این کتاب شامل مجموعه ای از مباحث فرهنگی است که در شرایط مختلف زمانی و فرهنگی ، برای علاقه مندان به این گونه مباحث ارائه شده است. با نگاه نخستین به سر فصل های این مجموعه ، شاید موضوعات و عناوین اش متنوع و مختلف به نظر آید ولی آن چه همه این عنوان ها را به یکدیگر پیوند زده و آنها را در کنار هم ، به صورت یک مجموعه در آورده، همین موضوع فرهنگ است بدین معنا که همه بحثها فرهنگی است.
گلچين و عصاره كتاب
تأملات فرهنگي
معرفی کتاب: تاملات فرهنگی
نویسنده: سید رضا تقوی
ناشر: انتشارات نخیل
ارائه دهندگان: مهدي بذري شانديز – احمد متقيان
خلاصه اي از زندگي مولف :حجه الاسلام والمسلمين تقوي
حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد رضا تقوي دامغاني فرزند مرحوم حجت الاسلام حاج سيد علي تقوی (ره) متولد 7/4/1325 در روستای عالم پرور حسن آباد دامغان مي باشد. وي در خانواده ای روحانی، اهل علم و متدین دیده به جهان گشود. پدرش در زمره ی برترین سخنرانان مذهبی دامغان در طی سالیان گذشته بوده است. آقای تقوی داراي نحصيلات عاليه حوزوي و همچنین دارای مدرک کارشناسی الهیات از دانشگاه تهران است و سابقه حضور موثر در فعاليتهاي سياسي قبل و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در کارنامه او وجود دارد. ایشان طی دو دوره به عنوان نماینده مردم دامغان و تهران به مجلس شورای اسلامی راه یافتند و علاوه بر نمایندگی مردم تهران، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی بودند.
برخورداري از ذوق ادبي و شعري با تخلص “سالک” و تالیف کتب متعدد، از ديگر توفيقات اوست. ايشان از سالها پیش تاکنون با حکم مقام معظم رهبري، رياست شوراي سياستگذاري ائمه جمعه را بر عهده دارند. از جمله سوابق حجت الاسلام آقای تقوی می توان به این موارد اشاره نمود: عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ـ رئیس شورای فرهنگ عمومی کشور ـ امام جمعه شهرکرد ـ معاون فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی ـ نماینده مردم دامغان و تهران در دو دوره مجلس شورای اسلامی.
همچنین برخی از آثار تألیفی حجت الاسلام والمسلمین حاج سید رضا تقوی بدین شرح است؛ داستانهای زندگی از حضرت امام موسی بن جعفر(ع) ـ نگرشی بر مدیریت اسلامی ـ تأملات فرهنگی ـ رسالت و جایگاه نمازجمعه ـ فرزانگان مدینه قانون و…
آغاز سخن :
این کتاب شامل مجموعه ای از مباحث فرهنگی است که در شرایط مختلف زمانی و فرهنگی ، برای علاقه مندان به این گونه مباحث ارائه شده است. با نگاه نخستین به سر فصل های این مجموعه ، شاید موضوعات و عناوین اش متنوع و مختلف به نظر آید ولی آن چه همه این عنوان ها را به یکدیگر پیوند زده و آنها را در کنار هم ، به صورت یک مجموعه در آورده، همین موضوع فرهنگ است بدین معنا که همه بحثها فرهنگی است.
اگر بخواهیم این اثر را بیشتر معرفی کنیم باید بگوییم که مبـاحث یاد شده ، در حوزه فرهنگ دین مطرح شده لذا نویسنده تلاش کرده تا محتـویات ذهنی خود را با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) ارائه نماید. نکته دیگر اینکه مطالب این کتب با نگاه به فرهنگ عمومی نوشته شده،به این معنا که هر کدام از عناوین موجود ، دارای جایگاه و پایگاهی ، آثار وت بعاتی در حوزه فرهنگ عمومی هستند.
از مهمتری فصلهای این مجموعه میتوان به : فرهنگ اسلامی و رسالت ما ، مدیرت فرهنگی ، اصلاحات و فرهنگ و… اشاره کرد.
مقدمه:
فرهنگ در زندگي انسان نقش تعيين كننده اي دارد. زيرا يكي از وجود مميز انسان از ساير موجودات زنده فرهنگ است. فرهنگ هويت انساني انسان را مي سازد و ابعاد گوناگون زندگي را شكل مي دهد. رفتار كمي مختلف و انگيزه هاي گوناگون بشر هميشه تحت تاثير فرهنگ قرار داشته است فرهنگ قالب بندي زندگي است. به اين معنا كه نقشه عمارت و بناي زندگي را ترسيم مي كند و انسانها از اين جهت هميشه مديون فرهنگ بوده و هستند، ارزش هاي گران بهايي چون غرور ملي، روحيه اعتماد به خويش، نوآوري و خلاقيت، پاي بندي به ميثاق ها و تعهدها همه از چشمه ساز فرهنگ مي جوشد.
فرهنگ مقوله اي است 2 بعدي مادي و معنوي. بعد مادي عموماً در شكل و شمايل اشياء مادي مثل تابلوهاي نقاشي، معماري ساختمان، رنگ و شكل، دوخت لباس و … ظهور مي كند. و در بعدي معنوي به گونه افكار، عقايد و جريان هاي عاطفي ظاهر مي شود. روابط بين انسانها و آداب معاشرت با همنوعان بر اساس معيارهاي فرهنگي مورد قبول شكل مي گيرد.
معمولاً فرهنگ هاي غني و قدرتمند، در صدد حذف فرهنگ هاي ضعيف بر مي آيند و هرگاه جنگي بين دو فرهنگ اتفاق بيفتد ، فرهنگي شكست مي خورد كه از مقابله با فرهنگ مهاجم عاجز باشد. جبهه فرهنگي را بايد همانند نيروهاي نظامي ، هميشه آماده نگاه داشت و با رزمايش هاي فرهنگي ، هم روحيات و آموزش هاي فرهنگ سازان و فرهنگ آوران را كه سربازان اين جبهه هستند افزايش داد و هم امكانات لجستيك اين جبهه را كه عبارتند از: انديشه، ابتكار، خلاقيت ، نظريه پردازي ، نقد وانتقاد مي باشد را تقويت نمود.
امروزه اين سوال مطرح است كه چه ارتباطي بين فرهنگ ودانش وجود دارد : در پاسخ بايد گفت كه دانش جزء فعال فرهنگ است واصولا در دامان فرهنگ پرورش مي يابد .
تمدن هاي بشري فرزندان فرهنگ هستند و اين فرزند از سينه مادر فرهنگ تير خورده تا به رشد و بالندگي رسيده است.
در مورد ارتباط فرهنگ و تمدن گفته اند: تمدن گونه اي انديشه، توليد، رفتار و برخورد است كه از زمينه هاي فرهنگيبرخاسته از باورها و پيشينه هاي تاريخي ناشي مي شود و ميراث مردمي است كه مفاهيم معيار و قالب هاي ويژه و نيز نهادهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي خاصي از آن زاده مي شود. تمدن با هنرها، ميراث، و ابداعات علمي فكري و فرهنگي كه طي ساليان دراز از درون آن مي تراود و با خلاقيت هايي كه در گستره هاي مختلف ادبي، هنري و اجتماعي ارائه مي كند، وجود خود را به منصه ظهور مي رساند.
فرهنگ اسلامي
فرهنگ اسلامي به فرهنگي مي گويند كه لباس اسلام به تن كرده و در هر زمان و هر مكان و در هر شرايطي مضمون و محتواي اسلامي را به نمايش بگذارد. در فرهنگ اسلامي، برنامه ريزيها و عملكرد ها چه در سطح زندگي فردي و يا جمعي جهت الهي دارد. مثلاً انفاق در هر زمينه اي كه انجام مي گيرد بايد براي خدا باشد و انفقو في سبيل ا… سوره بقره آيه 195
تعليم و تعلم، كسب و نشر دانش بايد جهت خدايي داشته باشد. (تعلمو لله وعلمو الله)در فرهنگ اسلامي مسلمانان با هم برادرند واز چنان ارتباط وپيوستگي برخوردارند كه گويا اعضاي يك پيگرند(المومن اخوالمومن كالجسد الواحد)
مفهوم و محتواي فرهنگ:
واژه فرهنگ مركب از ( فر+ هنگ ) به معناي شكوه و جلال، عظمت و اقتدار است . برخي بر اين باورند واژه فرهنگ تعريف ناپذير است و هر چه به آن نزديك تر نشويم، دورتر مي رود . فرهنگ، عبارتست از مجموعه اي از آداب و سنن مرسوم، دين و مذهب آثاررفتارهاي اجتماعي كه تجليات معنوي ، هنري، تاريخي ، ادبي ، مذهبي واحساسات يك قوم اند و در طول تاريخ شكل مشخصي به خود گرفته . فرهنگ ظرفي است كه مظروف و محتواي آن چيزي جز ارزش هاي قابل قبول جامعه نيست و از اين لحاظ هميشه بر مفاهيم ارزش تكيه دارد ، تمدن ها فرزند فرهنگ ها هستند انقلاب ها نيز زاده عصيان فرهنگ ها ميباشند .
فرهنگ سازي و فرهنگ سازان :
درطول تاريخ بشريت، انسانهاي بزرگي بوده اندكه با ارائه افكار و انديشه هاي سازنده، جريان هاي عظيم و عميقي را ايجاد نموده و آثار فراواني بر زندگي فردي و جمعي افراد گذاشته اند. اين گونه انسانها ما از آنها به فرهنگ سازان تعبير مي كنيم .فرهنگ ها هميشه در بسترهاي مناسب رشد كرده اند وفرهنگ سازان تا اين بسترها را نشناسند وظرفيت ها را ارزيابي نكنند واستعدادها ومايه هاي حيات را در محتواي فكر فرهنگي در نظر نگيرند نبايد اميدي به ايجاد جريانهاي فرهنگي داشته باشند . از كساني كه در طول تاريخ حيات بشر، نقش عمده اي در فرهنگ سازي داشته اند پيامبران الهي بوده اند، انسانهاي شريف و بصيري كه در مقاطع مختلف تاريخ از جانب خداوند ماموريت يافته و بوسيله وحي مدد شوند تا پايه گذار فرهنگي سازنده باشند و از اين مسير انسان را به سر منزل رشد و كمال راهنمايي كنند. بنابراين فرهنگ سازي اساس كار مذاهب و اديان آسماني است وپيامبران با ابلاغ پيام الهي وتفسير وترويج احكام ديني فرهنگ سازاني هستند كه انسان را با اين ابزار به تعالي وتكامل مي رسانند.
شيوه هاي اسلامي فرهنگ سازي :
بزرگترين رسالت اسلام اين است كه انسان را بر محور توصيه و اعتقاد به يگانگي خداوند آشنا كند و با شناخت صحيح از اين نظام جهان بيني توحيدي را در حوزه ا عتقادش بوجود آورد و بر اساس اين جهان بيني ، با نظام ترتيبي ويژه او را به آن نقطه برساند كه مظهر جمال و جلال خداوند گردد.
لازمه دست يابي به اين هدف والا اين است كه اسلام و آرمان هاي اسلامي در زندگي دروني و بيروني انسان به صورت فرهنگي فراگير، به جريان افتد و ابعاد مختلف زندگي او را فرا بگيرد.
اسلام براي نفوذ فرهنگ خود در عمق جان و زندگي انسان از روشي استفاده مي كند تا بتواند در كمترين زمان بيشترين تاثير را بر جاي گذارد:
بدين صورت كه نخست بنا را ( بر تخليه ) انسانها مي گذارد: يعني تخليه از فرهنگهايي كه رشته هاي عنكبوتي اش روح و روان آنها را در خود محصور كرده و غبارش بر صفحه زلال فطرت آدميان تيره گي بوجود آورده است . همانند زارعي كه ابتدا زمين را از موانع رشد پاك مي گرداند و آنگاه دانه ها را در آن مي افشاند. در مسائل فرهنگي نيز بايد ابتدا ذهن و دل را از همه اين كدورت ها( تخليه) كرد.
از اين مرحله كه عبور كرديم به مرحله ( تحليه ) مي رسيم، در اين مرحله روح و روان را به زيبائيهاي فرهنگي و ارزشهاي انساني آراسته مي كنيم آراستگي به آنچه كه انسان بايد داشته باشد و ندارد. در اين مرحله تثبيت خصلت هاي زيباي فرهنگي انجام مي گيرد.
مرحله سوم( تجليه) است: كه در بستر روان زندگي و ميدان عمل، باورهاي فرهنگي و ارزش هاي تثبيت شده به رشد و كامل مي رسند و تكميل و تقسيم ابعاد نجيب و شهود وجود انسان، در اين مرحله انجام مي گيرد.
در نخستين روز بعثت پيامبر اكرم در برخورد با كفار قريش فرمود: قولو لا اله الا لله تفلحو: اين شعار پيامبر در ابتدا از كفار مي خواهد تا به خدايان دروغين و بت ها كافر شوند و اعتقاد به آنها را از صفحه دل و خانه ذهن بزدايند و به خداي قادر حكميم – الله ايمان آورند . ازنگاه اين بحث، درتفكر اسلامي بعثت چيزي جز ايجاد تحول و دگرگوني اساسي و فراگير، در تمامي ابعاد زندگي، با هدف ساختن جامعه اي بر مبناي فرهنگ دين و ديانت نيست . هميشه بعثت ها در دل جوامع منحط كه فرهنگ جهل وجهالت فضاي زندگي را تيره وتار كرده بوجود آمده است وبراي اتمام حجت وراهنمايي امت از جانب خداوند پيامبري مبعوث به رسالت شده تا انسانهاي گرفتار را از بند بردگي اوهام وخرافات رزالت وشرارت آزاد گرداند .
به عبارت ديگر بعثت يعني انگيزش جهت دار، ارسال و اعزام شخصيتي كه پيامي فرهنگي به لب دارد و نقشه اي فرهنگي براي امتي مومن و مخلص دردست دارد . مولاي متقيان در خطبه 26 نهج البلاغه مي فرمايد: همانا خدا محمد(ص) را بر انگيخت تا مردمان را بترساند وفرمان خدا را چنان كه بايد برساند. آن هنگام شما اي مردم عرب بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سرا خزيده بوديد.
در جريان فرهنگ سازي بعثت، تحول و دگرگوني، بر اساس چند برنامه، شكل و قوام لازم را به خود مي گيرد كهاين برنامه ها عبارتند از :
1- تعليم 2- تزكيه 3- حكمت انسان
2- 1- تعليم : جريان فرهنگ ساز بعثت انسان را به مطالعه كتاب طبيعت تشويق مي كند تا علاوه بر افزايش سطح معلومات به اسرار پيچيده خلقت واقف گردد تا نه تنها از طريق توسعه آگاهي به توسعه و بسط حيات برسد بلكه بوسيله نشانه ها ي زيبا و گوياي موجود در خلقت به سرچشمه زيباييها وخالق هستي دست پيدا كند . انسان در اين مرحله اشياء را آنگونه كه هست مي شناسد و جهان شناسي خود را در حد معمول و مقدور نسبت به (هست ها) ها كامل مي كند كه اين مرحله را به جهان آگاهي يا غير شناسي تعبير ميشود .
3- 2- تزكيه : تزكيه در حقيقت نگاه به خوداست. همانطور كه تعليم نگاه به غير بود و در آن به علم بودن مي رسيم در تزكيه به علم شدن دست پيدا مي كنيم .تعليم با افزايش معلومات ، انسان را به قدرت مي رساند ولي تزكيه دستيابي انسان را به فضيلت فراهم مي كند . تعليم علم قال است و تزكيه علم حال ،تزكيه از چگونه بودن بحث مي كند نه از چگونه هستن ، در حوزه تعليم معز توانمند مي گردد ولي در حوزه تزكيه دل منور مي شود و نور دل زندگي را نوراني مي نمايد. كه اين مرحله را خودآگاهي يا خود شناسي مي نامند .
4- 3- حكمت: رفتارها و عكس العمل هايي كه با معيار عقل، بصيرت و انسانيت همراه باشد حكمت است به عبارت ديگر هر گاه تعليم و تزكيه با هم به تفاهم برسند و در هم آميزند و به نيازهاي متعالي انسانها پاسخ گويند حكمت بوجود مي آيد.
5- آيين انسان ساز اسلام از همين مسيرهايي كه بيان شد فرهنگ اسلامي را بر اساس آرمان هاي الهي عرضه نمودن و به گواهي تاريخ موفقيت هاي فراوان و چشم گيري بدست آورد. اسلام در آغاز ظهورش از ميان مردمي جاهل و بي فرهنگ افرادي را به خود جذب كرد و در نظام تربيتي خود آنها را پرورش داد كه تاريخ نمونه اش را كمتر سراغ دارد. مسجد مدينه انسانهاي بزرگي را از اطراف و اكتاف با مليت هاي گوناگون گرد هم آورد تا عاشقانه سخنان خدا را از زبان محمد مصطفي بشنوند سلمان فارسي ، بلال حبشي ، ابوذر غفاري و سهيب روس و ده ها انسان ديگر .
اصحاب صفه : مرداني كه بزرگترين حادثه تاريخ را به رهبري حضرت محمد رقم زدند و در ميدان هاي كارزار امپراتوري هاي زمان را به زانو در آوردند و صدها مسلمان مومن و مصمم ديگر پرورش يافتگان دامان پر بركت فرهنگ اسلامي هستند. فرهنگ و تعليماتي كه ثابت كرد در فضاي آلوده به جهل و جهالت مي توان بهترين انسانها را تربيت كرد وجامعه اي را بر اساس قسط و عدل بوجود آورد.
اصالت فرهنگ اسلامي :
بحث اينكه چه فرهنگي اصلالت دارد و يا اينكه معيارهاي اصالت فرهنگي چيست كاري دشوار است زيرا ( اصل ) به معناي ريشه و بنيان مي باشد و كند و كاو درباره ريشه ها و جست و جو در بنيان هاي يك فرهنگ و معرفي آنها به ديگران هر جوينده اي را با مشكلاتي روبرو مي كند. بررسي اصالت فرهنگي يعني اينكه ريشه هاي فرهنگي مورد نظر را از جهات مختلف شناسايي كنيم. كه مثلاً با انسان چه رابطه اي دارند. داراي چه تواناييهايي هستند. در فراز و نشيب روزگار و در برابر تند بادي هاي فرهنگي تا چه حد مقاومند و تا چه مقدار رابطه خود را با شاخه ها حفظ كرده اند اعتقاد ما بر اين است كه فرهنگ ها در زمين افكار و ضمير افراد داراي ريشه هايي هستند كه از آن تغذيه مي شوند و اين ريشه ها اصالت دارند، بنابراين اصالت فرهنگي يعني بنيان ها و ريشه هاي فرهنگي.
با توجه به اين مسئله اصالت فرهنگ اسلام را در 5 بعد بصورت خلاصه ارزيابي مي كنيم .
1- فطرت :از ديدگاه اسلامي طبيعت انسان همانند ظرفي خالي آفريده نشده كه هر گونه وبه هر شكلي كه بخواهيم آنرا در آوريم بلكه در سرشت وطبيعت انسان مجموعه اي از نيروها واستعدادهايي قرارداده شده كه از آن به( فطرت) ياد مي شود .
فطرت صفتي است كه هر فرزندي در اغاز افرينش خود به آن متصف مي شود .
برخي صاحبنظران مانند دوركيم معتقدند انسان فاقد طبيعت اوليه وفطرت است و در اغاز حيات همانند ظرفي خالي وماده اي بي شكل وصفحه اي بي رنگ است و هر چه خود وجامعه در آن بريزد مي پذيرد و بر اساس آن شكل مي گيرد .اوانسان را ساخته شده محيط اجتماعي خويش مي داند واموراتي مانند : انديشه هاي اخلاقي قضاوت گرايشهاي زيبا جويانه و… را معلول اجتماع مي داند . ولي اسلام اعتقاد دارد در وجود انسان نيازها وگرايشهايي نهفته است كه او بر اساس آنها زندگي مي كند مانند فطرت خوداگاهي كه بر اساس ان به خود آگاهي دارد ويا فطرت اخلاقي كه با ان خير وشر فضيلت ورزيلت تقوي وفجور را در ك مي كندونيز فطرت خدا جويي كه از نهاد ودرونش گرايش به خدا و توجه به معشوق برتر مي جوشد.
2- عقلانيت :از ديگر مسائلي كه به فرهنگ اسلامي اصالت مي بخشد عقلانيت است زيرا اسلام تعاليم خود را بر اساس اصول معتبر عقلي استوار مي سازد . در ميان برخي اديان تحريف شده چنين تبليغ مي شد كه دين وعقل با هم در تضادند اما در فرهنگ اسلامي نه تنها عقل مانع ومزاحم دين نيست بلكه طرفدار جدي عقل بوده ودر موارد زيادي از عقل تاييد خواسته است .وحي ورسالت در اسلام بر اين موضوعتاكيد مي كند تا با بيداري عقل مردمي را كه در بند سنت هاي ناروا وبي اساس گرفتار بودند ازاد نمايند.
3-آميختگي با علم : در فرهنگ اسلامي علم به مبناي مطلق آگاهي هميشه مطلوب بوده است ويكي از ابعاد معنوي انسان را تشكيل مي دهد. علم در حوزه دين يكي از پايه هاي تكليف بشمار مي ايد وكسي كه عالم است متعهد ومسئول نيز هست .گفتني است علم واطلاعات وقتي توام با عقل باشند ثمره ارزشمندي را به انسان خواهد داد. مولاي متقيان مي فرمايند: العلم مصباح العقل : علم به منزله چراغ براي عقل است
4- واقع گرايي : در فرهنگ ديني ارمان هاي فرهنگي بسيار شفاف وگويا هستند وسالكان راه بايد جهت گيريهاي خود را با ان تنظيم نمايند.ارمان ها قله هاي بلند پر جاذبه اي هستند كه هر انساني مي كوشد تا خود را در مسير ان قرار دهد.
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه ارمان گرايي در تضاد با واقع گرايي نيست بلكه بين اندو پيوندي قوي برقرار است كه به سادگي نمي توان انها را منفك ساخت.
6- جامعيت : از مسائل ديگري كه به فرهنگ اسلام اصالت مي بخشد جامعيت است. فرهنگي كه در رشد وكمال انسان هم به دين نظر دارد وهم به دنيا ديانت را با سياست در مي اميزد وماده را با معنا ودنيا را با اخرت .
تبادل و تهاجم فرهنگي :
امروز جهان اسلام مورد هجوم فرهنگ غرب قرار گرفته غرب با تكنولوژي پيشرفته خود و با استفاده از صنعت ماهواره ، آرمان هاي فرهنگي خويش را در قالب برنامه هاي به اصطلاح هنري و خبري ريخته و بر امواج سوار كرده و به درون مغزها نفوذ مي دهد و ما اگر براي مقابله با اين خطر به خود نياييم در آينده با آشفتگي فرهنگي فراواني روبرو مي شويم و ملت هويت ديني و ملي خود را فراموش خواهد كرد.
در تاريخ بشر هيچ فرهنگي را سراغ نداريم كه از فرهنگ ها و تمدن هاي ديگر بهره گيري نكرده باشد
و به اصطلاح ديگر تبادل فرهنگي نداشته باشد ولي آنچه كه بايد مورد توجه قرار داد چگونگي بهره گيري است كه فرهنگ هاي اصيل و قدرتمند، عناصر مطلوب فرهنگ هاي ديگر را مي گيرند و آنها را در خود جذب و به صورت موجودي جديد و با سيمايي جديد عرضه مي دارند. همانند فرهنگ اسلامي كه در برخورد با فرهنگ ملت هاي ديگر چنين بود .
ولي فرهنگ هاي غير اصيل ويا ضعيف نه تنها بر عناصر فرهنگي بيگانه تاثير نمي گذارند بلكه خود مغلوب انها مي شوند نمونه آن حمله مغولان بود كه فرهنگ اسلامي توانست آنها را به مردمي متمدن ، آرام ، اخلاقي و علاقمند به مردم و فرهنگ تبديل نمايد.
قبل از پذيرش اسلام مغولان همه چيز را ويران كردند، بناهاي تاريخي ، مركز علم و دانش همه را نابود كردند ولي پس از پذيرش اسلام و پيروي از آن كوشيدند تا خسارت هاي وارده را جبران كنند. بعضي از ارزنده ترين مراكز علمي و بناهاي تاريخي – اسلامي در زمان مغول و به كمك آنها ساخته شد و برخي دانشمندان برجسته مسلمان در زمان حكومت آنها مي زيسته اند ولي فرهنگ هاي غير اصيل و ضعيف نه تنها بر عناصر فرهنگي بيگانه تاثير نمي گذارند بلكه خود مغلوب آن مي شوند.
در چنين مواردي است كه بحث تبادل و هجوم فرهنگي مورد توجه قرار مي گيرد در تفكيك و توضيح اين دو واژه بعضي تفاوت هاي اين دو به شرح ذيل ذكر مي گردد: در تبادل فرهنگي باور كردن فرهنگ منظور است ولي در تهاجم رشه كن فرهنگ در تبادل تصميم گيرنده ما هستيم ولي در تهاجم تصميم و انتخاب از مهاجم است. تبادل فرهنگي تقويت ريشه هاي فرهنگ را طالب است ولي تهاجم تضعيف و ريشه كني آن را مي خواهد.
نارسائيهاي فرهنگ غرب:
فرهنگ غرب امروزه با تكنولوژي پيشرفته اي كه در اختيار دارد با سرعت و قدرت به عنوان فرهنگ تهاجم در ميان جوامع مختلف ، به ويژه درون جوامع در حال توسعه، نفوذ نموده و اصرار بر تحميل ارزش هاي خود دارد. چند نمونه از نارسائيهاي فرهنگ غرب به شرح ذيل مي باشد
1-اين فرهنگ، فرهنگ جهان آگاهي و خود فراموشي است، يعني دراين فرهنگ هر چه بيشتر انسان به جهان و راز و رمزهاي آن آگاه شود، خويشتن را بيشتر فراموش مي كند، در غرب انسانيت از بام بلند خود فراموشي سقوط كرده است. انسان در اين فرهنگ موجودي يك بعدي و تك ساحتي است. در چنين ديدگاهي نه خدا جاي دارد و نه عرفان و معنويت .
2- فرهنگ و تمدن غربي نه تنها انسان را به آزادي نرسانده و حقيقت آزادي را به او نچشانده ، بلكه سخت او را مستقل كرده است. روح و جان انسان غربي در برابر تكنولوژي سر تسليم فرود آورده و زنجير عبوديت را آنچنان بر گردنش افكنده كه در شرايط موجود هيچ اميدي به آزادي او نيست اريك فروم روانشناس و جامعه شناسي آمريكايي مي گويد: امكان اينكه ما آدم هاي مكانيكي (Robot) شبيه انسان بسازيم به هر حال به آينده تعلق دارد، اما عصر حاضر انسان هايي را به ما نشان مي دهد كه رفتاري چون آدم هاي مكانيكي دارند. وقتي اكثريت آدم ها مثل آدم هاي مكانيكي رفتار يا عمل مي كنند در حقيقت ضرورتي ندارد ما آدم هاي مكانيكي انسان نما بسازيم 3- از ديگر نارسايي فرهنگ غرب بناي آن بر اومانيسم ( انسان محوري) است. يعني مذهب اصالت بشر و انسان مواردي را در حوزه تفكر او مانيستي پذيرفته است وانسان را جاي خدا نشانده است .
رسالت ما
امروزه دنياي غرب امكانات فراوان و تجربه هاي بسياري دارد كه در جهت ترويج فرهنگ و نفوذ افكار و انديشه هاي خود از آن بهره گيري نمايد. براي مقابله و مقاومت افزون تر و مصونيت هر چه بيشتر، رسالت ما ايجاب مي كند تا با برنامه ريزي هاي دقيق و سرمايه گذاري فراوان يك سلسله اقدامات سازنده انجام دهيم كه بعضي از آنها عبارتند از : 1-احياء هويت ديني 2- توجه به جنبه هاي كاربردي فرهنگ 3- غرب شناسي
عناصر فرهنگي غرب
شناخت فرهنگ و نظام ارزشي غرب، مبتني بر شناخت مايه ها و عناصر اصلي پديد آورنده آن مي باشد و تا اين عناصر پايه اي شناخته نشوند ماهيت غرب و فرهنگ آن شناخته نخواهد شد به عبارت ديگر، هر فرهنگي بر اساس يک سلسله عناصر به وجود مي آيد که پايه و مايه ي اصلي آن فرهنگ مي باشد به طوري که اگر يکي از آن عناصر، از فرهنگ مورد نظر گرفته شود، دچار تزلزل و نابساماني مي شود و بسياري از رفتارها و نگرش هاي افراد جامعه، که تجليات همان عناصر اصلي هستند، تغيير پيدا مي کنند. بر اساس همين موضوع، مي توان عناصر اصلي فرهنگ غرب را شناسايي کرد و از اين راه به ماهيت نظام ارزشي غرب پي برد . چند نمونه از عناصر فرهنگ غرب عبارتند از :
1- عنصر الحاد
در نظام فکري و فرهنگي غرب، خدا به عنوان يگانه وجود قادر بي همتا که هستي از او سرچشمه مي گيرد و پديد آورنده ي نظام احسن خلقت مي باشد، جايي ندارد. فرهنگ غرب بر محور «اومانيسم» شکل گرفته و «انسان» را به جاي «خدا» نشانده است. تار و پود فکر و فرهنگ غرب، را عنصر شرک و الحاد تشکيل مي دهد . نوع برخورد غربي ها با انسان و تدوين و اجراي طرح هاي استعماري در جامعه بشري بازتاب همين عنصر مي باشد که تا به حال پي آمدهاي خسارت باري براي بشريت به ارمغان آورده است.
2- عنصر حس گرايي
از ديگر ويژگي هاي فرهنگ غربي اين است که اين فرهنگ بر اساس «اصالت حس» استوار گشته است. اين فرهنگ، عرصه ي فعاليت و تلاش خود را در محدوده مرزهاي طبيعت محصور و ماوراء طبيعت، را به کلي انکار مي کند. عنصر حس گرايي در فرهنگ غرب، از چنان قوتي برخوردار است که حتي در مذهب و ديانت غربيان، اعم از پيروان «کليسا» و «کنيسه» راه پيدا کرده است؛ چنان که در مذهب کليسا «توحيد» به «تثليث» مبدل مي شود و سه «اقنوم» با عنوان «اب»، «ابن» و «روح القدس» به وجود مي آيد و در نهايت خدا در حضرت عيسي عليه السلام تجسم پيدا مي کند.
در آيين جهود نيز «خداوند» با پيامبر خود حضرت «يعقوب» کشتي مي گيرد.
3-عناصر جدايي دين از سياست (سکولاريسم)
عنصر ديگر فرهنگ غربي، انفکاک دين از سياست است. در اين فرهنگ دين از صحنه هاي سياسي و اجتماعي به کلي رانده مي شود. اصطلاح «سکولار» که يک واژه لاتيني است به معناي «روزگار» يا «دنيا» ست و کم کم در انديشه غربي به صورت اصطلاحي در آمده است که به جاي «دنيوي» در مقابل «ديني» به کار مي رود؛ به عبارت ديگر در تفکر غربي چيزي را که مربوط به اين «دنيا» و بي ارتباط به مسائل ديني و اخروي باشد «سکولار» مي گويند.
تقويت و رواج تفکر «سکولاريسم» در غرب زاييده ي نوع عملکرد کليسا و دين داران کليسايي است، اين گروه جاهل و متحجر بودند که موجبات چنين تفکري را به وجود مي آرودند. بر اساس اين تفکر مي بايست دست مذهب را به کلي از شئون اجتماعي قطع کرد.
4- تقويت هويت تاريخي و ملي
از مسائل بسيار ارزش مندي که مي تواند در جان جامعه قوت و قدرت قابل توجهي به وجود آورد و افراد جامعه را در مقابل تهاجم فرهنگي بيگانه به مقاومت وادارد توجه به هويت فرهنگي آنهاست. انسان ها، ريشه ي شخصيت خود را در زمين تاريخ مربوط به خويش جست و جو مي کنند و بنيان رفيع هويت خود را از مصالح ميراث تاريخي و ملي خود مي سازند.
منظور از تقويت هويت ملي، تقويت عنصر نژاد پرستي و ملت پرستي نيست که همه اصالت ها را به ارزش ها و خصلت هايي مي دهد که منشأ قومي و ملي داشته باشد. اين نوع ملي گرايي با آرمان هاي اسلامي و روح ديانت در تضاد و مخالفت است. تقويت هويت تاريخي و ملي در محدوده ي ارزش هاي ديني و انساني که موجبات وحدت اقوام مختلف را در رويارويي با بيگانگان فراهم مي سازد و نوعي غرور، از سر آگاهي و استدلال در ميان افراد جامعه، با همه اختلاف ها و سليقه هايي که دارند به وجود مي آورد و زمينه را براي رشد و تعالي نسبت به آينده فراهم مي سازد، مد نظر و مورد تاييد است.
بايد هاي فرهنگي :
بعضي وظايف ما در عرصه تقويت و ترويج آرمانهاي فرهنگ اسلامي به شرح ذيل مي باشد.
1-امكانات و استعدادهاي ارزشمند خود را شناخته و براي رشد و بهره وري از گوهرهاي گرانبهاي معنوي و مادي خود با برنامه اي منطقي بسترهاي فكري و فرهنگي مناسب فراهم آوريم.
2-فرهنگ و انديشه ديني را نهادينه كنيم و آن را در قالب نظام اجرايي و عملي ارايه نماييم تا در ميدان عمل با بار نشيند و توانمندي هاي خود را هر چه بهتر و بيشتر به نمايش درآورد.
3- رسالت فرهنگ اسلامي را در ديني كردن دنيا به نمايش بگذاريم در اين مرحله بايد دنيا را در متن دين و دين را در متن دنيا قرارداد و اداره دنيا را به دست دين بسپاريم .
4- عنصر ايمان اعتقاد و غيرت را ارج نهيم و با تكيه بر عناصر مومن و معتقد، دژ فولاديني را در برابر ناهنجاريها و هنجارشكنان بوجود آوريم .7- دشمن شناسي را سرلوحه كارها و تفكرات روزانه قرار دهيم و دشمن را با هر شكل و شعاري و در هر مقر و سنگري و با هر سلاحي كه ظاهر مي شود شناسايي نموده و براي برخورد با توطئه هايش برنامه ريزي كنيم .
منابع جاويدان فرهنگي :
1-قرآن كريم:يكي از متون جاويداني كه حيات فردي و اجتماعي مسلمانان به آن وابستگي همه جانبه دارد و سر منشاء همه تحولات اجتماعي در جوامع مختلف اسلامي به شمار مي آيد قرآن كريم است . هدايت هاي اين كتاب آداب و رسوم غلط شيطاني را از زندگي انسانهاي آن عصر برچيد و مردم متفرق را از مسير شرك به فضاي اتحاد و توحيد رهنمون گرداند.
از روزي كه دشمنان اسلام به آثار آيات قرآن پي بردند با همه امكانات به مقابله برخواستند تا جلوي پيشرفت انديشه هاي قرآني را بگيرند چنانچه گلدوستون نخست وزير وقت انگلستان در مجلس عوام آن كشور قرآن را بر دست بلند كرد و گفت : دو مانع دشوار كه تسلط ما را به مستعمرات اسلامي بسته است و با تمام قوا بايد در رفع آن كوشيد عبارتند از قرآن ، و پس از اندكي سكوت با دست چپ به سمت شرق اشاره كرد و گفت و ديگر اين كعبه ( التبشير و الاستعمار في البلاد العربيه ، ص 40)
2-حديث : دومين منبع قانونگذاري و تشريع در اسلام حديث و سنت است ، زيرا احكام و قوانين اسلام از ادله 4 گانه يعني قران ،سنت ( قول ، فعل و تقرير معصوم ) اجماع و عقل ، استنباط و استخراج مي شود و هر كدام از اين منابع دليلي براي احكام شرعيه هستند.
در ميان اين منابع و در نزد مسلمانان دانش حديث پس از قران كريم از مقدس ترين و معتبر ترين دانش ها به شمار
مي آيد، و دليل اين گرايش اولاً قران كريم است كه در آيات متعدد و با تعابير مختلف مسلمانان را به تبعيت از پيامبر به عنوان اسوه حسنه ، راهنمايي فرموده و گفتار و رفتار او را حجتي قاطع و ساطع براي تشخيص حق و باطل مي داند.
بعد از رحلت پيامبر افرادي با انگيزيه هاي سود جويانه و مغرضانه جلوي نقل، ضبط و نشر حديث را گرفتند. آنها در پوششي دل سوزانه و متعهدانه اقدام مي كردند وي گفتند ممكن است احاديث با آيات قراني مخلوط و مشتبه گردد و در آيين مشكلاتي را براي مسلمانان بوجود آورد در صورتيكه حقيقت مطلب چيز ديگري بود.
روزي كه پيامبر اكرم در بستر بيماري بود وخودر را براي سفر اخرت مهيا مي كرد و براي تلاش ها ودست اورد هاي 23 ساله خود بعنوان ميراث گران بهاي الهي وهم چنين اينده امت اسلامي نگراني داشت فرمود :(( ائتوني بدواة وقرطاس اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعدي )): قلم وكاغذي بياوريد تا براي شما مطلبي ياداور شوم كه بعد از مرگ من گمراه نشويد.
عمر مانع اجراي فرمان پيامبر شد وگفت :((ان النبي غلبه الوجع حسبنا كتاب الله )) : بيماري بر پيامبر غلبه كرده است . كتاب خدا براي ما كافي است . رسول خدا از اينگونه برخورد به شدت ناراحت شد وفرمود “قوموا عني” از پيش من برخيزيد وبرويد.
ابوبكر خليفه اول نيز مردم را جمع مي كرد و گفت شما از پيامبر حديثي نقل مي كنيد كه درآنها اختلاف داريد و اين اختلاف بعد از شما بيشتر خواهد شد پس نبايد كسي چيزي از پيامبر خدا نقل كند اينگونه مخالفت ها مورد قبول علماي اهل سنت نيز مي باشد ولي آنها در توجيه انگيزه هاي آن هر كدام مطالبي گفته اند ولي ما معتقديم كه مخالفت با ثبت و نشر سخنان پيامبر بر اساس يك برنامه حساب شده و آينده نگرانه از زمان حيات رسول خدا آغاز گرديده .
ولي اين سخت گيريها و موانع نتوانست عطش عاشقان فهم معارف الهي را فرو بنشاند وجلوي نياز امت اسلامي را به حديث بگيرد. لذا شيعيان وپيروان حضرت علي از همان اغاز به اينگونه مخالفت ها توجهي نكرده و به نقل ونشر احاديث همت گماردند تا انجا كه موجي عظيم براي ثبت ونشر حديث در جهان اسلام بوجود امد كه نمونه ان به شرح ذيل است :
– جابربن عبداله انصاري براي شنيدن يك حديث شتري خريد ويك ماه از مدينه تا مصر را پيمود تا حديثي را كه شنيده بود از ناقل اصلي بشنود.
– ابو ايوب سليمان بارها از بصره به كوفه براي شنيدن وضبط حديث سفر كرد.
– از ابي قلابه بصري نقل شده كه سه سال در مدينه اقامت گزيدم وهدفم اخذ يك حديث از ناقل اصلي بود .
– شيخ صدوق براي كسب حديث وديدار علما به بيش از سي سرزمين از خراسان وعراق وحجاز سفر كرد.
خدمات ايرانيان به فرهنگ اسلامي:
به گواه تاريخ و آثار انديشمند بر جاي مانده از پيشينيان در ميان اقوام و ملت هاي مختلف هيچ ملتي همانند ايرانيان در گسترش فرهنگ اسلامي نكوشيدند، ايرانيان در هر قلمروي از حوزه هاي معارف ديني كه وارد شدند ارزشمندترين آثار فكر و علمي را به جهان دانش عرضه كردند. در تفسير قرآن : علي بن ابراهيم قمي، شيخ طوسي، فضل بن حسن طبرسي و …. در حديث : ثقه الاسلام كليني ، شيخ صدوق در فقه ، مقدس اردبيلي ، ملا محمد باقر سبزواري و … در فلسفه و حكمت ، ابو علي سينا، صدر المتالهين شيرازي . نمونه اي از بزرگاني كه اسامي آنها به عنوان نمونه و با تخصص هاي مختلف بيان شده است . گر چه از لحاظ زمان و مكان ، سبك و سياق و … با يكديگر فاصله و تفاوت هاي بسيار دارند ولي هدف والاي اين علماي بزرگ يكي بود و آن فهم حقايق دين و سپس تبيين تفسير و ترويج معارف و آرمان هاي اسلامي است . بارزترين موارد تاثير قرآن و حديث را در سروده هاي شاعران و آثار نويسندگان نيز مي بينيم . شعر شاعران ايراني در حقيقت تفسيري از معارف اسلامي با زبان شاعرانه و روش اديبانه است. چون اكثر آنها به اعتراف خودشان هر چه دارند و هر آنچه به ساحت فكر و فرهنگ ارائه كردند از قرآن و حديث بوده است.
لسان الغيب حافظ شيرازي :
عشقت رسيد به فرياد ار خود بسان حافظ * قرآن زبر بخواني در چهارده روايت
صبح خيزي و سلامت طلبي اي حافظ * هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم
سعدي هم گفته است :
مپندار سعدي كه راه صفا *توان رفت جز از پي مصطفي
مديريت فرهنگي :
مديريت و فرهنگ هر كدام بصورت جداگانه موضوع بحث هاي فراوان و دامنه داري هستند و هر يك به عناوين متعدد و رشته هاي گوناگون علمي و تخصصي متنوعي تقسيم مي شوند و بخشي قابل توجهي از علوم انساني را تشكيل مي دهند. و چون در كنار هم قرار گيرند واژه اي تركيبي را تشكيل مي دهند و مفهومي مركب پديد مي آورند.
مديريت :
هنر اداره مجموعه امكانات و استعدادهاي مادي و معنوي در يك سازمان را بر اساس آگاهي هاي مناسب ، به منظور بهتر رسيدن به هدف را گويند دراينجا از مديريت هم به عنوان هنر تعريف شده و هم به عنوان علم.
در دنياي صنعتي امروز كه فن آوري ارتباطات ركن اساسي آن را تشكيل مي دهد . اداره امور زندگي انسانها بر عهده سازمان قرار گرفته است. سازمان هاي جهاني منطقه اي و كشوري كه مقررات مختلف بشر را رقم مي زنند و براي رساندن انسان ها به مقصد ، آنها را بر كشتي نشانده و به اهداف مورد نظر مي رسانند ، بشر امروز براي دست يابي به مقاصد خود راهي جز از طريق يكي از سازمانهاي طراحي شده ندارد. و بايد از مسير يك سازمان عبور كند تا به مقصود خويش نايل شود. سازمانها و تشكيلات زماني در دست يابي به اهداف موفق اند كه در راس آنها مديراني توانمند و شايسته ، زمام امور را در دست داشته باشند لذا موفقيت هر سازمان تا حدود زيادي به شايستگي و موفقيت مدير آن سازمان بستگي دارد .
يكي از عوامل موفقيت مدير، فرهنگ حكم بر مدير و حوزه مديريت است. زيرا عامل مهمي كه رفتار مدير را شكل مي دهد چيزي جز فرهنگ نيست. معمولاً سازمانها از لحاظ ساختاري تا حدود زيادي شبيه يكديگر ولي آنچه سازمانها را از هم متمايزمي سازد فرهنگي حاكم بر مديريت آنهاست.
فرهنگ از لحاظ لغوي به معناي بالا، جلوه ، شكوه ، جلال و بيرون كشيدن است . و به مفاهيمي چون ادب معرفت خرد ، آداب و رسوم نيز اطلاق مي شود. و نيز مي توان گفت مجموعه اي از بينش ها ، باورها گرايش ها و رفتارهاي مادي و معنوي افراد يك جامعه است كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.
بر اساس تعاريف فوق سه ويژگي مهم فرهنگ را مي توان به 1- مشترك بودن 2- اكتسابي بودن و 3- قابليت انتقال نام برد مديريت فرهنگي به معناي سازماندهي و اداره امور و فعاليت هاي فرهنگي است. در مديريت فرهنگي تمام وظايف سازماني مديريت نظير : سياست گذاري – برنامه ريزي – سازماندهي – هدايت هم آهنگي نظارت و ارزيابي در قلمرو امور و فعاليت هاي فرهنگي صورت مي گيرد.
رشد و توسعه فرهنگي هر جامعه مديون مديريت مدبرانه و مقتدرانه اي است كه بتواند با اعمال مديريت فرهنگي جامعه را از مرحله اي محدود و نامناسب كه فضاي تنفس را تنگ كرده عبور دهد و افراد آن جامعه را به بالندگي و توسعه برساند. از يك منظر مديريت فرهنگي دو نوع است : مثبت و منفي كه براي هر كدام از ايندو مي توان در طول تاريخ شواهد فراواني ارائه داد :
1-مديريت فرهنگي از نوع منفي : اين نوع مديريت در طول تاريخ خسارات فراواني بر باوردها و اعتقادات مردم وارد كرد به ويژه در عصر ما تخريب فرهنگي نه از موضع تحجر و ناآگاهي بلكه از موضع روشنفكري و آگاهي با هدف تسلط بر منابع مادي و معنوي توسط استعمارگران خارجي يا عوامل و جريان هاي وابسته داخلي انجام گرفته است. دشمنان خارجي، پيش از هر كار كوشيدند تا راه را براي نفوذ خويش بوسيله تصرف درفرهنگ ، اقتصاد سياست ملي و سنت هاي اسلامي و تغيير و تحريف آنها به سود خود هموار سازند . بيشتر اين مقصود را بدست عوامل خائن داخلي كه برسر كار مي آورند عملي مي ساختند . اشخاص پست را به قدرت مي رساندند ،
به اين شرط كه همه چيز را به سود نفوذ آنان دگرگون سازند. از اين راه بود كه به ابطال هويت ملي و نقض شخصيت اسلامي مردم و پوچ ساختن انديشه ها و رام ساختن غرورها و در هم ريختن معيارها دست زدند.
يكي از مديريت هاي مثبت فرهنگي كه آثار عظيم فرهنگي خود را همچنان تا قرن هاي بعدي از خود و بر نسل هاي آينده باقي گذاشته مديريت فرهنگي پيامبر اكرم محمد بن عبداله است . براي اينكه به عظمت مديريت رهبري رسول خدا بيشتر پي ببريم به اوضاع جامعه جاهلي و برخي ويژگيهاي مردم عصر بعثت را اشاره مي كنيم .
پيامبر بعد از بعثت درشرايطي بسيار نامناسب از مردمي به شدت منحرف با مديريت الهي و اسلامي خود امتي نمونه ساخت و تحويل جامعه بشري داد . با شعار شعور آفرين لا اله الا الله يكپارچگي ذهني بوجود آورد و با يا اهل الكتاب تعالو الي كلمه سواء: صفوف پيروان اديان ابراهيمي را در مقابله با كفر متحد ساخت با سرود انما المومنون اخوه : بساط كينه ورزي و قبيله محوري و عشيره بازي را جمع كرد.
نظام اجتماعي و حكومتي خويش را بر اساس اصل ارزشمند ان اكرمكم عند الله اتقاكم : ميدان هاي رشد و شكوفايي را براي همه علاقمندان سعادت و كمال گشود و در اوج قدرت و در زمان پيروزي و تسلط ، عفو و عطوفت و بخشش و محبت را با اين جمله به نمايش گذاشت : انتم الطلقاء : همه شما مردم مكه آزاديد با آيه شريفه ن و القلم و ما يسطرون : ارزش علم را معرفي فرمود و بر مبناي يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه نظام تعليم و تربيت جامع انساني را بوجود آورد و در درون اين نظام انسان هاي بزرگي را پرورش داد .
اگر معجزه حضرت موسي اين بود كه عصايش اژدهايي بزرگ مي شد يا حضرت عيسي به اذن پروردگار مرده را زنده مي كرد معجزه پيامبر اسلام اين بود كه امتي را زنده ساخت.
رسالت مديريت فرهنگي :
كسي كه بر مسند مديريت فرهنگي جامعه تكيه مي زند بايد توانمنديهاي فكري و بينش خاصي داشته باشد تا بتواند بر اهداف فرهنگي موردنظر در سطوح مختلف اعم از جهاني منطقه اي ملي و محلي دست پيدا كند.
فراز هايي از رسالت الهي – انساني مديريت فرهنگي در نظام اسلامي به شرح ذيل است .
1-احترام به سنت هاي نيك جامعه:
از ديدگاه جامعه شناسي سنت به آن رسم هاي ريشه دار عمومي كه به اقتصادي كهنگي، خود از حرمت اجتماعي برخوردارند گفته مي شود. در يك نگرش كلي مي توان گفت:
الف- سنت جرياني است فرهنگي كه جنبه تقدس دارد و جنبه ارزش پيدا كرده است . ب- سنت ريشه تاريخي دارد. ج- سنت نمايانگر شخصيت جامعه است.
سنت ها را مي توان با ديد اسلامي به دو نوع سنت حسنه و سنن سيئه مي توان تقسيم كرد. اسلام در ميان هر ملتي و مملكتي كه وارد مي شود منطق استوار و سعه صدر خويش را در برخورد با سنت ها نشان مي داد يعني هرگز با سنت هاي مردمي جامعه برخوردي يك بعدي و متعصبانه نداشت. سنت حسنه ملت ها را كه موجبات شكوفايي پيوستگي، محبت و درخشش فطرت و تعالي فطرت را فراهم مي آورد امضاء و تقويت مي كرد و با سنن سيئه كه ريشه در جهل و جهالت داشت و باعث سقوط انسانيت مي شد مبارزه مي نمود.
2- تقويت باورهاي ديني:
در نظام اسلامي مديريت فرهنگي مي كوشد تا در بستر كار و تلاش انگيزه ها را تقويت كند و از اين طريق جامعه را براي دستيابي به گوهر گرانبهاي دين رهنمون سازد و آنگاه با پاسخگويي به نيازهاي مادي و معنوي و ايجاد فضاي اعتدال ، انسانها را در جهت كمال مطلق راهنمايي كند.
3- پاسداري ازحرمت انسان:
مديريت فرهنگي به تبعيت از خداوند متعال و به منظور هم آوايي و هم آهنگي با نظام احسن خلقت، بايد محور همه برنامه هاي فرهنگي خود را انسان قرار بدهد و او را به سمت و سوي رشد و شكوفايي رهنمون سازد. خداوند از ميان همه موجودات عالم انسان را برگزيد و به سبب ويژگيهايي كه دارند مسند خليفه اللهي را به او عنايت فرمود و همچنين مدال پر افتخار كرمنا را به او هديه داد. در منطق اسلام احترام به انسان احترام به خداست و هر كس به هر شيوه و يا وسيله اي حيثيت و منزلت انساني انسان را بشكند گناهي بس عظيم مرتكب شده است. غيبت از او به منزله خوردن گوشت بدون اوست. و كشتن يك انسان بي گناه مثل اين است كه همه مردم را كشته باشد.
4- حمايت از عدالت :
مدير فرهنگي در نظام اسلامي به تنها بايد عادل باشد بلكه بايد عدالت خواه هم باشد . زيرا او با فعاليت هاي فرهنگي خود، سلامت فردي و اجتماعي را تعقيب مي كند و اين سلامت در سايه عدالت قابل تحقق است. جوهر دستور العمل هاي فرهنگي نبايد چيزي جز عدالت باشد. انبياء و اولياي خدا رسالت الهي خويش را ازطريق ايجاد عدالت همه جانبه دنبال كرده اند زيرا فلسفه ارسال رسل و انزال كتاب چيزي جز عدالت نيست . قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزالنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط:
ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و به آنها كتبا و ميزان عنايت كرديم تا مردم را به عدالت قيام كنند .
5- گسترش و تحكيم آزادي:
از رسالت هاي ديگر مديريت فرهنگي گسترش و تحكيم آزادي و پاسداري از اين گوهر گران بهاي انساني است زيرا فرهنگ كه رسالت شكوفايي استعدادها و بالندگي توانايي هاي انسان را بر عهده دارد بايد اين رسالت عظيم را در محيط آزاد تحقق بخشد.
اصلاحات وفرهنگ
يکي از واژگاني که اين روزها در حوزه ي ادبيات سياسي، بر سر زبان هاست، «اصلاحات» است.امروز، به هر دليلي، در سخنراني ها و نوشته ها، واژه «اصلاحات» مورد توجه صاحب نظران قرار گرفته است در باره اصلاحات وفرهنگ از دونظر مي توان بحث كرد :
1- اصلاحات در حوزه فرهنگ 2- فرهنگ اصلاحات
واژه اصلاح
اصلاح در لغت به معناي سامان بخشيدن و به دست آوردن چيزهاست که واژه متضاد آن، «افساد» است؛ به عبارت ديگر «اصلاح» يکي از «زوج هاي متضاد» مي باشد که دو به دو، در مقابل يک ديگر قرار مي گيرند و از باب «تعرف الاشياء باضدادها» هر کدام به تفهيم و تبيين واژه مقابل کمک مي کنند، مانند عدل و ظلم، خير و شر، وصل و فصل، ايمان و ظلمت علم جهل قوي ضعيف اصلاح فساد با توجه به مفهوم «اصلاح» مي توان، به گونه مختصر و ساده مي توان گفت: «اصلاح يعني حرکت از وضع موجود به سمت مطلوب
حوزه اصلاحات
بحث ديگر اين است که: حوزه ي اصلاحات و محدوده ي کارهاي اصلاحي تا کجاست. در پاسخ بايد گفت: گستره ي اصلاحات در حوزه ي انديشه سياسي را، نوع نگرش اصلاح گر تعيين مي کند؛ يعني هر گاه مصلح اجتماعي، نظام حاکم بر جامعه را، نظامي شکل گرفته از اعتقادات و آرمان هاي مردم که جهت گيري کلي و عمومي آن حق طلبي و عدالت خواهي است بداند محدوده ي امور اصلاحي دقيقا مشخص است و اگر اصول و ارکان نظام را قبول نداشته باشد اصلاحات محدوده ي ديگري پيدا خواهد کرد.
با توجه به توضيح ياد شده مي توان چنين نتيجه گرفت که اصلاحات بر پايه ي دو ديدگاه، محدوده ي خود را مشخص مي کند:
1- اصلاحات از درون
2- اصلاحات از درون را کساني خواستارند که ارکان، اصول، قالب ها و معيارهاي ارزشي آن نظام را قبول دارند و هيچ گونه تغييري را در مسائل اصولي اش بر نمي تابند. فقط نارسايي هايي را در رفتار، و نابساماني هايي را در ساختار (غير اصولي) مي بينند، لذا براي اصلاح آن قيام مي کنند و آفت ها و آسيب هاي درون نظام را از بين مي برند؛ همانند درختي که شاخه هاي اضافي آن بايد هرس بشود تا شاخ و برگ هاي اصلي رشد و طراوت مطلوب را به دست آورند.
اين نوع اصلاحات، که آن را اصلاحات درون ساختاري مي ناميم به تعبير مقام معظم رهبري حقيقتي لازم و ضروري و فريضه اي ديني است
3- 2- اصلاحات از بيرون
اصلاحات برون ساختاري به حرکت هايي مي گويند که اصلاح گران در آغاز کار اصلاحي، جدايي و بيگانگي خويش را با نظام حاکم بر جامعه اعلام نموده و به تعبيري، خود را خارج از نظام قرار مي دهند و سپس به عنوان نيروهاي مهاجم عليه نظام موجود، به درهم شکستن ارکان و اصول ارزشي آن نظام همت مي گمارند تا قالب ها بشکنند، ارزش ها تضعيف شوند، اعتمادها از بين بروند و در نهايت، چراغ پر فروغ اميد در دل ها خاموش و شيرازه ي نظام از هم گسسته و بساط آن به کلي جمع شود و نظام تازه اي را جايگزين نظام موجود کنند.
با توجه به نکته هاي ياد شده در قانون اساسي، هر گاه فردي يا جمعي با هر وسيله و ابزاري و در هر شکل و قالبي، مطلبي را بگويد و يا بنويسد و يا به تصويب برساند و يا هر حرکتي را انجام دهد که به تضعيف اين اصول که نظام بر پايه آنها شکل گرفته منتهي شود، اصلاحات برون ساختاري است که به تعابيري «انقلاب» و يا «بر اندازي» نيز مي باشد.
معيار در اصلاحات
از نيازهاي ضروري و لوازم حتمي در هر اصلاحي، داشتن ميزان و معيار است تا اصلاح گران، با توجه به آن معيارها، حرکت هاي اصلاحي را به پيش ببرند. اصلاح بدون شاخص و معيار، سرانجامي جز هرج و مرج ندارد، و لذا حقيقت هر اصلاحي را مي توان از طريق، معيار و شاخص هايي که حرکت هاي اصلاح گرايانه، با آنها تنظيم مي شود، شناسايي کرد.
اصلاحات بايد تعريف بشود، اصلاحات چيست؟ اولا: براي خود ما که مي خواهيم اصلاحات بکنيم تعريف بشود و مشخص باشد که مي خواهيم چه کار بکنيم؟ ثانيا: براي مردم تعريف بشود که منظور ما از اصلاحات چيست؟ تا هر کسي نتواند به ميل خودش اصلاحات را معنا کند، مي خواهيم به آن برسيم براي همه- هم لازم است به چند معيار، در اصلاحات اشاره کنم تا در جامعه ما که نظام حکومتي آن ديني و اسلامي است سمت و سو و نيز ماهيت و حقيقت اصلاحات مشخص شود:
1- نخستين معيار براي حرکت هاي اصلاحي در جامعه ديني ما، اسلام و مباني اسلامي است؛
2- از ديگر معيارهاي اصلاحات «قانون اساسي» است؛ قانوني که به عنوان ميثاق ملي، بيانگر مناسبات سياسي، اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي جامعه به شمار مي آيد و ارکان و پايه هاي نظام جمهوري اسلامي را تعيين و تحکيم کرده است. حرکت هاي اصلاح گرايانه، بايد در چهارچوب اصول و ضوابط قانون اساسي انجام بگيرد و هر اصلاحي که اصلي از اصول قانون اساسي را مخدوش و نقض نمايد؛ حتي اگر با شعار اصلاح طلبانه هم همراه باشد افساد است و نه اصلاح. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در دوره پنجم، طرح اصلاح قانون مطبوعات را تقديم مجلس کردند که جنجال هايي را در عرصه سياسي و مطبوعاتي کشور به وجود آورد تا آن جا که به بهانه آن حوادث تاسف برانگيز و جنايت کارانه ي کوي دانشگاه تهران، و به دنبال آن فجايع 18 و 22 تير ماه سال 1378 را تدارک ديدند، در ماده ششم، بند دوازده آمده است: «انتشار مطلب عليه قانون اساسي» ممنوع است.
راز و رمز اين که قانون گذار، انتشار مطلب عليه قانون اساسي را در مطبوعات، ممنوع کرده اين است که قانون اساسي شاخص و معيار زندگي همه افراد، اعم از دولتي و غير دولتي است، بنابراين کسي حق ندارد به هر دليلي، معيار و شاخص زندگي افراد جامعه را بشکند.
3- رهبري در نظام اسلامي ما، هم از لحاظ شرعي و اعتقادي و هم از لحاظ قانوني، معيار است و اداره کنندگان کشور بايد هر حرکت اصلاحي را با رهنمودها و مصالحي که او اعلام مي دارد هم آهنگ کنند چنان که قانون اساسي در اصل پنجاه و هفتم مي گويد:
«قواي حاکم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه که زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده ي اين قانون اعمال مي گردند…»
4- معيار ديگر اصلاحات، «رعايت مصالح و منافع جامعه» است، زيرا مصالح آن جامعه اقتضا مي کند که انجام هر کاري، تا آن هنگام مجاز خواهد بود که منافع و مصالح مادي و معنوي افراد آن جامعه را نه تنها مورد خدشه و تعرض قرار ندهد بلکه زمينه را براي رشد و تقويت منافع ياد شده فراهم آورد .
شرط تحول در اذهان جامعه «کمال خواهي» است.
هر گاه سئوال شود که: از کمال و کمال خواهي تفسيرها و قرائت هاي مختلفي ارائه شده است، آيا معياري براي تعيين کمال وجود دارد؟
قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي را تامين مي کند. پس هر تلاشي، در جهت تغيير در اذهان جامعه که به شکسته شدن مفاهيم موجود در اصل دوم و يا ساير اصول قانون اساسي بيانجامد خلاف مصلحت و منفعت «کمال جويي» است و هر گاه حرکتي، براي تضعيف مفاهيم ياد شده انجام بگيرد بايد با قاطعيت هر چه بيشتر، با آن برخورد مناسب شود.
اصلاحات و فرهنگ
در ميان صاحب نظران و انديشوران اصلاح طلب، هميشه اين بحث مطرح بوده است که کدام مقوله از مقولات اجتماعي، براي انجام اصلاحات اولويت دارد؟ آيا در آغاز حرکت هاي اصلاحي، مقولات سياسي بايد مشمول اصلاحات قرار بگيرند؟ يا پايه و اساس هر اصلاحي «اقتصاد» است و اصلاحات در حوزه اقتصاد، زمينه ساز اصلاحات در حوزه هاي ديگر خواهد بود؟ و يا مقولات فرهنگي به خاطر ويژگي هايي که فرهنگ دارد در اولويت اصلاحات قرار مي گيرند؟
آن چه در پاسخ هر يک از اين پرسش ها مي توان ارائه داد اين است که هر کدام از مقولات ياد شده- سياسي، اقتصادي و فرهنگي- اگر چه در تقسيم بندي جدايي هايي دارند ولي در زندگي اجتماعي انسان ها نمي توان مقولات سياسي را از اقتصادي و اين دو را از فرهنگي جدا کرد، معاش و معاد، سياست و ديانت، اخلاق و افکار چنان در هم آميخته اند و از يک ديگر تاثير پذيرند که در بسياري از موارد تفکيک آنها غير قابل انجام است.
به عبارت ديگر، مصلحان در مهندسي و معماري اصلاحات نبايد جزيي نگر باشند، چرا که اصلاحات اجتماعي وقتي نتيجه بخش و مفيد خواهد بود که با آهنگ کلي نگري انجام پذيرد و همزمان در همه ابعاد و بخش هاي اجتماع، در سطوح کلان جامعه، به گونه اي متوازن و متعادل جريان پيدا کند. حضرت علي عليه السلام به مالک اشتر مي فرمايد:
و اعلم ان الرعيه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض؛
مالک! بدان که رعيت و جامعه، داراي بخش ها و طبقاتي است که اصلاح برخي از آنها به اصلاح برخي ديگر وابسته است
آن حضرت در فراز ديگري از دستور العمل حکومتي خود، مالک اشتر را با بياني زيبا، به اين نکته گوشزد مي فرمايد:
فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه، فاذا ادت الرعيه الي الوالي حقه و ادي اليها حقها، عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل و جرت علي اذلالها السنن فصلح بذلک الزمان پس هيچ گاه جامعه و رعيت، اصلاح نمي شود مگر با اصلاح زمامداران و زمامداران نيز اصلاح نمي شوند جز با رو به راه شدن مردم. پس هر زمان که حاکميت و رعيت حقوق يک ديگر را مراعات نمايند حق در ميان آنها سربلند و نيرومند خواهد شد و جاده هاي دين، براي روندگانش بي دست انداز مي شود و نشانه هاي عدالت جلوه گري مي کند و راه رسم هاي معاشرتي در ميان مردم به جريان مي افتد.
بنابراين آن چه را که مي توان به عنوان نتيجه بيان کرد اين است که اصلاحات بايد همه جانبه باشد ولي اگر بخواهيم نظريه «تقدم اصلاحات بخشي» را بپذيريم به تقدم بخش فرهنگ در اصلاحات اولويت خواهيم داد چرا که فرهنگ از شمول و جامعيت بيشتري برخوردار است، شمولي به وسعت همه نيازمنديهاي مادي و معنوي انسان.
علاوه بر اين، در جامعه اي همانند جامعه ما، بخش قابل توجهي از مشکلات اقتصادي و سياسي و اجتماعي، ريشه ها و زمينه هاي فرهنگي دارند، به طوري که اگر اصلاحات را از حوزه فرهنگ آغاز نماييم، به صورت طبيعي نارسايي هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي نيز درمان خواهد شد.
فرهنگ اصلاحات
هر حرکت اصلاحي، براي دست يابي به اهداف خود بايد در بستر مناسب انجام گيرد تا راه صعود به سمت هدف فراهم باشد. اگر چه مصلحان مخلص و دل سوزان اصلاحگر، حرکت اصلاح گرايانه خود را با انگيزه خير خواهانه آغاز مي کنند و ارزش و گران قيمتي اخلاص نيز در جاي خود محفوظ و قابل توجه است، ولي انگيزه هر چند مقدس و همراه با اخلاص هم باشد به ويژه در حرکت هاي کلان و فراگير اجتماعي به تنهايي کافي نيست بلکه بايد عامل مؤثر و کارساز «پذيرش عمومي» را به عنوان «بستر اصلاحات» مورد توجه کامل قرار داد تا شتاب حرکت هاي اصلاحي در سطح جامعه، چندين برابر افزايش يابد بستر «پذيرش عمومي» وقتي به وجود مي آيد که به نوعي در نگرش ها تغيير و تحول ايجاد شود و در حقيقت اين تحول که خود نوعي نگرش فرهنگي است ما از آن به «فرهنگ اصلاحات» تعبير مي کنيم و معتقديم که اصلاحات بايد در بستر «فرهنگ» جريان پيدا کند تا کار آمدي حرکت هاي اصلاحي تاثير خود را هر چه بيشتر و عميق تر، بر زندگي اجتماعي افراد بگذارد. اصلاحات، معمولا با تکيه بر يک سلسله از «اصول» انجام مي گيرد و مجموعه اين اصول برآيندي فرهنـــــــگي دارند که ما در اين جا به بخشي از آن، اشاره مي کنيم:
1- اصل مسئوليت در برابر ديگران:
تا آن هنگام که انسان، زندگي اجتماعي دارد و از مواهب و برکات آن بهره مي گيرد او نيز بايد به ديگران بهره برساند و در برابر ديگران در زندگي جمعي احساس مسئوليت کند.
پيامبر اکرم عليه السلام در مورد چنين مسئوليتي مي فرمايد:
کلکم راع و کلکم مسئول، فالامام راع و هو مسئول و الرجل راع علي اهله و هو مسئول، و المرائه راعيه علي بيت زوجها و علي ولده
همه ي شما مسئول يکديگر هستيد، امام مسئول است، و مرد مسئول خانواده، و زن مسئول بر امور خانه و فرزندان است.
گستره ي اين مسئوليت، تنها به انسان و شخص او محدود نمي شود بلکه به هر موجودي که در زندگي و رشد انسان نقش داشته باشد تسري پيدا مي کند و بايد در برابر آن موجود احساس مسئوليت کرد، چنان که حضرت علي عليه السلام در آغاز خلافت خود ديدگاه ها و سياست هايش را در اداره ي امور کشور بيان فرمود و به اين نکته اشاره کرد که:
اتقوا الله في عباده و بلاده، فانکم مسئولون حتي علي البقاع و البهائم از خداوند در مورد بندگان و شهرهايش بترسيد، زيرا شما در برابر ساختمان ها و چهار پايان نيز مسئول هستيد.
2- اصل خيرخواهي و نصح:
اصل ديگري که «اصلاحات» بر آن تکيه مي کند و به ويژه در فرهنگ اسلامي موقعيت بالايي دارد «خيرخواهي و نصيحت» است در اصطلاح، هر گفتار و رفتار ارشادي خالص و پاکي که بر مبناي خير خواهي و در جهت اصلاح امور فردي و اجتماعي افراد انجام بگيرد را «نصيحت» گويند. راغب اصفهاني در مفردات مي گويد: «النصح تحري فعل او قول فيه صلاح صاحبه»؛ نصيحت يعني انجام عمل و بيان سخني است که صلاح طرف مقابل در آن باشد.»
در تفکر اسلامي، انسان مسلمان نبايد به گونه اي خود بين و حريص باشد که همه خوبي ها و خرمي ها را براي خود بخواهد. او بايد هر آن چه را که براي خود مي خواهد، براي ديگر همنوعان خود نيز بخواهد؛
در سخن ديگري پيامبر اکرم عليه السلام سه بار بر اين تعبير تاکيد فرمود:
ان الدين النصيحه ان الدين النصيحه ان الدين النصيحه؛
به راستي که دين چيزي جز نصيحت نيست.
خيرخواهي و نصيحت، با هدف اصلاح امور فردي و جمعي، در جامعه اسلامي از حقوق واجب به شمار مي آيد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
يجب للمومن علي المؤمن النصيحه في المشهد و المغيب؛ نصيحت و خيرخواهي مؤمن بر مومن، چه در حضور و چه در غياب واجب است
3- اصل انسان دوستي:
از ديگر اصولي که در شکل گيري فرهنگ اصلاحات نقش مؤثري دارد، اصل «دگر دوستي» و عشق به انسان است، جلوه هاي برتر اين دگر دوستي را در فداکاري ها، مجاهدت ها، ايثارها، انفاق ها و شهادت هاي انسان هاي مخلص و مؤمن مشاهده مي کنيم؛ آن انسانهاي با فضيلت و با ايماني که خود مردند تا ديگران زنده بمانند و فرياد بر آوردند که : « ان اکرم الموت القتل ».
آن انسان هايي که با وجود تنگدستي و نيازشان، سرمايه و ما يملک خود را با ديگران تقسيم کردند و راه و رسم خدايي و انساني خويش را براي هميشه جاودان ساختند که (و يؤثرون علي أنفسهم و لو کان بهم خصاصه)
آنان که از گرفتاري ها و نابساماني هاي موجود در زندگي ديگران احساس درد نمي کنند و آسايش ديگران به آنها آرامش نمي بخشد حيواني هستند که به صورت انسانند و بايد در مورد آنان گفت:
تو کز محنت ديگران بي غمي نشايد که نامت نهند آدمي
4- اصل امر به معروف و نهي از منکر:
در جامعه اسلامي «فرهنگ اصلاحات» بر محور اصل «امر به معروف و نهي از منکر» شکل مي گيرد، زيرا امر به معروف و نهي از منکر که از مهم ترين واجبات ديني است جز براي اصلاح امور اجتماعي مردم تشريع نشده است.
از امر به معروف و نهي از منکر به «واجب عظيم» تعبير شده است: «فريضه عظيمه». قانوني که ساير احکام و قوانين ديني بايد به وسيله آن تقويت و تحکيم شوند: «بها تقام الفرائض».
قانون امر به معروف و نهي از منکر به هر فردي از افراد جامعه اسلامي تکليف مي کند تا در برابر اعمال و رفتار مخرب و ناپسند در هر شکل و هر سطحي که باشد برخورد اصلاح گرايانه بکنند و با روش هاي مناسب جلوي فساد را گرفته و به جريان سازنده و هميشگي اصلاحات، در امور مردم نشاط و مدد برسانند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«من رأي اخاه علي امر يکرهه فلم يرده عنه و هو يقدر عليه فقد خانه؛
کسي که برادر ديني خود را به عمل زشت و ناپسندي گرفتار مي بيند و توانايي باز داشتن او را از اين کار دارد اگر چنين نکند به او خيانت کرده است.
حضرت علي عليه السلام در واپسين دم حياتش به فرزندانش فرمود:
لا تترکوا الأمر بالمعروف و النهي عن المنکر فيولي عليکم شرارکم ثم تدعون فلا يستجاب لکم؛
امر به معروف و نهي از منکر را ترک نکنيد که اگر چنين کنيد اشرار بر شما مسلط مي شوند سپس هر چه دعا کنيد مستجاب نمي شود –
اصل کمال جويي
خالق هستي، در نهاد انسان غريزه کمال خواهي را به وديعت نهاده تا او با اين کشش دروني، مسير رشد و تعالي را بپيمايد و هر لحظه براي درک لحظات بهتر و دست يابي به درجاتي عالي تر تلاش نمايد.
يکي از مباني «فرهنگ اصلاحات» که مصلحان بزرگ، در طول تاريخ بر آن تکيه و تاکيد داشته اند همين صفت فطري «کمال خواهي» انسان بوده است.
مفهوم و حقيقت «کمال» چنان محبوبيت و تقدسي در نظر انسان دارد که حتي اگر در تعريف، حدود و مصداق «کمال» اختلاف نظر وجود داشته باشد و يا آن حرکت اصلاحي با ماهيتي فساد آفرين همراه باشد متوليان و دست اندرکاران اصلاحات، تمام همت خويش را بر اين موضوع متمرکز مي کنند که برنامه هاي اصلاحي ما در جهت پاسخ گويي به نيازهاي «کمال خواهي» انسان هاست.
مرزهاي فرهنگي
پاسداري از مرز ارزشها
پاسداري به معناي نگهباني و مراقبت است. پاسداري، آن گاه ارزشمند خواهد بود که از ارزش هاي مذهبي و ملي باشد.
در تاريخ ملت ها و اقوام مختلف، چهره هاي برجسته اي را سراغ داريم که به هنگام هجوم دشمن به ارزش هاي انساني- ملي خود، به مقابله با آنها برخاسته و از هيچ گونه فداکاري، در جهت دفاع و نگهباني از سرمايه هاي ارزشي خويش، دريغ نورزيده اند.
پاسداري از مرزها
«مرز» در حقوق بين الملل به آن خطوط جغرافيايي قرار دادي و مشترکي مي گويند که دو کشور را از يک ديگر جدا مي کند و قسمتي را زير پوشش حکومت و قدرت سياسي خاصي قرار مي دهد.
در حقوق اسلامي مرز آن نقطه اي است که ايمان و کفر با يک ديگر تلاقي مي کنند. علامه طباطبائي «مرز کشور اسلامي را عقيده مي داند نه حدود جغرافيايي»
پاسداري از مرزهاي فرهنگي
نقطه نفوذ دشمن به حوزه فکري و فرهنگي اسلام نيز مرز تلقي مي شود و طبعا مرزباناني هم بايد از مرزهاي فرهنگي پاسداري کنند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
علماء شيعتنا مرابطون في الثغر الذي يلي ابليس و عفاريته يمنعونهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته النواصب؛ (11)
عالمان پيرو مکتب ما، مرزباناني هستند که هجوم و نفوذ شيطان و لشگريانش را بر مرزهاي ايمان و عقيده، مراقبند و آنان را از تسلط بر پيروان مستضعف ما باز مي دارند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
اذا مات المؤمن الفقيه ثلم في الأسلام ثلمه لا يسدها شيي؛ (13)
زماني که مؤمن دانشمندي بميرد رخنه اي در ديوار اسلام افتد که چيزي آن را نبندد.
بدون علت نيست که شياطين در مرگ عالمان دين و رهنمايان آيين بسيار مسرور و شادمان هستند، زيرا چيزي دوست داشتني تر براي شيطان از مرگ عالم فقيه وجود ندارد.
مرزداران مرزهاي فرهنگي
در دوران غيبت کبراي حضرت بقيه الله الاعظم حجه بن الحسن عليه السلام اين مسئوليت سنگين، بر دوش فقها و علما گذاشته شد و آنان مکلف گرديدند تا در کشور عقيده و ايمان، از مرزهاي فرهنگي پاسداري کنند
در دوران مرجعيت و زعامت ميرزاي شيرازي، جهان اسلام عموما و ايران اسلامي خصوصا مورد طمع بيگانگان قرار مي گيرد، بي کفايتي هاي ناصرالدين شاه قاجار و دسيسه هاي استعمارگران انگليسي به اوج خود رسيده و زمينه هاي تسلط بيشتر را براي ايران از طريق واگذاري قرارداد امتياز تنباکو به کمپاني انگليسي «رژي» فراهم ساخت در چنين موقعيتي مرزبان هوشيار و فقيه بيدار حضرت آيه الله العظمي ميرزا حسن شيرازي از سنگر مرجعيت با سلاح فتوا انديشه هاي پليد انگليس را نشانه مي رود و اين جمله کوتاه را در قالب حکم خدا صادر مي کند و مي نويسد:
«اليوم استعمال تنباکو و توتون بأي نحو کان، در حکم محاربه ي با امام زمان صلوات الله و سلامه عليه است.» (19)
اين فتوا در حقيقت بمبي پر قدرت بود که انفجارش کاخ آرمان هاي استعمارگران را در هم ريخت و بساط انگليس و نوکرانش را در آن مقطع حساس جمع کرد.
حماسه هاي پر شور فقيه آگاه سيد عبدالحسين لاري، شيخ شهيد، شيخ فضل الله نوري، سيد جمال الدين اسد آبادي، سيد ابوالقاسم کاشاني، نواب صفوي و از همه پر اوج تر فتواي حماسه آفرين حضرت امام خميني قدس سره و تلاش هاي ارزشمند استاد شهيد مطهري و درايت و کفايت شهيد مظلوم بهشتي… همه و همه نمونه هايي از اين پاسداري است.
صفحه 138 تا 146 رسالت مسولان در عرصه فرهنگ
آنان که در عرصه فرهنگ، پذيراي مسئوليتي سنگين شده اند تا جان ها را رشد و روان را قوام بخشند علاوه بر ويژگي هاي فکري و شخصيتي که بايد دارا بوده، حساسيت و لطافت کار اقتضا مي کند تا به نقش بنيادي و حياتي فرهنگي نيز اعتقاد داشته باشند، چرا که دل ها را بايد با فرهنگ تغذيه کرد و شخصيت را با فرهنگ شکل بخشيد
اينک توجه مسئولان فرهنگي را به چند نکته جلب مي کنم:
1- جريان سازي:
يکي از مسائل بسيار مهم و با ارزش در حوزه فرهنگ عمومي «جريان سازي» است؛ يعني مسئولان فرهنگي نبايد از ايجاد جريان ها و موج هاي فرهنگي غفلت بورزند. نقش و خاصيت جريان هاي مثبت، در فرهنگ عمومي، علاوه بر اين که در تقويت و سالم سازي جامعه اثر تربيتي دارند چنان توانايي در جامعه به وجود مي آورند که چون سدي استوار، در مقابل جريان هاي منفي و ضد فرهنگ نيز مي ايستند.
از شگردهاي دشمن هميشه اين بوده است تا با ايجاد جريان ، گردابي به وجود آورده و مجموعه اي از انسان ها را در آن گرداب سرگردان کرده و سپس آنها را به قعر پوکي و پوچي و در نهايت به از خود بيگانگي فرو ببرد.
2- زمان شناسي:
زمان شناسي و مقتضيات زمان را در عرصه ي کار فرهنگي مد نظر داشتن يکي از عوامل موفقيت است.
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس؛ (2)
کسي که آگاه به زمانش باشد توطئه ها و شبهات مشکل آفرين بر او هجوم نخواهند آورد.
2- مخاطب شناسي:
از ديگر مسائلي که بايد مسئولان فرهنگي ما به آن توجه داشته باشند شناخت مخاطب است
(و ما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم)؛ (5)
و پيامبري را در ميان قومي نفرستاديم مگر به زبان همان قوم، تا براي آنان معارف و احکام الهي را بيان بکند.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در سخني بلند، مربيان و هدايت گران جامعه را با تعبير بسيار ظريف، به موضوع مهم مخاطب شناسي توجه مي دهد و مي فرمايد:
انا معاشر الأنبياء، ان تکلم الناس بقدر عقولهم…؛ (6)
ما گروه پيامبران، به اندازه عقل هاي مردم با آنها سخن مي گوييم.
3- برنامه
مديري که از موضع مديريت مسئوليت هم آهنگي و هدايت فعاليت هاي مجموعه اي را بر عهده مي گيرد بخاطر اينکه تشکيلات و فعاليت هاي درون تشکيلاتي را از خسارت هاي ناشي از روز مره گي و سليقه اي کار کردن دور نگه بدارد و با کمترين زمان ممکن و از کوتاه ترين مسير بر اساس روش ها و سياست هاي منطقي به اهداف مورد نظر برسد بايد برنامه داشته باشد.
اسلام دين برنامه است قرآن و سنت دو منبع غني و گسترده اي هستند که برنامه زندگي فردي و اجتماعي، فرهنگي و سياسي، اخلاقي و اقتصادي انسان مسلمان را مشخص کرده اند. و براي لحظه لحظه هاي زندگي او از آن هنگام که چشم به جهان مي گشايد تا وقتي که مي ميرد و حتي پس از مرگ برنامه ريزي دقيق کرده اند
4- معرفي اسوه ها
ا ز ديگر کارهاي سازنده که از لحاظ تربيتي تاثير به سزايي در روح و روان جامعه دارد و متوليان امور فرهنگي، بايد براي آن سرمايه گذاري کنند معرفي اسوه ها مي باشد.
اسوه ها از لحاظ تربيتي بر روح و روان، اخلاق و رفتار انسان ها تاثير مي گذارند و با نفوذي که در افراد مي کنند آنها را به پيروي از خود واداشته و دگرگوني فراواني، در رفتار و کردار انسان ها به وجود مي آورند.
بر اصل تاثير پذيري انسان، در منابع فرهنگي و ميراث ديني و ادبي ما، با تعابير مختلف، تاکيد شده و گفته اند: «خوپذير است نفس انساني».
سعدي، در قالب چند بيت تمثيلي «خوپذيري» انسان را اين گونه بيان مي کند:
گلي خوشبوي، در حمام روزي
رسيد از دست محبوبي به دستم
بدو گفتم که مشکي يا عبيري؟
که از بوي دلاويز تو مستم!
بگفتا من گلي ناچيز بودم
وليکن مدتي با گل نشستم
کمال همنشين در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
قرآن در مورد ديگري، با صراحت، حضرت ابراهيم خليل را نيز به عنوان اسوه نام مي برد:
(قد کانت لکن أسوه حسنه في ابراهيم و الذين معه) (10)؛
براي شما ابراهيم و اصحابش اسوه ي نيکو و پسنديده هستند.
قرآن براي معرفي شخصيت هاي برجسته انبياء روش معرفي اسوه ها را به عنوان يکي از روش هاي تربيتي گوشزد کرده است.
امنيت فرهنگي
منزلت فرهنگي
يكي از مقولاتي كه در اداره ي امور جامعه و رشد و كمال زندگي، نقش اساسي دارد «امنيت» است.
به اعتقاد متفكران روانشناس، «امنيت» مهمترين نيازي است كه در هرم نيازهاي انسان قرار مي گيرد
پس نخست بايد «امنيت» را به وجود آورد تا «اعتماد» و «اطمينان» متولد شوند و سرمايه ها جلب و چرخ هاي اقتصادي جامعه به حركت در آيند (2)
امنيت فرهنگي
دو واژه «امنيت» و «فرهنگ» از واژه گاني هستند كه هر دانش پژوهي را، در ارائه تعريفي جامع و مانع از آنها، با مشكل رو به رو مي كند. در واقع بايد بگوييم كه تعريف از اين دو اصطلاح «سهل و ممتنع» است؛ سهل است به خاطر شدت نزديكي و پيوند اين دو مفهوم، با زندگي روزمره انسان و ممتنع به لحاظ توسعه و تنوعي كه در معنا و مصاديق آنها مشاهده مي شود، تا آن جا كه براي واژه هايي مثل «فرهنگ» بيش از يكصد و شصت تعريف ارائه شده است.
الف) امنيت:
امنيت از مقولات حياتي، در زندگي بشري به شمار مي آيد. بستر تحقق آرمان ها، رشد استعدادها و دستيابي به اهداف است. واژه متضاد«امنيت»، «تهديد» است. مفهوم «امنيت» تحول پذير است؛ بدين معنا كه يك روز در پرتو قدرت نظامي تحقق پيدا مي كرد ولي امروز با تحولي كه در تكنولوژي ارتباطات به وجود آمده قدرت اطلاعاتي، جاي قدرت نظامي را گرفته است و لذا در سايه قدرت اطلاعاتي و ارتباطاتي، مصونيت و امنيت ايجاد مي شود.
ب) فرهنگ:
فرهنگ، هويت و موجوديت انساني انسان را مي سازد، يكي از وجوه مميز انسان، از ديگر موجودات زنده است.انسان نه تنها موجودي فرهنگي است بلكه استعداد توليد فرهنگ را نيز دارد.
تعريف امنيت فرهنگي
«مصونيت فرهنگ فرد و جامعه، از هر گونه تعرض و تهديد را امنيت فرهنگي مي نامند.»
به عبارت ديگر: «امنيت فرهنگي عبارت از ايجاد وضعيتي مطمئن، آرامبخش و خالي از هر گونه تهديد و تعرض مي باشد
ارزش و نقش امنيت فرهنگي
هر گاه ما امنيت را بستر رشد، بالندگي و شكوفايي فرهنگ بدانيم و فرهنگ را نيز بستر تعالي و خوش بختي انسان به شمار آوريم تا حدود زيادي ارزش امنيت فرهنگي را مشخص كرده ايم.
توليد و تأمين امنيت
از بحث هاي بسيار مهم و گسترده، در ارتباط با امنيت، موضوع راه ها و روش هاي توليد و تأمين امنيت است؛ بعضي از صاحب نظران، در يك تقسيم بندي امنيت را بر دو بخش تقسيم كرده اند و بر اساس اين تقسيم تامين امنيت را توصيه مي كنند:
1- امنيت سخت افزاري: در امنيت سخت افزاري بيشتر بر ابزار و وسايل نظامي تكيه مي شود و آنان كه در مسائل امنيتي نگرش سخت افزاري دارند تنها راه تامين امنيت را تقويت نيروهاي نظامي و پيروزي در مسابقات تسليحاتي مي دانند.
2- امنيت نرم افزاري: در اين حوزه فكري و سياسي، بيشتر بر جنبه هاي مردمي، هم گرايي مردم با مردم و ارتباط دولت با مردم و نيز فعاليت هاي سياسي در سطح مجامع بين المللي تأكيد مي شود، چنان كه برخي امنيت نرم افزاري را به سه جزء اصلي تقسيم مي كنند:
الف) مشروعيت: تعيين ارتباط مردم با دولت؛
ب) همگرايي: ارتباط مردم با يكديگر؛
ج) توانايي سياسي خارجي: ارتباط با مجامع بين المللي و دولت ها
راه هاي تامين امنيت فرهنگي
هيچ جامعه اي بدون داشتن امنيت فکري و فرهنگي و يا آرامش ذهني و رواني، به امنيت سياسي و اجتماعي پايدار نمي رسد، زيرا رفتار و حرکات فيزيکي انسان تا حدود زيادي برخاسته از باورها، اعتقادات و انديشه هاي دروني اوست.
از اين طريق امنيت اخلاقي را براي فرد و جامعه تأمين مي کند. اينک با توجه به مطالب فوق راه ها و روش هاي تأمين امنيت فرهنگي را در جامعه ي ديني و با تکيه بر راهکارهايي که اسلام ارائه مي دهد دنبال مي کنيم:
1- فرهنگ سازي
2- نخستين گام در جهت تأمين امنيت فرهنگي، تقويت بنيان هاي فکري و فرهنگي است، يعني امنيت فرهنگي در جامعه تأمين نمي شود مگر اين که آگاهي ها افزايش پيدا کند و انسان ها از چنان رشد و بينشي برخوردار شوند که موج هاي مخرب فرهنگي قادر به تخريب اذهان و افکار نباشد.
حضرت امام محمد باقر عليه السلام بارها مي فرمود:
تفقهوا و الا فانتم اعراب [درباره ي مسائل زندگي] فهم و شناخت پيدا کنيد وگر نه شما همانند باديه نشينان عقب مانده خواهيد بود.
براي ايجاد امنيت فرهنگي، نخست بايد فرهنگ سازي کرد؛ به ويژه فرهنگ سازان بايد به کودکان و نوجوانان که ذهن و ضمير شفافي دارند و بيش از ديگران تحت تأثير قرار مي گيرند حساسيت بيشتري نشان دهند و با ارائه برنامه هاي مفيد و اطلاعات صحيح جان و روانشان را چنان بسازند که منحرفان با افکار شيطاني و باطل خود، نتوانند آنان را به انحراف بکشانند.
در تعبيري از رسول گرامي اسلام، آگاهي و دانش ستون «دين» و «ايمان» معرفي مي شود: «العلم عمادالدين- عمادالايمان»
يا در تعبير ديگري از علي عليه السلام که نقش آگاهي و دانش را نقش «تأميني» و نگهباني مي داند و مي فرمايد: «العلم يحرسک»
و نيز در سخن ارزش مندي که امام باقر عليه السلام دانش را ستون خانه ي «جان» و پايه استوار «روحَ» مي داند: «العلم عماد الروح». همه اين تعابير در حقيقت به نوعي در جهت فرهنگ سازي و امنيت فرهنگي است.
برخي از دست اندرکاران عرصه هاي علوم اجتماعي بر اين باورند که امنيت فرهنگي را بايد از طريق غير فرهنگي، مانند شلاق، زندان و مجازات هاي فيزيکي و مالي به دست آورد. دارندگان چنين تفکري يا از فرهنگ و مسائل فرهنگي بي اطلاع هستند و يا بينش پليسي حاکم بر آنها، ذهن و فکرشان را چنان به خود مشغول ساخته که امکان انديشيدن به شيوه هاي ديگر را ندارند.
امنيت فرهنگي جز از طريق تحکيم بنيان هاي فرهنگي و تقويت و گسترش ابزار فرهنگي تأمين نخواهد شد، لذا در برابر به خطر افتادن امنيت فرهنگي بايد با روش ها و استفاده از ابزار فرهنگي به مقابله پرداخت.
«نبرد فرهنگي را با مقابله به مثل مي شود پاسخ داد، کار فرهنگي و هجوم فرهنگي را با تفنگ نمي شود جواب داد، اين جا تفنگ قلم است».
حضرت علي عليه السلام فرمود:
اين العاقل يتعظ بالادب والبهائم لايتعظ الا بالضرب.؛ انسان، با روش هاي فرهنگي و مؤدبانه پندپذير و تربيت مي شود شود اين چهارپايان هستندکه تنها با زدن تربيت مي شوند
2- دين باوري و ايمان
از ديگر عوامل بسيار مؤثر در ايجاد و تأمين امنيت فرهنگي دين باوري و ايمان و اعتقاد به حقانيت تعاليم آسماني است. دين باوران به خاطر اين که به منبع لايزال قدرت الهي، پيوند مي خورند و خود را در پناه قدرت مطلق جهان مي دانند از آرامش و اطمينان بالايي برخوردارند. قرآن کريم مي گويد:
(فمن يکفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمستک بالعروه الوثقي لاانفصام لها)؛
هر کس از راه طاغوت، که راه کفر و شرک است برگردد و به خدا ايمان بياورد به ريسمان محکم و با اطميناني دست زده است که هرگز گسسته نخواهد شد.
از تفاوت هاي اصولي، که مکتب تربيتي الهي با مکاتب تربيتي بشري دارد اين است که در نظام تعليم و تربيت الهي و ديني محور و موضوع همه برنامه هاي آموزشي و تربيتي ايمان به خداي يگانه و هستي آفرين است و در سايه ي چنين ايماني، ايمن سازي انجام گرفته و راه رشد و تعالي فراهم مي شود. بر همين اساس است که حضرت رضا عليه السلام در برابر هزاران نفر از مردم نيشابور، از اجداد طاهرينش و از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و او نيز از جبرئيل امين نقل مي کندکه خداوند عزوجل فرمود: کلمه لااله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي ايمان و اعتقاد به اين که جز «الله» خدايي نيست دژ محکم من است پس هر کس در اين دژ (توحيد) وارد شود از عذاب من در امنيت است.
در بيان ديگري پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
«لايستوحش من کان الله انيسه
آن کس که خداوند انيس اوست وحشت زده و مضطرب نخواهد شد..
«ويليام جيمز» پدر روان شناسي جديد مي گويد:
«مؤثرترين داروي شفابخش نگراني، همان ايمان و اعتقاد مذهبي است.»
3- امر به معروف و نهي از منکر
يکي از راه هاي بسيار مؤثر که در جهت سالم سازي فضاي جامعه و ايجاد امنيت و اعتماد، نقش کارساز و غير قابل انکار دارد «نظارت» است.
نظارت، در حقيقت نوعي از مسئوليت است که در اين شکل نمود پيدا مي کند و هر گاه اين نظارت در دورن يک سازمان توسط مديريت انجام بگيرد آن را «نظارت سازماني» و اگر در حوزه سياست اعمال شود «نظارت سياسي» و آن گاه که در سطح جامعه، به گونه اي عمومي انجام شود از آن به «نظارت همگاني» تعبير مي کنند.
نظارت همگاني، در حوزه ي زندگي اجتماعي اعمال مي شود و از آن جا که در زندگي اجتماعي حقوق اجتماعي او ارتباط پيدا مي کند مسئول است و اين مسئوليت را بايد از طريق نظارت بر رفتار اجتماعي ديگران انجام بدهد.
پيامر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:
کلکم راع و کلکم مسئول
همه شما نگهبان (چوپان ) و مسئول يکديگر هستيد.
آيين انسان ساز اسلام براي پاسداري از سلامت جامعه و جلوگيري از هرگونه فساد و انحراف، قانون امر به معروف و نهي از منکر را تشريع کرده و از اين طريق نظارت همگاني را در جامعه اسلامي خواستار شده است: (و المؤمنون و المؤمنات بعضهم…) مردان و زنان با ايمان برخي ناظر و سرپرست بر بعض ديگر هستند؛ به اين معنا که همديگر را امر به معروف و نهي از منکر مي کنند.
امر به معروف و نهي از منکر راه و روش پيامبران و صالحان و واجب بزرگ الهي است که ساير واجبات به وسيله آن بر پا مي شوند، و در پرتو آن امنيت فرهنگي و اجتماعي تامين مي شود،
4- تولي و تبري
از مفاهيم سازنده و اصطلاحات ارزنده که در نظام تربيتي و سياسي اسلام و نيز در حفظ و تامين امنيت فرهنگي، آثار و نتايج فراواني را به دنبال داشته، مفهوم «تولي» و «تبري» بوده است.
در فرهنگ اسلامي «تولي» به معناي پذيرش «ولايت خدا و اولياي خدا» است؛ به عبارت ديگر، آنان که خانه دل را از محبت خدا و دوستان خدا انباشته اند و اين دوستي را در رفتار اجتماعي و سياسي خود منعکس مي سازند تولي دارند.
«تبري» واژه متضاد «تولي» است که به معناي دوري جستن و بري بودن باشد و در فرهنگ سياسي اسلام، کسي داراي تبري است که ولايت و سرپرستي دشمنان خدا و اولياي خدا را نپذيرد و قلب و فکر خود را از بغض و دشمني نسبت به دشمنان خدا و دوستانش پر نموده باشد.
روزي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله ياران خود را مورد خطاب قرار داده و فرمود: کدام يک از دستگيره هاي ايمان استحکام بيشتري دارد؟ هر کدام از حاضران جوابي دادند، يکي گفت: نماز. ديگري زکات و سومي روزه، حج، جهاد و… و رسول خدا در نهايت فرمود:
اوثق عري الأيمان، الحب في الله و البغض في الله و توالي اولياء الله و التبري من اعداء الله
محکم ترين دست آويز ايمان اين است که براي خدا دوست بدارد و براي خدا نيز دشمن بدارد و با اولياي خدا پيوند برقرار سازد و از دشمنان خدا برائت بجويد.
حضرت ابراهيم عليه السلام در برابر قوم مشرک خود مي فرمود: «انا برآء منکم و مما تعبدون)؛ ما از شما و آن چه که مي پرستيد بيزاريم.
خداوند سبحان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را اين طور معرفي مي کند: (محمد رسول الله و الذين معه أشداء علي الکفار رحماء بينهم) ؛
محمد فرستاده خداست و آنان که با او هستند به کافران سخت گير و ليکن در ميان خودشان (مؤمنان) مهربانند.
4- فرهنگ علوي
فرهنگ اهل بيت عصمت، که از چشمه سار مکتب ولايت علوي مي جوشد در طول زمان، بستر تاريخ را در نور ديده و از ميان دشت ها و کوهستان هاي سليقه و انديشه ها عبور کرده و پيچ و خم هاي فتنه هاي فرهنگي و طوفان هاي شيطاني را پشت سر گذاشته و در مسير خود جان هاي تشنه را سيراب کرده است فرهنگ علوي اصولي دارد که پاي بندي به اين اصول، انسان را از خطر انحراف و سقوط در دامن تباهي و فساد، مي رهاند و در قلعه محکمي از ايمان و اعتقاد قرار مي دهد که به چند اصل اشاره مي شود:
الف- عدالت:
از نظر شيعه، «عدل» از اصول دين به شمار مي آيد و شيعه را از اين جهت «عدليه» گفته اند که «عدل» را در نظام تکوين، محور آفرينش و در نظام تشريع نيز محور برنامه و بينش مي داند. مفهوم سياسي، اجتماعي عدل در مقابل ظلم قرار مي گيرد
ب- امامت:
شيعه امامت را نيز مانند عدل از اصول دين مي داند و معتقد است برنامه ها و آرمان هاي نبوت، بايد در هر زماني توسط امامي معصوم که حافظ و نگهبان شريعت مي باشد و ولايت و سرپرستي امت اسلامي را به امر الهي بر عهده مي گيرد تداوم پيدا کند.
ج- اجتهاد:
اجتهاد که به معناي به کارگرفتن همه ي توان در استنباط حکم شرعي از ادله ي شرعيه است فقه شيعي را در جهت پويايي و همراهي با زمان به پيش مي برد و در حقيقت نوعي از مصونيت فرهنگي را در مقابله ي با تهاجم فرهنگي به وجود مي آورد.
د- انتظار:
اعتقاد به ظهور انسان کامل زمان و امام معصومي که براي نجات انسان ها از بردگي و زدودن اضطراب ها و نوميدي ها، از طريق سر و سامان دادن به اوضاع نابسامان زندگي بشر، و خود را براي شرکت در چنين انقلابي آماده کردن، توانايي و نشاطي به شخص «منتظر» مي بخشد که نه تنها خود را در برابر هجمه هاي فکري و فرهنگي مصون و محفوظ بدارد بلکه براي گسترش امنيت فرهنگي در سطح جامعه، به مبارزه و مقابله نيز بپردازد.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:
ادبوا اولادکم علي ثلاث خصال: حب نبيکم، و حب اهل بيته، و علي قرائه القرآن
فرزندان خود را با سه خصلت تربيت کنيد: دوستي پيامبر، دوستي اهل بيت و قرائت قرآن.
در حديث معروف «ثقلين» قرآن و عترت دو ملجأ و مرجع مطمئن براي تأمين امنيت فرهنگي امت اسلامي معرفي شده اند: «ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا؛ مادامي که به قرآن و عترت پيامبر تمسک بجوييد هرگز گمراه نخواهيد شد.»
2- تهاجم فرهنگي
از ديگر آسيب ها و آفت هايي که امنيت فرهنگي را در معرض خطر جدي قرار مي دهد هجمه هاي همه جانبه فرهنگي بيگانه به باورها، ارزش ها، آداب و سنن و اصول اخلاقي جامعه است.:
«هدف از تهاجم فرهنگي، کنترل فرآيند تصميم گيري و شيوه اطلاع رساني و تغيير در نظام ارزش هاست که منجر به استيلاي سياسي و اقتصادي آنها مي شود،«بنابراين تهاجم فرهنگي به مفهوم نفي هويت فرهنگي و ملي کشور مورد هجوم، براي برقرار کردن سلطه فکري و فرهنگي از طريق تغيير باورها، رفتارها، روش ها و آداب و رسوم زندگي فردي و اجتماعي آن ملت، منطبق با الگوهاي فرهنگ مهاجم خواهد بود.»
هر گاه بخواهيم بدانيم که «تهاجم فرهنگي» چگونه «امنيت فرهنگي» ملت ها را در معرض خطر قرار مي دهد بايد توجه کرد که در تهاجم فرهنگي:
1- انگيزه ي مهاجم، تخريب است نه اصلاح؛
2- تهاجم به نقطه قوت ها است نه نقاط ضعف؛
3- فرصتي براي انتخاب نيست؛
4- نخست اذهان تسخير مي شود، سپس اشخاص و…
علاوه بر مطالب ياد شده تهاجم فرهنگي، در حقيقت تهاجم به ريشه هاست، لذا از درون، باورها را تخريب مي کند و نگرش ها را تغيير مي دهد و به جاي ارزش هاي تخريب شده باورهايي را جايگزين مي کند که اصول و ارکان فرهنگي مهاجم را تشکيل مي دهد و از همين راه به استحاله ي فرهنگي ملت ها دست پيدا مي کند.
1- انسان محوري
در فرهنگ مهاجم غربي، خداي قادر حکيم، از متن انديشه ها و برنامه هاي زندگي انساني حذف و «اومانيسم» و انسان گرايي جاي گزين آن مي شود؛ چنان که امروز در فرهنگ غرب، هيچ نشاني از خدا مشاهده نمي کنيم.
2- علم به جاي مذهب:
غربي ها مذهب را از زندگي اجتماعي انسان حذف نموده و علم را جانشين دين و ديانت کردند. آنان با تبليغات گسترده و ارائه نمونه هايي که از قرون وسطي در مورد دين تحريف شده مسيحيت داشتند مذاهب و اديان آسماني را افيون جوامع بشري و عامل تخدير انسان ها دانسته و در عوض، علوم جديد را مايه ي سعادت و تکامل بشري معرفي کردند.
3- ماديت به جاي معنويت:
فرهنگ مهاجم غرب، سعادت و خوشبختي را بر اساس نگرشي که از انسان دارد تعريف مي کند. در اين فرهنگ چيزي به عنوان معنويت و لذت هاي معنوي از نوعي که در فرهنگ انبيا و اديان الهي بر آن تأکيد مي شود وجود ندارد و لذا آن انساني خوشبخت تر و پيشرفته تر است که کام جويي هر چه بيشتر از طبيعت و مواهب موجود زندگي داشته باشد.
4- دنيا گرايي در برابر ايمان به آخرت:
در فرهنگ غرب که اساس کارش را تجربه قرار داده است هر آن چه را که وراي محسوسات باشد و نتوان آن را در زير تيغ جراحي مشاهده کرد و يا در آزمايشگاه آن را به دست آورد نفي مي گردد، لذا مسائلي مانند روح، برزخ، قيامت و آخرت مورد انکار قرار مي گيرد.
5- آزادي به جاي آزادگي:
فرهنگ مسلط و مهاجم غرب، آزادي را براي انسان معاصر اين گونه تعريف کرد: «آزادي عبارت از اين است که انسان بتواند آن چه را که ميل دارد انجام بدهد؛ در صورتي که مزاحمتي براي ديگران فراهم نسازد.» آزادي به معناي غربي آن، نه تنها انسان را به آزادگي رهنمون نکرد بلکه او را در دام هوس گرايي و هوا پرستي انداخت و اسير و برده نفس و نفسانيات خويش گردانيد؛
3- التقاط
از آفت هاي بسيار خطرناک فرهنگ هاي بشري، که قدرت تحرک و پوياي آنها را مي گيرد، آفت «التقاط» و امتزاج حق و باطل است. در آن جا که لباس حق بر اندام باطل پوشيده مي شود و باطل در لباس حق و با قيافه حقانيت آشکار مي گردد «التقاط» انجام گرفته است.
(و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و أنتم تعلمون)؛
بر اندام حق لباس باطل نپوشانيد تا حق و حقيقت را پنهان سازيد، در حالي که شما به حقانيت حق آگاه هستيد.
از لحاظ تاريخي، حرکت هاي التقاطي مربوط به دوره و زمان خاص نيست اين گونه حرکت هاي مخرب، هميشه بوده و از اين به بعد هم خواهد بود. در هر کجا که فکر و انديشه اي ظهور پيدا مي کند بر رهبران و سردمداران آن انديشه است که به التقاط، به عنوان يکي از آفت ها و آسيب هاي فکري حساسيت ويژه داشته باشند.
از ديگر پيشگامان مبارزه و مقابله با التقاط شهيد مطهري قدس سره بود که به عنوان نگهباني هوشيار و مرزباني بيدار، در برابر انديشه هاي التقاطي ايستاد و سلاح بيان و برهان، قلم و قرآن، طبل رسوايي اين گروه مهاجم به حوزه عقيده و ايمان را به صدا درآورد و در نهايت خود با سرافرازي و عزت در اين ميدان به شهادت رسيد. او در مورد التقاط مي گويد:
اگر قرار شود به اسم اسلام، يک مکتب التقاطي درست شود و روشمان اين باشد که از هر جايي چيزي اخذ کنيم، يک چيزي از مارکسيسم بگيريم، يک چيز از اگزيستانسياليسم بگيريم و چيز ديگر از سوسياليسم بگيريم و از اسلام هم چيزهايي داخل کنيم و از مجموع اينها آش شله قلمکاري درست کنيم. بگوييم اين است اسلام، ممکن است مردم در ابتدا اين امر را بپذيرند، زيرا در کوتاه مدت شايد بشود حقيقت را پنهان کرد ولي اين امر براي هميشه مکتوم نمي ماند.
حضرت علي عليه السلام درباره ي التقاط و امتزج حق و باطل و بهره گيري از باطل از حق و به خطر افتادن امنيت فرهنگي و فکري جامعه و هم چنين زيان هايي که از اين طريق بر انسان هاي حق طلب وارد گرديده است سخنان روشن گر و فراواني دارد که در اين جا به نمونه ي زير بسنده مي کنيم:
… فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل لا نقطعت عنه السن المعاندين، و لکن يؤخذ من هذا ضغث فيمزجان، فهنا لک يستولي الشيطان علي اوليائه، و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسني؛
پس اگر باطل با حق در آميخته و مخلوط نمي شد حق، بر حق جويان و حقيقت طلبان پوشيده نمي گرديد. و نيز اگر حق از پوشش باطل آزاد شود زبان معاندان و بدخواهان از بدگويي قطع مي گردد و ليکن بخشي از حق و بخشي از باطل گرفته و در هم آميخته مي شوند، پس در چنين شرايطي شيطان بر دوستان خود مسلط مي شود و کساني که عنايت خداوند شامل حالشان گرديده است از چنين شرايط شبهه ناک و گمراه کننده نجات پيدا مي کنند.
5- جنگ رواني:
از ديگر آسيب ها، در حوزه فرهنگ که امنيت و آرامش فکري و فرهنگي افراد را به خطر مي اندازد جنگ رواني است. همان طور که از معنا و مفهوم اين اصطلاح پيداست جنگ رواني با افکار، اعصاب و روحيات، واژه ها و اصطلاحات سر و کار دارد و از آن به «جنگ سرد» در مقابل «جنگ گرم» نام مي برند.
«آيزونهاور» رئيس جمهوري ايالات متحده ي آمريکا در هفدهم دسامبر 1955 ميلادي اعلام کرد: «بزرگ ترين جنگي که در پيش داريم جنگي است براي تسخير اذهان انسان ها» و يا «هيتلر» مي گفت: «تبيلغات يک قدرت بي نظير سياسي است». مي گويند نخستين کسي که اصطلاح «جنگ رواني» را به کار گرفت مورخ و تحليل گر نظامي بريتانيايي به نام «فولر از Fullr» سال 1920 ميلادي بود
تعريف جنگ رواني
جنگ رواني عبارت است از به کارگيري هر نوع وسيله براي اثر گذاري بر روحيه و رفتار گروه ها با اهدافي خاص.
جنگ رواني را مي توان «کوششي نظام دار و برنامه ريزي شده براي تخريب يا تضعيف روحيه ي حريف يا دشمن تعريف کرد.
برخي معتقدند که جنگ رواني در خلال پنج نوع عمليات مشخص و در عين حال مرتبط که يک هدف مشترک را دنبال ميکنند شکل مي گيرد. اين عمليات عبارتند از:
تبليغات؛ دعوت؛ شستشوي مغزي؛ جنگ ايدئولوژيک و نبرد اطلاعاتي.
جنگ رواني با هدف پايان دادن به ايمان، نسبت به آينده خود و از دست دادن اعتماد به نفس است.
باتشكر و سپاس ازمحبت های ارزنده شما استاد معزز و دوست ارزشمند به جهت اداره مطلوب و پوياي كلاس
عزتتان افزون.