تحليل زبانزدی

نویسنده: دكتر غلامرضا خاكی

تحليل زبانزدي (روشي براي فهم ويژگيهاي عقلانيت ايراني) : چكيده: اين روزها در محافل مختلف علمي و كاري اين سوال مطرح است كه چرا بسياري از نظريه‌ها و تكنيك‌هايي كه در غرب امتحان خوبي پس داده اند، در سازمانهاي ايراني امكان به كارگيري ندارند؟ و تجربه‌هاي موفقيت‌آميزي از پياده‌سازي آنها بروز نكرده است. در پاسخ به اين پرسش هركس از دريچه‌اي به موضوع مي نگرد، اما آنچه نياز است، پژوهشي فراگير در تمام ابعاد تاريخي، ديني، سياسي، جامعه‌شناختي، روان‌شناختي و… ايرانيان هم در ابعاد ملي و هم سازماني است.
به طوركلي مي توان گفت كه بافت تمدني ما، با خاستگاههاي تمدني كه در آن نظريه‌ها و تكنيك‌هاي مديريتي شكل گرفته اند، دچار تفاوت در نوع عقلانيت است حال اين پرسش نمود مي يابد كه اين عقلانيت عام را با چه ابزاري مي توان واكاوي كرد؟
زبان هر قوم آيينه بازنماي نحوه نگاه يك ملت به هستي و زندگي اجتماعي است و نيز وسيله انديشيدن، جهان‌بيني و عمل اجتماعي يك قوم. پس مي توان از زبان چون ابزار وانمايي عقلانيت عام بهره گرفت. اما كدام زبان؟
پيداست كه اگر براي قضاوت درباره عقلانيت يك ملت در طول تاريخ تنها به آثار نخبگان بپردازيم، به غفلت بزرگي دچار شده ايم، زيرا تا مدتها بعداز مرگ اكثر اين بزرگان آثارشان رواج چنداني نداشته و همچنين اكثر آثار اين بزرگان نمودي از تفكر جمعي يك ملت نيست. پس بايد به نشانگان ديگري براي فهم عقلانيت ملتها ازجمله ملت ايران روي آوريم و آن زبانزدهاي (ضرب‌المثل) ملت ايراني است كه به واقع نمود خلقيات، عادات، انديشه، حساسيت‌ها و علايق اين ملت هستند. از اين رو نويسنده اين مقاله «تحليل زبانزدي» را به عنوان روشي براي فهم ويژگيهاي عقلانيت ايراني، پيشنهاد مي‌كند.

مقدمه
در دو دهه اخير شاهد تكامل و فراگيري جريانهاي فكري فرانوگرايي (Post Modernism) در ميان نظريه‌پردازان علم مديريت هستيم، جرياني كه نقاد بسياري از دستاوردهاي دوران نوگرايي(Modernism) است.
علي‌رغم اختلاف‌نظرها بر سر آغازشدن يا نشدن فرانوگرايي به عنوان يك جريان مستقل فكري، اين جريان، اصولي دارد كه در ميان آنها مي توان به اصل رسميت‌شناختن چندگانگي فرهنگ‌ها، قوميت‌ها، نژادها و جنسيــت‌ها … اشاره كرد. اصــلي كه زمينه ساز نظريه پردازي‌ها براي مديريت در پهنه فرهنگ‌ها است.
ماهيت اين اصل، رهگشاي نظريه‌پردازي و اجراي مديريت اقتضايي (Contingency) است. مديريتي كه توجه به چندوچون شرايط خاص ملي و سازماني را در كانون توجه خود دارد و خاستگاه آن نظريه هاي رهبري است (1)
بازتاب اين اصل فرانوگرايانه را در نظـريه‌هاي جديد با استعاره‌هاي چون كلاژ (2) براي استراتژي و سازمان و پديده پاره‌پاره، براي فهم فرهنگ … پي گرفت.
رويكرد مكتب فرانوگرايي غالباً ايده‌هاي مدرن از مفهوم «حقيقت» و «جستجوي يك بهترين راه» و «عقلانيت» را به چالش مي كشد و براي پست مدرن شدن پيشنهادهاي گوناگوني را مطرح مي‌كند ازجمله:
1. چيزي را مسلم فرض نكردن؛
2. شالوده ( ساختار)شكني تمام پيش‌‌فرض‌هاي بنيادي؛
3. مساله‌زاكردن ساختار قدرت؛
4. اجازه مطرح شدن سطوح و لايه‌هاي حاشيه‌اي (به سكوت اجازه صدادادن).
ميشل فوكو فيلسوف فرانسوي به ما پيشنهاد مي‌كند براي اينكه پست مدرن باشيد بايد «خود فعلي‌تان را محو كنيد».اين پيشنهاد مستلزم خودنگري (Reflexivity – Self) است، يعني بكارگيري شيوه‌هاي خاص براي درك و كشف خويش و همين طور جهان پيرامون خود، اين كشف ما را راهنمون مي‌سازد تا آنچه را در زمان توليد يا بكارگيري دانش، مسلم فرض مي‌كنيم آشكار گردد .

عقلانيت؛ بستر مديريت اقتضايي
گاه پاره‌اي از مديران كشور ما كه با نظريه‌ها و تكنيك‌هاي علم مديريت آشنايي دارند اين سوال را مطرح مي كنند كه:
چرا بسياري از نظريه‌ها و تكنيك‌ها در سازمانهاي دولتي و خصوصي امكان بكارگيري ندارند؟
پيداست كه پاسخ به چنين پرسش چند بعدي نيازمند پژوهشي فراگير است، پژوهشي كه در آن ويژگيهاي تاريخي، ديني‌، سياسي ،جامعه شناختي ، روان شناختي، تكنولوژيك ،… در بعد ملي و سازماني…بررسي شوند ومنظور از نظريه‌ها و تكنيك‌ها روشن شود و آنها دسته‌بندي شوند و سازمانهاي دولتي از خصوصي تفكيك و موانع به كارگيرندگي آنها در طول زمان بازشناسي شوند. هرچند پاره اي از صاحب نظران اين ضعف در بكارگيري را ناشي از تعارض در مباني تمدن ايراني و تجربه تجدد در تمدن غربي خلاصه مي‌كنند، جستجوي راهكارهاي بومي را براي خروج از بن بست كار بيهوده‌اي مي‌دانند.
اما به طور كلي مي‌توان گفت به دلايل گوناگون بافت تمدني ما ، با خاستگاه‌هاي تمدني كه در آن نظريه‌ها و تكنيك‌هاي مديريتي شكل گرفته اند، دچارتفاوت در نوع عقلانيت است. عقلانيتي كه خود برآمده از دهها عامل تاريخي، ديني ، فلسفي ،جغرافيايي و ژنتيكي … است. اين سخن نه بدان معناست كه ما اهالي تمدني فرودستيم و ديگران ساكنان تمدنهاي فرادست و برترند، چرا كه نظريه‌هاي پست مدرن در غرب خود نقاد رويكرد ابزاري به عقلند، بلكه توجه به اين تفاوت‌ها صرفاً به معناي نوعي جدايي در ساخت عقلايي و نقش آن در تمدن توليد كننده انديشه مديريتي و تمدن دريافت‌كننده اين انديشه‌هاست …

عقلانيت چيست؟
واژه عقل در عربي از «عقال» به مفهوم «پاي بند شتر» است و در يوناني از واژه لوگوس (Logos) است كه دربرگيرنده طيف وسيعي از معاني مرتبط به هم است، از جمله «كلمه»، «سخن»، «دليل» و همچنين «عقل».
عقلانيت را در تعريفي ساده مي‌توان سازگاري منطقي دانست، مي‌توان كسي را كه در آن واحد هم گزاره P و هم نقيض آن، P~ را تصديق مي‌كند، ضدعقل‌گرايي يا عقل ستيز ناميد. بر همين مبنا، مي‌توان كسي را كه به وضوح بر ضد منافع خويش، يا بر ضد اهداف اعلام شده خويش عمل مي‌كند، فردي عقل‌ستيز به شمار مي‌آورد.
«معقول بودن به معناي هدايت شدن با استدلال صحيح بر اساس قواعد منطقي دانست . اما معمولاً براي انواع مختلف استدلال معيارهاي مختلفي از صحت مناسب تلقي مي‌شود. از اين رو به نظر مي‌رسد كه در فرهنگ غرب حداقل 9 گونه معقوليت يا قاعده براي قوه تعقل به رسميت شناخته شده است:
الف. معقوليت: يعني مطابقت با قوانين منطق قياسي (‌حركت ذهن از بديهيات اوليه و كلي به جزييات ، مانند كل از جزء بزرگتر است)
ب. معقوليت: يعني درستي حاصل آمده از انجام محاسبات رياضي
ج. معقوليت: يعني صحت مبتني بر معناي دقيق و پذيرفته شده كلمات
د. معقوليت: نتيجه برآمده از رويكرد استقرايي تجربي(جزء به كل)
هـ. معقوليت: استنتاج بر اساس تخمين‌هاي صحيح احتمال آماري
و. معقوليت: استنتاج‌هايي كه اعتبارشان را از يك تعميم مقبول مبتني بر واقعيت به دست مي‌آورند.
ز. معقوليت: فعاليت‌هايي كه اهداف يا اميال عاقل را تحقق مي‌بخشد.
ح. معقوليت: انتخاب اهداف درست نه فقط ابزارهاي مناسب براي رسيدن به اهداف.
ط. معقوليت: پديده اي زباني نه فعاليت و تصميم.
به طور كلي مي‌توان گفت تئوري‌هاي فلسفي ، معقوليت را با عنوانهاي ايجابي يا سلبي طبقه‌بندي مي‌كنند. (3)

چگونگي قضاوت عقلانيت عمومي يك ملت
چند و چون عقلانيت در فرايند تكامل تاريخي يك ملت را در دو ساحت نخبگان و توده‌ها مي‌توان ردگيري كرد. اين ردگيري را مي‌توان در آثار نوشتاري علمي – ادبي و آثار شفاهي – گفتاري كه بر زبان توده‌هاي مردم جاري است تشخيص داد.
پيداست براي قضاوت در مورد عقلانيت يك ملت در طول تاريخ تنها اگر به آثار نخبگان كه در جهان قديم در گوشه انزوايي يا به فرمان شاهي به خلق آثار مي پرداخته اند اتكا كنيم غفلت بزرگي است ، زيرا تا مدتها بعد از مرگ اكثر اين بزرگان آثار شان رواج چنداني نداشته است و در تاريخ طنين انداز نبوده است. چنين واقعيتي ما را بر آن مي دارد كه به نشانگان ديگري براي فهم عقلانيت ملت‌ها رو بياوريم. بر سر راه چنين شناختي، چالشي مهم قرار دارد:
بعد داشتن و لايه اي بودن فرهنگ
به عبارت ديگر كدام بعد فرهنگ زنده است{ (جاري بودن) فرهنگ آشكار (بالفعل)} وكدام ساحت آن مرده{ (متروك بودن) {نهفته (پنهان / بالقوه)}
به سخن ديگر بايد روشن شود كه در وضعيت فعلي هويت ملي يك ملت كدام عناصر اكنون بازيگرند و كدامين عناصر تماشگر .
در اين راستا بايد توجه داشت عقلانيت بازتاب يافته در آثار بزرگان كاملا قواعد رفتار عقلايي اكثريت يك ملت را نشان نمي دهد و نمي توان صرفا با آوردن نشانه هايي از خرد ورزي در متون مقدس و آثار نخبگان در باره نوع عقلانيت و چند و چون يك ملت داوري كرد. داوري فراگير در باره عقلانيت را تنها زماني مي‌توان ادعا كرد كه نخبه اي، اثرش بيانگر اين ادعا باشد كه نشان دهنده عقلانيت يك ملت است.

هويت؛ يك توهم يا واقعيت؟
«هويت» تعريفي است كه فرد از «خود» و «وجود» خود مي‌كند و به پرسش‌هايي چون «چيستم» و «چه مي‌خواهم» پاسخ مي‌دهد و از طريق هويت، نوعي هماهنگي و انسجام نسبي به ابعاد مختلف شخصيت خود مي‌بخشد و از نظر رواني و رفتاري در زمان و مكان موضع‌يابي مي‌كند. هويت ملي فرايند پاسخگويي آگاهانه يك ملت به پرسش‌هايي پيرامون خود، گذشته، كيفيت، زمان، تعلق، خاستگاه اصلي و دايمي، حوزه تمدني، جايگاه سياسي، اقتصادي و فرهنگي و ارزشهاي تاريخي خود است كه ابعاد گوناگون ديني، سياسي، جغرافيايي … و زباني دارد(4) كه درشكل شماره(1)آمده است.
پدر علم مديريت فردريك تيلور براي علمي كردن مديريت از اصول جهانشمول نام برد و انديشه هاي آزمون شده خود را اصول مديريت علمي ناميد. درجهان معاصر نيز بسياري از صاحب‌نظران توجه اصلي جريان روشنفكري را تلاش براي شكل‌دهي يك تئوري يكپارچه از عالم براساس اصول و شيوه‌هاي علمي نشان داده اند، اين تلاش را در حوزه‌هاي گوناگون مي‌توان در فرايند مبتني بر جهاني كردن نه شدن جستجو كرد، در جهاني كردن (به جاي جهاني شدن) ملت‌ها بر سر يك دوراهي قرار دارند:
1. تسليم شدن و محو هويت خود در هويت جهاني
2. تعامل فعال براي تقويت هويت بومي خود در جهان
شايد بتوان گفت تمامي معادلات جهان كنوني در راستاي تحقق راه نخست است و نظام جهاني به روندگان اين راه‌، پاداش‌هايي نيز مي دهد. بسترساز اين محوسازي، فراگير شدن فرهنگ كشورهاي مسلط ازطريق زبان كشورهاي مسلط و امپراتوري رسانه است كه تا ناپيداترين زاويه‌هاي كشورها سرك كشيده است.
كشورهاي كهن اكنون چاره‌اي جز سامان دادن نظامي عقلايي – معنوي كه بتوانند با آن در شبكه جهان مدرن تعامل كند ندارند.
اين نظام عقلايي – معنوي بي‌گمان بايد برآمده و بر نهاده از هويت ملي آنها، باشد. هويت ملي پديده‌اي ايستا و هم پويا، چندگانه و داراي بار عاطفي است.به عبارت ديگر شايد اكنون بايد در شعار معروف زير بايد بازنگري كرد كه: جهاني بيانديشيد و محلي عمل كنيد
اكنون در زيستن شبكه‌اي بايد گفت: محلي بيانديشيد و جهاني عمل كنيد

ابعاد هويت ملي
هريك از ابعاد هويت ملي مؤلفه‌ها و شاخصه‌هايي دارند، كه با توجه به هدف اين نوشتار تنها به بعد زبان هويت ملي مي‌پردازيم.

زبان، اصلي‌ترين بعد گوياي هويت ملي
هر صورتي از تاريخ و فرهنگ بر زبان ويژه و امكانات زباني ويژه اي تكيه دارد. ديدگاه پديدار شناسانه اي را همچون زير ساخت وجودي انسان و امكان پديدار شدن جهان انساني ،از راه نسبت يافتن انسان با هستي در كل مي نگرد.لذا ما به زبان باز نياز داريم.(5)
زبان از عناصر هويت ملي يك جامعه به حساب مي‌آيد، در صورتي كه اين عنصر از ميان برود يا به نوعي تغيير يا استحاله يابد، هويت ملي آن جامعه نيز دگرگون مي‌شود. در تقسيم‌بند‌ي‌هاي قبلي، زبان به عنوان جزئي از فرهنگ محسوب مي‌شد اما زبان را بايد به صورت بُعدي مستقل و تعيين كننده در هويت تلقي كرد.
آندره مارتينه زبان‌شناس فرانسوي درباره زبان مي گويد:
زبان دستگاهي است كه آدمي تجربه‌هاي خود را باتجزيه به واحدهايي كوچك به وسيله اين دستگاه به ديگران انتقال مي دهد، اين واحدهاي كوچك را «تك‌واژه» ناميده‌اند. (6)
زبان به عنوان يك موجوديت پويا و بي‌كرانه، آيينه بازتاباننده حقايق و ابعاد گوناگون هويت ملي است.
به زبان نبايد تنها به عنوان يك ابزار مكالمه نگاه كرد. بلكه زبان فراتر از ابزار مكالمه، آيينه بازنماي نحوه نگاه يك ملت به هستي و زندگي اجتماعي است. بلكه وسيله انديشيدن، جهان‌بيني و عمل اجتماعي، هويت اجتماعي و روابط خرد و كلان با يكديگر و با جهان پيرامون و با زمان‌هاي گذشته، حال و آينده است.(7)
يك زبان آكنده از نمادها، نشانه‌ها، رمزها و كدها … براي انتقال معناست كه در اين ميان ادبيات علمي، فلسفي… آثار منظوم ادبي و داستاني، ادبيات عامه، زبان رايج، مثل‌ها، داستان‌ها و زبانزدها (ضرب‌المثل‌ها) جايگاه ويژه‌اي دارند كه با واكاوي در آنها و در امتداد تكامل تاريخي يك ملت هويت آن قوم را مي‌نماياند. در اين نوشتار در پي آن هستيم كه روشن شود چگونه يك زبانزد به عنوان عنصري در ساختار زبان مي‌تواند نوع و درجه عقلانيت يك قوم را نشان دهد.

زبانزد؛ شاخصي در شناخت زبان
مثل‌نگاران و مثل‌شناسان و علماي ايراني و غيرايراني علم بلاغت، تاكنون بيش از بيست تعريف از مثل ارائه داده‌اند. ضرب‌المثل با اصطلاحات ديگر تفاوت دارد، برخي بين مثل و ضرب‌المثل تفاوت قائل شده‌اند. حكمت درباره ضرب‌المثل مي نويسد:
ضرب‌المثل از دو واژه «ضرب» (زدن، بيان كردن) و «مثل» تشكيل شده است. كلمه ضرب درمورد مثل به معني ايقاع و بيان آن است و اين كلمه را براي زدن مثل از آنجا گرفته اند كه تاثير نفساني و انفعال و هيجاني كه از آن در خاطر حاصل مي شود، مثل آن است كه در گوش شنونده سخن را بكوبند، چنان كه اثر آن در قلب وي نفوذ كند و به اعماق روح او باز گردد.
عموما «مثل» و «ضرب‌المثل» را مترادف يكديگر به كار مي برند، اما مثل كلي‌تر از ضرب‌المثل است؛ ضرب‌المثل كاربرد، بيان و استفاده از مثل است؛ يعني استفاده‌اي كه شخص در موقعيت يا شرايطي خاص از مثل مي كند، را ضرب‌المثل مي گويند. براي نمونه بهمنيار مثل را چنين تعريف مي كند: مثل جمله‌اي است مختصر، مشتمل بر تشبيه يا مضمون حكيمانه كه به واسطه رواني الفاظ، روشني معني و لطافت تركيب بين عامه مشهور شده و آن را بدون تغيير يا با تغيير جزئي در محاورات خود به كار برند.
فصل مشترك تمامي تعاريف ضرب‌المثل اين است كه:
1. زيرساخت مثل بر تشبيه است، تشبيهي كه مشبه به آن ذكر مي شود و مشبه يا ممثول يا مورد و مضرب حذف مي گردد؛
2. مثل‌ها به دليل حذف مشبه به استعاره مي شوند؛ يعني هر استعاره تمثيلي يا مركب كه شهرت يابد، مثل مي شود ولي عكس آن صادق نيست؛
3. مثل‌ها حاوي تجارب قومي، نسلي، ملي و اجتماعي و زندگي هستند؛
4. شرط اصلي مثل، شهرت و رواج كاربرد آن نزد مردم است؛
5. جنبه‌هاي اندرزي و زمينه‌هاي حكمت‌آميز و دارا بودن قواعد و قوانين اخلاقي شرط مهم مثل شدگي است؛
6. مثل‌ها كوتاه و موجز هستند واين ايجاز نتيجه تراش‌خوردگي فكري و زباني آنها در طول زمان است؛
7. رواني لفظ و روشني معنا و سادگي و رسايي، مثل‌ها را ماندگار مي كند؛
8. مثل‌ها يا موسيقي دروني يا بيروني دارند، يا آهنگ و وزن عروضي يا غيرعروضي؛
9. مثل‌ها جمله‌هايي كوتاه يا شبه‌جمله‌هايي يك‌لختي يا دولختي هستند كه هيچ‌گاه شكل واژه ندارند؛
01. مثل‌ها مورد و مضرب دارند كه مضرب، كاربرد آنها در موقعيت‌هاي مختلف و مورد ريشه يا علت شكل‌گيري آنهاست.
اكنون باتوجه به ويژگيهاي يادشده شايد بتوان اين تعريف جامع را ارائه داد: مثل، جمله اي است كوتاه، گاه آهنگين، مشتمل بر تشبيه با مضمون حكيمانه كه به واسطه رواني الفاظ و روشني معنا و لطافت تركيب بين عامه مشهورشده و آن را بدون تغيير يا با تغيير جزئي درگفتار خود به كار برند.(8)

زبانزد‌ها و كاركرد آنها در زبان
ضرب‌المثل‌ها، نقطه اتصال ادب رسمي به ادب شفاهي است؛ زيرا در مثل‌ها، تمام ويژگي‌هاي ادبي از قبيل وزن و آهنگ، صور خيال، استعاره و تشبيه، ايجاز و اختصار ديده مي‌شود. تعداد زيادي از زبانزد‌ها از طريق ارسال مثل در ادب رسمي وارد شده است و بسياري از اشعار معروف در ميان مردم رواج يافته‌اند. مردم نيز با كاربرد فراوان، آنها را به شهرت رسانيده و مثل كرده‌‌اند. بررسي نقش زبانزد‌ها در هويت ملي چه به اعتبار جايگاه آن در ادب رسمي و چه ادب شفاهي، از آن رو مهم است كه مثل‌ها، حكمت‌هاي تجربي مردم ، آيينه فرهنگ، آرا، هنجارها، طرز زندگي، مناسبات، منش، خلق و خوي و ديگر مولفه‌هاي هويتي آنان است. بنابراين سوال اصلي كه مي تواند مطرح شود اين است كه :
«نقش زبانزد‌ها در انعكاس و تقويت هويت ملي چيست؟»

جايگاه زبانزد‌ها در تبيين شيوه تفكر يك ملت
بررسي تحليلي زبانزد‌هاي هر ملت، به خوبي مي‌تواند خلقيات، عادات، انديشه، حساسيت‌ها و يا علايق مردمان آن را نشان دهد. زبانزد‌ها، نشان دهنده رفتارهاي بهنجار ، نابهنجار و ارزش‌ها و ضدارزش‌هاي اجتماعي هستند كه مردم آنها را در طول زمان پذيرفته و يا رد كرده‌اند. از اين رو، امثال و حكم بيش از ادب مكتوب و شعر و نثر، تجلي‌گاه انديشه‌هاي اجتماعي است؛ چه آنكه شعر و ادبيات نويسندگاني مشخص و معلوم دارد، اما زبانزد‌ها از بطن جامعه درآمده و سينه به سينه گشته‌اند تا به ما رسيده‌اند. مثل‌ها گوينده مشخصي ندارند و همه مردم طي تاريخ آنها را صيقل داده‌اند؛ پس مي توانند آيينه تمام‌نماي جامعه و تاريخ يك ملت به شمار مي‌روند.
يكي از صاحبنظران در مورد كاركردهاي امثال مي‌نويسد: زبانزد‌ها از نظر كاركرد اجتماعي مانند عرف جامعه، بيانگر رفتار بهنجار و ارزشهاي اجتماعي هستند كه مردم آنها را پذيرفته‌اند. با وجود اين، زبانزد‌ها، قوانين اجتماعي به شمار نمي‌روند. زبانزد‌ها صرفاً بيانگر كنش‌هاي رفتاري و ارزشهاي اجتماعي خاص مورد قبول جامعه‌اند. از اين رو، زبانزد‌ با توجه به مفهومي كه دارد، مي‌تواند اثر زبانزد ديگر را خنثي كند. زبانزد‌هاي هر جامعه در عمل، رفتارهاي بهنجار آن را نشان مي‌دهد و معرف جهان‌بيني و بينش هر جامعه‌اند.
مثل‌ها، سيره عملي مردمان است و روش زندگي را به آنان و به ما مي‌آموزند كه:
وظيفه ما در اجتماع چيست، چگونه بايد ناملايمات را تحمل كنيم و در رويارويي با ناكسان و فرومايگان، و ابلهان چه روشي پيش گيريم، چگونه از اعمال زشت بپرهيزيم، چسان به صفات نيك بگرويم، در كجا جانب احتياط را رعايت كنيم و چه كنيم كه به دام نيفتيم و در كجا بايد روشي معقول و مقبول در پيش گيريم تا پشيمان و سرافكنده نشويم، زيان صفات زشت و كردار ناپسند چيست و راه عافيت و سلامت كدام است.
زبانزد‌ها جز آنكه آيينه زندگي امروز است، انعكاس دهنده و سند معتبر فرهنگ عقايد و باورهاي گذشتگان نيز هست. مطالعه مثل‌ها، به ما نشان مي‌دهد كه پدران و نياكان ما چگونه فكر مي‌كرده‌اند و ما را با روحيات آنان آشنا مي‌سازد. از ميان انبوه امثال، مي‌توانيم اساسي‌ترين مفاهيم فرهنگ سياسي، اجتماعي، اقتصادي و آموزشي را استخراج و استنباط كنيم. از اين رو، مطالعه مردم‌شناسانه، جامعه شناختي و تاريخي امثال براي محققان اين رشته‌ها، روشن كننده بسياري از حقايق خواهد بود؛ زيرا سالها بايد از عمر مثلي بگذرد تا آنكه بر زبان مردم جاري شود و بسياري از مثل‌هاي كهن را مي‌يابيم كه امروزه نيز جاري است. اين نكته مبين اين واقعيت است كه بسياري از عادات و خلقيات امروز مردم ما، شبيه به عادات و رسوم قرن‌ها پيش است(9)

نتيجه گيري
تصميمات كه در فرايند تصميم سازي و تصميم گيري سازماني ، اجتماعي و ملي ساخته و پرداخته مي شوند براي دستيابي به هدف نياز به ساختار و رفتار در سطوح گوناگون دارد. اين تصميمات در چارچوب پارادايم هاي عقلاني علم مديريت داوري مي شوند.
امروزه در زير فشار جهاني شدن اقتصاد و تكنولوژي مدرن در حال گذراندن دگرگوني‌هاي بنيادين اند. زبانها نيز در زير فشار زبانهاي مدرن بويژه انگليسي در حال پوست انداختن و دگرگوني اند يا بسياري‌شان محكوم به نابودي. چالش عظيمي كه امروزه در سراسر كره زمين ميان سنت و نو گرايي برپاست ، ژرف تر و بحراني تر از هر جاي ديگر ، اما چه بسا حس ناشدني تر و دشوار فهم تر ، در ميدان رويا رويي زبان ها جريان دارد.
در چنين هنگامه‌اي تصميم‌هاي فراگير ملي نياز به بسترهاي مناسب در ميان اكثريت مردم دارد. اكثريت مردمي كه با زباني خاص جهان دروني خود را منعكس مي كنند.لذا نياز هست كه براي فهم و برخورد درست با واقعيت هاي موجود كه حاصل نظريه پردازي نخبگان و عمل توده هاست، روش‌مندانه بررسي شود كه اكثريت توده‌هاي ايراني پديده‌هاي اجتماعي پيرامون خود را چگونه تحليل مي‌كنند، با چه نمادها، رمزها و كنايه‌ها و زبانزد‌هايي آن را تصوير مي‌كنند و از آن سخن مي‌گويند و در باره آن عملي يا عكس‌العملي از خود نشان مي‌دهند. براي اين كار بايد ادبيات شفاهي مردم را در لايه گوناگون از جمله زبانزدها را كالبد شكافي كرد وفهميد:
كدامين زبانزد ها اكنون در سطح فرهنگ آشكار ملت يا افراد يك سازمان خاص عمل و عكس‌العمل‌هاي اكثريت ايرانيان را در سطح انديشه ورزي،گفتاري و كرداري، هدايت و جهت مي‌بخشد. از طريق تجزيه و تحليل ماهوي اين زبانزدهاست كه مي‌توان دريافت كه:
هر ملتي در طول زندگي اجتماعي – فردي خود به طور تجربي به چه مجموعه‌اي از قانونمنديها دست يافته است و اكنون از اين قانون‌منديها از طريق تكرار زبانزد‌ها پاي مي فشارد.چنين تحليل زبانزدي، كه هم بر فراواني كاربرد و هم محتواي ضرب‌المثل ها تاكيد خواهد داشت ما را قادر به دو امر زير خواهد كرد:
1. توصيف وضع موجود پديده‌هاي اجتماعي؛
2. پيش‌بيني نتايج، ره‌آوردها، دست‌آمدها … براساس چند و چون شرايط موجود.
براساس كنش و واكنش در دو وضعيتي كه گذشت نظام عقلايي عام ملتها قابل داوري است و آشكار مي‌شود كه مردم رفته رفته اين قانونمنديها را به صورت مثل در بين خويش چگونه ضرب (كاربرد و تكثير) كرده‌ و مي كنند. از طريق تحليل محتوايي _ كاربردي ادب شفاهي با تاكيد بر زبانزد‌ها براي مردم حافظه نظري – تجربي را فراهم مي‌آورد تا از طريق منطق حاصل شده آن بتوانند بفهمند در شرايط گوناگون چگونه بايد عمل كنند يا از خود عكس‌العمل نشان دهند ود نهايت انتظار چه چيزي را داشته باشند. بر سر راه چنين تحليلي، گسست ملتها از پيشينه خود چالش دشوار خيزي است.
پيداست كه كاربرد وسيع يا محدود يا فراموش شدن عملي مثل‌ها در ادب شفاهي يك ملت يايك قوم، تابعي از «تغيير نيافتن مصاديق و شرايط مناسب» براي بكارگيري آنهاست.

يادداشت‌ها ومنابع:
1- براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به:
– دانايي فرد، حسن «تئوري‌ سازمان» ماري جو هچ، نشر افكار، 1385
– رحمان سرشت، حسين «تئوري‌هاي سازمان و مديريت»، موسسه انتشاراتي فرهنگي فن و هنر، 1376
2- كولاژ تركيبي هنري است كه در آن اشياء و قطعات اشياء براي شكل‌دهي پديده‌اي جديد كنار هم قرار داده مي‌شوند.
در كولاژ، هنرمند مي‌تواند از طريق الحاق تصاوير و اشياء ناهمگون و متباين، ايده‌ها و احساسات مجزا را به هم پيوند دهد. كولاژ از توان تحريك بيننده در تغيير شيوه‌هاي عادي ديدن و تجربه‌هاي جهان پيرامون خود برخوردار است. )
3- كوهن، جاناتان «معقوليت» سعيد ناجي، فصلنامه فلسفي، ادبي، فرهنگي، ش 15، پاييز 1378، صص 219-205.
4- صنيع اجلال، مريم «درآمدي بر فرهنگ و هويت ايراني» موسسه مطالعات ملي، 1384، صص، 117-101
5- آشوري،داريوش،زبان باز،نشر مركز، 1386
6- حسن ذوالفقاري و همكاران «زبان و ادبيات فارسي عمومي» نشر چشمه، 1386، ص 61
7- به آراء فيلسوفان زبان چونان ويتگنشتاين مراجعه شود.
8- ذوالفقاري، حسن «تفاوت ضرب‌المثل با برخي گونه‌هاي زباني و ادبي مشابه» مجله فرهنگ، اداره كل پژوهش‌هاي راديو، سال دوم، شماره چهارم، تابستان 1386، صص 4-3.
9- ذوالفقاري، حسن «هويت ايراني در ضرب‌المثل‌هاي فارسي» فصلنامه مطالعات ملي، سال هشتم، ش 2، 1386، صص 29-28.
دكتر غلامرضا خاكي: استاد و مشاور در حوزه مديريت و صاحب مقالات علمي و چندين جلد كتاب در زمينه مديريت
*تدبير

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *