاع مقدس آن است كه در واقع امروز حوزه¬هاي امتحاني ما عوض شدهاند اما در عين حال امتحان همچنان باقيست و چه بسا خط مقدم امروز، بيشتر از دوران جنگ و انقلاب، نيازمند سربازانی جان فدا و ايثارگر باشد.
21ـ چرا كار فرهنگي(انگيزههاي متعالي 3)
اسلام با تمام ارزشي كه براي علم و آگاهي قائل است، ارزش انسان را با معيار تعهد و مسئوليتي كه آن علم و آگاهي براي او ايجاد كرده است ميسنجد، نه تنها با میزان علم و آگاهي او.
اسلام براي آن علم و آگاهياي ارزش قايل است كه در مسير مسئوليت قرار گيرد و بر همین اساس به دانشجو و دانشمندي احترام ميگذارد كه داراي حس مسئوليت باشد.
22ـ ابزار شناسي در كار فرهنگي
از آنجا كه هدف غايي تربيت در مكتب اسلام، پرستش خداي يگانه و پرورش بندگان صالح، مطيع و عبد پروردگار است و چون قرار گرفتن در مسير توحيد و خداپرستي، در واقع قرار گرفتن در جرياني است كه اركان آن را كمال طلبي، تزكيه، حكمت آموزي، خرد ورزي، عدالتخواهي، ايثار و از خود گذشتگي تشكيل ميدهد .لذا براي انجام چنين كاري نمي¬توان و نبايد از هر ابزاري استفاده كرد و يا هر روشي را بكار گرفت.
ابزار كار فرهنگي ايدهآل، ابزاري نيستند كه بر مبناي تفكرات مادي و الحادي بشريت كنوني و پوچ انگاري سرنوشت انساندر جوامع غربي، تبليغ و ترويج ميشوند ابزار پوچ و بي محتوايي كه همواره لودگي و لذت طلبي بي ارزش را ترويج كرده و به رشد شخصيت انساني افراد منتهي نميشوند.
23ـ ابزار صحيح كار فرهنگي كدامند؟
براي انجام كار فرهنگي لازم است به اين مهم توجه داشته باشيم كه در اين راه ، هرگز نبايد فرصت انتخاب ابزار مناسب براي تربيت افراد را از مسئولان تشكّلها سلب نماييم زيرا كه اين امر در اصل به منزلة ناديده گرفتن روحيه نوآوري ، ابداع، تنوع طلبي و استقلال فكري آنهاست و مانع رشد و ترقي آنان، بهعنوان مهرههاي كليدي و اثر گذار كار فرهنگي و تربيتي براي اداره آينده جامعه خواهد شد.
ابزار مناسب براي انجام كار فرهنگي در تشكّلها عبارتند از:
1) ابزار مناسكي و عبادي؛ اينگونه ابزار در واقع هم وسيله تربيت افراد به شمار ميآيند و هم در مسير دستيابي به كمال مطلوب به نوعي خود، هدف كار فرهنگي محسوب ميشوند. ابزاري از قبيلاعمال و مراسم شبستاني مسجد، نماز جماعت، موذني، مكبري، دعا، جلسات عزاداري، هيأتهاي مذهبي و امثال آن.
2) ابزار فرهنگي، هنري(تئاتر، سرود، تواشيح، خوشنويسي و …)
3) ابزار تفريحي، ورزشي (اردو، كوهنوري، فوتبال، استخر و…)
4) ابزار عاطفيـ انگيزشي (تنبيه و تشويق، برقراري روابط دوستانه نزديك، صميميت و …)
5) ابزار معرفتي (سخنراني، كتابخواني، جلسات پرسش و پاسخ و … )
6) ابزار پرورشي(ديدار با الگوهاي برتر، بازديد از مزار شهدا و بزرگان ديني و …)
24ـ پيشنيازهاي روش شناسي در كار فرهنگي
تشكّلهاي فرهنگي، در زمينه اتخاذ روشهاي مناسب تعليم و تربيت، در وهله نخست و بيش از هر چيز، نيازمند مرور اهداف خود ميباشند زيرا كه تنها با در نظر گرفتن این اهداف است كه ميتوان راه رسيدن به آن را تعيين كرده و مشخص نمود كه در اين توسط چه ابزار و روشهايي ميتوان به قلّه هدف نزديك تر شد.
اهداف تربيتي در يك تشكّل فرهنگي همواره بايد چند ويژگي اساسي را دارا باشند:
1) با توجه به جنبههاي مختلف رشد و ترقي انسانها تدوين شده باشند
2) منجر به ايجاد تغييرات عمده در افكار، عقايد و طرز تلقي افراد به مسايل مهم زندگي گردند
3) هماهنگ با هنجارهاي جامعه و ايدهآلهاي اجتماعي و فرهنگي محيط حاكم بر تشكّل باشند
4) قابل فهم، جامع و اجرايي باشند .
در هر صورت با بررسي متون ديني ميتوان برخي اهداف تربيتي اسلام را بشرح ذيل عنوان كرد: 1بندگي، پرستش و طي مسير كمال 2) كسب تقواي الهي 3) تعليم حكمت 4) عدالتخواهي 5) تكامل انسان 6) برادري و تعاون 7) دوستي با انسانها 8) پرورش نيروي تفكر و تعقل 9) پرورش روحيه تعاملات اجتماعي 10) پرورش شخصيت اخلاقي افراد
25ـ روشهاي تربيتي اسلام
افلاطون؛ تربيت را عبارت از رسانيدن جسم و روح، به بلندترين قلّههاي جمال و كمال ميداند . و به اعتقاد «اخوان الصفاء»، تربيت مجموعه اموري است كه در سازندگي شخصيت روحاني انسان مدخليت دارد .
در مكتب متعالي اسلام، اساسيترين اصول تربيتي كه در واقع همان معيارها، قواعد و مفاهيم پذيرفته شده در كار فرهنگي به شمار ميآيند عبارتند از: 1) اصل نيت داشتن و انگيزه الهي 2) اصل اختيار و آزادي 3) اصل تكليف و مسئوليت 4) اصل تقدم تزكيه بر تعليم 5) اصل مداومت و پويايي در تربيت
مهمترين روشهاي تربيتي اسلام در كتاب تعليم و تربيت اسلامي، به شرح ذيل معرفي شدهاند: 1) عبادت 2) تلفيق ايمان و عمل 3) توام ساختن علم و عمل 4) تربيت عملي يا پيروي از سيره 5) تبعيت از عقل در تربيت اسلامي 6) امر به معروف و نهي از منكر 7) مجاهده در راه حق 8) پاداش و تنبيه 9) توبه 10) پند و اندرز دادن 11) تربيت از طريق ذكر مثال 12) تربيت از راه عبرت گرفتن از سرگذشت اقوام و ملل گذشته
مؤلف كتاب نيز در كلاسهاي كارگاهي كشوري مديران تشكّلها، با موضوع آسيب شناسي فعاليتهاي جمعي، روشهاي ده گانه ذيل را براي انجام كار تربيتي در تشكّلها پيشنهاد كرده است:
1) عبادت و بندگي (دعوت به پرستش، خشوع، خضوع و كرنش در برابر پروردگار(
2) خودشناسي و خداشناسي
3) دشمن شناسي كه شامل شناخت شيطان و شگردهاي گمراه كنندگی او و بيان ابعاد تهاجم فرهنگي دشمن ميشود
4) توبه و توجه مدام به اين نكته تربيتي كه همواره راه بازگشت به سوي خدا براي انسانها باز است
5) تفكر و تدّبر (تفكر يعني به مغز مواد خام دادن و تدّبر يعني تجزيه و تحليل اين مواد)
6) انتقال ارزشها( شامل فرهنگ ارزشها و ساير ارزشهاي زندگي انسان مثل ارزشهاي عمر و جواني)
7)هجرت (مانند تغيير محل سكونت فرد از محله نامناسب و دور نگهداشتن متربّي از بديها)
8) تقويت اراده افراد
9) دعوت مداوم به كار ، تلاش و سازندگي
10)به کار گیری روش مشارطه، مراقبه و محاسبه در تربيت افراد
فصل سوم
اصول تربيتي و تبليغي حاكم بر كار فرهنگي در تشكّل ها
26ـ عناصر سه گانه كار فرهنگي
كار فرهنگي با رويكرد تربيتي،شامل سه عنصر اساسي مربي، متربّي و طرح و برنامههاي تربيتي ميشود.
به هرحال، از آنجا كه در فرآيند تعليم و تربيت معمولاً نسل جوان و نوجوان، تحت مربيگري افراد بزرگتري از خود قرار ميگيرند در اين مجال به بيان تعبير دقيقي از «دونالدباتلر» درخصوص فلسفهي تعليم و تربيت ميپردازيم كه بيارتباط با بحث ما نيست، او ميگويد: «تعليم و تربيت فعاليت يا كوششي است كه در آن، افراد مسنتر اجتماع انساني يا آنهايي كه بيشتر رشد كردهاند با افراد كم رشدتر برخورد ميكنند، تا رشد بيشتري را در آنها بوجود آورند و از اين راه به پيشرفت زندگي انساني كمك كنند».
27ـ تعريف مربيگري
در قرآن كريم ؛ 96 بار كلمه «رب» و 46 بار كلمه «رب العالمين» آمده است، بر اين اساس ميتوان قرآن را كتاب تربيت دانست. علاوه بر این در لغت عرب،كلمه رب در قالب عبارت الرب «في الاصل التربيه»معنا شده است که به لحاظ ريشه لغوي اين كلمه در اصل مصدر باب «ربي يربي تربيه» به معناي «تربيت» ميباشد.
در حقيقت فرد مربي، در فرايند كار فرهنگي در تشكّلها سعي مي¬كند كه با فراهم كردن عوامل و زمينههاي مؤثر در تربيت متربّي و متناسب با ميزان تلاش و كوشش اودر این راه، به شكوفايي استعدادهاي نهفته در متربّي بپردازد.
و از آنجا كه همواره سه عنصر اساسي: 1) فاعليت مربي 2) قابليت متربّي 3) ساير عوامل زمينه ساز تربيت ، در واقع بهعنوان عناصر اصلي مؤثر در فرآيند تربيت افراد به شمار ميآيند
28ـ ويژگيهاي مربي فرهنگي
مربي گروه كسي است كه اعضاي گروه، از گفتار و رفتارش اثر ميپذيرند و اجازه دارد كه در محيط تشكّل، به جهت اصلاح اخلاقي تك تك اعضاء، نسخههاي تربيتي مناسبي تدوين نمايد و براساس برنامهريزي تربيتي درست و بهموقع، زمينههايي لازم براي رشد و تعالي فردي و جمعي اعضاي گروه را فراهم آورد.
29ـ مربي گروه چه كاري را بايد انجام دهد؟
علم تعليم و تربيت، يكي از اهداف اصلي برنامه ريزي تربيتي توسط مربيان گروه را، سازماندهي رفتارهاي مطلوب در مخاطبان ميداند و بر همين اساس است كه ظهور و بروز رفتارهايي همچون حقيقت جويي، زيبا دوستي، خير خواهي، نيكانديشي ، عبادت و بندگي را در متربّيان، از اهداف اساسي تعليم و تربيت بر ميشمرد. در اين مجال قبل از ورود به موضوع وظايف مربي تربيتي، لازم به يادآوري است كه مربي فرهنگی جهت تربيت متربّي، نبايد هرگز گرفتار شتابزدگي و تعجيل گردد بلكه بايد بداند كه در زمينه شكل گيري شخصيت افراد، اصل مهم و اساسي، رعايت قاعده مهم تدريجي بودن تربيت و مرحله مرحله بودن تكامل انسان است.
30ـ اصول و مباني مربي گري در گروه
معلم كسي است كه آنچه را ما نميدانيم به ما ياد ميدهد اما مربي كسي است كه نيروها و استعدادهايي را كه در نهاد ما وجود دارند به بهترين وجه ميپروراند . در كتاب منيه المريد شهيد ثاني يا همان آداب المتعلمين كه در اينجا مطالعه اين كتاب مفيد به تمامي مربيان فرهنگي تشكّلها بهعنوان يك ضرورت توصيه ميشود در خصوص آداب و وظايف معلم نسبت به خود، هشت وظيفه مهم ذكر شده است كه توجه به دو مورد آن، براي مربيان تشكّلها نيز، لازم و ضروري به نظر ميرسد.
سي وظيفه معلم را نسبت به شاگردان، بيان كرده است كه برخي موارد آن، در خصوص رابطه مربي و متربّي در تشكّلهاي فرهنگي، نيز صدق ميكند به عقيده وي، اصلي ترين وظيفه مربي نسبت به متربّيان، ايجاد اخلاص، حسن نيت، توجه دايمي به خدا و تفهيم اين مطلب است كه ايمان تنها راه نجات بشريت از ضلالت و تاريكي است .
اصول اساسي مربي گري در تشكّلهاي فرهنگي علاوه بر اينها عبارت است از: 1) آشنايي با روشهاي تربيتي اسلام 2) مخاطب شناسي و نيازسنجي ردههاي مختلف سني اعضاي گروه 3) تدوين طرح، برنامه و استراتژي تربيتي تشكّل، ويژه سه عنصر مربي، متربّي و ساير مخاطبان 4) شناخت و بكارگيري مناسب ابزار پرورشي بهعنوان برنامههاي مكمل آموزش در گروه 5) تعامل مثبت با مديران گروه و طرح ريزي مناسب تربيتي مطابق با قواعد حاكم بر تشكّل 6) برقراري ارتباط عاطفي، هدفمند و مثبت با متربّيان 7) تلاش براي تربيت مربي از ميان افراد مستعد گروه 8) مطالعه دايم متون تربيتي و آشنايي با اصول و مباني تعليم و تربيت
31ـ اصول كار تشكيلاتي
بررسي جايگاه مربيان و مديران در اداره امور يك تشكّل، به اين دليل حايز اهميت است كه بدانيم سهم و ميزان نفوذ و تأثير هر كدام از اين دو گروه در فرايند كار فرهنگي تشكّلها به چه ميزان است.
در جامعه شناسي سازمانها، منابع قدرت در گروههاي اجتماعي سه نوع معرفي شدهاند: 1) اقتدار كاريزمايي كه مبتني بر جاذبه شخصي است و در رابطه بين رهبر و پيروان گروه آشكار ميشود 2) اقتدار سنتي كه در سازمانهاي كوچك وجود دارد و به مثابه نظام خويشاوندي «پدر تباري» به شمار آمده و ناشي از رسم، عادت و سنت است 3) اقتدار عقلاني و قانوني كه مبتني بر قواعد و هنجارهاي قانوني ميباشد .
اصول مهمي كه ما در اين كتاب از آن با عنوان اصول كار فرهنگی تشكيلاتي ياد ميكنيم. اين اصول عبارتند از: 1) اصل هماهنگي؛ مطابق اين اصل شوراي مديريت تشكّل، موظف است كه ميان تمام كوششهاي گروه از قبيل طرحها و برنامههاي واحدها مختلف ، نظم و هماهنگي كامل ايجاد نمايد تا كل گروه، هماهنگ، همسو و همجهت به سمت قلّه هدف حركت كنند.
2)اصل سلسله مراتب؛ كه در واقع اصليترين وجه تمايز كار تشكيلاتي از كار هيئتي به شمار ميآيد چنانچه در مكتب اسلام نیز بارها توصيه شده است كه اگر دو نفر هم با يكديگر به كوهنوردي ميروند يكي مسئول گروه و ديگري تابع آن باشد و نيز برخي از بزرگان انقلاب پيرامون ضرورت كار تشكيلاتي معتقد بودند كه حتي اگر قرار است سه نفر در قالب يك تيم و گروه، اجراي طرحي را بر عهده بگيرند حتماً بايد كارشان شكل تشكيلاتي داشته باشد .
3) اصل تقسيم وظايف ؛ مطابق اين اصل واگذاري مسئوليتها به افراد بايد بر اساس تواناييهاي آنان صورت بپذيرد تا به شكوفايي هر چه بيشتر استعدادهاي افراد و در نتيجه رشد و تعالي گروه منجر شود.
4) اصل صف و ستاد؛ مطابق اين اصل مديران تشكّل بايد كساني را كه توانايي و انرژي بيشتري براي انجام كارهاي ميداني دارند در رديف صف قرار دهند و در مقابل از افرادي كه به لحاظ تخصصي و مشورتي توانمنديهايي بيشتري را دارا هستند در قالب اتاق فكر و يا شوراهاي مشورتي بهعنوان اعضاي ستاد استفاده نمايند.
32ـ اصول تعامل تشكيلاتي مديران و مربيان تشكّلهاي فرهنگي
1) اصل احترام متقابل و رعايت سلسله مراتب
2) اصل تخصصي بودن مسئوليتها
3) اصل مدوامت در آموزش
4) اصل هماهنگي و كنترل
33ـ آنچه كه متربّيان بايد بدانند
اصل سعي و جهاد در تربيت ديني جوانان، عبارت است از:«سعي مدوام و بي وقفه در راه تحوّل و تعالي» و جهاد هميشگي و خستگي ناپذير براي مبارزه با نفيها ، نقص ها و كاستيها»، البته اين در اين خصوص، ابتدا توجه به اين نكته ضروري است كه بدانيم شرط اصلي در به ثمر نشستن سعي و تلاش متربّي در راه كمال آن است كه فرد تحت رهبري دين و بطور صحيح و اصولي به اين كار مبادرت ورزد . قرآن كريم بخوبي اصل سعي را در زندگي انسانها ترسيم كرده و ميفرمايد: « و ان ليس للانسان الا ما
سعي» يعني اينكه: «و نيست براي انسان مگر آنچه خود سعي و تلاش نموده» و يا در آيه شريفه ديگري ميفرمايد: «كل نفس بما كسبت رهينه» يعني « هر نفسي در گرو عملي است كه انجام داده است»
معناي اين آيات آن است كه اگر در كار فرهنگي از جانب متربّي سعي و تلاش لازم به عمل نيايد، نميتوان از مربي تشكّل، انتظار معجزه داشت.
34ـ برخي وظايف متربّي در مقابل مربي
متربّي بايد بداند كه مربي و استاد، در حكم پدر روحاني و معنوي اوست چون پدر واقعي، انسان را از آسمان به زمين ميآورد ولي پدر روحاني او را از زمين به آسمان ميبرد.
در اين مجال تنها به ذكر مواردي ازآن كه در خصوص رابطه متربّي با مربی نيز صادق است ميپردازيم. اين موارد عبارتند از :
1) تكريم و احترام دايمي متربّي نسبت به مقام و جايگاه مربي تربيتي خويش 2) متابعت دايم از مربي در مسير كمال و تعالي و رشد 3) الگو گرفتن از رفتار حسنه مربي 4) قدردان هميشگي زحمات مربي بودن .
35ـ برخي پيشزمينههاي طرحريزي تربيتي در گروه
براي طرح ريزي تربيتي در گروه، از قبل بايد زمينههاي لازم را فراهم كرد، زمينههايي همچون تأمين حداقل امكانات فرهنگي و آموزشي مورد نياز، گزينش مربيان واجد شرايط و عضوگيري از بين مخاطباني كه حداقل آمادگيهاي لازم را براي رشد و شكوفايي در خود دارند. البته بيان اين نكته دراينجا به معناي لزوم غربال گري در گزينش مخاطب نيست زيرا كه در واقع، هنر اصلي يك مربي تربيتي در كار فرهنگي، رساندن و ايصال متربّيان از راه مانده به مسير هدايت است.
چنانچه در این باره امام علي (ع)، در نامهاي تربيتي خطاب به فرزندش امام مجتبي(ع) مينويسند:« دل جوان همچون زمين ناكاشته است، هر چه در آن افكنند بپذيرد» .
اما در عين حال به زعم مؤلف، مربي بايد توجه داشته باشد كه در مقابل زمين كشت نشده قلب جوان ، تلاش او ممكن است به پنج شكل مختلف صورت بپذيرد كه تنها يكي از اين اشكال پنجگانه صحيح و ارزشمند است . اين پنج شكل عكسالعمل مربي نسبت به ضمير خالي و بدون كشت متربّي عبارتند از : 1) بذر نپاشيدن و كشت نكردن 2) بذر اشتباه كاشتن 3) بذر درست كاشتن اما در مرحله داشت، از هجوم آفات جلوگيري ننمودن 4) بذر درست پاشيدن ولي موقع برداشت محصول نهايي را برداشت نكردن 5) كاشت صحيح، داشت مناسب و برداشت اصولي و مطابق قاعده
البته منظور از برداشت در كار فرهنگي به كارگيري مناسب و به موقع متربّي در اداره امور تشكّل می باشد.
36ـ وظايف پنج گانه تيم مربي گري در تشكّلها
براي انجام كار فرهنگي لازم است که در پنج عرصه متفاوت اقدام به طراحي و برنامهريزي آموزشي و تربيتي نماييم.
اين پنج عرصه عبارتند از:
اول: تعليم؛ كه عبارت است از فراهم آوردن زمينههاي لازم براي رشد و شكوفايي استعدادهاي ذهني انسان از طريق انتقال دانستهها.
دوم، تربيت؛ از مصدر باب تفعيل «ربي يربي تربيه» به معناي رشد و رشد دادن.
سوم: تزكيه؛ مراد از تزكيه، تربيت اخلاقي افراد و يا همان برنامهريزي براي اصلاح درون و تهذيب نفس آنهاست. چنانچه برخي تعريف تربيت اخلاقي را در انسان، معادل انهدام و ريشهكني صفات و استعدادهاي منفي و تقويت و پرورش صفات و استعدادهاي مثبت اخلاقي ميدانند.
چهارم: تبليغ؛ كه در واقع به معناي رساندن پيام به مخاطبان پيام است و در آن برخلاف تعليم كه شاگرد سراغ استاد ميرود پنجم: تذكار و يادآوري؛ در اين زمينه بايد گفت كه انسانها نوعاً فراموشكار، اهل غفلت و نسيانند و چهبسا افرادي بسياري هستند كه عليرغم آگاهي از عواقب ارتكاب اعمال زشت و ناروا، باز هم گرفتار غفلت شده و مرتكب گناه ميشوند.
37ـ حدود تعليم و تربيت در تشكّلهاي فرهنگي
براي ترسيم چارچوبهاي اصلي رسالت تشكيلاتي تشكّلهاي فرهنگي، توجه به اين نكته اساسي لازم است كه بدانيم اين تشكّلها ، در واقع نهادها و يا مؤسسات آموزشي صرف نيستند كه تنها با هدف تعليم و آموزش راه اندازي شده باشند بلكه هدف اصلي از ايجاد و راه اندازي يك تشكّل فرهنگي، در وهله نخست تربيت، شكوفايي و پرورش اخلاقي نسل جوان و نوجوان ميباشد.