تحلیلی جامعه‌شناختی از بحران‏‌های اجتماعی – سیاسی حکومت علوی

نویسنده: حجة الاسلام و المسلمین غلامرضا بهروزلک
دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس

حکومت کوتاه حضرت علی علیه السلام شاهد سه جنگ داخلی بزرگ، تعرضات مخالفان در سرحدات و بروز شکاف‏های اجتماعی و ناآرامی‏های گسترده در سطح امپراتوری توسعه یافته اسلامی بود که سرانجام به شهادت آن حضرت منجر گردید. بدون تردید فهم تحولات این عصر نیازمند استخدام ابزارهای نظری – تحلیلی لازم می‏باشد.نوشتار حاضر در صدد است تا پس از تحلیل ویژگی‏های کلی این عصر و تحولات پس از عصر رسالت، چارچوب نظری تلفیقی برای تحلیل اوضاع و تحولات سیاسی – اجتماعی این عصر ارائه کرد.چارچوب نظری تلفیقی فوق را از یک سو نظریه اقتدار کاریزماتیک و فرایند عادی سازی Routinization آن و از سوی دیگر، نظریه شکاف‏های اجتماعی SocialCleavages تشکیل می‏دهد.
نظریه اقتدار سیاسی کاریزماتیک به ویژگی اقتدار پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله بر می‏گردد که خود در فرایند تشکیل و گسترش دولت اسلامی مدینه علیه اقتدار سنتی پاتریمونیالیستی عرب شکل گرفته و حداقل آن را در عصر حضور پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله به کنار زده و بر آن مسلط گردید.بدون تردید الگوی اقتدار سنتی عرب پیش از اسلام در طول این عصر کاملا از بین نرفته و در لایه‏های زیرین در حالت انتظار برای بازخیزی مجدد قرار گرفت.با رحلت پیامبر اسلام و تشکیل سقیفه بنی ساعده نخستین نمودهای بازگشت اقتدار عصر جاهلی در ترکیب با برخی از مؤلفه‏های اقتدار اسلامی ظاهر گشت.فرایند عادی سازی اقتدار کاریزماتیک پیامبر، آغاز گر عصری بود که در تعامل الگوی اقتدار اسلامی با الگوی اقتدار سنتی عرب، نیروها و جریانات سیاسی جدیدی ایجاد گردید که نمود آن را می‏توان در شکل‏گیری سه شاخه عمده اسلامی تسنن، تشیع و خوارج مشاهده کرد.حمید دباشی از جمله کسانی است که با استخدام الگوی وبری به چنین استنتاجی دست‏یازیده است (1) پیش از وی نیز و برایان ترنر (3) و دیگران از رهیافت وبری برای تحلیل ماهیت اقتدار نبوی و تحولات پس از آن استفاده کرده‏اند.با این حال بداعت کار دباشی در پیگیری فرایند عادی سازی کاریزما، و نشان دادن ظهور شاخه‏های سه‏گانه مهم اسلامی در تعامل دو الگوی اقتدار اسلامی و سنتی عرب و تلاش برخی عناصر سنتی عرب پیش از اسلام برای ظهور مجدد در عرصه جامعه پس از پیامبر می‏باشد. هر چند نقطه ثقل چارچوب نظری اثر دباشی رهیافت وبری است و تا حدودی می‏تواند تحولات سیاسی صدر اسلام را تا ظهور بنی امیه توضیح دهد، اما به نظر می‏رسد چارچوب نظری وی نیازمند یک چارچوب نظری مکمل است تا چنین تحلیلی را کاملا توضیح داده و پویا کند.فرایند عادی سازی اقتدار کاریزماتیک مستلزم بروز بدیل‏های خاصی برای اقتدار کاریزماتیک می‏باشد که ماکس وبرخود در اقتصاد و جامعه بدان اشاره کرده است; (4) اما بدون تردید تعین یافتن هر کدام از این بدیل‏ها هرگز در خلا اجتماعی شکل نگرفته و طبعا محصول تاثیر عوامل اجتماعی موجود خواهد بود; از این رو به نظر می‏رسد، برای فهم چگونگی تعین هر کدام از این بدیل‏ها و به‏ویژه توضیح چگونگی ظهور سه شاخه عمده اسلامی مذکور – چنان‏که دباشی در صدد توضیح آن است – ناگزیر از استخدام نظریه شکاف‏های اجتماعی خواهیم بود.
به بیان دیگر نوشتار حاضر در صدد است‏برای فهم تحولات صدر اسلام در کل و بحران‏های عصر حکومت علوی علیه السلام به طور خاص، بین جامعه‏شناسی تفهمی وبری که در آن بیشتر بر کنشگر و پس ذهن او تاکید می‏شود و جامعه‏شناسی ساختار گرایانه که تحولات اجتماعی را محصول ساختارها و تحولات آنها می‏داند، تلفیق کند.این رهیافت تلفیقی، نمودی از تجزیه عامل agent به [I] به عنوان کنشگر ارادی و [me] به عنوان کنشگری که خود محصول وضعیت اجتماعی خاصی است، می‏باشد.چنین رهیافت نظری در جامعه‏شناسی را می‏توان در مکتب رئالیست انتقادی یافت. (5)
برای تحلیل جامعه‏شناسی بحران‏های حکومت‏حضرت علی، ابتدا لازم است‏با نگاهی کلان ویژگی‏های کلی جامعه سنتی عرب و تحولات به وجود آمده در آن را بررسی کنیم.
ویژگی‏های کلی جامعه سنتی جزیرة العرب
ویژگی کلی جامعه جزیرة‏العرب پیش از اسلام، نظام قبیلگی و بدویت‏ساکنان آن است. زندگی در بادیه و بیابان نشینی رمز اصالت نژادی عرب محسوب می‏گردید.به تعبیر هیتی آنچه اعراب جزیرة‏العرب را متمایز و برجسته می‏ساخت، « انزوای جغرافیایی آنها و یکنواختی پایدار زندگی بیابانی بود.اصالت نژادی عرب بادیه نشین نیز پاداش محیط منزوی و خشن جایی چون جزیرة‏العرب می‏باشد». (6) تعصبات قبیله‏ای شدید، جنگ‏های میان قبیله‏ای ناشی از آن، تاکید بر استقلال فردی عرب و علقه جمعی زندگی قبیله‏ای همگی را می‏توان محصول زندگی بادیه‏ای دانست.در چنین جامعه‏ای اولویت نخست پیوند اجتماعی صرفا روابط خونی محسوب می‏شد.
گذار از زندگی کاملا بدوی جزیرة‏العرب به زندگی شهر نشینی در برخی مناطق را می‏باید نتیجه اقدامات قصی بن کلاب، جد اعلای پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله دانست که با ایجاد اصلاحاتی در جامعه جزیرة‏العرب و پیوند دادن قبیله قریش زمینه ساز اشراف و تولیت قرشیان بر مکه گردید.تاسیس «دارالندوه‏» ، کلید داری و تولیت کعبه، نسخ برخی سنت‏های جاهلی عرب چون خودکشی افتخاری بازرگان ورشکسته، از اقدامات مهم قصی بن کلاب به شمار می‏رود.در جامعه قبیله‏ای، فرد تابع تصمیمات رئیسی بود که خود از طریق انتخاب شیوخ و بزرگان قبیله برگزیده می‏شد.قصی با تاسیس دارالندوه آن را محل تجمع، تصمیم‏گیری و گردهمایی‏های قریش قرار داد.بدین جهات دارالندوه را می‏توان نظام بوروکراتیک خاص آن زمان دانست که به حل و فصل امور می‏پرداخت.در چنین شرایطی می‏توان الگوی اقتدار سنتی پاتریمونیالی را صادق دانست.از سوی دیگر، قصی فرزند خویش را جانشین خود ساخت و این امر تداوم یافت.چنین انتخابی از سوی قصی بن کلاب حاکی از جدا شدن از سنت قبیله‏ای پیشین و ارائه سنت جدید جانشینی بود.هر چند بعدها بین بنی‏هاشم، فرزندان عبدالمناف، و بنی‏امیه، فرزندان عبدالشمس، بر سر جانشینی و تولیت کعبه اختلاف حاصل شد که آثار آن تا تحولات صدر اسلام و حتی بعدها قابل پیگیری است.
در نگاهی جامع‏تر شاخص کلی جامعه عصر ظهور اسلام را می‏باید در دو بعد داخلی و خارجی مد نظر قرار داد: نخست، کشمکش برای کنترل سیاسی شبه جزیره عربستان توسط دولت‏های بیرون از آن; دوم، برخورد مداوم بین شهر و بیابان، یعنی میان گروه‏های تجاری شهری و قبایل چادرنشین. (7) تاثیر این عوامل از یک سو و همزمانی آن با اهمیت‏یابی راه‏های تجاری مکه و مدینه به دلیل فروپاشی و انحطاط دولت‏یمن در جنوب جزیرة العرب (به دنبال شکسته شدن سد مارب و در نتیجه کساد رونق تجاری در آن منطقه) ، همگی در افزایش اهمیت جزیرة العرب و شکوفایی اقتصادی آن دخیل بودند.
ظهور شرایط جدید موجب پیدایش گروه‏های تجاری و اشرافی در جامعه قبیله‏ای عرب گردید و خود موجب تغییر و تحولاتی در بافت اجتماعی آن شد، در حالی که در محیط بیابان و زندگی قبیله‏ای فرد پایبند رسوم و سنت‏های قبیله‏ای بود و پایگاه اجتماعی او با تولد در قبیله و رابطه خونی و وفاداری به مروت و عصبیت قبیله‏ای رقم می‏خورد، اقتصاد مکه فردگرایی و انگیزه موفقیت را برانگیخته بود; در حالی که اهمیت قطعی همبستگی قبیله‏ای و وفاداری به آن در محیط تند و خشن بیابان، اساس یک قانون اخلاقی بر جسته، و به تعبیر مونتگمری وات نوعی «انسان‏گرایی قبیله‏ای‏» بود، در مرکز بازرگانی جدید در مکه در زمان تولد حضرت محمدصلی الله علیه وآله مروت به عنوان یک نظام اخلاقی و همبستگی قبیله‏ای، دیگر از لحاظ اجتماعی تناسبی نداشت.قبیله که قبلا واحد اصلی اجتماعی بود، جای خود را به طایفه که ابزار جدید کنترل اجتماعی بود داد; اما این نیز به تدریج جای خود را به روابط حامی – متبوع می‏سپرد که لزوما بر پیوندهای خونی و خویشاوندی مبتنی نبود.
نتیجه همه تحولات جدید، شکسته شدن پیوندهای سنتی – قبیله‏ای عرب از یک سو، ظهور طبقه تجاری و اشراف مکه از سوی دیگر و در نهایت‏سستی اخلاق و ظهور زمینه‏های فساد، اجحاف و تبعیض در جامعه آن روز بود.صفات رذیله و ناهنجاری هایی که در قرآن و متون اسلامی در مورد عصر جاهلی یاد شده از ویژگی‏های این دوران است.برخی از این صفات، خاص زندگی بدوی و نافرهیختگی ناشی از آن است، مثل قتل و غارت، افتخار به حسب و نسب و تکاثر، و برخی دیگر، محصول تحولات جدید آن عصر، مثل میگساری، قمار، فحشا، تبعیض و دنیاطلبی.
بنابراین عصر گذار جامعه قبیله‏ای عرب موجب بروز دو نوع سبک زندگی در جامعه جزیرة‏العرب گردید که در تحولات بعدی حایز اهمیت است.از سوی دیگر، این امر موجب تقسیم جامعه جزیرة العرب به دو گروه اصلی شهرنشین و بادیه نشین گردید.تمرکز شهرنشینی را می‏توان در شهر مکه دانست که شاخص این امر محسوب می‏گردید.دیگر مردمان این سرزمین اغلب در بادیه زندگی می‏کردند که هنوز در آن سنت‏های قبیله‏ای حاکم و رایج‏بود.زندگی شهرنشینی با تجارت عجین گشته بود و کاروان‏های تجاری مکیان رونق بخش این منطقه گردیده بود.شهرنشینی مبتنی بر پایه‏های قبیله‏ای چون روابط نسبی و خونی، نوعی اقتدار سنتی پاتریمونیالستی را برای جزیرة‏العرب، به ویژه در مناطق شهرنشینی، فراهم کرده بود.اشراف قریش با در دست گرفتن قدرت و رهبری جامعه به سبب داشتن منصب تولیت و کلید دار کعبه این الگوی اقتدار را اعمال می‏کردند.چنین الگویی در سطح قبیله‏ای بدوی در اقتدار شیخ و رئیس قبیله تبلور می‏یافت که قبیله را بر اساس پیوندهای خونی اداره می‏کرد.
ظهور اقتدار کاریز ماتیک پیامبر صلی الله علیه و آله
نافرهیختگی درونی زندگی بادیه‏ای و عدم رشد و شکوفایی فکری انسان بدوی، پایبندی و تعصب بر حلقه‏های خونی – نسبی، جنگ و غارت از یک سو و ظهور آسیب‏های اجتماعی ناشی از زندگی شهری و شیوع فساد و ظلم و ستم از سوی دیگر زمینه ساز و مستلزم ظهور مصلحانی در این جامعه بودند.ظهور پیامبر الهی اسلام پاسخ به مشکلات جامعه جزیرة‏العرب محسوب می‏شود.اصلاح چنین جامعه‏ای مستلزم شکستن سنت‏های باطل عصر جاهلی و ارائه سنت‏های جدید الهی بود.براین اساس، ترنر مدعی است که «در پژوهش معاصر که درباره شرایط اقتصادی و فرهنگی قرن ششم میلادی مکه انجام شده است، شواهدی وجود دارند که مکه از نظر جامعه شناختی برای ظهور شخصیتی کاریزمایی و برای بیان اساسی‏تر درباره معنویت و مذهب، در مقایسه با آنچه که یا به وسیله انسانیت قبیله‏ای و یا به وسیله حنفا ارائه می‏شد، آماده‏تر بود».به هر حال، رسالت پیامبر اسلام سرآغاز نهضتی اصلاح‏گرانه و به دست مصلحی مبعوث و حامل وحی الهی بود که سنت‏های پیشین را کنار زد و سنت‏های نو را بنا نهاد.چنین جایگاهی پیامبر را در منزلت رهبری کاریزما قرار می‏داد که می‏توانست‏بر اساس آن، سنت‏ها را جا به جا کند; این‏بار جایگزین ساختن سنت‏های الهی به جای سنت‏های جاهلی – قبیلگی.
تعبیرهای مختلقی از خصلت کاریزماتیک پیامبر در زبان عربی پیشنهاد شده است. مکدونالد واژه عربی «کرامت‏» را مترادف اسلامی کاریزماتیک دانسته است.برخی نیز به واژه «ولایت‏» و دباشی واژه «رسالت‏» را پیشنهاد کرده است.
به هر حال، مساله مهم این است که اقتدار کاریزماتیک پیامبر چگونه اقتدار سنتی عرب را به چالش کشید.ابتدا باید توجه داشت که ویژگی‏های اقتدار کاریزماتیک پیامبرصلی الله علیه وآله بر ابعاد زیر مبتنی بود: 1.رهبری دینی جامعه اسلامی به عنوان حامل وحی الهی; 2.نفوذ معنوی و عاطفی پیامبر بر پیروان خویش; 3.فرماندهی نظامی; 4.رهبری تشکیلات سیاسی – اجتماعی جامعه اسلامی.
کار ویژه‏های اجتماعی اقتدار کاریزماتیک پیامبر را می‏توان ابتدا حذف و رد ابتنای جامعه بر صرف پیوندهای خونی و نسبی دانست.پیامبر اسلام با بیان آموزه دینی «ان اکرمکم عندالله اتقیکم‏» ، (8) ایمان دینی را مبنای منزلت اجتماعی و روابط اجتماعی دانست و در نتیجه تعصبات کور قبیله‏ای و نسبی را رد کرد.بر این اساس تفاوت‏های قومی – قبیله‏ای که در عصر جاهلی اساس تمایز و امتیاز بین اعراب بود، درهم کوبیده شد و به جای آن برادری و اخوت اسلامی بین تمامی مسلمانان ترویج‏شد:
«انما المؤمنون اخوة‏». (9)
کار ویژه دیگر، نفی امتیازات اشرافی و ترویج ایده برابری انسان‏ها جز در ایمان و تقوا بود.در حالی که کار ویژه نخست مستقیما علیه سنت‏های قبیله‏ای بادیه نشینی جهت گرفته بود، کارویژه اخیر علیه امتیازات موهوم قبایل شهرنشین جهت‏دهی شده بود.بر این اساس، ایده‏های برابری و برادری اسلامی توامان شاخص‏های اجتماعی جامعه سنتی عرب را، چه در زندگی بدوی بیابانی و چه در زندگی شهری، فرو می‏ریخت و به جای آنها شاخص‏های جدید ایمان و تقرب به خداوند را مطرح می‏کرد; همچنین شایسته سالاری در تعیین فرماندهان نظامی چون اسامه، به جای شیخ سالاری سنتی عرب نشست.
علاوه بر کارویژه‏های اجتماعی مهم اقتدار کاریزماتیک پیامبر، توجه به ابلاغ و تلاش برای اعمال و تثبیت‏شریعت الهی نیز در جامعه اسلامی به جای سنت‏های جاهلی ضروری است.این بعد به قوانین الهی درباره انسان و رد باورهای خرافی جاهلی مربوط می‏شود.از آن‏جا که شریعت الهی مبنای عمل فردی و اجتماعی جامعه اسلامی تلقی می‏شد و خود آن‏چنان گسترده و فراخ بود تا تمامی نیازهای فردی و اجتماعی جامعه اسلامی را تامین کند، طبیعی بود که اقتدار سیاسی نیز کاملا متناسب و متلائم با آن باشد.به تعبیر دیگر اقتدار کاریزماتیک پیامبرصلی الله علیه وآله از یک جهت‏سنت‏های جاهلی را از بین برد و از جهتی دیگر ارائه کننده سنت‏های الهی جدید بود.
اما به رغم امکان و در واقع امر الهی در تداوم شریعت محمدی، اقتدار کاریزماتیک آن حضرت با رحلت ایشان به پایان رسید و در فرایند جانشینی آن حضرت مساله ماهیت و ویژگی اقتدار دوباره مطرح گردید.
فرایند عادی سازی اقتدار کاریزماتیک پیامبر و ظهور اختلافات دینی سیاسی همان‏طور که ماکس وبر متذکر شده است، اقتدار کاریزمایی ذاتا امری مقطعی و تحول‏پذیر است و در نتیجه به یکی از دو نوع اقتدار سنتی یا قانونی تبدیل می‏شود:
سیادت کاریزمایی در شکل و حالت اصیل خود دارای سرشتی غیر معمول است.این سیادت عبارت است از مناسبات اجتماعی شدیدا شخصی که به اعتبار و اثبات خصایص کاریزمایی بستگی دارد. (10)
وبر خود شش بدیل مختلف برای کاریز ما مطرح کرده است.
آنچه در بحث ما حایز اهمیت است و ماهیت تحولات پس از پیامبر به طور کلی و عصر حکومت علوی را به طور خاص تبیین می‏کند، توجه به چگونگی جانشینی آن حضرت است. بحث جانشینی آن حضرت در آغاز، مهم‏ترین اختلاف امت اسلامی، به تعبیر شهرستانی، پس از پیامبر بوده است.در این‏جا دیدگاه‏هایی مختلف در قالب فرقه‏های مختلف اسلامی تبلور می‏یابد; اما مساله دیگری نیز که اهمیت دارد بررسی عوامل تعیین کننده این بدیل‏هاست.در مورد اسلامی حداقل سه بدیل عمده برای اقتدار کاریزماتیک پیامبر مطرح شده است: اقتدار مبتنی بر نظریه سیاسی خلافت اهل تسنن ; اقتدار مبتنی بر نظریه امامت تشیع; اقتدار جامعه اسلامی مبتنی بر نظریه خوارج.
این بدیل‏ها هر کدام محصول تلقی خاصی از ماهیت اقتدار اسلامی است که به نظر می‏رسد در برخی موارد کاملا متاثر از پایگاه اجتماعی معتقدان آن می‏باشد. همچنین توجه به عوامل تعیین کننده دیگر نیز لازم است.به نظر می‏رسد یک عامل مهم و قابل توجه بازخیزی الگوهای اقتدار سنتی عرب پیش از اسلامی در تلفیق با برخی از الگوهای اسلامی است.بدون تردید الگوی اقتدار سنتی عرب در دوره پیامبرصلی الله علیه وآله از بین نرفته بود و در لایه‏های زیرین به صورت پنهان نهفته باقی مانده بود.شاید بتوان نخستین و مهم‏ترین نمود بازگشت‏سنت‏های پیش از اسلامی را در سقیفه بنی ساعده مشاهده کرد.با تجمع انصار اوس و خزرج و برخی از مهاجران در سقیفه اولا، تجمع در سقیفه که سمبل تجمع سنتی عرب برای حل و فصل امور بود، جایگزین تجمع در مسجد شد که نماد اسلامی همفکری و شورا و حل و فصل امور اجتماعی چون جهاد و…بود; ثانیا، در انتخاب خلیفه به برتری‏های قومی قبیله‏ای خود استناد کردند که معیار و شاخص عصر جاهلی بود، به جای استناد به ایمان و تقوا.دیگر نمودهای بازگشت الگوهای سنتی عرب عبارتند از: تداوم ادعای برتری قریش بر دیگران، تداوم دشمنی‏های قبیله‏ای، ادعای برتری عرب بر عجم، انتخاب خلیفه دوم توسط خلیفه اول یا برگزاری شورا در خلیفه سوم.
عادی سازی اقتدار کاریزماتیک در معنای خاص خود، در جامعه سنی و اکثریت مسلمانان مصداق پیدا کرد.ریشه چنین گرایشی را برخی در نهاد تجارت مکی جست‏وجو کرده‏اند.طبق این دیدگاه « ضرورت‏های اقتصادی تشکیلات مسلمانان را به‏ویژه کسانی را که با تجار مکه در ارتباط بودند، بر آن داشت تا نظام اجتماعی – سیاسی با ثبات و عادی‏تری همساز با فعالیت‏های تجاری در پیش گیرند». (11) بر این اساس، اقتدار متمرکز پیامبر به شماری از اجزای مختلف تقسیم شد که هر طبقه‏ای یکی از این حوزه‏ها را به خود اختصاص می‏داد.بارزترین نمود آنها اختصاص اقتدار سیاسی به خلیفه، اقتدار قضایی به قضات و مسؤولیت‏های دینی به علما بود.
در قرائت‏سنی از اقتدار اسلامی، اقتدار کاریزماتیک پیامبر با تلفیقی از عناصر سنتی اقتدار جاهلی خود در صدد عادی شدن و به تعبیر دیگر سنتی شدن است.در چنین نمودی، کاریزما خود به سنت منحل می‏گردد که وبر نیز پیش بینی کرده بود.محمل چنین انتقالی را می‏باید فرایند شهرنشینی و تجارت مکه دانست که در جست‏وجوی زندگی عادی و آرام برای پیگیری مجدد فعالیت‏خویش بود.در این‏جا بود که زمینه بازگشت الگوهای سنتی اقتدار عرب به تدریج فراهم می‏گردید.ویژگی دیگر اقتدار سنتی عرب که برخی بدان اشاره کرده‏اند، یعنی ویژگی پسینی بودن نظریه خلافت‏یا به تعبیر دیگر تقدم امر واقع بر نظریه (12) ، بدون شک بی‏ارتباط با چنین فرایندی نیست.
فرایند عادی سازی تنها شامل نظریه خلافت نیست; اما چنین فرایندی در دیدگاه‏های دیگر ویژگی کاملا متفاوتی به خود گرفت.الگوی منتخب اقتدار سیاسی در دیدگاه شیعی را هرگز نمی‏توان مشمول اصطلاح «عادی سازی‏» وبری قرار داد.طبق الگوی اقتدار سیاسی شیعی، جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله یا امام شیعی از سوی پیامبر و به فرمان الهی انتخاب شده و مانند پیامبر از ویژگی شخصی کاریزماتیک برخوردار است.عصمت و اعلمیت امام دو شرط اصلی امام هستند که او را فراتر از انتخاب مردم قرار می‏دهد.در این الگو، کاریزما به جای «عادی شدن‏» ، «نهادینه شدن‏» است.برخی با توجه به ویژگی مقطعی و به تعبیری ساختار شکنانه اقتدار کاریزماتیک، تلاش برای «نهادینه شدن کاریزما» را در نظریه شیعی امری پارادوکسیکال گرفته و در نتیجه سعی کرده‏اند تاریخ پر تلاطم و پرفراز و نشیب و ناآرام شیعی را محصول چنین تناقض درونی اعلام کنند. (13)
به نظر می‏رسد چنین استنتاجی بیشتر معلول عدم فهم منطق درونی نظریه امامت‏شیعی است تا تناقض درونی خود نظریه.از دیدگاه شیعی سعادت این جهانی و آن جهانی انسان از طریق هدایت تشریعی و تحت رهبری هادی الهی تامین می‏گردد، و چنین امری چه در عصر پیامبر و چه پس از او صادق است.برخی چون مونتگمری وات و دیگران سعی کرده‏اند تحلیل جامعه شناختی ظهور شیعه و اعتقاد به ویژگی‏های خارق العاده در امامان شیعی را ناشی از تاثیرات سنت‏های ایرانی فره ایزدی ازیک سو و سنت‏های پادشاهی ظل اللهی یمن از سوی دیگر معرفی کنند. (14) بر این اساس، استدلال شده که رشد و نمو جریانات شیعی در این مناطق متاثر از سنت‏های پیشین آنهاست.
چنین تحلیل‏های جامعه شناختی صرف بر اساس تشابهات درونی پدیده‏ها، این چنین تعمیمات نادرستی را نیز در بر دارد.منطق درونی اقتدار کاریزماتیک پیامبر اسلام خود قوی‏ترین دلیل است که چنین دیدگاهی منشا الهی دارد.بر این اساس، پیش از تحلیل جامعه شناختی، شناسایی زمینه‏های نزج و گسترش چنین دیدگاهی پس از پیامبر ابتدائا می‏بایست‏با نگاهی کلامی الگوی اقتدار مورد نظر پیامبر را برای پس از خویش شناسایی کرد.از نگاه شیعی توصیه‏های پیامبر در مورد مامت‏حضرت علی چنین ویژگی دارند.مضافا این‏که همان‏طور که در مباحث فلسفه دین به خوبی مداقه شده، گاهی مراد از منشا دین، منشا فاعلی به وجود آورنده آن است و گاهی منشا گرایش دینداران به آن و گاهی نیز مراد معقولیت اعتقاد به دین می‏باشد. (15) بر این اساس، به رغم گرایش ایرانیان یا مردم یمن به شیعه این امر تنها حاکی از انگیزش دینداری آنهاست نه آن‏که شیعه محصول گرایش آنها باشد.توجه به چنین نکته‏ای حایز اهمیت است که مونتگمری وات و دیگران کاملا از آن غفلت کرده‏اند.
به هر حال، مقصود آن است که در تحولات اقتدار پس از پیامبر، یکی از الگوهای اقتداری مطرح شده، تداوم اقتدار کاریزماتیک پیامبر و بقای تمرکز آن در جانشین اوست.چنین گرایشی به رغم قلت طرفدارانش (نظیر عمار یاسر، مقداد، ابوذر غفاری، سلمان و ابن عباس) در سه دهه نخست پس از پیامبر، بعدها شیوع بیشتری یافته و به عنوان شیعه علی معروف گردیدند.
واکنش دیگری که در قبال مساله جانشینی اقتدار کاریزماتیک پیامبر مطرح شده، تحولی است که به دهه چهارم هجری و پیدایش گروه خوارج مربوط می‏شود که ارتباط وثیقی با بروز یکی از بحران‏های حکومت‏حضرت علی، یعنی جنگ نهروان، دارد.از نگاه خوارج، اسلام و اقتدار کاریزماتیک با پیام آسمانی خویش ندای برادری و برابری انسان‏ها را سر داده و سنت‏های قبیله‏ای عرب‏مبتنی بر روابط خونی و سنت‏های باطلی جاهلی را منسوخ ساخته بود; از این رو آنها با تاکید بر نوعی دموکراسی مساوات طلبانه دولت‏ستیز، از یک سو اقتدار سنی را رد کردند و از سوی دیگر با تعمیم اقتدار کاریزماتیک به کل جامعه، از هر قشر و قبیله‏ای که باشد، اقتدار متمرکز کاریزمای شیعی را نپذیرفتند.
نکته حایز اهمیت درباره خوارج، پایگاه اجتماعی آنهاست.خوارج اولیه عمدتا ازمیان قبایل بادیه نشین جزیره العرب بودند که از یک سو از سنت‏های جاهلی عرب به ستوه آمده بودند و در نتیجه، پیام اسلام را مرهمی بر دردهای دیرین جامعه خویش یافته بودند، و از سوی دیگر، تبعیض‏ها و اقدامات سه خلیفه نخست، به ویژه خلیفه سوم، آنها را سرخورده کرده بود.همچنین به جهاتی فاقد قدرت تفکر و تمیز لازم برای تشخیص حق از باطل نیز بودند.بدون تردید رویارویی همزمان آنها در برابر علی علیه السلام و معاویه، محصول چنین سزاجتی بوده است.
مساله اقتدار کاریزماتیک پیامبر صلی الله علیه وآله و کنار زده شدن الگوی سنتی اقتدار جاهلی توسط پیامبر مساله حایز اهمیتی در تاریخ صدر اسلام بوده است.آغاز شدن فرایند «عادی سازی اقتدار کاریزماتیک‏» پس از رحلت آن حضرت نیز بی‏ارتباط با ماهیت اقتدار کاریزماتیک ایشان نبوده است.هر چند از نگاه شیعی تکلیف اقتدار اسلامی پس از پیامبر نیز به سبب برگزیدن شخصی کاریزما مشخص گشته بود; اما برخی نیروهای اجتماعی موجود تلاش کردند با آغاز فرایند «عادی سازی اقتدار کاریزماتیک‏» با احیای برخی سنت‏های جاهلی عرب، اقتدار دیگری را به منصه ظهور برسانند.چنین تلاشی با حاکم شدن مجدد تعصبات قبیله‏ای و اشرافی قریشی همراه گردید که نتایج تلخ آن را با فعال شدن شکاف‏های اجتماعی موجود جامعه جزیرة العرب مشاهده می‏کنیم.
فعال شدن شکاف‏های اجتماعی در عصر حکومت علوی علیه السلام
طبق نظریه شکاف‏های اجتماعی، زندگی سیاسی هر جامعه‏ای به شیوه‏های گوناگون تحت تاثیر شکاف‏های اجتماعی خاص آن کشور و نحوه صورت بندی آن شکاف‏ها قرار می‏گیرد. از حیث تاثیر گذاری نیز این شکاف‏های اجتماعی به شکاف‏های فعال و غیرفعال تقسیم می‏شوند.همچنین شکاف‏های اجتماعی به شکاف‏های تاریخی، ساختاری و تصادفی نیز تقسیم می‏شوند.آنها همچنین به لحاظ موقعیت‏شان نسبت‏به یکدیگر می‏توانند به شکاف‏های متقاطع و متراکم و متوازی تقسیم شوند.جامعه نیز بر حسب شکاف‏های اجتماعی موجود در آن می‏تواند به جامعه تک شکافی، دو شکافی و چند شکافی تقسیم شود. (16) بدون تردید تطبیق نظریه شکاف‏های اجتماعی بر عصر حکومت علی و شناسایی شکاف‏های فعال شده مؤثر در زندگی سیاسی آن عصر، ما را برای فهم بهتر خصوصیات سیاسی – اجتماعی آن دوره یاری خواهد کرد.
در یک نگاه فکری می‏توان شکاف‏های موجود در آن عصر را به طریق زیر تقسیم بندی کرد:
1.شکاف قریشی – غیرقریشی: هر چند چنین شکافی در سقیفه به صورت جدی مطرح گردید; اما با استناد ابوبکر به حدیث «الائمة‏من قریش‏» ، این امر تا چند قرن مسکوت و غیر فعال باقی ماند.شکاف بالقوه بین انصار و مهاجران نیز تابعی از همین شکاف بود و در نتیجه غیرفعال باقی ماند.
2.شکاف میان هاشمیان – امویان: هر چند ریشه‏های چنین شکافی به گذشته دور و نیاکان پیامبر اسلام بر می‏گشت و حتی برخی جنگ‏های عصر پیامبر نیز بر این شکاف بار شد; اما چنین شکافی با روی کار آمدن عثمان از بنی امیه و به کار گمارده شدن بنی امیه فعال گردید.تاثیر عینی آن جنگ صفین می‏تواند باشد.
3.شکاف میان اشراف شهرنشین – بادیه نشینان: تفکیک جامعه جزیرة العرب به قبایل شهرنشین و بادیه نشین سال‏ها قبل صورت گرفته بود.گسترش فتوحات اسلامی نیز در عصر پس از پیامبر، می‏توانست‏به نحوی این شکاف را تشدید کند.در دوره پیامبر اسلام با ترویج‏برادری و برابری چنین شکافی عملا غیرفعال شده بود.در دوره خلفای اول و دوم نیز چنین شکافی غیرفعال باقی ماند; مضافا این که فتوحات اسلامی اذهان مردم را به خود مشغول کرده بود و زمینه فعال شدن برای آن مهیا نبود.در عصر خلافت عثمان با تبعیض‏های خویشاوندی او عمده اعتراضات از بلاد عراق و قبایل موجود در آن علیه او شکل گرفت و در نتیجه زمینه فعال شدن آن تا حدودی فراهم گردید.
در نهایت نمود بارز و عینی آن را می‏توان در جنگ نهروان و اعتراض مردمان زاهد ولی ساده متعلق به قبایل بادیه نشین، به ویژه قبیله تمیم، مشاهده کرد.در این نبرد که بر سر فهم قرآن و سنت اسلامی شکل گرفت، بادیه نشینان عرب که پایگاه اجتماعی عمده خوارج بود، در جست و جوی برابری و برادری کامل، حکمیت را رد و بر حضرت علی شوریدند.
4.شکاف میان مؤمنان راستین – منافقین فرصت طلب: شکاف میان مؤمنان و منافقان را در عصر پیامبر نیز مشاهده می‏کنیم.آیات بسیاری در قرآن، به ویژه سوره منافقین، به معرفی چهره منافقان می‏پردازد; اما فراهم شدن ثروت و قدرت پس از پیامبر، زمینه رقابت و بلند پروازی برخی افراد را برانگیخت: برخی منافقان‏پیشین بودند و برخی با طمع به مال دنیوی و قدرت و یا حفظ اموال غیر مشروع خویش از راه راست منحرف و رویاروی حضرت علی قرار گرفتند.جنگ جمل را تا حدودی می‏توان نتیجه فعال شدن این شکاف دانست.رویارویی افرادی چون طلحه و زبیر و کمک مالی یعلی بن منیه ساز و برگ جنگ را با علی‏علیه السلام فراهم کرد.چنان‏که شیخ مفید در کتاب الجمل اشاره کرده است، (17) وجه جامع آنها را می‏توان خروج از ایمان واقعی دانست.
5.شکاف میان سنت‏های اسلامی – سنت‏های عصر جاهلی: چنین شکافی محصول باز خیزی و احیای مجدد برخی سنت‏های جاهلی غیر اسلامی پس از عصر پیامبر اسلام می‏باشد.چنین شکافی با برخی از شکاف‏های فوق تطابق می‏یابد.بروز چنین شکافی را می‏توان طبق نظریه دباشی درباره تعارض الگوی اقتدار کاریزماتیک پیامبر با الگوی دوباره احیا شده اقتدار سنتی عرب جاهلی توضیح داد.در مجموع چنین شکافی را می‏توان مؤکد شکاف‏های فوق نیز دانست.
الگوی ترکیبی شکاف‏های اجتماعی این عصر
مهم‏ترین شکاف‏های اجتماعی فعال عصر حضرت علی را می‏توان چهار شکاف اجتماعی اخیر دانست.به نظر می‏رسد در هر کدام از تحولات و وقایع سیاسی مهم حکومت‏حضرت علی، یک یا دو شکاف فوق عامل اصلی بوده است.با توجه به سه واقعه مهم حکومت آن حضرت: جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان، نحوه ترکیب این شکاف‏ها را بررسی می‏کنیم.
1.جنگ جمل
این جنگ محصول رویارویی میان پایبندی به سنت‏های اصیل اسلامی و سنت‏های جاهلی احیا شده از یک سو و رویارویی میان مؤمنان راستین با منافقان و فرصت طلبان از سوی دیگر بود.خواسته‏های ناصحیح طلحه و زبیر از بیت المال مسلمانان، ترس افرادی که می‏ترسیدند حضرت علی اموال ناحق ایشان را باز پس بگیرند، عقده‏های دیرینه سوار جمل و دیگران همگی نمودهای نفاق و زیاده خواهی هستند و تاکید علی بر حق صرفا بر کتاب و سنت پیامبر اکرم و پرهیز از سیره شیخین همگی مظهر ایمان اصیل و سنت ناب اسلامی است.الگوی شکاف اجتماعی فوق رامی‏توان به صورت زیر ترسیم کرد:
سنت‏الهی سنت جاهلی
ایمان اصیل نفاق و فرصت‏طلبی
هاشمی اموی
شهرنشینی بادیه نشینی
در واقعه جمل دو شکاف فعال ایمان اصیل – نفاق و فرصت‏طلبی و نیز شکاف سنت اسلامی – جاهلی به صورت متراکم کنار هم قرار گرفتند و شکاف هاشمی – اموی هنوز فعال به نظر نمی‏رسد، هر چند نیمه فعال می‏تواند تلقی شود.
2.جنگ صفین
در جنگ صفین مهم‏ترین رویارویی میان امویان و هاشمیان و نیز تقابل ایمان اصیل بانفاق و فرصت‏طلبی بود و شکاف شهرنشینی – بادیه نشینی هنوز غیرفعال بود.این جا نیز دو شکاف فوق به صورت متراکم یکدیگر را تقویت و زمینه تعارض را فراهم می‏آوردند.در این واقعه، شکاف سنت اسلامی – سنت جاهلی نیز فعال بود.
نتیجه آن که جامعه بر اساس شکاف‏های فوق کاملا رویاروی هم قرار گرفته بود.
3.جنگ نهروان
در این جا حادثه جنگ عمدتا بر شکاف بادیه نشینی – شهرنشینی استوار شده و تعارض سنت اسلامی – جاهلی فعال و تعیین کننده نبود، زیرا فرض آن است که خوارج خود از سنت جاهلی کاملا ناراضی هستند.شاید بتوان الگوی این جنگ را به صورت الگوی تک شکافی فعال زیر نشان داد:
عمده افراد بادیه‏نشین ساده‏نگر شهرنشینان آگاه و فرهیخته
البته باید توجه داشت که در ترسیم چنین الگویی به ورود برخی بادیه‏نشینان مؤمن و آگاه نیز اذعان کرد; اما الگو سازی بر اساس مدل اکثریت صورت گرفته است.

نتیجه‏ گیری
نوشتار حاضر صرفا در صدد ارائه پیشنهاد الگویی نظری برای تحلیل جامعه شناختی مشکلات حکومت‏حضرت علی علیه السلام بود.چنین الگویی از یک سو مبتنی بر نظریه اقتدار کاریزماتیک و فرایند عادی سازی آن، از ماکس وبر، می‏باشد و از سوی دیگر در صدد است تا متوجه سازد که برای تعیین بدیل‏های مختلف کاریزماتیک از یک سو و تحلیل پدیده‏های سیاسی این عصر از سوی دیگر، توجه به نظریه شکاف‏های اجتماعی و تاثیر آنها بر زندگی سیاسی ضروری است.در مورد شناسایی و تطبیق شکاف‏های فوق بر حکومت‏حضرت علی، ممکن است اصلاحاتی لازم باشد و مدل‏های فوق صرفا به عنوان پیشنهاد اولیه مطرح می‏گردد.

پی‏نوشت‏ها:

1. Hamid Dabashi, Authority in Islam, (New Brunswick, Transaction Pubishers,1980)
2. ر.ک: ویلیام مونتگمری وات، فلسفه و کلام اسلامی، ترجمه ابوالفضل عزتی (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1370) ص 19 – 54; برایاترنر، ماکس وبر و اسلام، ترجمه سعید وصالی (تهران: نشر مرکز، 1379) ص 37 – 67.
3. ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری و دیگران (تهران: انتشارات مولی، 1374) ص 402 – 450.

4. See:A Sayer, Method in Social Science: Arealistic Approach (London: Routledge,1996).
5. P.Hitti, History of the Arabs (New york: St.Martin`s Press,1970)P.8, CitedFrom;H.Dabashi,op.eit,P.18.

6. در مورد قصی بن کلاب و اقدامات او ر.ک: احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی (تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1362) ج‏1، ص 304 – 311.
7. برایان ترنر، پیشین، ص 48.
8. حجرات (49) آیه 13.
9. همان، آیه 10.
10. ماکس وبر، پیشین، ص 402.
11. H.Dabashi,op.cit,P.84.
12. حاتم قادری، تحول مبانی مشروعیت‏خلافت (تهران: انتشارات بنیان، 1375).
13. H.Dabashi,op.cit,P.120.
14. ویلیام مونتگمری وات، پیشین، ص 41.
15. ر.ک: ابوالقاسم فنایی، درآمدی بر کلام جدید و فلسفه دین (قم: نشر معارف، 1377) ص 85 – 100.
16. حسین بشیریه، جامعه‏شناسی سیاسی (تهران: نشر نی، 1374) ص 95 – 99.
17. شیخ مفید، الجمل (قم: مکتبة الداوری، بی تا) ص 121.
منابع مقاله:
فصلنامه علوم سیاسی، شماره 11، بهروزلک، غلامرضا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *