مقدمه
اكثر نوجوانان وجوانان هنگام روبه رو شدن با موقعيت تهديد آميز يا فشار، احساس اضطراب و تنش دارند. چنين احساساتي با واكنشهاي نابهنجار و يا فشار رواني توام ميگردد.
اختلالهاي اضطرابي شامل گروهي از اختلالهاست كه اضطراب يا نشانهي اصلي آنها زماني است كه شخصي مي خواهد رفتارهاي غير انطباقي خاصي را كنترل كند «براهني، 1372»
ويژگيهاي فرد مضطرب شامل احساس عدم اطمينان، درماندگي، و برانگيختگي فيزيولوژيكي و تحريك پذيري است. و آنها اغلب در خواب رفتن نيز مشكل دارند. بعضي از نوجوانان با مفهوم ترس زودتر و بيشتر آشنا شده، لذا از ترس ناكام شدن دست به هيچ كاري نمي زنند و اين كار باعث مي شود قدرت ابتكار و خلاقيت در آنها رشد نيابد. اينگونه افراد از به نتيجه نرسيدن فعاليتشان ترس دارند و ممكن است به وسيلهي ديگران تحقير هم بشوند. لذا، آنها با مفهوم حقارت نيز آشنايي دارند.
ترس و اضطراب دو مقولهي به هم پيوسته و جدانشدني هستد. عامل اصلي ترس، اضطراب است و به عكس ترس و اضطراب عوامل به وجود آورندهي زيادي دارند.
ترس و اضطراب حالات هيجاني ناخوشايندي هستند كه گاه به گاه افراد بهنجار راهم مبتلا مي سازند. ليكن به شكل بارزتري در زندگي مبتلايان به اختلالات اضطرابي نمود خود را نشان مي دهند. ترس از اضطراب روي مي دهد زيرا يك پاسخ هيجاني توأم با دلواپسي است كه در مقابل چيزها و موقعيتهاي خاص نمود خود را نشان مي دهد مانندترس از بلندي،مار، سگ و….
روان شناسان چهار جزء در پاسخ آموخته با ترس را مشخص كردهاند كه عبارتند از: جزء شناختي كه در آن اشتغال ذهني توام بادلشوره از يك خطر احتمالي يا صدمه جسمي، موقعيتي شرم ساز كننده يا بي كفايتي افشا شده وجود دارد، واكنش جسمي كه تغييرات مردمكي و تنفسي تا اختلالات گوارشي و بي اختياري در مثانه را شامل ميشود؛ جزء هيجاني كه مشتمل است بر احساسات نگراني، احساس ضعف و لرزش و بالاخره جزء رفتاري واكنش كلاسيك گريز، كه در آن فرد برانگيخته مي شود تا به منبع ترس حمله كرده و آن را نابود سازد و يا از موقعيت فرار كرده و از خطر رهايي يابد.
هر چند اضطراب همان چهار جزء ترس را دارد ولي بايد از آن تفكيك شود. در اضطراب جزء شناختي مبهم واز نظر ذهني نامتمركز است. به جاي وقوف به خطري روشن و شناخته شده، شخص از احساس نگراني خود رنج مي برد. تفكر غالب اين است كه چيزي وحشتناك درشرف وقوع است شخص مبتلا قادر به حمله و تخريب منع اضطراب نيست، چون مشخص نيست، توان فرار از آن راندارد. اجزاي جسمي و هيجاني اضطراب شبيه اجزاي ترس است امامعمولاً شديدتر از آن مي باشد «پورافكاري،1373»
در حالی که آمارها از افزایش بیماریها روانی در کشورها حکایت می کند وزیر بهداشت و آموزش پزشکی ر مراسم روز جهانی بهداشت سال 2001به نام سال بهداشت روان نامگذاری شد گفت 12 تا 5/22 در صد از کل جامعه ایران به اختلالات روانی مبتلا هستند. همچنین با اشاره به اینکه سالانه در دنیا نزدیک به یک میلیون نفر بر اثر خودکشی جان خود را از دست دادند غافل شدن بهداشت روانی یکی از خطاهای بزرگ نظام بهداشتی است و هر برنامه بهداشتی بدون در نظر گرفتن رفاه روانی جامعه با شکست مواجهه خواهد شد.
تعریف ترس: ترس مرضی است واقعی که کل زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد و به صورت یک وسواس درمی آید و گاهی مانع فعالیت طبیعی فرد می شود.
ترس عبارت است از واکنش (شیمیایی و فیزیکی) د رمقابل یک خطر «قرچه داغی 1371؛ به نقل از برنر».
تعریف اضطراب: فرهنگ (وبستر) اضطراب را چنین تعریف می کند: «حالت مضطرب احساس ترکیبی نیرومند یا مسئوو لیتی از عدم یقین بی تابی بیم و ترس ریشه دار و عمیق در باره ی یک اتفاق احتمالی با نا آرامی «همچنین» اضطراب عبارت است از واکنش در مقابل خطری که وجود خارجی ندارد» اضطراب مرضی یک احساس درد آور که تظاهرات جسمی به همراه دارد «قرچه دا غی 1371 به نقل از دیوید برنر».
اضطراب عبارت است از احساسی از انتظار «امانه از روی اطمینان» برای روی دادهاي نا خوشایند این احساس تجربه یک ترس مبهم در غیاب خطر با فصل خارجی است. افرادی که دارای شخصیت مضطرب می با شد برای ابتلای به رواننژندی اضطراب استعدادی بیشتری دارند. این افراد معمولا عصبی و مستعد برای نگرانی هستند و بیش از حد محافظه کارند. از نظر سیمای بالینی نیز بیمار ناراحت و بیمناک است و قادر به تمرکز نبوده و فراموشکار نیز می باشد و بیخوابی همراه با رویاهای ناخوشایند و از کابوسهای شبانه شکایت می کند ولی ممکن است ترس ا زیک موقعیت را تجربه کنند که نشانه های جسمانی ان عبارتند از تپش قلب، فشار خون، فشار قفسه سینه، ناراحتی شکم، خستگی و تاری دید. بیمار نگاهی نگران دارد که ممکن است با لکنت زبا ن نیز صحبت کند. «نیکخواه 1371»
از نظر پزشکی اضطراب را می توان نوعی نا آرامی هراس و ترس ناخوشایند همراه با احساس قریب الوقوع که منبع آن قابل شناخت نیست دانست «وهاب زاده 1366»
اضطراب حالت بیمار گونه ی شخصی همراه با احساس بیم و نگرانی و نشانه های جسمی حاکی از وجود دستگاه عصبی اتو نومیک بیش فعال است. «پور افکاری1371»
اضطراب یک حالت هیجانی است که از خصوصیات بر جسته ی آن تولید یک حالت بی قرار و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و مکان تناسب ندارد. «معانی 1358»
چكيده
اكثر نوجوانان و جوانان هنگامي كه با موقعيتهاي تهديدآميز روبهرو ميشوند، دچار احساس ترس و اضطراب ميشوند. به وجود آمدن ترس و اضطراب باعث به وجود آمدن يك سري واكنشهاي نابهنجار در فرد ميشود كه با فشارهاي رواني توأم است. ترس و اضطراب دو مقولهي جداناشدني هستند؛ و عامل اصلي ترس اضطراب است و برعكس ميتوان گفت، اضطراب با ترس پيوند دارد.
عدهاي از نوجوانان با مفهوم ترس آشنا هستند به همين علت از دست زدن به برخي فعاليتها خودداري ميكنند و همين باعث ميشود تا خلاقيت و ابتكار در آنها به وجود نيايد.
«ترس» عبارت است از واكنش در مقابل يك خطر واقعي و «اضطراب» يعني واكنش در مقابل خطري كه وجود خارجي ندارد.
داشتن افكار و احساسات منفي ميتواند عامل بسياري از بيماريهاي انسان باشد. بعضي از پزشكان علت اضطراب را اختلالات رواني ميدانند، بلكه به نظر آنها اضطراب داراي علتهاي پزشكي است. تپش سريع قلب، لرزش بدن، عرق بيش از حد معمول بدن، اضافه شدن تعداد دفعات ادرار، عدم كنترل ا درار و… همگي از نشانههاي ترس و اضطراب و از عوارض آنهاست.
ترس در دورهي نوجواني و جواني و حتي ترس در دورهي بزرگسالي نيز ريشه در تداعيهاي غلط دورهي كودكي فرد دارد. مانند ترس از تاريكي يا ترس از مرده و غيره. ترسهاي اين دوره را ميتوان به ترس بر اثر مشكلات زندگي، ترس در مورد جدايي والدين، ترس از آموزشگاه، ترس در رابطه با جنسيت، ترس از عدم پذيرش در گروه همسالان، ترس از ارتكاب به مسايل خلاف دين و اخلاق و ترس مرضي تقسيم نمود.
دربارهي انواع اضطراب بايد گفت كه اولاً اضطراب موضوعي جهان شمول است و منحصر به قشر خاصي نيست. علايم جسمي آن نظير ناراحتي معده و تنگي نفس است و نشانهي رواني آن ترس و احساس افسردگي است و به دو دسته تقسيم ميشود:
الف ـ اضطراب طبيعي و بهنجار. اضطراب نيز مانند ديگر تنشهاي عاطفي ميتواند خود يك انگيزه براي رفتار باشد.
ب ـ اضطراب نابهنجار كه درجات گوناگون دارد و با فرايندهاي متفاوتي ظاهر ميشود. اين نوع اضطراب باعث احساس و رفتاري است كه از كارايي فرد ميكاهد. اضطراب نابهنجار از ديدگاههاي مختلف زيستشناسي، روانپويايي، رفتارگرايي، شناختي، انسانگرايي و ديدگاه اجتماعي مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گرفته است و هركدام علتهايي را براي آن ذكر كردهاند. محققين عواملي را كه باعث اضراب ميشوند، مورد توجه قرار دادهاند. از اين نظر افراد به دو دسته تقسيم ميشوند؛ افرادي كه محقق نيستند و به توجيحات خرافي نزديك هستند و عدهاي كه سعي دارند به پديدهها جنبهي علمي و منطقي بدهند، لذا حرفهاي خود را براساس نتايج به دست آمده از متن تحقيقات قانونمند ميزنند.
براي كاستن از ميزان اضطراب از مكانيسمهاي خودآگاه و ناخودآگاه استفاده ميشود. مانند كوششهاي فرد براي كنترل اضطراب، روشهاي ناخودآگاه برخورد با اضطراب، برنامهريزي شخصي، وجود فلسفههاي تغييردهندهي زندگي، به كار بستن تمرينهاي جسماني و رواني و دستوران روانپزشكان كه بر پايهي مكانيسمهاي دفاعي استوار است.
كليدواژه: ترس، اضطراب
ترس های بهنجار
هنگامی ترس به هنجار محسوب می شود که احساس تر س در برابر یک خطر واقعی یک تجربه ی بهنجار پدید آید. عبور از منطقه خطرناک به هنگام شب تقریبا د رهر کسی احساس ترس ایجاد می کند یا کارگری که در نوک قله یک آسمان خراش کار می کند باوزش با د شدید دچار ترس میشود.
ترس های نابهنجار
هنگامی ترس نابهنجار محسوب می شود که خطر واقعی یا احتمالی در کار نباشد اکثر مردم در چنين موقعیتی نمی ترسند یعنی وقتی ترس غیر منطقی باشد نمونه های چنین ترس هایی مانند نزدیک شدن سگی که با زنجیر مهار شده و به انسان نزدیک می شود یا گربه ای که در زباله دان مشغول جستجوی غذا است. نابهنجاری ترس زمانی مشخص می شود که پاسخ بیمناک شکل بسیار شدیدی پیدا کرده و فعالیت های زندگی فرد را محدود سازد این گونه ترس ها را فوبی می نامند و شخص فوبیک از غیر منطقی بودن ان آگاه است (پور افکاری 1373).
رابطهی ترس و اضطراب
اضطراب و ترس با هم ارتباط نزدیکی دارند به طوری که می توان گفت این دو با هم دوقلو هستند و از لحاظ معنی لغوی به اشخاصی که به ترس مرضی مبتلا هستند و سعی د رتوصیف احساس خود دارند مرتبط می شوند. اضطراب عصبی بودن و نگرانی لغاتی هستند که به نظر می رسد کاملا وابسته به هم هستند.
صاحب نظران می گویند این چنین به نظر می رسد که ترس و وحشت زدگی به طور مشابهی با هم مرتبط باشند. «هنگامی که سوار هواپیما شدم خیلی ترسیدم و احساس وحشتناکی داشتم» در این مثال فرد تجربه ای مهیج و مشوش کننده را در یک موقعیت خاص یعنی سوار شدن هواپیما توصیف می کند. در حقیقت وحشت ترس ذهنی است ما رادرجا میخکوب می کند و قدرت هر گونه عملی را از ما می گیرد. د رحالی که وحشتزدگی، ترس فرضی است که با حس از دست دادن کنترل و حس احتیاج به واکنش سریع غیر اختیاری برای فرار کردن از موقعیت است.
نمودار1ـ ترس و اضطراب و نگراني (اقتباس از كتاب روانشناسي ترس، ترجمه آقاي علي بهرامي)
انسانها دارای این قدرت تخیلی هستند که از قبل در باره ی آینده فکر کنند و پیش بینی کنند که چه چیزی ممکن است د رآینده اتفاق بیافتد.
اضطراب بیشتر در رابطه با پیش بینی خطری است که ممکن است اتفاق بیفتد نه چیزی که کاملا واقع می شود. از طرف دیگر، ترس چیزی است که هنگام وقوع یا کمی قبل از وقوع چیزی خطرناک یا ناگوار در ما ایجاد می کند. به طور کلی اضطراب و ترس غالبا برای توصیف احساس یکسانی به کار می رود ولی این دو یکسان نیستند و یکی از آن ها شکل وخیم تری نسبت به دیگری دارد.
علایم روانشناختی و شناختی اضطراب :
احساس اضطراب دو جزء دارد :
1-آگاهی ا ز احساس های فیزیولوژیکی (تپش قلب، احساس دلشوره، تنگی نفس، لرزش زانوها، صدای مرتعش.)
2-آگاهی از وجود عصبانیت یا ترس. اضطراب ممکن است در نتیجه احساس شرم افزایش یابد «دیگران خواهند فهمید که من ترسیده ام»، بعضی ها از این فکر که میفهمند دیگران متوجه اضطراب آنها نشده اند یا اگر شدهاند شدت آن را تشخیص ندادهاند، دچار حیرت میگردند.
علاوه بر آثار حرکتی و احشایی اضطراب، تاثیر آن بر تفکر، ادراک و یادگیری نباید از نظر دور بماند. مغز یک مکانیسم ترکیبدهنده مرکزی و در عین حال یک انتهایی است. اضطراب پیدایش کونوزیون و دگرگونی ادراک را نه تنها در ارتباط با زمان و مکان بلکه افراد و معانی حوادث تسهیل می کند. این دگرگونیها با پایین آوردن سطح تمرکز کاهش فراخوانی خاطرات و ایجاد اختلال در توانایی ربط دادن یک عبارت يا عباراتی دیگر «تداعی»، در یادگیری ایجاد تداخل می کند.
یک وجه مهم هیجانات تاثیر آنها برا انتخاب بودن توجه است. بیمار مضطرب مستعد انتخاب بعضی از اقلام در محیط خود و چشم پوشی از اقلام دیگر بوده و به این ترتیب سعی می کند ثابت کند که در ترسناک تلقی نمودن یک موفقیت و ابراز واکنش متناسب با آن حق دارد و یا برعکس، اضطراب او نا به جا و غیر ضروری است. اگر او اشتباهاً ترس خود را توجیه نماید اضطراب های وی به وسیله واکنش انتخابی شدت خواهد یافت. به این ترتیب حلقه ای معیوب از اضطراب دگرگونی ادراک و افزایش اضطراب به وجود خواهد آمد از طرف دیگر اگر او با فکر انتخابی اشتباهاً به خود اطمینان بخشد، اضطراب های متناسب ممکن است فروکش نموده و او اقدامات احتیاطی لازم باز دارد «پور افکاری، 1368».
دفاع در برابر اضطراب
فروید معتقد است که غریزه همیشه در حال فشار آوردن برای ارضا شدن عمل می کند. در مقابل محرمات جامعه سعی در محدود کردن ارضا دارند. لذا فعالیت های دفاعی به وجود می آید و تمام رفتارها توسط غرایز بر انگیخته می شود، پس همه ی رفتارها از این نظر علیه اضطراب با شدتهای مختلف در افراد مختلف دفاع می کنند.
وی چندین مکانیزم دفاعی را اصل مسلم می دانست و اعلام نمود که ما به ندرت فقط از یکی از آن ها استفاده می کنیم و در مقابل اضطراب ممکن است از چندین مکانیزم دفاعی به طور همزمان استفاده کنیم لذا ممکن است تداخل بین مکانیزمها به وجود آید. با اینکه مکانیزمها از نظر خصوصیت فرق می کنند ولی دارای دو ویزگی مشترک هستند. اول اینکه آن ها انکار تحریفی واقعی دارند و دوم اینکه آن ها به صورت غیر هشیار عمل می کنند و ما از وجود آن ها آگاه نیستیم، بدان معنی که در سطح هشیار، تصاویر ذهنی تحریف می شود و یا به صورت غیر واقعی از خود و از محیط مان در ذهن ایجاد می شود «قریچه داغی، 1371»
چگونگی اضطراب
1-اضطراب برای بقای حیات ضرورت اساسی دارد. یعنی اینکه یک درد هیجانی است که مانند درد جسمانی به صورت یک فرایند اخطار و هشدار دهنده عمل می کند.
2-اضطراب غالبا یک علامت حمایت کننده می باشد می توان دنیای هیجانی بدون اضطراب را خیلی شبیه دنیای فیزیکی بدون اصطکاک تلقی کرد.
3-همرا با رشد شخصیت، مکانیسم های انطباقی مختلفی برای حمایت فرد در مقابل اضطراب پیدا می شوند.
4- عوامل فرهنگی از جمله مذهب، تحصیلات، نظام ارزشهای فردی و میزان انسجام اجتماعی فرهنگی در تولید اضطراب موثرند.
5-اگر اضطراب به اندازه کافی شدید باشد شخص وادار می شود که اقدامی علیه آن کند «نظیر دوری و فرار از آن، مصرف دارو، مصرف الکل، مراجعه به طبیب و نظایر آن»
6-این مسئله که آیا اضطراب بهنجار است یا نابهنجار، بستگی به علت شدت و وحدت آن دارد
7-اضطراب می تواند مانند درد جسمانی جنبه ی مرضی داشته باشد.
1-7 وقتی که بدون علت معلوم و یا به سبب یک اتفاق جزیی و کوچک عارض گردد.
2-7 وقتی که بدون جهت پایا و شدید باشد «پور افکاری1368»
اضطراب یک حالت دلشوره و نگرانی است که با ترس پیوند دارد. لذا جدا نمودن ترس و اضطراب از یک دیگر غیر ممکن است چنین حالت هایی هنگامی به انسان دست می دهد که فرد دارای یک مسئله یا مشکل روانی باشد و موجب به هم خوردن تعادل روانی نیز می شود
علل پزشکی اضطراب و ترس
داشتن افکار و احساسات منفی می تواند عامل بسیاری از بیماریهای انسان باشد لذا پزشکان علت اضطراب را اختلال روانی نمی دانند بلکه به اعتقاد این عده اضطراب علت پزشکی دارد.
به استناد یک بررسی بیش از 90 در صد بیمارانی که از ترس و وحشت رنج می برند دست کم یکبار به پزشک مراجعه کرده اند زیرا اعتقاد داشتند که دچار نوعی عدم تعادل شیمیایی هستند و بیش از 70 درصد این بیماران برای درمان خود به پیش از ده پزشک مراجعه کرده بودند تا برای نشانه های اضطراب خود علتی پزشکی پیدا کنند. اغلب بیماران اعتقاد دارند که به لحاظ جسمی و یا ذهنی مشکلاتی دارند در واقع این باور تحریف شده که اشکالی در کار وجود دارد خود یکی از بارزترین نشانه های اضطراب است
ماهیت اضطراب:
اضطراب باعث تجربه نا خوشایند می شود وصف چنین حالتی اغلب مشکل است ولی آن را می توان تحت دو مقوله مورد بحث قرار داد یکی آن چیزی که در مغز حس می کنیم و دیگر تظاهراتی که آن ها را در جسم خود می بینیم در فکر خودمان اطلاع شدیدی از تنش و ناراحت بودن، هراس از پریشانی و پبش بینی وقوع حوادث ناگوار ایجاد پریشانی می کند، به وجود می آید که باعث بی قراری انسان می شود لذا باید کاری انجام دهیم که یا از منبع اضطراب رهايي یابیم یا از آن فرار کنیم در جسم ما احساس دلشوره و احساسي از تنش به وجود می آید که اگر به میزان کافی شدت یابد موجب می گردد تا احساس مریض بودن کنیم لذا قلب سریعتر می تپد بدن به لرزه می افتد و بیش از حد معمول عرق می کنیم در چنین حالتی تعداد دفعات ادار کردن زیادتر می شود لذا کنترل ادرار در چنین حالتی مشکل تر از حالت عادی است.
پریدن رنگ صورت همراه با نگرانی و عصبی شدن از حالت های اضطراب است که اگر بسیارشدید شود احساس شدیدی از ترس به ما غلبه خواهد کرد و ما این طور احساس می کنیم که اتفاق وحشتناکی در حال وقوع است در چنین هنگامی ممکن است غش کند یا قلبش از کار بایستد چنانچه چنین حالتی ادامه یابد دیوانگی در انتظار فرد است در یک چنین حالت مضطربانه همه اعتماد به نفس و آرامش خود را از دست خواهیم داد و در چنین وضعیتی حتی قهرمانان نیز می هراسند تا مبادا در خطر ترسو بودن قرار گیرند «بهرامی 1372»
ترس های دوره نوجوانی
ترس معمولا وقتی به وجود می آید که شخص در مقابل خطر غیر مترقبه و ناگهانی اعم از جانی یا تهدید منافع خود که آمادگی دفاع آن را نداشته باشند قرار گیرد. با آنکه بعضی از تداعیهاي غلط دوران کودکی در بزرگسالی نیز باقی می مانند نظیر ترس ها ی مو هو م تاریکی،مرده، جن،….. با وجود این در نوجوانان بعضی از ترس های کودکی مانند ترس از رعد برق و حیوانات از بین می روند و ترس های جدیدی که می توان گفت خاص دوره نوجوانی است ظاهر میشود که عبارت از:
الف: ترس بر اثر مشکلات زندگی. ترس در مورد عدم آمادگی های اقتصاد، اجتماعی برای قبول مسئولیتهای زندگی، همگام با شروع نمودن یک زندگی مناسب و مستقل خصوصا هنگامی که دوره نوجوانی را به پایان می رسانند و مطرح شدن شغل مناسب که اگر در این مورد برنامه ای نباشد میزان این ترس بیشتر می شود «قرچه داغی 1371»
ب ـ ترس در مورد جدايي والدين خود. ميزان اين نوع ترس زماني به اوج خود ميرسد كه مشاجراتي هرچند لفظي بين اوليا به وجود آيد، زيرا فكر جدا شدن اوليا از يكديگر در ذهن نوجوانان و جوان مطرح ميشود. عدهاي از نوجوانان و جوانان در برخورد با همكلاسيها و دوستاني كه به نحوي پدر خود را بر اثر «جدايي؛ بيماري، حادثه و…» از دست دادهاند، از اين ميهراسند كه آنها نيز روزي به چنين سرنوشتي گرفتار شوند.
جـ ترس آموزشگاهي. ترس فرد از اينكه مبادا در پايان دوره و يا پايهي تحصيلي به موفقيتي كه در مقابل اوليا، اقوام و دوستان موردنظر است، نرسد، زيرا شخص در صورت عدم موفقيت اين احتمال را ميدهد كه مورد تمسخر، بازجويي و مقايسه قرار گيرد «وفادار، 1370».
دـ ترس در رابطه با جنسيت. در اوايل دورهي نوجواني ترس از روبهرو شدن با جنس مخالف در افراد به وجود ميآيد. چنانچه خانوادهها و آموزشگاهها روش مناسبي در اين زمينه ارايه ندهند و الگوي مناسبي در اين رابطه در بين افراد خانوادههاي فاميل و يا همكاران معلم وجود نداشته باشد، اين ترس به دورهي جواني آنها نيز انتقال خواهد يافت.
هـ ـ ترس از عدم پذيرش در گروه همسالان. نوجوانان و جوانان علاقه دارند خود را به گروه، دسته و يا عدهاي كه طرز فكر خاصي دارند، منتسب نمايند تا از شخصيت اجتماعي ويژهاي كه براي آن گروه وجود دارد برخوردار شوند. لذا، از اين ترس دارند كه در گروه مورد علاقهي خود جذب نشوند.
وـ ترس از ارتكاب به مسايل خلاف دين و اخلاق. عدهاي از نوجوانان و جوانان نيز در طول روز مواظب اعمال و رفتار خود هستند كه مبادا به دروغگويي، غيبت، يا ساير مسايلي كه به نحوي مغاير دين و اخلاق است مرتكب شوند، زيرا به اعتقاد آنها گناههايي كه براي اين اعمال خلاف وجود دارد آنها را آلوده ميكند.
زـ ترس مرضي. اين گونه ترسها ريشههاي رواني دارند، مانند ترس از ارتفاعات بلند، ترس از مكانهاي بسته، ترس از تاريكي كه معمولاً ريشه آنها به دورهي كودكي و نحوهي برخورد با شخص در اين دوره بازميگردد «آزاد، 1372».
انواع اضطراب
جهاني بودن مشكل اضطراب باعث شده تا اين ناراحتي رواني جنبه جهان شمول به خود بگيرد و به قشر خاصي نيز اختصاص نيابد. اضطراب، ناراحتيهاي عصبي و ناراحتيهاي خاص خود را دارد كه با علايم جسماني از قبيل ناراحتي معده، تنگي نفس و نشانههاي رواني نظير ترس و احساس افسردگي همراه است و يافتن علل آن براي افراد مشكل است. اضطراب به هر شكلي كه باشد به دو دسته تقسيم ميشود:
1ـ اضطراب طبيعي و نرمال
اضطراب متعادل يا نرمال آن است كه شدت واكنش با مقدار خطر متناسب باشد و اين خود مفيد است، زيرا كه شخص را وادار ميسازد كه با موفقيت خطرات را از خود دفع كند و بنابراين مقدار متعادل اضطراب براي رشد و تكامل شخصيت لازم است و در واقع هيچ فردي نيست كه مقداري اضطراب نداشته باشد. اما اگر مقدار اضطراب از حد متعادل خود خارج شود باعث اختلال رفتار فرد ميشود و اغلب اوقات فرد را مجبور به نشان دادن رفتار نوروتيك يا سايكوتيك مينمايد. نجاريان و همكاران (1373) به نقل از «رولومي» اظهار ميدارد كه اضطراب شايد عبارت است از آنچنان واكنشي كه:
الف ـ متناسب با مقدار خطر نيست.
ب ـ همراه با تعارض، سركوبي و ساير مشخصات غيرعادي است.
ج ـ با علايم مرضي و مكانيزمهاي دفاعي همراه است. رفتارهايي كه از شخص نوروتيك بروز ميكند به منظور كم كردن درجهي اضطراب است و هر رفتاري كه به فوريت از ميزان اضطراب بكاهد، تكرار ميگردد و اين نوع سازگاري نه تنها دليل اضطراب را از بين نميبرد بلكه باعث ازدياد آن خواهد شد.
2ـ اضطرابهاي ناهنجار
اين نوع اضطراب درجات گوناگوني دارد و ممكن است با فراوانيهاي متفاوتي جلوهگر شود و شامل احساسات و رفتاري است كه از كارايي عمل فرد ميكاهد و جلوگيري ميكند. در اضطراب شديد و مزمن شخص در يك حال فشار و تنيدگي ناشي از تعارضات دروني قرار ميگيرد كه با به كار گرفتن انواع مكانيزمهاي دفاعي هم قادر به تخفيف آن نيست. لذا اين گونه افراد معمولاً از سردرد، پشتدرد و دل به هم خوردگي شكايت دارند و اين گونه احساسات مداوم است و فرد احساس شديدي از ناكام شدن خود دارد، بدون آنكه بداند از چه ميترسد. چنين ترسي ممكن است از چند دقيقه تا چند روز و ماه طول بكشد.
منبع اضطراب هرچه كه باشد تجربهاي دردناك است و فرد براي آنكه آن را تجربه نكند تقريباً به هر عملي متوسل ميشود كه يكي از آنها مكانيزمهاي دفاعي است و عبارت است از حركتها و شيوههاي روانشناختي كه افراد به منظور راحت شدن از اضطراب بدان دست ميزنند «نوابينژاد، 1372».
فرويد نيز اضطراب را از ديدگاه خود به سه نوع تقسيم نموده است:
الف ـ اضطراب واقعي، هنگامي تجربه ميشود كه شخص با خطرات و تهديدهاي بيروني مواجهه باشد.
ب ـ اضطراب نوروتيك، زماني بروز ميكند كه تكانههاي نهاد موجب تهديد فرد در برابر قطع كنترلهاي من و ظهور رفتارهايي كه منجر به تنبيه وي خواهند گرديد، ميشود.
ج ـ اضطراب اخلاقي، وقتي ظاهر ميشود كه فرد عملي برخلاف وجدان اخلاقي يا ارزشهاي اخلاقي خويش انجام داده يا حتي در نظر دارد انجام دهد و به آن دليل احساس گناه كند.
اختلالات اضطرابي
ديدگاههاي مختلفي وجود دارد. آزاد (1372) اين ديدگاهها را به صورت زير ارايه نموده است:
1ـ ديدگاه زيستشناختي
هرچند كه هيچ علت معيني براي اختلالات اضطرابي شناخته نشده است، ليكن به نظر ميرسد علل زيستي در ايجاد آنها نقش داشته باشند. آشكار شدن اثر داروهاي آرامبخش در كاهش ميزان اضطراب مؤيد اين مطلب است. لذا، محققان در پي كشف ميزان و چگونگي تأثير اين داروها در بعضي از قسمتهاي مغز هستند. از طرف ديگر نقش وراثت در اختلالات اضطرابي با وجود علايم و شواهدي تأييد شده است. مانند هماهنگي بالايي كه ميان دوقلوهاي همسان از نظر ابتلا به اين اختلالات ملاحظه شده است كه گوياي يك تركيب ژنتيكي به عنوان علت اين اختلال باشد. همچنين دستگاه عصبي افراد مبتلا به اختلالات اضطرابي به ويژه نسبت به محركها حساستر است كه اين موضوع احتمالاً گوياي يك آمادگي ژنتيكي خاصي است.
2ـ ديدگاه روانپويايي
در اين ديدگاه علت اختلالات اضطرابي به تعارضهاي دروني و تكانههاي ناخودآگاه منتسب ميشود. در اضطراب تعميم يافته و عصبي دفاعهاي فرد براي كنترل اضطراب كفايت نميكند مانند خانمي كه هميشه هنگام خروج از منزل دچار اضطراب شديد ميشود و احساس ميكند كه قلبش به تپش افتاده و مجبور است ضربان آن را بشمارد.
تحليل رواني اين موضوع را آشكار ميكند كه علت وجود تكانههاي جسمي غير قابل قبول از نظر فرد مضطرب است. به اين نوع احساس اضطراب، طغيان رواني گويند.
در حقيقت طغيان رواني، تحريف بيش از اندازهي تكانهها و انگيزهها از طريق استفاده از مكانيزمهاي دفاعي است كه به يكي از اشكال مختلف اضطراب، نمود خود را نشان ميدهد. در اين ديدگاه، تأكيد بر ادراك فرد از خويشتن به عنوان فردي درمانده براي سازش با فشارهاي محيطي، پيشبيني جدايي، رهاشدگي، محروميت و از دست دادن حمايتهاي عاطفي است.
3ـ ديدگاه رفتارگرايي
صاحبنظران اين ديدگاه اختلالات اضطرابي را نتيجهي يادگيري غلط و شرطي شدن ميدانند. يك موقعيت استرسزا كه با موقعيتهاي استرسزاي قبلي شبيه است ممكن است موجب برانگيختن اضطراب در فرد باشد.
در اين ديدگاه ارايهي الگوهاي نادرست توسط والدين به نوجوانان و جوانان و توقعات نابجاي آنها از فرزندان خود به عنوان علت اضطراب مورد توجه است. والديني كه انتظار خارقالعاده يا بيش از اندازه افراد خانوادهي خود دارند در آنها اضطراب ايجاد ميكنند. بر همين اساس، چنانچه والدين داراي واكنشهاي اضطرابي در برابر موقعيتهاي بياهميت باشند، كودكان هم واكنشهايي اضطرابي شبيه واكنشهاي والدين خود بروز ميدهند.
بيتوجهي در آموختن شايستگيهاي لازم نيز ميتواند علت اضطراب محسوب شود، چون شخصي كه شايستگيهاي لازم را آموخته است در سازگاري و حل مسايل زندگي، موقعيتهاي خام را تهديدكننده ميبيند، ليكن فرد مبتلا به اضطراب به دليل نداشتن شايستگيهاي لازم بسياري از موارد معمول زندگي را اضطرابزا و تهديدكننده حس ميكند.
4ـ ديدگاهشناختي
اين ديدگاه اختلالات اضطرابي را نتيجهي افكار و باورهاي نادرست، غيرواقعي و غيرمنطقي ميداند، مخصوصاً باورهاي غيرمنطقي اغراقآميز نسبت به مخاطرات محيطي. در اين ديدگاه نيز مانند ديدگاه روانپويايي به جريانهاي دروني به عنوان علل اختلالات اضطرابي توجه ميشود، ليكن به جاي تأكيد بر تمايلات، نيازها و انگيزهها اعتقاد بر اين است كه فرد اطلاعات كسب شده را مورد تعبير و تفسير قرار ميدهد و از آنها در حل مسايل زندگي استفاده ميكند، لذا اين ديدگاه برخلاف ديدگاه تحليل رواني، كه انگيزهها، احساسات و تعارضهاي پنهان را مورد تأكيد قرار ميداد، بر جريانهاي ذهني كه به سادگي به آگاهي شخص منجر ميشود، تأكيد دارد.
اين ديدگاه از طريق راهنمايي كه فرد به وسيله اطلاعات موجود خود به عمل ميآورد، آنها را مورد تعبير و تفسير قرار ميدهد و به كار ميبندد، علت اختلالات اضطرابي مورد بررسي قرار گيرد.
اين ديدگاه به طور كلي به افكار و راههاي حل مسئله فعلي شخص، بيش از تاريخچهي فردي آن توجه دارد، يعني تاريخچهي شناختي فرد، نگرشها، و وضعيت فعلي و كنوني او به عنوان علل اختلالات اضطرابي مورد توجه واقع ميشود.
آزاد (1372) اظهار ميدارد كه يكي از نظريهپردازاني كه در اين مورد اعتقاد خاصي دارد، «آلبرت اليس» است. وي بر اين باور است كه رفتار افراد بيش از آنكه به شرايط عيني بستگي داشته باشد، به دستگاههاي اعتقادي و روشهاي تعبير و تفسير آنان از موقعيتها ارتباط دارد. او به هيجانهاي شديد و رفتارهاي اضطرابانگيز به عنوان نتايج تعبير افكار مينگرد. وي ميپذيرد كه ارزشهاي غلطي كه حتي در كودكي شكل گرفتهاند، مؤثرند، ليكن اعتقاد دارد پي بردن به اين كه افراد چگونه و از چه طريقي اين رفتارهاي اضطرابي را پيدا كردهاند، از كمك كردن به تغيير افكار آنان نسبت به موقعيتهاي فعلي كمتر اهميت دارد.
5ـ ديدگاه انسانگرايي و اصالت وجودي
ريشههاي تاريخي چنين ديدگاهي را بايد در سيستمهاي فلسفي و مذهبي كه بر شأن خوب بودن ذاتي و آزادي طبيعت انسان تأكيد دارند، جستجو كرد. از نظريههاي اصلي ديدگاه انسانگرايي، اين است كه در هر فرد نيروي فعالي وجود دارد كه وي را به طرف تحقق، كمال و شكوفايي خود سوق ميدهد، تا «تمام آنچه ميتواند باشد، بشود». وقتي شخصيت انسان در محيط مساعدي شكل ميگيرد؛ فرصت مييابد كه نيروهاي خلاقهي خود را آزاد نمايد و طبيعت مثبت دروني انساني خوشي را ظاهر سازد. برعكس محيطي كه تمايلات انسان را براي گام نهادن به سوي تحقق خود، يا شكوفايي خود سد كند، موجب گسترش اضطراب در فرد ميشود.
يكي از رهبران مشهور روانشناسي انسانگرايي، به نقل از «كارل راجرز» است كه هسته مركزي شخصيت فرد را «خود مهمي» ميداند. راجرز تواناي عمل مهم خويشتن و تحقق خود به احساس شخصي احترام به خود و ادراك ريشهي اجتماعي به وسيلهي ديگران ارتباط ميدهد. وي اظهار ميدارد كه بزرگسالي كه احساس ميكند مورد علاقهي ديگران است به خاطر آن است كه به او احترام زياد گذاشته ميشود و ديگران تصور خوبي نسبت به او دارند، به طوري كه ميتوان گفت در دورهي كودكي خود، پندار مثبتي را دارا بوده است و در آينده نيز توانايي گام برداشتن به سوي تحقق اهداف واقعي خويش را خواهد داشت. طبق نظر راجرز سازگاري مطلوب چنين است كه او آن را كمال فرد ناميده است. بدين ترتيب، اضطراب مربوط به ناراحتي، پريشاني، يا تنشي است كه فرد از ناهماهنگي بين ادراك واقعي خويش و آرمانهايي كه دوست دارد به آنها برسد، ناشي ميشود «آزاد، 1373».
6ـ ديدگاه اجتماعي
در اين ديدگاه حالات رواني و اضطرابي به عنوان يك مسئلهي بهداشتي يا نقص شخصي نگريسته نميشود، بلكه نتيجه و محصول ناتواني فرد در مقابلهي خويش با فشار رواني محسوب ميشود. در اين ديدگاه رفتار ناسازگار به عنوان يك مشكل كه فقط در فرد وجود دارد، تلقي نميگردد، بلكه دستكم آن را به عنوان شكست دستگاه اجتماعي حمايتكنندهي وي از قبيل زن يا شوهر، والدين، خواهران و برادران، دوستان، معلمان، رئيس به حساب ميآورند.
چه عواملي در انسان اضطراب ايجاد ميكند؟
انسان كنجكاو سعي دارد براي هر پديدهاي توجيهي بيابد، منتها عدهاي به دنبال توجيهات علمي، منطقي و برگرفته از آزمون و در نهايت برگرفته از تحقيقات هستند. در مقابل اين عده، عدهي ديگري نيز به دنبال پژوهش نرفته و سعي دارند به پديدهها جنبهي خرافي بدهند. در اين باره، امامي (1367) موارد زير را برشمرده است:
1ـ احساس تنهايي. چنين طرز فكري در بعضي از انسانهاي امروزي وجود دارد كه فكر ميكنند در ميان اين همه جمعيت تنها هستند. حتي فرد با ضيافتهاي پيدرپي و غير قابل انتظاري كه از دوستان، آشنايان، همسر و فرزندان خود دارند ممكن است ببيند، باز هم به همه چيز و همه كس بدبين ميشود و احساس تنهايي ميكند.
2ـ احساس نداشتن پناهگاه. عدهي زيادي از مردم به دلايل مختلف به ديگران اعتماد و اطمينان نميكنند و فكر ميكنند كه مردم هم نسبت به ايشان چنين فكر ميكنند. لذا، پناهگاه يا افرادي كه در مواقع بروز حوادث زندگي به آنها پناه ببرند، يا از آنها كمك بخواهند و با آنها مشورت و درددل كنند و خلاصه رنج و مشكلات خود را به وسيلهي آنها كاهش دهند، حس نميكنند و فكر ميكنند چنين پناهگاهي وجود ندارد.
3ـ احساس پوچي و بيهدف بو دن زندگي. افرادي كه در زندگيشان اهدافي ندارند به زندگي به حالت پوچي، توخالي و بيهدف مينگرند و ادامهي زندگي را يك مشت تكرار و مكررات ميدانند كه همه روزه ميخورند، ميخوابند و بيدار ميشوند و اين دور بيهوده را همچنان براي حيات خود ادامه ميدهند.
4ـ تصوير جانكاهي از دوران پيري. انسان در طول زندگي معمولي خود گاه و بيگاه از خود ميپرسد دوران پيري وي چگونه است. فرد ميداند كه او در ايام پيري با از دست رفتن قوا، هجوم بيماريهاي مختلف، كنارهگيري از مقام و مانند اينها شكوه و قدرت دوران قبل را نخواهد داشت، لذا نگران ميشود. همچنين رجال بزرگ دنيا تا زماني كه مصدر كارد، نيرومند و اميدوارند، اما همين كه از كار كنار ميروند، اكثرشان به سرعت دچار گرفتاريهاي روحي و جسمي ميشوند و مانند چراغي كه در برابر طوفان قرار گيرد پس از مدت كوتاهي خاموش ميگردند. لذا با اين افكار انسان بيشتر مضطرب و نگران خواهد شد و اين حس وي را بيشتر دچار افكار مضطربانه خواهد كرد.
5ـ تصوير وحشتانكي از چهرهي مرگ داشتن. براي اكثر مردم هيولاي مرگ و چشمپوشي از كليه امكانات مادي بسيار مشكل است.
مرگي كه فرار از آن امكانپذير نيست و پير و جوان، زشت و زيبا، فقير و دارا نميشناسد. همچنين انسان به اين نكته هم توجه دارد كه براي پايان زندگي مادي نوبتي هم در كار نيست و هر لحظه احتمال فرا رسيدنش را بايد بر خود متحمل بداند.
6ـ داشتن احساس ناخوشايند و عدم اشباع كامل. انسان امروزي فكر ميكند كه گمشدهاي دارد و براي يافتن گمشدهاش به هر سويي ميرود، بسيار ديده شده است، كه عدهاي تصور ميكنند گمشدهاي در زندگاني دارند، لذا تلاش فراوان ميكنند تا مسكن تهيه كنند، ازدواج كنند، اتومبيل و تلفن همراه و… تهيه كنند، ليكن هنگامي كه به آنها ميرسند باز هم نيازهايي را اشباع نشده ميبينند. لذا به دنبال گمشدههاي ديگري هستند.
7ـ بدبيني آزاردهنده. در عصر حاضر آنچنان بدبيني توسعه پيدا كرده كه انسانها حتي به نزديكترين افراد خود، گاهي با دليل و گاهي نيز بدون دليل دچار بدبيني ميشوند. بدبيني يكي از عوامل اضطراب در زمان كنوني است كه باعث انحطاط سطح اخلاقي و بيبندوباري، همراه با ايجاد هرج و مرج در روابط اجتماعي ميشود.
8ـ ترس از آينده. در عصر ما كه سطح زندگي نسبت به گذشته تفاوتهايي كرده است، خصوصاً در كشورهاي پيشرفته صنعتي با اينكه وضع زندگي فرد از هر نظر تأمين است و انواع بيمههاي گوناگون به نگرانيهاي مالي زندگي افراد خاتمه داده و حتي فكر فرد از نظر دوران بازنشستگي نيز راحت شده است، ليكن ناپايداري وضع اجتماعي، حادثههاي جانكاهي كه در گوشه و كنار زندگي صنعتي كمين كرده و… انسان را نسبت به آينده نگران ميكند.
9ـ احساس گناه و شرمساري. چنانچه وجدان انسان بيدار باشد، در برابر گناهاني كه مرتكب ميشود، ظلمهايي كه ميكند، بيوفاييها، پيمانشكنيها، خيانتها، دروغها و… احساس ميكند از درون ناراحتي دارد. مانند مجرمي كه خود را از ديد مأموران قانون دور نگهداشته است ليكن افكارش دائم او را سرزنشش ميكند و لحظهاي وي را آرام نميگذارد.
10ـ روي آوردن به زندگي تجملي. احساس پوچي و خلاء رواني در عصر ما، انسانها را به سوي تجملپرستي كشانده است تا شايد در بالاي اين تجملات و سرگرميهاي ناشي از آن گمشدهي خود را بيابد و يا لااقل خود را سرگرم سازد، اما همين تجملپرستي نه تنها وي را از نظر رواني تأمين نميكند بلكه او را در يك مسابقهي احمقانهي پردردسر و فزايندهاي درگير ميكند و موجب نگراني و اضطراب بيشتر او ميشود.
كاستن اضطراب
براي كاستن از ميزان اضطراب مراحل زير را بايد در نظر داشت:
1ـ آگاهي از روشهاي كاستن اضطراب، براي افراد بسيار ضروري است. لذا براي كاهش يا خلاص شدن از شر اضطراب آزاردهنده ميتوان به وسيلهي مكانيسمهاي خودآگاه و ناخودآگاه اقدام كرد.
1ـ1ـ كوششهاي فرد آگاه جهت كنترل اضطراب غالباً در مكانيسمهايي است كه «از عهده برآيي» ناميده ميشوند.
2ـ1ـ روشهاي ناخودآگاه برخورد با اضطراب را مكانيسمهاي دفاعي مينامند.
2ـ وهابزاده (1366) از قول «كلارنس ـ ج» اظهار ميدارد كه وي در كتاب «استرس كار» تكنيكهاي از عهده برآيي را از آلن مكلين نقل كرده است و راههاي بهبود توانايي شخصي براي اينكه از عهدهي استرس (اضطراب) برآيد را ارايه نموده تا در نتيجه آن از ميزان آسيبپذيري كاسته شود. اين راهها عبارتند از:
1ـ2ـ برنامهريزي شخصي چنين برنامهاي شامل دو سطح است.
الف ـ سطح عيني. كه در آن به آموزش شغل، محل و سكونت جغرافيايي، نيازهاي پولي، نيازهاي خانوادگي، هدفها و آرمانهاي زندگي توجه ميشود.
ب ـ ارزيابي امكانات و محدوديتها خود.
2ـ2ـ فلسفههاي تغييردهندهي زندگي. در دنيايي كه تغيير و تحول رو به افزايش است، تمام جنبههاي اجتماعي مورد ارزيابي قرار ميگيرند و سرعت جايگزينها براي ارزشهاي سنتي نمايان ميشوند لذا موارد زير در اين راستا قابل طرح ميباشند.
الف ـ بعضي از اينها جنبهي درماني دارند (مثل تجزيه و تحليل تعاملي، تغيير و اصلاح رفتاري درمان واقعيتگرانه، لوگوتراپي، و بيسكودرام).
ب ـ بعضي از اين تحولات جانشيني براي سبك و شيوههاي زندگي هستند.
ج ـ در بعضي ديگر، هدف افزايش آگاهي بر خويشتن و تحقق نفس ميباشد (بسيج امكانات بالقوه خويش، كنترل ذهن)
د ـ عدهي زيادي به فعاليتهاي جسمي روي ميآورند (ورزش، دويدن، مشت و مال، بيوانژوتيك و هنرهاي رزمي).
3ـ2ـ به كار بستن تمرينهاي جسماني و رواني در افراد سالم، كمكي اساسي است براي موفقيت بيشتر در عمل تطابق.
3ـ دستورات روانپزشكان برپايهي مكانيسمهاي دفاعي متعدد استوار است «وهابزاده، 1366».
كنترل تنشهاي فكري
تفكرات غلط باعث نگراني و اضطراب ميشوند. اين بدان معني است كه تفكر منفي و غيرمنطقي توأم با انتظارات نامعقول و فرضيات ناصحيح بر زندگي شما حاكم ميشود.
ـ ضربه زدن بر افكار منفي يك مبارزه مثبت است. اجتناب، باعث ازدياد نگراني ميشود. هرگز از يك موقعيت نگرانكننده دوري نكنيد و هميشه با آن مقابله كنيد. هميشه سعي در جلوگيري شما از انجام كار دارد به او اجازه اين كار را ندهيد.
ـ به جاي ترس بر روي حقايق تمركز داشته باشيد. نگراني فقط يك احساس است. آنچه مهم است حقيقت و عمق است نه يك احساس.
ـ اجازه ندهيد اضطرب همراه شما باشد وقتي با يك موقعيت نگرانكننده در جدال هستيد آن قدر مقاومت كنيد تا بر آن غلبه كنيد. نفس عميقي بكشيد. آهسته برويد و با نگراني بمانيد. به اين طريق شما خواهيد ديد كه اضطراب كاهش مييابد. يك بار اين روش را آزمايش كنيد.
ـ با آرامش ذهني فكر خود را آرام كنيد و افكار نگرانكننده را در مقابل تهاجم آرامش خود قرار دهيد.
ـ با استفاده از يك برخورد تصوري به مقابله موقعيتهاي ترسناك و تهديدآميز برويد اين موضوع باعث كاهش اضطراب حتي قبل از برخورد با اين موقعيتها خواهد شد.
ـ همان طور كه به اهداف خود ميرسيد، به خود پاداش دهيد. حتي كارهاي كوچك هم در اين زمينه مهم هستند.
ـ در مقابل موانع و شكستها تسليم نشويد. بعضي از اين ناملايمات غيرمنتظره نيستند. مهم اين است كه ايستادگي كرده و همچنان به سعي خود ادامه دهيد. شما مسلماً موفق خواهيد شد.
ـ ناراحتيهاي زندگي، تا حد امكان با آنها به طور مثبت برخورد كنيد. آنها را در حداقل واقعيت نگهداريد. اما به ياد داشته باشيد كه بيحوصلگي خود منبع ناراحتي است.
ـ حوادث زندگي، پيشبيني و كنترل اين حوادث در زمان خود مشكل هستند. ولي مهارتهاي لازم را به كار بسته و از ديگران كمك بگيرد.
تعيين اهداف و حل مشكلات
ـ اهداف بزرگ را به اهداف كوچكتر تقسيم كنيد.
ـ اهداف واقعي را تعيين كنيد تا بتوانيد به موفقيت برسيد.
ـ ابتدا مشكلات كوچك را حل كنيد و با مشكلات بزرگ بعداً برخورد كنيد.
ـ اطمينان حاصل كنيد كه راهحل واقعگرايانه را انتخاب كردهايد سپس وارد عمل شويد.
ـ از برخورد و تماس با ديگران روگردان نباشيد همه ما به مردم نيازمنديم.
ـ براي ادامه يك زندگي بيمحوا دنبال بهانه نگرديد. برخيزيد و به دنبال يك سرگرمي باشيد و يا عضو يك كلاس و باشگاه شويد.
ـ تنهايي و خجالتي بودن، شما مجبور نيستيد با اين مقوله سازگاري داشته باشيد. شما ميتوانيد تغيير كنيد.
ـ مهارتهاي زندگي اجتماعي را ياد گرفته و اعتماد به نفس خود را تقويت كنيد.
ـ به هنگام نگراني و اضطراب بدن شما ميتواند گوياي اين حالت باشد آگاهي از اين مسئله به شما كمك ميكند كه در برخورد تغييراتي ايجاد كنيد.
ـ اعلام حقانيت، هميشه قرباني نشويد و تنها نمانيد. شما لياقت بيشتر از اين را داريد.
ـ قاطعيت در عمل تهاجم محسوب نميشود.
ـ قاطعيت براي احقاق حق و حقوق، شما بپا ميخيزيد بدون اينكه نيازي به رد و يا بر هم زدن حق ديگران باشد «سپهريخوي، 1379».
درمان
در درمان نيز ديدگاههاي مختلفي وجود دارد كه به اختصار به صورت زير است:
1ـ ديدگاه روان تحليلي يا روانكاوي. به بيمار كمك ميشود تا به تجزيه و تحليل رفتار خود و عوامل دروني آن بپردازد و بدين طريق با آگاهي از چهرهي واقعي و شخصيت حقيقي خود بتواند به سمت اصلاح پيش برود. با توجه به اينكه منبع اساسي اضطراب در «خودآگاه» فرد قرار دارد، لذا جهت دستيابي به آن از راههاي مختلفي از جمله تداعي آزاد، تجزيه و تحليل رؤياها، تلقين در خواب مصنوعي و تجزيه و تحليل اعمال سهوي، لغزشها، شوخيها و انواع فراموشيها ميتوان استفاده كرد. اساس كار در معاجله و درمان، كار بر روي انتقالها و مقاومتهاست «شفيعآبادي، 1365».
2ـ شناخت درماني. سعي در بيان و تفسير اضطراب و چگونگي تسكين و درمان آن دارد. زيرا طرفداران شناخت درماني معتقدند؛ اضطراب زاييده افكار و باورهاي غيرمنطقي فرد است لذا لازم است همراه با سير درمان، جهت اصلاح تفكر و تغيير رفتار از راه ايجاد تفكر عقلاني و استدلالهاي منطقي نيز اقدام شود.
فنوني كه در دوران بازسازي شناختي مورد استفاده قرار ميگيرد به سه طريق است:
الف ـ فنون بازسازي شناختي. اين تكنيك توجه بيمار را به سوي افكار غيرواقعي كه موجب رفتارهاي غيرانطباقي او هستند جلب مينمايد. مراجع افكار غيرمنطقي خود را با ياري درمانگر بررسي ميكند و به تجديدنظر در آنها ميپردازد. در طي جلسات درمان سعي ميشود، مراجع اين نكته را به خوبي دريابد كه چگونه باورهاي غيرمنطقي، رفتار و هيجانات او را تحت تأثير خود قرار ميدهند و ديگر اينكه چگونه ميتواند از خود و ديگران ارزيابي واقعيتري به عمل آورد.
ب ـ فنون «بازداري فكر». در اين روش از مراجع خواسته ميشود كه ذهن خود را به افكار اضطراب مشغول دارد. همزمان با اين كار درمانگر با صداي بلند ميگويد «بس!» و بدين ترتيب به فرد آموخته ميشود كه خود ميتواند گاهي با عوض كردن فكر مانع اضطراب خود شود.
ج ـ فنون (مرورشناخت). در اين روش، فرد سعي ميكند كه در ذهن خود يكسري روشهاي انطباقي با موفقيتهاي مشكلزا و اضراببرانگيز را مرور نمايد «نجاريان و همكاران، 1373».
3ـ پديدارشناسي. در اين شيوه، اساس كار «مشاورهي مراجع محوري كارل راجرز» است. در درمان مراجع محوري تشخيص معنا و مفهومي ندارد و عملي غيرعاقلانه است. در جريان درمان به فرد امكان داده ميشود تا پارهاي از تجربياتي را كه در گذشته به واسطهي تهديدآميز بودنشان براي «خود» انكار يا تحريف شدهاند، دوباره به تجربه درآيند. پس از جذب تجارب تحريف شده است كه مراجع قادر ميشود مسايلي را ببيند و دريابد كه تا قبل از آن قادر به ديدن و درك آنها نبود. مسايلي كه نديدن آنها علت اساسي اضطراب و مشكلات وي بوده «شاملو، 1368».
4ـ رفتار درماني. اضطراب مانند بسياري از رفتارهاي ديگر نتيجه يادگيري و يا تصور در يادگيري پارهاي از طرحهاي رفتار مناسب است. از اين رو، رفتار درماني تلاشي در جهت تسهيل فرايند يادگيريهاي تازه در زمينهي حركتي ـ شناختي و عاطفي است. در اين قسمت نيز از چند فن استفاده ميشود كه عبارتند از:
فن يك. «مواجهه درماني» كه در جريان آن مراجع به حفظ تماس با محركهاي اضطراببرانگيز و يا فقط تجسم و تصور آنها تا زماني كه به آنها عادت نمايد برانگيخته ميشود. مانند مواجهه شدن فردي كه دچار وسواس شستن دستهاست، بدون اينكه شستن دست انجام شود.
فن دو. «مواجههسازي»، «حساسيتزدايي» كه در طي آن يك سلسله محركهاي اضطرابزا كه از سطوح خفيف و راحت شروع ميشود به فرد ارايه ميشود و به تدريج محرك شديدتر ارايه ميشود.
فن سه. «غرقهسازي تجسمي» كه منظور از آن تصور و تجسم موقعيت ترسآور بسيار شديد و پيچيده توسط مراجع با كمك درمانگر است. در اينجا هدف آن است كه مراجع موقعيتي را كه در گذشته با درد و رنج همراه بوده است، بدون تهديد و درد تجربه نمايد.
فن چهار. «حساسيتزدايي» نظير فن دو از محركهايي شروع ميشود كه از لحاظ شدت اضطرابزايي ضعيف هستند و يا مراجع به سرعت و بيدرنگ در معرض تحريكات شديد و درازمدت قرار ميگيرد «رحمتي رزندي، 1373»
فهرست منابع و مآخذ:
1ـ آزاد، حسين. آسيبشناسي رواني. انتشارات بعثت، 1372.
2ـ اكبري، ابوالقاسم، مشكلات نوجواني و جواني. تهران، مؤسسه نشر ساوالان، چاپ دوم، 1381.
3ـ امامي، محمدجعفر. بهترين راه غلبه بر نگرانيها و نااميديها. انتشارات نسل جوان، 1367.
4ـ براهني، محمدتقي، زمينه روانشناسي جلد دوم. مؤسسه چاپ فجر، 1372.
5ـ بهرامي، علي. روانشناسي ترس (ترجمه)، انتشارات رهنما، سال 1372.
6ـ پورافكاري، نصرتالله. اضطراب. نويسنده، ريچارد گلبرگ، چاپ تابش، تبريز، 1368.
7ـ پورافكاري، نصرتالله. افسردگي واكنش يا بيماري (ترجمه)، انتشارات آزاده، 1371.
8ـ پورافكاري، نصرتالله. روانشناسي نابهنجاري. نويسنده، تيموتي كاستلو و جزوفسكاستلو، انتشارات آزاده، 1373.
9ـ رحمتي زرندي، عباس. بررسي مفهوم اضطراب و فرآيند درمان در روانشناسي اعلامي با تأكيد بر زمينههاي كاربرد آن در راهنماي و مشاوره ـ 1373.
10ـ سپهرخوي، آذرميدخت. غلبه بر اضطراب. انتشارات فردآراد، 1379.
11ـ شاملو، سعيد. بهداشت رواني. انتشارات رشد، 1368.
12ـ شفيعآبادي، عبدالـ ـ ناصري، غلامرضا. نظريههاي مشاوره و رواندرماني تهران. مركز نشر دانشگاهي ـ 1365.
13ـ قرچهداغي، مهدي. از حال بد به حال خوب. نويسنده ديويد برنر، انتشارات آرينكار، 1371.
14ـ معاني، ايرج، بيماري نامرئي افسردگي رواني. انتشارات چاپ نقش، 1358.
15ـ نجاريان، محمد ـ اصغريمقدم، علي ـ دهقاني، محسن. روانشناسي مرضي. جلد دوم ـ انتشارات رشد.، 1373.
16ـ نوابينژاد، شكوه. رفتارهاي بهنجار و ار كودكان و نوجوانان و راههاي پيشگيري و درمان بهنجاريها، انتشارنابهنجات انجمن اوليا و مربيان، 1372.
17ـ نيكخو، محمدرضا و همكاران. روانپزشكي باليني. نويسنده، تسويي و تكورا، اي، اچ انتشارات رشد، 1371.
18ـ وفادار، محمدحسين. جزوه روانشناسي رشد 2. انتشارات دانشگاه آزاد رودهن، 1370.
19ـ وهابزاده، جواد. مباحث عمده در روانپزشكي. انتشارات انقلاب، 1366.