مقدمه: متفکران عصر جدید در تئوریهای خود ، ارکان تفکر نوبنیاد امروز رابه گونه ای پی ریزی کرده اند که در آن بر خلاف گذشته ، انسان به طور کلی بریده از فطرت الهی خویش تعریف می شود . این تفکر ، پیش از آن که مبتنی بر اصول عقلانی باشد ، ناشی از خشم و نفرت و روح انتقام جویی توده ها ، در برابر زورگوییها و ستمگریهای جاهلانه ارباب کلیسا ، در قرون وسطی بوده است .
انحطاط اخلاقی غرب ، نتیجه ترویج مکتبهای منحرف فکری اومانیسم ـ انسان مداری و لیبرالیسم آزادی بی حد ومرز و به دنبال آن نیهلیسم ـ پوچ گرایی بود که پس از نهضت رنسانس در راستای مذهب ستیزی پایه گذاری شدند .
بدین سان بشر غربی امروز ، بااصالت دادن به تکنیک و اقتصاد ، در چنگال ماشینیزم و زندگی ماشینی گرفتار شده و سیطره تکنولوژی خود او را نیز به یک ماشین تبدیل کرده است به طور ی که دیگر زندگی اش فاقد هر گونه معنا و فضیلت وهدف می باشد و به همین جهت به « پوچی » روی آورده است .
جهانخواران سلطه گر در سرتاسر قرن اخیر ، با همه امکانات تلاش کرده اند که جهان بینی اومانیسم را در همه جهان وبه ویژه در کشورهای جهان سوم و بالاخص در ممالک اسلامی توسعه دهند و هدف آنها سرسپردگی مطلق ووابستگی همه جانبه سیاسی ،فرهنگی و اقتصادی غارت فرهنگ و منابع این کشورها بوده است .
آنچه امروز جهانخواران را بیش از هر چیز دیگری به وحشت انداختهاست ، قدرت اسلام وحضور فعالی آن در عرصه های مختلف سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی است .
بنابراین طبیعی است که استکبار جهانی ، در قله اهداف خویش جهان اسلام را که به عنوان آخرین دین الهی ، همواره در برابر تجاوزات بی شرمانه غرب ایستاده است ، به طور جدی آماج حملات شدید فرهنگی خود قرار دهد و باترویج فرهنگ آلوده خویش از راه اشاعه تفکر مبتذل مادی و نشان دادن مظاهر فریبنده دنیای صنعتی در فرهنگ اصیل اسلامی رخنه کرده ، ارزشها و باورهای دینی را سست نماید وسپس از دو دستاورد تمدن جدید غرب که یکی تکنولوژی و دیگری آلودگی اخلاقی و لجنزار فرهنگی است ، همواره سراب اولی و رنگ و لعاب آن به وی نشان دهد و هنگامی که خوب به آن نزدیک شود اورا مانند خود در دومی که منجلاب فساد است غرق سازد !
انگیزه این تهاجم ، نخست ایجاد جو خود باختگی و روح بی تفاوتی در جامعه ، نسبت به ارزشهای اصلی خود ی و تخریب هویت مذهبی و ملی ان جامعه می باشد ، سپس ایجاد جامعه ای تازه که تفکرات و باورهای جهان غرب رابپذیرد وعقاید وارزشهای دینی و فکری خود را دور بریزد و از نظر فرهنگ مصرف ، در الگوی مصرفی غرب غرق شود . در این صورت است که با نابودی فرهنگ یک کشور ، زمینه برای رشد سطره سیاسی و اقتصادی و گسترش سلطه همه جانبه استکبار جهانی هموارخواهد شد .
میهن اسلامی ما ، که به لحاظ استراتژیک و حساسیت منطقهای و دارا بودن فرهنگ عمیق علمی و اسلامی ومنابع سرشار اقتصادی ، همواره موردطمع و تجاوز دشمنان جنایتکار بوده است ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی که اساس یک انقلاب فرهنگی وارزشی است وتحرک واقتدار خود را با بهره گیری از غنای فرهنگی اسلام در مقابله ومعارضه با نظامهای کفر حاکم بر جهان قلمداد شده است ، استکبار جهانی را متوجه شرایط جدیدی نمود که برای متوقف کردن قدرت اسلام ورشد فزاینده آن در جهان به سرمایه گذاریهای وسیع تری در زمینه های فرهنگی و هنری بپردازد .
سخن امام راحل قدس سره درباره مبارزه با تهاجم فرهنگی
« ای مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید ،بپاخیزید و در زیر پرچم توحید ودر سایه تعلیمات سالم متجمع شوید و دست خیانت ابرقدرتهارا ، از ممالک خود و خزائن سرشار آن ، کوتاه کنید و مجد اسلامی را اعاده کنید و دست از اختلافات وهواهای نفسانی بردارید ، که شمادارای همه چیز هستید . بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و باغرب و غرب زدگی مبارزه نمایید و روی پای خودتان بایستید و بر روشنفکران غربزده و شرق زده بتازید و هویت خویش را در یابید و بدانید که روشنفکران اجیر شده بلایی بر سر ملت و مملکتشان آورده اند که تا متحد نشوید ودقیقا به اسلام راستین ، تکیه ننمایید ، بر شما آن خواهد گذشت که تا کنون گذشته است . امروز زمانی است ، که ملتها باید چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آنان را از خود باختگی و زیونی در مقابل شرق و غرب ، نجات دهند که امروز ، روز حرکت ملتهاست .
هویت شرق نشینان و گستره تهاجم فرهنگی
آنچه در این تهاجم مورد توجه و تاکید اندیشمندان مسلمان و مسوولان دلسوز جامعه قرار گرفته ، اساسی ترین عنصر فرهنگ ما ، همانا معار ف وارزشهای دینی می باشد که به شدت ، هدف هجوم دشمنان ما واقع شده است .
استعمار فرهنگی برای قطع ریشه های اعتقادی ، در کشورهای اسلامی مبارزه می کند که این مبارزه مقدمه ای برای از میان بردن تفکر و بینش توحیدی در تمامی جهان است .
اگر چه مساله تهاجم در کشورما از مدتها قبل مطرح بوده است اما مپس از پیروزی انقلاب اسلامی و نفوذ فرهنگ پویای اسلام در عرصه های بین المللی نمودی تازه یافته است و استکبار جهانی با سرمایه گذاری های وسیع تلاش می کند تا حرکت انقلاب و نفوذ فرهنگ اسلامی را متوقف سازد ونه تنها راه صدور آن را به کشورهای دیگر سد کند ، بلکه تا انجا که می تواند . فرهنگ ماتریالیستی و مبتذل خود را به صورتی گسترده تر ، به کشورهای اسلامی و شرقی ،خصوصا به کشور ما وارد کند و این همان « تهاجم فرهنگی » است که امروزه درباره آن سخن می گوییم .
مفهوم واژه «فرهنگ» از مفاهیم بسیار پیچیده است و به رغم تعاریف بی شماری که درباره آن بیان شده ، تا کنون تعریف روشن و جامعی از آن ارائه نشده است . با این همه منظور ما از آن در بحث « تهاجم فرهنگی » عبارت از مجموعه ای از مایه های فکری و ارزش است که در رفتار اختیاری و اجتماعی انسان اثر می گذارد .
کلمه تهاجم به معنی هجوم یک طرفه آمده است .
به وضوح مشاهده می کنیم که فرهنگ مهاجم یک فرهنگ سلطه جو است که با اهداف خاصی در جهت بسط سیطره خود برنامه ریزی وتلاش می کند وهمانگونه که سردمداران و اندیشه گران کنونی اظهار کرده اند قصد دارد که جهان را به «دهکده واحد جهانی » بر اساس مبانی و ارشهای اومانیستی مبدل سازد . بنابرانی ، معنی تهاجم با غافلگیری و تحمیل توام است وعلت آنکه این کلمه در عرف ما ارزش منفی دارد ، این است که دشمن می خواهد باورها وارشهای معتبر و متعالی را از جامعه ما برباید وبه جای آن، باورهای نادرست وارشهای منفی رابر ما تحمیل کند .
تلاش غرب در گسترش شبکه های ارتباطی وخبری ،به منطور آن است که سلیقه ها و معیارها و الگوهای رفتاری و اخلاقی خود رادر قالب فیلمها ، شوهای تلویزیونی و دیگر برنامه های سر گرم کننده مبتذل ، در سراسر کره زمین و به تمام بشریت تحمیل کند واین نیست مگر آنکه در زیر آن اهداف شیطانی سودجویانه نهفته است . در حالی که ترویج فرهنگ سلام دور از هر گونه دسیسه و با پشتوانه ای که از حقیقت دارد ، با اهداف الهی انجام می شود . بنابراین ترویج هر فرهنگی یک امر ناپسند تلقی نمی شود و علت اساسی مخالفت مابا فرهنگ مهاجم غرب ، آثار ضد الهی وضد معنوی آن است که ب عنوان یک بار منفی ، در آن به وجود آمده است .
فلسفه غرب ونقش تخریبی آن در فرهنگ جوامع اسلامی
ما فرهنگ و فلسفه غربی رامحکوم می کنیم اما نه به این دلیل که شرقی هستیم و باید هویت شرقی خودرا حفظ کنیم و با غرب مخالفت داشته باشم و نه به این دلیل که آنچه از مغرب زمین می رسد آلوده و نادرست است ، بلکه به این دلیل که فرهنگ انسانهای غربی که ما با آنها مبارزه می کنیم به مادیت گرایش دارد حتی در آنجا که نام مذهب مطرح است . بهترین تجلیات فکر غربی همین مساله تفکیک دین از سیاست و قانونگذاری است .غریبان دین را از صحنه قانونگذاری در زمینه های اجتماعی بر کنار می دانند و معتقدند که قانون گذاری حق مردم است نه خدا ، اجرای آن را هم به دست مردم و بر طبق دلخواه آنان حق نمایندگان آنها میدانندنه خدا . در سایر مسائل هم چنین تفکری وجوددارد ؛ مثلا لزومی ندارد که اخلاق مذهبی باشد .آنها سعی کرده ند که حتی اخلاق را از دین جدا کنند و بگویند که مفاهیم اخلاقی از مفاهمی دینی حساب جداگانه ای دارد .اگر کسانی یک سلسله مفاهیم اخلاقی را پذیرفته اند وبر آن اعتبار وارزش قایل هستند این اعتقاد آنها ربطی به دین ندارد ؛ چون ممکن است شخص بی دینی هم باشد که کاملا به اصول اخلاقی پای بند باشد و آنها را رعایت کند. پس منظور از فلسفه غرب فلسفه ای نیست که منسوب به یک منطقه جغرافیایی خاص باشد ، بلکه آنچه مخالف بااصول و مبانی فکر اسلامی است به مادیگری گرایش دارد گر چه تحت پوشش اسم دین یا تفکیک دین از سیاست واستقلال زندگی انسان از احکام و قوانین الهی باشد فرهنگ غربی قلمداد می شود . ما چنین فرهنگ و تفکری را محکوم می کنیم .
روح برتری طلبی غرب
هنگامی که نظریات برخی از متفکران غربی را بررسی می کردیم ، سخن (نیچه) را نقل نمودیم ، او عقیده داشت که اساسا ً آدمی برای غلبه بر ضعیفان آفریده شده وخوی سلطه جوی در طبیعت او وجود دارد .
تردیدی وجود ندارد که همواره افرادی در جهان بوده و هستند که به خاطر داشتن خوی برتری طلبی و کبر فروشی به دیگران هیچ حقی قایل نیستند و حتی باتوسل به هر دروغ و نیرنگ ، ارزشهای اسلامی را زیر پا می گذارند .
آنها چه بسا برای پیشبرد اهداف خود ، در زیر لوای حقوق بشر ،به دروغ ، شعار آزادی ، دموکراسی و صلح طلبی را فریاد کنند .
گونه های مختلف تهاجم یا زمینه های تسلط کفار بر مسلمین
به طور کلی می توان زمینه های تسلط کافران رابه مسلمین ، در موارد چهارگانه زیر خلاصه کرد سلطه نظامی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی
سلطه نظامی
یکی از عادی ترین ومتعارف ترین راههایی که از دیر باز برای غلبه بر دیگران مورد استفاده قرار می گرفته حملات نظامی است و اسلام از همان ابتدای پیدایش در جنگهایی که بر مسلمانان تحمیل می شد ، با آن روبرو بوده است .
سلطه سیاسی
یکی از ان شیوه ها ، تسلط سیاسی است ، در این روش ، دشمن به جای لشکر کشی و جنگ وخونریزی تلاش می کند که با انجام توطئه هایی ، صحنه سیاسی رادر یک کشور به نفع خود تغییر دهد ، و برای این کار عناصری را از میان افراد خودشان بر می گزیند و با استفاده از نقاط ضعف آنان در وجودشان ایجاد شیفتگی و وابستگی می کند واگر بتواند آنها را با دادن وعده های ریاست وحمایت رسمامزدورخود می سازد و همه شوون آن کشور تسلط پیدا میکند . این عناصر ، ممکن است افرادی رادر سطح رئیس یک دولت تا سطوح پایین تر شامل گردد .
سلطه اقتصادی
قسمت سوم از تسلط کافران بر مسلمین ، سلطه اقتصادی است در این شیوه دشمن کوشش می کند که اقتصاد مسلمانها را تحت کنترل خود در آورد تا از فعالتیهای اقتصادی منابع زیر زمینی و معادن آنها به نفع خویش بهره برداری کند . برای این کار الگوی مصرف رامتناسب با منافع خود تغییر میدهد و به وسیله تبلیغات و برنامه ریزی ، روح مصرف گرای را در جامعه مسلمانان تقویت می نماید .
تهاجم فرهنگی
در میان شیوه های استعماری و سلطه گری ، انچه از همه خطرناکترو در عین حال مخفی تر می باشد سلطه فرهنگی است .خطریکه در این زمینه جبهه اسلامی ما را تهدید می کند ، به خاطر گستردگی جبهه تهاجم پیچیدگی آن و صدماتی است که از نظر معنوی به روح او وارد می کند و افکار وعقاید و ارزشها را در درون وی به نابودی می کشد وحیات معنوی اش را مختل می سازد :
امروز دشمنان اسلام و بشریت برای انجام مقصود خویش ، بااستفاده از همه ابزارها و شیوه ها و با به کارگیری تکنولوژیها و جدید ترین روشهای علمی ، به جبهه ای به وسعت قلبهای معتقد و سالم و دین باور در سراسر جهان اسلام مورد هجوم نا جوانمردانه خویش قرار داده اند . دیگر مساله آمدن بیگانه به داخل یک خاک مطرح نیست بلکه ،سخن از بیگانه شدن از خویش و از درون پوسیدن است .
رهبر فقید مسلمین جهان حضرت امام خمینی فرمود :
ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم . ما از دخالت نظامی نمی ترسیم ، آن چیزی که ما را می ترساند وابستگی فرهنگی است . استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشات می گیرد و ساده اندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکان پذیر است … بی جهت و من باب اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران که در راس تمام اهداف آنان است ، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است .
اهمیت تلاش و مبارزه فرهنگی در زمان حاضر
اکنون که استکبار جهانی از انقلاب اسلامی ما سیلی خورده و به نقش عظیم مسلمین در معادلات جهانی پی برده است ، ما شاهد ایجاد اختلال در جوامع اسلامی ، رذالت کافران در ضدیت بااسلام ونسل کشی مسلمانان در سرزمینهایی چون خلیج فارس فلسطین لبنان والجزایر بوده و هستیم . بنابر این شکی نیست که همه ما باید از برادران مسلمان خود در این کشورها و سایر نقاط مسلمان نشین جهان که در حال مبارزه و جنگ بادشمنان اسلامند ، پشتیبانی کنیم . ونیز تردیدی وجود ندارد که برای حفظ عزت و سیادت مسلمانان که یک واجب شرعی است ، وظیفه داریم در روابط بین المللی ، از مواضع سیاسی کشورهای مسلمان حمایت کنیم . همچنان که لازم است تا حد امکان همبستگی خود را با ملتهای اسلامی تحکیم بخشیده ، و در زمینه های مسائل اقتصادی با آنها همکاری نمائیم .
ولی آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است و متاسفانه تا کنون در بسیاری از موارد ، با غفلت همراه بوده است . مبارزه فرهنگی است . زیرا همانطوری که در بحثهای گذشته اشاره شد ، تهاجم فرهنگی بر خلاف شیوه های تهاجم نظامی واقتصادی یک جریان کاملا ملموس نیست که بتوان در باره آن واکنش دفعی نشان داد بلکه دارای طبیعت پیچیده ای است که از تلاشها و تجربه های فراوان دشمنان اسلام طی مدتهای طولانی سود جسته و با آنها عجین شده است . به همین جهت این شیوه خطرناک ترین نوع هجوم است که اگر باموفقیت همراه باشد ، دشمن به همه اهداف خود رسیده است ودیگر نیازی به مبارزه نظامی هم نخواهد داشت.
و باید اعتراف کرد که با تاسف فراوان تلاش دشمنان اسلام در این زمینه تا اندازه ای موفق نیز بوده است و امروز دیگر هجوم فرهنگی به شکلی نیست که بتوان درها را به روی آن بست ، زیرا تکنولوژی جدید درها را شکسته و فرهنگ مهاجم چون مهمان ناخوانده ای به اندرونی سر کشیده است .
در طلیعه پیروزی انقلاب اسلامی ، امام راحل ـ رضوان الله علیه فرمود :
«راس همه اصلاحات ، اصلاح فرهنگ و نجات جوانهای ما از این وابستگی به غرب است …
ما الان درهمه چیز یک نوع وابستگی داریم که بالاتر از همه وابستگی افکار است . این وابستگی سرمنشا همه وابستگی هاست که ماداریم . اگر ما وابستگی فرهنگ داشته باشیم ، دنبالش وابستگی اقتصادی هم هست ، وابستگی اجتماعی و سیاسی هم هست ، همه اینها هست .
هم اکنون ، دشمنان اسلام با اعزام تعداد بسیار از مبلغین مسیحی به سراسر جهان و به خصوص مبلغینی که در کشورهای افریقایی مستقر نموده اند فعالیتهای شدید را علیه اسلام انجام می دهند . تخصیص ارقام نجومی بودجه هایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و به ویژه در سالهای اخیر ،از یک سو توسط استعمارگران غربی برای مبارزه با اسلام و از سوی دیگر به وسیله دست نشاندگان آنها در کشورهای اسلامی مانند عربستان تحت عنوان وهابیت ، برای مبارزه با تشیع هزینه می شود ، و ارقام بالای مبلغینی که از هر یک از این دو جبهه ، با اسلام واقعی و باورهای دینی مردم جهان مبارزه می کنند ، رسالت اسلامی وانسانی ما را بسیار سنگین می کند .
از جمله فعالیت هایی که می توان انجام داد ، ایجاد ارتباط مداوم با مراکز اسلامی ، در دیگر کشورهای مسلمان است . از این طریق ضمن مبادله اطلاعات لازم در مورد میزان جمعیت مسلمان و شیعه ، نوع فعالیتها و تلاشهای مذهبی وارزیابی نیازهای فرهنگی و تبلیغی هر کشور ، می توان برخی از احتیاجات دینی ونیازهای تبلیغی آنان را از قبیل کتابها و مجلات مذهبی تامین کرد .
به هر حال باید دانست که پویایی و جاودانگی هر چه بیشتر انقلاب اسلامی نیز در پرتو تلاش خستگی ناپذیر ما در تمامی صحنه های علمی ، هنری ، فرهنگی و پاسخگویی مناسب به نیازهای همه جانبه مسلمانان در داخل و خارج کشور میسر است .
اینها مسائلی است که در بعد تبلیغات خارجی مطرح است . امام در داخل کشور نیز موفقیتهای دشمن روبه افزایش می باشد و فرهنگ اسلامی در حال تضعیف است متاسفانه در اثر تلاشهای ضد دینی و ترویج فرهنگ بیگانه ، رسوبات این فرهنگ ، بر رفتار عده ای ازجوانان هموطن ما اثر گذاشته والتزام به رعایت احکام شرعی را نسبت به اوایل پیروزی انقلاب ، کمرنگ تر ساخته وحتی در مواردی ، ارزشها را در سطح جامعه به شدت دگرگون کرده است .
آیا فروش و استعمال مواد مخدر، تولید و مصرف مشروبات الکلی ، پخش فیلمهای ویدئویی فوق ابتذال ودیگر مسائل مفسده انگیز در کشور جمهوری اسلامی ایران، این « ام القرای اسلام » هنوز زنگ خطر رابرای بیداری برخی از دست اندر کاران مسائل فرهنگی به صدا در نیاورده است ؟
آیا هشدار های مکرر و تعبیرات مختلف رهبر معظم جمهوری اسلامی در این باره ، کافری نیست ؟
مسلم است که در میان دودیدگاه موجود که یکی تبادل فرهنگی و دیگری آنچه به تعبیر ایشان « شبیخون فرهنگی » نامیده شده است ، به اندازه ای فاصله وجود دارد که یک دایره مثلثاتی راطی می کند ولی اهمیت موضوع از همه اینها فراتراست .
شیوه صحیح مبارزه با فرهنگ بیگانه
در مبارزه با فرهنگ بیگانه ، همیشه عنصربیگانه از کشورهای غربی یا شرقی وارد نمی شود ؛ چه بسا ، عناصر بیگانه از اسلام در داخل کشور و جامعه خودی وجود داشته باشد و میراث وآداب و رسوم نسلهای قبلا از اسلام به عنوان اسلام وارد فرهنگ کشور شده باشد وهیچ ارتباطی با اسلام نداشته باشد .
ابتدا باید فرهنگ اسلامی را بشناسیم و بفهمیم که فرهنگ واقعی چیست و آنچه راغیر اسلامی یا ضد اسلامی است ، از آن جدا کنیم تا بدانیم که با چه مبارزه کنیم وناخواسته به عناصر اصلی فرهنگ اسلام ضربه نزنیم .
گاهی ممکن است شیوه و ابزار مبارزه با فرهنگ بیگانه نادرست باشد واز این ابزار و نتیجه مطلوب نرسیم و در عمل ، به دشمن کمک کنیم .
بازسازی فرهنگی
در شرایط کنونی جامعه ما بیش از حد نیازمند فعالیتهای فرهنگی است . علیرغم منافع غنی فرهنگی ، بزرگترین کمبود انقلاب ما کمبود فرهنگی است . متاسفانه عوامل گوناگونی چه پیش از انقلاب و چه پس از آن موجب شده اند که حرکت فرهنگی لازم در جامعه ما به وجود نیاید شاید بهترین عامل آن پس از انقلاب وقوع جنگ تحمیل بود که ضروتا تمام توان و نیروی فعال جامعه ما را به سوی خود متوجه ساخت ، ولی اکنون که دوران جنگ سپری شده و بسیاری از فتنه های داخلی که در ابتدای پیروزی انقلاب چنگ ودندان نشان می دادند نابود گردیده است .
موقع آن رسیده که به چیزی بپردازیم که از روی اول پیروزی باید بدان می پرداختیم و آن مسئله بازسازی فرهنگی است .
عرصه فرهنگ و سلاح فرهنگی
عرصه فرهنگ عرصه فکر و اندیشهاست ، عرصه اعتقاد و گرایش است ، عرصه جلوه گری انواع مکاتب حق وباطل است ،بنابراین بازسازی فرهنگی نیز به معنای مبارزه با اندیشه های باطل ، برداشت های نادرست ، گرایش های شیطانی ، روش های غلط ومکاتب انحرافی و جایگزینی حق و صواب است . پیدا است که چنین مبارزه ای ، با زور سلاحهای سرد و گرم و بکارگیری تکنولوژی پیشرفته و بسیج نیروهای فیزیکی میسر نیست . اگر مردم دنیا دست به دست هم دهند و مدرن ترین تکنولوژی را بکار گیرند تا یک فکر غلط را از ذهن یک فرد بزدایند نخواهند توانست ، این مبارزه سلاح دیگری نیاز دارد . در این عرصه تنها سلاح موثر علم است ، فقط با منطق صحیح است که می توان غلط را نابود ساخت ، نه بازور و یاشعار البته شعار و زور نیز هر یک در جای خود موثر است وباید از آن استفاده نمود اما میدان اندیشه و فرهنگ ، میدان منطق و علم است ، عقل باید تجلی کند ، فکر باید بکار افتد ، حقایق باید روشن شود تا دشمن فرهنگی مغلوب گردد . پس باید با سلاح منطق و استدلال ، با سلاح تفکر و تحقیق با سلام دانش و علم مجهز شویم تابتوانیم در دنیای اندیشه های متضاد و مکاتب متقابل ، حق رااز باطل سره را از ناسره جدا نموده هر یک را به جای خود نشانیم . این وظیفه ماست ، این نبرد اگر چه مثل نبرد نظامی درگیری مشهود و محسوسی ندارد ، انسان تماشاگر صحنه ای که هزاران کشته و زخمی در آن باشد نیست ، ولی اهمیت ان به مراتب بیش زا نبردهای نظامی است واثارمطلوب یا نامطلوب آن در دازا مدت گسترده تر عمیق تر از آثار نبردهای نظامی است . باید اعتراف کرد که این حقیقت در گذشته آنچنان که می بایست شناخت نشده و هم اکنون نیز آن گونه که در خور و شایسته آن است مورد توجه نیست .
مقوله فرهنگ و تهاجم فرهنگی
مقوطه فرهنگ مقوله وسیعی است که در اطراف آن بسیار بحث شده است . کسانی که بامفاهیم جامعه شناسی اشنایی دارند می دانند که برای این واژه بیش از پانصد تعریف ذکر شده است که پرداختن به همه آنها در این بحث کوتاه و مختصر میسر نیست . اما به صورت اجمالی ، می توان فرهنگ را این گونه تعریف کرد . « فرهنگ عبارت است از مجموعه مایه هایی که رفتار او را ازرفتار حیوانات مشخص و ممتاز می سازد » . به طور کلی سه بخش اساسی می توان برای فرهنگ در نظر گرفته
اول ، شناختها و باورها
دوم ، ارزشها و گرایشها
سوم ، رفتار ها و کردارها .
منظور از هجوم فرهنگی آن است که جامعه ای تلاش کند که فرهنگ خودش رابر جامعه دیگری که طبعا دارای فرهنگی خاص می باشد تحمیل کند یا دست کم ، نوعی دگرگونی در فرهنگ آن جامعه بوجود آورد . این کار هجوم فرهنگی تلقی می شود .
اکنون سوالی که مطرح می شود این است که ایا هجوم فرهنگی همیشه نا مطلوب ومذموم است یاممکن است گاهی اوقات پسندیده و ممدوح باشد ؟
این مطلب به جنبه ارزشی بحث مربوط می شود که باید آنرا به تفصیل مورد بررسی قرار داد اما اجمالا می توان گفت که هجوم فرهنگی همیشه مذموم و نکوهیده نیست .اگر جامعه ای دارای فرهنگ منحط ارزشهای کاذب ، باورهای غلط وشناختهای نادرس باشد ، جامعه دیگری به انگیزه الهی و به قصد اصلاح سعی کند که باورهای غلط رااز آن بزداید و ارزشهای غلط را به ارزشهای صحیح تبدیل نماید این کار ناپسند و نکوهیده نیست ، ولی معمولا از هجوم فرهنگی تاثیر نابجا وناحق اراده می شود که کسانی نسبت به جامعه دیگر انجام می دهد و می خواهند دگرگونی ها ی نامطلوبی در آن جامعه بوجود آوردند که دست کم از دید کسانی که از آن به هجوم تعبیر می کند این دگرگرگونیها نامطلوب است .
پس بطور کلی منظور از هجوم فرهنگی تلاش افراد یا جوامعی است که به قصد عوض کردن یا دگرگونی ساختن فرهنگی جامعه دیگری انجام می شود .
منظور از هجوم فرهنگی در جامعه ما ( که امروز در معرض هجوم فرهنگی دشمان واقع شده و هر کدام به انگیزه ای می خواهند فرهنگ ما را عوض کنند ) این است که شناختهای مردم جامعه ما را نسبت به جهان و انسان وارزشهایی که به آنها دل بستهایم و شیوه رفتار فردی واجتماعی مان را ، به گونه ای که به نفع خودشان باشد تغییر دهند .
انگیزه دشمن از تهاجم فرهنگی
گاهی هجوم فرهنگی به انگیزه الهی انجام می گیرد که البته این کار انبیاو پیروان آنهااست . انگیزه آنان از قیام در هر جامعه ای این است که با نیتی الهی فرهنگ آن جامعه را تغییر دهند ، زیرا ، وظیفه ای در این زمینه از سوی خدا بر دوش آنها گذاشته شده است تا خطاها وانحرافات جوامع را اصلاح کنند . چنین کاری خواه ناخواه موجب تصرف در فرهنگ می شود .
اما این کار ممدوح است . ما هم از این گونه هجوم فرهنگی استقبال می کنیم .اگر واقعا جامعه ما از نظر شناختها باورها ارزشها و رفتارها مبتلا به مفاسد وانحرافاتی باشد وکسانی در صدد اصلاح انحرافات آن برآیند ما باید از آنها ممنون باشیم . این کار هیچ عیبی ندارد .ولی منظور ما از هجوم فرهنگی ، بنابر اصطلاح معروف ، عکس این مطلب است ، یعنی ایجاد تغییر نا مطلوب به وسیله گروهی در جامعه تاارزشها را به ضد ارزشها تبدیل کنند ، باورهای صحیح را از مردم بگیرند ، تردید ، وسوسه ، بی باوری و ارفتگی و وانهادگی در مردم ایجاد کنند ، حالت پوچگرایی یا باورهای کاذب وارزشهای غلط به جامعه تزریق کنند ، منظور از هجوم فرهنگی همین است .
تسلط فرهنگی هم به نوبه خود مقدمه ای است برای تسلط اقتصادی چون نمی توانند اجناس خود را به مردمی که فرهنگشان باخواست آنها وفق ندارد و مصرفی نیستند بفروشند برای اینکه هر روز بتوانند بیش از بیش اجناس خود را به آن کشورها صادر کنند باید فرهنگ مردم آنها را مطابق خواست خود عوض کنند.و اگر فرهنگی مبتنی بر عقاید مذهی زهد و پارسایی باشد بازاری برای آنها به وجود نمی آورد که بتوانند هر روز ابزار و اسباب آرایش جدید وسایل تزیینی و امثال آن به آنها عرضه کنند آنها هم خریدار باشند بلکه بر اساس اعتقادات مذهبی و اخلاق ساده زیستی از اسراف و تبذیر پرهیز می کنند و چندین سال از هر وسیله ای استفاده می کنند .این گونه عقاید واحساسات به سود آنها نیست . زیرا آنها می خواهند هر چه بیشتر تولیدات خود را به فروش برسانند و بازار خوبی برای کالاهایشان پیدا کنند . برای این منظور هم باید فرهنگ آن مردم را به فرهنگ مصرفی تبدیل کنند .
دلیل اینکه آنها این فرهنگ را بر ما تحمیل کرده اند تامین منافع اقتصادی خودشان است . پس انگیزه اصلی دشمنان از هجوم فرهنگی اقتصاد و جلب منافع مادی است .
تامین منافع اقتصادی ، بزرگترین هدف مهاجمان فرهنگی
امروز هدف بیشتر مهاجمان فرهنگی این است که از این هجوم به عنوان یک ابزار استفاده کنند و گرنه هرگز برای مسائل فرهنگی اصالتی قایل نیستند و در زندگی غیر از ارضای شهوات وارضای جنون پول اندوزی خود چیز دیگری برایشان مطرح نیست . همه چیز در حکم وسیله است برای رسیدن به این اهداف . هر تلاشی هم که انجام دهند ، چه در کشور خودشان و چه در جوامع دیگر ، همه مقدمه ای است برای اقتصاد، رفاه مادی ، شهوت جنسی وامثال آن حتی مسائلی مانند تسلط سیاسی ، نظامی ، برتری علمی ـ تکنولوژیکی و مانند آن وسیله است . چنین مردمی وقتی به جوامع دیگر تهاجم فرهنگی می کنند آنرا به عنوان یک ابزار بکار می گیرند و گرنه قصد اصلاح فرهنگ دیگران را ندارند ، در فکر این نیستند که اعتقادات آنها درست است یا غلط ، باورها و ارزشهایشان صحیح است یا خطا . اگر آنها برای مردم دل می سوزاندند اول سعی می کردند که بارها و ارزشهای خود راتصحیح کنند .
پس اگر در صدد تغییر فرهنگ مردم هستند به دلیلی منافع اقتصادی است که به دنبال آن هستند .اولین نتیجه ای که آنها از این کارخود می گیرند آناست که غرور مردم را می شکنند وقتی مردم فرهنگ خود را مردود شمردند مانند آن است که هویت اجتماعی خود را از دست داده باشن . وقتی ملتی از فرهنگ خود دست بردارد و تابع دیگران شود مانند آناست که بند اطاعت وبندگی آنها را به گردن خود انداخته باشد . این بندگی وتبعیت فرهنگی از ان رو حاصل می شود که انا ابتدا توانسته اند غرور و شخصیت مردم را خرد کنند و آنان را تابع خود سازند . در نتیجه به خود اتکا ندارند واز آنان خود هویتی نخواهند داشت . با اینهمه ، این ابتدای کار آنهاست .هدف اصلی آنها این است که آداب و رسومی را که به مردم تزریق می کنند ، بپذیرند .
مظاهر هجوم فرهنگی
قابل تامل است که خداوند نمی فرماید کار شیاطین جن وانس آناست که حق دیگران راتضعیف کنند ، ظلم نمایند یا قتل وغارت کنند بلکه کار شیاطین تا نگذارند ایمان به آخرت بینش معنوی ، ارشهای والا و فوق مادی برای انسانها مطرح شود . آنها تمام فعالیتهای خود را متوجه این مساله ساخته اند ، چون اگر تهاجم فرهنگی واقع شد در سایر قسمتها نیز به پیروزی رسیدهاند آنچه در مقابل مفاسد ، انحرافات ، اشتباهات و سوء استفاده های مستکبران مانند سدی ایستاده است افکار و اعتقادات صحیح و باورهای اصیل است با وجود اینهاست که آنان نمیتوانند به اهداف خود نایل شوند .
از اینرو تلاش می کنند که این دژ محکم را تسخیر کنند . پس اصلی ترین کاری که دشمنان انبیاء در سطح اجتماعی انجام می دهند ، تاثیر گذاردن بر اندیشه هاست . از این مطالب ، پاسخ این سوال هم مشخص گردید . که هجوم فرهنگی باچه شیوه ای انجام می گیرد مظاهر هجوم فرهنگی در هر زمانی متناسب با وضعیت همان زمان خواهد بود .البته گذشته ها برای ما مطرح نیست . آنچه برای مامطرح می باشد این است که بدانیم مظاهر هجوم فرهنگی در جامعه ما و در وضعیتی که اکنون در ان زندگی می کنیم چیست محورهای اصلی این بحث در سه بخش خلاصه می شود :
1-بینشها و باورها ؛ 2_ گرایشها ، 3_ رفتارها کردارها
در بخش باورها ، دشمنان سعی می کنند که بینش ما را نسبت به هستی و انسان تغییر دهند . اگر دشمنان بخواهند اعتقاد ما را نسبت به خدا ، آغاز و انجام جهان ، معنویات ، روح ، فرشته ، وحی ، حساب و کتاب عوض کنند اول تلاش می کنند که این مسائل را افسانه ، خیالبافی و خرافه معرفی نمایند .
ولی امروز فلسفه دنیای غرب می گوید : اصلا اعتقاد داشتن نسبت به مسائل غیر مادی خرافات است .چیزی را که نمی بینی و حس نمی کنی ، نپذیر و گرنه ایده الیست و خیالاتی شده ای . اگر هم اعتقادی پیدا کردی نسبت به آن تعصب نداشته باش هر کسی برای خود اعتقادی دارد . توهم اعتقادت را برای خودت داشته باش . اما نباید اصرار داشته باشی که حرف من حق است وحرف تو باطل ؛ … « عیسی به دین خود موسی به دین خود » . به زعم و گمان آنها اولاً انسان حق ندارد به چیزی یقین پیدا کند ، چون اصلا چیز باور کردنی در عالم وجود ندارد. ثانیا به فرض آنکه به چیزی اعتقاد پیدا کرد حق ندارد عقیده خود را به دیگران تحمیل کند . با این فرض ، کسی حق ندارد کسی را دعوت کند که اسلام را بپذیرد . حتی بت پرستی هم برای خود نوعی اعتقاد است ونباید آنرا نکوهش کرد .
اصول و ارزشهای دینی و تشکیکهای مهاجمان
دشمن برای اینکه مسائل اعتقادی جدی گرفته نشود تبلیغات می کند ؛ می گوید : دین یک سلسله پندارهایی است ولی نباید به اعتقاد دیگران کاری داشته باشد .در حالی که عمده شعارهای پس از انقلاب ما بر این اساس بود که « ما انقلابمان را به همه جهان صادر می کنیم »؛ یعنی ما یک سلسله باورهای دینی دارم که می خواهیم آنها را برای دیگران هم اثبات کنیم اجباری هم نسبت به پذیرش حرفمان نداریم . تنها می گوییم حرف ما را بشنوید اگر دلایل ما برای شما قابل قبول است بپذیرید .
اما در زمینه مسائلی ارزشی : در مدت هشت سال جنگ تحمیلی ، مردم به اشکال مختلف به جبهه ها کمک می کردند ، از پیرزن و پیرمرد وخرد و کلان به طور کلی ، هر کس به هر شکلی که می توانست کمک می کرد . همه این کمکها به دلیل باورهایی بود که مردم به خدا و قیامت و حساب و کتاب داشتند ، و به خاطر یک سلسله ارزشهایی بود که بدانهادل بسته بودند : ایثار ، فداکاری ، جانبازی و امثلا آن. اهمیت این مسائل برای آنها چنان بود که حاضر بودند جان خودرا بدهند ولی این ارزشها مخدوش نشود . پس پای بندی به این ارزشهاست که چنین حماسه هایی را می آفریند .اگر موفق شوند که این پای بندی رااز مردم ما بگیرند دراهداف پلید خود پیروز شده اند . لذا برای سست کردن پای بندی مردم سعی می کنند که این ارزشها را اعتباری جلوه دهند .
استعمارگران برای اینکه جامعه ما را از عمل به مسائل ارزشی خودباز دارد یعنی از رفتاری که به نفع مستکبران نیست جلوگیری کنند ، چنین دسیسه هایی را بکار می گیرند . آنها می دانند که رفتار ملت ما و دستگاه ارزشی که تا کنون برایش مطرح بوده موجب شده است که قدرتی در آنها بوجود آید که اگر تمام قدرتهای جهان دست به دست هم دهند نتوانند با این ملت مبارزه کنند و او را به زانو در آورند . پای بندی به این اعتقادات و ارزشها برای استکبار ، گران تمام می شود و او را در مبارزه سیاسی ، نظامی واقتصادی به شکست وادار می کند تا آنجا که می بیند هیچ راه دیگری جز مبارزه فرهنگی وجود ندارد .
مبارزه فرهنگی ، بهترین شگرد دشمنان
دشمنان ما در مبارزه سیاسی به جایی نرسیده اند ، هر چند به تشکیل و سازماندهی گروهکها ، تشکیلات و حزبها دست زده اند . در مباره و جنگ تحمیلی نیز به نتیجه ای نرسیده اند . با محاصره اقتصادی و مصادره کردن پولها و اجناس خریداری شده ما نیز به نتیجه ای نرسیدند تنها راهی که برای آنان باقی مانده مبارزه فرهنگی است ؛ مثلا نفوذ در مراکز فرهنگی و دینی ، به اسم دین دنبال آن هستند که ببینند موقعیت زمان چه چیزی اقتضا می کند . اگر بتوانند بی پرده اسلام را می کوبند و اگر نتوانند به اسم « تحقیقات جدید » و « اسلام نوین » ، مطالبی را مطرح می کنند که اساس اعتقادات و ارزشها ی اسلامی ما را سست کنند ؛ آنها میدانند که آنچه حیات جهانخواران غرب را به خطر می اندازد اسلام واقعی و اعتقاد به ارزشهای آن است . اکنون آثار اسلامی انقلاب در کشورهای بسیار ظاهر شده است .
اهمیت مبارزه با هجوم فرهنگی
در مقابل هجوم فرهنگی ، وظیفه ماچیست ؟ با توجه به ابعاد این هجوم ، پیدا کردن پاسخ این سوال چندان مشکل نیست . وقتی معلوم شده هجوم فرهنگی به چه شیوه هایی انجام میگیرد مشخص می گردد که از چه نقاطی مهاجم حمله می کند . آنگاه اگر مراقب باشیم وغافل نمانیم می توانیم موضع مناسب اتخاذ کنیم .در این حال ، اولین وظیفه ما آناست که عظمت خطر را به درستی درک کنیم ، تصور نکینم که مساله ساده ای است ، باید متوجه باشیم که دشمن می خواهد هویت مارا به عنوان یک ملت ، از بین ببرد ، دین ما را به عنوان با ارزشترین پدیده هستی ، از ما بگیرد ، اندیشه های اخلاقی ما را که جانمان را باید برای حفظ آنها فدا کنیم از بین ببرد وتربیت اجتماعی خانوادگی و فردی ما را که مرهون روابط پدر ومادر ، زن و شوهر و دولت و مردم است ، همه را تحت تاثیر فرهنگ خود قرار بدهد و اگر این روند ادامه پیدا کند نسل آینده ما نه ایمان محکمی خواهند داشت ، نه شناخت یقینی ، نه جهان بینی روشنی ، نه دستگاه ارزشی محکمی ونه رفتار ثابتی که ناشی از هویت فرهنگی خودش باشد .
بنابراین ، باید خطر راخوب درک کنیم . اگر چنین آنگاه می دانیم که چه باید بکنیم . آنان که با مسائل اسلامی کاری ندارند دست کم ، برای ملیت خودشان هم که شده ارزشهای کشور خود را فراموش نکنند و با تقلید از مظاهر فرهنگی غرب در مد لباسها وفیلمها و سایر موارد مشابه فرهنگ دشمن را رواج ندهند .
در میان همه فرهنگها ، فرهنگ اسلام است که می تواند در مقابل دشمنان با تمام قدرت مقاومت کند .این مطلب را مدتهاست که آنها فهمیده اند ؛ لذا بیش از یک قرن است که تصمیم گرفته اند برای مقابله با فرهنگ اسلامی آن را کم رنگ بلکه بی رنگ و بی رمق کنند .آنها نقشه کشیده اند که در کشورهای اسلامی ،اسلام را طوری وانمود کنند که کارایی لازم را نداشته باشد . برای این منظور ، بهترین راه را این دیدند که اسلام را مثل مسیحیت امروز اروپا به معابد و مساجد منحصر کنند و اسلام را از دخالت دادن در امور زندگی اجتماعی و سیاسی معاف کنند .
ایمان زدائی و ایجاد شک یکی از ابزارهای تهاجم فرهنگی
هیچ راهی برای آمریکا و ابرقدرتها بهتر از این نیست که بدون جنگ و کشتار ، و بدون اینکه پولی خرج کنند و حساسیتی ایجاد نمایند ، ایمان را از دلهای مردم بزدند و بزدایند . این کار به سادگی انجام می شود : با سخنرانیهای علمی ، کتابهای فلسفی ، فیلمها ، نمایشنامه ها و چیزهایی از این قبیل به نام پیشرفت علم ، ترقی فرهنگ ، فلسفه های نوین و … هیچ راهی بهتر و موفق تر از این وجود ندارد .